«یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ»[۱].

بزرگ بودن مصیبت امام حسین علیه السّلام در نزد شخص زائر

در فقرات قبلی، یکی در جلسه‌ی ابتدا صحبت کردم و یکی از فقرات را هم روز گذشته فحواً در آن صحبت کردم؛ فلذا دیگر به آن بحث برنمی‌گردم و امّا این فقره باز از فقرات بسیار رفیع زیارت شریفه‌ی عاشورا است که در موضوع بزرگ آمدن مصیبت به شخص زائر؛ خود این یک بحث است و بزرگ آمدن مصیبت به هر کسی که او فی الواقع مسلم است؛ مسلمان حقیقی، نه مسلمان اعتباری که صاحب ایمان مستودع است. بلکه آن کسی که صاحب ایمان مستقر است و باز هم در مرتبه‌ی دیگر بزرگ آمدن مصیبت به اهل آسمان‌ها. سه مطلب را دارد در ورود مصیبت ذکر می‌کند و هر کدام از این مطالب هم بیانگر یکی از معانی رفیع معرفتی است و امّا این‌که در ابتدا معروض می‌دارد: «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا» در فقرات دیگر هم باز دارد که خود را دارد مصیبت زده ذکر می‌کند.

در این فقرات زائر دارد برای خود مرتبه‌ی صلوات خدایی را طلب می‌کند. این‌که در قرآن می‌فرماید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ * الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَهٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ * أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ»[۲] این‌که آن کسانی که اینان مصیبت زده باشند و در مصیبت هم آن شرایطی را که باید مؤمن مراعات بکند، مراعات بکنند؛ پس اینان مورد رحمت و صلوات الهی هستند. بنابراین زائر به زیارت عاشورا مورد رحمت و صلوات خدایی است و در ابتدا دارد این مطلب را معروض می‌دارد.

«لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا» یا ابا عبدالله آن مصیبتی که بر تو فرود آمد… حالا نمی‌گوید این مصیبت چیست، در این زیارت نمی‌گوید. آن مصیبتی که به سیّد الشّهداء علیه السّلام فرود آمده است، خود آن بسیار عظیم است، این مطلب بسیار عظیم است، آن مصیبتی که بر سیّد الشّهداء علیه السّلام فرود آمده است امّا در این فقرات این را نمی‌گوید که آن چه مصیبتی است ولی این را دارد به نحو اجمال ذکر می‌کند که آن مصیبتی که بر تو فرود آمده است آن «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا» این‌که رزیّه‌ی او بر ما بسیار عظیم است. رزیّه‌ی آن مصیبتی که بر تو فرود آمده است، بر ما بسیار عظیم است، بسیار جلیل است و بسیار بزرگ است. دارد سه شأن را ذکر می‌کند. آن مصیبتی که بر ابا عبدالله علیه السّلام وارد شده است.

علّت شکر مصیبت‌زده‌ی زیارت عاشورا

 حالا دیگر وقت نیست من در باقی فقرات زیارت عاشورا صحبت بکنم امّا تا همین جا شما را به سجده‌ی آخر مراجعه می‌دهم خوب عادتاً کسی در مصیبت خدا را شکر نمی‌کند. صبر می‌کند در مصیبت. «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ * الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ» نه بشرّ الشّاکرین. امّا مصیبت‌زده‌ی زیارت عاشورا شکر دارد. «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ» آن حمدی که آن حمد مربوط به شکرگزاران است. این چه مصیبتی است که بر آن شکر دارد. نه به خود مصیبت، به مصیبت زدگی آن شکر می‌کند. یک بار دارد به خود مصیبت شکر می‌کند؛ نه، خود مصیبت شکر ندارد امّا مصیبت زدگی او شکر دارد. «لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِیمِ رَزِیَّتِی» معلوم می‌شود که مصیبت زده‌ی سیّد الشّهداء علیه السّلام با مراتب بزرگی روبرو می‌شود که در ازای آن مراتب دارد خدا را شکر می‌کند؛ این‌که بزرگان گفتند: معارف بسیار عظیمی در زیارت عاشورا وجود دارد، می‌بینید برخی از آن‌ها حتّی در ظاهر امّا اگر کسی به آن توجّه نکند همین‌طور بدون توجّه از کنار آن عبور می‌کند. بعضی از اوقات هم می‌گوید: زیارت عاشورا به جز چند تا سلام و صلوات چه چیزی دارد؟ حالا در این فقره هم باز همین‌طور است.

لزوم داشتن شأن خطاب در مخاطب قرار دادن امام معصوم علیه السّلام

 «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[۳] یک باره خطاب به سیّد الشّهداء علیه السّلام می‌کند. خطاب به امام معصوم علیه السّلام شأن حضور می‌طلبد و معصوم علیه الصّلاه و السّلام ولو این‌که به اذن الله تبارک و تعالی کلمات را می‌شنود و جواب می‌دهد امّا شأن مخاطبه دادن این چیز دیگری است. یک مرتبه شهادت می‌دهد: «إِنَّکَ تَسْمَعُ کَلَامِی وَ تَرُدُّ سَلَامِی (جوابی)»[۴] من شهادت می‌دهم که شما سخن من را می‌شنوید و جواب من را می‌دهید. این شهادت دادن به حضور معصوم است. امّا یک موقعی است که برای خود دارد شأن حضور قائل می‌شود. این شأن حضور، یک تشریف بسیار بزرگی است.

 این ذوات مقدّسه ذواتی بودند که تا خداوند متعال، انبیاء و اولیاء را ممتحن نمی‌فرمود به این‌ها اذن نمی‌داد که نام این بزرگواران را بر زبان جاری بکنند، این در روایات متعدّد دارد. مثلاً این در روایات است که خداوند متعال به جناب نوح علیه السّلام اذن داد که تا نام سیّد الشّهداء علیه السّلام را ببرد. نه تا نام حضرت صاحب را.

علّت تحریم نام بردن امام زمان علیه السّلام

این‌جا هم عرض بکنم موضوع تحریم نام بردن امام زمان علیه السّلام در عصر غیبت، فقط بحث این نیست که در بعضی جاها گفته می‌شود که آن زمان‌ها معصوم در خطر بود، حالا دیگر در خطر نیست. پس دیگر آن حذر برداشته شده است. این تفخیم و احترام است که این نام را تا مأذون نباشی حق نداری بر زبان جاری بکنی. این از باب تکریم و از باب احترام است. فرموده است: در همه‌ی انبیاء خداوند متعال تنها به جناب ابراهیم علیه الصّلاه و السّلام اذن داده است که تا نام حضرت صاحب را ببرد ولی این‌که به جناب نوح تا نام سیّد الشّهداء علیه السّلام اذن داده است، بله در حضرت سلیمان است آن وقت ظهور آن در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏» است که خداوند متعال ولو این «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏» کلام بسیار شریفی است امّا تا انبیاء مأذون نبودند، این را بر زبان جاری نمی‌کردند. فقط موضوع ترس و خفیّه نیست. این موضوع، موضوع شجره‌ی منهیّه و شجره‌ی ممنوعه است.

مگر شجره‌ی منهیّه از دنوّ خود منهی بود؟ این‌که به جناب آدم فرمود: به سمت شجره‌ی منهیّه نرو، مگر این از آن غایت دنوّ خود منهی بود؟ نه، شریعت منهیّه از غایت غلوّش منهی بود که تا به آن کمال نرسیدی، تو نمی‌توانی سمت آن شجره بروی.

لذک گاهی بعضی از بزرگان می‌گویند: شجره‌ی منهیّه – خداوند نصیب آرزومندان بکند آن وقت باز می‌بینید در روایات دارد- محمّد و آل محمّد علیهم صلوات الله أجمعین بود که ظهورش در بهشت ظهور دانه‌ی گندم بود، مثل این‌که ظهور ولایت علوی در این عالم ظهور مائیّه است. آن‌جا ظهورش به دانه‌ی گندم بود؛ این‌که فرمودند: این نام را بر زبان جاری نکن، نه فقط این از باب خطر باشد، در بعضی از روایات هم که دارد بحث خطر می‌کند، این خطر برای خود تو است. این‌که خداوند متعال معصوم علیه الصّلاه و السّلام را در کنف حفظ خود گرفته است. بله در بعضی موارد معصوم علیه السّلام در مقام تنازل آن‌طور فرموده است. این را مرحوم میر داماد فحواً در کتاب شرعه التّسمیه حول حرمه التّسمیه بحث کرده است.

شأن بالای امّت مرحومه

آن‌جا جناب سیّد داماد بحث کرده است این‌که فرموده است این اسماء را بر زبان جاری بکن، این تفخیمی است که به این امّت شده است. می‌گوید: این امّت مرحومه است. ببینید این را مرحوم عماد چه خوب فهمیده است. می‌گوید: وقتی که مقام ولایت به خانه‌ی دل تو مستقر شد، حالا خداوند متعال تو را از امّت مرحومه کرد.

چو آن خدای کعبه را به رکن دل مقام شد        طواف کعبه نقض شد عمل دگر تمام شد

(نواهی خواص بین اوامر عوام شد) آن چیزی که خداوند متعال او را از انبیاء نهی می‌کرد… این در روایت وجود دارد می‌گوید: جناب نوح نجیّ الله علی نبیّنا و آله و علیه الصّلاه و السّلام نشسته بود، داشت به چوب ارّه می‌کشید، خسته شد. شیطان بر او ممثّل شد، گفت: یا نوح یک ذکری به تو بگویم که تو خسته نشوی، فرمود: بگو. گفت: بگو: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏» گفت: خوب ذکری است ولی چون می‌گویی من نمی‌گویم، من مأذون نیستم. من هر موقع که مأذون باشم، می‌گویم. مأذون نباشم، نمی‌گویم. بعد در قرآن می‌فرماید که از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏»، «بِسْمِ اللَّهِ» آن به نوح مرحمت شد. می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها»[۵] نه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ مجراها و مرساها». تا «یَا قَدیمَ الإحسان بِحَقَّ الحُسَین» به جناب نوح مرحمت شد، آن وقت به این امّت، امّت مرحومه گفته می‌شود. حالا آن کسی که او در واقع این امّت باشد، نه در ظاهر این امّت که خداوند متعال او را مأذون کرده است تا نام مبارک امام عسکری، امّا باز فرموده است مأذون نیستی نام حضرت حجّت را بر زبان جاری بکنی تا شأن او معلوم باشد. این‌که این‌ها ذواتی هستند که جاری کردن اسم مبارک آن‌ها بر زبان هم باز خود نیاز به اذن دارد. این‌که می‌باید مأذون باشد که این اسم را بر زبان جاری بکند.

دادن شأن مخاطبه به زائر در زیارت عاشورا

آن وقت یکی از جهات زیارت عاشورا همین است که دارد به زائر شأن مخاطبه می‌دهد، شأن مخاطبه دادن خیلی مهم است. «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[۶] تا به حال سلام داشت می‌کرد، سلام هم می‌شود به صورت غیابی باشد؛ هم می‌شود به صورت حضوری باشد. مثل این‌که خدا به تو سلام می‌کند، حامل آن من هستم. «عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ» من آن را حمل می‌کنم. می‌بینید سلام حضوری نیست، من حامل آن هستم. امّا در این مرتبه دارد شأن خطاب مرحمت می‌کند. این شأن خطاب مثل آیه‌ی مبارکه‌ی «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[۷] این هم مثل همان است.

معنی آیه‌ی «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ»

در آن آیه‌ی شریفه هم سوء تفاهم شده است. می‌گوید: خدا فرموده است: «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ» از من بخواهید، من می‌دهم. پس چرا ما خواستیم نداد؟ می‌گوید: بله مثل این‌که وضو نداشتی. می‌گوید: اتّفاقاً وضو هم داشتم. می‌گوید: خمس مال خود را ندادی. می‌گوید: می‌دهم، اتّفاقاً من بیشتر هم می‌دهم. می‌گوید: مثل این‌که نماز شب نمی‌خوانی. می‌گوید: می‌خوانم؛ اتّفاقاً در روز در حال حرکت هم که هستم، آن را قضا می‌کنم، شب خواندم، باز هم می‌خوانم. می‌گوید: نمی‌دانم. خوب از اوّل بگو نمی‌دانم. نه این‌که این‌طور طرف را سؤال و جواب بکنی و در نهایت بگویی نمی‌دانم؛ از اوّل بگو نمی‌دانم. نفرمود که از من بخواه، «اطلُب مِنِّی» نفرمود، فرمود: من را بخواه. «ادْعُونی‏» من را بخواه، من را طلب بکن. وقتی من را طلب کردی، آن‌گاه من به تو جواب می‌دهم. یعنی من تو را در شأن خطاب قرار می‌دهم. این شأن خطاب این‌قدر مهم است که سیّد به این توجّه کرده است، این چیزی که به عنوان جشن تکلیف می‌گیرند این همان توجّه سیّد بن طاووس است. سیّد می‌فرماید: من وقتی به سنّ بلوغ رسیدم، من جشن گرفتم که خدا به من شأن خطاب مرحمت کرده است. این‌که خدا به من خطاب بکند. یک موقع شما با یک کسی قهر هستید -حالا این کلام خیلی متنازل است- می‌خواهی آب  برداری به او نمی‌گویی که این آب را به من بده، خود تو برمی‌داری. یک موقع شما او را غربیه می‌دانی، باز به او نمی‌گویی این آب را به من بده. یک موقع این‌قدر فیمابین شما صمیمیّت است که می‌گویی: این را به من بده. اگر او به شأن تو واقف باشد، بعد شما به او بگویی: شما به من این آب را بده؛  این ذوق می‌کند که او به من شأن شغل مرحمت کرد، من را مشغول یک چیزی کرد. در قرآن می‌فرماید: این‌ها در قیامت بیکار نیستند. این‌ها «فی‏ شُغُلٍ فاکِهُونَ‏»[۸] در اشتعالاتی هستند؛ این‌ها در این اشتغالات مرتزق به رزق هستند. حالا در این مورد دارد خداوند متعال شأن خطاب مرحمت می‌کند که تو اگر من را بخواهی، من به تو خطاب می‌کنم، من با تو حرف می‌زنم. این را ما از داخل آن درآوردیم که خدا می‌گوید: از من بخواه من می‌دهم، بعداً هم می‌گوییم: خواستیم نشد و آن حرف‌ها را وسط می‌کشد.

اصلاً این آیه‌ی مبارکه این نیست. «ادْعُونی‏ أَسْتَجِبْ لَکُمْ»[۹] من را بخواه. وقتی من را خواستی، من به تو شأن خطاب مرحمت می‌کنم، تو را استجابت می‌کنم. استجابت می‌کنم نه یعنی این‌که خواسته‌ی تو را برآورده می‌کنم، یعنی تو را جواب می‌دهم. حالا یک موقع است، می‌گویم: بنده‌ی من این مطلوب تو، خواسته‌ی تو صلاح تو نیست همین که با او حرف زد، جناب حافظ می‌گوید: یک موقع سهواً نام من را بر زبان جاری کرده است، من اصلاً حیات ابد پیدا کردم. حالا اگر من را تعمّداً مخاطب بکند چه؟ (نام من رفته‌ست روزی بر لب جانان به سهو) می‌گوید: وقتی این‌طور شده است من تا ابد هستم دیگر، من زنده هستم. حالا اگر به او شأن خطاب مرحمت بکند، ببین دیگر چه خبر است. این‌ها گاهی می‌خواستند در مقام ذوق حرف بزنند می‌گفتند: پدر اگر هم با ما حرف نمی‌زند، یک دو تا ناسزا به ما بدهد، می‌گوید: باز این شأن خطاب است. (به نرمیت نبود با عتاب هم شد شد) خود این شأن خطاب است. حالا او دارد این‌طور حرف می‌زند. می‌فرماید: «ادْعُونی‏» من را بخوان که حالا «أَسْتَجِبْ لَکُمْ» من حالا به تو جواب می‌دهم. این‌جا هم شأن خطاب دارد می‌دهد: «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[۱۰] یک مرتبه شروع کرد در مقام مخاطبه صحبت کرد. آن هم به این زودی.

عظمت زیارت عاشورا نسبت به زیارت جامعه کبیره

شما در زیارت جامعه‌ی کبیره پنج تا سلام باید بدهید. شما باید پنج مرتبه را طی بکنید. «السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ … السَّلَامُ عَلَى أَئِمَّهِ الْهُدَى … السَّلَامُ عَلَى مَحَالِّ مَعْرِفَهِ اللَّهِ» پنج مرتبه را باید طی بکنید تازه بعد از این‌ها باید شهادتین بگویی. پس من تا به حال چه بودم؟ مسلمان نبودم. می‌گوید: حالا تازه تو داری وارد می‌شوی، تازه اوّل آن است. «ُأَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ» تازه دارد شهادت می‌دهد. بعداً مدام مراتب را می‌گوید، مدام قربان صدقه می‌رود. مدام دارد مطلب می‌گوید، تازه شأن خطاب به او مرحمت می‌کند. «یَا وَلِیَّ اللَّهِ إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً» تازه دارد اعتراف به گناه می‌کند. بعد از این همه مرتبه تازه دارد به گناه اعتراف می‌کند. این‌جا هم اوّل زیارت اوّل بسم الله دارد ادّعای پسر خالگی (صمیمیّت) را هم طی می‌کند؛ این‌جا «إِنَّ بَیْنِی وَ بَیْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً» نیست. این‌جا یک مرتبه می‌گوید: یا ابا عبدالله بلا بر سر تو آمد، به من مصیبت وارد شد. من به تو این‌قدر نزدیک هستم، من به تو این‌قدر خویش و خودمانی هستم. ببینید این فقرات شریفه چطور است. این فقرات بسیار عظیم است. «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا»[۱۱] مصبیت به تو فرود آمد آقا به من بسیار سخت آمد. شما طیّ زیارت جامعه‌ی کبیره با آن علوّ و شموخی که دارد در پایان آن اعتراف به گناه می‌بینید. شما یک مورد در سرتاسر زیارت عاشورا اگر دیدید این را به من بگویید. از اوّل دارد شأن مرحمت می‌کند دارد. شأن خطاب مرحمت می‌کند. این‌که دارد شأن حضور مرحمت می‌کند. دارد شأن شدّت قرابت مرحمت می‌کند. دارد شأن شدّت نزدیکی مرحمت می‌کند. همه‌ی این‌ها در زیارت عاشورا است. شما اگر توانستید در سایر زیارات -آن‌ها که نمونه‌ی زیارت عاشورا بود- از این فقرات چیزی پیدا بکنید.

دادن مقام حمل وحی الهی به خواننده‌ی زیارت عاشورا

 از همان اوّل بسم الله. «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ» بعد از سلام ببین چه کار می‌کند؛ «َیَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ» را که گفتم. «عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ» اوّل ثابت کن برادر هستی، بعد ادّعای ارث بکن. همان اوّل بسم الله می‌گوید: یا ابا عبدالله من پستچی شدم. سلام خدا را گرفتم و آوردم به تو بدهم. این شأن، شأن جبرئیلی است که دارد همان اوّل بسم الله زیارت مرحمت می‌کند. یا ابا عبدالله من سلام خدا را گرفتم، نه این‌که خدا به شما سلام کرد، بله خدا که به شما سلام کرد، یا این‌که من به شما سلام کردم، نه. من هم سلام کردم در ابتدای آن است «عَلَیْکُمْ» بر شما. هم سیّد الشّهداء صلوات الله علیه و هم شهدای کربلا «مِنِّی» سبحان الله «مِنِّی» دارد این‌جا می‌گوید. نه «مِنَ الله» «عَلَیْکُمْ مِنِّی جَمِیعاً سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً» یا ابا عبدالله من سلام خدا را گرفتم، آن را خدمت شما آوردم. حالا ببین این زیارت عاشورا چه شأن غریبی است. شخص زائر به زیارت عاشورا شأن حامل وحی الهی پیدا کرده است. سلام خدا وحی است. این‌که خداوند متعال سلام خود را به من داده است، من بردارم و این را به تو بدهم. بعد پشت سر آن می‌گوید: یا ابا عبدالله سلام خدا را آوردم، حالا جای خودش. من اصلاً با شما قوم و خویش هستم. آن مصیبتی که به شما وارد شده است، آن مصیبت من را بیچاره کرده است. این‌قدر این شأن قرابت، شأن نزدیکی است، تمام آن هم تفخیماً است، تمام آن هم تعظیماً است. تمام آن هم تشریفاً است. این‌گونه دارد لطف می‌کند به آن کسی که آن شخص متلبّس به لباس زیارت عاشورا شد.

زیارت امام حسین علیه السّلام با زیارت عاشورا از راه دور

راوی به امام گفت: آقا ما نمی‌توانیم بیاییم هر سال در کربلا زیارت بکنیم. فرمود: برای آن کسی که نمی‌تواند. اگر همان چیزی را که گفتند، این‌ها را او از راه دور انجام بدهد من ضمانت می‌کنم که هر چه که بر زیارت عاشورا مترتّب است، به او هم برسد. حضرت فرمود: من ضمانت می‌کنم که هر چه که بر زیارت عاشورا مترتّب است، به این هم برسد. مرتبت را ببین چه خبر است. «یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ الْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا» ای سیّد الشّهداء صلوات الله علیه هر آینه مصیبت بر شما بسیار رزیّه دارد. بسیار جلی است، بسیار عظیم است، آن‌ها بر من این‌گونه وارد شده است. «وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ الْإِسْلَامِ» و این عظمت و این بزرگی بر همه‌ی مسلمین وارد شده است. مسلم این‌جا به معنای صاحب ایمان خاص است. آن کسی که آن شخص او صاحب ایمان مستقر است، نه ایمان مستودع. حالا چطور می‌شود؟ می‌گوید: خداوند متعال به واسطه‌ی زیارتی که من دارم می‌خوانم و به واسطه‌ی این مقام مصیبتی که من دارم بر شما ذکر می‌کنم به همه‌ی اهل اسلام هم دارد شأن مرحمت می‌کند.

اثرات اخروی خواندن زیارت عاشورا

خدا مرحوم آقای سلطان الواعظین شیرازی را رحمت بکند. آقای ارفع می‌گفت: وقتی حاج سلطان فوت کرد، آقا سیّد ناصر ارفع می‌گفت، می‌گفت: من نمی‌دانستم آقای سلطان فوت کرده است. ایام جشن‌های ۲۵۰۰ ساله‌ی محمّدرضا بدبخت بود، آن‌ها هم در شهر و این‌ها رقاص بازی ساخته بودند، می‌گفت: دیگر آن سر و صداها بود، دیگر ما نفهمیدیم که مرحوم حاج سلطان فوت کرده است، سلطان الواعظین شیرازی. گفت: شب مرحوم سدهی را خواب دیدم. سدهی روضه‌خوان. سدهی یک روضه‌خوانی بود در تهران منزل ما هم می‌آمد، می‌خواند، ما بچّه بودیم در منزل می‌نشستیم؛ روضه‌ی زنانه می‌آمد منزل ما می‌خواند، ما بچّه بودیم من سه سال داشتم، چهار سال داشتم. مادر من هم نبود، کار داشت می‌رفت. مرحوم سدهی آن‌جا می‌آمد، ما صندلی می‌گذاشتیم ما هم می‌نشستیم از خود ما ادای گریه درمی‌آوردیم، به پای خود می‌زدیم و گریه می‌کردیم. دو تا سه تا در اتاق بودیم، او هم روضه‌ی خود را می‌خواند. بعد مادر من سه تومان می‌گذاشت سر طاقچه می‌گفت: آقا آمد این را به او بده. من می‌گذاشتم داخل پشقاب و دنبال او می‌دویدم در حقّ من دعا می‌کرد. ایشان تا زنده بود به منزل ما می‌آمد و روضه می‌خواند. می‌گفتند مردی صاحب نفس است. مرحوم سدهی را گفت به خواب دیدم، دیدم لباس زیبا به تن کرده است. مرحوم سدهی سال ۴۷ فوت کرد، خدا او را رحمت بکند. مرحوم سلطان الواعظین سال ۵۰ فوت کرد. گفت: دیدم سدهی لباس زیبا پوشیده است زیبا، عمامه‌ی شصت پر شیرازی بسته است، خیلی زیبا. گفتم: آقای سدهی چه خبر است؟ گفت: حاج سلطان فوت کرده است، به احترام ورود او به عالم برزخ آقا رسول خدا به همه‌ی روضه‌خوان‌ها و اهل منبر یک درجه مرحمت کرده است، از آن به من هم رسیده است. این‌قدر شیک شده است. در خواب گفتم: حاج سلطان زنده است، از خواب بیدار شدم. به خانه‌ی ایشان زنگ زدم، گفتند: حاج سلطان شب گذشته فوت کرد. گاهی از اوقات برخی دیدن که به ورود آن‌ها به قبرستان همه‌ی اهل قبرستان مورد التفات قرار گرفتند.

یکی از آقایان می‌گوید: من شوق دیدن امام زمان علیه السّلام را در سر داشتم. به این طرف و آن طرف بروم، به این طرف و آن طرف بدوم، شوق دیدن امام زمان علیه السّلام در سر من افتاده بود تا این‌که یک شبی به من معلوم شد مثل این‌که خواب دیده بوده است یا این‌که به او معلوم شده بوده است نمی‌دانم چه شده بود که امام زمان علیه السّلام شب گذشته در این خانه‌ی کناری ما بود. سبحان الله امام زمان علیه السّلام به این‌جا آمده بود چه کار بکند. گفتند: خانمی داشت از دنیا می‌رفت، آقا امام زمان علیه السّلام برای ساعت فوت او بالای سر او آمده بود و آن خانم که مرده است او را به قبرستان بردند، به احترام ورود او به قبرستان به همه‌ی این مردمی که در قبرستان هستند یکی مرتبت عنایت شده است. از خواب بلند شدم خدایا این زن چه کسی بوده است؟ دیدیم یک خانمی بوده است مؤمنه، ما مراتب ایمان کسی را نمی‌دانیم ما می‌گوییم معمولی، خیال می‌کنیم کسی که مؤمن است باید از ظاهر او معلوم باشد. این‌طور نیست. معمولی است، یعنی در نظر ما معمولی است. پیش خدا این‌طور نیست. «أولیائی تَحتَ قَبائی لَا یَعرَفُهُم غَیری»[۱۲] من پرس و جو کردم ببینم این خانم چه خصوصیتی داشته است. دیدم دوره‌ی رضا خان زندیق علیه لعنه و العذاب ایشان برای این‌که به حجابش دست نخورد، از منزل خارج نشد. استحمام خود را هم در همان خانه انجام داد. مداومت به زیارت عاشورا هم داشته است. این شأن را به زائر به زیارت عاشورا مرحمت می‌کنند که به ازای این زیارتی که تو داری می‌خوانی، یک مرتبت در مصیبت به همه‌ی اهل اسلام مرحمت بشود.

صدّیق و صدّیقه، شأن ملکی معصوم

نبی مکرّم اسلام داشتند می‌رفتند یک کسی نشسته بود، یک ذکری گرفته بود «اللُّهمَّ اغفِر لی وَ لِمُحمَّد» خدایا من و محمّد را بیامرز. پیغمبر فرمودند: چرا داری این‌طور دعا می‌کنی؟ گفت: یا رسول الله چه بگویم؟ فرمودند: این دعای خودت را به دو نفر منحصر می‌کنی؟! بگو: خدایا «وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» خداوند متعال به تک تک این‌ها که ثواب می‌دهید، از ثواب تو هم چیزی کم نمی‌کند. بلکه به آن تعداد که به دیگران ثواب مرحمت کرده است، به همان اندازه هم باز به خود تو می‌دهد. زائر زیارت عاشورا هم خودش مصیبت زده می‌شود، هم به احترام زیارت این شخص خداوند متعال به همه‌ی اهل اسلام شأن مصیبت زدگی مرحمت می‌کند. باز خودش هم در همین شریک است. اگر توانستی تو این را حساب بکنی. بعد می‌رود در یک فقره‌ی دیگر. «وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِیبَتُکَ فِی السَّمَاوَاتِ» این خیلی عجیب است. این یک مباحث ابتدایی می‌خواهد. این را محتشم هم به عنایت امیر المؤمنین علیه السّلام ملتفت شده است. می‌گوید:

در بارگاه قدس که جای ملال نیست      سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

این را خوب برخی بحث می‌کنند می‌گویند: عالم ملکوت که منفعل از عالم ملک نمی‌شود. چطور می‌شود به شهادت سیّد الشّهداء سلام الله علیه عالم ملکوت هم در غم قرار بگیرد؟ در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها این در روایت دارد می‌گوید: فاطمه‌ی زهرا صلوات الله علیها وقتی به محراب عبادت می‌ایستاد «تَزْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ»[۱۳] «تزهر لاهل السماوات» به اهل آسمان‌ها نور می‌داد. شأن ملکی معصوم علیه الصّلاه و السّلام صدّیق و صدّیقه است. صدّیق و صدّیقه یعنی چه؟ ما یک صدق اعتباری داریم. خوب آدم راستگو را صدّیق می‌گویند. «یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ»[۱۴] تعبیر خواب کردی، تعبیر خواب‌های تو درست بود، ما را سر کار نگذاشتی. شما بیا و این‌جا هم این خواب را تعبیر بکن. این صدق اعتباری است. یک صدق حقیقی داریم. صدق حقیقی ثبت با سند برابر است. فتوکپی برابر اصل است.

برتری شأن اهل بیت نسبت به انبیاء و رسل

 نبی مکرّم اسلام فرمود: در شب معراج این در اخبار معراجیّه است- به آسمان سوم رسیدم، برادر من عیسی را در آسمان سوم دیدم که منتظر شفاعت من بود. به آسمان چهارم رسیدم برادر موسی را در آسمان چهارم دیدم که منتظر شفاعت من بود. به آسمان پنجم رسیدم پدرم ابراهیم را در آسمان پنجم دیدم که محتاج شفاعت من بود. به عرش رسیدم اطراف عرش این‌طور نور دیدم به این تفصیل که می‌فرماید- سؤال کردم که خداوندا این‌ها نور چه کسانی است؟ فرمود:این نور خود تو است. این نور علی است، این نور فاطمه است، این نور حسن است، این نور حسین است، تا حضرت صاحب صلوات الله علیهم اجمعین. بعد در اطراف این انوار ۱۲۴ هزار نور دیدم. اصلاً این عدد ۱۲۴ هزار پیغمبر از اخبار معراجیّه درآمده است که بعضی‌ها می‌گویند: ما اصلاً در روایات ندیدیم که تعداد انبیاء را ۱۲۴ هزار ذکر کرده باشند. این ذکر شده است؛ هم در روایت آمده است، هم در اخبار معراجیّه آمده است. فرمود: دیدم در اطراف این ۱۴ نور، ۱۲۴ هزار نور است. گفتم: خدایا این‌ها چه کسانی هستند؟ فرمود: انبیاء و رسل هستند. نور جناب ابراهیم، در عرش است، خود او در آسمان پنجم است؛ دو تا آسمان مانده است تا به عرش برسد. تا به نور خود برسد. خود جناب عیسی در آسمان سوم است، نور ایشان در عرش است. خود جناب موسی در آسمان چهارم است، نور ایشان در عرش است. جنابعالی إن‌شاءالله از همه‌ی انبیاء هم شأن شما إن‌شاءالله که در نزد خداوند متعال رفیع‌تر باشد. من چه کار دارم. نه مرتبه‌ی مسئولیت، امّا نور تو بالاتر از خودت است. ما هنوز به نور خودت نرسیده‌ایم. «َخُلِقَ شِیعَتُنَا مِنْ شُعَاعِ نُورِنَا»[۱۵] لذلک ما با اصل خود مطابق نیستیم.

 صدّیق آن ذاتی است که حقیقت عرشی آن با حقیقت فرشی او یکی است. این را فؤاد فهمیده است، این بحث را فهمیده است. می‌گوید: چه علی که خوانده فرشته‌اش به سموّ عرش علا، علی. در عرش هم علی می‌گویند. چه علی که گفته محمّدش ز علوّ مدح و ثنا علی. پیغمبر هم به او علی می‌گوید. چه علی که آمده ذات او چو صفات ذات خدا علی. چه علی که خالق ذوالمنن کندش خطاب که یا علی به جزای حبّ تو. می گوید: او در همه‌ی عوالم علی است. نه این‌که در یک جا علی باشد، در یک جا علی نباشد. پیغمبر خدا در شب معراج به حقیقت عرشی خود رسیده است. یعنی بین حقیقت عرشی و حقیقت فرشی او هیچ فرقی نیست. بین حقیقت عرشی و حقیقت فرشی ما از این‌جا تا همه‌ی عوالم وجود فرق است. «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ»[۱۶] ای ذاتی که تو صاحب مقام انس هستی. «ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ‏» این بازی‌ها چیست که درآوردی. این‌که می‌گوید: ائمّه صادق هستند، یعنی ذواتی هستند که حقیقت ملکی آن‌ها با حقیقت سماوی آن‌ها با حقیقت عرشی آن‌ها با حقیقت فطرت آن‌ها با سایر حقایق آن‌ها یکی است، فرقی نمی‌کند همه‌ی آن‌ها یک شأن است.

متأثّر شدن ملک از فیض اهل بیت علیهم السّلام

لذلک بله عالم ملکوت از عالم ملک استضائه نمی‌کند، امّا صدّیقه‌ی اطهر سلام الله علیها یک حقیقتی دارد که وقتی به محراب می‌ایستد، می‌تواند به ملک نور بدهد. چون حقیقت عرشی او با حقیقت فرشی او یک نور است. لذلک اگر آن نور قطع بشود، برای ملک سخت می‌آید. فرمود: ملائکه از نور فاطمه سلام الله علیها و از نور ائمّه علیهم السّلام و از نور ذکر امیر المؤمنین علیه السّلام استفاده می‌کنند به همان اندازه که شما دارید از ستارگان استفاده می‌کنید. وقتی این فیض قطع بشود، در عالم ملکوت هم این تأثیر می‌گذارد. مگر عالم ملکوت را در برخی از شئون شما خلق نمی‌کنید؟ او چطور من را خلق می‌کند؟ می‌گوید: اگر کسی ذکر تسبیح بگوید، خداوند از ذکر تسبیح او ملک خلق می‌کند. این ملک تا صبح قیامت مشغول به ذکر سبوحی است. اصلاً بدبختی آدم منافق همین است. گاهی از اوقات «َوَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلیلاً»[۱۷] یک موقع ذکر خدا هم می‌کند. همان موقع که او دارد ذکر خدا می‌کند، از آن ذکر او خداوند متعال صورت ملک می‌آفریند بعد در قیامت آن ملک را می‌بیند، امّا می‌بیند به او دسترسی ندارد، از او محروم است. می‌بیند که به آن ملک دسترسی ندارد. فلذلک او را در غایت حرمان واقع می‌کند. این‌که معصوم علیه الصّلاه و السّلام به عالم ملکوت هم شأن اضائه دارد. این‌که به عوالم فوق خود او اضائه دارد و فوقیّت او هم برای معصوم فوقیّت اعتباری است. لذلک وقتی این فیض قطع می‌شود، ملک در حالتی قرار می‌گیرد که آن فیض را می‌طلبد.

ملائکه مخاصم دشمنان امام حسین علیه السّلام

حالا این فقره‌ی شریفه چه دارد می‌فرماید؟ می‌گوید: ملک هم مخاصمه‌ی آن کسانی است که سیّد الشّهدا علیه السّلام را مورد مصبیت قرار دادند، ملک هم مخاصم آن‌ها است. ملائکه هم آن‌ها را تخاصم می‌کنند. فقط این نیست که شما داری با آن‌ها تخاصم می‌کنی. ملائکه هم آن‌ها را دارند مخاصمه می‌کنند «وَیلٌ لِمَن شُفَعاؤهُ خُصَمائُه»[۱۸] امّا باز ذکر نکرد که آن مصیبتی که به سیّد الشّهداء وارد شده است چیست، باز این را ذکر نکرده است. فقط مصیبت قتل نیست. خود این بسیار توسعه دارد امیر المؤمنین سلام الله علیه وقتی دارد آن غایت ابتهاج خود را می‌فرماید، چه می‌فرماید؟ وقتی از حضرت سؤال کرد کجا شما در غایت ابتهاج واقع شدید؟ حضرت علیه الصّلاه والسّلام فرمودند: وقتی سر دست آقا رسول خدا صلوات الله علیه قرار گرفتم، حضرت فرمودند: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ» حضرت از این خوشحال شد که به مقام ریاست رسید؟! نه، این‌که آن غایتی که خداوند متعال از خلقت اراده کرد -این را التفات کنید دیکر بحث کافی است- آن غایت دارد در این شأن به ظهور می‌رسد. آن غایت چه بود؟ «َإِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَهً»[۱۹] این‌که خداوند متعال اراده فرمود، شأن استخلاف اسمی این‌که تمام صفات و اسماء خداوند ذو الجلال در ارض به ظهور برسد. نه با یک عدّه «أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ» نه با یک عدّه جنایتکار. در تحت تربیت ذات ولی اگر واقع شد، پس به آن کمال وجودی خود می‌رسد. این‌که آن غایت دارد به این ذات محقّق می‌شود، این‌که آن نهایت اراده‌ی الهی دارد به این ذات محقّق می‌شود. این در ذات مقدّس ولی شأن ابتهاج ایجاد می‌کند.

غایت مصیبت سیّد الشّهداء سلام الله علیها

وقتی سیّد الشّهداء سلام الله علیه خواست این شأن را محقّق بکند، این‌ها سیّد الشّهداء را مانع شدند. این آن غایت مصیبت سیّد الشّهداء سلام الله علیه است که آمدند و نگذاشتند این شأن محقّق بشود. این آن مصیبتی است که آقا ابا عبدالله علیه السّلام مکروب شدند. همان‌طور که آقا امیر المؤمنین علیه السّلام مسرور شدند، همان‌طور سیّد الشّهداء علیه السّلام مکروب شدند. سیّد الشّهداء علیه السّلام مغموم شدند. سیّد الشّهداء علیه السّلام محزون شدند و با این حال از دنیا رفتند. حضرت سجّاد سلام الله علیه وقتی آمدند به مضجع شریف سیّد الشّهدا علیه السّلام به تربت نورانی آقا ابا عبد الله سلام الله علیه بعد از آن که به انگشت سبابه مرقوم فرمودند، این کلام از لب مبارک حضرت خارج شد «أَمَّا اللَیْلِ فَمُسَهَّدٌ وَ الحُزنُ سَرمدٌ اوجٌ یختار الله لِأهلِ بَیتِک» من وقتی این مناجات را دیدم آن‌جا یک ابتهاجی به من دست داد. گفتم: ببین این‌که مادر حضرت سجّاد ایرانی بوده است، حضرت این‌جا حقّ آن مادر را هم حفظ کردند، کلمه‌ی اوج به کار بردند این کلمه فارسی است. کلمه عربی نیست. در مناجات خود از کلمه‌ی فارسی هم استفاده کردند. «أَمَّا اللَیْلِ فَمُسَهَّدٌ وَ الحُزنُ سَرمدٌ اوجٌ یختار الله لِأهلِ بَیتِک» دیگر غم همواره است، شب‌ها همیشه تلخ است. این آن غایتی است که خداوند برای اهل بیت تو خواست تا حضرت صاحب ظهور بکند. سیّد الشّهداء علیه السّلام خیلی اراده فرمودند، این مطلب نشود، راه بسته نشود. حضرت مدام احتجاج کردند. بالاترین احتجاج ایشان این بود که اگر به مقدار کم در شما رحم باشد که یک بچّه‌ای که تلذّی دارد می‌کند، به او رأفت بکنید، راه هدایت به شما بسته نیست. من از حر دستگیری کردم، من از زهیر دستگیری کردم. زهیر با علی جنگید، حر راه را بر من بست. من به او دستگیری کردم، من از او دستگیری کردم، با همه‌ی شقوتی که دارید، با همه‌ی بدی که دارید، با همه‌ی پستی و دنائتی که دارید، اگر در شما این‌قدر رحم باشد که به طفل رضیع رحم بکنید، راه به نجات دارید.

یکی از اسرار گریه‌ی بر سیّد الشّهداء علیه السّلام

 این یکی از اسرار گریه‌ی به سیّد الشّهداء علیه السّلام است. می‌گوید: تو این‌قدر لطیف هستی که مصیبت را می‌شنوی و گریه می‌کنی، تو شایسته‌ی دستگیری هستی. فرمود این را بگیرید و سیراب بکنید من شما را هدایت می‌کنم، دستگیری می‌کنم. این شأن به هر کسی که به این رحم بکند. بعد حضرت می‌فرماید: گریه بکنید «لَیتَکُم فِی یَومِ عَاشورا جَمیعاً تَنظرونی» کاش عاشورا همه‌ی شما بودید، این مقام غربت من را می‌دیدید که من چگونه برای طفلی صغیر استسقاء کردم و این‌ها ابا کردند از این‌که رحم بکنند. هیچ مصبیتی در کربلا سیّد الشّهداء علیه السّلام را به ابتهال و تبطّل نینداخت. حضرت در مصیبت علی اصغر مضطرب شدند.


[۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۳۴٫

[۲]– سوره‌ی بقره، آیات ۱۵۵ تا ۱۵۷٫

[۳]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۳۴٫

[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۷، ص ۲۹۵٫

[۵]– سوره‌ی هود، آیه ۴۱٫

[۶]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۳۴٫

[۷]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۰٫

[۸]– سوره‌ی یس، آیه ۵۵٫

[۹]– سوره‌ی غافر، آیه ۶۰٫

[۱۰]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۳۴٫

[۱۱]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۳۴٫

[۱۲]– روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط – القدیمه)، ج ‏۹، ص ۲۸۵٫

[۱۳]– علل الشرائع، ج ‏۱، ص ۱۸۱٫

[۱۴]– سوره‌ی یوسف، آیه ۴۶٫

[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۲۵، ص ۲۱٫

[۱۶]– سوره‌ی انفطار، آیه ۶٫

[۱۷]– سوره‌ی نساء، آیه ۱۴۲٫

[۱۸]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد، ج ‏۱۱-قسم-۲-فاطمهس، ص ۱۱۷۴٫

[۱۹]– سوره‌ی بقره، آیه ۳۰٫