«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

قیام بزرگ حضرت زهرا سلام الله علیها در مقابل غاصبان فدک

بحث ما این شب‌ها نوع قیامی است که زهرای اطهر سلام الله علیها انجام دادند. یکی از اهداف این جلسه و این موضوع این است که عزیزان پلیدی دشمنان زهرای اطهر را بیشتر درک کنند؛ یا تذکّراً باشد یا اگر عزیزی نمی‌داند به عمق وجود او برود. خدمت شما عرض کردیم که زهرای اطهر سلام الله علیها جبهه‌ی وسیعی مقابل دشمن باز کرد. منتها نقطه‌ی تمرکز مبارزه‌ی حضرت این بود که  فدک را دستمایه‌ی مبارزه قرار داد. وگرنه از توحید گرفته، بحث نبوّت، اشاراتی به نفاق این‌ها که این‌ها را مفصّل در خطبه‌ی فدکیه فرمودند. به ماجرای غدیر اشاره کردند، به امامت امیر المؤمنین علیه السّلام اشاره کردند. نمی‌خواهم عرض کنم که قیام زهرای اطهر سلام الله علیها یک موضوع دارد، ولی آن چیزی که تمرکز دارد، راجع به یک تکّه زمینی است که ارزشمند هم بوده است. بنده که وقتی این شب‌ها می‌گویم یک تکّه زمین، کسی اشتباه برداشت نکند که می‌خواهم قیمت فدک را کم کنم. قیمت مادّی فدک به نسبت حضرت زهرا سلام الله علیها است که می‌گویم یک تکّه زمین. این شب‌ها کسی اشتباه برداشت نکند که من می‌خواستم حضرت زهرا برای یک تکّه زمین، وگرنه جای یک پارکینگ بود؛ مثال جای پارکینگ را هم من زدم! مثال جای پارکینگ را زدم یک مرجع تقلید برای این‌که بگویم گرچه در آن زمین «فیها عِینُ (عُیونٌ) فَوّارَه وَ نَخیلٌ کَثیرَه»[۴] در آن زمین چشمه‌ها داشت، درختان فراوان داشت، از جهت مالی مهم بود. منتها شما بگویید آن یک تکّه زمین یک استان است. این‌که زهرای اطهر بیایید به خاطر آن تکّه زمین جامعه را دچار آسیب کند بد نیست. من این را هم عرض کنم و به قول طلبه‌ها دفع دخل مقدّر کنم؛ اگر کسی دنبال این باشد که برود از اموالی که بردند دفاع کند، در راه دفاع از اموال خود و اعاده‌‌ی اموال سرقت شده و غصب شده‌ی خود کشته شود شهید است. نمی‌خواهم بگویم این هم بد است.

قصور زبان از بیان مقام با عظمت حضرت علی علیه السّلام

ولی نگاه من چیست؟ نگاه من این است که آن زهرای اطهر سلام الله علیها که من اگر بخواهم برای او فضیلت بگویم نمی‌دانم چه بگویم، چون فضیلت گویی به اندازه‌ی ما است. من اگر بخواهم برای امیر المؤمنین علیه السّلام هم فضیلت بگویم نمی‌دانم چه فضیلتی بگویم که فضیلت برای خود امیر المؤمنین علیه السّلام باشد. معمولاً فضیلت گویی‌ها نسبی است. مثلاً امیر المؤمنین علیه السّلام جای پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم خوابید و آن دیگری با پیغمبر در غار رفت خوابید و می‌ترسید. یکی می‌ترسید و یکی نمی‌ترسید. این‌ها فضیلت در خور شأن امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام نیست. در نسبت با دیگران یک نفر این‌قدر بیچاره است که امیر المؤمنین علیه السّلام را ممکن است با یک ترسو مقایسه کند. ما می‌گویم که امیر المؤمنین علیه السّلام جای پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم خوابیده است و آن دیگری که کنار پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هم بود می‌ترسید. امیر المؤمنین در احد چگونه جنگید، آن‌ها فرار کردند و از کوه بالا رفتند. آن‌ها در جنگ احزاب جرأت نمی‌کردند سر خود را بلند کنند، امیر المؤمنین یک تنه مقابل امر ایستاد و چه کرد. این‌ها به نسبت حقیقت حضرت، برای حضرت فضیلتی نیست. فضیلت امیر المؤمنین و زهرای اطهر گفتن خیلی سخت است. بله، می‌شود فضیلت در نسبت دیگران گفت. چون ما اساساً حقیقت این دو بزرگوار را که بخواهیم فضیلت بگوییم نمی‌شناسیم. کسی می‌تواند حرف بزند که شناخت داشته باشد. کسی که شناخت ندارد چه می‌تواند بگوید. کما این‌که از صفات سلبیه‌ی خداوند داریم که جاهل نیست. آخر این هم حرف شد؟! مثلاً خدا جاهل نیست! این صفت است؟ چرا اسم آن را صفت گذاشتند؟ می‌گوید بالاخره آدم کمی بیشتر از هیچی می‌فهمد که آن خدا جاهل نیست! فهم ما از فضایل امیر المؤمنین علیه السّلام و زهرای اطهر سلام الله علیها بیشتر این‌طور است، شبیه این است که بگوییم جاهل نیست. مثلاً در برابر شمشیرها نمی‌ترسید. این‌ حرف‌ها اصلاً فضیلت نیست! لذا برای من سخت است که برای امیر المؤمنین علیه السّلام و زهرای اطهر سلام الله علیها فضیلت بیان کنم. پیدا کردن آن که فضیلت باشد سخت است. می‌شود بگوییم نسبت به دیگران بهتر بودند.

فدکِ غصب شده و غضب و قهر حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت به ابوبکر

 موضوع بحث این بود که چرا زهرای اطهر آمدند روی فدک و زمین سرمایه گذاری کردند؟ توضیح دادیم که آن حکومت ادای حکومت دینی در می‌آورد؛ ریش بلند و عمامه‌ی بر سر و یقه‌ی بسته و نماز جمعه و خطبه و نماز اوّل وقت و امامت جماعت و قضاوت و فتح الفتوح و گسترش مرزهای اسلام. همه‌ی این‌ها شعار دینی بود. صبح تا شب با «لا الهَ الّا الله» کار می‌کردند. اگر زهرای اطهر سلام الله علیها وارد محاجّه‌‌های کلامی و بحثی می‌شد سه ساعت، چهار ساعت طول می‌کشید، چون دیوار حاشا بلند است. اگر کسی شعور داشت زهرای اطهر سلام الله علیها را با کسی قیاس نمی‌کرد. در آن جامعه که این شعور نیست شما هر چه بحث کنید طرف در نهایت می‌گوید نمی‌فهمم. در آخر سر هم می‌گوید نهایتاً نفهمیدم. زهرای اطهر سلام الله علیها کاری کرد که ولو غیر مسلمان‌ها نگویند نمی‌فهمیم. یعنی کسی که زهرای اطهر سلام الله علیها را باور کرده باشد، برداشت او این است که ایشان آمدند فرمودند این زمین ما را که غصب کردید بدهید. این شهود من است، نمی‌پذیرید، پس ارث به من می‌رسد.

آن کسی که آمد گفت پیغمبر فرموده است به شما ارث نمی‌رسد دو حالت دارد؛ اگر راست گفته باشد واجب شرعی است که هر کسی حتّی زهرای اطهر سلام الله علیها بپذیرد. مگر می‌شود حرف پیغمبر را رد کند؟ هیچ کسی حق ندارد رد کند. اگر حضرت زهرا سلام الله علیها در این روایت شک داشت که گوینده‌ی آن دروغ گفته است باید چه کار می‌کرد؟ یعنی احتمال می‌داد راست باشد. حضرت می‌فرمود که آقا هبه را نپذیرفتید؟ ارث را که پذیرفتید! من دختر پدر خود هستم دیگر. از پدر من ارث می‌رسد. می‌گویند پیغمبران استثنائاً ارث نمی‌گذارند. اگر حضرت زهرا سلام الله علیها احتمال می‌داد این روایتی که خلیفه گفت که پیغمبران استثنائاً ارث نمی‌گذارند، راست باشد تقوا چه حکم می‌کرد؟ به قول طلبه‌ها فحص از مخصّص کند، برود بررسی کند ببینید این روایت واقعاً وجود دارد یا نه؟ دعوا نداشت، باید تحقیق می‌کرد. امّا حضرت زهرا سلام الله علیها این کار را نکرد، قهر کرد. یعنی خلیفه روایت خواند و حضرت زهرا قهر کرد. مثلاً بیایند به شما بگویند که باید خمس بدهید، فرض کنید شما فقه می‌دانید. یعنی مقلّد نیستید؟ بگویید برای چه من باید خمس بدهم؟ بگویند این روایت معتبر است، ببینید. شما می‌توانید بگویید که بله، اشکال سندی ندارد، اشکال دلالی محتوایی ندارد. به چهار نفر نشان می‌دهید که ببینید می‌توانید اشکالی در آن پیدا کنید؟ می‌گویند نه. اهل تقوا چه کار می‌کنند. همه‌ی احکام ما این‌طور است، تمکین می‌کنند. می‌گوید چشم، می‌دهم.

کمی احتمال دهد اشکال داشته باشد می‌گوید من بروم روایات را بررسی کنم ببینیم روایتی خلاف این نیست. در جایی از آن اشکال نیست. امّا یک نفر بگویید نه، اصلاً من با شما قهر هستم، حالا که این روایت را خواندید دیگر به هیئت شما نمی‌آیم. این واضح است که خلاف شرع است و اگر آن روایت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم باشد بیّن است. با روایت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم نمی‌شود قهر کرد؛ یعنی به حکم خدا تن ندهید. یک طرف قضیّه این است که حضرت زهرا به حکم خدا تن نداده است. حالا عرض می‌کنم، البتّه این را هم گفتم که پستی به جایی رسیده که مجبور بودند بگویند. وسط اقیانوس خدایی نکرده کسی گیر کند و کوسه دنبال او بیاید از درخت بالا می‌رود!

 آن طرف قضیّه وقتی حضرت زهرا قهر می‌کند علامت این است که این روایت، روایت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم نیست. راوی که یک نفر بیشتر نیست. به ما روایت دهند سلسله‌ سند ۱۴۰۰ سال را شما باید نقد بزنید، همین‌طور جلو بروید و به پیغمبر برسید. بالاخره ممکن است یک جایی، یک ایرادی پیدا کنید. امّا بین حضرت زهرا سلام الله علیها و این روایت یک راوی بیشتر نیست؛ یک نفر که می‌گوید من خلیفه هستم مستقیم دارد از پیغمبر می‌گوید. ردّ روایت یعنی این آدم راست نمی‌گوید! اگر نظر حضرت زهرا سلام الله علیها این بود که این آدم اشتباه کرده است، توهّم زده است، خیال کرده است که پیغمبر این چنین گفته است جای قهر نداشت. باید اشتباه او را… ولی قهر کردن مقابل بیان یک روایت یعنی راوی راستگو نیست، یعنی راوی دروغگو است. راوی که دروغگو است، کسی است که غاصب این زمین هم است. یعنی دزدِ غاصبِ دروغگو است. پس شما این حرف را به یک بت پرست هم بزنید، بگویید دختر پیغمبر فرمود کسی که این فدک را برداشته است دزد و غاصب و دروغگو است، دیگر اصلاً چیزی باقی نمی‌ماند.

پاره کردن قباله‌ی فدک و بی‌احترامی به حضرت زهرا سلام الله علیها

من عرض کردم خدایی نکرده به شما بگویند همسر امام رحمت الله علیه چنین چیزی در مورد نظام گفته است، اصلاً آبرویی باقی نمی‌ماند. تازه همسر امام کجا و صدّیقه‌ی طاهره، سیّده نساء اهل الجنّه، معصوم کجا. حالا تشبیه هم از خیلی جهات ربطی ندارد، می‌خواهم تقریب به ذهن کنم. یک آدم سرشناس این کار را کند جنجال می‌شود. شما ببینید که حضرت چه آتشی به این حکومت کشید! آن کسی که صدّیقه است، سیّده‌ی نساء اهل الجنّه است فرموده است بعد از پدر من این‌ها زمین ما را خوردند و دروغ هم گفتند. شما به بت پرست، به هندو، به هر کسی این را بگویید می‌گویند این‌ها چطور با دختر پیغمبر چنین کاری کردند؟! چطور رعایت نکردند؟! چه مسئله‌ای بود که این‌ها… نهایتاً این بود که این‌ها این زمین را می‌د‌ادند. خیلی هزینه‌ی سنگینی دادند. بعضی نقل‌ها می‌گوید این کار را کردند. وقتی دیدند هزینه خیلی سنگین است قباله نوشت. منتها به نفر بعدی اشاره کرد و گفت تو باید گشایش کنی. چون من این قباله را که نوشتم یعنی این‌که من می‌خواستم دروغ بگویم، غصب کنم، آمد در جمع طوری صحبت کرد که من منکوب شدم. فردا هم بیاید چیزی دیگری بگوید که… خود ما هم امضا کردیم که درست می‌گوید.

 لذا نمی‌خواستم این را در روضه بخوانم، چون اگر می‌خواستم در روضه باز کنم حال خود من خراب می‌شود. این‌جا می‌گویم در کافی است که وقتی آمد قباله را بگیرد بی‌ بی سلام الله علیها امتناع کرد و او بی‌حرمتی کرد، از دست حضرت کشید، آب دهان انداخت. این شدّت عمل… چون اگر بپذیریم دیگر کار… این شدّت عمل برای چیست؟ برای این‌که چیزی باقی نمانده است. به یک نفر بگویند شما… بالاخره آن‌ها مثل ما بودند؛ معمّم و ریش بلند، حالا به او بگویند دزدِ غاصب. آن هم چه کسی این حرف را زده است؟ سیّده‌ی نساء اهل الجنّه، بضعه الرّسول! حضرت ضربه‌ی محکمی زد و این‌ها بد بی‌آبرو شدند. به گونه‌ای که در روایت است که او می‌آمد مردم را جمع می‌کرد می‌گفت: «أَقِیلُونِی لَسْتُ بِخَیْرِکُمْ»[۵] آمدیم معامله را به هم بزنیم، این بیعت را نمی‌خواهم، نمی‌خواهم بروم. به من چه که بخواهم خلافت کنم. چطور؟ شما دیدید رئیس جمهورها یک دوره گند می‌زنند و دور بعد ناز می‌کنند که دیگران التماس کنند که نه ترخدا، وضع مملکت خراب است، حالا بیایید چهار سال دیگر هم خدمت کنید. در این دوره‌های سال‌های اخیر زیاد این‌طور دیدیم. یک فضایی فراهم شود که بگوییم نه، بعد از پیغمبر بحران شده است، یک نفر بیایید آن را جمع کند! خلاصه این آبروی مانند چینی شکسته را بند بزنند. از آن طرف طبیعتاً آن‌ها که دست برنمی‌دارند.

این جمله‌ها را نمی‌شود در روضه خواند. شما اگر بخواهید به خانه‌ای مانند خانه‌ی زهرای اطهر سلام الله علیها با آن تقدّس حمله کنید که نمی‌توانید! باید اوّل آن تقدّس را بشکنید و بعد حمله کنید. اوّل باید حرمت خانه را بشکنید. یعنی اوّل باید تئوریزه کنید. اوّل بگویید حرمت ندارد، بعد بروید حمله کنید. اگر بگویید حرمت دارد کسی نمی‌تواند بگوید که بروید به پیغمبر حمله کنید. یعنی اوّل باید تخریب کنید! لذا این کار را کردند. شروع به تخریب چهره‌ی صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها کردند که یک مورد آن را عرض کردم.

علّت پافشاری اهل بیت علیهم السّلام بر سر ماجرای فدک

گفتند آقا ما نمی‌خواهیم مال مردم را بدهیم. وقتی پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم می‌گوید حرام است یعنی برای بیت المال است. حالا این را توضیح می‌دهم. ممکن است یک سؤال به ذهن بیایید. از قدیم، ۹۰۰ سال، هزار سال پیش اهل سنّت می‌گویند. اخیراً یک آقایی، با این‌که شیعه است، در دانشگاه گفته است که آقا اصلاً این حرف‌ها که این شیخ می‌زند نبوّت پیغمبر بر باد است! چرا نیامده جایگاه دختر خود را معلوم کند؟ اصلاً پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم چه کسی را تربیت کرده است؟ مگر در مدینه غیرت مرده بود؟ چرا کسی خطر نکرد و نیامد از خانه‌ی امیرالمؤمنین علیه السّلام دفاع کند جز یک عدّه‌ی قلیل! این که شما می‌گویید خیلی قضاوت گرانی است. یعنی پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم در این ۲۳ سال چه کسی را تربیت کرده است؟ این حرف را اهل سنّت می‌زنند برای این‌که بگویند چنین چیزی نبود و همه چیز گربه بوده است. می‌گویند آقا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ۲۳ سال یارانی تربیت کرده است. شما اگر بخواهید بگویید به امیر المؤمنین علیه السّلام خیانت شد یعنی نبوّت پیغمبر کارآمد نبود. از ۹۰۰ سال، هزار سال پیش اهل سنّت این را می‌گفتند که مسئله را یک طوری حل کنند. گرچه نمی‌دانند در این ماجرا چه کار کنند. چون صدیقه‌ی طاهره صلوات الله علیه و آله و سلّم این جنگ ظاهراً مادّی را ادامه داد تا به شهادت رسید، حتّی در تشیع جنازه‌ی حضرت هم اجازه ندادند. حتّی عبّاس عموی پیغمبر را فرستادند که برو بگو یک تشییع جنازه‌ی آبرومندی برگزار کنیم همه شرکت کنند، آشتی ملّی شود، آشتی کنان شود، همه در ثواب آن شریک شوند، عزّت اسلام باشد، مردم ببینند برای دختر پیغمبر فوج فوج آدم می‌آید. آشتی ملّی جایی که هنوز تکلیف حق و باطل معلوم نشده است خیانت است. آن جایی که حق و باطل روشن است ممکن است حق کوتاه بیاید و از بعضی از امور بگذرد. در ماجرای جمل قبل از این‌که امیر المؤمنین پیروز شود گذشت از متخلّف نداریم! چون مردم خیال می‌کردند عایشه و طلحه و زبیر راست می‌گویند.

اوّل آن‌ها را شکست می‌دهد و بعداً به خاطر مصالح کشور این‌ها را محاکمه نمی‌کند. گاهی در کشور ما مشکلاتی پیش می‌آید. تا وقتی معلوم شود که حق چه کسی بود، باطل چه کسی بود، چه کسی کار اشتباهی کرده بود، چه کسی باعث فتنه شده بود، این‌ها اگر کاملاً روشن نشود آشتی ملّی معنی ندارد! یعنی پای خود را روی حق بگذارید؛ یعنی تبانی علیه حق. این جا ندارد! لذا عبّاس وقتی این پیشنهاد را داد امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «أمَرَتنی» عبارت امیر المؤمنین عجیب است. فاطمه به من دستور داده است «بِسَترِ أمرِها» امر او باید مخفی باشد و کوتاه نیامدند. یک زمین است. شما جامعه‌ی اسلامی را به آتش کشیدید؟! بله، برای این‌که کیفر خواست آن یعنی سرقت و دروغگویی آن حاکم، لذا کوتاه نیامدند.

این‌ها خانواده‌ای هستند که «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[۶] هستند. امیر المؤمنین علیه السّلام وسط جنگ شمشیر داده است. امیر المؤمنین علیه السّلام به خانه می‌آید می‌بیند که فرزندان او گرسنه هستند. زهرای اطهر علیه السّلام می‌لرزد. یکی از وسایل خانه را می‌برد می‌فروشد یا طبق بعضی روایات قرض می‌دهد. وقتی برمی‌گردد می‌بیند که حال مقداد خراب است. امیر المؤمنین علیه السّلام این پول را به مقداد می‌دهد. چه کسی می‌تواند این کار را بکند؟! آن هم فرزندان خانه زینب کبری سلام الله علیها، امام مجتبی علیه السّلام، سیّد الشّهداء علیه السّلام، زهرای اطهر سلام الله علیها که سجیّه‌ی این‌ها کرم است، کار آن‌ها بخشش است.

مرزبندی میان حق و باطل از اقدامات اهل بیت علیهم السّلام

 امّا چرا این‌جا کوتاه نمی‌آید؟ شب‌های بعد توضیح خواهم داد که اصلاً خود اهل بیت علیهم السّلام می‌خواستند کاری کنند که بین طرفداران آن‌ها با دیگران خط کشی باشد. خط کشی از جهت تعامل یک بحث است که شما بروید به مردم فحش دهید. خط کشی از جهت اعتقادی یک بحث دیگر است که بدانید فرق دارد. این‌‌ها را توضیح می‌دهم؛ اهل بیت حرف‌های خیلی حسّاسی زدند!

این آقای استاد دانشگاه می‌گوید یعنی چه؟ یعنی پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم چهار نفر تربیت کرد؟! ۱۰ نفر تربیت کرد؟! ۲۰ نفر تربیت کرد؟! ۲۰۰ نفر تربیت کرد؟! یعنی پیغمبر سالی ۱۰ نفر تربیت کرد؟ این‌طور که یعنی پیغمبر خیلی ناکارآمد بود؟ خیلی جواب می‌شود داد، ولی مختصر این است که با این نگاه ناکارآمدترین موجود عالم خود خدا است. یعنی وضع او با این نگاه خیلی بدتّر می‌شود. پیغمبر ۲۳ سال نبوّت کرده است. خدا سالیان سال است که خداوندی می‌کند! ۹۵۰ سال نوح را می‌فرستد و بعد خود او می‌فرماید: «وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلیلٌ»[۷] عجب نوح ناکارآمدی و عجب خدای ناکارآمدی! آخر این چه حرفی است؟! بعضی وقت‌ها خدا کارهای عجیبی کرده است تا مردم همراه شوند، ولی نشدند. از آن روز اوّل حضرت موسی یک نبی غیر از خود معرّفی کرده است. چون صراحت قرآن است که هارون نبی بود. کلّاً قرآن را نگاه کنید هر جا بحث نبوّت حضرت موسی علیه السّلام و تبلیغ است فعل‌ها را مثنّی می‌گوید. یک پیغمبر ۳۰ روز مرخصّی می‌رود، می‌رود چیزی از طرف خدا بیاورد، ۳۰ روز او ۴۰ روز می‌شود. یک پیغمبر هنوز وجود دارد. نه، جانشین پیغمبر! حالا ما امیر المؤمنین را افضل از انبیاء می‌دانیم، ولی بالاخره داریم احتجاج می‌کنیم. آقا این‌ها گوساله پرست می‌شوند آن هم گوساله‌ی مجسّمه. نه گوساله‌ای که شیر می‌دهد و گوشت دارد. عجب موسی ناکارآمدی و عجب هارون کار نابلدی و عجب خدایی که معلوم نیست این‌ها را چطور استخدام کرده است! این چه ملاکی است؟!

 یا مثلاً فرض کنید از زهرای اطهر سلام الله علیها روایت داریم، هم از سیّد الشّهداء علیه السّلام روایت داریم که امشب روضه‌ی شیر خوار خواندم. هم حضرت زهرا فرمودند من از ناقه‌ی صالح… اگر ناقه‌ی صالح آیت خدا بود که هیچ کسی در این عالم از جهت آیت بودن مانند امیر المؤمنین علیه السّلام و حضرت زهرا سلام الله علیها نبود. لذا فرمودند کرامت من نزد خدا کمتر از ناقه‌ی صالح نیست. یعنی شما آمدید به در خانه‌ی آیت خدا آتش بردید! کما این‌که از سیّد الشّهداء علیه السّلام هم نقل است وقتی شش ماهه‌ی ایشان تیر خوردند فرمودند کرامت ما که از صالح و ناقه‌ی صالح نزد خدا کمتر نیست. شما در کربلا آیت خدا را تیر زدید. حجّت بالغه بود. قرآن را نگاه می‌کنید می‌بینید که خدا از دل کوه شتر باردار بیرون می‌کشد. دیگر باید چه کار می‌کرد؟! بعد بگوییم عجب خدای ناکارآمدی! این صالح را ببین با چنین معجزه‌ای نتوانست… آقا بعضی‌ها یک چیزی را در نظر نمی‌گیرند که فکر می‌کنند اگر کسی علم داشته باشد حتماً عمل هم می‌کند. خدا آن روز را نیاورد که آدم یک معامله با یک آدم ناتو حرام خور بکند و ببینید که همه‌ی اسناد را به راحتی انکار می‌کند. پای آن بیفتد دو دو تا را چیزهای دیگر هم می‌گوید. این‌طور نیست که آدم فقط علم داشته باشد. آقایان می‌گوید مگر می‌شود پیغمبر «مَن کُنتُ مَولا»[۸] گفته باشد و این‌ها انکار کرده باشد. آقا مگر نشد از دل سنگی که منفذ نداشت شتر بیرون آمد! این آیه‌ی قرآن است و حدّاقل مسلمان‌ها این را باور دارند. گرچه آن استاد دانشگاه متأسّفانه داستان‌های قرآن را تمثیلی می‌داند یعنی غیر واقعی می‌داند. راهی ندارید که بخواهید رد کنید و جز این بگوید.

 ما انبیائی داریم که مردم پوست آن‌ها را کندند و یک نفر هم جذب نکردند. خیلی ناکارآمد هستند؟! آن‌هایی که معلّم هستند می‌دانند که یک معلّم در سه مدرسه ممکن است سه نتیجه بگیرد. چون این مخاطب مجبور نیست به حرف شما گوش دهد. ظرفیّت‌ها مختلف است؛ حالا بگویید عجب ناکارآمدی! ممکن نمره‌ی معدّل دانش آموزان یک معلّم در یک جا ۱۹ باشد و در یک جا ۱۲ باشد. این چه تحلیلی است! چون راهی ندارند جز این بگویند. لذا می‌گویند مگر می‌شود؟! این‌هایی که می‌گویید وضع حضرت زهرا سلام الله علیها معلوم، وضع امیر المؤمنین سلام الله علیها معلوم، بعد این‌ها…! قرآن می‌فرماید حضرت موسی بستگان خود را… یک چیز عجیبی است که نیل با آن خروش خود متوقّف شود، جادّه باز شود، این‌ها بروند و بایستند، بعد برگردند ببینید فرعونیان در رودخانه ریختند و رودخانه به هم وصل شد و غرق شدند، ولی هنوز کف کفش آن‌ها نم داشت. چون کف رودخانه خشک که نشد. گفتند «اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَهٌ»[۹] دست شما درد نکند، از دست فرعون خلاص شدیم، حالا یک بت درست کنید که یک دل سیر عبادت کنیم.

علم این‌که آدم خیال کند علم داشتن یعنی لزوماً آدم عمل می‌کند… در بستگان ما کسی است که پزشک قلب بوده است، در وزارت بهداشت مسئولیّت داشته است، دو بار قلب او را عمل کردند بس که سیگار می‌کشید. علم لزوماً منجر به عمل نمی‌شود. کدام یک از ما وقتی نستجیر بالله غیبت کردیم نمی‌دانستیم! چشم من نستجیر بالله به سمت نامحرم رفت نمی‌دانستم! شهوت مبرّر و توجیه کننده‌ی غلط‌های زیادی من است. «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ»[۱۰] می‌گوید حالا… توجیه کن. کدام دزدی نمی‌داند که دزدی بکند این پول مردم است، مال مردم است. چه کسی نمی‌داند! لذا این حرف‌ها را متأسّفانه می‌زنند، حتّی در جامعه‌ی ما، حتّی در دانشگاه‌های ما، حتّی بین ریش‌ دارهای ما، بین آخوندها این حرف‌ها را می‌زنند و همه هم ساکت هستند و سر تکان می‌دهند که تحلیل کنند نبوّت پیغمبر کارآمد بود یا نه. این‌هایی که ما داریم می‌گوییم به مسئله‌ی امامت امیر المؤمنین علیه السّلام کار ندارد. نسبت به بی‌حرمتی به زهرای اطهر این‌ها کارهایی کردند که اصلاً قابل توجیه نیست و کوتاه هم نیامدند. چرا؟ چون راه نداشتند. شما نمی‌توانید همزمان بگویید که دو نفر آن‌ها خوب هستند. نمی‌شود کسی بگوید که مرحوم امام و صدّام هر دو خوب هستند! نمی‌شود این حرف را زد.

 بله، برادران اهل سنّت مجبور هستند که بگویند طلحه و زبیر و علی علیه السّلام همه خوب هستند، چون نمی‌دانند باید چه کار کنند. یکی در برابر دیگری کشته شده است و وقت توبه هم نداشته است. آن‌ها مجبور هستند. در اقیانوس کوسه دنبال آن‌ها است و مجبور هستند، ولی کوسه که دنبال ما نیست مجبور نیستیم در اقیانوس از درخت بالا برویم. آن‌ها ماندند بین این‌که خلیفه غاصبِ دروغگو است یا نستجیر بالله زهرای اطهر سلام الله علیها به حکم خدا تن نداده است. هر دو طرف هم ماندند چون یکی از اصحاب پیغمبر است، ولی در مجموع به این نتیجه رسیدند که بهتر است از این هیکل دین یک دست و پا کنده شود تا کلّ آن فرو بریزد. چون تمام مبانی آن مکتب بر روی خلافت بنا است، نمی‌توانند این را انکار کنند. لذا متأسّفانه روایت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم را نادیده گرفتند و شروع به تخریب حضرت زهرا سلام الله علیها کردند. حالا یک یا دو مورد آن را عرض می‌کنم.

بررسی توهین عبد العلی لکنوی به حضرت زهرا سلام الله علیها

گاهی هم حرف می‌زنند و بعد خود آن‌ها می‌مانند و نمی‌دانند چه کار کنند. یکی از افرادی که از این چرندیات گفته است به نام عبد العلی لَکنَوی است. استاد اصول فقه در مذهب حنفی است و مرگ او ۱۲۲۵ است. ایشان می‌خواهد توجیه کند که چه کار باید کرد؟ آیا اهل بیت پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم هم ممکن است خطا کنند. می‌گوید: «أهل البیت کَسایِرِ المُجتَهدین» اهل بیت علیهم السّلام مانند بقیّه‌ی مجتهدان هستند، اجتهاد می‌کنند. مانند پزشک پروسه‌ی درمان را می‌رود و ممکن است خطا کند. این‌ها هم ممکن است خطاب کنند، گاهی ممکن است بلغزند. بعد می‌گوید: «وَ هیَ وُقوعٌ فِی الذَّنب» ممکن است گناه از آن‌ها سر بزند. بعد می‌گوید: «کَما وَقَعَ مِن سَیِّدهِ النِّساء» از آن حرف‌ها است. نمی‌گوید «کَما وَقعَ مِن فاطمه»! می‌گوید «کَما وَقَعَ مِن سَیِّدهِ النِّساء» وقتی که از سیده النّساء سر زند. چه زمانی؟ «مِن هِجرانِها خَلیفَهَ رَسولِ الله» چون با خلیفه‌ی پیغمبر قهر کرد. در چه موضوعی؟ «حینَ مَنعَها فَدک» وقتی فدک را از او منع کرد.

همین‌قدر به شما بگویم که نسخه‌های چاپی این کتاب که ما تا به حال چهار یا پنج تای آن را پیدا کردیم این گناه را یک طوری حذف کردند! یعنی دیدند نمی‌شود گفت، یعنی به مشکل برخوردند. یک طرف غاصبِ دروغگو و یک طرف شما باید بگویید فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها گناه کرده است و روایت را نپذیرفته است؛ یعنی راهی جز این نیست. می‌خواهم عرض کنم که چرا می‌گویند فدک ذو الفقار حضرت زهرا است؟ چون این‌ها به مشکل برخوردند. حکایت ارّه است، نه راه پس دارد و نه راه پیش! چه بگوید؟ بگوید خلیفه غاصب دروغگو است یا بگوید حضرت زهرا سلام الله علیها گناه کرده است. آن هم چه گناهی؟ً به او خبر می‌دهند که شما سهم ندارید! بعد قهر کند و این قهر کردن او آبروی جامعه‌ی اسلامی را ببرد، دعوا درست کند، شقاق درست کند، ۱۴۰۰ سال هم است که تمام نشده است! خود اهل بیت علیهم السّلام هم دوست ندارند که این دعوا تمام شد. نمونه بگویم. ما این شب‌ها عرض کردیم و دیشب هم روایت علل الشّرایع را خواندم. امیر المؤمنین علیه السّلام شرایط آن را نداشت که بیایید راجع به فدک صحبت کند و برگرداند. چون گفتند تمام این دعواها سر پول بوده است. عرض کردیم زهرای اطهر سلام الله علیها بود که آبروی خود را وسط آورد، چون حضرت زهرا سلام الله علیها خلیفه نبود. امّا همین امیر المؤمنین علیه السّلام را نگاه کنید، امیر المؤمنین علیه السّلام «سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[۱۱] است. وقتی راجع به فدک بحث می‌شود در یک جای بی‌ربط، در نامه‌ی عثمان بن حنیف! یعنی می‌خواهم بگویم که خود امیر المؤمنین هم نمی‌خواهد این کار حضرت زهرا سلام الله علیها فراموش شود. یعنی این ماجرای ارّه‌ای که برای آقایان پیش آمده است نمی‌خواهند از بین برود، می‌خواهد بماند. می‌خواهند این استخوان لای زخم آن‌ها بماند، چون اگر بردارید حق و باطل مشخّص نمی‌شود.

شرکت کردن عثمان بن حنیف در مهمانی اشراف

همه‌ی شما شنیدید امیر المؤمنین علیه السّلام یک استانداری دارد که این استاندار آدم خیلی خوبی است. در مهمانی می‌رود که پولدارها هستند و بی‌پول‌ها نیستند. اگر امیر المؤمنین علیه السّلام الآن بود، باید بالا تا پایین مسئولین ما را با پنس جدا می‌کرد و از دم همه را چک و لگدی می‌کرد. چون طرف نه رشوه گرفته است، نه وعده‌ی رشوه داده است، نه حرام خورده است. این عثمان بن حنیف خیلی آدم زاهدی هم است. فقط در یک مهمانی شرکت کرده است که پولدارها بودند و بی‌پول‌ها نبودند. کسی برود تحقیق کند که این مسئولین ما در عروسی سلبریتی‌ها، فوتبالیست‌ها می‌روند یا نمی‌روند. هزار میلیاردی‌ها وقتی می‌روند مسئولین می‌روند یا نمی‌روند.

حضرت می‌فرماید تو آن‌جا رفتی حرام نخوردی، به تو وعده هم ندادند، ولی آن فقیر جامعه می‌گوید این آن‌جا رفت و با آن‌ها یکی شد. جامعه از نظر روانی امید خود را به عدالت از دست می‌دهد. کما این‌که خود امیر المؤمنین علیه السّلام در کاخ زندگی نکرد، با این‌که کاخ کوفه آماده بود. فرمود اگر من این‌جا بروم یک فقیر بیچاره، یک شاکی وقتی بیایید این در و دیوار را ببینید می‌گوید این علی اصلاً نمی‌فهمد من چه می‌گوید، من را دیگر نمی‌فهمد، از من ناامید می‌شود. پس من دیگر نمی‌روم. جالب است که بگویم، دردناک است که اگر شما این حرف‌ها را بزنید مسئولین ما می‌گویند حرف‌های مارکسیستی نزنید. هم یک وزیر اطّلاعات، هم معاون اوّل رئیس جمهور، هم نایب رئیس یک مجلس، هم وزیر بهداشت یک جای دیگر، چند تا از مسئولین رده بالای کشور ما وقتی این حرف‌های امیر المؤمنین علیه السّلام را می‌زنید می‌گویند آقا مثل مارکسیست‌ها صحبت نکنید! لابد نستجیر بالله امیر المؤمنین علیه السّلام امام مارکسیست‌ها است.

نامه‌ی عتاب آمیز حضرت علی علیه السّلام به استاندار بصره

این بنده به مهمانی پولدارها رفت. امیر المؤمنین علیه الصّلاه و السّلام هم نامه نوشت و نامه را هم منتشر کرد. امیر المؤمنین از این حرف‌های حفظ نظام و آبروی نظام و این‌‌ حرف‌ها بلد نبود؟! معاویه سوء استفاده نمی‌‌کرد که بگوید علی را نگاه کن؛ امامت و عدالت! ببینید استاندار او به خانه‌‌ی پولدارها رفته است. یعنی حضرت نمی‌دانست؟! چرا حضرت به او نامه نوشت و نامه را منتشر کرد؟ توبیخ عمومی کرد تا بقیّه‌ی هم متوجّه شوند. بعد فرمود من خیلی خوشحال باشم به من بگویند امیر المؤمنین؛ یعنی من را تحویل بگیرند، یا به تو بگویند استاندار حکومت اسلام، بعد یک عدّه کنار شما گرسنه و تشنه باشند! این اصلاً به درد می‌خورد؟ شما شب می‌توانید بخوابید. ببینید این‌جا ابداً فضای بحث مسائل اختلافی نیست. امیر المؤمنین می‌فرماید که پولدار شما را دعوت کرده است، تو به عنوان استاندار جایی که فقط پولدارها هستند نرو. ولی یک جایی که هم پولدارها هستند، هم بی‌پول‌ها هستند برو. پیش بی‌پول‌ها برو، پیش عموم برو، جایی که فقط پولدارها هستند نرو. اصلاً ربطی به مسائل فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها ندارد. بعد می‌فرماید: «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ»[۱۲] دو تکّه پارچه که یکی بالا پوش من است و یکی شلوار من است. دو تا نان هم در روز می‌خورم، از من یاد بگیر.

چه ربطی به فدک دارد! بعد یک دفعه حضرت می‌فرماید: «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَک‏» یعنی فرصت را به دست بیاورد می‌فرماید امام شما آجر روی آجر نگذاشته است. طرف نمی‌تواند کمتر از پورشه سوار شود، اذیّت می‌شود. صراحتاً هم می‌گویند که چشم او آب مروارید بیاورد حتماً باید به خارج برود. این‌ها درد است. خدا می‌داند من خیلی شب‌ها تا صبح از درد نمی‌توانم بخوابم. هزاران هزار شهید دادیم، طرف ساده‌ترین بیماری هم بگیرد نمی‌تواند… اگر آدم داد نزند وضع از این خراب‌تر می‌شود.

 این وسط اصلاً به موضوع حضرت زهرا علیه السّلام ربطی نداشت! می‌فرماید من که امام شما هستم در دوره‌ی حکومت یک آجر روی آجر نگذاشتم. امیر المؤمنین علیه السّلام استعداد نداشت. بلد نبود انحصار واردات فلان چیز را بگیرد، پسر خاله‌ی او چه کار کند. طرف ۳۰ سال معاون وزیر است یک دفعه هزار میلیارد سرمایه دارد! بلد نبود، این استعداد و هنر می‌خواهد. هر کسی توان حرام خوری ندارد، از گلوی هر کسی پایین نمی‌رود، معده ندارد هضم کند، هر کسی اهل کثافت کاری نیست. بعد هم حرف بزنید می‌گویند حرف‌های مارکسیست‌ها را می‌زنید. وسط این بحث موضوع این است که امام شما در این دوره‌ی حکومت می‌گوید ببینید من کارهای خود را تعطیل کردم. خود امیر المؤمنین علیه السّلام زمین داشت، باغ داشت. بالاخره ۲۵ سال کاسبی کرده بود، کشاورزی کرده بود، چاه کنده بود. فرمود من کارهای خود را تعطیل کردم که سراغ عُموم بیایم. آقا اگر شما به پرروها رو بدهید می‌گوید اگر حقوق ما را بیشتر از این نکنید توقّع نداشته باشید که دزدی نکنیم! وای به حال آن کسی که این آدم را تأیید صلاحیّت کرده است! برای خود مجوّز قائل است که اگر حقوق ما را از این حد بیشتر نکنید، ما دزدی کردیم نگویید چرا! پس چون حقوق من نصف تو هم نیست مجوّز دارم دزدی کنم؟! آن کسی که حقوق او کمتر از من است مجوّز دارد بیشتر دزدی کند؟! یعنی هر کسی دزد نیست دهان و جیب او را پر کردند! کفّ نفس و پاکدستی ندارد؟! هنوز پدر و مادر شهداء هستند. اگر حقوق ما از این بیشتر نشود اگر یک وقتی دزدی شد نگویید چرا! واقعا؟! اصلاً فضای بحث امیر المؤمنین علیه السّلام این است که من آجر روی آجر نگذاشتم، تو چرا سراغ آن شخص پولدار رفتی؟ بعد هم شنیدم که با شتاب رفتی! یعنی حواس حضرت به افکار عمومی است. تا تو را دعوت کردند… مثلاً حاج آقا فردا و پس فردا، تا آخر ماه اسفند وقت دارید که ما یک مهمانی بگیریم؟ می‌گوید فردا می‌آیم. حضرت می‌فرمایند: «أسرَعتَ إلَیهِ» دویدی. اسنپ گرفتی و رفتی. چرا عجله کردی؟ یک کمی دیرتر وعده می‌دادی! چرا خود را مانند فقرا فرض کردی که پولدارها احساس کنند روی تو می‌توانند سرمایه گذاری کنند. مگر همان طرف نبود که… الآن آن بیچاره فقیر محسوب می‌شود. کارت گرفته بود در مجلس رفته بود و برای آن کاری که می‌خواست بکند قانون تصویب می‌کرد.

 کم داد بزنید فساد توسعه پیدا می‌کند. فساد سرطان است. جلوی آن را نگیرید اوّل یک انگشت سیاه می‌شود. جلوی آن را نگیرید کلّ پا، کلّ بدن، همه جا را می‌گیرد، مسری است. حضرت فرمود دویدی! مردم می‌گویند این شخص برای کارها ما وقت ندارد. همین شب جمعه به مهمانی می‌آیم و دوید و رفت! اصلاً فضای بحث این است که تو استاندار من هستی و باید ساده زیست باشی. من که امام تو هستم و حاکم کلّ جهان اسلام هستم سنگ روی سنگ نگذاشتم، آجر روی آجر نگذاشتم. یک دفعه ورق برمی‌گردد.

اشاره امیر المؤمنین علیه السّلام به «غصب فدک» در نامه توبیخ به کارگزار بصره

می‌خواهم بگویم که امیر المؤمنین علیه السّلام نمی‌خواهد ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها فراموش شود. خوش به حال آن کسانی که در این چند سال نگذاشتند ماجرای حضرت زهرا فراموش شود. حضرت می‌فرماید: «بَلَى کَانَتْ» تا می‌فرماید ما چیزی از این دنیا برای خود برنداشتیم بلافاصله می‌گوید «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ» ما یک فدکی داشتیم. آقا چه ربطی دارد؟! «فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ» یک عدّه چشم طمع داشتند. «وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ» یک گروهی هم که خود حضرت است، می‌فرماید با سخاوت گذشتیم. آقا گذشتید یعنی دعوا تمام شد؟ می‌فرماید: «وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ» قیامت معلوم می‌شود. همین امیر المؤمنین علیه السّلام که از دهان زن و بچّه‌ی خود می‌گیرد و به کافر حربی غذا می‌دهد، به مسکین و یتیم و اسیر، حالا این‌جا می‌فرماید: «وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ» ما از آن فدک نمی‌گذریم. این فدک اسم رمز است، سر دو راهی است؛ یا باید قائل شوید که زهرای اطهر علیه السّلام دنبال اموال مردم بوده است یا باید قائل شوید که خلیفه غاصب دروغگو بوده است. راهی جز این نیست. لذا این‌که می‌بینید دیشب عرض کردیم ابن تیمه لعنت الله علیه روی خود را جمع می‌کند… من اهل سنّت را صراحتاً لعن نمی‌کنم. همیشه می‌گویم برادران اهل سنّت، ولی ابن تیمه از آن کسانی که است که به خاطر این حرف او، او را لعن می‌کنم که می‌گوید اگر به خانه‌ی علی حمله شد علّت این بود که حمله کردند تا اموال مردم را پس بگیرند و به مردم برگردانند. در یک جامعه‌ای نیروهای نظامی قهراً به خانه‌ی یک نفر می‌ریزند که اموال را پس بگیرند آن چه کسی است؟ یا عبد العزیز دهلوی لعنت الله علیه. این کسانی که من می‌گویم ناصبی هستند. نستجیر بالله، پناه بر خدا… می‌گوید اگر حکومت ببیند که ارازل و اوباش جایی جمع شدند… این بی‌ادبی با دختر پیغمبر و داماد پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلّم برای چه است؟! نمی‌توانم حرف آن را بگویم. بعد خاک بر سر آن کسی که وقتی می‌خواهد حرف بزند می‌گوید عبد العزیز دهلوی پهلوان ما! چرا شما با امیر المؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیها این‌طور برخورد می‌کنید. نمی‌تواند، امکان این‌که شما بیایید آشتی کنان درست کنید نیست. اگر رسیدم آن را بعداً عرض می‌کنم. یک تلاش‌هایی کردند اصل موضوع را پنهان کنند، ولی نتوانستند. چون نتوانستند بالاخره یا باید بگوید خلیفه‌ی ما غاصبِ دزد است که شما نمی‌توانید سرویس بهداشتی دست او بسپارید، نه ناموس مملکت و بیت المال و مرز را. یا باید بگوید آن یکی مال مردم خور است. هر دو هم محذور است، می‌فهمد هر دو محذور است، ولی باید یک کاری کند. در این میان مانده است و اهل بیت علیهم السّلام نگذاشتند این فراموش شود. امّا کینه درست می‌شود. شما ببینید وقتی زهرای اطهر سلام الله علیها این عملیّات را انجام داده است چه وجه‌ای برای خلیفه‌ی اوّل درست کرده است.

تمسخر و توهین عایشه نسبت به تابوت حضرت زهرا سلام الله علیها

اگر کسی اهل ایمان و تقوا باشد می‌گوید من با حق خود… پدر من بخواهد باطل باشد من طرفدار پدر خود نیستم. یک وقت هم می‌بینید که یک نفر عایشه است. یک جمله‌ای از منابع اهل سنّت است که من پارسال هم این را گفتم. این‌ها از حضرت زهرا سلام الله علیها آسیب جدّی خوردند. وجود حضرت زهرا سلام الله علیها تا مادامی که بود این‌ها را عاصی کرده بود، بی‌آبرو کرده بود. لذا آن‌ها باید چه کار می‌کردند؟ آن‌ها کینه به دل گرفتند، انتقام گرفتند. شما کجا دیدید… من هر چه با خود فکر کردم، مثلاً به من بگویند سر کوچه‌ی شما. یک مادر جوانی بهایی زندگی می‌کند. چهار تا بچّه‌ی کوچک دارد. اگر به شما خبر دهند که این بهایی است، مادر چهار تا بچّه‌ی کوچک از دنیا رفته است جلوی در خانه‌ی او نمی‌روید که او را مسخره کنید، آدم این کار را نمی‌کند. چقدر کینه باید سنگین باشد! خاک بر فرق من و تمثیل من که این مثال را زدم، ولی خواستم بگویم که ما این کار را با بهایی و نامسلمان نمی‌کنیم. منابع اهل سنّت فراوان نوشتند. خواست به عیادت حضرت زهرا سلام الله علیها برود؛ بضعه الرّسول، سیّده النساء اهل الجنّه، کسی که به محراب عبادت می‌ایستاد خدا به او مباهات می‌کرد. این ماجرا چند نکته‌ی ظریف دارد. می‌گوید وقتی جلوی در خانه رفتم و خواستم اجازه بگیرم که داخل شوم اسماء بنت عمیس اجازه نداد. ظاهر امر این است که همسر پیغمبر است. اوّلاً می‌گوید گوشه‌ی خانه را نگاه کردم دیدم یک تابوتی ساختند. یعنی امیر المؤمنین علیه السّلام هنوز زهرای اطهر سلام الله علیها سالم بوده است و از دنیا نرفته است این تابوت را ساخته است. ببینید این ایّام بیماری زهرای اطهر سلام الله علیها چه شکلی بوده است. خدا نیاورد که بیمار شما در بیمارستان به حالی بیفتد که هنوز از دنیا نرفته است مشکی به تن خود می‌کردند. من این‌طور دیدم. هنوز زهرای اطهر از دنیا رفته است تابوت ساختند. او را راه ندادند. اسماء فرمود که فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها دستور داده است که اغیار را راه ندید. رفت به پدر خود اعتراض کرد. آمد به اسماء گفت برای چه همسر پیغمبر را راه نمی‌دهید؟ گفت فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها دستور داده است. عایشه یک جمله‌ای گفت که من خیلی تعجّب کردم که این‌ها این‌قدر کینه داشتند و این کینه را بروز دادند. رفت به پدر خود گفت چرا این‌ها ما را به عیادت او راه نمی‌دهند و برای او کجاوه‌ی عروس درست کردند! تابوت را به کجاوه‌ی عروس تعبیر کرد! کجای دنیا یک بی‌انصاف به تابوت یک مادر جوان که چهار بچّه‌ی کوچک دارد کجاوه‌ی عروس می‌گوید!


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– المسترشد فی إمامه علی بن أبی طالب علیه السلام، پاورقی ص ۵۰۱٫

[۵]–  بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۱۰، ص ۲۸٫

[۶]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۷]– سوره‌ی هود، آیه ۴۰٫

[۸]– دلائل الصدق لنهج الحق، ج ‏۴، ص ۳۴۰٫

[۹]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۳۸٫

[۱۰]– سوره‌ی یوسف، آیات ۱۸ و ۸۳٫

[۱۱]– من لا یحضره الفقیه، ج ‏۲، ص ۶۱۶٫

[۱۲]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۱۷٫