- مختصاتی برای مذاهب اسلامی غیر امامی
- از مهمترین مختصات مذهب ابوحنیفه
- علّت انتخاب مصلحت مرسله در مذهب مالکیّه
- فقه نوازل یکی از مصطلحات مذهب مالکیّه
- وجود داشتن مصالح در همهی مذاهب
- معارضه نداشتن مصالح مذهب تشیّع با کتاب و سنّت
- مصالح مرسله اساسیترین اصول در مذهب مالکیّه
- عمل اهل مدینه دومین رکن اساسی در مذهب مالکیّه
- علّت توجّه خاص داشتن به عمل اهل مدینه
- کتابهایی در رابطه با عمل اهل مدینه
- معنای عمل اهل مدینه
- به وجود آمدن تعارض آراء و افکار در طبقهبندی عمل اهل مدینه
- پدید آمدن اختلافات بین صحابهی ساکن در مدینه
- دامنهدار شدن اختلافات تا زمان تابعین
- ظهور بیشتر عمل در کتاب و سنّت
- دلیل بیاعتنایی مالک به حدیث
- عمل اهل مدینه بهترین گزینه برای بیاعتمادی مذهب مالک به احادیث
- ترجیح دادن ائمّهی مدنیّین به عمل اهل مدینه
- معارضهی خلیفهی دوم به عایشه به خاطر گریه بر برادرش
- تعارض بودن در عمل
- علّت ترجیح دادن به روایات عایشه
- اختلاف در عمل بین صحابه
- تبرّک جستن صحابه به شَعر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
- ترجیح عملی قلیله بر کثیره در بین صحابه
- عرف رکن سوم در مذهب مالکیّه
- بیان مصطلحات با عرف
- معنای معروف عرف در قرآن کریم
- حد و حدود عرف در هر جامعهای
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ صَلَّی اللَّهُمَّ وَ سَلَّمَ وَ بارَکَ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ».
مختصاتی برای مذاهب اسلامی غیر امامی
در بیان مصادر تشریعی مذاهب گفته شد بعضی از مذاهب اسلامی در نوع تشریع و استنباط مسائل خودشان دارای یک اختصاصات و موارد مختصه میباشند. همانطور که برای مذهب اهل البیت (علیهم السّلام) و متمسّکین به این مذهب، فقها عقل و اجماع را بعد از کتاب کریم، بعد از قرآن و سنّت از مختصات مذهب امامیّه میدانند، برای مذاهب اسلامی غیر امامی همچنین مختصاتی وجود دارد.
از مهمترین مختصات مذهب ابوحنیفه
در بیان اختصاص گفته شد مذهب ابوحنیفه به قیاس و استحسان و حیل شرعیّه و مذهب مالک به عنوان دومین مذهب از مذاهب اهل سنّت مختصاتی فراوان دارد که از اهمّ این مختصات مصالح مرسله و عمل اهل مدینه و عرف ذکر شده است. البتّه سد ذرایع و فتح ذرایع هم در این مذهب مورد بحث و بررسی قرار گرفته است و بسیاری از تفریعات فقهی در مذهب مالک بر اساس این مختصات ذکر شده است.
علّت انتخاب مصلحت مرسله در مذهب مالکیّه
در رابطهی با علّت انتخاب این جهت مطالب فراوانی گفته شده است و ما هم به بعضی از اینها اشاره کردیم. از آنجایی که امام مذهب یا ائمّهی مذهب مالکیّه از نظر حدیثی دارای یک گنجینهی خاص نبودند و یا به حد معتدٌ به از احادیث در اختیار نداشتند، بنابراین به این طریق روی آوردند که مصلحت را در مذهب بپذیرند و اساس مذهب را بر مصالح عباد قرار بدهند. به این معنا که هر چه دارای نوعی کلفت و تأثّر باشد، سختی داشته باشد، از دین برداشته شده است. برای این جهت آیاتی از قرآن بیان کردند «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ»[۱] و نظایر این آیات در قرآن کریم بیان شده است که مصلحت در این مذهب حرف اوّل را میزند.
فقه نوازل یکی از مصطلحات مذهب مالکیّه
بنابراین فقه نوازل که یکی از مصطلحات این مذهب است، نازل، منزلهی مستجدّات فقهیّه و مسائل مورد ابتلاء جدیده میباشد. مسائلی که در کتاب و سنّت رخ میدهد، از آن اثری نیست اینها به اقتضای مصالحی که خداوند متعال اجازه داده، استخراج میکنند.
وجود داشتن مصالح در همهی مذاهب
البتّه این مصلحت در همهی مذاهب وجود دارد حتّی مذهبی مثل مذهب تشیّع هم به اقتضای مصالح حرف دارد، برای نوع معاملات، برای عبادات مصلحت در نظر گرفته شده است مثل مواردی که در لاضرر بیان شده است یا در مواردی که قاعدهی لطف اقتضا میکند برای عباد این موارد در نظر گرفته شده است. مثل مواردی که در صلاه مستلقیاً، مستجعاً یا وضو به اشکاله در فَقد ما یا در ضرر وضوی مائیه همهی اینها مواردی است که به اقتضای مصالح و عدم حرج و عدم ضرر بیان شده است.
معارضه نداشتن مصالح مذهب تشیّع با کتاب و سنّت
امّا در مذهبی مثل مذهب تشیّع مواردی که به عنوان مصلحت در نظر گرفته شده است، نباید با قوانین ثابتهی در کتاب و سنّت معارضه داشته باشد. آنچه که اساس است و آنچه که بین مذاهب اسلامی با مذهب تشیّع در این اختصاصات مرز است، نباید این مصالح و ماشابهه با کتاب و سنّت معارضه داشته باشد. یعنی هیچگاه یک فقیه اجازه نمیدهد قانونی که جعل میکند، باعث شود حلال خدا حرام شود و یا حرامی که بیان شده حلال شود.
مصالح مرسله اساسیترین اصول در مذهب مالکیّه
آنچه که در اینجا فارغ است به اقتضای این قانون کلّی در شریعت اسلامی بیان شده است و علما در نظر میگیرند منتها در مذهبی مثل مذهب مالک مصلحتی را که در مذهب تعمیم میدهد، دیگر در این تعمیم و توسعه گاهی بعضی از روایات صحیحه هم نادیده گرفته میشود یا مفاهیمی از آیات کتاب در نظر گرفته نمیشود، از این جهت است که شاید در نهایت از تطوّرات مذهب مالک بحث میکنیم که شاید یکی از جهاتی که مذهب مالک را دستخوش تغییر و تحوّل کرده است و اینکه پیروان مذهب مالکی تثبّتی در مذهب ندارند، به اقتضای تبلیغ مختصری برمیگردند، همین جهت باشد مسائلی که بر اساس مصالح مرسله بیان شده است، یک فاصلهای با کتاب و سنّت پیدا کرده است، همانطور که در مذهب حنفی در توسعهی در قیاس و استحسان و حیل شرعیّه گفته شد. علی کلٍّ مصالح مرسله یکی از اساسیترین اصول در مذهب مالک است.
عمل اهل مدینه دومین رکن اساسی در مذهب مالکیّه
رکن دوم از مسائل تشریعیّه در تشریع احکام مذهب مالک عمل اهل مدینه است. در این رابطه کتابهای فراوان نوشته شده است، البتّه آنقدری که ما دیدیم عنوان عمل اهل مدینه قسمتی از کتابهایی است که علمای مذاهب برای تشریع و توسعه و تهدید این قانون بیان کردهاند که حد عمل اهل مدینه چقدر است.
علّت توجّه خاص داشتن به عمل اهل مدینه
از آنجایی که به خود مالک امام اهل مدینه گفتند و از فقهای مدنیّین او را ذکر کردند، در این جهت عنایتی خاص به عمل اهل مدینه داشت.
کتابهایی در رابطه با عمل اهل مدینه
محمّد بن حسن شیبانی از تلامذهی ابوحنیفه یک کتاب به نام عمل اهل مدینه نوشته است و جزئیات عمل اهل مدینه را تشریح کرده که در بیان امام مذهب مالکیّه، توسعهی این عمل اهل مدینه در کجا و تا چه اندازه است؟ این هم یک کتاب دیگری است که جدید نوشته شده است عمل اهل مدینه بین مصطلحات مالک و آراء اصولیین. این هم یک کتابی است که دکتر احمد محمّد نورسیف نوشته است که در دبی چاپ شده است و جزء کتابهایی است که برای تقریر عمل اهل مدینه نوشته شده و اصول ارکان اخذ به این قانون را ذکر کردند که وقتی عمل اهل مدینه گفته میشود، حد او چقدر است.
معنای عمل اهل مدینه
اهل مدینه یک کلّی است یعنی وقتی ما بخواهیم بحث کنیم، توضیح بدهیم، تعریفی برای اهل مدینه داشته باشیم، آنچه که متبادر به ذهن میشود، این است که اهل مدینه هر عملی کردند به عنوان یک اصل دینی به حساب میآید. به این معنا است؟ لابد معنای عمل اهل مدینه همین است که اگر حکمی در کتاب نبود، در سنّت نبود شما به اهل مدینه نگاه کنید که چه کار میکنند.
به وجود آمدن تعارض آراء و افکار در طبقهبندی عمل اهل مدینه
این کلّی عمل اهل مدینه آیا حجّت است؟ اینکه نمیشود، جمّعیّتی ممکن است در حد کثیری در این شهر زندگی بکنند و ما به کدام یک نگاه بکنیم؟ کدام طبقه، کدام نوع از علما، از عوام، از مهاجرین، از غیر مهاجرین، از انصار، إلی یومنا هذا. ما به کدام طبقه نگاه کنیم؟ چون کلّی عمل اهل مدینه صدق میکند به هر کسی که جزء اهالی مدینه بوده باشد و این تعارض آراء و افکار لازم میآید. ممکن است شرق مدینه با غرب مدینه، مردمانی که در جنوب مدینه در عوالی هستند، مردمانی که در شمال مدینه هستند و در مشرق و مغرب مدینه هر کدام با هم تفاوت داشته باشند. آمدند برای این عمل اهل مدینه گفتند مثلاً یک قولی زمان صحابه؛ یک قولی به تابعین و صحابه، یک قول به علمای مدنیّین و مواردی از این قبیل اختلافاتی در حد اخذ به آراء عمل اهل مدینه شده است. با این وصف باز هم اختلاف قطع نمیشود یعنی اگر به عنوان صحابه بشود، صحابهای که متوطّن در مدینه بودند، عمل اینها حجّت باشد.
پدید آمدن اختلافات بین صحابهی ساکن در مدینه
در بین خود مدنیّین، در بین انصار و مهاجرین چقدر اختلاف بود؟ مگر این جریان سعد بن عباده با اصحاب سقیفه نبود، آن اختلافاتی که بین مهاجرین و انصار بود، کشمکشهایی که بین اینها بود، در اینکه اینها جزء موالین رسول خدا هستند یا مهاجرین و نزاعهایی که در میگرفت، همهی اینها حکایت از اختلاف بین صحابهی ساکن در مدینه بود.
دامنهدار شدن اختلافات تا زمان تابعین
به همین وزان از صحابه به زمان تابعین میرسد، اختلافات دامنه پیدا میکند تا به عهد علما میرسد. علمای مدنیّین با هم اختلافات کثیره داشتند، از کسانی که اصالتاً اهل مدینه بودند یا به عنوان مهاجر به مدینه میآمدند. البتّه آنچه که به عنوان صدق اهل مدینه دارد، به اعتبار این است که چون مدینه مهد نزول کتاب و سنّت رسول خدا بوده است، از این جهت دارای اهمّیّت است. چون مدنیّین بودند که مخاطب رسول خدا بودند و عمل اهل مدینه حکایت از سنّت رسول خدا دارد.
ظهور بیشتر عمل در کتاب و سنّت
خود این جای بحثی است، برای اینکه سنّت رسول خدا قائم به عمل بوده است و عمل او هم لابد در این شهر شکل گرفته است و به دنیای اسلام منتشر میشده است و الّا بودن یک شهر به اعتبار جغرافیایی اثر خاصّی در سنّت ندارد؛ چون اگر سنّت را به قول و فعل و تقریر معنا کنیم، لابد در میانهی این سه کلمه عمل بهتر از قول میشود یعنی نتیجهی قول، عمل میشود و ظهور بیشتر در سنّت دارد. یک وقت میبینید یک حدیثی بیان شده است، این حدیث به منزلهی قول رسول به مرحلهی عمل نمیرسد، در حد یک قضیهای در واقعهای بوده است. یک کلمه گفته شده است، امّا اگر عمل رسمی یک شهر و یک طایفه شد، اثر عملی که عمل دارد، ظاهرتر از آن چیزی است که در روایات یا در اقوال آمده است.
دلیل بیاعتنایی مالک به حدیث
این هم یک ظهور خاصّی است، امّا اگر به اعتبار فتاوای خود مالک در عمل اهل مدینه باشد یعنی وقتی که نگاه کرد با این انحرافی که در اقوال توسّط وضاعین و کذابینی اقوال پیدا شده است که سلب اعتماد از روایات میکند، از این جهت جا دارد شخصی مثل مالک بیاید به روایات بیاعتنایی نشان بدهد و آن وقت بیاید عمل اهل مدینه را که از هر حصل بالنّسبه روایات را برای فتوای عملی ترجیح بدهد. یعنی مالک در یک عهدی قرار گرفت، از آن مصیبتبارترین ایّامی بود که در مدینه در تدوین حدیث اتّفاق میافتاد، بعد از منع تدوین و افرادی مثل ابوبکر بن ابی حزم به عنوان قاضی القضاه به مدینه آمدند، به عنوان متولی سنّت رسول خدا احادیثی را منتشر کردند که بیاعتمادی و بیاعتنایی به سنّت رسول خدا مکشوف شد، ظاهر شد. روی این جهت بود که مالک نتوانست یک اعتمادی نسبت به حدیث داشته باشد که بیاید برای این روایات حسابی باز کند.
عمل اهل مدینه بهترین گزینه برای بیاعتمادی مذهب مالک به احادیث
پس عمل اهل مدینه در واقع بهترین گزینه برای امام مذهب مالکیّه بود که نتواند به احادیث اعتماد کند، به طرف عمل اهل مدینه بیاید که در تزاحم یا در تعارض بین روایات منتشره و عمل اهل مدینه؛ چون گاهی عمل اهل مدینه با آنچه که در روایات بود، اختلاف داشت. یک نوع ترجیحی داد، به عمل اهل مدینه گفت: این روایات دیگر به درد ما نمیخورد.
ترجیح دادن ائمّهی مدنیّین به عمل اهل مدینه
نسبت به همان کلمهای که بیان کردیم که در ندامت و پشیمانی از نقل حدیث بیان کرد، همین جهت بود که ائمّهی مدنیّین مثل سفیان ثوری و دیگران همه در بیاعتنایی در حدیث کلماتی گفتند که دیگر به حدیث نمیتوانستند اینها اعتماد و اعتنایی داشته باشند. بنابراین آمدند عمل اهل مدینه را ترجیح دادند حالا با همهی اشکالاتی که خود عمل اهل مدینه دارد، از جهت سعه و ضیق آن و اینکه اهل مدینه، کسانی که مخاطب رسول خدا بودند، تمییز آنها با مهاجرین و کسانی که در قرون بعدی آمدند، به مدنیّین ملحق شدند، اشکالاتی از این جهت به عمل اهل مدینه از باب اینکه یک دلیل لُبی است، قدر متیقّن میخواهد و قدر متیقّن مدنیّینی شوند که مشافحهً سنّت رسول خدا را شنیده و بعد به آن عمل کردند. اگر ما ببینیم که واقعاً یک مدنی از اهل مدینه مخاطب رسول خدا در بیان سنن و عمل به سنن بوده و بعدها عمل هم کرده باشد، آن سنّت رسول خدا میشود. این قدر متیّقن را میشود گرفت و الّا اینکه هر کسی ادّعا بکند من اهل مدینه هستم و عملی را به سلیقهی خودش انجام بدهد این غیر معقول است.
معارضهی خلیفهی دوم به عایشه به خاطر گریه بر برادرش
مثلاً در روایاتی که در بخاری است اینکه عبد الرّحمن بن ابی بکر برادر عایشه از دنیا رفت و بخاری نوشته است عایشه آمد بر سر قبر برادر خودش بنا گذاشت و در زیر آن بنا مینشست و برای برادرش گریه میکرد. اوّلاً خود گریهی بر اموات از نظر طایفه دیگر از صحابه مورد اشکال بود. خلیفهی دوم، پسر او عبدالله اینها با گریهی بر اموات سخت معارضه میکردند و حتّی میآمدند به عایشه اعتراض میکردند که گریه نکن، گریهی تو باعث عذاب برادرت میشود و بنای او هم خراب کردند. خود بنا و سایهبانی که عایشه گذاشته بود و زیر آن مینشست و برای برادرش گریه میکرد؛ اگر عایشه از امّهات فقیهات صحابیّات ذکر شده است، پس کجا در تعارض با عمل او و عمل خلیفهی اوّل و پسرش عبدالله، خلیفهی دوم است؟
تعارض بودن در عمل
این تعارض در عمل است. تعارض در عمل برای هر دو اعتماد است که در مدینه بوده است و خطابات رسول خدا را شنیدند، حالا عایشه درست میگوید یا خلیفهی دوم یا عبدالله بن عمر که در تعارض بین روایات صحابه و صحابیّات، این یک بحث خاصّی است که ترجیح با کدام است؟ اگر متعذر شد جمعی نبود برای جمع بین عمل این و عمل آن، تعارض اتّفاق افتاد، ترجیح با کدام طرف است؟ آیا عمل عایشه در حجیّت و عمل تمام است یا عمل خلیفهی دوم و اتباع او؟
علّت ترجیح دادن به روایات عایشه
البتّه در بسیاری از مواقف در فروعات فقهیّه، چون که میدانید در مسئلهی صحابیّات یعنی زنهایی که به عنوان صحابهی رسول خدا بودند، چند نفر بیشتر از آنها جزء فقیهات ذکر نشدند که مهمترین فقیه از فقیهات صحابیّات در نزد اهل سنّت عایشه است که از فقیهات صحابیّات ذکر شده است. به علل اینکه او کثرت مجالست با رسول خدا در سفر و حذر داشته است و خطابات رسول خدا را بهتر از دیگران شنیده، به روایت عایشه ترجیح میدهند.
حالا در این مسئله امروز چطور شده است که معاصرین عمل عایشه را در بنای قبور محکوم میکنند باید از خودشان پرسید که علّت مرجوحیّت فعل عایشه در مقابل فعل خلیفهی دوم به چه علّت بوده است. این هم از مسائلی است.
اختلاف در عمل بین صحابه
غرض این است که در بین صحابه هم در عمل اتّفاق میافتاد، اختلاف بود. یعنی اینطور نبود که صحابه در یک مسئله با هم اختلافی نداشته باشند بلکه ما در فروعات فقهیّهای میبینیم که عمل اصحاب در عمل به سنّت رسول خدا تقدّم و ترجیح پیدا میکند باز اختلافات فراوانی است که به یک قسمتی ترجیح داده میشود که شاید با اصول اساسی سنّت رسول خدا مخالف باشد.
تبرّک جستن صحابه به شَعر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
این موارد در مسائل خلافیّه مطرح میشود و همهی اینها یک ورود خاص عملی دارند. در قسمتی از صحابه میبینید به شَعر رسول خدا تبرّک میجستند یعنی موی رسول خدا. پسر احمد بن حنبل میگوید: یک تار مو از رسول خدا به پدرم احمد رسیده بود، این را در یک قاروره، در یک ظرف شیشهای قرار داده بود که هر موقعی به آن احتیاج پیدا میکرد. در امراض آن را به آب میزد و به چشم خود میمالید و تبرّک میکرد.
ترجیح عملی قلیله بر کثیره در بین صحابه
ذهبی در احوالات احمد بن حنبل این قضایا را ذکر میکند که خود صحابه با آن تبرّکات خاصّی که داشتند، نسبت به آنچه که ما ترک از رسول خدا بود، همهی اینها مورد اختلاف بود. مورد اختلاف افتاد بعضی از صحابه عمل میکردند، بعضی عمل نمیکردند. یعنی عمدتاً خلیفهی دوم بود شاید متفرّد و تنها هم بود. یک معدودی که در صف او بودند مخالفت میکردند و جمهور صحابه عمل به این جهات انجام میدادند. ولی در ترجیح عملی باز میبینیم عمل عدّهی قلیلی بر کثیری اعتقاداً و عملاً ترجیح پیدا کرده است که این خلاف قاعده و قانون علمی برای عمل رسول خدا و یا عمل صحابه و عمل اهل مدینه است. همهی اینها در کتابهای استدلالی مخصوصاً در این کتابهایی که به عنوان متفرّد و مستقل عمل اهل مدینه را ارزیابی کردند، ذکر شده است که این قدر متیقّن باید کدام قسمت باشد. اگر بنا باشد از یک دلیل لُبی کلّی ما قدر متیقّن بگیریم، این قدر متیقّن از عمل اهل مدینه در چه قسمتی باید باشد که این مربوط به عمل اهل مدینه است.
عرف رکن سوم در مذهب مالکیّه
یکی از موارد دیگر که در مذهب مالک روی آن بحث شده و جزء اصول اختصاصی در تشریع احکام مذهب مالک بیان شده عرف است. این عرف هم باز در تمامی مذاهب و اهل لسان مورد بحث است که حد عرف چقدر است؟ عرف چیست؟ آیا عرف میتواند حق تشریع داشته باشد؟ احکامی را در دین جعل کند یا عرف تا این اندازه قدرت ندارد؟
بیان مصطلحات با عرف
آنچه که از نظر مذهب امامیّه و اهل بیت، فقها و علمای مذهب بیان کردند حد عرف بیان مصطلحات است یعنی حق تشریع ندارد، واژهها را میتواند معنا کند. مثل اهل لغت بیایند بعضی از لغات را معنا بکنند یا اهل یک طبقهای بیایند یک واژهای را در عمل خود معنا ببخشند که البتّه در سعه و ضیق عرف هم این اختلافات وجود دارد.
معنای معروف عرف در قرآن کریم
آنچه که در مذهب مالک به آن عمل شده است، این جهت است که آنها به اقتضای آیهی شریفهای که در قرآن است «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ»[۲] تصوّر کردند عرف در آیهی شریفه همان عرف مصطلح در جامعه است و حال اینکه عرف در آیهی شریفه به معنای معروف است یعنی آن معروفها را اخذ کنید و عمل کنید؛ همانطور که از منهیّات اجتناب میکنید، اینجا از معروف تبعیّت کنید. به اعتبار اینکه سیاق آیهی شریفه مشخّص است «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» این دو واژهای که آمده هر کدام از موارد معروف است.
حد و حدود عرف در هر جامعهای
از مواردی است که انسان درمقام استقلال، در مقام قدرت و استیلا اگر حقّی از او ضایع شده بود، گذشت کند و عفو کند، چقدر در نزد خداوند متعال مأجور است و آنچه که در عرف هم بیان شده است عرف در آیهی شریفه نمیتواند آن عرف مصطلح در جامعه باشد که هر چه اعراف به عنوان ذوق و سلیقه و آداب محلّی خودشان باشد به حساب دین خدا گذاشته شود، این غیر معقول است. چون عرف در هر جامعهای به اقتضای آن جامعه است و ما چون جوامع متعدّده داریم، چون جغرافیایی بلاد اسلامی متشکّل از اعراف متعدّد است بنابراین نمیشود به عرف هم به قول کلّی عمل کرد و این هم لابد یک حدی دارد و حد آن هم آنطور که بیان شده در بیان مصادیق و در بیان واژهها و اصطلاحات و یا جهات خاصّی که جنبهی تشریحی داشته باشد نه تشریعی. دایرهی شرع محدود به کتاب و سنّت است و عرف هم در کنار عرف، در کنار کتاب و سنّت میتواند به عنوان یک مجموعهای برای تبیین و تشریع، نه تشریع در احکام شرعیّه.
[۱]– سورهی حج، آیه ۷۸٫
[۲]– سورهی اعراف، آیه ۱۹۹٫
پاسخ دهید