« بِسْمِ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلَاۀُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ وَ آلِهِ الطَّاهِرینَ و لَعْنَهُ اللهِ عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ مِنَ الآنِ إلی یَوْمِ الدِّینِ».

«یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»[۱].

تغییر ذات انسان براساس تغییر نیّت

در کتاب‌های منطقی خوانده می‌شود که انسان یک نوع است؛ یعنی همه‌ی افراد بشر حقیقت واحد دارند. البتّه مثال است، منطقی مثال می‌زند، شأن منطقی این نیست که حالا تعیین کند که آیا این نوع است یا خیر؟ براساس یک فهم ساده‌ی عرفی که مردم فکر می‌کنند همه‌ی انسان‌ها افراد یک نوع هستند همین مثال عرفی را آن‌جا آورده است. البتّه بعضی از فلاسفه همین عقیده را داشته‌اند و معتقد بودند که همه‌ی افراد انسان متّفق الحقیقۀ هستند؛ مثل ابن سینا و پیروان او ولی ملاصدرا گفت این‌طور نیست. افراد انسان روز اوّل که پیدا می‌شوند، همه یک شکل هستند ولی این انسان‌ها با نیّت‌هایی که دارند و کارهایی که براساس آن نیّت‌ها انجام می‌دهند تغییر ذات پیدا می‌کنند و براساس یک تفکّر که ملاصدرا آورد و آن حرکت جوهری است که یکی از حرف‌های بسیار بلند و درخشان ملاصدرا است. می‌گوید جوهر او است، یعنی حقیقت او است، اصل او است، تغییر می‌کند همان‌طور که در این عالم شما می‌بینید که خاک گیاه می‌شود، همان‌طور که می‌بینید غذا حیوان می‌شود، حیوان غذا را می‌خورد و جزء بدن حیوان می‌شود. همین‌طور آن انسان‌هایی که به دنیا می‌آیند ولو همه افراد یک نوع هستند و حقیقت آن‌ها یکی است امّا چون همه یک فکر ندارند، همه یک تصمیم ندارند، همه یک نوع کار انجام نمی‌دهند براساس نیّت‌ها و افکار و کارهایی که براساس آن نیّت‌ها انجام می‌دهند جوهر و ماهیت و حقیقت آن‌ها شکل می‌گیرد. ولی به نظر می‌آید بیش از این است که ملاصدرا به آن معتقد است. اصلاً انسان‌ها از روز اوّل که به دنیا می‌آیند افراد یک نوع نیستند، حقیقت آن‌ها یکی نیست. سرّ آن هم در این است که آن خدایی که می‌خواهد این آدم را خلق کند انتخاب او را می‌داند؛ یعنی خدای متعال پیش از این‌که حضرت آدم (سلام الله علیه) را خلق کند می‌دانسته که من که بعد از قرن‌ها از نسل آدم به دنیا می‌آیم بنا است چه فکری کنم و چه انتخابی کنم و چه چیزی اراده کنم؟ خدا باید این‌طور باشد، اگر غیر از این باشد خدا نیست.

علم بی‌نهایت خداوند به همه چیز احاطه دارد

به فرمایش امام هشتم (علیه السّلام) خدا علم بی‌نهایت دارد، نه تنها به موجودات علم دارد به آن‌ها که نیستند هم علم دارد که چگونه هستند و اگر می‌بودند چه تأثیراتی داشتند، چه آثاری داشتند، چه لوازمی داشتند؟ آن‌ها را هم می‌داند، علم بی‌نهایت است. او از ازل می‌داند که انتخاب زید چیست و انتخاب عمرو چیست؟ و چون از ازل می‌داند برای او از همان روز اوّل خلقت برنامه‌ریزی می‌کند. نظیر این‌که کسی می‌داند بعضی از ماشین‌هایی که قرار است در این عالم خلق شوند فقط برای مسافرکشی و این‌که حدّاکثر چهار نفر سوار آن بشوند کاربرد دارند. بعضی‌ها هم باید چندین تن بار را حمل کنند. چون از اوّل می‌داند شاسی‌هایی که در نظر می‌گیرد فرق می‌کند. اصلاً بعضی از ماشین شاسی نیاز ندارد فقط چهار تا چرخ و یک اتاق داشته باشد یک ماشین می‌شود. امّا یک ماشین یک شاسی می‌خواهد که اگر چند تن بار هم روی آن گذاشته شود اصلاً مشکلی پیدا نکند. این‌که چه کسی کدام یک از این‌ها است فقط به انتخاب خود افراد است، مثل ماشین‌ها نیست، ماشین انتخابی نیست، ماشین را آن کسی که برای خودروها برنامه‌ریزی می‌کند می‌داند باید چگونه باشد و خود ماشین‌ها و خودروها نقشی ندارند. امّا در مورد انسان‌ها تمام نقش متعلّق به خود انسان‌ها است، هر چیزی را که بنا است شما انتخاب کنید خدای متعال از روز ازل برای آن برنامه‌ریزی می‌کند.

یکی از فرزندان حضرت آدم هابیل است یکی قابیل است؛ یک فرزند بدبخت است، قابیل و یک نفر خوشبخت است، هابیل. نسل حضرت آدم از همین دو فرزند است. البتّه اگر بیشتر هم داشته این دو فرزند نمونه هستند، بعضی از انسان از این فرزند هستند بعضی از انسان از فرزند دیگر. خدای متعال برنامه‌ریزی کرده است که چه کسی از کدام فرزند حضرت آدم باشد. چرا؟ برای این‌که خدای متعال انتخاب امیر المؤمنین (علیه السّلام) را می‌داند. این آدمی که می‌خواهد راه حق را برود اصلاً نمی‌شود با فلز کثیف، با فلز آلوده، اصلاً نمی‌شود از نسل قابیل باشد. خدای متعال باید او را از نسل هابیل قرار بدهد، چرا؟ چون بنای خدا بر این است که افراد با تلاش زیاد کارهای خود را انجام ندهند بلکه با لذّت و راحتی کار خود را انجام بدهند. چون بنا بر این است آن کسی که می‌خواهد آدم‌کش باشد باید از نسل قابیل باشد. آن کسی که می‌خواهد اهل عطوفت و مهر و محبّت باشد باید از نسل هابیل باشد، چرا؟ برای این‌که از نسل هابیل می‌تواند راحت این کارها را انجام دهد و کسی هم که از نسل قابیل است می‌تواند راحت آن کارها را انجام دهد. البتّه همه می‌توانند همه کاری انجام دهند. امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم به جای این‌که نماز بخواند می‌تواند مشروب بنوشد، به جای این‌که روزه بگیرد می‌تواند آدمی را به ناحق به قتل برساند، -البتّه به حق که باید کشت- چون او قدرت و توانایی انجام این کار را دارد این‌طور نیست که اگر دست او بخواهد به سمت گناه برود دست و پای او خشک شود، عقل از او گرفته شود. همین عقلی که علی دارد می‌تواند در راه شر به کار بیندازد، می‌تواند در راه خیر به کار بیندازد همان طور هم می‌تواند کار خیر انجام دهد و این هم امری است وجدانی، هر کسی که شک دارد به خود مراجعه کند و ما هم فقط نسبت به خودمان مسئولیت داریم، ما نسبت به بقیه که مسئول نیستیم. ما می‌یابیم که مختار هستیم حالا بقیه می‌خواهند مختار باشند، می‌خواهند هزار سال مختار نباشند، همه مجسّمه باشند، مجسّمه‌های عالم اختیار ندارند؟ حالا بقیه هم مختار باشند یا نباشند، برای شما چه فایده‌ای دارد؟ آن چیزی که برای شما مهم است این است که خود تو مختار هستی، می‌یابی، هر کاری که می‌خواهی انجام دهی اختیار آن در دست خود تو است. می‌توانی این نماز را بخوانی، می‌توانی نخوانی، می‌توانی روزه بگیری می‌توانی نگیری، هر کاری.

دلیل یکسان نبودن نوع انسان چیست؟

چون خدای متعال از ازل این را می‌داند طوری تنظیم می‌کند که افراد انسان به دنیا که می‌آیند یک شکل نیستند. هر کدام یک نوع خاصّی هستند و با روایات و آیات ما هم همین سازگار است، «النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّهِ»[۲] این روایت از امیر المؤمنین (علیه السّلام) نقل شده است. مردم مثل معدِن هستند، معدِن یعنی آن چیزی که از آن محل استخراج می‌شود، آن فلز. مثلاً طلا را معدِن می‌گویند چون خمس به آن تعلّق می‌گیرد، خمس که به آن مکان تعلّق نمی‌گیرد. معدِن آن جایی نیست که می‌کنند و یا افراد حفّاری می‌کنند. معدِن آن فلزی است، آن چیز گرانبهایی است که در اثر حفّاری به دست می‌آید. انسان‌ها معدن هستند، مثل طلا، یک نفر طلا است، یک نفر نقره است، یک نفر سرب است و همین‌طور مختلف هستند.

نظر ملاصدرا در رابطه با نوع انسان‌ها

ملاصدرا می‌گوید: اوّل همه یک شکل هستند منتها با نیّت‌ها و اعمال خود در چهار جنس، جنس منطقی که می‌گوییم یعنی در چهار گروه که در هر گروه انواع مختلفی است که قرار می‌گیرند. ما می‌گوییم این حرف درست است ولی از اوّل هم یک نوع نیستند، از اوّل هم بعضی افراد… مثل این‌که یکی تخم گرگ است یکی تخم… از اوّل، هیچ وقت نمی‌شود آن‌که نطفه‌ی گرگ است انسان بشود، از اوّل هم فرق دارد ولی ملاصدرا می‌گوید نه، افراد که به دنیا می‌آیند همه یک نوع هستند و یک دسته فلز هستند و بسته به نیّت‌هایی که دارند فرق می‌کنند. بالاخره این‌که انسان چه چیزی باشد تابع نیّت او است و عملی که براساس آن نیّت دارد برای این‌که عمل آن نیّت را تثبیت می‌کند و الّا اصل آن نیّت است، اصل باطن است. کار امر ظاهری بیرون از وجود ما است ولی نیّت در داخل وجود ما است. نیّت با عمل تثبیت می‌شود؛ یعنی اگر آدم نیّت کرد و عمل نکند آن نیّت چیزی است که رد می‌شود ولی اگر بر طبق آن عمل کردی آن پا بر جا می‌شود. متعاقب نیّت‌ها و اعمالی که می‌کنیم واقع ما براساس چهار جنس مختلف شکل می‌گیرد؛ یک عدّه ملک می‌شوند. این‌که در بعضی از روایات دارد «کَادَ الْحَلِیمُ»[۳] «أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَۀِ»[۴] یعنی چه؟ یعنی کسی که بردبار است این خاصیت بردباری این است که چهره‌ی واقعی او ملک می‌شود. این ملک است البتّه نه آن ملکی که غیر از آدم است. آدم ملک خیلی آن ملک معمولی بالاتر است چون از نظر انسان‌شناسی انسان بالاترین مخلوق است، از انسان بالاتر نداریم. نه این‌که انسان مثل او می‌شود؛ یعنی انسان باید به آن چیزی که باید برسد می‌رسد که ملک است که منتها ملکی که انسان است که خیلی بالاتر از ملک اصلی است. شاید تعبیر «کَادَ» به این دلیل باشد که حلم تنها کافی نیست. اگر کسی بردبار باشد ولی بقیه‌ی ابعاد وجود او خراب باشد این حلم، ولو اقتضا این بود که این شخص را ملک کند مثل همین داروهایی که دکتر تجویز می‌کند می‌گوید اگر این داروها را مصرف کنی خوب می‌شوی ولی معنای آن این است که این دارو علّت تامّه نیست، مقتضی است؛ یعنی چه؟ یعنی اثر دارو این است به شرط‌ها و شروط‌ها. که امام هشتم (علیه السّلام) هم فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»[۵] آن هم به این معنا است که یعنی این اقتضا را دارد؛ کسی که توحید داشت از عذاب خدا ایمن است ولی این توحید شرایطی هم دارد ولو این‌جا نگفتم بعد هم که حضرت راه افتادند به طور کلّی فرمودند که «بِشُرُوطِهَا» این‌که گفتم برای این نیست که شما فکر کنید علّت تامّه است. این اقتضا است؛ یعنی این عمل اقتضای این را دارد که شخص از عذاب نجات پیدا کند به شرط این‌که شرایط دیگر هم همراه بشود و به خصوص موانع نیاید.

دسته‌بندی انسان براساس جنس نفس آن‌ها

یک عدّه این‌طور می‌شوند، یک عدّه انسان‌های ملک می‌شوند؛ یعنی «حیوانٌ ناطِقٌ ملکٌ» یک عدّه هم درنده می‌شوند که داعشی‌ها مثال خوبی هستند. باطن این افراد درنده است ولو به صورت ظاهر با همه‌ی انسان‌های دیگر فرق نمی‌کنند و یک عدّه هم بهیمه می‌شوند. کسانی که به فکر شکم و شهوات هستند باطن آن‌ها بهائم هستند، یک عدّه هم شیاطین هستند که سیاستمداران نجس غربی و کسانی که به فکر فریب دیگران با حقّه و کلک هستند که خود هر جنسی هم انواعی دارد که اگر بخواهند انواع انسان‌ها را مشخّص کنند چه بسا بسیار از این حیواناتی که در عالم هستند بیشتر هستند.

روح ما مطابق با نیّات و اعمال ما شکل می‌گیرد

در روایات ما دارد ظاهراً از پیامبر اکرم است که «یُحشَرُ بَعضَ النَّاس یَومَ القِیَامَهِ عَلَى صُورَهِ یَحسُنُ عِندَهَا القِرَدَهَ وَ الخَنَازیرِ»[۶] روز قیامت که می‌شود چون آن روز، روزی است که آن حقیقت آشکار می‌شود. فعلاً خدا ستّار العیوب است، «یَا سَتَّار» همه به نوعی دیده می‌شوند. البتّه کسانی مثل من و شما نمی‌توانیم باطن را ببینیم و الّا کسانی که می‌توانند باطن را ببینند همین‌جا هم می‌بینند ذات اشخاص چیست؟ همان چهره‌ی باطنی را می‌بینند برای این‌که ما ظاهری داریم که بدن ما است. همان‌طور که حضرت آیت الله حائری آن شب فرمودند این بدن مرکب ما است. مثل این‌که همه مثلاً سوار سمند شده‌اند امّا افراد داخل سمند، یک نفر میمون است که رانندگی می‌کند، مثلاً یک نفر آدم است، ممکن است یک نفر ملک باشد، ممکن است یک نفر حیوان دیگری باشد. همه‌ی این‌ها را تعلیم دادند… آن حقیقت ما که اسم آن روح است شکل می‌گیرد نه این بدن. روح ما مطابق اعمال و نیّت‌های ما شکل می‌گیرد. در آن چهار گروه… و «یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ»  روزی است که آن باطن برای همه روشن می‌شود. آن‌جا همه باطن همدیگر را می‌بینند. هر کسی باطن دیگری و دیگران را می‌بیند.

در ذیل این آیه‌ی مبارکه‌ی «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْواجاً»[۷] در مجمع البیان ملاحظه بفرمایید روایاتی از رسول اکرم نقل می‌کند که آن‌جا حضرت می‌فرمایند: فوج فوج هستند؛ یعنی هر فوجی یک شکل هستند. یک فوج است که دست و پا ندارند، یک فوج هستند که با سر راه می‌روند و پاهایشان بالا است و امثال این‌ها… یک فوج هستند که مانند بوزینه هستند و همین‌طور افراد مختلف به خاطر این‌که آن باطن کم است کسی که باطن انسانی داشته باشد. همان جریانی که… می‌دانید کسانی که به حج می‌روند کفّار نیستند، مسلمان‌ها هستند ولی در موردحج روایات مختلفی وجود دارد با ائمّه‌ی مختلف که به مناسبت امام به آن راوی باطن افراد را یک لحظه نشان می‌دهد. یکی از آن روایات این است که زهری به امام باقر (علیه السّلام) عرض می‌کند: «مَا أَکْثَرَ الْحَجِیجَ»[۸] چقدر حاجی آمده است! حضرت می‌فرمایند: خیر، «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجِ» چقدر سر و صدا است «وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ» و حاجی کم است. او تعجّب می‌کند و امام می‌فرماید حالا از بین دو انگشت من نگاه کن؛ یعنی امام می‌خواهد در روح او تصرّف کند تا او بتواند واقعیت را ببیند، باطن‌ها را ببیند. وقتی می‌بیند متوجّه می‌شود این‌ها که مسلمان هستند و «لا إله إلّا الله» می‌گویند و به حج آمدند این‌ها هستند، بقیه که نشسته پاک هستند، آن‌ها که از فضولات سگ هم نجس‌تر و کثیف‌تر هستند، آن‌ها اصلاً جزء حساب نیستند. کسانی که مسلمان هستند و «لا إله إلّا الله» می‌گویند و به زیارت کعبه و رسول اکرم آمدند این‌ها هستند.

انسان باید جایگاه خود را بشناسد

لذا قرآن فرموده است: «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی‏ خُسْرٍ»[۹] عموماً انسان‌ها سرمایه باخته هستند، سرمایه را دادند و چیزی در مقابل آن نگرفتند جز افراد استثنایی. استثنا یعنی کم، باید خیلی مراقب باشیم. لذا رسول اکرم فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۱۰] من مبعوث شدم برای این‌که این اخلاقی که در انسان وجود دارد، اخلاق کریمانه‌ای که انسان‌ها دارند را به کمال برسانم، به جایی برسانم که واقعاً انسان بشوند. آدم یعنی آن کسی که از ملک بالاتر است. این‌که می‌گویند دعا کن من آدم بشوم، به بنده التماس دعا دارند که دعا کنید بنده آدم بشوم یعنی چنین چیزی بشوم؛ یعنی جایی قرار بگیرم که ملک هم نمی‌تواند به آن‌جا برسد، یعنی فوق ملائکه. «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ» و این هم نمی‌شود مگر این‌که انسان از جوانی مراقب باشد. از همین حالا باید سعی کنیم. اوّلین مورد خودخواهی است. سعی کنیم خودخواهی در وجود ما ریشه‌کن بشود که چندان ساده هم نیست، گفتن آن راحت است. اگر آدم بخواهد خودخواهی از وجودش از بین برود باید توجّه کند که چیزی ندارد.

دیدگاه امام سجّاد نسبت به نعمت

«وَ ما بِکُمْ مِنْ نِعْمَهٍ فَمِنَ اللَّهِ»[۱۱] همه چیز متعلّق به خدا است. اگر هر چیز که هست متعلّق به خدا و به او تعلّق دارد هرچه بیشتر داشته باشم احساس ذلّت بیشتری می‌کنم. این‌که امام چهارم (علیه السّلام) در آن دعای عرفه که از حضرت نقل شده است که می‌فرمایند: «وَ أَنَا … أَذَلُّ الْأَذَلِّینَ» من از همه‌ی ذلیل‌ها در پیشگاه تو ذلیل‌تر هستم، چرا؟ برای این‌که آن‌قدر به من نعمت دادی که به هیچ کسی آن‌قدر نعمت ندادی. من زیر بار این نعمت‌های والا و عظیمی که به من دادی احساس کوچکی می‌کنم. این همه مدیون تو هستم. امّا کسی که به او کمتر نعمت دادی. هر چقدر تنعّم انسان از طرف مولا بیشتر باشد احساس کوچکی او در مقابل مولا بیشتر خواهد بود. باید به این توجّه کنیم که نعمت‌ها متعلّق به او است.

جایگاه طالبان علم

این استعدادی که داریم، این فرصتی که خدای متعال برای ما فراهم کرده و ما طلبه‌ها که آمدیم درس می‌خوانیم بر بال ملائکه پا می‌گذاریم. این‌ها لطف خدا است، این‌ها مقام طلبه و طالب علم را نشان می‌دهد. قدر این نعمت‌ها را بدانیم و بدانیم که متعلّق به او است و به ما تعلّق ندارد. اگر اندکی لطف او برگردد فهم او به دیوانگی تبدیل می‌شود و انسان لخت وارد خیابان می‌شود! بله اگر این نعمت‌ها را از آدم بگیرند چه می‌شود؟ یا این استعداد را از انسان بگیرند. هر چقدر تلاش می‌کنید نمی‌فهمید. کم نیستند کسانی که اصلاً ذوق درس خواندن ندارند. خدای متعال این نعمت‌ها را به ما داده است و ما باید توجّه داشته باشیم که این همه متعلّق به او است و قدردان آن باشیم و قدردان او بودن هم به این است که در این راه خوب کار کنیم، درست عمل کنیم، طوری کار کنیم که احتمال این را بدهیم که حضرت ولی عصر (صلوات الله علیه) به ما توجّه دارد، لطف دارد، عنایت دارد. البتّه نمی‌توانیم آن‌طور باشیم ولی اگر سعی کنیم کمی موفّق خواهیم شد. امام از پدر و مادر مهربان‌تر است. آن رأفت و رحمت امام موجب می‌شود وقتی ما در سدد آن باشیم، خودمان تلاش کنیم ولو آن چیزی که باید باشیم خیلی کار دارد تا بشویم ولی اگر سعی کنیم یقیناً عنایات حضرت شامل حال ما می‌شود و وقتی عنایت شامل حال آدم شد رسیدن به هدف هم راحت می‌شود چون نظر او است و او هم عالم را مدیریّت می‌کند، ما را هم او مدیریّت می‌کند. وقتی او ما را مدیریّت کند وسائل پیشرفت ما را هم فراهم می‌کند و مهم نیست که شما در کدام حوزه و کدام جایگاه هستید. بله، شما فقط باید مراقب باشید با هر کسی دوست نشوید. یکی از مسائل خطرناک صمیمی شدن با افراد است.

همیشه خود را در محضر امام زمان ببینیم

ما باید با کسی که صمیمی هستیم امام زمان ما باشد، همواره طوری رفتار کنیم که خود را در محضر حضرت ببینیم و سعی ما بر این باشد که وقتی حضرت ما را مشاهده می‌کند لذّت ببرد؛ از حرف ما، از کار ما… مبادا به دوست‌مان کنایه بزنیم، مبادا چیزی بگوییم که دوست ما تحقیر شود. این رفتارها سعادت انسان را آتش می‌زند، این کارها ساده نیست. گاهی انسان خیلی از کارها را کوچک می‌شمارد در حالی که خیلی بزرگ است «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ»[۱۲] وای به حال کسانی که افراد را مورد… تعبیر فارسی آن را به خاطر نمی‌آورم- بالاخره همین کسانی که تحقیر می‌کنند، مسخره می‌کنند.

شیوه‌ی برخورد با دوستان

باید مراقب این رفتارها باشیم چون انسان باید در عین این‌که کمال احتیاط را در دوستی داشته باشد که ساده با هر کسی صمیمی نشود در عین حال باید این احتمال را بدهد که همه، بدون استثنا از او بهتر هستند. امّا این وظیفه‌ی حمل به صحّت غیر از این است که شما واقعاً به افراد اعتماد کنید. شما وظیفه دارید بگویید آن‌ها خوب هستند امّا نه این‌که به این مسئله اعتقاد پیدا کنید، اعتقاد بعد از آن است که سال‌ها با طرف حشر و نشر داشته باشید و به این اعتقاد رسیده باشید و الّا باید بگوییم إن‌شاءالله خوب است. همین که می‌گوییم إن‌شاءالله خوب است به همین معنای حمل بر صحّت است. از کار او تفسیر بد نکنیم، همیشه تفسیر خوب کنیم، بهترین تفسیرها را از کار افراد داشته باشیم، بهترین تحلیل‌ها را روی کار مردم بگذاریم امّا نباید فریب بخوریم. باید مراقب باشیم و همیشه هم یکی از دعاهای ما به درگاه خدا این باشد که خدایا دوستان خوب، کسانی که آن‌ها را دوست داری برای ما قرار بده. در روایات ما این‌طور است که مجالست نکنید مگر با کسی که «یُذَکِّرُکُمُ اللَّهَ رُؤْیَتُهُ»[۱۳] کسی که وقتی او را می‌بینی به یاد خدا بیفتی، «وَ یَزِیدُ فِی عِلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ» وقتی که حرف می‌زند باعث می‌شود که علم شما بیشتر شود نه کسی که… البتّه این‌ها به این معنا نیست که شوخی نکنیم، فکاهی نگوییم… خیر، این‌ها باید باشد ولی نباید غفلت باشد. بسیاری از مواقع غفلت، مثل بدبخت‌هایی که آمدند طلبه شدند ولی عملاً عامل شیطان هستند نه تنها خودشان عامل شیطان هستند با افکار خود می‌خواهند دیگران را هم بیچاره کنند. حالا فردا چه می‌شود و زندگی من چه می‌شود و طلبگی… این‌ها به تو ربطی ندارد، خدای متعال کار ما را به بهترین وجه تأمین خواهد کرد و تضمین فرموده است. آن چیزی که به عهده‌ی ما است این است که درست عمل کنیم.

پایان

 


پی نوشت ها

[۱]– سوره‌ی طارق، آیه ۹٫

[۲]– الکافی، ج ۸، ص ۱۷۷٫

[۳]– بحار الأنوار، ج ۴۳، ص ۷۰٫

[۴]– نهج البلاغه، ص ۵۵۹٫

[۵]– التوحید (للصدوق)، ص ۲۵٫

[۶]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۵، ص ۳۶۸٫

[۷]– سوره‌ی نبأ، آیه ۱۸٫

[۸]– مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج ‏۴، ص ۱۸۴٫

[۹]– سوره‌ی عصر، آیات ۱ و ۲٫

[۱۰]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏۱۱، ص ۱۸۷٫

[۱۱]– سوره‌ی نحل، آیه ۵۳٫

[۱۲]– سوره‌ی همزه، آیه ۱٫

[۱۳]– الکافی، ج ۱، ص ۳۹٫