- عوامل منسوخ شدن مذاهب در طول زمان
- تفاوت نحوهی معامله در زمانهای قدیم و امروز
- راههای حفظ پیروان و مقلّدین مذاهب
- تبلیغ دین و مذهب از علل گسترش آن در میان اقوام
- گسترش مکتب معتزله و حنفی در کنار یکدیگر
- مکتب رأی و نظر در تضاد با مکتب حدیث
- تشبیه فقها و مجتهدان و اهل نظر به پزشک و محدّثان به دارو فروش
- فقیهان و محدّثان مشهور مورد خشم و غضب مأمون عبّاسی
- تدوین کتب حدیثی در دوران متوکّل عباسی
- مذاهب شکل گرفته در دوران متوکّل عبّاسی
«بِسْمِ اللََّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلََّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُمَّ وَ سَلَّمَ وَ بارَکَ عَلَی رَسُولِ اللَّه سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِین مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ»
عوامل منسوخ شدن مذاهب در طول زمان
در علل و عواملی که برای مذاهب بود مطالبی بیان شده است که ما هم مختصر بیان میکنیم. در اینکه بعضی از مذاهب مقلّدینی داشتند، پیروانی داشتند و اینها به تدریج منسوخ شدند علل و عواملی داشت. از مهمترین علل و عوامل منسوخ شدن بعضی از مذاهب این بود که این مذاهب برای مقلّدین خود در طول زمان و در طول اعصار برنامههای مدوّنی نداشتند. به این بیان که هر مذهبی باید برای مقلّدین خود، برای پیروان خود برنامه داشته باشد و چون شیوهی زندگی مردم هم شیوهی متحوّلی است، در نوع محاورات و معاملات و معاشرات باید برنامههای هر مذهب طبق مدار زمان باشد. یعنی یک برنامههایی برای عهد عتیق بوده است و امروز نمیشود از آنها استفاده کرد. پس مذهب باید بر طبق شیوهی سیّالی که دارد پاسخگوی مشکلات مقلّدین خود باشد. یعنی برای پیروان خود برنامه داشته باشد و این بود.
مذاهب غالباً بر طبق مدار تعبّد حرکت میکردند و در آنجایی که بحث و برنامه از تعبّد باشد دیگر عقل و معقول تعطیل است. یعنی انسان نباید از خود یک کلمه اضافه کند، اجتهاد ممنوع است، استنباط ممنوع است. آنچه که در آنجا وجود دارد تعبّد محض است.
ولی بشر امروزی که تعبّد را نمیشناسد. بشر امروزی دنبال حکمت و علّت میگردد. اگر این کار را انجام دهد فلسفهی آن را میخواهد، میگوید برای چه؟ حتماً باید علّت و حکمت بیاید تا برنامهی اجرایی اتمام پیدا کند، ولی در کلاس برنامههای قدیم آنچه که در سابق الایّام در بین مردم رواج داشت امتثال .بود، یعنی این فرامین و این دستورات را چشم بسته انجام دهد و چون تعبّد همیشه محتاج به نص است؛ یعنی به آیهی قرآن، به روایت وارده، به سنّت نبوی، اگر مذهبی دربست و در اختیار این دو امر باشد لامحاله نمیتواند شیوهی پاسخگویی در تمامی دورانها را داشته باشد، مقلّدین او همیشه محتاج هستند.
تفاوت نحوهی معامله در زمانهای قدیم و امروز
مثلاً در یک زمانهایی در باب معاملات میگفتند مبیع، کالا باید دیده شود، اگر عیب و مشکلی دارد باید به مشتری گفته شود. الآن معاملاتی در دنیا است که اصلاً مشتری کالا را نمیبیند. یعنی با یک تلفن در آن سر دنیا کشتیهایی مبادله میشود، معامله میشود. در منطقهی ثالثی هم باید تحویل گرفته شود. از یک کشور به کشور ثالث و رابعی برده شود و اصلاً ثمن و مثمن قبض و اقباض نمیشود. یعنی چقدر تفاوت کرده است. معاملات اگر عیبی داشته باشد، اشکالی داشته باشد…، مثلاً قدیمها نخود و گندم و این حبوبات را معامله میکردند که اگر سنگ زیاد داشت، غبن بود، غبن فاحش بود حقّ فسخ، حقّ خیار داشت، امّا الآن این حرفها در بعضی از معاملات کلان معنا ندارد. مذهب باید برای اینها فتوا داشته باشد، حکم داشته باشد.
راههای حفظ پیروان و مقلّدین مذاهب
اگر مذهبی نتواند این احکام را حلّ و فصل کند مقلّدین آن کمکم دلسرد میشود. کمکم از آن مذهب دست برمیدارند. پس مذهبی شاداب و سر زنده و سر حال است که بتواند مقلّدین خود را در یک حدّ خاص حفظ کند. اگر این هنرمندی را داشت آن مذهب باقی میماند. اگر نداشت از بین میرود. مذاهبی که فعلاً ماندهاند لابد تا به حال توانستهاند مشکلات مقلّدین خود را حلّ و فصل کنند. حالا اعم از مسیحیّت یا مذاهبی که مقلّدین و پیروانی در سراسر دنیای بشریّت دارند. هر کدام از این مذاهب به اقتضای آن مذهب دارای طرح و برنامه و کلاس و آنچه که میتواند مقلّدین را پایبند کنند هستند و این بزرگترین هنر یک مذهب است.
تبلیغ دین و مذهب از علل گسترش آن در میان اقوام
با این وصفی که بیان شد باید ببینیم که چه شده است که در بین این مذاهب، دایرهی بعضی از این مذاهب وسیع است و دایرهی بعضی از این مذاهب ضیق و کمتر از آنها است. قدر متیقّن چون دراینجا حرف و حدیث فراوان است که علّت گسترش این مذهب چرا به این شکل بوده است؟ مسیحیّت، بوداییت چه شد؟ آن وقت در مقایسه با این مذهب و این مذاهب، چطور مذهبی مانند مذهب اهل بیت در یک گوشهای از دنیا توسّط بعضی از کشورها و مناطق جغرافیایی حفظ شده است و در سایر مناطق هیچ اسمی نیست. تمام اینها علل دارد، اسباب دارد.
کسانی که متخصّص در فنّ این تقسیم بندی جغرافیایی مذاهب هستند معتقد هستند که تبلیغ دینی، تبلیغ اجتماعی در تبشیر و ترویج فکری یک مذهب نقش بسیار مهمّی داشت و طبیعی است اگر چنین باشد لابد باید دید که آیا مذهبی که مبتنی بر کلمات اهل بیت پیغمبر است، دستگاه تبلیغی آنها چقدر در بین مذاهب فعّال بوده است که به اقتضای آن فعّالیّت این مذهب هم رشد داشته باشد. آنچه که بیان شده است در حصر و در مضایقه و در فشار به مذهب اهل بیت نه مخالفی وجود دارد و نه منکری که مذهب اهل بیت از همان آغاز تحت یک فشار و محدودیّت خاص بوده است از جهت تبلیغی که این را توضیح خواهیم داد. غرض اصلی از اینکه مذاهبی مانند مسیحیّت، مانند بودایّیت و مذاهبی مانند حنفیقه در شبه قارّه یا مالکیهی در آفریقا که این عدد گسترده از مقلّد دارند لابد این زاییده و مولود یک حرکت تبلیغی خاص بوده است، وگرنه بیخود و بیجهت اینطور نمیشد.
گسترش مکتب معتزله و حنفی در کنار یکدیگر
البته کتابهای تاریخی متکفّل این جهاد هستند که برنامههای تبلیغی، وهلات تبلیغی، جماعات تبلیغیّه از همان صدّر اوّل در بلاد مختلف در صدد تبشیر و ترویج از فکر خود بودند. حالا چون بحث ما مربوط به مذاهب اسلامی است لابد باید دایره را در همان محدودهی مذاهب اسلامی بحث کنیم. مناطقی که دارای کثرت نفوس هستند؛ کثرت نفوس مانند هند یا شبه قارّه خود به اقتضای نفوسی است که در اینجا وجود دارد و مبلّغینی که در این مناطق وظیفهی تبلیغی و دینی خود را از اسلام انجام میدادند مقلّدین و مبلّغین زبر دستی بودند. مثلاً فکر اعتزال یا معتزله چقدر در فکر مردم آن روزگاران صدر اوّل دخیل بوده است.
خطیب بغدادی به عنوان یکی از معارضین این فکر میگوید معتزله کسانی بودند که مجالس علمی در قبضهی اینها بود. کسی با وجود یک شخص معتزلی قدرت بحث نداشت. چون معتزله فقط فکر خود را به کار میاندازند. به معقول کار دارند، کاری به آیه و روایات و قیل و قالهای مدارس حدیثی ندارند. فلذا روزگارانی بوده است که مانند عمر بن عبید مجالس را قبضه میکردند و کسی جرأت نمیکرد با اینها صحبت کند. آن وقت فکر ابوحنیفه به کمک این فکر اعتزال میآید، چون ابوحنیفه هم از حدیث دور بود. مانند دیگران به منقولات حدیثی اعتنای خاصّی نداشت. بنابراین مکتب معتزله و مکتب فقهی ابوحنیفه دست به دست همدیگر دادند و یک حجم گستردهای را در شبه قارّه درست کردند. یعنی مناطق خراسان قدیم ما تا برسد به اقصی نقاط شبه قارّه تحت فکر و سیطرهی مباحث معتزله و فقه حنفی قرار گرفتند.
یعنی یک زمانی بود مانند هارون الرّشید ادّعا داشت که بر کرهی خاکی سلطنت دارد. یعنی جریانات هارون الرّشید را… لابد در تاریخ استحضار دارید که هارون الرّشید برای مَلِک روم به عنوان «کلب مکفور من اهل روم» خطاب میکرد. یعنی اصلاً برای کسی احترامی قائل نبود، ارزشی قائل نبود که حالا این پادشاه است، باشد ولی تعبیری به ملک و پادشاه نمیکرد، به کلب میکرد. پادشاهان قدر آن روزگاران را به کلب تعبیر میکرد. «من هارون الرّشید امیر المؤمنین إلی کلب المکفور من اهل روم» کسی که اینطور اقتدار داشته باشد خیلی مهم است.
مکتب رأی و نظر در تضاد با مکتب حدیث
بنابراین اینها دستگاه علما را محدود به فکر کردند. اوّلاً یک حصر کلّی برای اهل بیت قائل بودند که اینها تبلیغ نداشته باشند، اینها محدود باشند، اصحاب اینها با اینها ملاقات نداشته باشند، همهی اینها لحاظ شده بود. در قبال یک طائفهای در حجاز بودند، یک طائفهای هم در علقه و چنگال حکومت عبّاسی هارونی و مأمونی بودند. اینها توانستند فکر ابوحنیفه و مکتب اعتزال را که هیچ علاقه و اعتباری برای حدیث قائل نبودند در دنیا ایجاد کنند.
بنابراین مشهور نظریّات علمای اهل سنّت در تقسیم اوّلی به دو فکر تقسیم شد؛ یک فکر مبتنی بر حدیث و یک فکر مبتنی بر رأی و نظر. آن فکری که مبتنی بر حدیث بود مذاهب حدیثی را درست کرد که اینها به هر دری میزدند که حدیثی پیدا کنند و یک مذهب مبتنی بر رأی و نظر و اجتهاد و استنباط که دائر مدار اینها فکر بود، کاری به حدیث نداشتند.
پس دو مکتب یا دو تقسیم داریم؛ یکی مکتب رأی و نظر و یکی نظر مکتب و نظر مبتنی بر حدیث و نقل که این دو طائفه در تقابل و تضادّ یکدیگر قرار گرفتند نه با هم. همدیگر را دفن میکنند. این به آن میگفت بیسواد و تعابیر بسیار رکیک به او میگفت و او هم به این میگفت بیدین، لامذهب و خارج از سنّت رسول خدا.
تشبیه فقها و مجتهدان و اهل نظر به پزشک و محدّثان به دارو فروش
این دو فکر درست شد که البتّه در اینجا نقش حکّام و سلاطین محرز و غیر قابل انکار است. آن زمانی که دستگاه خلافت از اینها تبلیغ میکرد، پشتیبانی میکرد، رشد اینها فزونی مییافت. آنجایی که دستگاه حکومتی و خلافت حمایت نمیکرد کُمیت اینها لَنگ بود، این خیلی دخل داشت. بنابراین فکر ابوحنیفه قائل بود که طبابت از اینها است. در مقابل نسخه پیچی مربوط به محدّثین است. یعنی در این گیر و دار معاضدت و مباینتی که اینها داشتند نهایت به این منتهی شد که دستگاه محدثّین صیادله و دارو فروش شوند و دستگاه خلافت، سلطنت علمی و طبابت برای اهل فکر و نظر و مجتهدین شود.
«انتم الاطباء و نحن الصّیادله» کلمهای بود که در اواسط قرن دوم یا اواخر قرن دوم پیدا شد که یک طایفه طبیب شوند و یک طایفه دارو فروش شوند. مشخّص و مسلّم است آنچه که اعتبار دارد طبابت است. یعنی آنچه که بیماری را مداوا و علاج میکند طبیب است. بنابراین دستگاه تبلیغی مبتنی بر اجتهاد و رأی و نظر طبیب شدند و دستگاه اهل حجاز، محدّثین حجاز و شامات صیادله و دارو فروش شدند.
این مشخّص است. در اینجا حکومت طرفدار دستگاه رأی و نظر مأمون عبّاسی و خلفای بعد از او قرار گرفتند و مویّد دستگاه حدیث متوکّل به آن طرف قرار گرفتند. یعنی در این تقسیم بندیها کاملاً مشخّص است که در تاریخ مشخّص میکند، بیان میکند مانند کتابهای تاریخی که بر اساس سنوات و قرون تنظیم شده است، مانند منتظم ابن جوزی و یا تاریخ الاسلام ذهبی و کتابهایی که بر اساس سنوات تنظیم شده است در سنوات بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ تمام وقایع این حرکت را با جزئیات بیان کردند. مخصوصاً در تاریخ الاسلام ذهبی در سنوات ۲۱۰ تا ۲۲۰، ۲۳۰، ۲۴۰ تا ۲۵۰ چون هر جلد آن در تاریخ الاسلام ۱۰ سال، ۱۰ سال بالا میرود. وقایع ۱۰ سال، ۱۰ سال را در این کتابها تنظیم کرده است و تاریخ وقایع یک دورهی مفصّل تاریخی بر اساس سنوات تنظیم کرده است.
فقیهان و محدّثان مشهور مورد خشم و غضب مأمون عبّاسی
در آنجا میگوید در سنوات حکومتی بین ۲۱۰ تا ۲۳۰ زندانهای اینها مملو از محدّثین بود. یعنی محدّثین قدر، نه محدّثین و طلبههای خیلی سطح پایین! بزرگان حدیث، آنهایی که صد هزار حدیث در تاریخ احوالات خود از حفظ داشتهاند. آنهایی که پای منبر اینها… تاریخ بغداد و این کتابها را نگاه کنید. مانند ابوبکر بن ابی شیبه صاحب تاریخ مصنّف، کتاب مصنّف ابن ابی شیبه «یَجلِسُ تَحتَ مِنبَرَهُ ثَلاثونَ ألف» سی هزار نفر پای منبر او مینشستند. حالا چه مجلسی بوده است، چه منبری بوده است. مبالغه هم است، ولی بالاخره اینها آدمهای کوچکی نبودند. خود او، برادر او، پسر برادر او، پسر خود او همه کسانی بودند که در تحدیث و در بیان اقوال مبتنی بر سنّت رسول خدا در عهد خود، قبل از بخاری و مسلم جزء مشایخ بودند که اینها کسانی از محدّثین بودند که این حجم گستردهای از احادیث را داشتند، ولی در عین حال مغضوبٌ علیه حکومت مأمون بودند. یعنی مأمون اگر اینها را پیدا میکرد میکشت. این را نوشتند.
القابی که مأمون برای این محدّثین درست کرده است در احوالات معتصم عبّاسی ذکر کرده است. یک لیست بلند بالایی از این محدّثین است که اینها غالباً در مشایخ بخاری هستند. یعنی در سند روایات بخاری و مسلم که شما نگاه میکنید اهالی این لیست سیاه مملو است، پر است که اینها کسانی بودند که توسّط حکومت مأمونی و مِن بعده مورد غضب واقع شدند.
تدوین کتب حدیثی در دوران متوکّل عباسی
تا زمانی که متوکّل عبّاسی به دوران میرسد ورق برگشت. ورق که برگشت زندانها را مملو کرد از کسانی که دارای فکر مبتنی بر رأی و نظر بودند، اجتهاد بودند. محدّثین را آزاد کرد و اهل رأی را در زندان و در شکنجه قرار داد و کتابهای صحاح ستّه در آن عصر شکل گرفت. فلذلک متوکّل عبّاسی را در عین حالی که رأس النّواصب میگویند، دشمن اهل بیت بود، در عین حال به او محیی السّنه، یعنی سنّت را نجات داد، چون حدیث داشت از بین میرفت. توسّط متوکّل عبّاسی محدّثینی انتخاب شدند و در آنجا کتابهای حدیثی شکل گرفت. کتابهای حدیثی تنظیم شد. بنابراین دوران تدوین حدیث دوران متوکّل عبّاسی و اولاد او شد و مذاهبی که به وجود آمدند بر این اساس شکل گرفتند.
مذاهب شکل گرفته در دوران متوکّل عبّاسی
دو مذهب حدیثی، دو مذهب فقهی؛ یعنی مذهب ابوحنیفه و مالک فقهی و اجتهادی شدند. مذهب احمد بن حنبل و شافعی در مذهب جدید مذاهب حدیثی شدند. یعنی اقبال اینها به حدیث زیاد شد و اقبال آنها هم به رأی و اجتهاد و نظر که در این رابطه از جهت فقهی، از جهت اعتقادی هم باز اینها به شعبی تقسیم شدند که مقلّدین خاصّی پیدا شد برای کسانی که فکر اعتقادی خاصّی داشتند که إنشاءالله در جلسهی بعد بیان خواهیم کرد.
پاسخ دهید