- تحریم مؤکّد برای رفتن به جبهه در سورهی توبه
- شهید شدن در جبههی نظامی و کافر شدن در جبههی تهاجم فرهنگی
- تفقّه در دین
- مرتبههای دین
- احکام کم ارزشترین بخش دین
- ضرورت داشتن مسائل عقلی در احکام
- تظاهر کردن منافق به سوی اسلام
- تفقّه در دین به چه شکل ممکن است؟
- نقش مباحثه در عالم شدن انسان
- بخشهای مختلف اصول
- شرایط فقیه شدن
- نحوهی استفادهی بهینه از درس خارج
- مراتب قضات از دیدگاه امیر المؤمنین
- معنای شفیر
- توسّل کردن به خدای متعال و رسیدن به آن استعدادهای عقلی و علومی
- برطرف کردن شبهات با فلسفه
- صلاحیّت و مدیریت انسان به دست مدبّر است
- مدیریت کردن کارها تحت ولایت صاحب امر
- عمل مایهی سعادت و رشد انسان است
- طلبگی پیوند با حضرت ولیّ عصر
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الصَّلاهُ عَلَی رَسولِ اللهِ وَ عَلَی آلِهِ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْنَهُ اللهِ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجمَعینَ».
تحریم مؤکّد برای رفتن به جبهه در سورهی توبه
«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون»[۱] ابتدای آیهی مبارکه این است که «وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً» حضرت علّامهی طباطبایی (قدّس الله سرّه) در تفسیر خود فرمودند: جملهی اوّل ولو خبریّه است، امّا در مقام انشاء به کار رفته است یعنی حرام مؤکّد است که همه جبهه بروند. جبهه با آن اهمّیّت جهاد در راه خدا در اینجا تحریم مؤکّد شده است یعنی اگر همگی بخواهند جبهه بروند این حرام است. برای اینکه یک عدّه باید بیایند و تحصیل علم کنند، تفقّه در دین کنند. برای اینکه آخرین تیری که دشمن در ترک خود دارد جنگ و هجوم فرهنگی است، تهاجم فرهنگی است. همانطور که مقام معظّم رهبری (دامه برکاته) از سالها پیش به این اشاره فرمودند.
شهید شدن در جبههی نظامی و کافر شدن در جبههی تهاجم فرهنگی
در جبههی نظامی اگر کسی کشته شود شهید است، امّا در جبههی تهاجم فرهنگی اگر کسی صدمه ببیند کافر میشود. یعنی آنها با تبلیغات خود ، با شبهاتی که القاء میکنند و فعّالیّتهایی که انجام میدهند، این همه پایگاههایی که درست کردند برای اینکه اعتقاد را از شیعه بگیرند. اگر اعتقاد را از شیعه بگیرند کافر میشوند. پس فرق بسیاری بین این جبهه و آن جبهه است. آن جبهه به هر حال «انتم علی اهدی الحسنین» اگر پیروز شوند پیروزی است، اگر پیروز نشوند شهادت است که بالاتر از پیروزی برای شخص است. ولی در تهاجم فرهنگی و جنگ نرم اگر کسی شکست بخورد کافر میشود و کلاً از هستی ساقط میشود.
تفقّه در دین
بنابراین این جبهه خیلی مهمتر از آن جبهه است و همین است که قرآن فرموده است: واجب متعیّنی که یک عدّهای بروند تفقّه در دین داشته باشند. تفقّه در دین یعنی فهم عمیق دین، دین را خوب بفهمد. حالا دین چیست؟ دین هیچ شبههای ندارد، فقیه هم این را قبول دارد. یک بخش دین عقاید است و یک بخش اخلاقیّات است و یک بخش هم احکام است و به همین ترتیبی که ذکر میشود، به همین ترتیب هم اهمّیّت داده میشود.
مرتبههای دین
یعنی مهمترین بخش دین عقاید آن است بعد هم اخلاق است و تمام این احکام برای حفظ همین عقاید و اخلاق است. لذا پیغمبر اکرم فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۲] من برای این مبعوث شدم که این مکارم اخلاق را به نهایت برسانم، به تمامیّت برسانم. کار طلبهها این است که تفقّه در دین کنند، در این سه بخش هر کدام وارد شوند تفقّه در دین است، در عقاید کار کنند، در اخلاق کار کنند و یا در احکام کار کنند.
احکام کم ارزشترین بخش دین
البتّه از همه کم ارزشتر همین احکام است نه تنها کم ارزشتر است، اگر کسی بخواهد قاضی شود البتّه قاضی کم داریم، امّا کسی میخواهد مرجع شود، مرجع زیاد داریم، اگر یک مرجع داشته باشیم بهتر از این است که دو مرجع داشته باشیم، دو مرجع داشته باشیم بهتر از این است که سه مرجع داشته باشیم. یک مرجع باشد همهی مردم تکلیف خود را بدانند بهتر از این است که چند رساله و چند مرجع باشد. همانطور که امام معصوم یکی بود، مرجعی هم که میخواهد فتوا دهد یکی باشد بهتر است.
ضرورت داشتن مسائل عقلی در احکام
ولی در مسائل عقیدتی شیطان یک شبهه را به چهرههای مختلف و ذهنهای مختلف القا میکند «یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ»[۳] شما باید مسلّط باشید که هر نوع شبههای طرح شد، به گونهای جواب دهید که ریشهی شبهه کنده شود نه اینکه باز هم فرد در تردید بماند و معطّل باشد و این احتیاج به کار دارد، فرد باید در عقاید خوب کار کرده باشد. حتّی در خود احکام هم یک بخشی فلسفههایی است که مربوط به احکام است که آنجا باز مسائل عقلی ضرورت دارد.
تظاهر کردن منافق به سوی اسلام
حالا هر کسی بخواهد در هر رشتهای از رشتههای علوم اسلامی، علومی که به نحوی به اسلام مربوط میشود که همهی علوم انسانی به اسلام مربوط است. چون دیدی که اسلام به انسان دارد با دید کفّار فرق میکند، با دید کسانی که دین دارند، ولی دین را به کلیسا محدود میکنند فرق میکند. خدا منافقین داخلی را لعنت کند میخواهند دین را مثل مسیحیّت که محدود به کلیسا شده است، اینجا هم به مسجد محدود کنند. ولی تعالیم دین اسلام آنقدر وسیع است که با این سازگار نیست، فقط باید کسانی واقعاً کافر باشند یا جاهل باشند که این فکر را داشته باشند. منافق همین است، منافق واقعاً کافر است امّا برای اینکه به اهداف خود برسد تظاهر به اسلام میکند. بلکه بدتر از کافر است که «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ».[۴]
تفقّه در دین به چه شکل ممکن است؟
حالا ما که میخواهیم در این دین تفقّه کنیم چطور باید درس بخوانیم. غرایض من امروز مربوط به این بخش است. باید برنامهی سطح حوزه را خوب بخوانیم یعنی ادبیّات و کتابها را خوب بخوانیم. وقتی این کتاب را میخوانیم چیزی برای ما مبهم نماند، منطق را خوب بخوانیم، اصول را خوب بخوانیم. کتابهای فقهی که میخوانیم آنها را خوب بخوانیم. خوب خواندن هم به این است که آن را بفهمیم، همین را بفهمیم دیگر کمال مطلوب تحصیل شده است. در سطح بیشتر از این غلط است، صحیح آن است که این سطح را بخوانیم و بفهمیم و مباحثه کنیم.
نقش مباحثه در عالم شدن انسان
مباحثه خیلی در عالم شدن انسان نقش دارد؛ برای اینکه در مباحثه یک تمرکزی پیدا میشود که هیچگاه آن تمرکز در مطالعه پیدا نمیشود و این تمرکز موجب میشود انسان هم مسائل را در یک عمق بیشتری میفهمد، هم روابط مسائل را با هم میفهمد البتّه اگر زمینه برای تدریس پیدا شود که آن دیگر غوغا میکند یعنی ده ساعت مطالعه به اندازهی یک ساعت مباحثه ارزش ندارد و ده ساعت مباحثه به اندازهی یک ساعت تدریس ارزش ندارد. بالاخره باید این سطح را خوب خواند.
ادبیّات ضرورت دارد برای اینکه منابعی که شما میخواهید از آن استفاده کنید قرآن و روایات است، اگر به دقایق ادبیات عرب آشنا نباشید، آیه را هم غلط معنا میکنید و فردای قیامت به جای اینکه ماجور باشید، معذّب هستید. به خاطر اینکه بدون اینکه مقدّمات فهم قرآن را کسب کرده باشید، قرآن را ترجمه کردید و یا تفسیر کردید.
ادبیّات ضروری است و مثل این شناژ ساختمان است. شما در هر کاری در هر پایهای، بخواهید هر ساختمانی بسازید پایهی آن باید محکم باشد، نمیشود پایه را سست گرفت بعد ساختمان محکم داشت. فهم شما از قرآن و روایات باید درست باشد و نیاز به این دارد که مباحثه میکنید، فکر کنید سر جلسهی امتحان هستید. چطور آدم سر جلسهی امتحان دقیق سعی میکند عبارات را بخواند که ممتحن به او ایراد نگیرد و دقیق ترجمه کند، در مباحثه باید اینطور دقیق خوانده شود و دقیق هم ترجمه شود و اگر کسانی هم عادت نکردند همین حالا باید این تصمیم را بگیرند که با هم مباحثهی خود قرار بگذارند که برای هر غلطی که از آنها گرفت ۱۰۰ تومان ناقابل به او جایزه دهند، بگویند اگر تو توانستی از من غلط بگیری، برای هر غلطی ۱۰۰ تومان به تو جایزه میدهم. اگر آدم اینطور نقره داغ شد آن وقت حواس او جمع میشود یعنی هر چه تا حالا سهلانگاری کرده است، یک سال نمیشود که جبران میشود و روی روال میآید.
ادبیات خیلی روشن است که ما نمیشود بگوییم میخواهیم ادبیات عرب را ندانیم، امّا میخواهیم از قرآن و روایات استفاده کنیم. هر که بخواهد فکر کند باید منطق را خوب بداند و اگر بخواهد تحقیق کند سادهترین راه و متینترین راه برای ارزیابی افکار دیگران این است که آنها را در غالب منطقی بریزید که خوب عیب آنها به دست میآید، اگر جایی عیب داشته باشد لذا باید منطق را خوب خواند. در هر رشتهای از علوم اسلامی بخواهید بروید، یک مباحثی در اصول است که شما چارهای ندارید که آن مباحث را بدانید.
بخشهای مختلف اصول
اصول ما سه بخش دارد: یک بخش به درد هیچ کسی نمیخورد یعنی کاربردی نیست، فقط یک بحثهای علمی خالی است. یک بخش فقط به درد فقیه میخورد یعنی فقط به درد آن کسی میخورد که میخواهد احکام شرعیّه را استنباط کند مثل اصول عملیّه، مثل بحث اوامر، نواهی. امّا یک بخشی است که یا آدم باید وارد طلبگی و تحقیق در مسائل دینی در هیچ رشتهای نشود یا باید اینها را بداند. مثل مباحث حجّت، مباحث عام و خاص و مباحث تعادل و تراجیع.
شرایط فقیه شدن
وقتی این مباحث در خارج خوانده میشود اگر کسی میخواهد فقیه شود باید همهی مباحث اصول و خارج را بخواند، امّا کسی نمیخواهد فقیه شود، نه میخواهد رشتهی حقوق برود، نه میخواهد رشتهی اقتصاد برود که آن هم یک بخشی از فقه هستند یا فقه در آنها لازم است، باید اصول عملیّه را کنار بگذارد، اوامر و نواهی را هم کنار بگذارد بقیّه مباحث اصول را خارج که میرود اجتهادی آنها را کار کند و کار اجتهادی برای موقعی است که آدم درس خارج میخواند نه موقع سطح. بعضی خود را به زحمت میاندازند وقتی سطح میخوانند میگویند ما میخواهیم تا عمق آن برویم. این کار غلطی است؛ برای اینکه انجام دادن این کار یک مقدّماتی میخواهد، یک آمادگیهای ذهنی میخواهد، یک اشرافی به مسائل آن علم میخواهد که آدم تا چند دوره آن علم را نخوانده باشد اصلاً نمیشود و به مقداری که زحمت میکشد یک دهم هم عائدات ندارد. بر خلاف مواقعی که خارج میخواند آنجا اگر کوتاهی کند دیگر خود او مقصّر است، آنجا وقت کار است.
نحوهی استفادهی بهینه از درس خارج
نحوهی خواندن درس خارج هم جناب آیت الله شبزندهدار، مدیر مؤسسهی بقیّه الله یک جزوهای به نام راهنمای نحوهی استفادهی بهینهی از درس خارج نوشتهاند. کسی میخواهد خارج بخواند باید آنطور بخواند که ایشان توضیح دادند. امّا اینکه کدام رشته برویم؟ ما کدام رشته را انتخاب کنیم؟ همهی رشتههای علوم اسلامی ضرورت دارد، هیچ کدام نیست که بگوییم ما در این رشته به اندازهی کافی نیرو داریم، همیشه نیرو میخواهد منتها کسی میخواهد فقه برود، اگر به فکر اجتهاد است، به نظر میآید خیلی آنجا ضرورت نیست، آنقدر هستند که دنبال آن میروند. امّا اگر میخواهد قاضی شود، باید فقه بخواند مجتهد مطلق شود، همانطور که لازم است. قاضی بیسواد اوّل خود را بدبخت میکند و مردم را هم بدبخت میکند. حالا مردم الویّت دوم هستند، الویّت اوّل «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ»[۵] آدم باید مراقب باشد خود بیچاره نشود.
مراتب قضات از دیدگاه امیر المؤمنین
یک روایتی از امیر المؤمنین (علیه السّلام) است که «الْقُضَاهُ أَرْبَعَهٌ»[۶] قاضیها چهار دسته هستند سه قاضی در جهنّم هستند، یکی کسانی که حکم به باطل میکنند و میدانند باطل است یعنی به ناحق حکم میکنند و خود او هم میداند که این حکم ناحق است. حالا یا رشوه گرفته است یا به خاطر دوستی است که حکم ناحق میکند. این به خوبی روشن است که او در جهنّم است.
دستهی دوم حکم به ناحق میکند، ولی خودش فکر میکند حق است، همین آخوند جاهل است. آخوند جاهل فکر میکند به حق حکم میکند، ولی چون آن علم کافی برای قضاوت را ندارد که شرط قضاوت اجتهاد مطلق است باید در تمام ابواب فقه شخص مجتهد باشد تا بتواند قاضی عالمی باشد. پس دستهی دوم کسانی هستند که به ناحق حکم میکنند، ولی خودشان فکر میکنند حق است. دستهی سوم کسانی که به حق حکم میکنند، ولی خودشان نمیدانند این حق است. به حق حکم کرده است امّا نمیداند او هم در جهنّم است. این فرمایش امیر المؤمنین در نهج البلاغه است. فقط یک دسته هستند که آنها اهل نجات هستند کسانی که به حق حکم میکنند و میدانند که حق است.
لذا در آن روایت است که امیر المؤمنین به شریح میفرمایند: «جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا یَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِیٌّ أَوْ وَصِیُّ نَبِیٍّ أَوْ شَقِیٌّ»[۷] تو در یک جایگاهی نشستی که در این جایگاه یا باید پیغمبر بنشیند یا وصیّ پیغمبر یا آدم بدبخت. بنابراین اگر کسی میخواهد قاضی شود، برود فقه بخواند، بدبختی همچنان اطراف او را میگیرد.
معنای شفیر
یک روایت دیگر دارد «إِنَّ القَاضی عَلَی شَفیرِ جَهَنَّم»[۸] میدانید شفیر به چه میگویند؟ اگر رودخانهها را دیده باشید وقتی آب کم میشود، آب از یک قسمتی میرود، از همهی رودخانه نمیرود، آن قسمت که میرود از طرف زیر، قسمتهایی که آب نمیرود، آن میخورد. به گونهای آنجایی که آب میرود بالا نگاه میکنید خشکی زیاد است، ولی زیر آن خشکی مستقیم زمین نیست بلکه زیر آن خالی است به اینجا شفیرمیگویند یعنی جایی که اگر کسی کمی اشتباه کند پای خود را بگذارد میافتد. یک دفعه آن قسمت اصلاً فرو میریزد «إِنَّ القَاضی عَلَی شَفیرِ جَهَنَّم» یعنی به بهانهای بند است که به جهنّم بیفتد.
لزوم رسیدن به یک رشتهی خوب، داشتن استعداد خوب است؛ بالاخره هر جایی که بخواهیم برویم، به هر رشتهای بخواهیم برویم ضرورت دارد منتها ما باید ببینیم به درد چه کاری میخوریم. هر کدام را درست و با نیّت خالص برویم، مقدّمات آن را هم درست تحصیل کنیم یقیناً مورد عنایات حضرت ولیّ عصر (صلوات الله علیه) خواهیم بود. منتها کجا؟ کسی هر رشتهای بخواهد برود دو شرط دارد. شرط اوّل این است که آن استعداد را داشته باشد، رشتهها مختلف هستند برخی استعداد بعضی رشتهها را دارند و بعضی ندارند.
توسّل کردن به خدای متعال و رسیدن به آن استعدادهای عقلی و علومی
به طور کلّی میشود گفت انسانها دو دسته هستند: یک عدّه کسانی هستند که حافظهی آنها بیشتر فعّال است؛ یک عدّه کسانی هستند که استعداد و فهم آنها بیشتر است. کسانی که در فهم قویتر هستند، آنها بیشتر به درد علوم عقلی میخورند؛ چون آنها نیازی به حافظه نمیخواهد، فهم میخواهد. ولی کسانی که حافظهی خوبی دارند، آنها برای علومی که بیشتر نقلی است و احتیاج به حافظه دارد و فهم خیلی برای او مهم نیست، فهم آن راحت است فقط حافظه میخواهد که آدم به یاد داشته باشد و بالاخره هم هیچ کس مثل خدای متعال نمیداند چه کسی به درد چه کاری میخورد، همهی مشورتها و پرس و جوها خوب است، امّا آنکه بهتر از همه میداند خدا است. لذا آدم باید به خدای متعال توسّل پیدا کند و از خدای متعال همیشه بخواهد که برای آنچه صلاحیّت دارد توفیق دهد، قابلیّت آن را به او بدهد، توفیق دهد که به آن کار وارد شود.
برطرف کردن شبهات با فلسفه
ما نباید محاسبه کنیم که فردای او چه میشود، فردای او چه ربطی به تو دارد، من باید این بخش از کاری را که از عهدهی من ساخته است درست انجام دهم، باید حوزه همهی نیازهای لازم جامعهی تشیّع را تأمین کند، حالا باید یک کسی رشتهی فلسفه را بخواند، برای اینکه بتواند شبهههایی را برطرف کند. شبههی بیشتر برای اینجا است که میآیند در اصل دین شبهه میکنند، در اصل وجود خدا و ضرورت نبوّت و امثال اینها شبهه وارد میکنند و آن کار فلسفه است. ولی در تمام علوم بالاخره ما نیاز داریم و هیچ جا نیست که بگوییم «من به الکفایه» وجود دارد و ارزش کار هم به آن نیّت آدم است که آدم این کار را که انجام میدهد فقط به خاطر این باشد که من میخواهم به عنوان یک سرباز، یک باری را که روی زمین مانده است و باید برداشته شود را بردارم.
صلاحیّت و مدیریت انسان به دست مدبّر است
این فرمایش حضرت امام همیشه باید در گوش ما باشد که ما مأمور به وظیفه هستیم، مسئول نتیجه نیستیم، مدام فکر میکنیم این درس را برای چه میخوانیم، شما درس را در وقت خود بخوان، آن کسی که مدیریت میکند، آنجایی که باید شما را قرار دهد، قرار میدهد. شما باید مثل یک سرباز مجهّز همهی آن چیزهایی که یک سرباز میخواهد داشته باشید، امّا اینکه کجا قرار میگیرید، کدام سرباز است که خودش بتواند بگوید من کجا باید قرار بگیرم. مگر آن ارتش فرمانده نداشته باشد، اگر ارتش فرمانده دارد و آن هم بهتر از هر کس حتّی از خود سرباز، سرباز را میشناسد، این کمال دیوانگی است که خود سرباز بگوید من میخواهم فلان جا بروم. اوّلاً کسی به حرف او گوش نمیدهد، شما باید ببینید فرمانده میخواهد شما را کجا بگذارد، او صلاحیّت تو را بهتر میداند. من میخواهم فلان شوم، شما که فرمانده نیستید، کار که به دست شما نیست، کار دست کس دیگری است. اگر بخواهید هم نمیشود، فقط یک جان کندن بیهوده است، خود را خسته میکنید.
آن کسی که مدیریت میکند مقام معظّم رهبری فکر نمیکرد که وقتی جلسهی خبرگان تشکیل شد، ایشان رهبر میشود. ولی آن کسی که برنامهریز شیعه است، برنامهریز روحانیّت است، خود او میداند چطور کار را پیش ببرد که مرحوم آقای احمدی میانهجی (قدّس الله سرّه) فرموده بود ما وقتی وارد میشدیم چیزی که اصلاً فکر نمیکردیم این بود که وقتی بیرون میآییم ما رأی داده باشیم به اینکه ایشان شایستگی برای رهبری دارد. چرا؟ برای اینکه کس دیگری قلبها را هدایت میکند. کس دیگر مدیریت میکند. ما باید فقط آمادگی داشته باشیم که تحت مدیریت او کار کنیم، نه اینکه لجبازی کنیم و یک چیزی هم یک جایی به قلب ما الهام میشود و آن را میفهمیم، چون خلاف خواستهی نفسانی ما است، با آن مخالفت کنیم.
مدیریت کردن کارها تحت ولایت صاحب امر
نه ما باید همیشه حضور صاحب خود را احساس کنیم و بدانیم ما همه تحت ولایت او داریم کار میکنیم و او هم از هیچ چیز غافل نیست. «وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ»[۹] فرمایش خود حضرت ولیّ عصر است ما یاد شما را فراموش نکردیم، ما به یاد شما هستیم. «إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ» کار شما را هم به خودش وانگذاشتیم، در کار شما ما کاملاً داریم مدیریت میکنیم. ولایت یعنی این. وقتی اینگونه است باید تمام سعی سرباز این باشد در آنچه که استعداد دارد، ذوق دارد نهایت سعی خود را بکند که آمادگی خود را تحصیل کند. اگر آمادگی او تحصیل شد خود مدبّر اصلی آنجایی که باید او را قرار خواهد داد. البتّه همهی اینها برای درس خواندن بود، ولی درس خواندن ۵۰ درصد کار است. گفتند فردی برای خواستگاری رفته بود وقتی از او پرسیدند به کجا رسیدی؟ گفت: ۵۰ درصد درست شد. گفت: ۵۰ درصد هم همین است که من میخواهم.
عمل مایهی سعادت و رشد انسان است
حالا تمام این تحصیل هم ۵۰ درصد کار است، ۵۰ درصد اصلی آن عمل است که یک روز گفتیم که علم ارزش ذاتی ندارد، هیچ جا نگفته است «وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلِّمُوا الصَّالِحاتِ»، فرمود: «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[۱۰] آن چیزی ارزش ذاتی دارد و مایهی رشد و سعادت آدم میشود عمل است. لذا باید از روز اوّل ما همگام با تحصیل آنچه را که آموختهایم و میدانیم جدّی بگیریم. یکی از اردوهای سال من تابستان اصفهان بودم یکی از علمای اصفهان میگفت ما این حرفهایی که برای مردم میزنیم، مردم جدّی میگیرند، امّا خود ما جدّی نمیگیریم. بله در روایات ما دارد روز قیامت همین مردمی که پای صحبتهای من نشستند به بهشت میروند و من (نعوذ بالله) غوطه میخورم. آنها میگویند: «إِنَّمَا دَخَلْنَا الْجَنَّهَ بِفَضْلِ تَعْلِیمِکُمْ»[۱۱] ما به برکت آموزش شما به اینجا رسیدیم، چرا خودت اینطور هستی؟ به خاطر این است که علم ارزش ذاتی ندارد. علم مقدّمهی عمل است. لذا از روز اوّل انسان باید مراقبت کند، در عمل هم دقیق باشد و بخواهد در عمل دقیق باشد باز هم تأکید میکنم باید در دوستیها به طلبهها نگاه نکند، این معطّلی ندارد، به طلبگی نگاه کند.
طلبگی پیوند با حضرت ولیّ عصر
طلبگی یعنی پیوند با حضرت ولیّ عصر و در خدمت دین بودن و «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ»[۱۲] امّا شیطان با ما طلبهها خیلی کار دارد ولی یقیناً بعضی را فریب میدهد. لذا اگر ما بخواهیم به طلبهها نگاه کنیم ممکن است الگوی ما کسی باشد که دارد چهار نعل به جهنّم میرود. باید مراقب باشیم که طلبگی را فراموش نکنیم. امیدوار هستیم إنشاءالله مولای ما که از مادر به ما مهربانتر است، عنایات ایشان همواره شامل ما شود و با عنایات حضرت توفیقات ما حفظ شود و از این توفیقات محروم نشویم و در راه سربازی آن حضرت به آنچه که مرضیّ او است موفّق باشیم.
پایان
پی نوشت ها
[۱]– سورهی توبه، آیه .
[۲]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۱۱، ص ۱۸۷٫
[۳]– سورهی ناس، آیه .
[۴]– سورهی نساء، آیه .
[۵]– سورهی مائده، آیه ۱۰۵٫
[۶]– الکافی، ج ۷، ص ۴۰۷٫
[۷]– همان، ص ۴۰۶٫
[۸]– تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۴۰۴٫
[۹]– بحار الأنوار، ج ۵۳، ص ۱۷۵٫
[۱۰]– سورهی عصر، آیه ۳٫
[۱۱]– وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۵۲٫
[۱۲]– سورهی توبه، آیه ۱۲۲٫
پاسخ دهید