- ضرورت اشراف علمی به مذاهب گوناگون
- لزوم داشتن اطّلاعات دقیق در بررسی مذاهب مختلف
- شمردن فرقههای متعدّد برای مذاهب در اسلام در ملل و نحل
- جفای به مذهب تشیّع
- طبقهبندی مذاهب از نظر نویسندگان
- اشتباهاتی در مورد مذهب امامیّه در کتاب الفقه الاسلامی و ادلته
- خدا و پیامبر مؤسّس مذهب تشیّع
- دستور پیامبر به حذیفه در مورد زمان فتنه
- مذهب اباضیه و دستهبندی آنها از مذاهب
- علّت منقرض شدن بعضی از فرقههای مذاهب
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُمَّ وَ سَلَّمَّ وَ بَارِکَ عَلَی رَسُولِ اللهِ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِینََ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ سِیَّمَا بَقِیَّهُ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ».
ضرورت اشراف علمی به مذاهب گوناگون
شناخت مذاهب اسلامی در این روزها به صورت یک امر واجب درآمده است برای کسانی که علاقه دارند اظهار نظر بکنند. در باب مذاهب یکی از ضرورتهای خاص اشراف علمی به این مذاهب است. چه بسا افراد به اندوختههای شخصی خود به عنوان آنچه که در طول زندگی خود از ابتدای امر شنیدهاند، به همان بسنده میکنند و اظهار نظر میکنند. بیشتر اظهار نظرهای افراد از مذاهب به همین شکل است یا شنیدند یا از طریق خانواده یا منابر وعظ و تبلیغ و طایفهای هم با مطالعه و بحث و تحقیق به مذاهب میرسند. آن وقت زمانی صحّت و سقم اندوختههای شخصی معلوم میشود که انسان با طرف مقابل گفتگو بکند. یعنی شما یک اطّلاعاتی مثلاً از مذهب تشیّع دارید و این را میخواهید عملی بکنید با یک شیعه مذهب که صحبت میکنید، معلوم میشود این اطّلاعات شما غلط بوده است، شیعه یک چنین اعتقادی ندارد. چون این از کودکی در خانواده یا اجتماعی بوده است، این مطلب را شنیده است، به عنوان ارتکاز ذهنی به محض اینکه کلمهی تشیّع را میشنود به ذهن او خطور میکند که اینها اینطور هستند. مثلاً الآن شما در عربستان به محض اینکه بگویید: من شیعه هستم. یک آمار بلند بالایی در ذهن او خطور میکند تو مثلاً حالا که شیعه هستی، همان فرد هستی، همان شخص هستی که دیگر یعنی هیچ جای تردیدی ندارد که تو را باید همینجا بکشم و خون تو را بریزم. یعنی اینقدر کلمهی تشیّع در ذهن او منفور است و همچنین است وقتی که شما با یک شخص غیر شیعه بنشینید مثلاً من سنی هستم، وهابی هستم، بهائی هستم؛ در ذهن شما یک اطّلاعاتی از آن فرقه و طایفه است که آن شخص برای شما تعریف میشود. بعد وقتی که با او صحبت میکنید، میبینید نه آن اطّلاعاتی که شما از او دارید یا به طور کلّی غلط است یا یک درصدی از آن باید خرّاطی بشود و درست نیست و این در همهی مذاهب ساری و جاری است.
لزوم داشتن اطّلاعات دقیق در بررسی مذاهب مختلف
برای این جهت اگر کسی میخواهد در این جهت اظهار نظر بکند، باید یا به صورت اجمال یا به صورت تفصیل حتماً یک اطّلاعات دقیق علمی داشته باشد؛ یعنی نمیشود همینطور یک مذهب را براساس شنیدهها، براساس آنچه که انسان در خواب میبیند بیاید تحلیل بکند. چون امروز مبلّغین ما، علمای ما، میخواهند در مذاهب دیگر به حکم تکلیف یا ضرورت اظهار نظر بکنند؛ بنابراین اگر اطّلاعات موافق با دادههای علمی باشد، حتماً یقیناً بدون هیچ تردیدی این اوقع فی النّفوس است. یعنی شما نمیتوانید هیچ مذهبی را، هیچ مکتبی را نام ببرید که این از علم و آگاهی گریزان باشد. اصلاً این قلوب مجذوب است به طرف علم، به طرف آگاهی، استقبال میکند؛ اگر دیدید کسی از علم و آگاهی منزجر میشود، حتماً بدانید که یک خباثت خاصّی دارد که البتّه آن افراد هم در حکم نوادر هستند؛ یعنی خیلی خیلی کم است که کسی از علم گریزان باشد، از اطّلاعات و آگاهی منزجر باشد؛ آنچه که تجربه ثابت میکند این است که انسانها دنبال کمالات هستند. حالا که دنبال کمالات هستند، باید با کمالات هم با افراد گفتگو بشود، صحبت بشود. یعنی انسانی که متکلّم میشود، باید یک کمالی از خود نشان بدهد که مقبول بشود و الّا به صرف ادّعا که نمیشود انسان خود را توجیه بکند. ما بنا داریم که در باب مذاهب به آن اندازهای که وسع ما در اطّلاع و آگاهی و اشراف بر این مذاهب است بحث بکنیم. مدّتی است، مدّت شاید متجاوز از ۲۰ سال است که ما این مطالب را به صورت اجمالی بیان میکنیم و در بعضی از مواطن و مواقع تفصیلی بیان میکنیم که شاید برای کسانی که در این رشته و در این موقعیت از زمان تبلیغ دینی دارند در بین ملل و اقوام جایگاهی دارند، این اطّلاعات مفید باشد.
آنچه که در کتابها در باب مذاهب بیان کردهاند، یک اطّلاعات غلطی است که این مذاهب به چه صورتی به وجود آمدند و تعریف صحیح از این مذاهب چیست. کتابهایی که در قدیم از باب ملل و نحل نوشته بودند و اقوام را مورد شناسایی قرار داده بودند در کتابخانهها و در دست و در بازار کتاب موجود است ولی اجمالاً باید بدانیم آنچه که این فرقهها را درست میکند اوّلاً یک دستگاههای خاص است که ما خیلی نمیخواهیم روی آنها ارزیابی بکنیم، ببینیم به وجود آورندگان این مذاهب چه کسی بودند؛ چه بودند؛ چون غالباً علمی نیست، شخصی و اجتهادی است، اثر خاصّی هم ندارد؛ ولی از باب اینکه آن مذاهبی که امروز مقلّدینی دارند، برای آنها مقلّدینی وجود دارد و مکتب و آرائی دارند، شناخت اینها ضرورت دارد، شناخت عواملی اینها را به عنوان مذهب علم کرده است. لابد یک خاصیتی در وجود اینها بوده است؛ یعنی اگر کسی امام مذهب شد، این حتماً یک شأنیّتی در وجود خود داشته است؛ یعنی شما نمیتوانید بگویید حالا فلان شخص که عَلَم شده است این هیچ چیزی نداشته است، بالاخره اگر رضا خان قلدر هم باشد، یک قلدری داشته است، همان قلدری او علّت شده است برای اینکه علم بشود؛ پس یک صفت بارزی در او بوده است و الّا خیلی سرباز بوده است، خیلی افراد زورمند و زوردار بوده است امّا یکی از آنها به عنوان نادر افشار میشود. بالاخره در این ائمّهی مذهب هم یک چیزهایی بوده است؛ یعنی بیجهت ابوحنیفه، ابوحنیفه نمیشود؛ شافعی، شافعی نمیشود؛ باید دید که آن علّت العللی که اینها را علم کرده است، چه چیزی بوده است. مردم بیجهت جذب اشخاص بیگانه و اجنبی نمیشوند؛ مگر اینکه او را بشناسند. شما الآن بیرون میروید، تابلو زده شده است، آیا اینجا بروم نروم؛ همهی این سؤالات ایجاد میشود. بالاخره آن خاصیتی که در وجود یک شخص بوده است، آن علقه و علاقهای که برای اقبال و مجذوبیّت در افراد ایجاد کرده است، وجود داشته است؛
شمردن فرقههای متعدّد برای مذاهب در اسلام در ملل و نحل
علل و دواعی خارجی هم است که این را علم میکند؛ آن را هم باید ملاحظه کرد که چه بود. چون که در کتابهای ملل و نحل فرقهها و مذاهب فراوانی ذکر شده است حتّی به صورت شعب و اجزای یک پیکره. ما این را به شناخت افراد و مطالعهی این کتابها موکول میکنیم که فرقههای هر مذهب هم شناخته بشود؛ مثلاً برای یک مذهبی مثل تشیّع در کتابهای ملل و نحل فرقههای متعدّدی هم ذکر شده است که شیعه دارای این فرقهها است؛ از اسماعیلیّه و زیدیّه و غلات و صوفیه و نمیدانم همهی اینها زیر مجموعههای… حالا در ملل و نحل یک فرقههایی مثل غرابیه و اینها را هم برای شیعه ذکر میکنند که ما میگوییم: ما که شیعه هستیم، اصلاً نمیدانیم غرابیه چه فرقهای است؛ یک روز من در چابهار در همان همایشی که داشتیم، این مطلب را بیان کردم. گفتم: شهرستانی که آمده است در ملل و نحل غرابیه را به عنوان مکتب تشیّع، از فرقههای شیعه ذکر کرده است، این اصلاً یک چیز بیربطی است، اصلاً ما غرابیهای را نداریم. یک نفر آنجا بود، گفت: یعنی استقراء شما اینقدر تام است که همهی فرقههای شیعه را رفتید و دیدید، شناختید، این را میگویید؟ من هم گفتم: بله دیگر «لو کان بانَ» اگر بود مشخّص بود، میفهمیدم که غرابیه در یک گوشهای از مملکت دنیای اسلام وجود دارد، آنجا هستند. بعد آمدم مطالعه کردم، دیدم اتّفاقاً در یک قسمتهایی از کردستان ترکیه هستند که دارای اینطور عقایدی هستند که… البتّه کم هستند ولی بالاخره وجود داشته و دارد و همچنین از فرقههایی که برای مذاهب دیگر ذکر میکنند. مثلاً در بین فرقههای حنفی دیدید فرقههای حنفی یک طالبان دارند؛ اگر یک مقدار ریش خود را کوتاه بکنند، از دین خارج میشوند. یعنی این محاسن و این لحیه نباید از ابتدا دست بخورد. یک حنفی هم در ترکیه است، هر روز صبح باید اوّل تیغ بزند، بعد برود نماز صبح بخواند. یعنی اوّل باید ریش خود را بتراشد. او هم حنفی است. او هم تابع ابوحنیفه است؛ هر دو میگویند: امام اعظم. یک وقت در این صحنهی غرب کشور یک دانشجویی بود. اینها نباید سبیل خود را از ابتدای امر دست بزنند، اگر کسی دست به شارب خود بزند کافر میشود. این را میکشند اصلاً نباید دست بزند. او هم سنّی است مثلاً یا علی اللّهی است اینها هر کدام یک فرقههایی هستند، تابع یک چتر و تابع یک خیمه هستند ولی از اصل آن نژادی که باید داشته باشند و حفظ بکنند، خارج هستند. یعنی اینها واقع هستند که ما میبینیم در شعب و شاخههایی که از یک مذهب منشعب میشود، این جهات وجود دارد.
جفای به مذهب تشیّع
حقیقت این است که در باب مذاهب کتاب زیاد نوشته شده است. ولی آنقدر که ما درصدد هستیم امروزه مذاهبی که روی پای خود هستند، به عنوان دین، به عنوان مذهب منتسب به کتاب و سنّت، مقلّدینی دارند، اینها هشت مذهب هستند که ما از بین اینها باز هم یک انتخابی داریم که آن چهار مذهب اصلی که با ضمّ ضمیمهی مذهب امامیّه پنج مذهب میشود؛ اینها دارای ارکان فقهی اصولی تفسیری حدیثی هستند که شاید اینها قطر اعظم جمعیت روی زمین را تشکیل بدهند؛ یعنی این مذاهبی که دارای مقلّدین هستند و از بین اینها هم باز شاخصههای خاصّی برای بعضی از این مذاهب وجود دارد. اظهار نظرهایی که برای شناخت مذاهب کردند، جفای خاصّی بالنسبّه به مذهب امامیّه است. یعنی کاملاً مشهود است. شما وقتی وارد شناخت مذاهب اسلامی در دنیای اسلامی میشوید، مثلاً وارد کتابخانهای در مغرب، در اروپا، در آمریکا میشوید، میخواهید مذهب را بشناسید، میخواهید مذاهب را یک دور از طریق کتابخانه بررسی بکنید، آنچه که جفا است، به بالنّسبه نسبت به مذهب تشیّع وجود دارد. یعنی شما نمیتوانید به راحتی به یک اطّلاعات دقیقی نسبت به تشیّع اطّلاع و اشراف پیدا بکنید. چرا؟ چون که در این کتابخانهها و این کتابهای نوشته شده غالباً از روی عدم اطّلاع که حمل اوّلی آن این است که نویسندهی این اطّلاع نداشته است؛ حمل ثانوی آن این است که نویسندهی این غرض داشته است. مثلاً در باب مذاهب وقتی که ذکر میکنند، مذهب تشیّع را هفتمین یا هشتمین مذهب ذکر میکنند؛ طبق تعاریف خاصّی که دارند.
طبقهبندی مذاهب از نظر نویسندگان
مثلاً چون بیشتر مسلمانها و آن کسانی که قدرت کتابت دارند، قلم در دست آنها است، در باب مذاهب قلم زدند؛ اینها غالباً مذهب حنفی را به دو علّت اوّل میدانند. به اعتبار قدمت تاریخ مذهب، حنفی قدیمیترین مذهب است. به اعتبار کثرت جمعیت مسلمان، حنفی همینطور است. یعنی الآن در شبهه قاره شما همهی اینها را حنفی میدانید. حالا در باب خود ما مطرح خواهیم کرد که چرا علل و اسباب گسترش مذهب حنفی بیشتر از سایر مذاهب دیگر است. خود این یک عللی دارد. مذهب حنفی را اوّل میدانند؛ مذهب دوم را براساس قدمت مذهبی مذهب مالک بن انس میدانند که متوفّای ۱۷۹ است. ابوحنیفه ۱۵۰، مالک ۱۷۹ است. سوم را شافعی به اعتبار اینکه سال ۱۵۰ به دنیا آمده است و ۲۰۴ از دنیا رفته است. مذهب چهارم را مذهب احمد بن حنبل می دانند؛ به اعتبار اینکه ۲۴۸ فوت احمد بوده است. یعنی قرن سوم. مذهب پنجم را مذهب اباضیه میدانند. اباضیه از فرق خوارج که در عمان و لیبی و در الجزایر هستند. مذهب ششم را مذهب زیدیه میدانند، مذهب هفتم را امامیّه میدانند.
اشتباهاتی در مورد مذهب امامیّه در کتاب الفقه الاسلامی و ادلته
اینها مثلاً سعی کردند که دیگر دقّت نظر به خرج بدهند؛ بعد هم بعضی از اینها یک غلطهایی مرتکب شدند، در کتابها نوشتند که مثلاً فرقهی جعفریّه، امامیّهی جعفری اینها از فرق زیدیه هستند؛ یعنی زیدیه اصل بشود، جعفری بشود فرع فرقهی زیدیه. بعد هم مؤسّس فرقهی جعفری امامیّهی اثنی عشری چه کسی است؟ صاحب کتاب بصائر الدّرجات، صفار این در مقدّمهی کتاب الفقه الاسلامی و ادلته از وهبه زحیلی که ۱۴ جلد است و شاید امروز جزء کسانی است که ادّعای فقه مذاهب دارد و همه جا کرسی تدریس دارد. یعنی در تمامی مراکز علمی فقهی اسلامی، مخصوصاً در این کشورهای حاشیهی خلیج فارس وهبه زحیلی کرسی درس فقه دارد. دو نفر هستند: یکی قرضاوی است، یکی وهبه زحیلی است. سبقهی قرضاوی یک مقدار سیاسی شده است، وارد وادی تأیید حکومتها شده است و حکومتها دارند از او استفادهی ابزاری میکنند؛ مثل حکومت قطر؛ ولی وهبه زحیلی آن کرسی علمی فقاهتی را حفظ کرده است. کتاب او تقریباً حدود ۲۵، ۳۰ سال است، چاپ شده است و شاید تمام کتابخانههای عمومی و بسیاری از کتابخانههای شخصی هم کتاب الفقه الاسلامی و ادلته را دارند. در زمینهی جمعآوری اطّلاعات نسبت به مذهب کتاب خوبی است. یعنی این را خوب جمع کرده است. در مقدّمهی جلد اوّل این کتاب یک اطّلاعات اجمالی، بلکه تفصیلی از مذاهب ارائه میدهد. آنجا میگوید: مؤسّس مذهب تشیّع، صفار صاحب بشائر الدّرجات است. آنجا من دقّت کردم دیدم غلط تایپی هم نیست. اصلاً نمیداند، بصائر را بشائر ثبت کرده است.
چند بار هم به ایران آمده است، در این همایشهای جهانی بین المللی آمده است که ما آن موقع مکاتبه کردیم که این چه اطّلاعی است که شما از مذهب تشیّع ارائه دادید. در چاپ بعدی اصلاح کرد ولی به غلط دیگر… یعنی از چالهای در آمد و به گودال دیگری افتاد. اصلاً از تشیّع هیچ چیزی نمیداند. نه او، کسانی که اظهار نظر میکنند مثل اینکه از هیچ چیزی خبر ندارند که بصائر الدّرجات از یک عالم شیعه است، یک کتاب حدیثی نوشته است. حالا فرضاً مثلاً شیخ طوسی را شیخ الطّایفه میگویند، باز هم شیخ طوسی مؤسّس مذهب تشیّع نیست. مذهب تشیّع شما اوّل گفتید براساس قدمت تاریخی؛ خوب تشیّع… لااقل شما تفسیر را میدیدید.
خدا و پیامبر مؤسّس مذهب تشیّع
در ذیل سورهی بیّنه «أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ»[۱] در ذیل این هم اگر تفاسیر را میدیدید، از پیغمبر سؤال کردند: یا رسول الله خیر البریّه چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: «هُمْ عَلِیٌّ وَ شِیعَتُهُ»[۲] علی و شیعیان او. پس زمان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لفظ شیعه بوده است، مؤسّس مذهب تشیّع خود رسول خدا بوده است، خود قرآن بوده است. اینکه در کتاب و در سنّت قطعی است؛ شما چطور آمدید مذهب تشیّع را هفتمین مذهب قرار دادید با وجود اینکه گفتید براساس قدمت و طبقهبندی، تقدّم و تأخّر زمانی من این را میخواهم ترتیب بدهم. متأسّفانه من دیدم که بعضی از نویسندگان و اهل قلم هم که خواستند قواعد علمی را بنویسند، بر طبق آنچه در حوزهی دینی و علمی ما رقم خورده است، از همین حوزهی خود ما خواستند قواعد علمی را بنویسند و مذاهب را تقسیمبندی بکنند، دیدم دقیقاً همان تقسیمبندی را انجام دادند، شیعه را هفتم قرار داده است. مذهب تشیّع را هفتم قرار دادند، طبق آن تقسیم مشهوری که اهل سنّت دارند و مذاهب را مورد تعریف و شناسایی قرار دادند؛ آنها هم خواستند اظهار لحیه بکنند، از روی اطلاعاتی که وهبه زحیلی و دیگران داشتند، کپی کردند، آمدند یک اطّلاعات غلط را ارائه دادند. امام صادق (علیه السّلام) از جهت ولادت حدود سنهی ۱۸۰ ذکر کردند، حضرت متولّد شده است؛ اگر مؤسّس مذهب جعفری را امام صادق (علیه السّلام) بدانیم که ما باز قائل هستیم به قدمت مذهب تشیّع به نزول قرآن و زمان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امیر المؤمنین (علیه السّلام) تشیّع آن زمان بود، رواج پیدا کرده است، افرادی به عنوان شیعهی علی (علیه السّلام) مشهور بودند «عَیْنَاهُ فِی عَیْنَیْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین»[۳] مثل سلمان، مثل عمار اینها شرطه الخمیس در عهد رسول خدا بودند؛ اینها بعد از آن هم از موالین امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) بودند و آن زمان علی «وَ مَنْ تَبِعَهُ» وجود داشتند در بخاری هم شما میبینید کسانی که مخالفت از بیعت ابی بکر کردند اینها علی «وَ مَنْ تَبِعَهُ» یعنی پیروان داشته است؛ شیعه هم به معنای پیرو است، به معنای تابع است. این افراد بودند و دنبالهی راه امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) میرفتند، خودش یک خطّ عملی شده بود.
دستور پیامبر به حذیفه در مورد زمان فتنه
حذیفه بن یمان در بین صحابه محرم اسرار بود، جزء اصحاب سرّ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حذیفه اسماء منافقین را تعلیم کرده بود و میدانست آن وقت وقتی زمان فتنه رسید، زمان فتنه همه سراغ حذیفه آمدند که ما چه کار بکنیم؟ به چه کسی پناه ببریم؟ تو که در محضر رسول خدا بودی، پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در رابطهی با زمان فتنه چه فرمود؟ حذیفه بیان کرد: پیغمبر فرمود: در زمانی که فتنه گسترش پیدا کرد و راه حق و باطل گم میشد، آن زمان نگاه بکنید ببینید ابن سمیّه کجا میرود، یعنی عمار. عمار بن یاسر کجا میرود، هر کجا عمار رفت، شما هم بروید «عَلیکُم بِابنِ سُمَیِّه».[۴] عمار یک تابلو شده بود، یک شخص نبود. تابلو بود. خوب وقتی عمار را نگاه میکنید، میبینید در خانهی امیر المؤمنین زانو زده است و مطیع فرامین امیر المؤمنین (علیه السّلام) است؛ اینها پیروان علی (علیه السّلام) بودند، در تاریخ در مورد این هیچ تردیدی وجود ندارد که عمار «تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ»[۵] یعنی دشمنان او را هم معرّفی میکند؛ اصلاً این تابلو، تابلویی که است که دیگر عمار شخص نیست، عمار شخصیت است، تابلو است. راه را، مسیر را نشان میدهد، این دیگر حدیث لازم نیست. حدیث منزلت و حدیث ثقلین لازم ندارد. اصلاً نگاه بکنید عمار تابلو است. یعنی هر کجا این رفت، شما هم بروید و این کلمهای است که حتّی عمرو عاص و معاویه هم منکر این احادیث نبودند؛ احادیثی بود که نمیتوانستند بگویند شیعهها این را جعل کردند؛ حتّی اعداء عدوّ امیر المؤمنین علی (علیه السّلام) هم این جهت را قبول داشتند که تبعهی امیر المؤمنین از کبار صحابه بودند و این تابع امیر المؤمنین علی (علیه السّلام).
مذهب اباضیه و دستهبندی آنها از مذاهب
پس بنابراین اگر شما براساس قدمت زمانی بخواهید، حساب بکنید مذهب تشیّع مذهب هفتم نیست، مذهب تشیّع مذهب اوّلی است. حالا به جفای روزگار چه بر سر این آمده است، آن یک بحث دیگر است که چه کردند آنقدر زبانهای عبریا را از پشت گردن بیرون آوردند به خاطر اینکه نطق ولایت علیّ بی ابیطالب میکردند. چه بر سر این خطّ و این مسیر آوردند که حتّی در زبان نوشتاری مذهب تشیّع و پیران علیّ بن ابیطالب آخرین فرقهی از این مذاهبی که دارای رسم هستند، شد. فرق دیگر هم همانطور که ما الآن داریم مذهب تشیّع را تقریر میکنیم، هر فرقهای هم براساس آن چینش ذهنی خود همین برنامه را برای حفظ موقعیت مذهب خود دارند. مثلاً اباضیههای عمان مسقط که تقریباً دو دهه است اینها حضور فعّال در بازار تبلیغ مذهب دارند، نمایشگاهها بین المللی که در سراسر دنیا منعقد میشود، به عنوان کتاب حضور فعّال فیزیکی دارند. کتابهای فقهی به صورتهای مختلف و وزین چاپ میکنند. مجموعههای اصولی، مجموعههای رجالی اباضیه امروز در بین مذاهب اسلامی شاید بهترین شکل تبلیغی دارد. حالا اگر وهابیّت را به آن شکل تهاجمی و تکفیری آن کنار بگذاریم. در باب فقه، در باب جا افتادن مذهب، مذهب اباضیه امروز از نظر تبلیغات دینی از همه برازندهتر و سرتر است. کتابهای آن به بهترین شکلی چاپ میکند؛ دورههای فقهی، دورههای اصولی آن هم آمده است برای اینکه اوّلین مذهب باید خوارج و اباضیه باشند، آن هم طرح و برنامه دارد. میگوید: اوّلین مذهب ما هستیم، تو که وهبه زحیلی هستی که میخواهی مذاهب را بنویسی، انصاف را رعایت نکردی. مگر نمیگویی براساس قدمت زمانی. خوب ما خوارج اوّلین فرقه هستیم که در تاریخ به وجود آمدیم. جابر بن زید از بقایای خوارج بوده است و سال ۹۴ از دنیا رفته است. ابوحنیفه ۱۵۰ از دنیا رفته است. چطور مذهب اوّلی ابوحنیفه میشود، ما اوّلین مذهب هستیم و کتاب ما هم کتاب ربیع است؛ مسند فراهیدی که ربیع بن سلیمان از شاگردان جابر بن زید آن اوّل کسی بوده است که مدرسهی فقهی را در عمان… فرار کرد از وقایع نهروان فرار کردند و رفت در عمان و در آنجا ماند تا از دنیا رفت، مدرسهی فقهی را در آنجا دایر کرد که از بقای آنها یک کتاب باقی مانده است: مسند فراهیدی. همین یک جلد مسند فراهیدی را آمدند فقه را اصول را تفسیر را هر چه که یک مذهب لازم دارد، از این یک کتاب بیرون کشیدند، حالا چقدر این کتاب توانایی دارد مثل مسند مجموع زید بن علیّ بن الحسین برای یمنیها. یک کتاب است مجموعه امام زید یک جلد بیشتر نیست؛ زیدیها آمدند دیگر این را چلاندند کردند از این کتاب فقه بیرون بیاید، تفسیر بیرون بیاید اصول بیرون بیاید، رجال بیرون بیاید، این کتاب کشش اینها را ندارد خیلی… یک کتاب که نمیتواند اینقدر گنجایش و ظرفیت داشته باشد که شما آنچه که یک مذهب نیاز دارد، از این استخراج بکنید این باید چه معدنی باشد که هر ذرهی آن هم باید این قیمت داشته باشد. غرض این است که اینها کتاب مسند فراهیدی را استخراج کردند، همهی آنچه را که یک مذهب نیاز دارد، از آن استفاده کردند. گفتند: اینطور نیست، اوّلین مذهب ما هستیم به اعتبار اینکه امام ما سنهی ۹۴ از دنیا رفته است، دومین مذهب میشود مذهب امام جعفر صادق (علیه السّلام) یعنی طبق تقسیم اباضیهی باز یک مقدار جلو میافتیم، از هفتم دوم میشویم. حضرت صادق (علیه السّلام) ۱۴۸ از دنیا رفته است، یعنی دو سال قبل از مذهب حنفی. چون براساس وفیّات اینها تقسیمبندی میکنند، براساس وفیّات است که تاریخ را ترقیم میکنند و مشخّص میکنند. حضرت امام جعفر صادق سنهی ۱۴۸ از دنیا رفته است، پس دومین مذهب میشود. سوم مذهب ابوحنیفه است که ۱۵۰ از دنیا میرود، چهارمی میشود مالک بن انس، پنجمی میشود شافعی. ششمی میشود احمد حنبل. هفتمی هم میشود اگر زیدیهای باشد، زیدیه به حساب بیاید.
خوب این تقسیمبندی خوارج است که امروز کتاب آنها بر این اساس و براساس نقد بر مذاهب اهل سنّت هم آمدند، این را بیان کرند. آن وقت هشتمین مذهب را هم باز مذهب اسماعیلیّه ذکر میکنند که مذهب اسماعیله هم از فرق تشیّع است، منتها یک راه و رسم دقیق منظّم علمی برای مذهب اسماعیلیّه بیان نشده است که کتاب فقه آنها این است، اصول آنها این است، تفسیر آنها این است، معمولاً یک مذهب سری و باطنی است که الآن هم ما بُهرهها را هم در هند و پاکستان و بعضی از این همسایههای شرقی ایران خود میبینیم و پراکنده هستند؛ بُهرهها و اسماعیلیهها که بیشتر کتوم و سرّی هستند. آیات قرآن را هم تفسیر باطنی دارند و خیلی خود را مشخّص نمیکنند که اینها بر چه مداری هستند. البتّه اینها هم دعائم الاسلام را کتاب خود میدانند و بیشتر از کتاب دعائم استفاده میکنند؛ از کتاب قاضی نعمان. حالا باز کتاب قاضی نعمان و دعائم الاسلام هم چقدر مثل این کتاب المجموع امام زید یا مسند فراهیدی میتواند بیانگر باشد… ما در سفرهای خود با این بُهرهها و اسماعیلیّه صحبت میکنیم معمولاً چیز خاصّی از اینها درز پیدا نمیکند، بیشتر کتوم و سرّی هستند ولی همه را میخواهند به دعائم نسبت بدهند که دعائم الاسلام این کتاب… من به آنها گفتم شما از کجا تفسیر قرآن را میگیرید؟ گفتند: دعائم. رجال را از کجا؟ از دعائم، فقه را از کجا؟ از دعائم. کتاب دعائم هم چاپ شده است، ما به دعائم مراجعه میکنیم، تمام این معلومات لازمه و ضروری برای عمل یک مسلمان در دعائم پیدا نمیشود. بالاخره انسان مسلمان این همه مسائل جدیده است، این همه مسائل معاملات و عبادات و امور خانواده است که هر روز یک شکل و یک طور جدیدی در بازار خودنمایی میکند. خوب یک مذهب باید جوابگوی همهی این مسائل باشد. مذهبی که نتواند نیازهای ضروری پیروان خود را برآورده بکند مذهب نیست.
علّت منقرض شدن بعضی از فرقههای مذاهب
مذهب زمانی میتواند به عنوان یک مذهب دلگرم کننده برای مقلّد باشد که بتواند نیازهای ضروری و لازم مقلّدین خود را برطرف بکند و این همه مذاهب در طول تاریخ بودند. مذاهبی که در طول تاریخ در کتابهای فرق و مذاهب هستند کم نیست ولی اینها کجا رفتند، الآن نیستند. میگویند این مذاهب براساس اینکه نتوانستهاند خواستههای مقلّدین خود را برآورده بکنند، منسوخ شدند، از بین رفتند. حتّی فرقههای مذهبی. مثلاً مذهب طبری بوده است، مذهب اوزاعی بوده است، مذهب ابن ابی لیلا بوده است، اینها مذاهب فقهی بودند. الآن جزء ظاهریّه، اهل حدیث الآن اینها وجودی ندارند، منسوخ شدند؛ به خاطر اینکه نتوانستهاند ضرورتهای مقلّدین خود را جوابگو باشند و هر مذهبی که نتواند به نیازهای ضروری مقلّدین خود پاسخگو باشد، خواهی ناخواهی از بین رفته است و منسوخ شده است و فقط در تاریخ اسم این مذاهب باقی مانده است؛ مذاهبی که توانستند تا این زمانی که ما حرف میزنیم خود را نگه بدارند، اینها مذاهبی بودند که برای مقلّدین خود برنامه دارند، حرف برای گفتن دارند که إنشاءالله در جلسهی بعد بیان خواهیم کرد.
«وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ».
[۱]– سورهی بینه، آیه ۷٫
[۲]– شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ۲، ص ۴۶۶٫
[۳]– الاختصاص، النص، ص ۹٫
[۴]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۱۰، ص ۱۰۵٫
[۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۳، ص ۶٫
پاسخ دهید