حجت الاسلام کاشانی شام چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۳ در هیئت محترم بضعه الرسول سلام الله علیها به ادامه ی سخنرانی با موضوع “ضرورت وجود مذهب؛ یا وقتی می گوییم شیعه هستیم، یعنی چه؟” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض بیچارگی به محضر حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
هدیه به ارواح طیّبهی شهدا از صدر اسلام، شهدایی که بدن مبارکشان در حیاط این مجموعه مدفون است، شهدایی که اسم مبارکشان بالای سر ما ثبت شده است، اموات مؤمنین و مؤمنات، روح امام راحل عظیم الشأن، شهید بزرگوار، شهید نصرالله عزیز، صلوات دیگری محبّت کنید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
موضوع بحث «ضرورت وجود مذهب» است، یا اینکه وقتی میگوییم شیعه هستیم، یعنی چه؟
برخلاف بحثهای سال گذشته که فضای تاریخ اندیشهای داشت، بحث امسال یک بحث کلامی است.
این بحث بحثِ خیلی مهمّی است، این بحثها در کتب فراوانی از کتب شیعه آمده است، مانند آثار شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه، آثار علامه حلّی رضوان الله تعالی علیه، الغدیر علامه امینی، دلائل الصدق، آمده است. این نوع بحثها در نوع کتب بزرگان ما آمده است، حال ما سادهشده و نرمشدهی بحث را اشاره خواهیم کرد.
بهانهی بحث این است که امروز جریانی، که ممکن است بین آنها قصد خیر و مجاهدت راه خدا و نصرت اسلام باشد، یا بیمار و دشمن هم باشد، ما تفکیک و قضاوت نمیکنیم، ولی آن جریان تقویت مذهب را تخریب میدانند، و به کسی که تقویت مذهب کند دشنام میدهند و او را نفی میکنند و او را منحرف و اهل بدعت میدانند و معتقدند بایستی صدای این شخص را قطع کرد.
بین آنها افراد بسیار باتقوا و دیندار و دلسوز هم هستند، که به نظر ما میرسد که در این موضوع جهل دارند، ممکن است بعضیها هم نفوذی دشمن باشند.
ما هم بنا نداریم اسم افراد را ببریم که بحث از حالت گفتگوی علمی، به زد و خورد به افراد بینجامد.
اینها اصلاً تقویت مذهب را برنمیتابند و کسی که مذهب را تقویت میکند را مانند منحرف و منافق… بلکه یک نفر از آنها نسبت به شخصی گفته بود «او کافر است»، چون اینها که در حال تقویت مذهب هستند، درواقع در حال نابود کردن اسلام هستند!
چون فضای این بحث کلامی است و در آن جدال احسن وجود دارد، بحث را از جایی شروع میکنیم، اصلاً شاید من میخواستم شانزده شب بعد این مطلب را بگویم، ولی به احترام آن بزرگواری که فاضل بود و بحث را شنیده بود و اشکالی مطرح کرد، در مقدّمهی امشب اشکالی که فرموده بود را جواب خواهم داد، که هم بحث گرم شود و هم رفت و برگشت صورت بگیرد.
مذهبِ حق
وقتی ما اینجا «مذهب» میگوییم، مذهب را «راه» درنظر میگیریم، مذهب تشیّع را طریق رسیدن به حقیقت درنظر میگیریم.
مثال بحث این بود که وقتی میخواهیم به مشهد برویم، راه هوایی، راه ماشینی، راه آهن وجود دارد، شما هم یکی از این راهها را برای رسیدن به مشهد انتخاب میکنید؛ مذهب را هم طریق رسیدن به اسلام معرّفی کردیم.
اگر همینجا بحث را میبستیم، اشکالاتی به بحث بود، یعنی ما خودمان هم مذهب را تقلیل و تنزّل دادهایم. البته به اینجا خواهیم رسید…
علی الحساب همینقدر هم محل اختلاف است، یعنی در این جلسات میگوییم اگر در حد یک راه هم ببینیم، باید بین راه و بیراهه تفاوت قائل شد، باید گفت راه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و راه معاویه یکی است، بعد حالا هم بگوییم بعد از هزار سال، پیروانشان مانند هم هستند!
این یک دروغ بزرگ و یک ظلم بزرگ به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، البته ممکن است کسی ناخواسته این کار را کند.
چون ما نیّت افراد را نمیدانیم، نسبت به کسانی از طیفهای مختلف که با این بحث ما مخالف هستند، لازم نیست قضاوت کنیم و ما بخواهیم اینجا موضع قیامت آنها را هم مشخص کنیم! اما این یک دروغ بزرگ است.
آیا ما که میگوییم مذهب یک راه برای رسیدن به حقیقت است، یعنی ممکن است ده راه باشد و حال یکی از آنها مذهب و مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است؟
همانطور که عرض کردیم این قسمت از بحث، باید پانزده جلسهی دیگر مطرح شود، ولی خیلی کوتاه عرض میکنم که نه؛ اولاً این طریقیتِ موضوعیه است، یعنی برای رسیدن به مشهد سه مثال هوایی و زمینی و ریلی را عرض کردیم، به فرض زمانی راه رسیدن به شهری، فقط یک راه داشته باشد…
جلوتر کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را اشاره خواهیم کرد که فرمودهاند اگر کسی غیر از این راه برود، با او در قیامت مانند نامسلمان برخورد میکنند.
البته واضح است منظور کسانی هستند که این حرفها را میفهمند، وگرنه کسی که این اخبار و حقایق به او نرسیده است، محل بحث ما نیستند. خدای متعال کسی که حقیقت را فهمیده و نپذیرفته است را مجازات میکند، نه کسی که حقیقت به او نرسیده است و آن شخص هم در نرسیدن حقیقت هیچنوع قصور و کمکاری نداشته است.
جلوتر خواهیم گفت که اولاً این راه رسیدن به حقیقت، در یک راه انحصار دارد، ثانیاً جلوتر خواهیم گفت که… با یک جملهی امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بحث خود را نگه میدارم که بعداً سرِ جای خود به آن بپردازیم، چون در این زمینه خیلی از امام خمینی رضوان الله تعالی علیه خرج میشود، کلاً آن جریان خاص خیلی از ارکان انقلاب خرج میکنند که اهداف خود را پیاده کنند…
امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در دوم شهریور سال ۱۳۶۵ که مصادف با عید غدیر بود و رئیس جمهور وقت که رهبر معظم انقلاب امروز است حضور داشت، نخستوزیری که الآن در حصر هست هم بوده است، آقای هاشمی که رئیس مجلس بود حضور داشت، مسئولان کشوری و لشکری بودند، یک سخنرانی مهمی دارند، آنجا… این حرف امام خمینی رضوان الله تعالی علیه هم نیست، این همان چیزی است که در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بوده است، ولی جایگاه ایشان خاص بوده است، سخنرانی هم برای سال ۱۳۶۵ است که اواخر عمر ایشان است، نسبت به ملاحظات سیاسی و اجتماعی و جهان اسلام هم ملتفت است، تریبون رسمی عمومی است، اینطور میفرماید…
این کتاب صحیفه امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است، صفحه ۱۱۵ جلد بیستم، در مورد ولایت اینطور نوشته است: «آن مسئله (یعنی ولایت) مسئلهای است که اگر او را کسی قبول نداشته باشد، اگر آن ولایت کلّی را قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم بجا بیاورد، باطل است».
اینجا اصلاً مابقی طرق مدنظر نیست، اگر همین طریق هم بر فقه مذهب شیعه، با فتوای مرجع امروز بخواند، اما بدون اعتقاد به مسئلهی ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، باطل است!
اگر در یاد داشته باشید عرض کردم برای اینکه بحث را از یک جای آسان شروع کنم، از مثالهای احکامی شروع میکنم.
در ادامه میفرماید: «این غیر از حکومت است، آن در عرض اینها نیست، از اصول مذهب است».
ضمن اینکه این هم فرمایش ایشان نیست، اینطور نیست که بگوییم یک نفر از خودش گفته است، اگر سنّت مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را ببینید، میبینید این حرف را زدهاند، ایشان هم بعنوان ولی فقیه و مرجع در منظر عموم، در تریبون، جلوی رسانه که عالم منتشر میکنند اینطور فرموده است.
پس باید متوجّه شد این نقطه آن جایی نیست که بگوییم این قسمت را نگو! برای اینکه این یک حقیقت است.
مثل اینکه این یک راه است و آن دیگری یک بیراهه، بگویید به این شخص نگو اینطرف بیراهه است، چون ناراحت میشود!
اول مهربانی این است من اجازه ندهم دوست من در مسیری که خطرناک است قدم بگذارد و هلاک شود! این کار برخلاف برادری است.
منطق قرآن و روایات در بیان حق
برای اینکه بحث پیش برود و شبههای در ذهن نباشد، این مطلب را عرض میکنم.
آن جریان که یک فکر منسجم دارند، افراد شناختهشدهای هم هستند، اگر گوش شما تیز بود، وقتی من به محضر شما مثال عرض میکردم، یادتان میآمد که کدام شبکه یا کجا یا کدام روزنامه اینها را گفتهاند، اگر گوش آشنا باشد متوجّه میشود.
اینها میگویند شما از این طریق حرف بزن اما به بقیهی طرق کار نداشته باش.
فاطمیهی امسال به این بحث پرداختهایم که سبک اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین «لا اله الا الله» است، یعنی همزمان هم «لا اله» است، و هم «الا الله». چون غیر از این نمیشود.
نمیشود شما بگویید من فقط راه خود را بگویم! چون آن شخص دیگر که در حال رفتن به راه باطل است را چکار کنم؟
شما وقتی میتوانید بگویید «این راه است» که بیراهه را مشخص کنید، نمیشود شما بگویید من فقط راه را میگویم و بیراهه را نمیگویم که به کسی برنخورد.
این حرف را مستند به کجا بیان میکنی؟
قرآن کریم وقتی میخواهد از توحید سخن بگوید، آیا جا به جا از شرک و بت میگوید یا نه؟ یک جا هم میفرماید به بت اینها فحش ندهید.
فحش دادن که بحث دیگری است، ما فحش نمیدهیم، یا اینطور نیستیم که دعوا کنیم.
اما میفرماید وقتی من میخواهم توحید را بیان کنم، لاجرم باید بدانی شرک و بت چیست.
این شیوهی بنی امیّه بود که میگفت از توحید بگو و از شرک نگو، چون در اینصورت عملاً نمیتوانی از توحید بگویی، باید تفاوت و تمایز این دو روشن شود که مردم کامل متوجّه شوند.
لذا ببینید قرآن کریم چقدر به اقوا کفّار و بتپرستان و مشرکین پرداخته است.
همان روز اول بخاطر این با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دعوا کردند که فرمود «خدایی بجز الله نیست»، وگرنه اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمود من هم بین آن همه بت، یک خدا دارم که جسم هم ندارد و در کعبه هم جایی نمیگیرد، کسی به ایشان کاری نداشت! منتها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: غیر از خدای من خدایی نیست، برای همین هم نپذیرفتند.
وقتی قرآن کریم از توحید میگوید، کنار آن از شرک و بت هم میگوید. وقتی قرآن کریم از اسلام میگوید به یهود و مسیحی چکار دارد؟ هم یهودیت را مؤدبانه نقد میکند… در جاهایی میگوید بیایید روی آن کلمهی مشترک که «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ»،[۴] بیایید دعوا نکنیم و مقابل مشرکین بایستیم، اما «قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ»،[۵]…
برای چه اقوال یهود را میگوید و رد میکند که «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ»؟ چرا فقط اسلام را نمیگوید؟
در جامعهای که اینها معرکهی آراء و همآوردی این اندیشههاست، شما باید وقتی میخواهید حق خودتان را معلوم کنید، اطراف آن را هم واضح کنید. دیدهاید وقتی میخواهند در بیابان جاده بکشند، برای اینکه شما شب گم نکنید، خط شبرنگ میکشند. حتماً دو طرف جاده را معلوم میکند، یا شیب میدهد، یا رنگ میکند که بگوید این جاده است و آن جاده نیست.
شما میخواهید این شخص در این مسیر جاده، سالم حرکت کند، نمیتوانید از اسلام بگویید و آنجاهایی که محل اصطکاک و تفاوت فهم مسیحیت و یهودیت و امثال اینهاست را نگویید، مسلماً نمیگویم باید دعوا کرد، اما نمیشود بصورت علمی به این موضوعات نپرداخت.
حال چطور میشود که ما از ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوییم و از معاویه نگوییم؟ چطور میشود در جایی که در جامعهی به هر دوی اینها «امیرالمومنین» میگویند… آنقدر که یک جمعیت زیادی…
میگوید صد میلیون دلار خرج کردهاند که راجع به معاویه فیلم بسازند!
بروید و ببینید، میگویند در اسلام «سید» بعد از پیامبر، معاویه است! و جمع زیادی هم این حرف را میزنند!
ما به این موضوع کاری نداریم، میگویند که بگویند! اما وقتی بحث ولایت و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، روایات ما را ببینید، «امیرالمؤمنین» انحصاراً یک نفر است، «صدیق اکبر» یک نفر است، جز کذاب مفتر کسی این ادّعا را نمیکند، اینها روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
پس نمیشود شما بگویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بگو و از بقیه حرف نزن.
اینجا باید در جاده خط کشید، شما هم باید بگویید این هست و هم بگویید آن نیست! این منطق قرآن و روایات است.
حال یک نفر از جایی پیدا بشود و با فهم خودش بگوید این خلاف نظام تمدّنی است؟
جلسهی گذشته هم عرض کردیم، اینکه نظام تمدّنی به این معنایی است که این عزیزان میگویند، ادّعای اینهاست؛ ولی اگر اینطور است ما آن نظام تمدّنی را نمیخواهیم که برخلاف منطق قرآن و روایات ماست؛ معنایی از تمدّن کن که با قرآن و روایات ما همخوانی داشته باشد. نمیشود شما یک فهمی از معنای «تمدّنی» داشته باشید که نتیجهی آن این باشد که تبلیغ حقیقت ممنوع است.
این حرف یعنی شما در جاده چالوس یک تابلوی راهنما هم نزنید، آیا عاقل چنین حرفی میزند؟ برای چه نباید تابلو زد؟ تابلو میگوید این هست و آن نیست، اینجا جاده لغزنده است، اینجا شیب دارد، اینجا انحراف به راست دارد، اینجا انحراف به چپ دارد، اینجا گردش به راست دارد، اینجا گردش به چپ دارد، اینجا سبقت ممنوع است. اگر بگوییم اینها را نگو، درواقع بدین معناست که بگوییم سقوط کن!
یا مثلاً میگویند اگر میخواهید از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف بزنید، بگویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یکی از اصحاب پیغمبر بود، فی الجمله شجاعتی داشت، آدم خوبی بود، ایمان آورد…
مسئله این نیست که آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حد حامد کاشانی بود یا نه! هزار حامد کاشانی فدای خاک پای سلمان و ابوذر و مقداد و قنبرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
بحث این است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه جایگاهی داشت؟ شما برای تبیین این موضوع مجبور هستید قیاس کنید، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم قیاس کردهاند، نوع کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قیاس است، نوع کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قیاس است، با اینکه فرمودهاند کسی را با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قیاس نکنید، چون در حالت عادی نباید کسی را با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قیاس کرد.
قیاسهای نابهجا و تذکری بهجا
ان شاء الله خدای متعال شهید نصرالله را رحمت کند، سحر در حال تماشای تلویزیون بودم، شبکه سوم سیما یک برنامهی قرآنی دارد، دختر شهید نصرالله را به آن برنامه آورده بودند.
ما قبلاً نظر خود را عرض کرده بودیم که «سیّدالشّهدا» یک نفر است، این مفهوم را خراب نکنید.
بر حسب عشقشان… خدا میداند ما هم به شهید نصرالله عشق داریم، آن شخص گفت: سیّد شهدای مقاومت…
دو مرتبه بلافاصله دختر شهید نصرالله که هم همسر شهید است و هم دختر شهید است گفت: ما خجالت میکشیم خودمان را با کوچکترین آدمهای آن مسیر قیاس کنیم، ما دوست داریم ما ذرّهای در مسیر حضرت زینب کبری سلام الله علیها استقامت کنیم، دوست داریم جزو آن مسیر باشیم.
این شخص تربیتشدهی مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
در این میلیاردها انسان الانِ روی زمین، امکان مقایسهی چند نفر با شهید نصرالله هست؟ او خیلی والاست، ولی آن کسی که حاصل تربیت آن پدر است میگوید: ما خجالت میکشیم، ما کوچکتر از آن هستیم که خودمان را در این مسیر بدانیم.
مسلماً ما نباید جسارت کنیم که بگوییم شما کوچک هستید…
این همان منطق حضرت زینب کبری سلام الله علیها است که اگر فرموده باشد «اللّهُمَ تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقَلِیل»، امام حسین علیه السلام در برابر حضرت حق کوچک است.
این منطق به دختر شهید یاد میدهد که بگوید ما در برابر امام حسین علیه السلام و حضرت زینب کبری سلام الله علیها کوچک هستیم.
اتفاقاً این کوچکی بزرگی است و انسان به او ارادت پیدا میکند، یعنی پخته شده است.
وقتی انبیاء علیهم السلام را از راهِ نادرست بشناسیم
عرض شد ما برای اینکه به اسلام برسیم راهی بجز این نداریم که از یکی از طرق برویم، البته بعداً خواهیم گفت که طریق هم منحصره است.
بعد برای اینکه این موضوع درست تبیین شود که بعضی از راهها عملاً بدترین بیراهههای هلاک کننده و سقوط دهنده و بهمنخیز است، مثال زدیم.
یک جلسه از احکام نورانی امام اعظم جناب ابوحنیفه عرض کردیم؛ که اگر کسی از مسیر دیگری حرکت کند…
یک نفر از عزیزان گفت: این قسمتی که بعضی از فتاوای ایشان را اشاره کردید، از روی صوت و فیلم جلسه حذف کنید.
گفتم: ما که جسارت نکردیم! از روی فتوا خواندیم، تازه فتواهای خیلی مشکلدار را نخواندیم، این فتواست، فتوا در کتب رسمی منتشر میشود، اینها حرفهای پنهانی نیست، من چکار کنم که شما میگویید اصلاً قابل گفتن و شنیدن نیست! تازه ما جذابیت جلسه را لحاظ نکردیم و خیلی از فتاوا را نگفتیم.
شما آن نماز را کنار نماز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگذارید (نستجیربالله)، بعد بگوییم این دو نماز یکی است؟
من میدانم و آن جلسه هم عرض کردم که ابوحنیفه نگفته است آنطور نماز بخوانید، ولی وقتی هر کدام را جدا ببینید، به یک نماز تبدیل شده است.
در یکی از جلسات متن را میآورم و حال امام سجّاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام در نماز را ببینید.
بعد ما بگوییم این دو نماز یکی است؟
آن یک نوع مثال احکام بود، حال این بحث را در توحید و عقائد و نبوّت و قرآن خواهیم دید.
حال مثالِ انبیاء را ببینید.
دستگاه نفاق که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواست به قدرت برسد، چون هیچ چیزی نداشت، از طهارت مولد و پاکزادگی تا علم، تا دانش، تا شجاعت، تا تقوا، تا خلوص نیّت؛ و اگر میخواست اینها را شرط کند، یا به اینها توجّه کند، چیزی نداشت؛ مجبور شدند انبیاء الهی و پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم را تخریب گسترده کنند.
زمانی یک ترم در دانشگاهی به این موضوع پرداختیم، یعنی شانزده جلسه فقط به تخریبها پرداختیم، انسان اصلاً نمیتواند باور کند که اینها چنین پیغمبری درست کرده باشند.
در طول تاریخ تا بوده، سیّد مرتضیها، سلام خدا بر علمای ما، در دفاع از انبیاء کتاب مینوشتند، و اینها با استفاده از آیات قرآن کریم و فهم غلط خودشان، فهم معانی از آیات که به انبیاء نسبتهایی دادند که انسان نمیتواند باور کند…
نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود اگر در دورهی من، آن حرفی که اینها دربارهی حضرت داوود نبی علی نبیّنا و آله و علیه السلام میزنند بشنوم، حد میزنم، آن حرف جسارت است.
سادهی آن حرفها اینهاست…
اینها برای اینکه مردم مشکلاتشان را نمیپذیرفتند میگفتند این ویژگی آدمیزاد است… فهمی که از نبوّت دارند، بروید و تفاسیر آیات را ببینید، تفسیر زیاد چاپ شده است، شاید در کتابخانهی ما بیش از صد و شصت دوره تفسیر هست. نوع این تفاسیری که نوشتهاند، اگر بروید و ذیل آیات ببینید، در بیشتر موارد، بدترین اهانتها به پیغمبران است.
پیغمبری که چون چشم او زن فرماندهی نظامی خودش را گرفته است، فرماندهی نظامی خود را به خط مقدم میفرستد که کشته شود، که زن او را غصب کند.
اینها جزو مطالبی است که میتوانم در ماه مبارک رمضان و پشت تریبون اعلام کنم، خیلی از آنها را نمیتوان بیان کرد؛ و ردّ پای اسرائیلیات یهود کاملاً جدّی است، چون این حرفها در کتب تحریفشدهی یهود گسترده است، و دستگاه خلافت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که به بعضی از یهودیان مشهور تریبون داد، ابوذر را خفه کردند که کعب حرف بزند!
در جلسهای که میخواهم راجع به قرآن کریم حرف بزنم، بیان میکنم تا ببینید چقدر قرآن را خاکمال کردهاند.
حال به این موضوع کاری ندارم که چه نیّتی داشتند، ولی بالاخره این عمل رخ داده است.
اگر بخواهم نمونه بگویم، از کتاب صحیح بخاری خواهم گفت. یعنی فکر نکنید کتابی را پیدا میکنم که امروز کسی آن کتاب را قبول ندارد، از صحیح بخاری موضوعی را میگویم که دو سال اخیر، رسالهی چهار مجلدهی دو هزار صفحهای در مصر، با نمرهی عالی، چاپ شده است، که از این موضوع دفاع میکند و میگوید این موضوع درست است، که یک شب سلیمان نبی گفت من امشب میخواهم با صد زن باشم!
شما ببینید این حرف اصلاً چقدر امکان تخریب و کلیپسازی و جسارت و توهین و صرفاً جهت اطلاع و پردهی آخر و… دارد؟ فقط نقل نیست! در مهمترین کتاب موسوم به «صحیح» که در أزهر شریف نمرهی عالی گرفته است! رتبهی شرف اولی گرفته است و ستاره زده است و گفته است این رساله را چاپ کنید! دو هزار صفحه چاپ شده است که سلیمان نبی گفته است امشب میخواهم با صد زن باشم و مجبورم خودم مشکل کمبود جمعیت را… نستجیربالله العلی العظیم، میخواهم نود، نود و نه، صد نفر مجاهد راه خدا به لشکر اهل توحید اضافه کنم، یک نفر گفت بگو «ان شاء الله»، او هم نگفت و گفت من میتوانم، و از او فرزندی به دنیا نیامد، بجز یک انسانِ نصفه!
این حرفها اصلاً دستمایهی مسخره کردن است، این نگاه به انبیاء خداست!
برای اینکه به حضرت سلیمان نبی علی نبیّنا و آله و علیه السلام جسارت میشود، خزعبلات پاسخدهنده را نمیگویم، او بدتر میگوید!
این موضوع چه نگاهی به نبوّت ایجاد میکند؟
در صحیح بخاری نقل است که مردم بنی اسرائیل یک سؤال و شبههای راجع به بدن حضرت موسی داشتند، گفتند چکار کنیم؟ حال یا با علوم غریبه، یا با غیر از آن… ایشان برای استحمام به رودخانه رفته بود، برهنه شده بود، لباسهای خود را روی سنگی گذاشت، آن سنگ دوید، لباسهای موسی هم روی آن سنگ رفت، ایشان هم همینطور برهنه به دنبال سنگ دوید…
در همین پایاننامهها و شروح، از این خزعبلات دفاع میکنند و میگویند درست است!
این چه تصویری از نبیّ مقدّس، امپراطوری بندگی، میسازد؟
«وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی»،[۶] شما ببینید قرآن کریم با حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام چه کرده است؟ موسی! من تو را برای خودم درست کردم. همهی کاخ فرعون را به شیرخوارگاه تو تبدیل میکنم، همهی دشمنان را به نوکران تو تبدیل میکنم، محبّت تو را در دلها قرار میدهم، اینها میخواهند تو را بکشند، این همه بچه کشتند که تو را بکشند، اما وقتی تو را دیدند «أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی»،[۷] نتوانستند از تو بیزار باشند، تو را دوست داشتند، تو را نگه داشتند، تو را روی چشم خودشان بزرگ کردند، مادرت را آوردم و او در کاخ به تو شیر داد، «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرَی»،[۸] منّت بود، نعمت عظما بود…
ببینید این چه تصویری است؟
یکی از معانی «قرآن مهجور است» همین است، اینکه آیات قرآن کریم تمسخر شود، این آیاتی که حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام را اینطور تکریم کرده است که «وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی».
من با سانسور حرف زدم، چون نمیشود بعضی از خزعبلات را گفت، انسان میترسد این خطورات در ذهن شما بماند و آن هیمنهی باعظمتِ رسول خدا و نبی خدا… که اگر ما امروز حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام را دوست نداشته باشیم و نبی خدا ندانیم، مؤمن و مسلمان نیستیم، کافر هستیم. ایشان نبیّ خداست و روی سر ما جا دارد. اگر بخواهیم بگوییم چه کسی افضل است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افضل است، ولی این موضوع ربطی ندارد. بلاتشبیه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از قمر بنی هاشم علیه السلام افضل است، این به معنای نعوذبالله کوچک بودن حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نیست.
دهها و بلکه صدها آیه در قرآن کریم داریم، خدای متعال چقدر باعظمت از حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام یاد کرده است، چقدر جلیل کرده است، «کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا»،[۹]… این موارد فراوان است، وقتی ان شاء الله ختم قرآن میکنید، میبینید.
من اصلاً جرأت نمیکنم متن آن روایت را بخوانم، چون اینجا جسارت است و باید مخاطب بلند شود و بر دهان گوینده بزند و بگوید چرا این حرف را میزنی؟
حال عدّهای به این فکر ایمان میآورند و میگویند این حقیقت است!
دانشگاه درست میکنیم که حق را از باطل تشخیص بدهیم، همین خزعبل را کتاب میکند و توجیه میکند که همین است که هست!
بعد یک نفر هم بگوید همهی راهها یکی است. این خیلی جسارت است.
جایگاه حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام برای ما کجاست؟ هر جایی که میخواهیم دست ما به اولیای خدا برسد، اول از سلسله مراتب هدایت یاد میکنیم.
مثلاً وقتی به حرم حضرت رضا صلوات الله علیه مشرف میشوید، اول میگوییم «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اللَّهِ»، عبادالرحمن هزاران سال بندگی کردند، همه دعا کردند، التماس کردند، التجاء کردند، خدای متعال وجود مبارک ختمیمرتبت را به عالم ارزانی داشت. اگر این سلسلهی جلیله نبودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید از کجا میآمد؟ در اسلاب شامخه و الأرحام المطهّره…
اصلاً مگر میشود کسی حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام را دوست نداشته باشد و بخواهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دوست بدارد؟ مگر میشود کسی حضرت مریم سلام الله علیها و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دوست نداشته باشد و حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دوست بدارد؟
در این مسیر تلاش شده است، خون دل خوردهاند، بندگی کردهاند…
از این روایات جعلی جوک ساختهاند و جوک را به دین تبدیل کردهاند!
در پایاننامهی دکتری گفتهاند این دین است و تأیید شده است و رتبهی شرف اولی دارد.
اگر به مسیر توجّه نشود، اینقدر بین حق و باطل فاصله میافتد؛ تا به پیغمبر خودمان برسیم، آنجا هم از صحیح بخاری عرض میکنم.
اجازه بدهید من این موضوع را (با عذرخواهی از شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه و خانوادهی ایشان) راجع به شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه بگویم، ببینید آیا شما تحمل میکنید کسی چنین خزعبلی را به گردن یک فرماندهی نظامی که معصوم و نبی و عالم به علوم الهی نیست، بگذارد؟
بگوید در حال حرکت با لشکر خود بود، گفتند آب کم است، عدّهای غسل نیاز دارند، عدّهای برای شرب آب، عدّهای برای حیوانات خود به آب نیاز دارند، چکار کنیم؟ بگردید و یک چاه آب پیدا کنید.
همینکه اینها در میان جنگ که هر لحظه ممکن است دشمن حمله کند، رفتند تا آب پیدا کنند، بگویند نستجیربالله شهید سلیمانی به همسر خود بگوید، بیا تا با یکدیگر مسابقهی دو بدهیم!
روز اول، همسر او برنده شود.
دوباره به جای دیگری رفتند، مردم را رد کرد و مردم رفتند، دوباره لشکر را وسط جنگ، در موقعیت جنگی، به لشکر خود بگوید به آنطرفتر بروید تا نبینید، من یک مرتبهی دیگر مسابقهی دو بدهم تا از این زن برنده شوم.
مسابقه داد و این مرتبه خودش برنده شد.
شما این کلام را راجع به یک فرماندهی نظامی قبول نمیکنید و من باید صد مرتبه به حق «غلط کردم» و «عذر میخواهم» و «دور از محضر ایشان» بگویم، چطور این موضوع را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت دادهاید؟
غیر از اینکه این داستان واقعی نیست، آیا این شخص میتواند فرماندهی نظامی باشد؟
شما به کدام مرجع تقلید جرأت دارید بگویید که حبشیها در حال رقصیدن بودند، او دید قد همسرش کوتاه است، او را پشت خود سوار کرد، همسر او سرش را به او چسباند و با یکدیگر رقص حبشیها را تماشا میکردند؟
پیغمبری که اینقدر عرفی و دستمالی شده است… الآن چون روشن است این مطالب خزعبلات است، فقط میگویم خزعبل است، اما اگر موضوع سلسله بحثهای جنگ روایت، بحث تاریخی کنیم، آنجا باید مبانی این موضوع را استخراج کنیم که چرا نیاز داشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اینقدر تخریب کنند؟ چرا اینقدر میخواستند او را نابود کنند؟ را اینقدر میخواستند منطق و فهم و تدبیر او را نابود کنند؟
آن کسی که در سختترین موقعیتهای نظامی و اجتماعی و امنیتی، حواس او همینقدر جمع است که از همسر خود عقب نیفتد، روزهای آخر که بیمار، دیگر امور را به امّت واگذار کرد و چیزی تعیین نکرد!
باید تدبیر او را آنقدر نستجیربالله لجنمال کرده باشند که همه چیز طبیعی به نظر برسد.
سالهای قبل این موضوع را عرض کردیم، پیغمبری که نستجیربالله نمیتواند دهان خود را کنترل کند و اگر عصبانی شود فحش بیربط بدهد، بعد میگوید ایرادی ندارد، اگر من فحش دادم و نفرین کردم اذیت میشود، چون مستجاب الدعوه هستم اگر بگویم باد کنید، شما ناگهان باد میکنید، ولی من ناحق میگویم! وقتی شما عذاب شدید هم تحمل کنید، قیامت به شما اجر میدهند!
تابحال این موضوع را چند مرتبه عرض کردیم، حال که موسم سریال معاویه است، اصحِ فضائل معاویه، نفرینِ پیغمبر است!
انصافاً اگر از من بپرسند مهمترین دستاورد تو در زندگی تو چیست؟ بگویم مادرم مرا نفرین کرد… بعد بپرسند یعنی چه؟ بگویم مادر من همینطور حرف مفت میزد، بعد دعا کرده بود: خدایا! هر وقت من بیهوده نفرین کردم، تو شخصی که نفرین کردم را به خودت نزدیک کن. من هم میگفتم ان شاء الله خدای متعال روزی کند که مادرم هر شب مرا نفرین کند!
قبلاً اسناد این موضوع را عرض کردهایم که اصح فضائل معاویه، نفرین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است!
بعد کسی بگوید این راهها با هم یکی هستند و شما راجع به راههای دیگر حرف نزن!
این پیغمبری که نفرین او با دعای او یکی است، آیا «وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»[۱۰] است؟ پدر و مادر من اینطور نیستند! لاتهای سر کوچه، فحش و سلامشان یک مطلب نیست! این چه جسارتی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است که دعا کند و نفرین کند، یک اثر دارد؟!
بعد میگویند راجع به راهها حرف نزن!
راجع به راهها حرف نزدهاند که بعد از هزار و چهارصد سال، صد میلیون دلار میدهند که راجع به معاویه سریال بسازند!
البته این خیلی لطف خداست.
کسی که معاویه را دوست بدارد، رباخواری را دوست میدارد، چون معاویه رباخوار بود، بتسازی را دوست میدارد، چون معاویه بتساز بود.
وقتی امام کسی رباخوارِ ظالمِ رشوه بدهی رشوهبگیرِ ناپاکزاده است، تمام این اوصاف یا محبوب میشود و یا حداقل مبغوض نمیشود!
بعد بگوییم این همان است و هیچ تفاوتی ندارد و همهی راهها خوب است. اگر اینطور است که اسلام را کنار بگذاریم تا مردم زندگی خودشان را کنند. انصافاً اگر قرار است مردم از معاویه و پیروان معاویه پیروی کنند، اگر بیدین باشند هم چیزی از دست نمیدهند.
آیا شما خیال میکنید معاویه اهل نجاتتر از یهودیها و کفار عصر خودش هست؟ آیا معاویه نجاتیافتهتر از صدام است؟
اگر اینطور است که این حرفها را رها کنیم! اصلاً دیگر دین و مسیر و هدایت یعنی چه؟ راحت و در اختیار خودتان باشید و اینقدر زحمت هم نکشید!
اینها آن چیزهایی بود که میشود گفت، ما بصورت تفصیلی و واضح نمیگوییم، ما جزئیات روایتهایشان را نمیگوییم، ولی این کتابها ترجمه شده است، در همین ایران عزیز خودمان، صحیح بخاری ترجمه شده است!
زمانی سر بزنید و بخوانید و ببینید در این کتاب چقدر جسارت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وجود دارد.
آیا آن کسانی که آن جسارتها را «ایمان» میدانند، آیا اینها حتماً میفهمند یا نمیفهمند؟ آیا قاصر هستند یا مقصر؟ من نمیدانم! ما که تصمیمگیرندهی بهشت و جهنّم نیستیم!
ولی اینکه بگوییم اینها اسلامی است که آمد و گفت «قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا»،[۱۱]…
کشوری که صد میلیون دلار پرداخت میکند تا در آن سریال معاویه بسازند، وقتی رسماً دشمن رسمی اسلام، یهود عنودِ صهیونیست، به کشور مسلمین، مثل غزّه، حمله میکند، ساکت است!
بی انصاف! آن صد میلیون دلار را برای این آوارهها هزینه میکردی!
وقتی شما معاویه را اسلام درنظر میگیرید، صد میلیون دلار هم خرج میکنید که او را ترویج کنید، و وقتی قرار باشد معاویه را ترویج کنید، از چه زمانی تابحال معاویه طرفدار ضعفا و محرومین و مظلومین است؟ معاویه میگفت: علی شما را پُررو کرده است که شما با من مخالفت میکنید!
مردمی که معاویه را ترویج کنند، نمیتوانند از عدالت حرف بزنند، نمیتوانند از پاکدستی حرف بزنند، نمیتوانند از انصاف سخن بگویند، چون بیعدالتی و کجدستی و بیانصافی امتدادِ معاویه است!
ما متوجه نمیشویم دوستان خودمان در این میان چه میگویند که بگو همه یکی هستند! پناه بر خدا!
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
آن ضجّههای زهرای اطهر سلام الله علیها برای این است که ایشان مادر هستند، نمیدانم تابحال مادری را دیدهاید که فرزند او مسیر انحرافی میرود یا نه؟ حاضر است خودش را به کشتن بدهد، داراییهای خودش را بدهد که بچه از انحراف دربیاید.
وقتی مادر امّت دید اینها به مسیری میروند که در آن مسیر، آنچه پلیدی و پستی و آنچه نهایت عیب است، آنچه نهایت قساوت است، آنچه نهایت بیانصافی است، آنچه نهایت شقاوت است، بخواهد در صدر توحید و هدایت قرار بگیرد. یعنی جلاد در جایگاه پیامبر قرار بگیرد!
طرف پرسید: چرا شما اینقدر ضجّه میزنید؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: اگر حق را به اهل آن برگردانده بودند، «لَما اختَلَفَ فی اللّهِ تَعالی اثْنانِ»،[۱۲] امّت اینطور بیچاره نمیشد که دیگر نداند باید چکار کند.
خیلی از مشکلات امروز ما برای این است که تجربه نداریم اگر ائمه علیهم السلام حاکم بودند، چطور اینها را پیاده میکردند، تجربهها برعکس است، تجربههای قساوت و ذلیل شدن اولیای خدا و فراری شدن اولیای خدا… فراوان داریم!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود اگر حق را به اهل آن برمیگرداندند برکات آسمان نازل میشد و زمین برکات خود را به شما عرضه میکرد، گرسنه نمیماندید، گرفتار نمیشدید…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای چه اینقدر ضجّه زده است و خود را به کشتن داده است؟ اگر تفاوتی نداشت که حداقل فرزندان شش هفت سالهی خود را اداره میکرد! چکار داشت که اینقدر افشاگری کند؟ برای چیزی که تفاوتی نداشت؟ یعنی نعوذبالله نمیدانست که تفاوت ندارد و ارزشی ندارد و اصل چیز دیگری است؟
وقتی ائمهی ما میخواهند صحبت کنند، مدام به زهرای اطهر سلام الله علیها استناد میکنند، «کَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَهٌ»،[۱۳] ما یک مادر صالحهای داشتیم «مَاتَتْ وَ هِیَ عَلَیْهِمَا سَاخِطَهٌ»…
چرا اینطور بود؟ آیا چون نعوذبالله از اینها کینه داشت؟
این بزرگواران که اموال خودشان را به مردم میدهند، این بزرگواران کسانی هستند که… طرف آمد و به امام هادی علیه السلام عرض کرد: من شما را لو دادم، من باعث تبعید شما شدم، من باعث شدم که متوکل شما را تبعید کند و خانوادهی خودتان را نبینید، حضرت فرمود: وقتی من با خدا سخن میگویم، با خلق خدا کاری ندارم، دیشب شکایت تو را به خدا کردم.
آن شخص ناگهان از ترس به زمین خورد، پُررو و بیشعور و بیشرافت بود و نگفت توبه میکنم، فقط ترسید و در پُررویی خودش فقط گفت: بگذر…
حضرت هادی سلام الله علیه فرمود: گذشتم!
این خانواده که اینطوری میگذرند، دلشان نمیآید دشمنشان گرسنه باشد… چند شب دیگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که کریم اهل بیت است فرمود: جای اسیر نرم باشد، با اینکه خودت زاهد هستی، به این اسیر غذای خوب بده…
چرا این بزرگواران باید به بغض حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها استناد کنند؟ چرا نگذشتند؟ چون اینجا جای گذشت نیست! چون انحراف فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (که ما هم جزو آنها هستیم) به این موضوع ربط دارد، اینجا اگر بخواهد بگذرد ظلم است، برای اینکه بقیه منحرف میشوند.
لذا حضرت رضا علیه السلام فرمود، حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرمود، از بقیهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و فرزندان اهل بیت هم گزارشهای زیادی هست که وقتی از آنها میپرسیدند نظر شما در مورد آن دو نفر چیست؟ میفرمودند: «کَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَهٌ» ما یک مادر صالحهای داشتیم که به کافر حربی غذا داد اما «مَاتَتْ وَ هِیَ عَلَیْهِمَا سَاخِطَهٌ»…
آمدند و به امیرالمؤمنین سلام الله علیه گفتند: فلان حاکم اموال نیروهای خودش که چند سال است مسئولیت دارند را مشاطره میکند، یعنی نگاه میکند اینها اول حکومت چقدر داشتند و الآن چقدر دارند، نیمی از آن را برمیدارد و نیم دیگر را به خودشان میدهد، اما قنفذ را مستثنی کرده است…
دیدند صورت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از اشک خیس شد، فرمود: این جایزهی ضربهای است که…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۶۴ (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَهٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)
[۵] سوره مبارکه مائده، آیه ۶۴ (وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ ۚ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ ۚ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا ۚ وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَهَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ یَوْمِ الْقِیَامَهِ ۚ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ)
[۶] سوره مبارکه طه، آیه ۴۱
[۷] سوره مبارکه طه، آیه ۳۹ (أَنِ اقْذِفِیهِ فِی التَّابُوتِ فَاقْذِفِیهِ فِی الْیَمِّ فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِی وَعَدُوٌّ لَهُ ۚ وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّهً مِنِّی وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَیْنِی)
[۸] سوره مبارکه طه، آیه ۳۷
[۹] سوره مبارکه نساء، آیه ۱۶۴ (وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ ۚ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَىٰ تَکْلِیمًا)
[۱۰] سوره مبارکه نجم، آیه ۳
[۱۱] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۸، صفحه ۲۰۲ (طَارِقٌ اَلْمُحَارِبِیُّ : رَأَیْتُ اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی سُوَیْقَهِ ذِی اَلْمَجَازِ عَلَیْهِ حُلَّهٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا وَ أَبُو لَهَبٍ یَتْبَعُهُ وَ یَرْمِیهِ بِالْحِجَارَهِ وَ قَدْ أَدْمَى کَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ یَا أَیُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تُطِیعُوهُ فَإِنَّهُ کَذَّابٌ .)
[۱۲] کفایه الأثر فی النص على الأئمه الإثنی عشر، جلد ۱، صفحه ۱۹۷ (حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ اَلْکُوفِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ زَکَرِیَّا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلضَّحَّاکِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِیدٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ کَانَتْ فَاطِمَهُ تَأْتِی قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِی قَبْرَ حَمْزَهَ وَ تَبْکِی هُنَاکَ فَلَمَّا کَانَ فِی بَعْضِ اَلْأَیَّامِ أَتَیْتُ قَبْرَ حَمْزَهَ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهَا تَبْکِی هُنَاکَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَکَتَتْ فَأَتَیْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَیْهَا وَ قُلْتُ یَا سَیِّدَهَ اَلنِّسْوَانِ قَدْ وَ اَللَّهِ قُطِعَتْ أَنْیَاطُ قَلْبِی مِنْ بُکَائِکِ فَقَالَتْ یَا بَا عُمَرَ یَحِقُّ لِیَ اَلْبُکَاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَیْرِ اَلْآبَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ تَقُولُ إِذَا مَاتَ یَوْماً مَیِّتٌ قَلَّ ذِکْرُهُ وَ ذِکْرُ أَبِی [مُذْ] مَاتَ وَ اَللَّهِ أَکْثَرُ قُلْتُ یَا سَیِّدَتِی إِنِّی سَائِلُکِ عَنْ مَسْأَلَهٍ تَلَجْلَجُ فِی صَدْرِی قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِیٍّ بِالْإِمَامَهِ قَالَتْ وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِیتُمْ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ کَانَ ذَلِکِ وَ لَکِنْ أَخْبِرِینِی بِمَا أَسَرَّ إِلَیْکِ قَالَتْ أُشْهِدُ اَللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ یَقُولُ عَلِیٌّ خَیْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِیکُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِیفَهُ بَعْدِی وَ سِبْطیَ وَ تِسْعَهٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَیْنِ أَئِمَّهٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِینَ مَهْدِیِّینَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَیَکُونُ اَلاِخْتِلاَفُ فِیکُمْ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ قُلْتُ یَا سَیِّدَتِی فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ یَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْکَعْبَهِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِی أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِیٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَکُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اِتَّبَعُوا عِتْرَهَ نَبِیِّهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِی اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى یَقُومَ قَائِمُنَا اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَیْنِ وَ لَکِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اَللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ اَلْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ اَلْجَدَثَ اَلْمَجْدُوثَ وَ اِخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ یَسْمَعُوا اَللَّهَ یَقُولُ وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ یَخْتٰارُ مٰا کٰانَ لَهُمُ اَلْخِیَرَهُ بَلْ سَمِعُوا وَ لَکِنَّهُمْ کَمَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰکِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِی فِی اَلصُّدُورِ هَیْهَاتَ بَسَطُوا فِی اَلدُّنْیَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِکَ یَا رَبِّ مِنَ اَلْحَوْرِ بَعْدَ اَلْکَوْرِ . فَهَذِهِ فَاطِمَهُ رَوَتْ عَنْهَا اِبْنَتُهَا زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ اَلْأَنْصَارِیُّ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِیُّ وَ اَلْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ عَبَّاسُ بْنُ سَعْدٍ اَلسَّاعِدِیُّ .)
[۱۳] الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، جلد ۱، صفحه ۲۵۲ (وَ مِنْ ذَلِکَ مَا رَوَاهُ عَلِیُّ بْنُ أَسْبَاطٍ رَفَعَهُ إِلَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَوْلاَدِ اَلْبَرَامِکَهِ عَرَضَ لِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ مَا تَقُولُ فِی أَبِی بَکْرٍ قَالَ لَهُ سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَکْبَرُ فَأَلَحَّ اَلسَّائِلُ عَلَیْهِ فِی کَشْفِ اَلْجَوَابِ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَهٌ مَاتَتْ وَ هِیَ عَلَیْهِمَا سَاخِطَهٌ وَ لَمْ یَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِیَتْ عَنْهُمَا .)
پاسخ دهید