- عدم توجّه مذهب حنفی به حدیث و تبعات آن
- علّت سیطرهی فقه ابو حنیفه بر حوزهی عراق در قرن دوم
- علّت ماندگاری فقه ابو حنیفه در شبه قارهی هند
- ضعف مذهب فقهی ابو حنیفه
- نقطه ضعف کتابهای حدیث در دست حنفیها
- تضعیف احادیث پیامبر
- مذهب حنفی پربارترین مذهب در بین مذاهب اهل سنّت
- علّت برتری فقه ابو حنیفه بر دیگر مذاهب فقهی اهل سنّت
- رمز ماندگاری مذاهب
- مذهب مالکی دومین مذهب
- اظهار پشیمانی مالک بن انس از نقل حدیث
- کامل نبودن کتاب صحیح بخاری در آوردن همهی احادیث
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُمَّ وَ سَلَّمَ وَ بَارَکَ عَلَی رَسولِ اللهِ سَیِّدِ الأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ».
عدم توجّه مذهب حنفی به حدیث و تبعات آن
بحث در مذاهب اسلامی و آنچه که دربارهی این مذاهب باید گفته بشود به ترتیب تقدّم و تأخّر زمانی که بحث کردیم، مذهب حنفی را مورد مباحثه قرار دادیم. بحث به اینجا رسید آنچه که به عنوان مخاصمه و نزاع بین اهل حدیث و اهل رأی بود، در کتابهای محدّثین شکل خاصّی گرفت. گفته شد که مذهب حنفی از آنجایی که به حدیث اعتبار خاصّی نداد، تنها به اخبار متواتر و مشهور توجّه داشت و حجم و گستردگی احادیث متواتره به حدّی نبود که بتواند مجموعهی قابل توجّهی را به خود اختصاص بدهد، یعنی پنج درصد از کلّ احادیث موجود اخبار متواتر و مشهوره بود، بقیه اخبار آحاد بود که از نظر فقها و علمای مذهب حنفی، این پنج درصد قابل توجّه بود و چون اخبار آحاد از نظر این مذهب فاقد اعتبار بود، بنابراین نتوانست یک موثّقی داشته باشد که بتواند این احادیث آحاد را در این حجم گستردهی ۹۵ درصد توثیق بکند.
بنابراین این مشکل ایجاد شد و نزاع و تخاصم بین اصحاب ابی حنفیه و اصحاب اهل حدیث شکل گرفت. بالاتّفاق در کتابهای جرح و تعدیل امام مذهب و اصحاب امام مذهب مثل شیبانی و قاضی ابو یوسف مورد هجمهی محدّثین قرار گرفتند و در کتابهای رجالی این افراد را تضعیف کردند. آن وقت تضعیفی هم نه به شکل تضعیف مرسوم، بلکه در این کتابها با کلماتی توهینآمیز از اصحاب ابی حنیفه اسم بردند؛ به جایی رسید که به اصحاب ابی حنفیه زبان فحش باز کردند که محمّد انور شاه از بزرگان حوزهی شبه قارّه در هند وقتی که بحث میکند، میگوید: برای محدّثین شرم آور است که این اندازه اهل جسارت باشند، یعنی دیگر اینها ترحّمی نکردند. مثلاً در کتابهای رجالی اگر شخصی ضعیف باشد، یک راوی اگر ضعیف باشد، حق دارند بگویند: «ضعیفٌ»، «کذّابٌ»، «وضّاعٌ»، «مدّلسٌ» باید از این قبیل کلمات استفاده بشود ولی اینها پا را فراتر گذاشتند؛ وقتی یک راوی یا یک عالمی از اصحاب مذهب حنفی را میخواستند، اسم ببرند به عنوان «کلبٌ»، «حمارٌ»، «حمارٌ وحشیٌ» یعنی با این عبارتها استفاده میکردند که بزرگان حوزهی شبه قاره در هند و پاکستان که دارای مصنّفاتی از علم هستند، به اعتبار این کلمات کتابهایی نوشتند، یعنی اصلاً به شکلی آنها هم جواب دادند و جوابگویی آنها هم تماشایی است. یعنی در این مخاصمه و در این اختلافات انظاری که پیدا شده است، در کتابهای علمی و استدلالی بسیار بسیار عجیب و غریب است که اگر کسی اطّلاع پیدا بکند که چه مسائلی مطرح شده است، آن وقت خواهد دید که دامنهی این اختلافات چقدر است.
مثلاً یکی از اصحاب به نامی که مدّت ۱۵ سال ابو حنیفه از او تلمّذ کرده است و درس یاد گرفته است، حماد بن ابی سلیمان است. حمّاد بن ابی سلیمان از اعاظم اهل فقه و حدیث بوده است. این در سفری که به حج میرود، وقتی به بغداد برمیگردد، آنجا سخنرانی میکند و در سخنرانی خود میگوید: من رفتم حجاز را دیدم، علمای حجاز را دیدم آن موقع هم سفرهای حج به این شکل نبوده است. اگر کسی برای حج شدّ رحال میکرده است، لااقل یک سال باید در طی طریق میرفته است؛ منزل به منزل. شهر به شهر تا وقتی که بتواند مناسک را به جای بیاورد. میگوید: من رفتم بلاد حجاز را گشتم، علمای حجاز را دیدم، بچّههای شما، بلکه بچّههای بچّههای شما هم از آنها اعلمتر هستند. آنها هیچ چیزی بلد نیستند. «إنَّ صِبیَانَکُم بَل صِبیانَ صِبیانَکُم افقَه مِن هؤلاء الحِجازییّن» یعنی اینها اصلاً ارزشی برای علمای حجاز قائل نبودند، به عنوان یک عالم از اینها یاد نمیکردند. همیشه به عنوان افراد بیسواد، افراد تحقیر شده، افرادی که هیچ موقعیت علمی نداشتند، از اینها یاد میکردند.
علّت سیطرهی فقه ابو حنیفه بر حوزهی عراق در قرن دوم
این حوزهی فقه عراق بود. فقه عراق در اواسط قرن دوم تحت قبضهی ابوحنیفه شده بود. یعنی اگر کسی میگفت: علم عراق، فقه عراق، منصرف به فقه ابو حنیفه بود. الآن هم در اصطلاحات کتب قدیمه اگر بخواهند بگویند: فقه عراق، یعنی فقه ابو حنیفه. آن موقع مذهب اهل بیت رادع و مانع داشت، نمیگذاشتند منتشر بشود. ائمّهی اهل بیت در محاصرهی شدید بودند. بنابراین مذهب ابوحنیفه از جهت حکومتی رادع و مانع نداشت و به سرعت هم در بلاد اسلامی منتشر شد. مخصوصاً در عهد هارون الرّشید و مأمون. در این دو عصر و بعد هم معتصم عبّاسی قضّاتی که به کشورهای اسلامی، به بلاد اسلامی منتشر میشدند، فقه ابو حنیفه را ترویج میکردند. یعنی اینها قدرت تبلیغی قویای داشتند و سلطنت علمی با اینها بود؛ بنابراین از جهات متعدّد بستر برای تبلیغ دینی اینها منتشر بود، فراهم بود و اینها هم هیچ اغماض نمیکردند تا اینکه این کتابهای حدیثی در قرن سوم شکل گرفت. مثل بخاری، مسلم، ترمذی، ابو داود، ابن ماجّه، نسائی که اینها به شکل مدوّن در کتابها شکل گرفت، تدوین حدیث اتّفاق افتاد و آنها هم شروع به صحبت و حرف زدن علیه این دستگاه کردند. البتّه دیگر به اعتبار اینکه حدیث، این نکته، نکتهی مهمّی است که آنچه که ماندگار است حدیث است، فتوا، فقه، علم با مردن و با از دنیا رفتن عالم آن هم میرود، یعنی فتوا و علم تا زمانی ماندگار است که شخص باشد. همین که شخص از دنیا رفت، بعد از مدّتی دیگر فتاوای او هم از نظر میافتد، فراموش میشود. بنابراین اتّکای اینها بر علم بود، بر فقه بود، بر فتوا بود و محدّثین کلماتی که میگفتند: قال رسول الله بود. این میماند. به عنوان قول رسول خدا به عنوان سنّت رسول خدا، حدیث ماندگار بود. بنابراین دیگر کار به جایی رسید که سکّهی این احادیث در دنیای اسلام خورده شده (مورد استقبال مردم قرار گرفت) و مردم به عنوان دین و سنّت رسول خدا به همین کتابها عمل میکردند. خیلی دیگر به اقوال و اشخاص توجّهی نداشتند.
علّت ماندگاری فقه ابو حنیفه در شبه قارهی هند
البتّه در شبه قاره به اعتبار گستردگی فقه و اصول و کرسیهای تدریس در حوزههای علمیّه این هم نکتهی مهمّی است که سلطنت علم ماندگار است، سلطنت هیاهو رفتنی است، زایل است با شعار و با هیاهو کسی ماندگار نمانده است مگر موقّت ولی کرسیهای علمی نظریهپردازی همیشه ماندگار هستند و دایرهی خود را دارند. بنابراین در حوزهی شبه قاره فقه ابو حنیفه ماندگار شد و ماند و الآن به عنوان گستردهترین فقه مذاهب در دنیای اسلام بیشترین مقلّدین را دارد. یعنی فقط به اعتبار آن جنبههای استدلالی از قیاس و استحصان است. شما کتابهای فقهی را ببینید، در فقه ابو حنیفه این کثرت تفریعات را میبینید.
ضعف مذهب فقهی ابو حنیفه
فقط ضعفی که داشت این بود که در ناحیهی حدیث مشکل داشت و این هم آمد تبلیغ خود را به شکلی رواج داد که لطمهای به آن نخورد. یعنی به حدیث طعنههایی زد. یعنی گفت: حدیث از نظر من اعتباری ندارد. چون مولود این دستگاه، یعنی دستگاه خلفای شام بوده است، بنابراین نمیتواند اعتبار و ارزش علمی داشته باشد. این یک بحثی خاصّی در طعن بر حدیث بود و اینکه ابو حنیفه برای تضعیف حدیث، چه مستمسکی داشت، چه وجه توجیهی داشت که این خیلی مفصّل است، در کتابها آمده است، مخصوصاً در کتابهای اصولی و استدلالی مذهب حنفی در شبهه قاره و کتابهایی مثل کتابهای انور شاه کشمیری و دیگران مثل تهانوی در اعلاء السّنّن و اخیراً هم در کتابها و در حواشی و مقدّماتی که محمّد زاهد کوثری نوشت و ابو غدّه هم -در بین معاصرین- دستگاهی راه انداخت و این کتابها را منتشر کرد و اخیراً هم غوغایی در دنیا بر علیه محدثّین پیدا کرده است.
نقطه ضعف کتابهای حدیث در دست حنفیها
حالا این اندازه را ما داشته باشیم که آنچه مخرّب کتابهای حدیثی است، در حقیقت نقطه ضعف این کتابها در دست حنفیها است. حنفیها خوب میشناسند، نقطه ضعفها را میدانند. حنفیها بخاری را، مسلم را، ابن ماجّه را، ترمذی و نسائی را میشناسند، چون کتابهای خود اینها است؛ بنابراین مشلکی از جهت تعریف و توجیه و شناخت این کتابها ندارند و نظر ما هم این بود که اگر کسی بخواهد مطاعن و معایب کتابهای حدیثی اهل سنّت را پیدا بکند، هیچ چارهای ندارد جز اینکه برود از کتابهای حنفیّه استفاده بکند. چون واقع این است که این مطلب، مطلب مهمّی است؛ اگر سنّت رسول خدا جا بیفتد، حرف نداشته باشد، همین کتابهای حدیثی حجّت میشوند. اقوال رسول خدا میشوند که به عنوان کتاب و سنّت به آنها اتّخاذ و عمل بشود.
تضعیف احادیث پیامبر
ولی به این جهد و به این مجاهدهای که علما نسبت به تضعیف احادیث و مؤلّفین و مصنّفینی که این کتابهای حدیثی را نوشتند، داشتند، گمان نمیکنم دیگر آن رنگ و لعاب را داشته باشد، یک کسی بیاید ادّعا بکند که این سنّت رسول خدا است. تا قبل از ۵۰ سال ما میدیدیم که اصلاً کسی جرأت نمیکرد، نسبت به این کتابهای حدیثی کلمهای، شطر کلمهای بگوید بگوید ولی الآن ابواب مفتوح شده است و بسیاری از مراکز علمی حتّی در حجاز، حتّی در جامعهی امّ القری در مکّه و در جامعهی اسلامی در مدینه ردودی و نوشتههایی ما در نقد و بررسی کتابهای حدیثی میبینیم و منبع اعتبار و مصدر اتّخاذ بیشتر آنها همین کتابها است که مراجعه میکنند و معایب این کتابها را پیدا میکنند.
مذهب حنفی پربارترین مذهب در بین مذاهب اهل سنّت
مذهب حنفی از جهت فقهی و اصولی در بین این مذاهب -حالا ما کاری به مذهب تشیّع و مذهب اهل بیت در این مباحث نداریم و اصلاً قابل مقایسه هم نیست، بیان خواهیم کرد- موجود اهل سنّت پربارترین مذهب است، یعنی این ثابت است و شاهد آن هم کتابهای موجود است؛ کتابهای فقهی است، کتابهای اصولی است. چون اهل حدیث کتاب اصولی ندارند. کتاب اصولی اگر وجود داشته باشد در حوزهی حنفی است، در حوزهی مالکی است. اهل حدیث بهرهای از این علوم را ندارند. برای استنباط، برای اجتهاد، برای فنون خاصّی که یک عالم باید در حلّ و فصل مسائل داشته باشد که بتواند حتّی مسائل جدیده را، دیگر بالاتر از این نیست امروز مسائل جدیدهای در حوزهی دینی مسلمانها وجود دارد که اهل حدیث ابدا نمیتوانند از آن عهدهی بربیایند.
علّت برتری فقه ابو حنیفه بر دیگر مذاهب فقهی اهل سنّت
آنچه که میتواند و آن کسی که میتواند کسی است که قدرت بر استنباط و اجتهاد داشته باشد که این مربوط به حوزهی فقها و مجتهدین که است البتّه این منحصر به مذهب اهل بیت است و بعضی از فقهایی که میتوانند قدرت استنباط داشته باشند. کتاب اصول سرخسی یکی از کتابهای اصولی است که در حوزههای اهل سنّت میخوانند. مباحث نسفی در اعتقادات است، شرح عقیدهی طحاویّه در اعتقادات است؛ کتابهای اصولی به عنوان کشف الاسرار از بزدوی و کتاب الفصول از جصاص صاحب کتاب احکام القرآن که اینها کتابهای اصولی است که هیچگاه محدّثین حجاز و کسانی که اعتبار به حدیث میدهند، این کتابها را ندارند و قدرت بر فهم و بر فکر این کتابها هم ندارند. یعنی خود خواندن این کتابها هم مؤونه دارد، قدرت علمی میخواهد که از این کتابها استفاده بشود و مطالبی از این قبیل.
رمز ماندگاری مذاهب
امّا در حوزهی حدیث -که البتّه وقتی بحث از مذهب حنابله بشود مطرح خواهیم کرد- در حوزهی نظر و حوزهی فکر که جنبههای استنباطی داشته باشد یا تفریعات متکثّرهی در فقه، در بین اهل رأی و قیاس داشته باشد، قابل مقایسه با مذاهب اهل حدیث نیست. در قسمت کتابهای فقهی هم همین تکثّر و همین تفریعات فراوانی که بر جنبههای مسائل مورد ابتلاء… چون یکی از مسائلی که این مذاهب را ماندگار کرده است این است که بتواند جوابگوی مسائل مورد ابتلاء بشود. یعنی مسلمانهایی که مقلّد این مذهب هستند باید بتوانند از این مذهب مشکلات دینی و اسلامی خود را برطرف بکنند و اگر مذهبی نتواند این مشکل را حل بکند، در بین مقلّدین خود اعتبار خود را از دست میدهد. کما اینکه بسیاری از مذاهب در طول تاریخ بودند، به علّت اینکه نتوانستهاند مسائل مورد نیاز جامعهی خود را پاسخگو باشند، از بین رفته و منسوخ شدهاند که خود این یک فصلی است که علّت انقراض بعضی از مذاهب چه بود که عمدهی علل برای این جهت عدم توانایی در پاسخگویی مقلّدین خود آنها بودند. حالا اگر کسی خواست باز این جهتها را بیشتر ارزیابی بکند، به آن برسد به نظر ما، ما برای دوستان خود بحث میکنیم کتاب اعلاء السّنن و کتابهای محمّد زاهد کوثری و کتابهایی که به عنوان حاشیههایی که سندی بر بخاری و مسلم نوشته است، یک مقداری از این حقایق را بیان میکند که انسان اگر بخواهد رسیدگی بکند و مصادر و مآخذ بیشتری را پیدا بکند، به حواشی کتابهای این مجموعه مراجعه بکند، خیلی از مطالب به دست خواهد آمد. بنابراین در حدّ اختصار به همین اندازه بر مذهف حنفی اکتفا میکنیم.
مذهب مالکی دومین مذهب
مذهب دومی که بعد از مذهب ابو حنیفه شکل گرفت و ارباب تراجم و مذاهب مذهب نام میبرند، مالک بن انس است. مالک بن انس اهل مدینه است، مولود و موطن و مدفن او در مدینه است. اصلاً این شخص از مدینه خارج نشده است. آنطور که در احوالات مالک بن انس نوشتهاند. علمای دیگر برای علم، برای یادگیری مهاجرتها داشتهاند، مسافرتها داشتهاند، رحلات علمی داشتهاند ولی مالک بن انس از مدینه خارج نشد. مذهب مالک را خود مدنیها قبول نکردند. یعنی در عین حالی که در عصر خود عالم اهل مدینه بوده است ولی اهل مدینه مالکی نشدند. حالا این سرّی دارد تمامی اهل آفریقا بر مذهب مالک هستند. اینها مالکی مذهب هستند. پس بنابراین دومین مذهب از جهت قدمت و از جهت توسعهی جغرافیایی مالک میشود. هم مقلّدین آن زیاد هستند، هم قلمروی جغرافیایی آن زیاد است و هم قدمت زمانی آن. از نظر زمانی هم در سال ۱۷۹ یعنی اواخر قرن دوم از دنیا رفته است و ائمّهی اهل بیت را هم درک کرده است. در زمان حضرت باقر، حضرت صادق (علیهم السّلام) زندگی میکرده است و چون در مدینه هم بوده است، بالاخره برای او ملاقاتهایی و کلماتی در رابطهی با اهل بیت صادر شده است.
اظهار پشیمانی مالک بن انس از نقل حدیث
این یک مسئلهای است که باید بحث بشود. حوزهی فقه مالک ابتدای این هم حدیثی بود. چون حوزهی حجاز کلاً حدیثی است امّا کار مالک بن انس به جایی رسید که در اواخر عمر خود کلّ از حدیث بیزاری چیست. حالا این یکی از عجایب، از اسرار است که چرا یک کسی که تمام عمر او روی حدیث بوده است، با حدیث گذرانده است، آن هم در حجاز، در مدینه، این چطور از حدیث رویگردان شده است؟ از ششصد هزار حدیثی که داشت، کار او به جایی رسید که وقتی موطأ را نوشت، ششصد تا حدیث پذیرفت. یعنی از شش هزار، حدیث چهار هزار حدیث، دویست هزار حدیث -این خیلی حجم گستردهای است- برسد به جایی که ششصد تا حدیث را پذیرش بکند. هر سال که میرسد، یک مقدار بقیه را خرّاطی میکرد، قیچی میکرد. در نهایت هم وقتی خواست، بمیرد گفت: کاش برای هر حدیثی دو تازیانه میخوردم، این احادیث را هم نقل نمیکردم. «وَدِدتُ أنِّی ضُرِبتُ بِکُلِّ حَدیثٌ سُوطِین وَ لَم أحَدَّث بَهَا» حالا این هم در ترجمهی مالک نوشتند که از مسائل حدیثی رویگردان شد که البتّه این کار مالک هم نبود؛ این کلمات از اضراب مالک، از محدّثین بزرگ اهل سنّت در اواخر عمر سر زده است.
امر «باحراق کتبه» گاهی امر میکردند کتابهای آنها را بسوزانند. «بدفن کتبه» همهی کتابها را در کیسه میکرد، سنگی هم در کیسه قرار میداد، میرفت در شط، در دریا میانداختند که برود در قعر دریاها دفن بشود. چرا؟ برای اینکه میگفت: اگر من جهنّم بروم، به خاطر این احادیث جهنّم میروم. یعنی وثاقت و امانتی و اطمینانی به این احادیث نداشتند که اینها همان اقوال رسول الله است. اگر اقوال رسول خدا باشد که باید تبرّک بشود ولی چون اطمینان به صدور این روایت و وثاقت این روایات نداشتند، امر به احراق کتب، به دفن کتب میکردند إلی غیر ذلک که این در ترجمهی احوالات امرای المؤمنین کسانی که به عنوان امیر المؤمنین در حدیث از آنها یاد کردند، آمده است.
کامل نبودن کتاب صحیح بخاری در آوردن همهی احادیث
خود همین بخاری میگویند: دویست هزار حدیث صحیح در حفظ داشت. این صحیح بخاری الآن چند حدیث است؟ با حذف مکرّرات و متابعات و شواهد سه هزار حدیث است. از دویست هزار حدیث صحیح استثناء بکند، منها بکند، ببین چقدر حدیث نیاورده است. آن وقت وقتی میگردند، مثل ابن تیمیه میگوید: چون بخاری نقل نکرده است، پس صحیح نیست. حدیث ثقلین. میگوید: حدیث ثقلین چون بخاری نیاورده است، صحیح نیست. حدیث غدیر را چون بخاری نیاورده است، صحیح نیست. آن وقت از او سؤال میشود در جواب آن میماند. میگوییم: مگر نمیگویید بخاری دویست هزار حدیث صحیح در حفظ داشته است. سه هزار آورده است، شاید این حدیث غدیر و این حدیث ثقلین در آن مجموعهی باقیّه بوده است که او نیاورده است و الّا حدیث صحیح بوده است و مسائلی از این قبیل إنشاءالله در جلسهی بعد توضیح خواهیم داد که رویگردانی مالک و اصول عملیّهی تشریّعه در مذهب مالک به چه شکل بوده است و الآن مقلّدین مذهب مالک چگونه عمل میکنند؛ این را توضیح خواهیم کرد.
«وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ».
پاسخ دهید