باید هم راجع به غربت صحبت کرد، هم راجع به اینکه امام یک طور دیگر است. ما شیعهی امام هستیم، من نمیدانم چند درصد هستم ولی رفتار او یک طوری است که او ناامید نشده است. او از هیچ کسی ناامید نشده است. همان مروانی که شب ۲۸ رجب به ولید بن عتبه گفت: گردن این حسین بن علی را بزن اگر میخواهی این شهر را اداره بکنی همان مروانی که وقتی مسلم بن عقبه لعنه الله علیه در مدینه آمد، گفت: اگر میخواهی شهر را اداره بکنی، گردن علیّ بن الحسین را بزن. یعنی هم راجع به پدر او گفت، هم راجع به خود او گفت. همان (مروان) وقتی شهر ناامن شد و میدانست امنیت در خانهی امام سجّاد علیه السّلام است، زن جوان داشت، خجالت نکشید که در خانهی امام سجّاد علیه السّلام بیاید، چون میدانست در این خانه را بزنی، بر نمیگرداند. فرزدق هم میگوید، فرزدق میگوید: این خانواده اینطور هستند اگر لا الا الّا الله نمیگفتند، اصلاً لا به زبان آنها نمیآید. لا نمیگویند، لا را فقط در لا الا الّا الله میگویند. لذا مروان هم اگر هر غلطی بکند، میداند اگر در این خانه برود، او را از این خانه بیرون نمیکنند.
امام چطور است که اینطور میشود؟ حالا نمیشود امام شد ولی میشود منطق او را ببینیم که چطور است. ما زندگی خود را با دوران او مقایسه بکنیم، ببینیم الآن ما شیعهها مدل امام سجّاد علیه السّلام شیعه هستیم، مدل ائمّه شیعه هستیم. کاسبیهای ما الآن مدل ائمّه علیهم السّلام است؟ میبینیم طرف چک دارد، میگوییم ۷۰ درصد جنس او را کم بکن. چون ندارد، چک او میخواهد پاس بشود، به او فشار میآوریم. امام رضا سلام الله علیه، روحی له الفداء آمدند فرمودند: به این کارگرها چقدر دادید؟ طرف گفت: اینقدر. امام فرمود: چرا اینقدر کم؟ گفت: اینها بیکار هستند، از خدا میخواهند کار بکنند؛ همین که به اینها غذا بدهیم وسط کار… مثل فیلیپنیها آنجا با یک همبرگر بدهی یک صبح تا شب کار میکنند، چون گرسنه هستند. گفت: آقا به اینها غذا بدهیم، کار میکنند. حالا حقوق هم میدهیم. حضرت فرمود: نه من نمیخواهم. او مجبور است.برای غربیها که نگفتند، ما میگوییم: آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران نپسند، آنچه برای خود میپسندی برای دیگران بپسند. برویم وارد زندگی ائمّه علیهم السّلام بشویم، میبینیم خیلی با آنها دوست هستیم؛ یعنی راه دادند که ما وارد مجالس آنها بشویم. در مجالس آنها سبک میشویم، استغفار میکنیم اشک میریزیم. ولی سبک زندگی امام خیلی در میان ما غریب است. من خود را میگویم شما را که نمیشناسم. جسارت نمیکنم هر کجا اخلاقی بود و اینها حدیث نفس میکنم، خود را میگویم.
آقا چرا ناامید نمیشوی؟ ریشهی همهی بدبختیهای ما درتوحید، ربوبیّت، ولایت است. من گاهی به یک جناح خاص تکه میاندازم، این دفعه به آن یکی میخواهم تکه بیندازم. ما هشت سال گرفتار یک کسی بودیم… این فرق امام است. چرا امام ناامید نمیشود، ما ناامید میشویم؟ هفت، هشت سال گرفتار یک کسی بودیم، این عشق خدمت بود، سرعت بالا، تراکتور میخواست خدمت بکند. خوب است دیگر. این اوّل انحراف است. اوّل انحراف این است که بگویی من میخواهم به خلق خدمت بکنم. چند تا انحراف دارد. من میخواهم خدمت بکنم، من! من میتوانم خدمت بکنم. جای چه کسی نشستی؟! خدمت بکنی نیّت تو چیست؟ لله است، چرا دروغ میگویی؟ اگر لله است چرا دروغ میگویی؟ اگر لله است چرا زد و بند میکنی؟ اگر لله است، چرا مجرم را میخواهند بگیرند نمیگذاری. فقط آنها که تو میخواهی خدمت بکنی خدمت است. آن که زیر دست تو است، کهریزک درست کرد، استعلام کرد گفت: آن را حل کردم، بعد نکرد. آبروی نظام را برد. آن هم خدمت بود؟ یک کاری کردید که آبروی ما برود. خدمت برای چه؟ خدمت که بگویی من اوّل خادم هستم، این اوّل شرک است. کسی میخواهد خدمت بکند، صدقه بدهد اخلاق خدا چطور است. «رَحِیمٌ لَا یُوصَفُ بِالرِّقَّهِ»[۱]
این بحث اعتقادی مهمی است. دل خدا نمیسوزد، رحمت دارد. شما اگر وارد خیابان شدید، یک بچّهای داشت شیشهای را پاک میکرد، دل شما سوخت پول دادی، خوب به ازای آن دل شما برای یک کسی دیگر هم نمیسوزد. غذا میخوری، سیر میشوی، دل شما سوخت این پول را میدهی، دیگر دل شما نمیسوزد. آن که مهم این است که برای چه بدهی؟ برای اینکه لله است. بعضی از این دوستان حوزهی ما که در جلسه هستند یک بزرگی را میشناسند، شاید از او شنیده باشند بنده یک مقدار بیشتر از آنها با او خصوصی بودم. گاهی میگوییم: حاج آقا برویم فلان کار خوب را انجام بدهیم؟ میگوید: نیّتم نمیآید. نمیدانم برای چه میخواهم این کار را بکنم؟ به دیدن فلانی برویم؟ میگوید: نیّم نمیآید. یعنی چه؟ ظاهر این خوب است، به دیدن یک عالم برویم، عرض ادب بکنیم. میگوید: نیّتم نمیآید، نمیدانم برای چه دارم این کار را میکنم. میخواهم بروم با او ارتباط بگیرم، اینجا من از او تعریف بکنم که یک جایی که یک کسی پرسید او… دنبال چه هستی؟ اینکه روبروی شما نشسته است این حرفها را دارد میزند که چه؟ از اخلاص اهل بیت میگوید که بگوید: من هم اخلاص میفهمم خاک بر سرش بکند. که شما بگویید: خیلی خوب بود خاک برسرش بکند. برای چه این حرفها را میزنی که تلویزیون تو را پخش بکند؟ خاک بر سرت بکنند . خود را میگویم.
[۱]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۲۵۸٫
پاسخ دهید