چه چیزی میتواند حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه را موفّق کند؟ چون حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه در رأس هیچ مشکلی ندارد. آن چیزی که شما میبینید و من میبینم این است که حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه در تودهها دچار اضمحلال شده است؛ یعنی حکومت امیر المؤمنین صلوات الله علیه سرباز صفر ندارد، نمیآیند بجنگند. امیر المؤمنین صلوات الله علیه مشکل کمبود فرمانده پیدا نکرده است. نگفتند مثلاً لشکر داشت، نمیدانست چه کسی را مسئول پیاده نظام و سواره نظام و… بگذارد. این را هیچ وقت نگفتهاند.
چه میشود که تودهها همراهی نمیکنند؟ تودهها وقتی دچار تناقض میشوند، عقب میروند. برای مردم ما دورهای بود که به آنها میگفتند بروید جان بدهید میرفتند جان میدادند. بعد دورهای بود که مراجع وسط میآیند و میگویند یارانه نگیرید، آنها یارانه میگیرند. چرا اوضاع اینطور میشود؟ چون مردم میگویند بعضی از اینها میلیاردی میخورند حالا من ۴۵ هزار تومان را نگیرم؟! عمراً، میگیرم! اصلاً اگر نیاز هم نداشته باشم میگیرم و آن را به فقرا میدهم. چون این را یک مو از خرس کندن و مال از یاغی گرفتن میداند. اگر دل او با حکومت باشد اینطور نیست، صد برابر بیش از… فرزند خود را داده است. من میشناسم کسی که فرزندش شهید شده ولی از یارانهی خود نگذشته است. چرا؟ یعنی ۴۵ هزار تومان برای او مهم بوده؟ خیر، میگوید: آن روزی که من فرزند خود را دادم بعضی از مسئولین در میدان جنگ بودند، فرزندان آنها شهید شدند. الآن من این ۴۵ هزار تومان را بدهم، آن مسئول حتّی اگر چشمش مشکل آب مروارید پیدا کند باید به خارج برود و عمل کند من چرا باید… من ۴۵ هزار تومان را میگیرم و ۴۵ هزار تومان از دزدی محافظت میکنم و این مبلغ را به فقرا میدهم. نمونهی آن این است.
اگر کسی جرأت دارد این آمار را منتشر کند. خانوادههای شهدایی که ۴۵ هزار تومان خود را بعد از فتاوای مراجع گرفتهاند. آنها نپذیرفتند، گفتند این تبعیض است؛ یعنی تودهی مردم وقتی میبینند که بدنهی خواص خوب عمل نمیکنند، لجبازی میکنند. حق هم دارد. ما چند جانباز داریم که پای آنها تا نزدیک کمر و بالای ران آنها قطع شده است ولی یارانههای خود را میگیرند و لزوماً نیاز هم ندارند. میگویند من این ۴۵ هزار تومان را میگیرم و به کسی که به خانهی ما میآید و پلهها را پاک میکند میدهم. حدّاقل به اندازهی ۴۵ هزار تومان جلوی دزدی را میگیرم. وقتی تبعیض ببیند واکنش نشان میدهد.
چه کسی میتواند میان فکر امیر المؤمنین و توده اتّصال برقرار کند و آنها احساس تناقض نکنند. این گروههای مختلف خواص هستند. «أَیْنَ عَمَّارٌ؟»[۱] یعنی این، یعنی من علیّ بن ابیطالب هستم ولی عمّار نیست که پیوند بدهد. اگر عمّار بود، اصلاً حکمیت رخ نمیداد. حکمیت یعنی نمیدانیم علی علیه السّلام یا معاویه. عمّار شهید شده بود. یکی از گروههایی که میتوانند بسیار جدّی به حکومت اسلامی کمک کنند، شهادتطلبان هستند، آن کسانی که شهیدانه زندگی میکنند. اینها پاک هستند، آمادهی سر دادن هستند. اگر گاهی به بعضی از نیروهای نظامی ما ظلم میشود برای این است که مردم مدام شنیدهاند آنها کاسبی میکنند و در کاسبی، کاسبیهای خورد را ناخواسته یا خواسته نابود کردند با اینها احساس رقابت میکنند. شما مدام باید بگویید: ببین شهید مدافع حرم…
شما در کدام منطقهی دنیا دیدهاید، یک نمونه برای من پیدا کنید که نسبت به شهدای جوان خود بیاحترامی کند؟ ابداً این کار را نمیکنند. منتها اگر مردم احساس کنند که این نیروی نظامی برای اینکه بعضی از هزینههای خود را به دست بیاورد، مجبور است کاسبی کند. یک وقت پروژهها آنقدر کلان هستند که از عهدهی کسی بر نمیآید، چندان سودآور نیست، اصلاً باید بیاید اینجا جهاد کند و کار را بردارد، یک وقت کار سودآور است و از عهدهی شرکتهای کوچک هم برمیآید، این میآید جمع میکند. احساس رقابت میکنند، بعد شما باید بگویید: چند میگیری کشته بشوی؟ چرا این «چند میگیری کشته بشوی» در جامعهی ما اتّفاق افتاده است؟ کجای دنیا اینطور است که بگویند اینها میروند پول میگیرند که کشته بشوند. گبرها هم اینطور نیستند، ما بد عمل کردهایم.
آن گروهی که میتواند بین افکار عمومی و سران سالم ارتباط برقرار کند، کسانی هستند که مثل شهدا زندگی میکنند، بیتوقّع میجنگد، بیتوقّع به میدان میرود. توسّل به آنها اثر معنوی دارد، یادمان آنها فضای جامعه را تطهیر میکند. جامعه هر چقدر هم در منجلاب غوطهور شده باشد، وقتی که یک سر بریده میآید و میشود حججی ببینید چه موجی ایجاد میکند چون باور شده است، چون حججی برای انتخابات سر نداده بود. یک دست بدهد که به انتخابات بیاید، ده سال به زندان برود که بیاید در انتخابات رأی بیاورد، خیر! داشتههای خود را داده بود و هیچ چیزی هم نگرفته بود. هر چقدر ناسزا بگویند، هر چقدر روی بحث شهادت و مدافع حرم و… إن قلت داشته باشند وقتی حججی بیاید نمیتوانند در برابر او مقابله کنند.
[۱]- نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۶۴٫
پاسخ دهید