حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ ۰۱ مهر ۹۷ مصادف با شب چهاردهم محرم الحرام به سخنرانی با محوریت موضوع «عقل سرخ» پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
- سقیفه، زمینهساز کربلا
- رابطهی ترس و تعلّقات دنیایی
- زمینهسازی معاویه برای حکومت یزید و نظر بزرگان بنی امیّه
- زمینهسازی مغیره برای خلافت یزید
- علّت عدم رغبت جامعه به امام حسین علیه السّلام
- استفادهی ابزاری از دین
- عدم همراهی مردم با زاهدان
- ایجاد خلأ تئوریک برای حضرت
- مشروعیّتسازی برای یزید توسّط علمای آن زمان
- عدم معرفت نسبت به مقام امام حسین علیه السّلام
- علّت عدم همراهی مردم مدینه با امام حسین علیه السّلام
- تخریب امام حسین علیه السّلام توسّط عوامل فرهنگی یزید
- مصیبت اهل بیت در راه شام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلَهِی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
سقیفه، زمینهساز کربلا
موضوع گفتگوی ما مختصر تحلیلی از قیام سیّد الشّهداء صلوات الله علیه است. چون سؤال در این باب بسیار زیاد است و هر روز هم حرفهایی زده میشود، بدون توجّه به اینکه مستقیم بخواهیم به بعضی از حرفها بپردازیم، یک دور میخواهیم در رابطه با قیام سیّد الشّهداء صلوات الله علیه با هم گفتگو بکنیم. زمینههای قیام سیّد الشّهداء صلوات الله علیه از سال پنجاه و خردهای نیست که ما داریم شروع میکنیم، فقط عرض میکنیم که ما هم مثل شما میدانیم که زمینههای قیام، سقیفه است. یکی دو مورد آن را هم شب اوّل جلسه عرض کردیم یا از زینب کبری سلام الله علیها روز عاشورا در قتلهگاه نقل شده است که فرمود: «بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً»[۴] پدرم به فدای کسی که روز دوشنبه لشکر او غارت شد که دوشنبه کنایه از روز سقیفه است؛ یا به امام رضا علیه السّلام گفتند: آقا روز عاشورا روزه بگیریم یا نه؟ حضرت فرمود: «عَنْ صَوْمِ ابْنِ مَرْجَانَهَ تَسْأَلُنِی»[۵] از روزهای که ابن مرجانه میگرفت سؤال میکنی؟! بعد فرمود: «مَا أُصِیبَ آلُ مُحَمَّدٍ إِلَّا فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ» ما اهل بیت پیغمبر هر چه مصیبت دیدیم، از آن روز دوشنبه دیدیم و دهها مورد دیگر هم وجود داد که غیر از اینکه روایت داریم، تحلیل تاریخ هم این را نشان میدهد.
شب اوّل هم عرض کردیم، منتها نمیرسیم بخواهیم از آنجا (سقیفه) شروع بکنیم؛ دیگر به موضوع نمیرسیم. لذا تقریباً پنجاه سال تاریخ را به سرعت طی کردیم و به فضای قبل از قیام سیّد الشّهداء صلوات الله علیه رسیدیم. به محضر شما عرض شد که وقتی فرهنگ جامعه عوض بشود، ارزشها که عوض بشود، پول آبرو بشود، فرصتطلبی زرنگی بشود، دریدن و حمله کردن و غارت کردن در جامعه تبدیل به ارزش بشود، آن وقت دیگر قیام امام حسین سلام الله علیه یا هر کسی که بخواهد در راه خدا جهاد بکند، ایثار بکند، پایمردی بکند، استقامت بکند، نستجیر بالله خشک مغزی و تندرویی و افراطیگری و ابلهی و از این چیزها میشود. (می گویند اینها) شعار است؛ اینقدر شعار ندهیم اوّل شعار دهنده خود حضرت حق است. منتها شروع به تخریب کردن کردند و لذا سیّد الشّهداء صلوات الله علیه باید پاسخ بدهد که چرا من قیام کردم. حالا جلوتر عرض میکنیم که اتّهامات حیرتانگیزی به حضرت زدند و بعد برای اینکه بگوییم چقدر آش شور شده بود، عرض کردیم که خانوادهی بنی هاشم تلفات سنگین دادند وای به حال دیگران.
رابطهی ترس و تعلّقات دنیایی
بعد عرض کردیم فضای رعب و وحشت هم ایجاد کردند. آدمهایی که دینداری آنها کم رنگ میشود، دنیا دوستی آنها زیاد میشود، ترسو هم میشوند. آدمی که همهی دار و ندار او… همهی دار و ندار یکی، علقهی او به امام حسین است، میترسد که این را از دست بدهد. دار و ندار یک کسی هم پولی است که دارد. حالا هر چه هم -دور از محضر شما- سگ بگذارد و شرایط امنیتی خانه را رعایت بکند، باز مدام نگران است که دارایی را از دست او بگیرند. لذا ترسو هم میشود، تعلّق ترس هم میآورد، ترس را مؤثّر میکند. جلوتر عرض میکنم که با یک ترساندن چه کار کردند که اصلاً…
با ترساندن به طور کامل میشود جامعه را مدیریّت کرد. کدام جامعه را؟ جامعهای که تعلّقات دارد، میترسد اینها را از دست بدهد. یک وقتهایی ذات آدم رشد میکند، آدم بندهی خدا میشود. این را که دیگر نمیشود دزدید. علم را که نمیشود دزدید، بندگی خدا را که نمیشود دزدید، رابطهی آدم با سیّد الشّهداء سلام الله علیه را که نمیشود دزدید. پول را میشود دزدید. من اگر به جای آنها به اینها توجّه بکنم، بخواهم اینها ذاتیّات من بشوند، هر چه این را به خود وصل بکنم، باز هم نگران این هستم که یک دست قوی این را از من بگیرد، میترسم که این را از من بگیرند.
زمینهسازی معاویه برای حکومت یزید و نظر بزرگان بنی امیّه
لذا عرض کردیم که معاویه جامعه را کاملاً امنیتی کرد. کسانی که احتمال میداد بخواهند در مقابل یزید مقاومت بکنند را از سر راه برداشت؛ یک پیغامی هم به جامعه بود که حواس خود را جمع بکنید اینها که اینطور هستند، وای به حال شما! چون میدانستم این بحث ترورها را بگویم جلسه تمام میشود، یک چیزی که پشت پردهی قبل از آن بود را عرض نکردم، دیدم این بحث نیمه کاره میشود. این فضای امنیتی یک پیش زمینه هم داشت آن چه بود؟ یک روز معاویه خویشاوندان، دوستان قدیمی و اراذل و اوباش و دشمنان امیر المؤمنین را جمع کرد، گفت: دیگر سنّ و سالی از من گذشته است، چهل است من حاکم هستم، آمدیم و من خواستم بروم به پیغمبر ملحق بشوم –مثلاً اینطور- بالاخره این حکومت یک حساب و کتاب دارد، نباید این حکومت از دست ما خارج بشود، ما خیلی زحمت کشیدیم که این را به دست آوردیم. چه کار بکنیم؟ به ذهن هیچ کسی از این مخاطبان خطور نمیکرد که معاویه دنبال یزید است. لذا هیچ کسی یزید را پیشنهاد نکرد. همه همدیگر را نگاه کردند، یک مقدار تملّق معاویه را بر زبان جاری کردند، بعد شروع به بررسی گزینههای خود کردند، تقریباً روی عبد الرّحمن بن خالد بن ولید اجماع شد و این نکتهی عجیبی است، نشان میدهد یزید از نظر افکار عمومی خود این بنی امیّه خیلی بیچاره بوده است (مورد قبول نیست). چرا؟ خود خالد بن ولید از بنی زهره است نه از بنی امیّه. بنی امیّه بین اینکه یزید را که از طایفهی خود آنها است… حالا ظاهر امر این بود که از بنی امیه است، چون بخواهید خیلی عمیق نگاه بکنید خود معاویه هم از بنی امیّه نیست، پدر او هم از بنی امیّه نیست، یزید هم از بنی امیّه نیست ولی ظاهر امر این بود که از بنی امیّه هستند و عبد الرّحمن پسر خالد بن ولید از یک قبیلهی دیگر است و قبیلهگرایی -سال گذشته دو سه جلسه عرض کردیم- خیلی برای اینها با اهمّیّت بود. این نشان میدهد که اینها کمترین ارزشی برای یزید قائل نبودند که گفتند عبد الرّحمن بن خالد باشد. یعنی از بین خود ما در مجموع بیرون نرود ولی از بنی امیّه بیرون بیاید، چون دیگر بنی زهره، بنی زهره است و بنی امیّه نیست. اینها یک تیره هستند و اینها یک تیرهی دیگر. مثل اینکه فرض کنید شما تیم محبوب یک شهرستانی را به یک شهرستان دیگر ببرید، خوب این داستان (مسئله درست میکند) میشود. چقدر باید بیچاره باشد که این کار را بکند. معاویه دید که هم اینها یزید را قبول ندارند و خیلی هم وقت اینکه روی یزید سرمایهگذاری بکند نیست و هم معلوم است این عبد الرّحمن گزینهی مهمّی است لذا عرض کردیم یک شربت تقویتی (زهری) به او دادند و او را کشتند.
زمینهسازی مغیره برای خلافت یزید
یزید که کلاً در مورد این مسائل فکر نمیکرد. نمیگویم یزید اهل معامله نبود، ادا در نمیآورد، نفاق نداشت ولی خیلی غرق شهوات بود. چه کسی او را تحریک کرد؟ مغیره لعنه الله یک پیرمردی بود که در کوفه بود و خبردار شد مثل اینکه جدیداً در اتوماسیون زدند که میخواهند تو را هم عزل بکنند، پیر شده بود. هوش مغیره در فضای شیطنت و شیطانی کمتر از معاویه نبود، عواملی که بتواند رشد بکند نداشت، مثلاً حامی نداشت. همان ملعونی که اگر منبر امام حسین نبود، نهم ربیع بود میگفتم چه کسی بود، خیلی آدم کثیفی است، اصلاً این آدم در بین کثیفهای تاریخ جزء شاخصها است. اگر خلیفهی دوم در کار قاضی دخالت نکرده بود، باید او را به عنوان زنای محصنه سنگسار میکردند. خیلی آدم پستی است، یک آدم در لجن و کثافت بودن خیلی عجیب است. خیلی هم به معاویه شبیه است. این دید که احتمال دارد –پیر هم بود- این را عزل بکنند، یک سفر به شام رفت؛ اوّل به سراغ یزید رفت، گفت: پدرت اینقدر تو را دوست دارد، چرا در مورد این مسئلهی ولایتعهدی تو یک چیزهایی گفتند و در تلکس خبری آمد و حذف شد؟! این پخش نشد، ماجرا چیست؟ یزید را تحریک کرد. یزید گفت: نمیدانم. عراق را چه کار بکنیم؟ عراق از قبل از اسلام کلاً با شام مشکل ژنتیکی، قبیلهای داشتند. حالا بیاییم یزید را… اصلاً او را قبول نمیکنند. (یزید): عراق را چه کار بکنیم؟ (مغیره) گفت: عراق با من. من سی نفر را میآورم تضمین بدهند که عراق مقابل یزید سر خم میکند و اطاعت خواهد کرد. سی هزار درهم به من بده. سی هزار دهم گرفت و رفت. پیش معاویه رفت و گفت: پسر تو یزید خیلی همه فن حریف است و خیلی استعداد دارد –دنبال کوفه بود- قبای خلافت به او میخورد. معاویه گفت: مخالفت دارد، داستان (مسئله) میشود، فعلاً شرایط آن نیست. خود ما مشکلاتی داریم، هیچ کسی این را (به عنوان ولیعهد پیشنهاد نداد) نمیدانم عراق را چه کار بکنم؟ گفت: عراق با من، عراق را میآورم که به تو تضمین بدهند. معاویه گفت: جدی میگویی؟! گفت: عراق باشد(مخالفت نکند)، میشود این آشنایان را یک کاری کرد. چون آشنایان همه از هم آتو داشتند.
من خیلی با سانسور تعریف بکنم، یک نمونهی آن این است. معاویه برادر مروان را عزل کرد. مروان پیش معاویه آمد، گفت: چرا برادر من را عزل کردی؟ معاویه گفت: خیلی نسبت به برادر خود غیرت داری؟ گفت: بله. گفت: پس چرا سفر میرود فلان جا با همسر او ارتباط داری. خندید گفت: امیر از این حرفها اینجا نزنیم، میخواهی من هم یک چیزهایی بگویم. یعنی در میان آشنایان با هم بودند (از هم خبر داشتند)؛ لذا اینقدر از هم آتو داشتند که بنی امیّه خیلی با یزید کاری نکند؛ عراق را چه کار بکنیم؟ درست است اینها به دنبال پسر خالد هستند ولی همهی اینها کثیف هستند؛ اینطور نیست که محکم بتوانند بایستند، اینها را گردن همدیگر میاندازم (با هم درگیر میکنم).
عراق را چه کار بکنم؟ (مغیره) گفت: عراق با من. سی تا از بزرگان شهر را بیاورم شهادت بدهند که ما تضمین میدهیم پای یزید میایستیم خوب است؟ گفت: میتوانی؟ (مغیره) گفت: بله میتوانم. سی هزار تا، نفری هزار تا، بعضی از نقلها چهل هزار تا یعنی فرض کنید نفری ۱۱۰۰ تا ۱۱۵۰ تا کمتر یا بیشتر درهم داد. به پول امروز یعنی دو سال درآمد یک سرهنگ سپاه. اینها آمدند شهادت دادند و معاویه تشجیع شد و ماجرای اعدام و ترورها بعد از این اتّفاق افتاد.
سی نفر از بزرگان بنی امیّه شهادت بدهند روی هم چقدر؟ سی هزار درهم. چرا یزید باید به یکی از بزرگان بنی هاشم سالی یک میلیون درهم بدهد؟! یعنی میفهمد که قیمت آدمها فرق میکند. از بنی هاشم یک نفر بخواهد بیاید تأیید بدهد خیلی گرانتر است. مثل مدرک سیکل با دکتری است. من بخواهم بنی امیّه بیایند طرفداری بکنند یا یکی از نزدیکان امام حسین باشد؟ اگر امام حسین (نستجیر بالله) میخواست خود را بفروشد، یزید چقدر او را میخرید! اصلاً دیگر مبلغ تعیین نمیکرد. اگر قرار بود سیّد الشّهداء لب تر (ابراز موافقت) بکند سر تا به پای او را طلا میکردند، بلکه حتّی میگفتند: حجاز در دست تو باشد. تو با ما کار نداشته باش و ما را تأیید بکن، بگو این حاکم است و من هم این قسمت هستم؛ کما اینکه بعدها به بعضی از فرزندان اهل بیت حکومت دادند. یک مدّتی مدینه را به حسن بن زید بن حسن دادند. آنها بلد بودند، چه کار بکنند. انگیزهی معاویه تقویت شد و آن ماجراها اتّفاق افتاد.
علّت عدم رغبت جامعه به امام حسین علیه السّلام
جامعه اینقدر پولزده است. فرض کنید یزید با امام حسین کار نداشت، این جامعه اصلاً به امام حسین علیه السّلام رأی نمیدهد. چون امام حسین بیاید عیش اینها را از بین میبرد (لذّتهای آنها را از بین میبرد) لقمه در حلقوم اینها گیر میکند. چون اینها عادت به این کردند که مهم این است که بگیریم و غارت بکنیم و ببریم، زد و بند بکنیم، رشوه بگیریم، رشوه بدهیم که به دنیا برسیم، یک نفر بیاید جلوی این را بگیرد، اصلاً نیازی نیست یزید مقابل امام حسین علیه السّلام باشد، اینکه اینقدر امام حسین سلام الله علیه در آن دوره کم طرفدار دارد، اصلاً یزید هم نبود، طرفدار امام نبودند، چون وجود امام نمیگذارد اینها هر کار دوست دارند بکنند. مثل اینکه فرض کنید یک نفر میآید یک غذایی لذیذ را میخورد، یک نفر بیاید بگوید این غذایی که تو داری میخوری سرطان است، از خوک کثیفتر است، چشم صد تا یتیم به این است، حقّ مردم است، برای طرف حنّاق میشود. دوست دارد لقمهای که میخواهد بخورد یک موسیقی لایت بگذارند و بخورد، از این حرفها نزنند، بگویند: گوارای وجود. لذا امام حسین علیه السّلام را نمیپسندند. اگر یزید هم نبود، این جامعه امام حسین علیه السّلام را نمیپسندید؛ چون اگر بخواهی عدالتخواه باشی اوّل باید از خودت شروع بکنی. لذا سراغ حضرت میآمدند و میگفتند: نرو، اشتباه است یا حضرت را متّهم میکردند (نستجیر بالله) میگفتند: به فلانی یک میلیون درهم دادند، صبر بکنی صد میلیون درهم به شما میدهند، قیام میکنی میخواهی نرخ را بالا ببری؟ -مثل همان ماجرای مدافعان حرم که به شما عرض میکردم- آمد گفت: ارزش ندارد، اینقدر نرخ را بالا ببری، داستان میشود، دنیا ارزش ندارد، کوفیها پشت تو را خالی میکنند، یزید هم اینقدر مبلغ نمیدهد حیف است تو نوهی پیغمبر هستی، برای دنیا خود را به خطر نینداز. یعنی همینقدر تو را بخرند، خیلی خوب میخرند چرا میخواهی نرخ را بالا ببری؟
استفادهی ابزاری از دین
یعنی عینک اینها این است که ارزش همه چیز به این (پول) است. چرا حضرت میفرماید: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا»[۶] حضرت این را در چه عرصهای بیان میکند، دارد برای کدام دوره بیان میکند؟ «وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ» دین هم اگر دارند برای این است که از منافع آن استفاده بکنند. در محلّ شخصی بود –شاید قبلاً اینجا عرض کرده باشم- اذان که میگفت، فکر میکردند رادیو دو بار اذان گفته است، اینقدر خوب اذان میگفت. بیست سال پیش ۶۵ میلیون تومان پول مردم را برد. مؤذّن محل! در یکی از مغازههای بزرگ ماشینفروشی خیابان ما که ماشینهای زیاد و پر قیمت در آن بود کار میکرد. اوّل وقت برای نماز میآمد، خود او بانی شده بود بلندگوهای مسجد را هم گرفته بودند تقویت کرده بودند، صدای آن در محل بیاید. کسی خبر نداشت که این میخواهد چه کار بکند. واقعاً اذان میگفت مثلاً در حدّ مؤذن زاده. خوب اذان میگفت. دو سه نوع هم اذان میگفت، هم سبک طوخی میگفت، هم سبک مؤذن زاده. من به یاد دارم پیرمردهای مسجد میآمدند میگفتند: امشب داشتیم میآمدیم مثل اینکه دو بار رادیو اذان گفت، اینقدر حرفهای اذان میگفت فکر نمیکردند… بالاخره مؤذّن مسجد که حرفهای نیست! ۶۵ میلیون آن زمان برد.
«وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ» دین را در دهان خود میگردانند، مدام دینی صحبت میکنند؛ چرا؟ «یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ» برای اینکه رزق آنها راه بیفتد. درّ، مدرّ، میدانید ادرار از این چیزها است. قدیمها به حقوق ادرار میگفتند، مستمری. برای اینکه مستمری آنها ادامه پیدا بکند. «یَحُوطُونَهُ» در دهان خود میگردانند چرا؟ «مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ» چون دنیای خود را بگردانند. لذا به امام حسین علیه السّلام میگویند: داری چه کاری میکنی؟! همین یک میلیون درهم خوب است. چرا اینقدر قیمت را بالا میبری، ارزش ندارد، نمیفهمد که حضرت چه میگوید یا اصلاً نمیخواهد بفهمد؛ چون اگر بخواهد بفهمد باید کمک بکند، نمیتواند. لذا حضرت را همراهی نکردند.
عدم همراهی مردم با زاهدان
مردم چه کسی را همراهی میکنند؟ مردم معمولاً –عموم مردم- زاهدان را همراهی نمیکنند، خسته میشوند. این روایتی که به اسم روایت این طرف و آن طرف میگویند: «النّاس علی دین ملوکهم» امیر المؤمنین به آن تبصرده زده است، فرمودند: «النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا»[۷] اگر زمان یزید تا قبل از اینکه امام حسین شهید بشود، در مکّه شرابخواری علنی نداشتیم، رقاصی علنی هم نداشتیم. در مدینه هم همینطور بود. در کاخ (شرابخواری) بود، در میان مردم نبود. زهد اینقدر زیاد آدمها را جذب نمیکند، چون بیاعتنایی به دنیا یک عقلی لازم دارد ولی شهوات… گوسفند هم شهوت را میفهمد، نیازی نیست خیلی هوش بالایی داشته باشد، شهوات اوّلیّات است. لذا امیر المؤمنین علیه السّلام میفرماید: «النَّاسُ مَعَ الْمُلُوکِ وَ الدُّنْیَا» مردم بیشتر سمت ملوک و دنیا میروند؛ یعنی اگر ملوک هم به دنبال دنیا باشند، خیلی کار خوب پیش میرود. لذا امام حسین سلام الله علیه طرفداری نداشت، حال نداشتند با او همراهی بکنند. حتّی اگر یزید دستور قتل امام را هم صادر نمیکرد که حالا من فردا شب عرض میکنم یزید از قتل امام به صورت ناگهانی پشیمان شد، این را دنبال نکرد.
ایجاد خلأ تئوریک برای حضرت
آن آقا بیجهت نبود که میگفت: برای چه یزید باید به یک آدم از خویشاوندان امام حسین علیه السّلام، یک میلیون درهم بدهد؟ برای اینکه امام حسین علیه السّلام را دچار خلأ تئوریک بکنند. به آقا میگفتند: چرا از مدینه بیرون آمدی؟ فرمود: پول ما را خوردند صبر کردیم؛ به ناموس ما جسارت کردند، بهتان زدند، دشنام دادند، صبر کردیم؛ حالا میخواهند ما را بکشند. ظاهر امر این است که اوّل حرکت حضرت برای جلوگیری از کشته شدن است. بعد حضرت کارهای دیگر هم کرده است که میخواهیم بحث بکنیم. خلأ تئوریک برای حضرت ایجاد میکنند. میگفت: من برای تو امان نامه میگیرم، تو را نمیکشند، (این کار) چه ضرورتی دارد؟ مردم اگر نگران باشند که امام حسین را میکشند، ممکن است راه بیفتند. یک نفر میآید… من نمیخواهم بگویم آن یک نفر خائن بوده است، شاید متوجّه نمیشده است که دارد چه کار میکند ولی وقتی میآید میگوید: تو را نمیکشند، من امان نامه میگیرم. باید به او گفت: تو چرا امان نامه میگیری، چرا به حرف تو گوش بدهند؟ چرا یک میلیون درهم به تو بدهند؟ من امان نامه میگیرم، یعنی جان حسین بن علی سلام الله علیه در خطر نیست، نگران نباشید، به زندگی خود برسید. آنها بیجهت به کسی پول نمیدهند. میفهمند پول را کجا خرج بکند، نمیخواهد که آن شخص یزید را تأیید بکند؛ هیچ وقت آن شخص نگفت یزید خوب است ولی او میتواند بگوید تو را نمیکشند، من امان نامه میگیرم. دوباره به مکّه آمد و به امام حسین علیه السّلام گفت: من از حاکم مکّه برای تو امان نامه میگیرم، از یزید هم امان نامه میگیرم، تو را نمیکشند چرا میخواهی بروی؟ الآن مردم بگویند: چرا داری میروی؟ بگوید: جان من در خطر است میگویند: نه، فلانی گفته است امان نامه میگیرم. حساسیّت جامعه را کم میکند، خلأ تئوریک ایجاد میکند، مقابله میکند، در واقع دارد پارازیت میاندازد. مثل حاکمیّت دوگانه است، ذهنها را از امام حسین علیه السّلام برمیگرداند، مثل اینکه امام حسین به دنبال چیزهای دیگری است. اگر دنبال این هستی که تو را نکشند که این امان نامه میدهد. یک کسی مثل من که نمیگوید امان نامه (میگیرم) یکی که خود او خبرهی فن است، فامیل است، سن و سال دار است، این چیزها را میفهمد، حرف بیربط نمیزند، میگوید: امان نامه میگیرم. لذا میگویند: مثل اینکه این (منظور امام حسین علیه السّلام) دنبال چیزهای دیگر است. اغراضی دارد که حالا به آن میپردازیم. میگویند بگذار ما زندگی خود را بکنیم.
مشروعیّتسازی برای یزید توسّط علمای آن زمان
این مسئله غیر از این است که یک عدّهای پیدا شدند که شروع به تئوریزه کردن رفتار یزید و تأیید او کردند، برای مخالفت با یزید حرمت ایجاد کردند. ما دهها کتاب در این زمینه داریم. یکی از آنها این است. یکی از دعواهایی که شیعه و سنی داشتند این بوده است که گاهی اهل سنّت هند برای اینکه –یک وقتی یک حکومتی در هند در اختیار شیعه بوده است- پول بگیرند عزاداری میکردند، با اینکه خلفا و معاویه و اینها را هم قبول داشتند. علمای شیعه میگفتند: برای چه عزاداری میکنید؟ از نظر شما امام حسین علیه السّلام (نستجیر بالله) به مرگ جاهلی مرده است، نباید قیام میکرده است؟ کار برعکس شده بود آنها در اثبات شهادت امام حسین علیه السّلام کتاب مینوشتند، علمای شیعه میگفتند: نخیر شما قبول ندارید. راست هم میگویند: شما (سنّیهای هند) نمیتوانید قبول داشته باشید. اینها کتاب مینوشتند که شما شهادت امام حسین علیه السّلام را قبول ندارید. دوباره آنها جواب میدادند، دوباره اینها رد میکردند. یکی از آنها این است تازه چاپ شده است ثمره الخلافه برای پسر سیّد دلدار علی نقوی معروف از اعاظم فقهای هند است که… تاریخ هند خیلی درس است. هند حوزهی مستقلی از نجف داشته است. در ادبیات از حوزهی نجف قویتر، در کلام یعنی در عقاید از حوزهی نجف قویتر، هند صادرات علم داشته است. امروز بروید قبر علمای آنها را نگاه بکنید مثل قبر فامیلهای ما که از دنیا رفتند هم نیست، شکسته است. انگلیس آمد حوزهی هند را نابود کرد. این مسئله خیلی تأسّفآور است. آن هند که صادرات محتوای علمی برای نجف داشته است، امروز استاد مکاسب یعنی سال هفتم، هشتم حوزه ندارند، اینقدر کم شده است. فقیر شدند، خیلی از منابع را به کشورهای دیگر فروختند.
یک عدّه از فقهای آن زمان شروع به مشروعیّت سازی برای یزید کردند. این بحث را چند سال پیش خیلی مفصّل عرض کردم، الآن دوباره این را تکرار نمیکنم امّا اگر دیدم مناسبت دارد و لازم است یک شب عرض میکنم که چه تلاشهایی کردند برای اینکه امام حسین سلام الله علیه را دچار بحران مشروعیّت بکنند؛ آن موقع بگویند: خود تو خودکشی کردی نستجیر بالله. یعنی اینطور نیست که ما بگوییم: مرگ بر یزید. لعنه الله علی یزید. یک یزید نمیتواند جامعه را اداره بکند، یک یزید یک حوزهی علمیّهی مناسب با خود لازم دارد، آیت الله العظمی مناسب خود را لازم دارد، فقیه مناسب خود را لازم دارد، آنها باید فتوا بدهند، آن نزدیکان بیایند امان نامه بگیرند؛ یک عدّه پول آن را بدهند، همینطور که ظلم اتّفاق نمیافتد. یک سیستم همه جانبه لازم دارد تا یزید، یزید بشود. یزید به تنهایی کاری نمیتواند از پیش ببرد. یزید هم بدنهی فرهنگی گسترده میخواهد، هم پول میخواهد، هم نیروی فرهنگی میخواهد، هم نیروی دینی میخواهد. هم آن موقعی که امام حسین بیعت نمیکند، بگویند: آیت الله العظمی فلانی… البتّه آیت الله العظمی فلانی آن زمان شیعه نیست ولی برای همانها مثل مرجع ما است، انگار مرجع ما برود این کار را بکند.
همین قیام امام را نگاه بکنید. صدام یک مقدار بعضیها را علیه امام تحت فشار قرار میداد -از بزرگان علما- موضعگیری میکردند، نمیشود الآن این حرفها را زد. با یک نفر از بزرگان مصاحبه کردند، میگفتند: صدام به شما فشار میآورد؟ میگفت: نه، خدا او را حفظ بکند، هیچ کاری با ما ندارد. خوب من هم میدانم او میترسد کشته بشود ولی بالاخره حالا کار درست چیست؟ یعنی مقابل امام که بگویند مثلاً شاه و صدام چون امام را تبعید کردند به… یا زمان جنگ، شاه یا صدام که در مقابل امام قدر و قیمتی ندارد که یک فقیه برجسته که در مقابل او یک فرد لا ابالی… اینکه نمیتواند در مقابل او بایستد، یکی مثل خود او باید در مقابلش بیاستد (یکی مثل امام باید در مقابل مثل او بایستد). مثل همان که عرض کردم گفتند: آنها عایشه را آوردند، شما امّ سلمه را بیاور. بتوانند مقابل هم قرار بگیرند. مروان که نمیتواند نقش عایشه را بازی بکند که برای او تقدّس قائل هستند. یک حوزهی علمیّه (در زمان امام حسین) آن زمان پای کار آمد، نیروهای فرهنگی آمدند، شعرا آمدند، یعنی رسانهها آمدند و از این طرف کسی حمایت نکرد. چرا؟ چون مشکلات درست میشود. میگفت: مگر –از محضر شما عذر میخواهم- تنم میخارد که… برو زندگی خود را بکن، حقوق بگیر، رها بکن. برو زندگی بکن، تندروی نکن این فضا برای…
عدم معرفت نسبت به مقام امام حسین علیه السّلام
کنار این یک بحران معرفت هم اتّفاق افتاده است. بحران بصیرت نیست، سطح بصیرت بالاتر است که در مورد خود آن هم میشود در مورد کوفیها بحث کرد. بحران معرفت اتّفاق افتاد؛ یعنی چه؟ یعنی یک عدّه اوّلیّات را نمیدانند. وقتی به جای امیر المؤمنین و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام شما یک مشت حرام زاده را سر حکومت بیاورید، این مردم باید زیر نظر اینها باشند؛ کسی اوّلیّات بلد نبود. به شما نمونه بگویم. چقدر رسول خدا کار رسانهای کرده است برای اینکه مردم بفهمند اهل بیت را دوست دارند. اصلاً اینکه امام هستند و این حرفها را رها بکنید. پیغمبر امام حسین را دوست دارد. نسبت به او حسّاس است. اصلاً او امام نیست، اعلم نیست، هیچ چیزی نیست نستجیر بالله، محبوب پیغمبر است. خوب اینکه مدام شما باید ساکت باشید، بعد آخوندهایی بیایند روایاتی – روایاتی که مثل روز گذشته عرض کردم- برای جیش قسطنطنیه بخوانند، روایت چیزی که حکومت یزید نیاز دارد را بخواند و چیزی که حقیقت است باید کتمان بشود که امام حسین علیه السّلام آدم مهمی در جامعه نباشد، امام حسین علیه السّلام به اندازهی یک آخوند عادی در جامعه نباشد. تلاش خیلی گسترده… خیلیها در قتل امام حسین علیه السّلام مقصّر هستند. من یک سالی عرض کردم اگر به من بگویند: قاتل اصلی امام حسین چه کسی است؟ میگویم: عبد الله بن عمر است، نه یزید. چون او اوّلین کسی است که مشروعیّت قیام سیّد الشّهداء… بعد هم این را به گردن شریح انداختند. هیچ کجا نگفتند شریح فتوا داد، بلکه عبد الله بن عمر هم جرأت نکرد فتوا بدهد ولی یک طوری حرف زد که همه فهمیدند قیام امام حسین علیه السّلام از نظر او حرام است. یعنی اینطور نیست که یک یزید بیاید کار تمام بشود تا مجموعهی نیروها الحاق نشوند، یزید یزید نمیشود. کنار این یک جهل بزرگی در مدینه است، نه بصیرت. بصیرت بعد از علم است. آدم معرفت دارد ممکن است بزنگاه تقوای او اجازه ندهد بصیرت پیدا بکند و بدون بصیرت رفتار بکند، نتواند حق را تشخیص بدهد ولی اوّل باید حق را بشناسد، بعد کلیّات را در موارد آن تشخیص بدهد.
نمونه به شما بگویم. مردم مدینه رسماً عمومی رقاصی و شرابخواری و اینها را نداشتند، اینها هنوز برای مردم مدینه قبح داشت. سال شصت شرابخواری عمومی قبح داشت. زن برهنه بیاید برقصد، برای آنها قبح داشت ولی کشتن پسر پیغمبر به اندازهی (نستجیر بالله) شرابخواری قبح نداشت. این مشکل معرفتی (بود) شما بینیید چقدر پیغمبر… من یک وقت روی روایت رسول خدا کار میکردم، دیدم پیغمبر یک صبح تا شب نبوده است که فارغ باشد که راجع به اهل بیت خود چیزی نگفته باشد. اینقدر از پیغمبر روایت داریم. «دَمُهُ دَمِی لَحْمُهُ لَحْمِی»، «حَرْبُهُ حَرْبِی»، «سِلْمُهُ سِلْمِی» چقدر بیان بکند! این معرفت از بین رفته بود، اینها به جای اینکه بفهمند باید دست شرابخواری را بوسید که به جای اینکه به کربلا بیاید مقابل امام حسین علیه السّلام قرار بگیرد، رفته است شراب خورده است. نه اینکه شرابخواری خوب است، این بد است ولی اگر قرار باشد کسی در مقابل امام حسین علیه السّلام قرار بگیرد، این کار را نکند و به جای آن برود شراب بخورد باید دست و پای او را بوسید. اصلاً این نسبت به آن گناه نیست ثواب است! بسنجد که اولویت کدام است. این معرفت است. مردم مدینه این را نمیفهمیدند. این است یکی از آن مواردی که عرض کردم بعضی از آن ریشههای عمیق قدیمی را مجبور شدیم به خاطر محدودهی زمانی سانسور بکنیم، چه چیزی این بلا را بر سر جامعهی اسلامی آورد که مردم مدینه امام حسین را نشناسند؟ عبدالله بن عمر را شخص مهّمی حساب کردند ولی امام حسین را نشناسند؟! خبر شهادت امام حسین سلام الله علیه رسید –حالا ما کار داریم تا وارد مسیر بشویم ولی میخواهیم مردم مدینه را ببینیم که بفهمیم فضا چیست- در مدینه امّ سلمه سلام الله علیه ابن عبّاس روز عاشورا خواب دیدند پریشان بودند؛ گفتند: همین الآن پیغمبر را دیدیم، شیشهی خونی در دست داشت -این روایت را قبلاً هم از پیغمبر شنیده بودند- نکند حسین بن علی را کشته باشند؛ امروز چه روزی است؟ گفتند: ده محرم است. اینها گریه کردند. خبر پیچید که احتمالاً امام حسین علیه السّلام کشته شده است، بدون اینکه خبری از جایی بیاید از خوابهای امّ سلمه و اینها فهمیدند. تا سفیر، پیغام آورد که پسر پیغمبر را کشتند. مدینه یکپارچه عزا شد به عنوان اینکه پسر پیغمبر را کشتند؟ نه، به عنوان اینکه امام را کشتند؟ نه، به عنوان اینکه یک پرچمدار حق را کشتند؟ نه، به عنوان اینکه یک عالم و مرجع تقلید را کشتند؟ نه، به عنوان اینکه بالاخره پسر پیغمبر بود؛ چرا او را کشتند؟ او را دستگیر میکردند و میگفتند: دیگر حق نداری علیه ما کاری بکنی، از او تعهّد میگرفتند، او را جریمه میکردند، چه اشتباهی کردند. عزاداری برای این نبود که سیّد الشّهداء کار درستی کرده است، میگفتند: یزید چرا زیادهروی کرده است، اسراف کرده است.
پدر عبدالله بن حنظله یک آدم تاریخی بود؛ چون شب یکی از عملیاتها ازدواج کرد، صبح وقت نکرد غسل بکند، همان سحر نماز نشده بود یا نماز شده بود رفت به پیغمبر ملحق شد و به سرعت هم شهید شد. پیغمبر فرمود: این حنظله غسیل الملائکه است. یک چهرهی شهید مشهوری شد بلا تشبیه حججی آن زمان شد، در ذهنها یک دفعه مشهور شد. شب زفاف او دیشب بوده است، از زن و زندگی خود جدا شده است، بالاخره کار آسانی نیست. همین چند ساعت ازدواج عبدالله به دنیا آمد، این عبدالله دیگر یادگاری بود، جامعه نسبت به او خیلی حسّاس بود. آدم زاهد مآبی هم بود، ده تا هم پسر داشت، عبدالله حنظلهی غسیل الملائکه فرماندهی قیام مردم مدینه در سال ۶۲ است، یعنی یک سال بعد از عاشورا. خبر شهادت امام حسین علیه السّلام را که دادند، عبدالله نگفت بیعت بکنید که برویم این یزید را بکشیم یا کشته بشویم؛ پسر پیغمبر را کشته است. این حرف را نزد؛ چرا؟ چون پسر پیغمبر را نمیشناسند که جایگاه او کجا است معرفت نیست. گفت: باید یک هیئت نمایندگی سفر برود ببینیم این یزید چه کسی است، چرا کشته است؟ مثلاً درست کشته است غلط کشته است. مثل اینکه بگویند محمّد تولّایی را در مشهد کشتند؛ یکی بگوید: نمیدانیم شاید این آخوند اوّل ناسزا گفته است… هیئت بررسی برای تحقیق و تفحّص برود. یعنی امام حسین علیه السّلام را نمیفهمیدند.
پیش یزید رفتند، طبیعتاً یزید هم خیلی تحویل میگیرد، این از بزرگان مدینه است؛ اینها بلد هستند یک سفرهی مفصّل انداختند و همه نوع خوردنی هم در آن بود. منتها یزید بود! معاویه هم مجلس شراب داشت ولی عمومی نبود. هر وقتی که هر کسی آمد اینطور نبود که او را به مجلس شراب ببرد، دوستان خاص او بودند، گاهی میخواست کسی را خیلی تحویل بگیرد، او را به اتاق بغل میبردند ولی یزید باز بود (سیاست معاویه را نداشت)، خانمها داشتند میرقصیدند و شراب هم بود و این عبدالله حنظله هم زاهد عابد. اینکه میگویم معرفت نباشد، یعنی اینکه زاهد عابد… مرده شور آن زهد و عبادتی را ببرند که تو نمیدانی امام حسین چه کسی است، اصل را نمیفهمی. این هیچ چیزی نگفت، دید اگر اینجا حرف بزند یزید دیوانه است. این یک عمر مثلاً امام جماعت مسجد بوده است، پیشانی او پینه بسته بود، حالا سر سفرهی شراب بنشیند و خانمها برقصند. یزید هم زیاد او را تحویل گرفت، پول داد و به او گفت: آقا خوش آمدید. همهی سفرهای آنها را با ارز مسافرتی حساب کردند و خلاصه گفت: بلند بشوید بروید. اینها با مقدار زیادی پول برگشتند. در راه دیدند عبدالله مدام دارد یک چیزهایی به پدر و مادر یزید میگوید. گفتند: چه شده است، خیلی شما را تحویل گرفت. این همه پول، این همه هدیه. گفت: این کافر شده است -من خیلی میسوزم میخواهم این حرف را بزنم، کافر پسر پیغمبر را کشته شده است- این شراب میخورد. این محرم و نامحرم نمیفهمد، با مادر و دختر و محرم و نامحرم با همه ازدواج میکند، هیچ چیزی نمیفهمد. همهی اینها نسبت به قتل امام حسین ثواب است! نه اینکه آنها کارهای بدی نیست، اینطور نیست ولی نسبت به قتل امام حسین علیه السّلام… کسی به جای اینکه امام را بکشد، برود آن کار را بکند مثل این است که ثواب کرده است. آن مسئله است که خیلی مهم است، این است که جامعه را بیچاره کرده است. بازگشت و توبهی آن مثل آنها نیست. وارد شهر شد –من از این بسیار ناراحت میشوم- مردم را جمع کرد گفت: ای مردم خود من دیدم که یزید شراب میخورد. مردم بسیار متعجّب شدند. این شش ماه پیش ناموس خدا را اسیر گرفته است. هیچ وقت آدم نمیتواند بعضی از بیادبیهایی که اینها کردند را به زبان بیاورد. این شخص پسر پیغمبر را کشته است حالا میگویید شراب میخورد؟! عبدالله گفت: شراب میخورد، این زنا میکند، آنها بد است. از این حرفها معلوم میشود که معرفت وجود ندارد گفت: هر کسی با من بیعت بکند –خدا میداند که روضه این است- بیعت مرگ یعنی می ایستیم تا تکه تکه بشویم؛ ما زنده باشیم و شرابخور حاکم جامعه باشد! با او بیعت مرگ کردند و کشته شدند.
علّت عدم همراهی مردم مدینه با امام حسین علیه السّلام
چرا امام حسین علیه السّلام نتوانست از این مردم مدینه آدم جذب بکند؟ اینکه من میگویم اگر یک بار لعن بر یزید بفرستید، باید صد هزار بار لعن بر عبدالله بن عمر بفرستید برای این است. عبدالله حنظلهی غسیل الملائکه یک آدم عابد زاهد محسوب میشود؛ الآن میگوید: یزید شراب خورده است، مردم هم قیام کردند، حداقل ده هزار نفر آدم به پیروی از این کشته شد. یک نفر از مردم مدینه دنبال امام حسین علیه السّلام نیامدند. اگر بگویید از جان خود میترسیدند، من میگویم همه که از جان خود نمیترسند، ده هزار نفر پای کار ایستادند، کشته شدند اینها معرفت نداشتند. اینها در مورد عبدالله میگفتند: این عارف است، زاهد است، به خاطر خدا قیام کرده است، اگر کشته هم بشویم میایستیم نسبت به امام حسین…
آن دستگاه (بنی امیّه و اطرافیان) اینقدر بُهتان به امام حسین سلام الله علیه زدند -خدا همهی آنها را لعنت بکند آنها از یزید مقصرتر هستند- هیچ کسی به سراغ امام حسین نیامد. این خیلی مظلومیّت است. حالا من این را یک شب عرض میکنم با همهی وجود میسوزم اینکه میگویم امام حسین سلام الله علیه وقتی میخواهد قیام بکند میفرماید: «أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً»[۸] من برای بازی قیام نکردم، من برای (نستجیر بالله) فساد قیام نکردم، برای شرارت قیام نکردم؛ چرا اینطور حرف میزند؟ در آن جامعه چه کار کردند، معرفت نیست، سیّد الشّهداء سلام الله علیه را در ذهن آنها بدنام کردند، نیامدند. اگر گریه هم کردند… برای همین است که امام زین العابدین در واقعهی حرّه هیچ دخالتی نکرد.
امام سجّاد سلام الله علیه غیر انقلابیترین مردم در انقلاب حرّه بود. چون مردم حرّه برای خون سیّد الشّهداء قیام نکردند، میگفتند: یزید شراب میخورد. این غربت حضرت است. اینقدر پیغمبر راجع به اهل بیت تبلیغ کرده است. امام رفت به آن لشکر فرمود: پیغمبر در مورد من و برادرم فرمود: «سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ»[۹] ما آقای بهشت هستیم. بعد فرمود: اگر (نستجیر بالله) من را راستگو نمیدانید، بروید از انس بپرسید. انس از نظر ما شیعهها یک دروغگوی به تمام معنا است، از اصحاب است. یعنی حضرت میبیند به اندازهی یک راستگوی عادی… شما که مقابل من نشستید که برای من عصمت و این حرفها قائل نیستید، مرجعیّت قائل نیستید، چیزی نمیفهمید. فقط میگویید: احتمالاً دروغگو نیست. چون حوصله نمیکنید بنشینید، نمیگویید: هم خیلی راستگو است ولی میگویید: احتمالاً دیگر خیلی دروغگو نیست. ببینید چقدر باید حضرت را تخریب کرده باشند… آن هم یک وقت امام میرود به یک کسی ارجاع میدهد مثلاً میگوید: بروید از عمار بپرسید. بگویید از همین عبدالله حنظله بپرسید، اقلاً طرف زاهد بود معلوم است انس بن مالک را بیشتر از امام حسین به عنوان راستگو… شخص دروغگو را بیشتر از امام حسین قبول دارند، ببینید چقدر تخریب کردند.
تخریب امام حسین علیه السّلام توسّط عوامل فرهنگی یزید
این تخریب که کار یزید نیست؛ این تخریب کار فرهنگیهای آن روز است، زیر ساخت درست کردند. اگر تاریخ را بخوانید آن زمانی که رضا شاه ملعون میخواست حجاب را کشف بکند، علنی مبارزه بکند. چند سال قبل از آن، شاید بیست سال در چند روز خاص یک عدّه زن بیحجاب وارد خیابان میشدند. تا شما آرام آرام قبح را نشکنید، او نمیتواند یک دفعه وسط بیاید. آن رضا شاه دیوانهی لعین ظالم، لعنه الله علیه، حشره الله مع یزید هم بخواهد یک کاری بکند، باید چند نفر او را همراهی بکنند. به بعضی از شهرها پیغام داده بودند باید آخوند شهر با زن بیحجاب خود بیاید. چرا؟ چون لازم دارد مردم را همراه خود بکند. یک نفر نمیتواند روی مردم اثری بگذارد، مقابله میکنند، تیم لازم است؛ لذا لعن یزید درست است اما کافی نیست.
در ماجرای سیّد الشّهداء -اگر حدیث قدسی باشد یا روایت امام صادق باشد فرق نمیکند- در زیارت عاشورا دارد که «لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِینَ» یک عدّه تمهید، مقدّمهچینی کردند که این اتّفاق بیفتد و الّا نمیشد کسی به کربلا برود و اینقدر کثیف جنایت بکند، یک عدّه خوشحال بودند. «سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ» یک عدّه مقدمات مادی آن را فراهم کردند، تنقّبت و الجمت و اینها یک عدّه تمهید کردند. اصلاً اگر اینها تمهید نمیکردند، هیچ اتّفاقی نمیافتاد. لذا قیام سیّد الشّهداء سلام الله علیه خیلی غربت دارد. وقتی اسم امام حسن میآید جگر ما میسوزد که یک عدّه آمدند به حضرت گفتند: یا مضلّ (نستجیر بالله) شبیه به این را در عمل برای امام حسین پیاده کردند گفتند: ای دنیا خواه (نستیجر بالله). این همه جنایت اینها خیلی کارها کردند. روضههای دههی دوم خیلی سخت است.
مصیبت اهل بیت در راه شام
در کربلا یک دختر بچّه… حتّی اگر کسی راجع به حضرت رقیه سلام الله علیها إن قلت داشته باشد ما در کربلا یک دختر بچّهی کشته شده نداریم. در منابع قرن سه قبل از شیخ کلینی داریم اسم بردند از بعضیها که اینها دخترهای سیّد الشّهداء بودند، جلوی خیمهها به شهادت رسیدند آن کسانی که زود به شهادت رسیدند که خوب راحت شدند؛ هر کسی بیشتر در این مسیر ماند، بیشتر مصیبت دید. شهری که امیر المؤمنین در آن نماز میخواند و به فقرا کمک میکرد، مثل دیروزی اینها را به آنجا آوردند، بیشتر شهر جز داخل کاخ گریه کردند. چند نفر از خانمها بودند که اینها فامیلها یا همسران بعضی از شهدای انصار بودند، اینها اهل کوفه بودند. خویشاوندان آنها آمدند پول دادند اینها را آزاد کردند. کسی پول هم میداد فرزندان امام حسین علیه السّلام را آزاد نمیکردند. یکی از تلخیها این است که از امروز و فردا دیگر فقط آل الله هستند که اسیر هستند، بقیه آزاد شدند؛ بقیه را پول گرفتند، آزاد کردند. از امروز تا یک صفر که به شام برسند، بیست روز… شما وقتی اربعین میروید اینقدر از شما پذیرایی میکنند، اگر پنج روز در مسیر باشید خسته هستید؛ با این همه پذیرایی که میشوید. یک وقت آدم به یک جایی که هدف او مشخّص است سفر میرود، مدام میگوید: نزدیک شدم. اینها دارند به سمت شامی میروند که هر جا میایستند، شهرهای مختلف اینها باید برای آنها برنامه اجرا بکنند، بعضی حرفها را آدم اصلاً نمیتواند به زبان بیاورد. اینکه نوشتند: «صُفِّدُوا فِی الْحَدِیدِ»[۱۰] چه کسی اینها را به زنجیر بست؟ ما گریه میکنیم، میگوییم: آمد پشت در به حضرت زهرا سلام الله علیها… حضرت فرمود: صدای نفسهای او را شنیدم. چه کسی آمد دست مخدرات حرم را ببندد؟! آدم به یکی از اینها فکر بکند باید یک عمر ضجّه بزند. جگر سوخته، لباس نامناسب، خندهی حضار، نگاه بررسی تا به دروازهی شام رسیدند.
از دروازهی شام تا کاخ یزید خیلی ماجرا است که من از اینها هم عبور میکنم، نمیتوانم بیان بکنم همین قدر به شما بگویم که از منطقهی یهودیها هم عبور دادند. آوردند در مقابل کاخ یزید ملعون نگه داشتند؛ امام زین العابدین فرمود: «وَ کَانَ یَزِیدُ یَتَّخِذُ مَجَالِسَ الشَّرَابِ»[۱۱] ما را یک بار (به مجلس شراب) نبردند، هر وقت مهمانی سفیری میآمد، دوباره ما را از آن خرابه میبردند…
بردند در یک خرابهای قرار دادند که این دختر بچّهها به هم میگفتند: ما را به اینجا آوردند این دیوارها روی سر ما بریزد، سقف نداشت بردند. در مجلس چه مجلسی؟! این جگرهای سوخته هر چه داغ میگذرد اوّل بیشتر هیجان دارد ولی هر چه میگذرد بیشتر عمق فاجعه را درک میکند. دیدند آن ملعون نشسته است غذا بخورد کنار سفرهی غذا یک تشت بردند. خیلی فجایع رخ داد. یک عکسی امروز دیدم خیلی جگر من سوخت فرزند این شهید مدافع حرم امروز میخواست به مدرسه برود دیدم این عکس پدر خود را… شما در خانهی خود بچّهی کوچک داشته باشید شب اگر زود چراغ اتاق را خاموش بکنید، نمیتواند بخوابد نگران میشود؛ چند روز فراق پدر، این همه مصیبت… اینها همه مظهر عزّت خدا هستند؛ اینها دیدند به عمّهی آنها در مجلس شراب جسارت شد، وقتی وارد خرابه شد دیگر آرام نشد…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیه، ص ۹۸٫
[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۵۹٫
[۵]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۴، ص ۱۴۶٫
[۶]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۴، ص ۳۸۳٫
[۷]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۲۶٫
[۸]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۴، ص ۳۲۹٫
[۹]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۴۵، ص ۶٫
[۱۰]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۹۸، ص ۲۴۱٫
[۱۱]– مثیر الأحزان، ص ۱۰۳٫
پاسخ دهید