آیت الله اخوان مورخ ۰۴ مهر ۹۶ مصادف با روز پنجم محرم در مسجد مدرسه علمیه امام خمینی (ره) به سخنرانی پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- شأن عظمای حضرت زهرا سلام الله علیها در پیشگاه خدا
- جایگاه حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها در نزد علما
- استبعاد در امور مذهبی و تاریخی
- نتیجهی عدم شناخت درست معارف الهی
- آثار تربیت بر نفس
- تربیت، صیقلدهندهی گوهر وجود
- اثر تربیت و هدایت خداوند بر ذرّات عالم
- برکت در تربیت خداوند متعال
- حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها، بهانهی آفرینش
«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِئِ الخَلَائِقِ أجْمَعینَ بَاعِثِ الأنبِیَاءِ وَ المُرْسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلَامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنَا وَ حَبیبِ إلَهِ الْعَالَمینَ أبِی القَاسِمُ مُحَمَّدٍ صَلَّی الله عَلَیهِ و آلِه الطَّیِبینَ الطَّاهرِینَ الْمَعْصُومینَ الْمُقَرَّبینَ الْمُنْتَجَبینَ وَ لَا سیَّمَا بَقیّهَ اللهِ فِی الأرَضینَ فَاللَّعنَهُ الدَّائِمَهُ عَلَی أعْدائِهِمْ أجْمَعینَ إلَی یَومِ الدِّین، آمین رَبَّ العَالَمینَ».
«السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ فاطِمَهَ الزَّهْراءِ سَیِّدَهِ نِساءِ الْعالَمِینَ».
شأن عظمای حضرت زهرا سلام الله علیها در پیشگاه خدا
یکی از سلامهایی که به سیّد الشّهداء علیه السّلام در زیارت عاشورا داده میشود، سلام به بنوّت آن سرور است به حضرت به زهرای اطهر سلام الله علیها است به عنوان پسر فاطمه سلام الله علیها. و خود این معنا در لسان روایات، شأن ویژهای دارد و شأن ویژه بنا بر این است که فرموده: هر کسی که از بطن فاطمهی زهرا سلام الله علیها باشد، خداوند متعال او را تفخیماً به آتش حرام کرده است، او را تعظیماً به آتش حرام کرده است.
جایگاه حضرت صدّیقهی طاهره سلام الله علیها در نزد علما
یکی از آقایان نقل میکرد و میگفت: من در اواخر عمر آیت الله امینی رحمه الله علیه بود که با یکی دیگر از آقایان به دیدن ایشان رفتم. میگفتند که آقای امینی در بستر بودند و در وضع خوشی نبودند و خانم ایشان برای خیر مقدّم گفتن به ما آمدند. ما گفتیم: ما برای دیدن آقای امینی رضوان الله تعالی علیه آمدهایم. همسر ایشان به ما گفتند: حال آقا مساعد نیست، با ایشان در برخورد ملاحظه و مدارا کنید. میگفت: وقتی ما به اتاق آقای امینی وارد شدیم، ایشان در بستر خوابیده بودند. یک پردهی نازکی زده بودند و خانم ایشان از اتاق مجاور، ایشان را زیر نظر داشتند و از ایشان مراقبت میکردند. آن آقایی که با من بودند و قرار بود ایشان بنده را به آقای امینی معرّفی کنند، من را معرّفی کردند و مرحوم آقای امینی با بیحال من را نگاه کردند و خیر مقدّم گفتند. من با خودم یک دفترچه برده بودم. پرسیدم: جناب، آیا من میتوانم از شما سؤال بپرسم یا خیر؟ آقای امینی فرمودند: چه سؤالی باشد؟ یعنی با توجّه به این وضعی که من دارم، با توجّه به این حالتی که من دارم، تا سؤال شما چه باشد. من گفتم: سؤال من در مورد زهرای اطهر سلام الله علیها است. به محض اینکه من اسم حضرت زهرا سلام الله علیها را بردم با اینکه آقای علّامه امینی در غایت بیحالی در بستر بودند، ایشان ناگهان تمام قامت از جا بلند شدند! در بستر که خوابیده بودند و به زحمت حرکت میکردند وقتی این اسم شریف را شنیدند، سراپا از جا برخاستند به طوری که تعادل ایشان به هم خورد و آن عالمی که با من بود از به زمین افتادن آقای امینی جلوگیری کرد و الّا ایشان به زمین میافتادند. خانم ایشان سراسیمه از اتاق دیگر بیرون آمد که چرا اینطور با آقا برخورد میکنید و… ما گفتیم: ما کاری انجام ندادیم، خود آقا از جا بلند شدند.
ایشان این صحنه را برای خود بنده میگفتند. خیلی صحنهی خاصّی بود که آقای امینی را باز در بستر میخوابانند و ایشان همینطور به شدّت گریه میکردند. بعد سؤال میکنند: حالا سؤال شما چیست؟ چرا این کار را انجام دادید؟ این چه عملی بود که انجام دادید؟ میفرماید: چطور میشود من از جای خودم برنخیزم در حالی که نام سیّدهی نساء عالمین «مِنَ الأوّلینَ و الآخرین» برده میشود. این بزرگواری که بر اهل بیت عصمت و طهارت صلوات الله علیهم اجمعین محور است و این ذوات مقدّسه که بر همهی عوالم وجود، محور هستند، محور آنها صدّیقهی کبری سلام الله علیها است. من چگونه به اندازهای که در من توان وجود دارد به تفخیم این شخصیت نپردازم؟ میگفتند: در همان چند دقیقه محفل خاصّی شد.
بعد من پرسیدم: آقا، این روایت که به ما رسیده است بر اینکه خداوند متعال حرام کرده است هر کسی را که بطن فاطمهی زهرا سلام الله علیها برسد به آتش نار، آیا منظور از آن «هر کسی که به بطن زهرای اطهر برسد، خداوند متعال او را به آتش تحریم کرده است» حسنین علیهما الصّلاه و السّلام هستند؟ آیا غرض به حسنین صلوات الله علیهما است؟ گفت: آقای امینی نگاهی از روی نصیحت و سرزنش کردند و گفتند: این چه حرفی است که شما میزنید؟! حسنین علیهما الصّلاه و السّلام به دلیل دیگری از هر گونه تماس آتش دور هستند و آن هم به دلیل عصمت و امامت است، این چه حرفی است که میزنی؟ گفتم: پس بیان این روایت چیست؟ بعد آقای امینی رحمه الله علیه تفصیلی در باب تفخیم دادند که آیا دیدهای که در یک عید یا در یک مناسبت، در یک جشن، یک گروه زیاد را از زندان آزاد میکنند؟ به تفخیم آن عید، به تفخیم آن جشن… و حال آنکه آنها همه سزاوار ماندن در زندان هستند. تو این تفخیم را چگونه بیان میکنی؟ به غیر از این است گفته شود این روز، روز بسیار بزرگی است. به واسطهی این روز بزرگ است که دارد اینگونه لطف و عنایت صورت میگیرد و الزاماً هم این لطف، فقط در مورد کسانی که اهلیت دارند صورت نمیگیرد بلکه کسانی که نااهل هستند هم مورد این لطف واقع میشوند. خداوند متعال، زهرای اطهر سلام الله علیه را تفخیم کرده است که ذراری او را از آتش دوزخ معاف کند. این به احترام فاطمهی زهرا سلام الله علیها است.
استبعاد در امور مذهبی و تاریخی
مرحوم آیت الله ملکی رحمه الله علیه در این استبعادات بحثی دارند که گاهی بعضی اوقات استبعاد میشد و ایشان به مناسبت آن سلسله اعمالی که در شب قدر وجود دارد بحث میکنند. در اعمال شب قدر میفرماید: خوب است که انسان غسل کند حالا اگر برای او مقدور نیست که غسل کند وضو بگیرد. در روایت دارد که خداوند متعال به ازای هر قطره از آب وضو این مقدار او را مورد مغفرت قرار میدهد و این مقدار مورد لطف قرار میدهد. به گونهای که بر او چیزی از معاصی باقی نمیماند. مرحوم آقای ملکی رحمه الله علیه اینجا متعرّض به استبعادی میشود که بعضیها کردهاند که مگر یک وضو گرفتن چه ارزشی دارد و… که اینقدر ثواب دارد؟ ایشان میآید یک به یک اعمال را مطرح میکند که این اعمال چه مواردی هستند که خداوند به ازای هر عملی اینقدر لطف کند.
بعد یک بحث را فهواً میفرماید. بحث فهواً است، حالا بنده میخواهم یک مقدار این بحث را باز کنم. حتّی گاهی بعضی از معاریف هم گاهی از اوقات در اینگونه از روایات استبعاد کردهاند. مثلاً یعنی چه اگر کسی این عمل را انجام دهد ثواب هزار نبی دارد یا ثواب هزار شهید را دارد و… در بعضی از مباحث اگر کسی پایههای معرفتی ضعیفی داشته باشد، در روایات اصلاً به این اشکالات برخورد میکند و اینگونه اشکالات زیاد هستند. لذا میبینید آن کسانی که یک مقدار پایهی معرفتی ضعیفی دارند، بحار آن از ۱۱۰ جلد به دو جلد میرسد! کار اینطور میشود. همان دو جلد هم باز به ناچار است و الّا همان را هم کنار میگذاشت! این مربوط به این است که وقتی انسان در یک جنبه ممحّض میشود و وقتی سایر جنبهها را در نظر نمیگیرد اینطور میشود. اینکه یک مرتبه بحار ۱۱۰ جلدی که برخی از فحول و اعلام در بحار میگویند اگر بهار عمر تو هم خزان بشود و باز هم به اوّل آن نمیرسی، در نظر برخی –آنها هم از اعلام و فحول هستند- امّا تنها دو جلد میشود چون معیار آنها فقط سند است و بعد هم برخی از همین استبعادات؛ یک جا استبعاد میکند دیدهام. در برخی از مصائب سیّد الشّهداء علیه السّلام در همانجا دارد در همین ملخّصی که از بحار کرده است، میگوید: معلوم است این روایات دروغ است، معلوم است همهی این روایات دروغ هستند که مصیبت امام حسین علیه السّلام چنین بود و چنان بود، معلوم است همهی اینها دروغ است. مصیبتهایی که امروز به مردم افغانستان وارد میشود بیشتر از آن چیزی است که در کربلا بوده است. «تغنیکَ عَن إثبَاتِهِ مُشَاهِدٌ» نگاه کن، ببین. پس معلوم میشود اینها دروغ است که امام حسین علیه السّلام عطش داشت.
وقتی شأن امام را نفهمد، آنکه بلای امام چیست را نفهمد، «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ»[۱] را نفهمد یعنی چه؟ معنای «فِدا» را نفهمد، «تفدیه» را نفهمد، همهی اینها در آخر به این نتیجه میرسد؛ یک عطش و خیلی افراد هم بودهاند که زیر آوار ماندهاند و هفت روز عطش داشتهاند در حالی که سیّد الشّهداء علیه السّلام تنها از یک صبح تا ظهر عطش داشته است. این حرفها را ندارد، همهی اینها دروغ است!!
لذلک باب معارف، در فهم روایات بسیار مؤثّر است. اصلاً فهم بسیاری از روایات به فهم معارف است و اگر نباشد اصلاً قابل فهم نیست و فقط همین میشود که فکر میکنند «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ» یا «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» که رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به فاطمهی زهرا سلام الله علیها میگویند تنها تصدّقی است که پدر به دختر میگوید و همین.
بعد فراموش میکند که علّامه حلّی در کشف المراد بحث کرده است که از خصائص معصوم علیه الصّلاه و السّلام این است که او در کلام، مداهنه ندارد. اگر دارد مطلبی را میگوید، خودش عین واقعیت را میگوید، تعارف ندارد. چون این معنا بر او پوشیده است، میبیند که «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» را هم به عرف نسبت میدهد که در عرف عرب وقتی میخواستند محبّت خود را به کسی نشان دهند میگفتند: «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی» و… که باقی لوازم را نمیخواهم بگویم چون بحثهای دیگری باز میشود و نمیخواهم بحث را آنطور جلو ببرم.
نتیجهی عدم شناخت درست معارف الهی
مرحوم آقای ملکی در اینجا فهواً بحث میکند. بحث، فهوایی است و ریشهی معرفتی دارد. اگر ما بخواهیم ارزش ظاهری را حساب کنیم؛ ارزش ظاهری، دیهی یک آدم چقدر است؟ شما همه دارید فقه میخوانید. شما این مقدار را به حلّهی یمانی حساب کنید. شما به شتر این مقدار را حساب کنید. شما به سایر انعام این مقدار را حساب کنید. با این دیهها که برای آدم میپردازند، یک آدم که کشته شد، حالا این آدم هرچه باشد، آیا شما میتوانید با این مبلغ دیه، یک خانهی کامل و خوب در ازگل بخرید؟ آیا میتوانید مثلاً یک خانهی پانصد متری بخرید؟ خیر، اصلاً امکان ندارد!
حالا این آدم چرا در ازای مرگ و قتلی که دارد، خداوند یک مرتبه به او مقاماتی میدهد که این خانهی ازگل در آن یک سر سوزن در قبال کهکشان هم نیست (چرا خداوند در ازای مرگ و قتل که برای انسان رخ میدهد به او مقام و مرتبهای میدهد که خانهی ازگل ارزشی کمتر از سر سوزن در برابر کهکشان را دارد؟) اگر کسی بخواهد همان شبهه را پیاده کند که یک قطره آب مگر چقدر ارزش دارد که خداوند ذو الجلال میخواهد به ازای این قطرهی آب، اینقدر ثواب بدهد و… این هم همین است. مگر چهار لیتر خون چقدر ارزش دارد؟ این هم قیمت دنیایی آن است. اگر بخواهند با تعداد شتر حساب کنند، با تعداد گاو حساب کنند، با تعداد گوسفند حساب کنند، بخواهند با حلّهی یمانی آن را حساب کنند، بخواهند با سکّهی طلا حساب کنند یک خانهی پانصد متری نمیشود، حیف! یک خانهی پانصد متری نمیشود و حال خداوند متعال میخواهد اینقدر ثواب بدهد! معلوم میشود که این انسان، معنای تحقّق روح آدمی در تربیت خدایی را نفهمیده است که وقتی این روح تربیت شد چه میشود و اینکه خداوند متعال، شهید را ولو اینکه انسان عوامی باشد، به عنایت خود تربیت میکند.
آثار تربیت بر نفس
من میخواهم یک نمونه از این تربیت را برای شما بگویم. الآن این لیوان آب را در اینجا میبینید. از این لیوان آب، چقدر نیرو و انرژی به ظهور میرسد؟ هیچ، اگر روی زغال هم بریزید آتش آن را خاموش میکند. همین آب، همین خاک زمین، همین یک مشت خاک، اگر این تربیت بشود به گونهای که انرژی آن آزاد بشود، تمام انرژی آن آزاد بشود، اگر تربیت بشود، همین آبی که آتش را خاموش میکند و روی آن صدایی تولید میکند، همین یک لیوان آب، زمین میزد. اگر این لیوان آب تربیت بشود تا ابرهای ماژلان را ذوب میکند. ابرهای ماژلان کجا است؟ از خورشید که یک شعاع بگیرید و عقب بروید، ۱۵۰ سال نوری از خورشید به سرعت نور حرکت کنید، إنشاءالله ۱۵۰ سال دیگر به لب منظومهی خورشیدی برسی، آنجا را ابرهای اُرت میگویند، ابرهای ماژلان میگویند. یک فنجان مادهای که در کرهی زمین وجود دارد، حالا هر مادهای که باشد، آب باشد، خاک باشد، هر چیزی باشد، اگر کسی موفّق بشود تمام انرژی خود را آزاد کند، آن انرژی که خدا در این قرار داده است، تا ابرهای ماژلان، همه را ذوب میکند. پس چرا الآن نمیتواند ذوب کند؟ برای اینکه این در تحت تربیت قرار نگرفته است. خداوند متعال در قیامت، مؤمن را تربیت میکند، «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها»[۲] زمین در قیامت، اشراق میکند. این اشراق الآن کار خورشید است، کار زمین نیست. مشرق، مغرب، کار خورشید الآن اشراق است. کار زمین الآن چیست؟ لمعان است، فعلاً نور را از خود ساطع میکند. نور خورشید به زمین میخورد، الآن زمین، لمعان دارد. الآن زمین اصلاً در شأن اشراق نیست. میگوید وقتی تحت تربیت خدا قرار گرفت –که چقدر ما در روایات این مضمون را زیاد داریم- میفرماید: خداوند متعال در قیامت، زمین را مثل همان زمینی قرار میدهد که در اوّل خلق کرده بود و بر آن هیچ گونه انفعالی واقع نشده بود. چه اینکه هر انفعالی که در زمین شد، «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ»[۳] میفرماید: خدا این زمین را به همان صورت میکند و آن وقت آن را تحت تربیت خود قرار میدهد. وقتی که این زمین تحت تربیت خدا واقع شد، حالا همین زمین دارد اشراق میکند. «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها» این «ب»، «ب» سببیت است. اینکه خداوند متعال به سبب آن نوری که دارد این زمین را در تحت تربیت قرار میدهد و آن وقت «وَ جیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ»[۴] حالا شأن نبوّت آنجا معلوم میشود. حالا شأن شهادت آنجا معلوم میشود. این عالم برزخ برای تربیت است. همین کسی که شما پیش پای او بلند میشوید، به سمت او میروید و دست او را میبوسید و میگویید این شخص حکیم است، میگویید فقیه است، میگویید فیلسوف است، او همان بچّهای است که ۴۵ سال پیش کنترل خود را نداشت در اینکه بتواند پاکی خود را هم نگه دارد. این شخص همان شخص است امّا در تحت تربیت پدر و مادر و یک استاد مثل خودش قرار گرفت و یک مرتبه چنین شأنی پیدا کرد.
تربیت، صیقلدهندهی گوهر وجود
حالا اگر کسی در تحت تربیت خدایی واقع بشود خیلی فرق دارد. این زغالی که الآن ما داریم میسوزانیم بنا به تربیت ما است که سوخته میشود. اگر ما در تربیت خود پیشرفت کنیم، یک قطعه زغال، تمام منظومهی شمسی را ذوب میکند. ما که این تربیت را بلد نیستیم. «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»[۵]. حالا یک مثال میزند، میگوید: اگر کسی نستجیر بالله دروغی بگوید، بوی عفونتی از دهان او خارج میشود که هفت آسمان دروغ میرود. این دروغ چیست؟! از اینجا تا اینجا (اشاره) کافی است، هفت آسمان!
ما این سلسله علل و تأثیرها را نمیفهمیم امّا همهی اینها در روایت آمده است. میگوید: اثر آن تا هفت آسمان بالا میرود و به هر آسمانی که میرسد، ملائکهی آن آسمان، صاحب این دروغ را لعنت میکند. یک دروغ در هفت آسمان تأثیر میگذارد و یک راست در هفت آسمان تأثیر نمیگذارد؟ ما بلد نیستیم. ما آمدهایم و یک قطره میکنیم و این یک قطره هم به زمین میافتد و پُف میکند. اگر همین قطره تحت تربیت قرار میگرفت دیگر پُف نمیکرد و حدّاقل هفت، هشت خورشید را ذوب نمیکرد. اگر همین در تحت تربیت مُلکی قرار میگرفت، معنای تربیت اگر معلوم بشود آنگاه همهی امور معلوم میشوند. یک روز اینجا عرض کردم و گفتم: خداوند ذو الجلال منّت نمیگذارد مگر آنجا که مقام تربیت انسان است در مقام استخلاف الهی. خدا اصلاً منّت نمیگذارد. خدا با بهشت هم منّت نمیگذارد. صریحاً میفرماید: «لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ»[۶]. بعد یک نفر آمد و به من گفت: خداوند متعال بر سر موسی علیه السّلام منّت میگذارد. گفتم: عزیز من، آن هم برای تربیت است. «وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّهً أُخْرى»[۷] من تو را تربیت میکنم برای اینکه تو، برای خود من باشی، «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی»[۸] من تو را برای خودم میسازم، تو برای خود من هستی؛ یعنی دارم تو را در شأنی قرار میدهم که آنچه من جلوه کنم از مرآت تو به ظهور برسد، هرچه جلوه کنم، از مرآت تو به ظهور برسد. وقتی چنین است پس من دارم بر سر تو منّت میگذارم. این همان استبعادی است که شیطان کرد. گفت: این آدم چه کسی است که من به او سجده کنم؟ این آدم چیست؟! این موجود حقیر چیست که من به آن سجده کنم؟! من جن هستم، من خلقشده از آتش هستم، این آتش، خودش صعود دارد، این خاک است، وقتی روی آن پا بگذارید پرس میشود. این را نفهمید که همین بُعد ناری که جن دارد منطوی در همین بعد خاکی است. همین بعد خاکی، صاحب شأن ناری هم هست امّا در تربیت، این شأن از او به ظهور میرسد. منشأ همین آتشی که دارد این آتش بر زمین افروخته میشود، درخت است و منشأ این درخت، همین خاک است. این را نفهمید که در تربیت، همین خاکی که تو آن را حقیر میشماری از این بعد ناری تو هم باز بالا میزند. مغالطهی او همینجا بود و خود این شخص نادان هم نفهمید، خود او هم نفهمید.
همین که میگویند بمب اتم، منشأ این بمب اتم چیست؟ بمب اتم، یکی از همین اجزای خاک است امّا تا زمانی که در تربیت قرار نگیرد، بُعد ناری آن به ظهور نمیرسد لذلک شیطان مغالطه کرد. اگر برهان او برهان درستی بود، خدای متعال او را رد نمیکرد. گفت: تو خاک را دیدی امّا تربیت آن را نفهمیدی. تو یک بُعد ناری خود را دیدی امّا معنای بُعد مائی را نفهمیدی، معنای بعد بادی را نفهمیدی. منشأ همهی اینها در همین خاک است. منشأ آتش تو هم در همین خاک است، این را نفهمیدی. فلذلک یک اشکالی را مطرح کرد که فی غیر موضعٍ هم بود. لذا گفت: برو بیرون، «اخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ»[۹]. اینکه نفهمیده یک مطلب را گفت، آن هم در برابر خداوند ذو الجلال فرمود: از اینجا بیرون برو. اینکه خداوند متعال یک عمل را تربیت کند تا اینکه من این عمل را فقط منتهی به خود صاحب فعل ببینم، این دو با هم فرق دارند. من یک موقع یک عمل را به صاحب فعل منتهی میبینم، این در نظر من کوچک میآید. یک موقع من دارم این عمل را در تحت تربیت خدا میبینم. وقتی از ما یک عمل سر زد. این عمل را خدا میگیرد و آن را تربیت میکند، همین عمل را میگیرد و تربیت میکند. اصلاً عالم برزخ برای همین تربیت است. این نمازهای من و تو همه در برزخ میماند، در تحت تربیت خدای متعال میماند و پیش میرود. سایر اعمال ما، خدا دارد مدام اینها را تربیت میکند و نمو میدهد. بعد خودش در قرآن میفرماید و به یک حبّه مثال میزند که این حبّه را دیدهای یا ندیدهای؟ حبّهی گندم. اصلاً خداوند متعال چقدر در بحث قیامت، مثال به زراعت میزند. در قرآن مثالهای زیادی در این رابطه آمده است. اگر شما زمینهای زراعی را دیده باشید –لابد بعضی از شما دیدهاید- شخصی یک کیسه روی دوش خود انداخته است. مثل خشخاش پاشیدن روی نان –میگوید: آقا نان را خشخاشی کن- شخص دست خود را به این صورت حرکت میدهد (اشاره) مدام دست خود را داخل کیسه میکند و درمیآورد. یک زمین است و مدام این کار را انجام میدهد. میبیند نه چیزی از کیسه کم میشود و نه از دست او دو، سه دانه بیرون میآید. فقط یک کیسه به این اندازه (اشاره) است. فصل برداشت که میشود میبینند کمباین انداخت. همین دانهها بود که داشت آنها را میپاشید. خدا دارد در قرآن مثال میزند، «أَ فَرَأَیْتُمْ ما تُمْنُونَ»[۱۰] شما دارید فقط آن مقام مزاوجه را میبینید؟ «أَ أَنْتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخالِقُونَ»[۱۱] ما داریم خلق میکنیم. آن بهشت را خدا خلق میکند. آن مقام انتقالش با من و تو است، او فقط مخلوق خدا است. «سارِعُوا إِلى مَغْفِرَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»[۱۲]، «سَارِعوا»، «سابِقُوا»[۱۳] سبقت بگیرید. این «سماوات»… اصلاً خدا صریحاً این را در قرآن میفرماید. خداوند میفرماید: عرض این بهشت، آسمانها است. همین آسمانهایی که در قرآن است. «وَ السَّماءَ بَنَیْناها بِأَیْدٍ وَ إِنَّا لَمُوسِعُونَ»[۱۴] ما داریم مدام آن را توسعه میدهیم. اگر خانهی بزرگ خریده باشی اوّلین غمی که داری این است که چگونه این خانهی بزرگ را پر کنی. یک خانهی ۵۰ متری داشت، هر کسی میآمد از آن لذّت میبرد و میگفت: چقدر زیبا است. یک قسمت کتاب گذاشته بود، یک قسمت را جاکفشی گذاشته بود و فرش انداخته بود و چون ۵۰ متر بود نشان میداد. میگویند مسجد کوچک، آبروی آخوند است. وقتی دو صف داخل مسجد باشند، مسجد پر نشان میدهد! خانهی کوچک هم آبروی صاحبخانه است چون همیشه پر به نظر میآید امّا وقتی خانه هشتصد متر شد، واقعاً سخت است که آن را پر کند. این بهشتی که خدای میخواهد به شما بدهد، این بهشت شما، اینکه «عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ»، چگونه میخواهی این بهشت را پر کنی؟ با این نمازها، با این روزهها، با اینها میخواهی آن را پر کنی. خدا میگیرد و این عمل را بارور میکند، میسازد، مثل همان مزاوجه که در قرآن، آن را مثال میزند. میگوید: تو یک نطفه منتقل میکنی امّا ببین من چه نسلی از آن خارج میکنم. این تربیت خدایی است.
«أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَ»[۱۵] میبینید که شما دارید زراعت میکنید. آیا شما هستید که آن را زیاد میکنید؟ من دارم آن را زیاد میکنم. «أَ فَرَأَیْتُمْ»، میگوید: این را میبینید؟ به آن تربیت خدایی نگاه کنید. اینها اعمال هستند و تمام اینها تحت تربیت خدا واقع میشوند. خود انبیاء و اولیاء، خداوند متعال عمل آنها را میگیرد و تربیت میکند. میگوید: به این آدم ثواب هزار نبی میدهد. نمیفرماید که ثوابِ ثواب هزار نبی میدهد. میگوید: اینکه هزار نبی یک عمل را انجام دادند، خداوند متعال این عمل را با آن برابر میکند. خداوند عمل همان نبی را باز وقتی که تحت تربیت قرار میدهد، ما اصلاً نه به آن عمل ورود داریم و نه درکی داریم.
اثر تربیت و هدایت خداوند بر ذرّات عالم
اینجا میفرماید: این عمل قبل از تربیت او را. من اینقدر به او ثواب میدهم. خود همان عمل را که خدا بگیرد و تربیت کند، آن شأنی میشود که خود آن نبی هم وقتی با آن عمل روبرو میشود در مقام شدّت اعجاب واقع میشود. یک عمل پیش از تربیت داریم و یک عمل بعد از تربیت داریم. این عمل پیش از تربیت، یک حبّهی گندم است. این یک مثال قرآنی است. امّا عمل بعد از تربیت میشود هشتصد دانهی گندم، هشتصد برابر میشود. میگوید: خداوند متعال در ازای این عمل، آن یک عمل نبی را به تو میدهد نه عمل تربیتشدهی او را. این عمل قبل از تربیت را به تو میدهد که خود آن عمل هم بسیار عظیم است نه عمل بعد التّربیته. این منشأ آن استبعاد شده است که به این فعل پیش از تربیت و بعد از تربیت توجّه نکرده است. مرحوم آقای ملکی این را در فحوای گفتار خود دارد. آقای طباطبایی رحمه الله علیه، صاحب المیزان رضوان الله تعالی علیه در مورد کتاب آقای ملکی یک بیانی دارد کسی نگاه کند میگوید چه گفته است؟ آقای طباطبایی اینطور صحبت نمیکرد! او فرموده است: من تعجّب میکنم که آقای ملکی یک دریا را در سبو جای داده است! نگاه میکنند میبینند چند دعا و ذکر است و اینجا روزه بگیرند و نماز بخوانند و کتاب دعا نوشته است. آقای طباطبایی… بله، آقای طباطبایی به فحاوی کلام او توجّه کرده است. به آن راز و رمزی که در کلام آقای ملکی وجود دارد توجّه میکند که ایشان چطور چنین هنری دارد که چنین ظرایفی را در این کتاب جای داده است که تا زمانی که شخصی در این مفاهیم اهل مداقّه نباشد اصلاً به اینگونه مفاهیم پی نمیبرد که ایشان چه میگوید؟ میگوید: عزیز من، اینکه خداوند متعال، آن قطرات را میگیرد و تربیت میکند…
شما دارید نفس میکشید، دم و باز دم. میگوید خدا از هر نفس تو، یک ملک خلق میکند. این نفس، چگونه ملک میشود؟! همانطور که نطفه، پسر میشود. نطفهای که خدا در قرآن میگوید به آن توجّه کن. او تصور میکند خدا، علوم طبیعی را در قرآن آورده است و وارد آن زمینهها میشود. «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ»[۱۶] آنقدر بحث شده است که وقتی در قرآن گفته میشود «انسان» این توجّه دارد به آن جنبه که بین روح و بین بدن، آن شأن علقه برقرر میشود و این موجود در مقام ترقّی و در مقام تعالی واقع میشد. نه «فَلْیَنْظُرِ البَشَرُ مِمَّ خُلِقَ»، فقط این جنبهی بدنی نیست «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ» اینکه انسان شده است، این انسان که «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»[۱۷]، «مِمَّ خُلِقَ»؟ من او را از چه چیزی خلق کردهام؟ از یک نطفهی گندیده و متعفّن که اگر به دست انسان برخورد کند باید بروی دست خود را آب بکشید، نجس است. میگوید: امّا همین انتقال نجس، اگر در راستای اطاعت من باشد ببین من از آن چه چیزی درمیآورم و با آن چه میکنم. لذا میگوید: خدا، ربّ عالمین است. او ذاتی است که دارد هر چیزی را تربیت میکند. ما اگر معنای تربیت را فهمیدیم، آنگاه برای ما اینگونه روایات، سهل میشود. امّا اگر ما معنای تربیت را نفهمیم، تصوّر میکنیم که ما در قیامت، فقط و فقط با نفس عمل خود روبرو میشویم. بله، این استبعادات همه سر جای خود.
ما در قیامت هم با نفس عمل خودمان، هم با آثار عمل خودمان و هم با متولّدات عمل خودمان روبرو میشویم. عمل، متولّدات دارد. الآن میگویند قیمت نماز و روزه برای هر سال بیش از یک میلیون تومان است. سی سال نماز بخوانید، اگر توانستید با پول آن خانه بخرید! پس چطور خداوند متعال با این عمل بهشتی را به انسان عطا میکند که ابعاد آن ناپیدا است؟ خداوند ذو الجلال این عمل را تربیت میکند و تحت تربیت خود قرار میدهد.
برکت در تربیت خداوند متعال
ای موسی، تو همان هستی که وقتی به دنیا آمدی، اینطور روی دست مادرت مانده بودی. اگر من مادر تو را در هدایت خود قرار نمیدادم، فرعون تو را هم میکشت. من مادر تو را در تربیت خودم واقع کردم. «إِذْ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّکَ»[۱۸] ما به مادر تو وحی کردیم که تو را در این جعبه بیندازد و آن را در نیل بیندازد و تو را به من بسپارد و من تو را برای خودم تربیت کنم. حالا شأن همین موسی به آنجا میرسید که به او خطاب میرسد: «أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها»[۱۹] آیا تا به حال دیدهای که آتش مبارک باشد؟! آتش میسوزاند، آتش که برکت ندارد، آتش امحاء دارد. هر چیزی را که میخواهند نابود کنند، سراغ آتش میبرند. خدا در قرآن میفرماید: آتش، مبارک است «أَنْ بُورِکَ». «بُورِکَ» فعل مجهول است. با این همزه و «ن» مصدریه، تأویل به مصدر میرود؛ یعنی مبارکشده است، یعنی مبارکشده است هر کسی که داخل آتش است و هر کسی هم که اطراف آتش است. مبارکشده یعنی نمو دارد، یعنی رویش دارد، یعنی ترقّی و تعالی دارد. معنای برکت همین است.
شخصی برای سه نفر سفره انداخته است. حالا چهار نفر میآیند و سر سفرهی آن شخص مینشینند و میخورند. میگوید: الحمدلله، سیر شد. یک موقع است که برای سه نفر سفره انداخته است و ۲۰ نفر سر آن سفره مینشینند. میگوید: بخورید «عَلَی برکتِ الله»، «بسم الله» میخورند و سیر میشوند و هنوز هم مانده است. میگوید: این سفره برکت کرد؛ یعنی خدا آن را نمو داد.
حالا بگو بدانم آیا این کار آتش است یا کار آب است؟ آب این کار را انجام میدهد. شما گندم را روی زمین میپاشید، این مقدار گندم است (اشاره) امّا وقتی شما میخواهید محصول را درو کنید چندین خروار درو میکنید. خدا در قرآن میفرماید: آب، برکت دارد، میفرماید: برکت به آب است. در نقاط مختلف قرآن میفرماید که ما از آب… «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ * وَ النَّخْلَ باسِقاتٍ لَها طَلْعٌ نَضِیدٌ»[۲۰] میگوید: همه به آب میرویانیم امّا خدا به آتش چگونه میخواهد برویاند؟ آن، مقام فاطمهی زهرا سلام الله علیها است، آن گل را میرویاند. و لذا میگوید: گاهی ساختن به آب است و گاهی ساختن به سوختن است.
این موارد ریشههای فراوان و عمیقی در مباحث قرآنی دارد. فرمود: هر کسی که به بطن فاطمهی زهرا سلام الله علیها برسد، خداوند متعال زهرای اطهر سلام الله علیها را تفخیم میکند، تعظیم میکند که فاطمه، تو در نظر ما اینقدر عزیز هستی، تو در نظر ما اینقدر کریم هستی، در نظر ما اینقدر کریم هستی، تو در نظر ما اینقدر شریف هستی. هر کسی به تو منتهی بشود، من او را مورد توجّه خودم قرار میدهم.
حضرت فاطمهی زهرا سلام الله علیها، بهانهی آفرینش
می گفت: از علّامه امینی سؤال دوم را پرسیدیم. گفتم: جناب، این حدیثی که میگوید: «لَو لَا فَاطِمَه لَمَا خَلَقْتُکُمَا»[۲۱] این راست است یا دروغ است؟ آقایان، ما در شیعه سه دورهی اساسی فَطرت داریم؛ یعنی اینکه علمای شیعه، با دشواری مواجه شدند، جوامع شیعه با سختیهای عجیب و غریب مواجه شدند. البتّه اگر ما بخواهیم ادوار فطرت را بشماریم، از این میزان هم بیشتر است امّا این سه دوره را در علم تراجم، خیلی به رسمیت میشناسند. یکی، فطرت بعد از جناب شیخ طوسی است که حوزهی شیعه به هم میریزد و بعد حوزه از نجف به حلب منتقل شده است. در این میان بر سر علمای شیعه چه آمده است، بسیار عجیب و غریب است. میگویند: جناب قطب راوندی از علمای عهد فطرت است. این برای آن دوره است، فطرت مختصری بوده است شاید ۵۰ سال. یک فطرت کبیر داریم که متعلّق به عهد مغول است. از بعد از جناب علّامه، فخر، پسر علّامه از اواسط عمر جناب فخر شروع میشود و تا صفویه ادامه پیدا میکند؛ حدود ۱۵۰ سال. شش تا هفت نسل علمی را گرفته است. در این دوره، علمای بزرگی زندگی میکردند امّا با چه گرفتاری و سختیهایی مواجه شدند. میگویند اینها از علمای عهد فطرت هستند. مثل ابن فتح حلّی، مثل ابن ابی جمهور احسائی –شیخ احمد را نمیگویم- بعضیها را دیدهام که کتاب هم نوشتهاند، خود را محقّق هم میدانند ولی این دو نفر را با هم خلط کردهاند… تحقیق! یک ابن ابی جمهور و یک احسائی را دیده و آنها را به هم چسبانده است! محقّق! بین ابن ابی جمهور و شیخ احمد احسائی چهارصد سال فاصله است و آنها را به هم چسبانده است!
بزرگانی هستند… یکی از علمای عهد فطرت، ابن العرندس حلّی است. آقای علّامه امینی اسم او را در جلد ۷ الغدیر، جزء شعراء الغدیر آورده است. وقتی به آن کتاب رجوع کنید، یکی از علمای عهد فطرت، جناب ابن العرندس الحلّی است. او یک کتاب دارد به نام کشف اللّئالی. این کتاب تا این زمان چاپ نشده است. این کتاب نسخهای داشت در مکتبه شیخ محمّد سماوی النّجفی. این نسخه را آقای علّامه امینی دیده است، مرحوم آقای میرجهانی دیده است. مرحوم آقای میرجهانی این را در کتاب جنّه العاصمه آورده است. مرحوم آقای علّامه امینی این مطلب را به صورت شفاهی میفرمود. شاید در مجلّدات بعدی الغدیر آورده باشد. میفرمود: در مکتبهی شیخ محمّد سماوی نجفی، در کتاب کشف اللّئالی، به اسناد صحیح اعلایی، – اسناد صحیح اعلایی، از اصطلاحات جناب سیّد محمّد صاحب مدارک است. مرحوم صاحب مدارک یک اصطلاح در علم درایه جعل کرد به عنوان صحیح اعلایی. او گفت: اگر سلسله روات روایتی همه از بدو تا ختم، همه عدل امامی فقیه باشند، نه فقط عدل امامی، سیّد محمّد صاحب مدارک به آن صحیح اعلایی میگوید. او میگوید ما بالاتر از این صحیح، نداریم- آقای علّامه امینی فرمود: در کتاب کشف اللّئالی، به اسناد صحیح اعلایی این روایت آمده است. از خود جناب ابن العرندس، از شیخ او، جناب علیّ بن خازن، از پسر شهید، از شهید اوّل رفته تا جناب جابر بن عبدالله انصاری. این روایت به اسناد صحیح اعلایی در آنجا آمده است. آقای میرجهانی همین را در کتاب جنّه العاصمه، در احوال فاطمهی زهرا آورده است. من در مکتبهی شیخ محمّد سماوی نجفی دیدم. بعداً آنجا عین سند را آورده است. امّا آنجا دیگر ننوشته است این صحیح اعلایی است، امّا سند را به عینه آورده است. آقای امینی میفرماید: آن روایت آنجا است. امّا در بیان آن دیگر از آقای امینی سؤال نکردهاند -آقای امینی مریض بود- آن جلسه که بودیم آن عالم به من گفت من به همین دلیل اسم نیاوردهام حالا این آخر نمیخواستم اسم بیاورم، نمیگویم. به من گفت: حالا این بیان روایت چه میشود؟
من از آقای امینی شنیدم امّا بیان روایت چه میشود؟ گفتم: یکی از بیانهای او –این، چند بیان دارد- در عالم خلق، این التزام نوری است. در التزام نوری، اگر شما یک دایره را قرار بدهید -دایره ۳۶۰ درجه دارد- و این دایره را به سه قسمت تقسیم کنید از مرکز دایره سه شعاع بکشید و دایره را سه قسمت کنید. شما یک منبع نورانی در بالای این دایره قرار بدهید. رادع و مانعی هم در کار نباشد، شما میگویید اگر نور در قسمت الف است، پس باید در قسمت ب هم باشد. اگر در قسمت ب نباشد پس در قسمت الف هم نیست. چنانچه نور در قسمت ج است، پس باید در قسمت ب و الف باشد، اگر نباشد پس در قسمت ج هم نیست. در این، هیچ گونه تفاضلی نیست. بحث، بحث التزام است، التزام نوری. اینکه عرض میکنم خلق اوّل، درک خود میکند و درک مبدأ خود میکند و درک وجود ربطی میکند. این سه شأن در این سه حقیقت ظهور پیدا کرده است. پس وقتی که خلق اوّل است، او دارد خود را درک میکند. اگر چنانچه درک خود نباشد، درک مبدأ هم نیست. این به معنای تشریف نیست، این به معنای التزام است. اگر چنانچه باز درک مبدأ نباشد، پس درک وجود ربطی هم نیست. این سه با هم التزام دارند. یا احمد، «لَوْلَاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاکَ»[۲۲]، «لَو لَا فَاطِمَه لَمَا خَلَقْتُکُمَا»[۲۳] این سه با هم این التزام را دارند. یک بیان دیگر هم دارد و فعلاً روی همین دو بیان تأمّل میکنیم و آن بیان بماند.
[۱]– سورهی صافّات، آیه ۱۰۶٫
[۲]– سورهی زمر، آیه ۶۹٫
[۳]– سورهی روم، آیه ۴۱٫
[۴]– سورهی زمر، آیه ۶۹٫
[۵]– سورهی فاطر، آیه ۱۰٫
[۶]– سورهی فصّلت، آیه ۸؛ سورهی انشقاق، آیه ۲۵؛ سورهی تین، آیه ۶٫
[۷]– سورهی طه، آیه ۳۷٫
[۸]– همان، آیه ۴۱٫
[۹]– سورهی حجر، آیه ۳۴؛ سورهی ص، آیه ۷۷٫
[۱۰]– سورهی واقعه، آیه ۵۸٫
[۱۱]– همان، آیه ۵۹٫
[۱۲]– سورهی آل عمران، آیه ۱۳۳٫
[۱۳]– سورهی حدید، آیه ۲۱٫
[۱۴]– سورهی ذاریات، آیه ۴۷٫
[۱۵]– سورهی واقعه، آیه ۶۳٫
[۱۶]– سورهی طارق، آیه ۵٫
[۱۷]– سورهی انسان، آیه ۱٫
[۱۸]– سورهی طه، آیه ۳۸٫
[۱۹]– سورهی نمل، آیه ۸٫
[۲۰]– سورهی ق، آیات ۹ و ۱۰٫
[۲۱]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد، ج۱۱-قسم-۱-فاطمهسلام الله علیها، ص ۴۴٫
[۲۲]- بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۱۶، ص ۴۰۶٫
[۲۳]– عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد، ج۱۱-قسم-۱-فاطمهسلام الله علیها، ص ۴۴٫
پاسخ دهید