چرا باید معاویه به اسم قیس بن سعد بن عباده نامه جعل کند که قیس با من متعهّد است؟ چون معاویه به قیس نامه میداد، قیس هم جواب دیپلماتیک، مودّبانه و نرم به او را میداد. این نگاه او بود. چرا قیس بن سعد بن عباده متهم شده که خود را فروخته است، در حالی که نفروخته بود؟ چون پذیرفت یک عدّهای در آن جامعه با علیّ بن ابیطالب، با حاکمیت هیچ اعلام همراهی نکنند، به خاطر احترام متقابل بین آنها و قیس گفتند فعلاً ما کاری نمیکنیم. فضای جامعه نسبت به قیس بدبین شده بود، ولی قیس خیانت نکرده بود. نامهای از معاویه به دست خط قیس جعل شد – ظاهراً دست خط قیس بود- که قیس با معاویه هم پیمان شده است. مصریان این را باور کردند، آن اکثریت مصر که با امیر المؤمنین بیعت کرده بودند این را باور کردند. چرا باور کردند؟ چون مماشات بیجهت او را دیده بودند. مردم مدینه هم سر و صدا کردند که او دارد خیانت میکند. حضرت فرمود: قیس خیانت نمیکند، امّا وقتی دید اوضاع مصر از هم پاشیده است، مردم او را خائن میبینند، از داخل هم سربازان میگویند او خیانت کرده است، در پایان گفتند او را عزل کن، اگر پیش معاویه برود یعنی خائن است، اگر او را عزل کنی پیش معاویه نرود یعنی خائن نیست.
قیس آدم خیلی بزرگی است، قیس یکی از باغهای خود را میفروخت، میلیاردها تومان به پول الآن بود، میگفت هر کس وام میخواهد بیاید بگیرد، اصلاً نیازی نداشت بفروشد، ملک و املاک زیادی داشت. هر کس وام میخواست میآمد از او میگرفت. وام را باید پس بدهید، مثلاً میگفتند آقا ۱۵ میلیارد آن مانده است، میگفت هر کس بلاعوض میخواهد بیاید بگیرد. این آدم که پیش معاویه نمیرود، خودش را بزرگتر از معاویه میداند. به او گفتند پیش معاویه برو، معاویه همین مصر را به تو میدهد. گفت این بیشرفی است، معاویه کیست؟! چند روزی به مدینه رفت، سراغ امیر المؤمنین نرفت، سخت است امیر المؤمنین او را عزل کرد و او که خیانت نکرده بود، ضایع شد. امّا خیلی طول نکشید، به محضر امیر المؤمنین علیه السّلام رفت، حضرت هم او را امتحان کرد. میخواهم اینها را بگویم که امیر المؤمنین او را خائن نمیدانست، فرمود: اگر بخواهم تو را به آذربایجان بفرستم میروی؟ امیر المؤمنین فرمود: مصر از شام مهمتر است، مصر یک کشور بود، با اهمّیّت و ثروت بود، آذربایجان یک جایی بود که تازه فتح شده بود و نه ثروتی داشت و نه جزء مناطق استراتژیک بود و اشغال هم میشد اتّفاقی نمیافتاد. هنوز خیلی از آنها مسلمان نشده بودند، سر حداد بود. مثل اینکه شهردار تهران را ببرند ده علی آباد سفلای استان فلان، با ۳۵۲ نفر سکنه، دهدار آنجا بکنند. اصلاً همین که تو به آذربایجان میروی، برای کسی که مصر را به او دادند، گفت آقا هر کجا بگویید میروم. لذا حضرت او را به آذربایجان فرستاد که بحثهای مذاکراتی در آذربایجان نبود و بعد هم حضرت او را فرماندهی پیاده نظام صفین کرد، یعنی آدم مهمی است. نکته اینجا است امیر المؤمنین او را عزل کرد، چرا با کسانی که مانع بیعت هستند و به حکومت تعهّد نمیدهند، تخاصم نداشته باشند، نجنگیدی؟ این هم همان امیر المؤمنین است.
پاسخ دهید