حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ ۱۳ تیر ماه ۱۴۰۰ در برنامه تلویزیونی «سمت خدا» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «شرح خطبه ۲۲۱ نهج البلاغه امیرالمومنین امام علی علیهالسلام(یاد مرگ)» به گفتگو پرداختند که مشروح این برنامه تقدیم حضورتان می گردد.
برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی عشق یعنی تپش این دل من لطف پیدای تو و گریهی پنهانی من و خدا خواست که از دست تو درمان برسد خواست تا عطر علی تا به خراسان برسد یا رضا گفتم واشده گرهها چه خبرها که رسید از دل این پنجرهها یا رضا گفته و بینا شده شما کسی یا رضا گفته اسیری که به دادش برسد عشق یعنی که به شوق تو به دریا بزنم به هوای دل پاک تو به دریا بزنم عشق یعنی شوم آهوی آوارهی تو بدهم دلبه خوش نقاری تو عشق یعنی به هوای گذر از دامن دشت عشقدر شوق سلامیست سر ساعت هشت سلام میکنیم به امام ریوفمان، به سلطان این دیار خوشا ملکی که سلطانش تو باشی خوش به حال آنایی که امروز هوای مشهد نفس میکشد خوش به حال زایرین همیشگی امام رضا خوش بحال مجاورین حضرت دلخوشیم به زیارت انشاالله دعاگوی تک تک اهالی خوب سمت خدا مردم عزیز و نازنینمان باشند
خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز مثل همی شود سلام گرم ما تقدیم به شما با احترام با افتخار به سمت خدا همراه شما هستیم و مهمان لحظات دقایق ناب نورانیت و در محضر حاج آقای کاشانی عزیزمان سلام علیکم و رحمت الله خیلی خوش آمدید
حجت الاسلام کاشانی: علیکم السلام رحمتالله محضر حضرتعالی بینندگان عزیزعرض سلام و ادب و احترام دارم و سلام و درود خدا بر حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه که پناه ما نیازمندانی به قول شاعر: منم آن نیازمندی که به تو نیاز دارم. ما سراسر نیازیم امیدواریم امام رضا سلام الله علیه نگاه پرمهرشان را از مردم عزیزمان برندارند. خوشحالیم که خدمتتون هستیم.
حاجآقای کاشانی عزیزمان با نهجالبلاغه آمدند ببینیم امروز چه بخشی و چه خطبهای از نهجالبلاغه را با چه ماضوعی برای ما خواهند گفت. بسم الله الرحمن الرحیم در این چند جلسهای که درنگی داشتیم دربارهی کتاب شریف نهج البلاغه که از آن دریچه به امیرالمومنین نگاهی بکنیم، در واقع عناصر پایدار در فرمایشات امیرالمومنین شبانهروز مسئلهی بسیار بسیار مهم مرگ است. مسئلهای که ما از آن چیزی نمیدانم چون امکان دانستن از آن برای ما نیست تا از این نشئه به آن نشئه دیگر بخوایم بریم و مرگ ما را منتقل کند دانشمان کم است و از آن مواردی هست که همهی ما باهاش درگیریم بالاخره دیر و زود بالاخره روزیمان خواهد شد. روزی که صورتمان پاک میگذارند و تلقین میکنند… امیرالمومنین سلاماللهعلیه برای درمان دردهای جامعه برای دردهای تربیتی اجتماع و برای رشد خود دایما یاد مرگ میکردند و جوری درباره مرگ و احوال بعد از مرگ و احوال این دو واحد چشم روزقیامت صحبت میکردن که نه کسی که نه که لازم نیست حقیقت کسی که داره آنجا ر نگاه میکند میبیند و با دقت و امانتدار برای مخاطبین توصیف میکند مثل ابر بهار خودش گریه میکند بسیاری از اوقات در حضور او دیگران هم گریه میکردند گاهی بعضی از سخنان او تا هزاران بار خوانده شده مثل همین خطبهای که امروزمی خوانیم و بخشهاییش را محضردوستان عزیز عرض می کنم و هنوز همان حرارت هست و صدای امیرالمومنین در گوش ماست بنده شاید خودم بیش از شاید بیش از پنجاه بار این خطبهای که امروز میخواهم گوشههایش بخوانم را خوانده ام و همین صبح که داشتم دوباره نگاه میکردم بازم حالم را منقلب کرد و این اثر کلام امیرالمومنین که از سر صدق بیان شده است مرگ امر پیچیدهای است که حالا چون شاید بعضی از جملات این خطبه احساس ترس از خودمان را در ما زنده کند قبلش عرض میکنم که امیرالمومنین دنبال این نیست ما را بترساند بلکه اتفاقا هم میخواهد ما را تحذیر کند که ما این جسم نیستیم هم داریم که خداوند به حضرت خداوند در زمان حضرت موسی وقتی فرعون غرق می شود بیان میکند که الیوم ننجیک ببدنک تا خیلی ها بروند بازدید کنند، من تو را غرق میکنم و بدن تو را نگه میدارم که بدانند تو که فرعون بودی، تو که اربابی، هیچ نبودی. می فرماید بدنت را نجات میدهم معلوم است که خودش چیزی غیر از بدنش است.
امیرالمومنین می داند که ما در دنیا غرق می شویم درست است که امروز مظاهر جذب ما آدما به سوی دنیا مواردی غیر از ممکن موارد زمان امیرالمومنین باشد ولی سنخ جذابیتها از یک جنس است ابزارش عوض می شود و حضرت می داند امثال من دایما در غفلت می روند و فراموش میکنند عجیب هست یعنی ما الان مثلا در مورد این بیماری کرونا امیدواریم انشالله خداوند همه بیماران شفا بده مردم عزیزمان دیگه نگیرند و احتمال اینکه نگیریم در مورد خودمان می دیم اما اگریقین داشتیم همه مان میگیریم عین یقین دو دوتا چهارتا و عین این که الان ظهراست فرق میکرد و عجیب است که ما می دانیم میمیریم می دانیم فرصتمان در این دنیا کوتاهه چهل سال از عمر من گذشته حالا مثلا اگر اتفاقی هم نخواهد بیفتد عمرم طبیعی باشد مثلا می شود همین قدر که برای من من یک سال و نیمگی ام را یادم است مثل برق گذشته تا الان یا این مدت زندگی به سال یادگار طبیعی هم باشد
امیرالمومنین می داند که مردم اتفاقا چون فراموش میکنند چندتا اتفاق براشون میفته یکی اینکه بارشون سنگین میکنند یکی امیرالمومنین پدر امت است پدر دلسوز امت است اگر یک مادری یه پدری بدون فرزندش در یک مسیر هولناکی قرار میگیرد خدایی نکرده مثلا میره پیش پزشک میگه که این واکسن که الان میزنه آثار و علایمی داره یک هفته تبت می کند مثلا اگر فلان غذا را بخورد چون این بیماری را دارد برایش مضر است، آنجا مادر نمیخواهد بچه را بترساند بلکه برای اینکه مشکلی پیش نیاید میگوید این کار را نکن اگربکنی اینجوری می شود.
تمام این خطرات مرگ که داریم میگیم از یک جهت امیرالمومنین دنبال این است که ما را به سمت انس با مرگ ببرد مثل ایراد خطبهی متقین، که من هیچ وقت تا به حال جرات نکردم در هیچ منبری خطبهی متقی را بخوانم چون انقدر با خودم فاصله داشته که خجالت کشیدم ازامیرالمومنین
آنجا میفرماید که اگر اجلشان راخدا مقدر نکرده بود انقدر مثل کسانی که ما من ببریش شما بخواید مثلا فرض کنید با چتر بپرم پایین شاید وسط راه قبض روح بشوم ولی کسی که در تیم ملی چتربازی است اینقدر پدیده که برایش عادی شده و نترس شده، این گنجشکهایی که جوجه هاشون را میخواهند تمرین بدهند جوجه وقتی میخواست بار اول بپره همهی بدنش میلرزید چرا چون با چون یک چیز ناشناختهای روبرو می شد ولی همان ر ا یک روز دو روز بعد میدیدی با مادرش پرواز میکند.
فدای سید الشهدا بشوم که در گرماگرم نبرد عاشورا صورت مبارکش برافروخته شده میفرماید ماالموت؟ اینکه مارا ملاقات خدا برسونه اما برای من که اینطوری که چهار دست و پا در گل دنیا گیر کرده ام سنخ کارم همه ش مادی است جدا شدن از اینجا هر چی بیشتر تعلق داشته باشم تلخیش دردش خوفش و هولش و ناشناخته بودنش بسیار است. من اهل عالم روح و اهل عالم ماورای این دنیا و ملکوت عالم نبودم اوقات خوشی که باید میرفتم نماز سیر میکردم و بعد برمیگشتم میگفتم السلام علیکم و رحمه الله و برکاته پایم روی زمین بود صبح تا شب فکرهایم زمینی بود حضرت به عنوان یک معلم به عنوان طبیب نفوس به عنوان یک یک پدرمهربان دایما با مردم صحبت میکرد. یک وقتی که ما خیال میکنیم مرحوم امام اعلی الله مقامه شریف که ما دستمان را خالی از این درسها که بعضی از شاگردان امام که امروز از مراجعان میفرماید می دانیم، می گفت امام در این درس چنان حالی داشت ایشون و ما حالی پیدا میکردیم تا یک هفته تحت تاثیر بودیم. من خودم را نگاه میکنم صبح تا شب درگیر چی هستم و وقتم را چی پر میکند امروز چه خبر بازی فلان چند چند شد دلار چی شد… اینکه من همانطور که برای خیلی چیزا برنامهریزی میکنم قطعا میمیرم شکی نیست دیر و زود داره وای قطعی است. امیرالمومنین دنبال این است که شما را آماده کند برای روز مرگ و آنوقت ما بعضی از چیزایی که تو دنیا داریم مثل زیارت امام رضا که ممکن است کمتر قدر بدونیم و این زیارت تنها زیارت از نزدیک نیست اگر کسی تونسته حتما زیارت از نزدیک می شود وگرنه ما یقین داریم که اگر دلی منکسر بشه و یک صلیاللهعلیک بگوید مورد عنایت حضرت قرار میگیره و حالا جلوتر عرض میکنم که از روایات به ما نشون دادن چون میدونند که ما باید تلاش کنیم مرگ آشنا بشیم آمادهی مرگ بشیم آمادهی انتقال از این نشئه به یک نشیه ی دیگر بشیم خیلی به کمک نیاز داریم غربت و تنهایی واقعا مال ماست یعنی غریبتر از میت در قبر هیچکس نیست حال تازه بچهای که در رحم مادر که در این دنیاست این مثال غلط تازه ولی حساب کنید فهم یک فرزندی که طفل و خلاصه جنینی که در رحم مادراست از دنیای بیرون چقدراست؟ ما به مراتب وقتی میخواهیم از این دنیا به دنیای دیگر منتقل بشیم بیش از این ناشناختگی داریم و تازه با این دنیا روز فرصت ما بود نه روز حساب، ما در یک فضای عظیم ناشناختهی هرچه ناشناختهتر هولانگیزتر… باید حساب پس بدیم صورت اعمالمان میان سراغتون سیلی که به صورت یک نفر زدم به شکل یک هیولا میاد سراغم ظلمی که کردم طعنهای که زدم به شکل مار سراغم میاد ورزیدن به صورت یک ذرهی خار زیر پای بقیه این حقارت حس میکنم روز حساب کتاب و من ضعیفتر از الان و بیپناه تر…اینجا میتوانم امامم صدا بزنم؟ آنجا باید اینجا مهیا کرده باشم که آنجا بتوانند صدا بزنند واقعا من اگر بدانم که بعد از مرگ معلوم نیست دیگه به زبان بدنم که کار نمیکند به زبان روح معلوم نیست دیگه اذن بدند یا امام رضا بگم، بگم که علیاعلی بگم سلام مثل یک کسی که بار آخرش نماز بخون یا مثل کسی که بار آخرش زیارت اینجا اگر با عشق امام رضا با همهی وجودم بگم فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی شاید آنجا اجازه بدن یا امام رضا بگم خب امیرالمومنین از یک جهت می داند من چهارصدایی کرده و خودم قفل ساختم برای خودم همهی وجودم درگیر دنیا کرد لذا هر وقت تو جنگ شکست میخورن از مرگ صحبت میکند همقواره زیاد می شود از مرگ صحبت میکند هر وقت جامعه دچارم روحی می شود جامعهی امیرالمومنین در این اواخر بسیار دچار مشکلات روحی بود کشتههای زیاد شکستهای پی در پی ناامنی های فراوان و ترس از هجوم دایمی لشکر معاویه، غارتها مشکلات داخلی درگیری های خانوادگی و قومی چون در ماجرای خوارج کوفیان همشهریان و همشهریان و پسردایی و پسرعمه با هم درگیر شدند بعضی بعضی دیگر را کشتند … اینجا از از مرگ صحبت میکند، اینجا برای من سوال میشود که چرا من یک شب من از خوف خدا حالم خراب نمی شود؟ یعنی این خودش یک درد است که من چرا شما راحت میخوابم؟ مگر امیرالمومنین با ادبیات با فهم ناقص من چه گناهی کرده که هر شب از خوف خدا مدهوش میشده نه لزوما گناه نکرده او می داند که این انتقال ما از این دنیا به نشئه ی بعدی چقدر هولناک است اولا و ثانیا باید روح قطع تعلق از جسم کند وگرنه قطع تعلقش میکنند ملایکهی قابض، آنجایی که آن شخص انقدر تمرین کرده انقدر گذشته… برای چی میگن دل نبندید؟ زهد دل نبستن به دنیاست وگرنه شان خداوند اجل و فراتراست که از من بپرسد یک سیخ کباب خوردی، ولی میگه تعلق نداشته باش، چون اگر تعلق داشته باشید رفتن از این دنیا که برای همهی ما رخ میده، من خودم مادرم ار توی قبر گذاشتم خودم خاک شونه ش را تکون داد خب منم پسرهمان مادر هستم برای من هم رخ خواهد داد. امیرالمومنین دنبال اینه که ما تمرین کنیم قطع تعلق کنیم برای اینکه آن لحظهی قبض روح شدن برای ما آسان بشود .
یکی آمد به امام صادق گفت اینجورکه شمشیر به سر و صورت یاران سیدالشهدا میزدند تیر میآمد و اینها به جای اینکه سر بکشند سرشون و به سمت تیر میبردند همچین چیزی چطور ممکن است؟ حضرت فرماید که این به عنایت سیدالشهداست. چون بعضی از اینها مثل حبیب یک عمر عادت کرده بودند یک عمر عبادت کرده بود که لحظهای که تیر بیاد بایستند و سینه سپر کنند مثل حبیب، ولی بعضی از اینها مثل زهیر تمرین نکرده بودند ولی مع الحسین شده بودند، که حالا در روایت زیارت امام رضا عرض میکنم این معیت با سیدالشهدا کمک کرده بود که همه یکپارچه حسین بن علی شده بودند مثل بو کردن گل.
لذا این چیزایی که میخواهم بگم بینندگان عزیز فقط نترسن البته باید بترسیم بر عاقبتمان ولی راهکار دادن برای این ها که یکیش درمان ما امام رضاست حالا انشالله عرض میکنم لو دادن پایانش که عرایضم خیلی تلقی نکند خلاصه با همهی معلمی با همهی پدرانگی با همهی مهربانیش امیرالمومنین بارها این جملات فرموده هفتصد سال بعد ابن ابی الحدید میگوید منهر بار این خوندم و هر بار منقلب شدم بنده که خیلی بد از همه بدتر ازقضی در پنجاه بار این خوندم هر بار میخونم باید خودم و کنترل کنم و آن برای ما اومده جایی را توصیف کرده یک کسی مثل رسول الله معراج رفته و بعد از این دنیا ر برای ما گفته اتفاقایک پربرکتی از نعمات الهی برای ما فراهم ولی به ما میاد میگه آقا جاده لغزنده ست حالا ما را نترسان ترس میگما تی بدون گیر کردن برسیم به مسیر، مسیر خطرناکی ولی یک کاری میکنم که تو آب توی دلت تکون نخوره تا بری، اصلا ما را اینجا ترساندند تا مقدماتش را فراهم کنیم برای این که آنجا نترسیم اتفاقا مثل اینکه به من بگین آقا این مسیری که داری میری اگر مدل غذا خوردن اینجوری نکنی مثلا فرض کنید بیماری فلان میگیریم در فلان برای اینکه آنرا نگیرم تذکر میدید.
کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم خطبه دویست و شانزده تا دویست و بیست و دو اختلاف است نهجالبلاغه و ترجمهی آقای استاد علی بزرگوار که زحمت کشیدن ان در ترجمه خطبهی دویست و بیست و یکم می شود حضرت تلاوت میکنند اینجا اختلاف است که که چه دعواهایی بود و یک فهمی از این که بین دو گروه عرض کنم قریشیان و اینها اختلاف بود که ما فلان کس داشتیم شما فلان کس داشتید و جاهلیت که مثلا چه کردید برای جامعه ، میگفتند ما این کار و کردیم ما این را داریم ما فلان شمشیرزن داریم یک گروه کم آورد گفت بریم قبلا را بشمریم فلان کس بوده این شاعر ما بود غرق در تفاخر بودن عین امروز ما اتفاقا امروز تو فضای مجازی و امثال اینستاگرام به شدت فضای جاهلیت غوغا میکنده به نمایش بگذاریم حتی نداشتههامان باز آن ماقعها چون حقیقی بود طرف باید یک شتر سرخ موی میداشت که پوشش بده که این خوب نبود الان تو فضای مجازی به دروغ پز بدی کنار یک ماشینی عکس بگیره مال خودش نیست و دایما همدیگه را غرق میکنیم ، چنگ زدن و دیدن و دلبسته خودمان می کنیم. ازمهمترین شیاطین این است که دیگران را از خطرات غافل میکنند. خدا در قرآن میفرماید که مثلا شیطان یک چشم روی پیشانیش نیست مثلا گوشهاش سه برابر ما دراز باشد یا مثلا آتش از زبانش بیاید، شیطان انسی همان کاری میکنند که شیاطین جنی، اغوا میکنند ما را فراموشی میدهند، تسویف میکنند، کارهای زشتشان رازیبا جلوه می دهند، میگه بعدا فرصت زیاده گاهی رفیق من گاهی هم حجرهای من میگن بریم فلان کار را بکنیم بعدا وقت هست، این همان کاری است که شیطان میکند حضرت وقتی این را میخوانند اینجوری شروع میکنند میگویند آخه چقدر تو از هدف آرزو دور افتادی؟ مثلا داری قبرها را نشان میدی تو را آورده بودند تو این دنیا به کجا برسی؟ عوض اینکه این قبررا ببینی و عبرت بگیری که یک وقتی ممن هم می میرم اینجا ایستادی که چی؟ آمدی زایر قبور شدی و کلا بیخبری حواست به هیچی نیست و خطر سهمگینی تو را احاطه میکند لقد استخلوا منهم ای مذکر.. حضرت میفرماید عوض اینکه از این ها پند بگیری آغوش باز کردی که از غفلتهای آنها تعریف کنی؟ افبمصارع ابایهم یفخرون؟ داری افتخار میکنی به این که پدرانت به هدر رفتند؟ چون آنها بتپرست و اینها بودن یک یک اینها را دلسوزی داره که چرا این ها اومدن در این دنیا نفهمیدن چه شد و چه شدند که از توضیح میده چگونه از این دنیا به آن دنیا منتقل شدن عوض اینکه اینها را ببینی میخواهی این ها را برگردانی به محاسبات روزمرهت اینها راهم بشمری؟ باید این ها از این ها عبرت میگرفتی به جای اینکه الان از اینها طلب عزت بکنی!
بعد حضرت میفرماید که لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْکَ الدِّیَارِ الْخَاوِیَهِ، اگرتو را ببرند توی روستاها دیدیده مثلا یک خونهی دویست ساله پنجاه ساله کسی توش نیست خیلی جاها اینطوریه این ها رفتن آدماش رفتن تمام شدن اگر این در و دیوار و زمین و بپرسی ازشون که چه خبر از این ساختمانهای آسیب خوردهی قدیمی دگرگون شده سقف ریخته میگن این ها نفهمیدن کجا اومدن نفهمیدن کجا باید بروند. اگر میدونستی او در لحظه مرگ چه بر سرش آمده امروز این راه را نمی رفتی، این خاک شاید جمجمه یکی از آنها باشد و روی ما هم یک روزی پا میگذارند چون ما جسم نیستیم این مرکب این دنیای ماست وفرمود گاهی توی زمینهای کشاورزیتون آنجا شاید قبرستان دویست سال پیش باشد
هارون گفت ببینید در زمان ما کسی هست که پیغمبر را دیده باشد؟ مثلا حدود دویست سالش باشد گشتند و کسی را توی سبد آوردند هارون گفت از پیغمبر حدیثی به یاد داری که خودت شنیده باشی؟ پیرمرد گفت بله شنیدم که فرمود بنی آدم هر چه پیر میشود حرصش جوان میگردد هارون گفت احسنت که هنوزهم حدیث درحافظه داری و پول کلانی به او داد پیرمرد گفت ازهارون بپرسید این پرداختی همین یک دفعه بود یا هر سال میپردازی؟هارون خندید و گفت: صدق رسول الله! تو الان دویست ساله هستی و داری میمیری فکر مقرری سال بعد هست؟
حضرت میفرماید که تَطَؤُونَ فِی هَامِهِمْ، وَ تَسْتَنْبِتُونَ فِی أَجْسَادِهِمْ، وَ تَرْتَعُونَ فِیمَا لَفَظُوا، وَ تَسْکُنُونَ فِیمَا خَرَّبُوا;
زمینهایی که بعضی دزدیدن بعضی حق بچه یتیم خوردن شما تو چه میدونی پنجاه سال پیش اینجا که من خانه دارم ن دویست سال پیش چه خبر بوده چقدر حق ناحق شده ؟یا کسی کار خوبی کرده؟ حالا اگر من بدوام… حضرت
حضرت فرمود وَ إِنَّمَا الاَْیَّامُ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ بَوَاک وَ نَوَائِحُ عَلَیْکُمْ روزگار گریه میکند به حال شما! چون روزگار عمرش دراز است میگوید الان داری ظلم میکنی الان غرق دنیایی انقدر مثل تو را دیدم که اومدن و رفتن و ظلم کردن حواسشون نبوده همهی اینها برای این که از نمیخواهد ما به آن لحظهی خطرناک برسیم
بعد میفرماید اولئکم سلف غایتکم و فراط مناهلکم پیغمبر داریم روایات هست که اهمیت میگوییم شما رفتید و ما به شما ملحق می شویم آن ها جلوتر رفتند تا به شما خبر بدهند . چه کسانی؟ کسانی که زندگی شاهانه داشتند خانه و کاشانه و اسب فراوان داشتند. مرکز فلان ماشین فلان داشتند رعیت داشتن شاهانه زندگی میکردن تمامشدن الان در دل برزخ گیر افتادن و عباراتی که حضرت میگه آدم را به وحشت میندازه حضرت فرماید س سلکوا فی بطون البرزخ سبیلا سلطت الارض علیهم فیه فاکلت من لحومهم، و شربت من دمائهم فاصبحوا فی فجوات قبورهم جمادا لا ینمون ، و ضمارا لا یوجدون ،لا یفزعهم ورود الاهوال ، و لا یحزنهم تنکر الاحوال ، و لا یحلفون بالرواجف ، و لا یاذنون للقواصف غیبا لا ینتظرون هم زمین تن های اینها را خورده گوشتی باقی نمانده اگر نبش کنند بدنشان عین یک چوب شده چون این جسم نیست که زنده هست آن روح هست این دنیا روح سکران عین یک چوبی که در قرارگذاشتن و تمام شده دیگه صدایی ازش درنمیاد آنجا که رفتی هر حشرهای عبور میکند هر اتفاقی برای جسم بیفتد دیگر عکس العملی ندارد حضرت دنبال این است که بگوید تو آن جسم نیستی و اگر تو آن جسم باشی میخواهی در این احوال چه کنی و اگر خدایی نکرده تعلق روح به بدن زیاد باشد و ما عبادت کم کرده باشیم دلبستگی به دنیا داشته باشیم این قطع تعلق برای او خیلی تلختر دردناکتر است. حضرت فرماید که جیران و این قبرستان همه قبرها کنار هم همسایگان با هم ندارن فرصت میگذره کلهم وحیدا همه تک تک و تنهای تنها به امام سجاد سلام الله علیه در زنان دیدم که شب تا صبح خانهی پرده خانه را گرفته گریه میکند برای غربت در مرگ در قبر برای تنهایی چون آنجا دیگه فرصت جور کردن چیزی نیست فرصت به ما نمیدهند تا همه جمعند ولی تنها همه هستن ممکن است حتی پدر و مادر و خواهر و همسایه ها باشن ولی دیگه از هم دورهستند اینه که ما در زیارات میگیم عرفنا نسبت به حضرات معصومین سلام الله علیهم میگوییم خدایا بین ما و شما آشنایی قرار بده ما همدیگر را بشناسیم آنها ما را بشناسند … حضرت فرماید که یکی از عجیبترین جملات امیرالمومنین این است. آقای شریعتی به خدا پناه میبرم از این جمله حضرت میفرماید که خب شاهدوا من اخطار دارهم افزع مما خافوا این ها از سختی هایی که در قبر میبینند چیزهایی مشاهده میکنند بسیارهول انگیزتر از آن چیزی که بعضی هاشون در این دنیا مراقبت میکردن خودشون و آماده بودن در یک حدی خودشون مهیا کرده بودن حقوق مردم بهشون میترسیدن از عاقبت خودشون خودشون و آماده کرده بودند ولی وقتی مااجه شد این کسی میگه که مثل پیغمبر چشم داره ملکوت میبینه حال آنها را میبینه به داد خیلی از آنها در غربت قبل رسیده داره میبینه کسانی که در زمان امیرالمومنین از دنیا رفتن امامشان امیرالمومنین است. حضرت محیط به وضع این هاست درون قبر از چیزی خبر نمیده مثل من از حدسیات و حفظیات. آنجا بسیار سهمگینتر از آن چیزی که خیال میکردند و ازش میترسیدند مواجه میشن بالاتراز آن که گمان میکردن و خیلی براشون طولانی به یک جایی میرسن که دیگه از حد بیم امید بیرون است لو کانوا ینطقون بها لعیوا بصفه ما شاهدوا و ما عاینوا و لئن عمیت آثارهم ، وانقطعت اخبارهم ، لقد رجعت فیهم ابصار العبر ،و سمعت عنهم آذان العقول ، و تکلموا من غیر جهات النطق اگرخدا اجازه میداد اونها برگردند سخن بگن که چه کشیدند زبانشان توان بیان نداشت چون وقتی ما میخواهیم راجع به یک چیزی صحبت کنیم لفظش رو پیدا نمیکنیم. ببین من میخواهم راجع به یک طعمی با شما صحبت کنم باید بگم مثلا یک شیرینی شما شیرینی را میدانید بدم ولی اگر یک چیزی باشد که مزه ش در اینجا نیست نمیتونم. شدت آن هول در اینجا نیست حضرت میفرماید اگر به آنها زبان بدهند لال هستند و همینطور میفرماید که اگر از در و دیوار بپرسید میگویند آن چهرههای زیبا از بین رفت وآن بدنهای نازپرورده از هم گسیخت اگر بتوانند حرف بزنند میگن لوسنا اهلام البلا تنگی قبر لباس نیستی و پوسیدگی به تن کردیم میراث ما اینجا وحشت روی وحشت چون فرصت پناه بردن از دست داد کسی که اینجا پناه برده آنجا پناهگاه مییابد فرصت ما از بین رفت. میفرماید که یک یک زیبایی هایی گسیخت. اگر آن میت نبش کنند چهرهی زیبایی نمانده . قبل از اینکه به آنجا برسیم قطع تعلق کنیم و اصلا اینها را حس نکنیم
بعد حضرت میفرماید یک روز زبان تند و تیزی در این دنیا داشت کسی از پس زبانش برنمی آمد امروز از آن زمان در خاک چی بوده هیچی از آن نماند توانها تمام می شود اکتحلت ابصارهم بالتراب فخسفت ، و تقطعت الالسنه فی افواههم بعد ذلاقتها، مثلا سرمه کشیدن خط چشم و چی یعنی اینقدر حساسیت، آنجا خاک قبر که سورمهی چشمان می شود و درون چشمان میره خلاصه حضرت مسیر را ادامه میدهند تا میرسه به اینجا که میفرماید یادته میگه یک روزی بود که در این دنیا فرصت داشتی اجازه میدادن لبخندی به لبت بود فرصت داشتی کار بکنی در سایه آرامش اما این فرصت از و گرفته شد بیمار شدی حضرت یک قدری راجع به بیمار برمیگرده از مرگ میاد بیرون راجع به بیمار قبل از مرگ صحبت میکند من دو سه تا جمله عرض میکنم که میخواهد به ما بگوید که این برای بابابزرگ و برای همسایه تون برای آن عزیز دیگه نبود برای همهی ما هست خدا کند که بستر بیماری بستر پایان است اما آمرزش گناهان ما و گذشتن از این دنیا در آغوش اهل بیت باشه یعنی این فرصت میتونه فرصت رشد و ترقی باشد عرض کنم خدمت شما رهایی از این قوا باشد اصلا دنبال این حضرت میفرماید الان که سالمی فرصت داری به روزی فکر کن که روزی که طبیبان دایم پناه میبریم از این دکتر به او دکتر چه کار کنی دیگه هرچی دارو میدهند فایدهای ندارد، چرا؟ چون این بیماری مرگ فرق دارد با بیماری های دیگر پزشک از شما خسته می شود این تعبیر شاید چند تا خطبه ای داریم که پزشک از دستش خسته می شود خلاصه تیمارداری میکند و اینها خسته می شود یا اهل خونه نمیتونن بگن این چشه خسته میشن میگن آقا تا الان زندهای وقت و غنیمت بشمار چه بسا با یک خدمتی که میکنی اتفاقا بدایون بیماری قبل از مرگ از بگیره دنبال این است که نه این اتفاقات نیفته یا آن بیماری در واقع پاک شدن و رشد و به سمت کمال باشد از فرصت الان میتونی استفاده کنی کار به یک جایی میرسه که دیگه حرفای پزشک رو ازت کتمان میکنند یکی میاد میگه خوب می شود یکی میاد میگه دیگه حالا میکند یکی یک چیزی میگه تو هم اینجا افتادی داری نگاه میکنی دیگه حرف نمیتونی بزنی داری نگاه میکنی دیگه نمیتونی با این ها صحبت کنی بدهی داری دل شکستی دیگه حرف نمیتونی بزنی بگیرید برای من حلالیت بدن ای که دستت میرسد کاری بکنی داری تو میبینی لحظات آخر زبونت بند اومده توان حرف زدن نداری هی بیهوش میشی برمیگردی میخوای فریاد بزنی بگی به دادم برسید این ها را برگردونید دیگه فرصتت رو گرفتن حضرت میفرماید میخوای دنیا را ترک کنی دلبستگیات که خودش خیلی مهمه امام حسن سلام الله گریه میکرد ویلفرد برای چه گریک میکنی یکی از دلایلش می فرمای دبرای اینکه ما قراره حساب پس بدیم و یکی هم میفرماید لفرط الاحبه
جمله ی آخر رو بگم و دو تا روایت در مورد امام رضا بخونم انشاالله یک خرده روز زیارتی امام رضا دلمون آروم شه عجیبی امیرالمومنین فرمود ان للموت لغمرات الماتمر مرگ دشواریهایی داره که نمیتونم من نمیتونم بیان کنم نمی شود گفت بدونید که یک مسیر پیچیدهای خواهید برد بالاخره این ها فراوان اگر فرصت بود بازم از این ها هست که آوردم اما خب راهکار چیه؟ وقتی با این خوف مواجهیم طبعا آنقدری که می دانیم باید جبران کنیم موتوا قبل ان تموتوا بمیریم قبل از اینکه مرده باشیم یعنی آمادهی مرگ باشیم و در آغوش بکشین مرگ هیچکس نگفته امیرالمومنین افسردگی داشتن اتفاقا خواستن تهمت به امیرالمومنین بزنن گفتن خیلی شوخه کسی که این حرفا را میزنه افسردگی داره اتفاقا چون می داند چه جاهایی هست و چون میخواد این مسیرو هیچ بدهی نداره تمام تلاشش میکند نفس نفس میزنه از چاه میاد بیرون وقف میکند یعنی پیش پیش میفرسته برای خودش
شریعتی : اتفاقا من میخواستم بگم شما که داشتید م فراز به فراز این خطبه رو میخوندید جدای از اینکه شور و حرارت و دلسوزی امیرالمومنین به من میرسید احساس کردم چقدر ما محتاج این حرفهاییم و چقدر رفتارهای ما راتنظیم میکنند
کاشانی: همینطور فرمودن به ما دستوره این دستور طبیب اول رسول الله صل علی و آل دیگه اذکروا میگذرم من ما مرگ در پیش داریم آنجا مرگم می شود خوش مرگ می شود اول خوشبختی نیکبختی آغوش امیرالمومنین حالا آن روایتی که ما سرانبار با هم خوندیم بگم که امیرالمومنین که این حرف ها را میزنه خدا کند بین سنخیت باشد فرمودند که محب ما وقتی به حال احتضار میافته همه میان بالا سرش دیگران به درد محتضر نمیخورن عملا دیدید حتی با دورشم خلوت کنین چشماش دودو میزنه و خب در خودش یکی مثل من که سنخیت نمیبینه که بخواد مثلا اقای شریعتی اصلا من خدمت کردم با پیغمبر میریم بالا سرش به او بشارت میدیم او را از تنهایی در میاریم بهش میگم اناعلی کنت تحبه..او که سنگ او را به سینه میزنی من هستم و امروز روز زیارتی امام رضاست آقای شریعتی لحظهای که میخوان نامهی عمل ما ر به ما بدن به قدری سنگین است که لحظهی مرگ چشم در راهم ازتو خطاب میخواهد انشالله حسن ختام زندگیمان امیرالمومنین باشد امام رضا باشد این انوار عالم که انشاالله از برکت حضورشون از محبتشون در آن لحظهای که بهش محتاجیم بهرهمند بشیم صفحهی دویست و بیست و یک قرار امروز عزیزان ماست انشاالله این آیات را تلاوت بکنیم ثوابش را هدیه کنیم به روح بلند ثامنالائمه که رزق و روزی و برکت زندگی ماست و انشالله بازمیگردیم با احترام همراه شما در کنار شما بفرمایید خواهش میکنم
صفحه۲۲۱قرآن کریم
شریعتی: از توجهتون باز هم کبوتر دلمان راهی خراسان میکنیم در روز زیارتی مخصوص حضرت امام رضا علیه السلام بینندگان عزیزی که در مشهد هستن حتما دعاگوی ما باشند و سلام ما را به حضرت رضا علیه الصلوه و السلام برسونند.
من یک تشکر مخصوص میکنم از حاج آقای کاشانی عزیزمان علیرغم اینکه کسالت مختصری مدتهاست همراهشون هست به احترام مخاطبان خوب سمت خدا الحمد لله می ایند و ما از محضرشون کسب فیض میکنیم و بحث امروز که بحث بسیار خوبی بود انشالله راهگشا باشد و رفتارمان را در زندگی اصلاح بکنیم
حجت الاسلام کاشانی: بسم الله الرحمن الرحیم خدا انشالله به ما توفیق بده به واسطهی نوکری این مردم بلکه به ما رحم خدا انشالله بهتون سلامتی و عزت عافیت بدهد
زیارت امام رضا سلام الله علیک و چون فرصت مختصر من مختصرش عرض میکنم که در روایات فراوانی هست روز قیامت بین کسان اینکه متنعمند از رحمت الهی زوار امام رضا میدرخشند و ویژه هستند قسم یاد کردن امام صادق سلامعلیها دلش همیشه میتپید برای نجات شیعیان میفرماید نوهی من را در خراسان میکشند هر کس او را در غربت زیارت کند و آن ر بشناسه که امام ما حق امام که به حقیقت نمیتونیم بشناسیم من او را با دست خودم آن نجاتش میدهم و وارد بهشت یکی از سختترین جاها که آبروی انسان در خطر آن لحظهایست که خداوند در قرآن هم فراوان فرموده که کل انسان ها را میخواهند نامهی اعمالمان به ما آویزان کنند به گردنمان آویزان کنند که نه یک تابلوی یک تلویزیون که داره عمل ما ر نشون میده نه کتاب دربسته کتاب را باز میبینن میگن خودت بگو باید چیکار کنیم آنجا دیگه من نبودم نشد و این ها من نیستم پروندهی من نیست آقای قاضی نیست امیرالمومنین فرمادن علی در برابر یک کسی که به هر ریز و درشتی آگاه حضرت حق و نامهی عملی که کرده فیلم متحرک همه دارنن مینماد بگو با چی کار کنی امیرالمومنین در آن خطبهای که الف نداره میفرماید در این لحظه انگار که قفل بشه دهان و عرق سرد پیشانیش نشسته توان سخن گفتن نداره یک یا الله گفتن دیگه نمیتونه بگه نمی داند از به کجا فرار کند کشان کشان میخوان بگیرن ببرن خدایی نکرده سمت دوزخ لحظهی تطایرالکتب که نامه میدن به دستمون، لحظهی بیآبرویی ماست… پناه بر خدا امام رضا سلام الله علیه میفرماید که من زارنی فی هذه الغربه هرکس در این راه دور بیاد من و زیارت کند من به دادش میرسم آبروش بین مردم در خطر است می آیم انشالله سطر و پوشش کرامت امام رضا سلام الله علیه آبروی ما را نجات بده برایشان باشیم خداوند انشالله یک سلام ما از دور را از ایشون خلاصه به بزرگیشون قبول کنند وجزء کسانی باشیم که امروز با همهی وجودمان با دلتنگی دلمان میخواست وارد آن سرسرای عظیمش بشیم عجیب است که آقای شریعتی نه که امام رضا پناهگاه و نجات بخش امام کاظم علیه الصلاه و السلام فرموده بری سراغ پسرم و روز قیامت با بقیه متفاوت می شوی روایت دیگه نخوندم. از امام جواد علیه السلام پرسید بزنتی که آقا چی میدن بریم آنجا؟ثواب حج مثلا ؟ بزنتی خیلی کلاسش بالاست مثل کاشانی که نیست، حضرت میفرماید الف الف حج یک میلیون هست و این عدد به اندازهی فهم بزنتی با آن عظمت است. امام جواد به خدا بهش یعنی ایمهی ما قبر مبارک امام رضا ر برای نجات ما قرار دادن بری آنجا نفس بکشیم عبادت کنیم عشق امام رضا به همدیگه محبت کنیم امامرضا که شیعه و سنی هر کس کنار مزار او رفته قصه زیاده من نمیخواهم بگم تاریخ نیشابور حاکم نیشابوری مفصل از این چیزا آورده آنقدرها به ما رسیده خدا انشاالله ما ر در دنیا و آخرت از دستان پر مهر امام رضا دور نکند از دامن مبارک آن حضرت زیر سایه بزرگوار انشالله همواره متناسب راهاهی وقتی که نامهی اعمال ر میدن دوم سر پل صراط و سوای حساب و کتاب که خودتون وعده کردید که اینجا من به سراغتون یا و به شما سر میزنم و این چشم به راه همینجاست امانت میگذاریم انشاالله به ما برگردونن خیلی ازتون ممنونم حاج آقای کاشانی خیلی روز خوبی بود در کنار شماییم عزیزانمان جلسهای که با یاد مرگ توام بود و با ذکر حضرت رضا به پایان انشالله همی شود زیر سایه ی مهربانی ها و کرامت حضرت باشید حاج آقای کاشانی دعا بکنند انشالله خداحافظی کنم
حجت الاسلام کاشانی: خدایا در ورود به زیارت امام رضا از حضرت میخوایم که ما را مثل بهترین دوستانش بپذیر الهی آمین خدایا ما هر چه هستیم و هر چه کردیم و ضعفهای ما آگاهی به مهربانی خودت و آن مهربانی امام رضا که کرم حضرت حق بوده که ایمه ر برای ما در این دنیا به عنوان خلاصه ارتاسو نجاتبخش قرار داده دارد دنیای آخر لحظهای دستمان از زمانشون کوتاه فرم الهی آمین و ظهور حجت را در زمان ما و با سربازی ما مقدر گردالی آماران را گران نکند زرق و برقها باید مرا کوبی و از نو بسازیم.
پاسخ دهید