تمام دعواها از ابتدای تاریخ تا امروز، هر وقت شما نگاه کنید فاصله گرفتن از منبع دین است. خیلی از اختلافات فکری و دینی که امروز پیش میآید سر این مسئله است که آنجایی که هیچ تعارض و اختلافی نیست، دین در آن نقطه ورود نکرده است و یا به شما اجازه داده است که خود شما تصمیم بگیرید، مثلاً در رنگ لباس دین به رنگ خاصّی الزام نکرده است، آنجا با شما کاری ندارد. در خیلی از امور ورود نمیکند، مثلاً اینکه شما چه شغلی را انتخاب کنید، دین الزام نمیکند که مردم لزوماً باید چه شغلی را انتخاب کنند. بله، ممکن است شرایطی بگذارد. یا مثلاً فرض کنید ما که ایرانی هستیم، دین مخالفتی ندارد شما به مظاهر ایرانیّت یا ایرانیگری خود بپردازید. کجا مخالف است؟ آنجایی که تعارض بین آن منبع اصلی که قرآن و ثقلین است با یک چیز دیگر.
مثال روشنتر که بخواهم بزنم این است که دین ما مشکلی ندارد اگر یک نفر بگوید یک کوروش بوده است و اگر بوده است یک خدماتی هم داشته است. اگر آنجا که علّامه طباطبایی فرموده است احسنت. اشکالی هم ندارد که کسی نسبت به او گرایش داشته باشد و نیازی نیست که آدم خدماتی که او داشته است را انکار کند. به فرض اینکه ثابت شود هیچ اشکالی ندارد. کجا اشکال دارد؟ آنجایی که میگوید عبادت برای خدا است ولی شخص رو به کوروش سجده کنید. دین اینجا ایراد میگیرد. آنجایی که دین نظر صریح دارد نمیتوانیم جای دیگر برویم. وگرنه اشکالی ندارد که یک ایرانی عناصر ایرانیگری در ایرانیّت خود، در ادبیات خود، در فرهنگ خود داشته باشد و آن را هم ترویج کند.
شما به این افغانیها نگاه کنید، اینها خیلی فرهنگ دارند و اگر مرز جغرافیایی باشد ابن سینا، مولوی و خیلی از این بزرگانی که ما امروز ایرانی میدانیم امروز افغانی هستند، در مرز افغانستان هستند. یعنی اگر شما بخواهید این مرزهای اعتباری دنیا را ملاک بگیرید، خیلی از بزرگانی که ما آنها را ایرانی حساب میکنیم امروز افغانی حساب میشوند. اشکالی ندارد عثمانیها یا ترکیهای ها هم به میراث گذشتگان خود افتخار کنند. کجا اشکال دارد؟ آنجایی که این را مقابل قرآن و ثقلین اصل قرار دهند. اینجا است که مشکل است.
پاسخ دهید