آیت الله اخوان مورخ ۰۲ مهر ۹۶ مصادف با روز سوم محرم در مسجد مدرسه علمیه امام خمینی (ره) به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبِیِّنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُقَرَّبِینَ الْمُنْتَجَبِینَ وَ سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ فَاللَعْنَهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینَ».
«السَّلامُ عَلَیْکَ یا أَبا عَبْدِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ أَمیرِ الْمُؤْمِنین وَ ابْنَ سَیِّدَ الْوَصِیِّینَ».
علّت تکرار سلامها در زیارات
این تکرار سلامهایی که در زیارات صورت میگیرد، برخی از آنها ناظر به آن تغییر افق نگرشی است که برای شخص زیارت کننده است و باز هم با آن ترّقی و تعالی سر و کار دارد که این ترّقی و تعالی به شخص زیارت کننده رو و اقبال میکند؛ مثل اینکه شما به یک کسی سلام میکنید و او را در مرتبه و مقام علمی خود میشناسی. در همان مجلس به شما ثابت میشود یا معلوم میشود که او مرتبهی بالاتری دارد و در این مرتبهی بالاتر آن شخصی که در محضر واقع است، به او تکرار توجّه میکند. حتّی در بین برخی از آقایان مرسوم است که مثلاً بعد از آن که کسی را امتحان کردند، اختبار کردند تا پیش از امتحان او را فاضل میدانستند، بعد از امتحان برای آنها معلوم شد که این شخص مجتهد است، آنجا تکرار میکنند میگویند: «سلام علیکم و رحمه الله» یعنی ما برای شما شأن جدیدی را فهمیدیم، مرتبهی جدیدی را فهمیدیم که ما تا این لحظه این شأن جدید را نمیدانستیم، ما این مرتبهی جدید را نمیدانستیم.
اینکه در زیارات مثل زیارت جامعهی کبیره در فرازهای مختلفی با تکرار سلام مواجه میشویم، این سلامها فقط این نیست که یک لفظی دارد تکرار میشود؛ بلکه هر کدام از اینها ناظر به مرتبهای است که این مرتبه برای شخص زائر خود را مینمایاند، یک افق جدیدی است، یک مرتبهی جدیدی است. «سَنُریهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فی أَنْفُسِهِمْ»[۱] و در این زیارت شریفهی عاشورا بعد از اینکه به سیّد الشّهداء سلام الله علیه سلام میکند، آن آفاقی که سیّد الشّهداء سلام الله علیه با آن آفاق مربوط است و اتّصال دارد اینها را در سلامهای متعدّد ذکر میکند.
شأن ویژهی بنوّت رسول خدا صلوات الله علیه
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ رَسُولِ اللَّهِ» خود بنوّت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شأن ویژهای است نه آن بنوّتی که مثلاً فیمابین جناب نوح و فرزندش است که «إِنَّ ابْنی مِنْ أَهْلی وَ إِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ»[۲] نه آنگونه بنوّت. آن بنوّتی که «رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً»[۳] آن مرتبهی بنوّتی که در شأن ذریّهی دارد لحاظ میشود؛ این در برخی از آیات قرآن مورد توجّه قرار گرفته است. حالا بنده در اینجا به یکی از آنها یک پرداخت اجمالی میکنم؛ گاهی از اوقات یک سوء تفاهی است که جناب زکریا علیه السّلام در پیری فرزند هوس کرده است. خود این یک سوء تفاهمی است؛ بعداً هم گاهی از اوقات یک تعبیرهایی میشود که خوب آدم دوست دارد اولاد داشته باشد، فرزند داشته باشد، صاحب اعقاب باشد. بله آدمی همهی اینها را دوست دارد و این اولاد و اعقاب هم باز هر کدام برای آدمی آثاری دارد. امّا گاهی در برخی از بیانها آن جنبهی نفسانی موضوع دارد در نظر گرفته میشود. آن جنبهای که آن جنبه در ذوات مقدّسهی انبیاء علیهم الصّلاه و السّلام و اولیاء علیهم صلوات الله اجمعین جنبه نیست. مثل اینکه کسی در اثر پیری حالا هوس بچّه میکند و خوب بله این هم چیز بدی نیست امّا کسی بیاید این را به جناب زکریا علیه السّلام نسبت بدهد، با مجموعهی معارف سازگاری ندارد.
علّت درخواست وارث توسّط جناب زکریا علیه السّلام از خداوند
در سورهی مبارکهی مریم بعد از بسم الله «کهیعص * ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا * إِذْ نادى رَبَّهُ نِداءً خَفِیًّا * قالَ»[۴] جناب زکریا اینطور گفت: که ای خداوندگار استخوان من نرم شده است. «وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی» این استخوانهای من دیگر نرم شده است. «وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً» خود من هم دیگر پیر شدم. «وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا» نکند من دارم یک چیزی میخواهم شقی باشم. جناب زکریا علیه السّلام در همین دعا کردن دارد یک جنبهای را میگوید که بسیاری از این خطوراتی که دارد به برخی از اذهان میشود، همینجا اینها را نفی میکند. «وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا» ای خداوندگار مبادا من با دعا کردن در وادی شقاوت بخواهم حرکت بکنم. بلکه دعا کردن من یک جنبهای دارد. «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائی وَ کانَتِ امْرَأَتی عاقِراً فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا»[۵]، «با فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» اینها با هم خیلی فرق دارند. خدایا من از اولیائی که بعد از من میآیند میترسم که دست اینها خالی باشد. یک اسراری نزد من است که من باید این اسرار را به سلسلهی اولیای بعد از خود منتقل بکنم. اینها در نزد من است. خود من هم پیر شدم، فرزندار هم نیستم که او را تربیت بکنم و من بتوانم این اسرار را به او منتقل بکنم. این زن من هم که نازا است. او فرزندار نشد، من هم دیگر نمیتوانم بروم یک زن دیگری بگیرم. من دیگر پیر شدهام، از من دیگر کاری ساخته نیست. لذلک ای خداوندگار خود تو به من یک ولیای بده که آن ولی از من ارث ببرد. این را گاهی از اوقات اینقدر متنازل میکنیم که جناب زکریا علیه السّلام اوّل پیری و معرکهگیری، هوس بچّه کرده است و از خدا فرزندی میخواهد و بعد هم روی این شروع به مانور دادن میکنیم. بعد هم به آن اضافه میکنیم که « تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا تَکْثُرُوا فَإِنِّی أُبَاهِی بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لَوْ بِالسِّقط»[۶] و حال آنکه بحث، بحث انتقال اسرار است که جناب زکریا درصدد است که خدا یک ولیای به او مرحمت بکند که جناب زکریا این اسرار را به او برساند، او هم این اسرار را به اولیاء بعدی منتقل بکنند.
حالا در روایات داریم که «أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السّلام کَانَ یَقْرَأُ وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی»[۷] میگوید: آقا امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام دائماً این آیه را تلاوت میفرمودند: «وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی» اینکه حضرت علیه الصّلاه و السّلام نگران اولیائی هستند که بعد از ایشان هستند. مطلوب جناب زکریا علیه السّلام این نیست که خدا استقلالاً به او یک پسر مرحمت بکند، مطلوب جناب زکریا یک کسی است که آن شخص شأن از جناب زکریا وراثت داشته باشد تا اینکه این موارد ارث را به اولیاء بعدی منتقل بکند.
در روایت دارد که سیّد الشّهداء صلوات الله علیه در کربلا وقتی میخواستند وداع بکنند، بروند -این را در شأن فاطمهی بنت الحسین صلوات الله علیها ذکر میکنند- میفرماید حضرت دختر خود را صدا زدند، فرمودند: دخترم در نزد من میراث انبیاء و اولیاء است، من اینها را به شما میسپارم، شما اینها را به برادر خود علی منتقل بکن که آن وقت در شأن این خانم مجلّله میگویند این چه خانمی است که ساعتی حامل سرّ انبیاء و اوصیاء است، این چه خانمی است که آن وقت سیّد الشّهداء علیه السّلام در شأن او فرمودند: « فانها منقطعه بذات الله» وقتی به خواستگاری این خانم آمده بود فرمودنده بودند: «دعوها فانها منقطعه بذات الله ». آن وقت اینجا یک سؤالی در وادی معرفت ایجاد میشود که ایشان «فانها منقطعه بذات الله» پس چرا فاطمهی زهرا اینطور نبود؟ که آقای طباطبایی این را در محلّ خود حالا جواب دادند.
امّا به هر تقدیر میخواهم عرض بکنم که این نبوده است که حالا جناب زکریا میخواهد در سنّ پیری یک اولاد و اعقابی برای خود داشته باشد، زنگولهی پای تابوتی برای خود درست بکند. این تصوّر ما است، این نفسانیّت ما است که «زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ»[۸] سه تا زن دارم، ۱۸ تا بچّه دارم، ۴۲ نوه دارم، ۸۵ نبیره دارم إنشاءالله تو را داخل قبر میگذارند و یک سنگی هم روی تو قرار میدهند. همهی خیال او دارد در این حرفها میگردد. وقتی در این مقوله دارد میگردد، میگردد آیه را… بله جناب زکریا هم از خدا خواست. اینطور تصوّر میکند و آنکه موضوع، موضوع وراثت است. بحث، بحث وراثت است. بحث منتقل نمودن برخی از آثار است، آن وقت این آثار چگونه میخواهد به ظهور برسد؟ باز این خود این یک بحث دیگری علی حدّه دارد.
باز در جای دیگری از قرآن «وَ زَکَرِیَّا إِذْ نادى رَبَّهُ رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینََ»[۹] اینجا بحث، بحث وراثت است. آن وقت این را جناب شیخ اکبر در محلّ خود بحث کرده است که اینگونه بحث آن است که آیا اینکه انبیاء و اولیاء علیهم صلوات الله اجمعین جلوه میکنند؟ آیا این جلوه برای خود آنها هم نفع دارد یا ندارد؟ آیا خود نبوّت، خود رسالت، برای خود نبی و رسول ثمر دارد یا ندارد؟ محلّ بحث این آنجا است اینکه جناب زکریا حالا اینکه از خدا دارد طلب وارث میکند، یعنی یک مرآتی میخواهد که او به این مرآت جلوه بکند و ظهور بکند. حالا خود این ظهور آیا برای جناب زکریا ثمر دارد یا فقط برای آن مرآت ثمر دارد این را جناب شیخ اکبر بحث کرده است در «فص حکمه صمدیه فی کلمه خالدیه» محلّ بحث آن اینجا است. آنجا جناب شیخ بحث میکند که خالد بن سنان العبسی یا عنبسی این چه کسی بوده است؟ چه شخصیتی بوده است، آنگاه برخی آمدند در آن دغدغه کردند که اصلاً یک چنین نبی نبوده است.
تبیین کلمهی فتره
اگر شما به بحار رجوع بکنید، در جلد ۱۳ بحار در طبع آخوندی -حالا نمیدانم در این جلدهای جدید چه شده است شاید همان ۱۳ باشد نمیدانم- در آنجا مرحوم مجلسی چهار تا روایت میآورد که این شخصیت بزرگوار بوده است، بعد هم حتّی مرحوم مجلسی در آنجا بحث میکند که معلوم میشود، این روایاتی که در زمینهی فترت آمده است که «عَلى فَتْرَهٍ مِنَ الرُّسُلِ»[۱۰] مرحوم مجلسی حتّی بحث میکند به واسطهی این چهار خبری که در مورد جناب خالد بن سنان العبسی آمده است، میگوید: معلوم میشود فترت به آن معنا نیست که ما تصوّر کردهایم که از جانب عیسی تا نبی اکرم مکرّم هیچ خبری نبوده است میفرماید: معلوم میشود فترت به این معنا نیست. چون به این چهار روایت میرسد که چهار روایت دارد که معصوم سلام الله علیها فرمودند: خانمی وارد شد به محضر مقدّس نبی مکرّم اسلام حضرت او را تفخیم کردند. حضرت او را بزرگ داشتند او را مورد تجلیل قرار دادند برای او وساده گستراندند، حضرت او را امر به جلوس کردند. بعد اصحاب پرسیدند: این خانم چه کسی بود که شما اینقدر او را مورد تکریم قرار دادی؟ فرمودند: «هَذِهِ ابْنَهُ نَبِیٍّ ضَیَّعَهُ قَوْمُهُ»[۱۱] او دختر پیغمبری بود که قومش او را ضایع کردند. این در روایت شیعه آمده است حالا اگر کسی با روایات شیعه آشنایی نداشته باشد، این را در کلام ابن عربی ببیند میگوید: این هم چه چیزی گفته است! این در روایت شیعه وجود دارد. «هَذِهِ ابْنَهُ نَبِیٍّ ضَیَّعَهُ قَوْمُهُ» دختر نبیای است که قومش او را ضایع کردند. دیگر مرحوم مجلسی اینجا بحث نمیکند که «ضَیَّعَهُ قَوْمُهُ» چیست، همین یک اجمالی در ذیل روایت میفرماید و رد میشود. ابن عربی آنجا بحث کرده است مفصّل. میگوید: مگر میشود قوم کسی را ضایع بکند؟ مگر یک چنین چیزی میشود؟ آن وقت همین بحثی است که خدمت شما عرض کردم که خود جلوه کردن به انبیاء علیهم السّلام اینها به خود نفع دارند، این نیست که خودش به خود نفع نداشته باشد. شاهد آن روایت شریف «تَنَاکَحُوا تَنَاسَلُوا تَکْثُرُوا فَإِنِّی أُبَاهِی بِکُمُ الْأُمَمَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَ لَوْ بِالسِّقط»[۱۲] که در یک مقطعی از مقاطع قیامت خداوند متعال ولی خود را با کثرات به جلوه میرساند. آن کثرات در او شدّت ابتهاج ایجاد میکند. این برای یکی از مراتب قیامت است. آن وقت باز شاهد آن در ذکر بعد از تشهّد «وَ تَقَبَّلْ شَفَاعَتَهُ فِی أُمَّتِهِ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» یعنی خود پذیرش شفاعت پیغمبر در امّت، این خودش برای نبی یک شأن ابتهاجی ایجاد میکند. لذا میگوید: «وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ» حالا اینجا خود اوّل یک بحثی است فعلاً من اینجا در بحث کار ندارم خود این اوّل یک بحثی است. میخواهم بگویم این بحث در محلّ خود شده است، نه اینکه بحث جدیدی باشد.
اینکه جناب زکریا از خود طلب ولی میکند، این به همین جهت است. «رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً»[۱۳] ای خداوندگار من را به فردانیّت باقی نگذار و حال آنکه میفرماید: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى»[۱۴] شما در قیامت به صورت فرادا وارد میشوید. آن مرتبهی ورود او است امّا در عالم محشر اینکه کثرات کسی آنجا به جلوه میرسد. «وَ لَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولى»[۱۵] اینگونه آنجا ظهورات و جلوات دارد. اینکه نبی اکرم اسلام فرمودند: من هم در قیامت این جلوه را در فرزندان دارم. با اینکه نبی مکرّم صلوات الله علیه علی الظّاهر پسری نداشتند که به عرصه برسد امّا فرمودند: خداوند متعال حسن و حسین را پسران من قرار داده است. «ابْنَایَ هَذَانِ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»[۱۶] این دو بزرگوار، این دو پسر من هستند و در قرآن هم باز دارد «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ»[۱۷] پسران ما و پسران شما. این شأن را خداوند متعال برای نبی مکرّم اسلام اینگونه قرار داد که فرمود: اینکه خداوند ذوالجلال ذریّهی هر نبی را از صلب او قرار داد و خداوند ذو الجلال ذریّهی من را از بطن فاطمه قرار داد، اینها ذریّهی من هستند.
انتقال تمام شئون انبیاء به سیّد الشّهداء علیه السّلام
شما این را میبینید که جناب زکریا باز در آیهی دیگری او دارد از خدا طلب ذریّه میکند. «رَبِّ هَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً»[۱۸] با اینکه یک دانه پسر داشت، در نهایت هم سر او را بریدند، پس ذریّهی او چه شد؟ پس ذریّهای که جناب زکریا میخواست این ذریّه چه شد؟ اینها همهی آن کسانی هستند که از جناب یحیی ارث بردند. آن هم ارث در ولایت بردند، اینها همه ذریّهی جناب زکریا شدند. ولو اینها ذریّهی صلبی او نیستند امّا ذریهی وراثت او هستند. در وراثت همهی اینها وارث او هستند. اینکه سیّدالشّهداء سلام الله علیه را دارد وارث انبیاء و اوصیاء ذکر میکند، یعنی هر چه که انبیاء و اولیاء داشتند، همهی اینها منتهی به سیّد الشّهداء علیه السّلام شده است. دیگر آنجا کم و کاستی نمانده است، تمام اینها به سیّد الشّهداء علیه السّلام منتقل شده است. «السَّلامُ عَلَی وَارِثِ آدَم»، «السَّلامُ عَلَی وَارِثِ نُوحٍ»، «السَّلامُ عَلَی وَارِثِ إبراهِیمٍ» یک به یک از انبیاء و اولیاء که اینها چه اسمی از اسماء را به جلوه رساندند. خوب هر کدام از اینها یک اسمی از اسماء خداوند متعال را به جلوه رساندند. اینکه جناب آدم صفوه الله است، جناب نوح نجی الله است، جناب ابراهیم خلیل الله است، جناب موسی کلیم الله است، جناب عیسی روح الله است. همچنین سایر انبیاء جناب شیث… همینطور سایر انبیاء صلوات الله علیهم اجمعین هر کدام از اینها یک اسمی از اسماء خداوند ذوالجلال را به جلوه رساندند. تمام این جلوات به سیّد الشّهداء علیه السّلا منتهی شده است. شأنی نمانده است که به سیّد الشّهداء علیه السّلام منتقل نشده باشد. این در برخی از زیارات مثل زیارت وارث آمده است این شئون که منتقل شده است در برخی از فحاوی زیارات مثل زیارت ناحیهی مقدّسه آمده است که همهی اینها منتقل شده است؛ اینطور نیست که مانده باشد آن مقام استخلافی که «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۱۹] این باید در یک بسترهای صورت بگیرد. این استخلاف اینها تا کربلا رسید و همهی اینها در این وادی به امام سلام الله علیه رسیده است. امّا مجال ظهور پیدا نکرد.
یک روایاتی دارد که اگر کسی به این مباحث یک موقعی ورود نداشته باشد، اصلاً در این روایات میماند. مثلاً ما روایت تفضیل داریم که هر امام سابقی به امام لاحق فضیلت دارد. خود این هم یک قاعدهی عقلی است. هر امام سابقی، به امام لاحق فضیلت دارد. امّا شما در اخبار معراجیّه میبینید که اگر کسی این مبانی را نداند، آنجا میماند. خوب آنجا دارد میفرماید: من مهدی را دیدم در وسط اینها بود، نور او از همه بیشتر بود. اگر فضیلت است پس چرا نور حضرت در آن عالم عرش از همه بیشتر است؟ پس این چه جهت دارد؟ کسی میگوید: خدا دوست دارد آنجا نورِ… خیال میکند ولومی دارد، نورش را آنجا بیشتر کرده است یا مثلاً نور آنها را کمتر. نور تابع ظهور است، آن ظهوراتی که میکند، آن ظهوراتی را که حضرت صاحب دارد، چون تمام اسماء به او منتقل شده است و مجال ظهور برای او است. لذلک جلوهی او هم از سایرین بیشتر است. این در آن سلسله اخبار معراجیّه وجود دارد و باز هم میفرماید: خداوند متعال تا پیش از ظهور در وادی ظهور اسمی مستضعف دارد. یعنی کسانی هستند این تحقّق اسمی در آنها است امّا این را به ظهور اینها نتوانستند برسانند. «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونی وَ کادُوا یَقْتُلُونَنی»[۲۰] من میخواهم به اینها جلوه بکنم، اینها میخواهند من را بکشند که حضرت به ابن ملجم فرمودند: «أُرِیدُ حَیَاتَهُ وَ یُرِیدُ قَتْلِی»[۲۱] من میخواهم تو را به حیات برسانم. تو اراده کردی که من را بکشی؟ این در آن عصر ظهور حضرت صاحب است. اصلاً ظهور که گفته میشود همین است. اینکه گفته میشود که حضرت علیه الصّلاه و السّلام در مقام ظهور است، معنای آن همین است.
جناب خواجه خیلی به این معنا توجّه دارد؛ جناب خواجه خیلی به این معنا التفات دارد. یک موقع نزدیک به ۳۰ سال پیش بعضی از دوستان آمدند به من گفتند که میخواهیم یک مباحثهی تجریدی داشته باشیم. گفتم: شما بخوانید و هم مینشینم و ناظر هستم، من بین شما داوری میکنم. اینها همینطور میآمدند صف جلو میایستادند، رسیدیم به عبارت جناب خواجه «وُجُودهُ لُطفٌ وَ تَصرفُهُ لَطفٌ آخر وَ عَدمَهُ مِنَّا» گفتم: جناب خواجه نمیفرماید: «وَ عَدمُهُ» او فیلسوف است، او معنای عدم را میفهمد یعنی چه. یک موقع کسی بله به این معنا توجّه دارد میگوید: «وَ عَدمَهُ مِنَّا» امّا جناب خواجه اینجا باید بگوید: «وَ غَیبَتُهُ مِنَّا» نمیگوید: «وَ عَدمُهُ مِنَّا» گفتند: آقا شما دارید یک چیز را که خلاف شهرت است میگویید، تمام چاپها فلان اینها همهی این ها، همهی اینها نوشته است؛ «وَ عَدمُهُ مِنَّا» شما دارید این را از خود میگویید که «وَ غَیبَتُهُ مِنَّا» گفتند من اینطور از تجوید میفهمم که جناب خواجه نباید اینجا بگوید: «وَ عَدمُهُ مِنَّا» میگوید: «وَ غَیبَتُهُ مِنَّا» خواجه در آن کلماتی که به کار برده است، در نهایت دقّت دارد کار میکند. بعد از گفتن اینها گفتند: نه، گفتیم: خوب قبول نمیکنید باشد. از آن رد بشویم. یک شش ماهی گذشت، یکی از دوستان آمد گفت: اوّلین نسخهی نزدیک به عهد خواجه را دانشگاه تهران چاپ کرده است، به منزل ما آوردند گفتند: اینجا دارد «وَ غَیبَتُهُ مِنَّا» گفتم: دیدید به شما گفتم، من این نسخه را ندیده بودم. این اوّلین نسخهای بود که نزدیک به عهد خواجه بود. میگفتند ۴۰ سال بعد از خواجه این نسخه نوشته شده است که این را دانشگاه تهران چاپ کرده بود. آنجا داشت «وَ غَیبَتُهُ مِنَّا» گفتم: دیدید به شما گفتم. خواجه نمیگوید: «وَ عَدمُهُ مِنَّا» این بعداً تصحیف شده است «وَ عَدمُهُ منَّا» شده است. خواجه دارد میفرماید: او در غایت فیّاضیّت است، منتها ما هستیم که خود را محتجب کردیم، ما هستیم که از او بهره نمیبریم. و الّا مگر میشود که امام در این عالم باشد و فیّاضیّت نکند، اصلاً مگر شدنی است؟! این اصلاً شأن امام برای فیّاضیّت است. اینکه «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَحَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ»[۲۲] این بیوت همواره است، نهایت یک کسی نمیخواهد به سمت این بیت برود، یک کسی میخواهد از سقف آن داخل برود. یک کسی این بیت را نمیخواهد در بزند، این سراغ بیت نفس خود میرود. سراغ آن بیت نمیرود. «کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ»[۲۳] ربّ تو، تو را از بیت خود خارج کرده است، سمت آن بیوت. امّا «وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُؤْمِنینَ لَکارِهُونَ» بسیاری از مؤمنون این کار را نمیکنند. در همین بیت منیّت خود ماندند. «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ»[۲۴] جناب شیخ این را باز همینجا بحث میکند.
مهم بودن اصل انتقال شئون از انبیاء به ائمّه علیهم السّلام
در همین فصلی که خدمت شما عرض کردم. «فص حکمه صمدیه فی کلمه خالدیه». باز همین را آنجا بحث میکند. خدا آنجا در فحوای کلام او است. اینکه یابن رسول الله فقط موضوع بنوّت تنی در کار نیست. ولو آن هم است امّا اینکه این ذات مقدّس صاحب شئونی است که باید همهی این شئون منتقل بشود، چقدر ما در روایات داریم که «عَلیٌ وَارِثی» ما چقدر این را داریم. اینکه ذات مقدّس امیر سلام الله علیه او وارث من است. آن وقت شما ببینید در روایات بصائر الدرّجات مرحوم صفّار قمی رضوان الله تعالی علیه آمده است که حضرت چقدر روایت دارد. حضرت دارند تشبیه معقول و محسوس میکنند. میفرمایند: روح مقدّس نبی مکرّم اسلام از این دو دست من رد شد و از او یک به ظهور رسید، من آن را خوردم؛ خوب این همان مقام تشبیه معقول به محسوس است. از حضرت علیه الصّلاه و السّلام سؤال کرد گفت: آیا این روایت درست است که جدّ بزرگوار شما امیر المؤمنین علیه السّلام فرمودند: در ساعت رحلت نبی مکرّم اسلام صلوات الله علیه حضرت به من فرمودند: زبان من را بمک، من مکیدم هزار باب علم به من باز شد. که از هر بابی به من هزار باب علم باز میشد. از حضرت سؤال کرد. این در آن کتاب بصائر است. حضرت فرمودند: خدا جدّ بزرگوار من امیر المؤمنین علیه السّلام را خیر دهد. او همواره رعایت حال مستمع را میکرد و الّا میفرمود که هزار هزار باب علم به من باز شد که از هر بابی به من هزار هزار باب علم باز میشد؛ او داشت استبعاد میکرد، امام علیه الصّلاه و السّلام این شبههی او را برای او باز کردند، برای او حل کردند. این همان مقام وراثت است که علی وارث من است، او از من دارد میراث میبرد. این میراث را باز حضرت به امام مجتبی علیه السّلام منتقل کردند. حضرت باز به سیّد الشّهداء علیه السّلام منتقل کردند که معصوم علیهم صلوات الله اجمعین در ساعت مرگ در ساعت شهادت به بعض از طرق این میراث را منتقل میکردند اصلاً موضوع عطش جناب علی اکبر همین است. یک کسی باشد به قم برود نزد علّامهی طباطبایی آقا من تشنه هستم بلند بشود، برای او یک سرکه شیره بریزد و بیاورد. خوب آقای طباطبایی اینطور میکند میگوید: سرکه و شیره بفرمایید. میگوید: من تشنهی چیز دیگری هستم اینجا آمدم. تشنهی آبم و حقیقت آب. «ذاک شیء اجاب یا اهباب»
من به بیداری آن پری رویم کآرزو دارم ببنمش خواب
آن موضوع عطش جناب علی اکبر این است که «یَا أبَهِ العَطشُ قَد قَتلنَی وَ ثِقلُ الحَدید أجهَدَنی».[۲۵] خوب این ثقل حدید را داریم که میگوید بعد از آن که امیر المؤمنین سلام الله علیه به این هزار اسم مشرّف شدند، دیگر حضرت این حدید را از خود دور کردند. حضرت دیگر با این هزار اسم بودند. جناب علی اکبر دارد آن سیر را میکند. ما به آن توجّه نداریم میگوییم: امام حسین علیه السّلام فرمود: من از تو تشنهتر هستم. زبان من را بمک. یک بچّه با پدر خود این کار را نمیکند. آن وقت ما میآییم این بحث را به جناب علی اکبر انتقال میدهیم که «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً»[۲۶] به رسول الله است. ما داریم با این افق دید خود به این جریانات نگاه میکنیم و حال آنکه صحنهی کربلا اینگونه نیست.
ظهور سرّ انبیاء و مرسلین در کربلا
سرّ انبیاء و مرسلین در کربلا ظهور کرده است؛ سرّ انبیاء و مرسلین در کربلا به جلوه رسیده است امّا این جلوه را در آن وادی کسی نبود که بتواند بگیرد. لذا در آنجا ماند. در آن دعایی که سیّد الشّهداء علیه السّلام در مقتل دارند در بعضی از جاها وارد شده است که حضرت دارند دعا میکنند. «لَئِن حَبَستَ أنَّ النَّصر فَجعَلهُ لِخَیرٍ» ای خداوندگار! اگر چنانچه حکمت ازلی تو اینگونه رقم خورده است که در کربلا این ظهورات به عرصه نرسد، این را برای خیر ما قرار بده. آن هم ذات مقدّس بقیه الله الاعظم است. اینکه حضرت میفرماید: من اگر او را درک بکنم، او را خدمت میکنم، نه خدمت شخص به شخص باشد. این مقام معاونت در آن ظهورات و آن جلوات است که من او را اینگونه در ظهورات تعاون میکنم. من او را در ظهورات اینگونه مورد توجّه خود قرار میدهم نه خدمت شخص به شخص باشد. «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ»[۲۷] او را من در مقام جلوه کردن یاری میکنم. همانگونه به این آیات التفات بفرمایید «رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری»[۲۸] خدایا به من شرح صدر بده. «وَ یَسِّرْ لی أَمْری»[۲۹] خدایا این امور را بر من ساده بکن. «وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی»[۳۰] خدایا در زبان من سختی است. «یَفْقَهُوا قَوْلی»[۳۱] اینها سخن من را نمیفهمند. ای خدا اینها بفهمند. «وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی»[۳۲] خدایا یک شخصی به من بده که او سختی من را بکشد. «هارُونَ أَخی»[۳۳] او بوده باشد برادر من. «اشْدُدْ بِهِ أَزْری» کمر من را به او محکم بکن. «وَ أَشْرِکْهُ فی أَمْری» او را در امر من شریک بکند «کَیْ نُسَبِّحَکَ کَثیراً» خدایا اگر این جلوات به منصه برسد آنگاه مقام ذکر کثیر تو هم به ظهور میرسد و الّا نمیرسد «وَ نَذْکُرَکَ کَثیراً» اینکه فرمود: ذات مقدّس امیر علیه الصّلاه و السّلام فرمود: من این شأن را نسبت به رسول خدا صلوات الله علیه داشتم. «اللهُّمَ إنُّی أستعدیک على قریش فإنهم أضمروا لرسولک صلّی الله علیه و آله و سلّم ضروبا من الشَّر و الغدر… وَ حُلتُ بَینهُم و بینها فَکانتُ الوَجبه بِی وَ الدَّائرهُ علی اللهُّمَ احفظ حَسناً وُ حسیناً .. مَا دُمتُ حَیَّا فإذا تَوفیتنی فأَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ»[۳۴] آن بحث جلوات اینگونه است. ما آمدیم با این دید محدود خود داریم در این افق حرکت میکنیم. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» سلام بر تو ای آقایی که میراث رسول خدا… اصلاً شما به آقا رسول خدا صلوات الله علیه سلام میدهید و به حضرت صاحب «یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ». خود شما به این سلام توجّه بکنید که یعنی چه. «یَا شَرِیکَ الْقُرْآنِ». اصلاً میخواهم شما خود شما توجّه بکنید. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ َ، السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ َى السَّلَامُ عَلَیْکَ یَابْنَ فَاطِمَهَ» آن وقت زهرای اطهر سلام الله علیها یک شأن ویژهای دارد، یک شأن خاصّ خود را دارد، آن شأن، شأن عجیبی است.
(روضه خوانی)
[۱]– سورهی فص[لت، آیه ۵۳٫
[۲]– سورهی هود، آیه ۴۵٫
[۳]– سورهی آل عمران، آیه ۳۸٫
[۴]– سورهی مریم، آیات ۱ تا ۴٫
[۵]– همان، آیه ۵٫
[۶]– جامع الأخبار (للشعیری)، ص ۱۰۱٫
[۷]– وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۳۵۶٫
[۸]– سورهی آل عمران، آیه ۱۴٫
[۹]– سورهی انبیاء، آیه ۸۹٫
[۱۰]– سورهی آل عمران، آیه ۱۹٫
[۱۱]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱۴، ص ۴۵۰٫
[۱۲]– جامع الأخبار (للشعیری)، ص ۱۰۱٫
[۱۳]– سورهی انبیاء، آیه ۸۹٫
[۱۴]– سورهی انعام، آیه ۹۴٫
[۱۵]– سورهی ضحی، آیه ۴٫
[۱۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۷، ص ۸٫
[۱۷]– سورهی آل عمران، آیه ۶۱٫
[۱۸]– سورهی آل عمران، آیه ۳۸٫
[۱۹]– سورهی بقره، آیه ۳۰٫
[۲۰]– سورهی اعراف، آیه ۱۵۰٫
[۲۱]– مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج ۳، ص ۳۱۰٫
[۲۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۹، ص ۱۳۰٫
[۲۳]– سورهی انفال، آیه ۵٫
[۲۴]– سورهی نساء، آیه ۱۰۰٫
[۲۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۴۳٫
[۲۶]– همان.
[۲۷]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱۴، ص ۵۱۳٫
[۲۸]– سورهی طه، آیه ۲۵٫
[۲۹]– همان، آیه ۲۶٫
[۳۰]– همان، آیه ۲۷٫
[۳۱]– همان، آیه ۲۸٫
[۳۲]– همان، آیه ۲۹٫
[۳۳]– همان، آیه ۳۰٫
[۳۴]– شرح نهج البلاغه لابن أبی الحدید، ج ۲۰، ص ۲۹۸٫
پاسخ دهید