کتاب و اهل بیت را یک روز به کتاب خالی و بعد گفتند کتاب و سنّت و حدیث آن کسانی که ما قبول داریم. بعد دیدند احادیث کم است و یک جاهایی بحران است. خلیفهی دوم میخواست بیت المال تقسیم کند. گفت: سابقههای خود را بیاورید. مثلاً بدریها و هر کسی که در بدر شرکت کرده است پنج هزار سکّه، احدیها سه هزار سکّه، خیبریها دو هزار سکّه، عموم هزار سکّه، همسران پیغمبر شش هزار سکّه، عایشه چون دختر خلیفه است ۱۲ هزار سکّه و ابو سفیان صد هزار سکّه. چرا؟ چون به نظر من اینطور است. قضیّهی حقوقهای نجومی پیش میآید. به نظر من اشکالی ندارد! ملاک چیست؟ به نظر من است دیگر. من قرار است تقسیم کنم من اینطور تقسیم میکنم.
این از آن امّهات اختلاف امیر المؤمنین با خلافای قبلی است، چون وقتی میخواستند حضرت را بیاورند، قبول نمیکردند. ایشان گفتند گوش نمیدهید. گفتند گوش میکنیم. حضرت فرمود: اگر بیایم مهریهی همسر خود هم کرده باشید برمیگردانم و سر بیت المال کوتاه نیامد، چرا؟ چون بگوید آن منهج غلط است. گاهی پیش میآید که انسان خطایی را تحمّل میکند برای مصلحت بزرگتر. مثلاً برای اینکه حکومت به هم نریزد کمی تحمّل میکند. حضرت مسئلهی تساوی در بیت المال را تحمّل نکرد.
البتّه همیشه در عدالت تساوی نیست. دولت آن زمان چون خدمات نداشت و کسی هم خدمات خاص نمیداد، شهرداری و ادارات و بیمه و بیمارستان نبود. لذا باید تساوی میدادند. من نمیخواهم بگویم که همیشه عدالت تساوی است. عدالت یعنی به اندازهی استحقاق دادن. در شرایطی که خدمات نیست پول مردم را باید مساوی تقسیم کرد، مانند ارث میماند. امیر المؤمنین فرمود: من بیایم مساوی میدهم. اینها در ابتدا قبول کردند، بعد شاگردان برجستهی امیر المؤمنین هم اعتراض کردند.
پاسخ دهید