«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری ‏* وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری ‏* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی‏‏».[۲]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از امیر المؤمنین علیه السّلام

محضر شما عرض شد که زهرای مرضیه سلام الله علیها وقتی دیدند امیر المؤمنین علیه السّلام تنها هستند، وقتی بین دو صف عِدّه و عُدّه یکسان نبود، لشکر مقابل خانه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام قرار گرفت، جمعیت قرار گرفت، وقتی امکان مقابل به مثل نبود، زهرای اطهر سلام الله علیها شبیه به علمیات انتحاری عمل کرد. یعنی اصلاً حکومت فکر نمی‌کرد که به خانه‌ی غیرت الله الأعظم حمله بکند و امیر المؤمنین علیه السّلام دخالت در جنگ یا دفاع نکند. آن‌ها دنبال این بودند که با این بهانه امیر المؤمنین علیه السّلام را بکشند.

یک کتاب تاریخی است به نام «المختصر فی أخبار البشر» برای شخصی است به نام ابو الفداء، ۷۳۲ و این حدودها از دنیا رفته است، شیعه هم نیست. یک روایتی نقل کرده است خیلی عجیب است. می‌گوید: خلیفه‌ی اوّل به خلیفه‌ی دوم و هم‌دستان خود دستور داد، بروید علی را بیاورید که بیعت بکند. «إن اباء» اگر ابا کردند. «فَقَاتِلهُم» با این‌ها بجنگد، شمشیر ببرید. تا شمشیر هم بردند؛ یعنی آماده‌ی جنگ شدند. هیچ کسی فکر نمی‌کرد آن فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها که از نابینا رو می‌گرفت، این‌جا وارد صحنه بشود و بین این همه نامحرم از امیر المؤمنین علیه السّلام دفاع بکند. آن‌ها فکر نمی‌کردند حضرت زهرا سلام الله علیها وارد میدان بشود. نه از امیر المؤمنین علیه السّلام یک چنین فکری می‌کردند، نه از زهرای اطهر سلام الله علیها.

ابراز تأسّف خلیفه‌ی اوّل در لحظات پایان عمر برای هجوم به خانه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها

 حضرت وارد شدند. این‌جا هم جسم خود را فدای امیر المؤمنین کردند، هم -این شب‌ها ما این قسم دوم را بحث می‌کردیم- آبروی خود را خرج امیر المؤمنین علیه السّلام کردند. بالاخره این شوخی نیست. در منابع غیر شیعه هم آمده است که خلیفه‌ی اوّل در اواخر عمر خود گفت: «لَیْتَنِی»[۴] من تأسّف می‌خورم برای بعضی از کارهایی که کردم؛ یکی از آن‌ها این است که… بله شاید چشم آدم در لحظات پایان عمر باز بشود. ممکن است چشم فرعون هم آن لحظه‌ی آخر باز بشود. کشف و کرامت قبل از مرگ برای اولیای خدا است ولی لحظه‌ی مرگ معاینه اتّفاق می‌افتد. روح که می‌خواهد از بدن جدا بشود، سبک می‌شود، تعلّقات کم می‌شود؛ لذا نستجیر بالله هنر نیست. گفت: من تأسّف می‌خورم. بعد گفت: «لَیْتَنِی‏» از آن چیزهایی که تأسّف می‌خورم و پشیمان هستم «لَیْتَنِی لَمْ أَکْشِفْ بَیْتَ فَاطِمَهَ» یا «یا لیتنی لم افتِّش بیت فاطمه»، «وَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أُفَتِّشْ مَنْزِلَ فَاطِمَهَ»[۵] ای کاش وارد خانه‌ی فاطمه‌ی زهرا نمی‌شدیم. «وَلَوْ نَصَبَ عَلِیٌّ لِی الْحَرْبَ»، «وَ لَو اغلِقَ عَلىَّ الحَرب»[۶] حتّی اگر این در را بسته بودند که از آن لشکر بیرون بیاید؛ ای کاش که ما این کار را نمی‌کردیم.

علّت جسارت بعضی از نواصب به حضرت زهرا سلام الله علیها

 عرض کردیم زهرای اطهر سلام الله علیها کاری کرده بود که تعبیر ابن تیمیه‌ی ملعون… تکرار می‌کنیم بنده اهل سنّت را به صورت علنی لعن نمی‌کنم ابداً، اگر می‌گویم ابن تیمیه‌ی ملعون چون ناصبی است. به خاطر همین حرف او که ذیل این… وقتی علّامه‌ی حلّی این روایتی را که من الآن خواندم، به ایشان می‌گوید، یعنی در کتاب خود می‌نویسد، ابن تیمیه می‌خواهد پاسخ بدهد، می‌گوید: اگر ریختند در منزل، اگر شما می‌گویید ریختند در خانه تفتیش بکنند که اموال مردم که حبس شده بود را بجنگند، بیرون بیاورند نستجیر بالله کأنّه اموال مردم در خانه‌ی امیر المؤمنین و حضرت زهرا سلام الله علیهم حبس شده بود، مثل این‌که نستجیر بالله اموال مردم را بالا کشیده بودند. این نوع بی‌ادبی برای چه اتّفاق افتاد؟ این شب‌ها داریم همین را بحث می‌کنیم برای این‌که زهرای اطهر سلام الله علیها ضربه‌ای زد که این‌ها اگر می‌خواستند مقاومت نکنند، باید کوتاه می‌آمدند، همه چیز تمام می‌شود. اگر می‌خواستند مقاومت بکنند راه آن همین بود که این دشنام‌ها را بدهند. چرا؟ چون زهرای اطهر سلام الله علیها به عنوان یک مسئله‌ی مالی رفت با این‌ها درگیر شد. درگیری‌هایی داشت از جمله مسئله‌ی فدک که این زمین ما را بدهید.

ناشناخته ماندن عظمت حرکت زهرا سلام الله علیها

این کار برای حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی سخت بود. قیامت معلوم می‌شود که حضرت چه کرد. معمولاً کسی که تازه گذشته دارد خیلی به فکر ارث و میراث نیست. چند روز گذشته بود از فقدان نبیّ مکرم اسلام صلوات الله علیه با آن حالی که صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها داشت که من لفظی برای آن پیدا نمی‌کنم؛ اگر نخواهم بگویم بیچاره‌ی فقدان پیغمبر شده بود، نمی‌دانم چه لفظی بگویم، حضرت مقابل خلیفه می‌روند و می‌فرمایند: زمین ما را بدهید. صورت ظاهری آن هم این است که بحث ادّعای مالی است -این شب‌ها توضیح دادیم- و خوب تمام شخصیت خلیفه را نابود کرد، چون در آن اتّهام است. سرقت. غصب و کذب دادند. این‌ها را توضیح دادیم. خوب این‌ها مجبور هستند همین حرف‌ها را بزنند، بگویند: نستجیر بالله هنوز پدر او از دنیا نرفته است، دنبال زمین است. دنبال دنیا است. دنیا مال دنیا است یا آن ملعون بگوید: در خانه‌ی خود اموال مردم را غصب کرده بودند.

دفاع همه جانبه‌ی حضرت زهرا سلام الله علیها در راه امیر المؤمنین علیه السّلام

این مطلب یک روی دیگری دارد آن هم این است که زهرای اطهر سلام الله علیها برای چه چیزی خود را این‌طور فدا کرد، آبروی خود را این‌طور خرج کرد؟ باز هم این را شب‌های گذشته گفتیم که برای نتیجه‌گیری مهم است که امیر المؤمنین علیه السّلام صلاح ندانست بحث فدک را مطرح بکند چون آبروی او به خطر می‌افتاد و امیر المؤمنین علیه السّلام باید شخصیت حقوقی خود را حفظ بکند چون امام است، متّهم نشود. امّا حضرت زهرا سلام الله علیها این کار را نکرد. حضرت زهرا سلام الله علیها تکلیف تمام خواصّ عالم را معلوم کرد. دیگر آبرودارتر از او نبوده است. یک مقدار طرف آبرو دارد، چهار تا کلاس حوزه درس خوانده است یا دانشگاه یک شخصیتی دارد، یک نماینده‌ی مجلسی است، یک عالمی است، دو تا کلاس فقه دارد یا نمی‌دانم دیگر مراقبت می‌کند، حرمت او شکسته نشود، خود را خرج نمی‌کند. مدام می‌گوید: بیا در فلان موضوع موضع‌گیری بکنید. هیچ موضعی نمی‌گیرد. چرا موضع نمی‌گیرد؟ چون نمی‌خواهد خود را خرج بکند. آن کسی که از همه‌ی این عالم آبرودار بود، همه‌ی آبروی خود را خرج کرد. سر چه چیزی؟ من به جای این‌که بگویم سر چه چیزی و وارد یک بحث بشوم یک سنّی ملعون -باز هم باز عرض می‌کنم من به اهل سنّت توهین نمی‌کنم. کسی که ناصبی باشد متفاوت از سایر مسلمین است- که بسیار آدم خبیثی است این چرا را گفته است که چرا حضرت زهرا سلام الله علیها خود را فدای امیر المؤمنین علیه السّلام کرد. مگر امیر المؤمنین علیه السّلام چه کسی بود؟ یکی گفته است… این یکی که گفته است خیلی آدم خبیثی است. این آدم چه کسی است؟ من اوّل به شما بگویم این چه کسی است شما ببینید به من حق می‌دهید من بگویم ملعون است خبیث است یا نه. باور بکنید روی منبر فکر نمی‌کنم کسی این حرف را گفته باشد. بعید می‌دانم. اصل حرف البتّه برای شیر بیشه‌ی ولایت مرحوم مفتی قلی پدر مرحوم میر حامد حسین رحمه الله علیه است. خود بنده اسناد آن را دیدم ولی اوّل در کتاب ایشان دیدم. یک شخصیتی است در اهل سنّت است، حنفی است. می‌دانید در هند دعواهای مباحثات علمی خیلی سنگین است. اسم او شاه ولی الله دهلوی است. کتاب‌های زیادی دارد، خیلی هم خلیفه باز است. ازاله الخفاء در مناقب خلفا. تفضیل مثلاً قره العینین، قره‌ی چشم، نور چشم فی تفضیل الشّیخین. یعنی نور چشم شما در برتری آن که آن دو خلیفه برتر از بقیه هستند؛ حتّی یک طورهایی قائل است خلیفه‌ی اوّل و دوم مثل نبی می‌مانند. شما می‌بینید این‌‌قدر… بعضی‌ها درشت درشت می‌بندند. برای این‌که خباثت او را به شما بگویم. این یک پسری به نام عبد العزیز دهلوی دارد که کتابی علیه شیعه نوشت، چقدر شیعه‌کشی راه افتاد. این کتاب را به عربی ترجمه کردند، عراق علیه تشیّع خروشید. حالا این‌جا خیلی حرف زیاد است، نمی‌خواهم عرض بکنم.

توهین شاه ولی الله دهلوی به صحابه‌ی پیغمبر صلوات الله علیه

این کتاب مرحوم میر حامد حسین عبقات در ردّ کتاب پسر این آدم است. این آقای شاه ولی الله. برای چه می‌گویم خبیث است؟ برای این‌که می‌گوید: از فضائل خلیفه‌ی دوم این است که وقتی دید نستجیر بالله اراذل و اهل فساد در خانه‌ی علی و فاطمه جمع شدند، برای این‌که جلوی فساد را بگیرد، خطر کرد، لشکر برد تا این ریشه‌ی فساد و اوباش را بکند. حالا من حق داشتم که به او ملعون بگویم؟ ملعون برای او کم است. این‌قدر این آدم فلان است  می‌گوید با شجاعت  -بعضی وقت‌ها طرف به سیم آخر می‌زند مثل این مو زرده‌ی به واسطه‌ی خل بازی این حرف‌ها را می‌زند- لشکر را در خانه‌ی علی برد و برای این‌که جلوی فساد را بگیرد، گفت: خانه را روی سر شما آتش می‌زنم. این‌قدر این حرف شنیع است، بعضی از علمای اهل سنّت این حرف را انکار می‌کنند و می‌گویند: رافضی‌های دروغگو می‌خواهند آبروی ما را ببرند. حالا اگر من بخواهم اسم افراد را ببرم که چه کسی چه چیزی می‌گوید، ذهن شما درگیر می‌شود همان شاه ولی الله در ذهن شما باشد، کافی است. این این‌قدر پررو است، می‌گوید: این فضیلت خلیفه است؛ ببین به خاطر خدا آمد این کار را کرد. گاهی پیش می‌آید ظاهراً سنگ پای این استان مرکزی کشور ما را آن‌جا‌ها هم صادر کردند. در مصر هم ظاهراً این سنگ پا را صادر می‌کردند، چون یک شاعری داریم او هم می‌گوید، می‌گوید: هیچ کسی در این عالم مرد این نبود مقابل حیدر کرّار بایستند و بگوید: خانه را روی سر شما آتش می‌زنم. این را فضیلت حساب می‌کند، بلکه این شاه ولی الله لفظ اهل فساد و اوباش نستجیر بالله می‌دهد.

اعتراف شاه ولی الله دهلوی به عظمت مقام امیر المؤمنین علیه السّلام

الآن اگر در عربستان کسی بگوید: صحابه‌ی پیغمبر اوباش هستند، گردن او را می‌زنند؛ این‌قدر این آدم خبیث است. باز هم من به شما عرض بکنم، همه‌ی تلاش من این شب‌ها این بود که شما سرّ این کینه را متوجه بشوید حضرت زهرا سلام الله علیها چه بلایی سر این‌ها آورده است، مجبور هستند این‌طور عکس العمل نشان بدهند امّا حالا یک چیز دیگر بگویم چرا حضرت زهرا سلام الله علیها باید خود را فدای امیر المؤمنین علیه السّلام بکند؟ این شاه ولی الله یک حرفی زده است گاهی پیش می‌آید که خدا حرف حق را از زبان یک خبیث می‌زند. من نمی‌دانم مست بوده است، خواب بوده است عرض کردم فرض کنید توهّم او هم در مورد خلیفه‌ی اوّل و دوم بالا است. گاهی مثلاً می‌گوید: دوران این‌ها دوران نبوّت است، یک شبه نبوّت است امّا یک حرفی زده است. در یکی از آثار خود به نام التّفهیمات الهیّه بنده این را نصف شب در یادداشت‌های خود داشتم، کار می‌کردم دیدم؛ نیّت کردم این‌جا بگویم. دیدم خیلی فضیلت زیبایی از امیر المؤمنین علیه السّلام گفته است که این در واقع می‌شود واسطه العقدی که من بگویم چرا حضرت زهرا سلام الله علیها خود را فدای امیر المؤمنین علیه السّلام کرد. این آدم خبیث می‌گوید: شب گذشته خواب حکیم برجسته حضرت لقمان را دیدم. حالا فکر کردید فقط ما بودیم که شیخ خاطره‌گو داشتیم، این‌ها هم دارند. این‌ها هم بلد هستند خواب ببینند. مدام خواب می‌بینند. می‌گوید: از او سؤال‌هایی کردم تا بحث به این‌جا رسید -مهم خواب او نیست استدلال او را ببینید- می‌گوید: گفتم آقا انسان به کجا‌ها می‌رسد؟ می‌گوید: این‌طور به من جواب داد. صفحه‌ی ۲۲، جلد ۲ التّفهیمات الهیّه برای همین شاه ولی الله دهلوی است که می‌گوید اوباش و فلان در خانه‌ی امیر المؤمنین علیه السّلام بودند، این شخص دارد می‌گوید. گاهی دشمنان… حکایت آن ماجرا است که «وَ الفَضلُ مَا شَهِدَت بِهِ الأعداءُ» دشمن یک وقت یک حرفی می‌زند. می‌گوید: به من این‌طور گفت: «إذا تَمَّتِ العِصمَه» اگر عصمت کمال پیدا بکند، تام بشود، «کَانَت افاعیلُهُ کَلَّها حَقّ» آدم اگر عصمت تامّه پیدا بکند، یعنی خدا ملکه‌ی نفسانی به آدم بدهد که عصمت پیدا بکند، دیگر همه‌ی رفتارهای آدم حق می‌شود -این را خوب دقت بکنید چون من باید بعد این را توضیح بدهم- بعد می‌گوید: «لَا اقول أنَّها تَطابُق الحَق» من نمی‌گویم رفتار او مطابق حق می‌شود، آدم می‌تواند رفتار مطابق حق داشته باشد، فقط کار حق بکند. «بَل هِیَ الحَق بَعَینِها» بلکه خود حق می‌شود. شخص می‌تواند به جایی برسد که خود حق بشود. «بَل الحقُ امر یَنعکسُ مِن تِلکَ الأفَاعیل» بلکه این  مظهر همه‌ی حقّانیّت می‌شود و هر چه حق است از این منعکس می‌شود. رفتار این مطابق حق نمی‌شود، حق مطابق این می‌شود. مثل چه؟ «کَالضُوءَ مِنَ الشَّمس» مثل خورشید می‌شود که نور از آن می‌تابد. حق خورشید نمی‌شود که این نورش بشود. این می‌شود منبع آن، حق مثل شعاع خورشید می‌شود. مثل چه چیزی؟ یک چنین چیزی داریم که یک کسی حق بشود. حق از او برداشت بشود؟ منبع حق بشود، بشود امام حق؟ نه امامی که «یحکم بالحق» امامی که حق عمل می‌کند، حق حکم می‌کند نه، خود حق بشود؟ می‌گوید: بله داریم. نمونه‌ی آن کجا است؟ می‌گوید: «وَ إلیهِ أشَارَ رَسولُ الله حَیثُ دعى الله تعالى لِعلیٍّ» می‌گوید: آن‌جا که پیغمبر برای علیّ بن ابی‌طالب علیه السّلام دعا کرد، منظور او همین بود. کجا؟ آن‌جایی که فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَارَ» خدایا حق را دور علی بگردان، هر کجا علی هست. ادامه می‌دهد؛ «وَ لَم یَقُل : أدره حَیثُ دارَ الحقّ» خدا نفرمود هر کجا حق است، علی را به آن‌جا بفرست. بلکه فرمود: خدایا هر کجا علی است، حق را به آن‌جا بفرست. عجیب است از این آدم با آن خباثت این‌جا من نمی‌دانم… استدلال او هم درست است، چون به یک روایت استدلال کرده است.

امام محور حق

علّت  چرا زهرای اطهر سلام الله علیه باید آبروی خود را خرج می‌کرد؟ چون خود حقیقت در خطر بود. دین در خطر نبود منبع دین در خطر بود امام دین در خطر بود. اصل اعتبار دین در خطر بود. این حرف‌هایی که ایشان زده است… من الآن برای شما یک قسمت از زیارت غدیریّه‌ی حضرت هادی علیه السّلام را می‌خوانم، شما ببینید که بعضی وقت‌ها پیش می‌آید که خداوند حق را از زبان خبیث‌ها جاری می‌کند. می‌گوید: آیا ما یک حقّی داریم که باید برویم خود را با آن تطبیق بدهیم. بعد امام اگر آمد بگوییم: آقای امام شما ببین کجای رفتار تو مطابق حق است؛ ما اگر با فقیه و عالم و این‌ها طرف باشیم ممکن است این‌طور بگوییم امّا امام‌شناسی شیعه این‌طور نیست. امام‌شناسی شیعه این است که امام خود حق است، اعتبار نماز و روزه و این‌ها اصلاً به امام است. بله امام قطعاً اهل استکبار نیست، خلاف دستور الهی عمل نخواهد کرد. ولی ما حق و باطل را از امام می‌فهمیم. از رفتار امام حق و باطل را می‌فهمیم، امام محور حق است. به این معنا ما نمی‌گوییم امام فدایی دین است؛ بلکه می‌گوییم روح دین حقیقت خود را از امام می‌گیرد. این‌که شما در آل یاسین می‌خوانید: «مُحَقِّقٌ لِمَا حَقَّقْتُمْ» ما آنچه شما حق بدانید را حق می‌دانیم؛ آنچه باطل بدانید را باطل می‌دانیم؛ یعنی این.

زیارت غدیریّه‌ی امام هادی علیه السّلام

ما زیارت‌هایی داریم… من یک شکایت بکنم این‌جا بلکه جا بیفتد، ما کج سلیقه هستیم. یک آقایی از یک گروه فکری تقریباً سیاسی یک خطبه‌ی غدیریّه وصله پینه‌ای درست کرده است، همه جا در کشور آن را پخش کردند و اگر کسی إن قلت بکند… می‌شود در آن إن قلت کرد، به جهت استناد جایزه هم می‌دهند. کسی آن را حفظ بکند، کربلا هم می‌فرستند. اصل این‌که غدیر بوده است را که بحث نداریم، این‌که پیغمبر خطبه‌ای خوانده است را که بحث نداریم امّا خطبه‌ای که الآن می‌خوانیم اشکالاتی وجود دارد، ما باید دقّت بکنیم مسائل حساس است. به جای آن یک زیارتی داریم بسیار معتبر در کمال اتقان از حیث سندی از امام هادی علیه السّلام رسیده است. این در مفاتیح هم وجود دارد، سند فوق العاده است. گاهی اهل بیت می‌خواهند به ما چیزی یاد بدهند، یاد می‌دهند ما برویم بخوانیم؛ گاهی خود آن‌ها در حرمی جایی یک عبادتی را انجام می‌دهند، این از آن موارد است. امام هادی سلام الله علیه در کنار قبر مطهّر امیر المؤمنین سلام الله علیه در یک روز غدیری این زیارت را خود ایشان خواندند. با این عبارات امیر المؤمنین علیه السّلام را زیارت کرده است، شما جرأت می‌کنید در حرم اهل بیت هر چه دوست داشتید بگویید؟ امام هادی علیه السّلام کنار قبر مطهّر امیر المؤمنین علیه السّلام این جملات را فرموده است خطاب به امیر المؤمنین علیه السّلام سند هم فوق العاده است. چند تا جمله‌ی آن را می‌گویم ببینید. می‌فرماید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ»[۷] سلام بر تو ای دین محکم خدا. نه حامی دین، فدای دین، خود دین هستی. بعد حضرت می‌فرماید: «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمَعْنِیُّ بِقَوْلِ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ» امام هادی علیه السّلام می‌فرماید: شهادت می‌دهم تو معنای قول خدای عزیز و رحیم هستی که فرمود: «وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ» یعنی امام هادی علیه السّلام می‌فرماید: یا علی من شهادت می‌دهم تو صراط مستقیم هستی، صراط تو هستی. اصلاً اعتبار نماز از تو است. برای همین است که درست گفتند: به منکر علی بگو نماز خود را رها بکند. چون نماز نیست.

فدا شدن حضرت زهرا علیها سلام در راه احکام دین

این‌که بگوییم زهرای اطهر سلام الله علیها خود را فدای امیر المؤمنین علیه السّلام کرد بالاتر از آن است که بگوییم زهرای مرضیه سلام الله علیها خود را فدای احکام دین کرد. همه‌ی این‌ها فرع است اعتبار آن از امیر المؤمنین علیه السّلام است. خود را فدای حقیقت حق کرد. اصلاً حیف بود ارزش آن بانوی بزرگوار بخواهد برای غیر از این خرج بشود. امام هادی می‌فرماید: «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمَعْنِیُّ بِقَوْلِ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» شهادت می‌دهم تو صراط مستقیم هستی. تو حقیقت حق هستی. این‌جا هم همین است. حق از تو اعتبار می‌گیرد، نه تو از حق. هر کسی در این روزگار باید مطابق حق عمل بکند تا اعتبار پیدا بکند و الّا محاکمه می‌شود. ولی تو هستی که به حق اعتبار می‌دهی، حق اگر بخواهد بگوید حق هستم یا باطل باید خود را با تو تطبیق بدهد برای همین فرمودند: یک نمازی نیست که روز قیامت شما نماز خود را با آن نماز چک بکنید «علیٌّ میزان الحق» است. حق میزان اعمال نیست. امیر المؤمنین علیه السّلام میزان حق است. نمازها را با نماز امیر المؤمنین علیه السّلام می‌سنجند. چیزی ملاک و معیار نداریم امیر المؤمنین علیه السّلام ملاک و معیار و اعتباردهنده‌ی به ملاک و معیار است.

عید غدیر عید همه‌ی مؤمنان

 خدا رحمت بکند مرحوم اردوبادی این مرد خیلی فوق العاده بوده است، بسیار با اخلاص. کسی که گردن خاندان علّامه‌ی امینی حق دارد. چون خیلی به الغدیر خدمت کرده است؛ استاد برجسته‌ی ادبیات بوده است، فقیه بوده است، اسم او را جایی نمی‌شنوند. مرحوم علّامه قبل از این‌که چاپ بکند، مجلّدات الغدیر را پیش ایشان می‌برده است. حداقل ایشان یک بار ادبیات آن را ببیند، حالا غیر از این‌که گاهی در محتوا هم نظر می‌داده است. اشعاری دارد، ایشان یک شعر دارد راجع به حضرت زینب سلام الله علیها به چند تا از شعرای عرب دادم آن را برای من تجزیه و تحلیل بکنند، بعضی از جاهای آن را به مشکل برخورد کردند. یک قصیده برای امیر المؤمنین علیه السّلام دارد برای روز غدیر است؛ دو بیت آن را من می‌خوانم به این‌جا ربط دارد که من عرض می‌کنم حق اعتبار خود را از امیر المؤمنین علیه السّلام می‌گیرد. به یاد داشته باشید بنده روز غدیر امسال عرض کردم که روز عید غدیر عید برای مؤمنان است که یک چنین ولی‌ای پیدا کردند، ولایت پیدا کردن امیر المؤمنین علیه السّلام بر مثل منی برای او فضیلت نیست؛ این را اشتباه متوجه نشوید. ما خوشحال هستیم از این‌که صاحب پیدا کردیم. او برای این‌که یک کسی مثل من را بخواهد سرپرستی بکند که این که فضیلت نیست. ببینید چقدر خوب گفته است؛ مرحوم اردوبادی می‌فرماید: «إنَّ یَوم الغَدیرِ فِیهِ أمیرُ المُؤمنین أرتَدی مِن العِزِّ برداً» امیر المؤمنین سلام الله علیه روز غدیر لباس عزّت به تن کرد. عزّ الهی. «فِیهِ» یعنی روز غدیر. «فِیهِ قَد شیدَت النُّبُوَّهِ لَمّا» روز غدیر نبوّت محکم شد. چه زمانی؟ «لَمّا» یعنی زمانی که «بِعَلیٍ أزراءِ الإمامِهِ شُدّاء» وقتی علی به امامت افتخار داد، کمر امامت محکم شد در نتیجه نبوّت هم محکم شد. این‌که امیر المؤمنین علیه السّلام روز غدیر به ولایت رسید، این فضیلت مولا نیست، به یاد دارید شب گذشته یا چند شب قبل عرض کردم برای امیر المؤمنین علیه السّلام فضیلت گفتن سخت است. معمولاً فضائل حضرت را در مقایسه با دیگران می‌گویند. امیر المؤمنین علیه السّلام خیلی شجاع بود. علمای اهل سنّت قرن پنج، قرن شش، قرن هفت گفتند: «إذا استَعرَضَهُ الفَارِس» اگر پهلوانی وارد میدان می‌شد، اگر جرأت می‌کرد در مقابل حضرت بایستد «قَدّهُ» عمودی او را نصف می‌کرد. اگر جرأت می‌کرد در مقابل او قرار بگیرد و اگر فرار می‌کرد «قَطَّهُ» او را افقی نصف می‌کرد. این‌ها که فضیلت امیر المؤمنین علیه السّلام که ید او ید الله است. شما بگویید خدا بزند بنده را نصف بکند. شما فکر می‌کنید این خیلی فضیلت است. چه داری می‌گویی؟ همه‌ی این‌ها مقایسه است.

 امیر المؤمنین علیه السّلام زینت خلافت

آن چیزی که زهرای اطهر سلام الله علیها خود را فدا کرد، فدای همه‌ی حقیقت نبوّت و امامت بود امیر المؤمنین علیه السّلام به امامت آبرو می‌داده است، نه امامت به امیر المؤمنین علیه السّلام «قالوا: علیٌ عَلَا، قلتُ: ﻻ» گفتند چه مقاماتی دارد، چه اوصافی دارد؛ چه کرامت، چه سخاوت، چه شجاعت؛ می‌گوید: «قالوا: علیٌ عَلَا، قلتُ: ﻻ» صاحب بن عبّاد می‌گوید: گفتم: نه، «فَإنََّ العُلا بِعَلیٍّ قد عَلا» این اوصاف هستند که افتخار می‌کنند یک چنین مصداقی پیدا کردند. شجاعت افتخار می‌کند که یک چنین مصداقی دارد. این را نه ما بگوییم، آن کسانی هم که او را می‌دیدند می‌گفتند، عرب آمد مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام ایستاد گفت: من خیلی‌ها را دیدم… به آن طرف می‌گفتند: فلان، هیچ کسی او را حساب نمی‌کرد، دست او تا آرنج در کجای الاغ بود همیشه، خود او می‌گفت. او به حکومت رسید، یک اعتباری پیدا کرد «لقد زیَّنتَ الخِلافَهَ»[۸] به خدا سوگند تو خلافت را زینت بخشیدی «وَ مَا زانَتکَ» خلافت هیچ چیزی به تو اضافه نکرد. روز قبل و روز بعد از خلافت تو هیچ فرقی نکردی تو همان کسی بودی بود که بودی. «یَنْحَدِرُ عَنِّی السَّیْلُ وَ لَا یَرْقَى إِلَیَّ الطَّیْرُ»[۹] آن بالا بلندی تو بودی؛ مرغ توهّم کسی هم به تو نمی‌رسید. تو به خلافت رسیدی، تکان نخوردی، بالا نرفتی؛ بقیه بودند… شما همین روزگار خود ما را ببینید. هیچ کسی طرف را نمی‌شناسد، چند صباحی می‌آید مثلاً رئیس جمهور می‌شود و او را یک مقدار می‌شناسند و دوباره هم می‌رود، تمام می‌شود. زنگوله‌ای است. ظاهراً یک توجّهی به او وجود دارد. فرصت را غنیمت بشمرد، خدمت بکند یا دروغ بگوید. خدمت بگوید یا چرند بگوید. خدمت بکند یا گناه بکند. خدمت بکند یا فساد بکند. (هر کسی چند روزه نوبت اوست) آن کسی مرد حقیقی عالم وجود است که اصلاً قبل از رئیس جمهور و بعد از رئیس جمهوری افتخار می‌دهد. یعنی فرض بکنید یک وقتی روزی ما بشود کسی رئیس جمهور بشود که به ریاست جمهوری افتخار بدهد، التماس بکنند، قسم بخورند. خود را به هزار فریب و نیرنگ نیاورد، سر مردم سوار بکند. بلکه مردم بگویند: الحمدلله اعتبار آن را بالا برد.

 امیر المؤمنین علیه السّلام اعتبار نبوّت و امامت را بالا برد. همین‌طور رسول خدا. شما بروید بین سلسله‌ی انبیاء علیهم السّلام می‌بینید افتخار می‌کنند پیغمبر خاتم هم جزء انبیاء است. می‌گویند: این برای تیم ما است. او است که بالا برده است قدر نبوّت را بالا برده است. «فِیهِ قَد شیدَتٍ نُبُوَهِ لَمّا بِعَلیٍ أزراءِ الإمامِهِ شُدّاء» روز غدیر هم کمر امامت را راست کرد، تقویت کرد؛ هم ستون خیمه‌ی نبوّت را. حق از او اعتبار می‌گیرد. در نتیجه امام هادی سلام الله علیه در زیارت غدیریّه یک جمله‌ی دیگر آن را هم بگویم که در آن برائت هم باشد- می‌فرماید: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا دِینَ اللَّهِ الْقَوِیمَ»[۱۰] سلام بر تو ای دین محکم خدا. «وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ الْمَعْنِیُّ بِقَوْلِ الْعَزِیزِ الرَّحِیمِ وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ» تو دین هستی، تو صراط مستقیم هستی.

شکّاک در امامت امیر المؤمنین علیه السّلام، شکّاک در دین

 حالا اگر تو دین هستی و تو صراط مستقیم هستی کسی که در تو شک بکند، در چه چیزی شک کرده است؟ در دین شک کرده است. کسی که در دین شک کرده است یعنی ایمان نیاورده است. این بسیار روشن است؛ لذا فرمود: «أَشْهَدُ … أَنْ الشَّاکَّ فِیکَ مَا آمَنَ بِالرَّسُولِ الْأَمِینِ» شهادت می‌دهم کسی که در تو شک کرده است، اصلاً به رسول امین الهی ایمان نیاورده است. تو صراط مستقیم هستی، این جای دیگر رفته است و کسی که از تو عدول بکند از دین قویم عدول کرده است. دیگر برو همین‌طور جلو که وقت نیست بخواهم توضیح بدهم که می‌گوید: عمل او فایده ندارد. گناه بکند یا نماز بخواند چندان اثر ندارد. توضیح این برای بعد باشد که من بگویم یعنی چه این‌طور می‌شود. کسی که توحید ندارد کوه طلا بده، اجر اخروی ندارد. در دنیا خیّر مدرسه‌ساز می‌شود. خیّر بودن خیلی چیز خوبی است؛ منتها شرط آن این است که در آن نیّت باشد. اگر کسی مقدار کمی در راه خدا بدهد، کوه ابو قبیس طلا می‌شود. تازه این هم مثالی است که می‌زنم که مردم می‌فهمند طلا چیست. حالا اگر کسی بیشتر بدهد بیشتر. عمل در این دنیا ضربدر ضریب توحید و اخلاص می‌شود برای همین است که: «لَضَرْبَهُ عَلِیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَهِ الثَّقَلَیْنَ‏»[۱۱] ببینید یک سجده‌ی او چه می‌شود. اصلاً نمی‌شود حساب کرد. اگر طرف روزی ده تا رشته‌ی کوه البرز طلا هم بدهد، باید برای خدا بدهد که از خدا اجر بخواهد ما باید مراقب باشیم. خوب است دل آدم بسوزد ولی باید نیّت بکند. ما دیدیم بزرگانی را که وقتی می‌خواستند ظاهراً یک کار خیری بکنند، می‌گفت: الآن نه؛ الآن نمی‌توانم نیّت بکنم. برای چه داری این کار را می‌کنی؟ برای خدا است یا نه؟ دل تو سوخته است. تنها دل سوختن کافی نیست. دل تو سوخت و داری این را برای خدا می‌دهی، این ارزش دارد. خدا کمّی هم نیست. شما عدد کوچک را ضربدر ضریب بکنی بزرگ می‌شود. لذا اصلاً کسی که توحید ندارد، کوه طلا بدهد مهم نیست. کسی که ولایت ندارد هم مثل آن کسی است که توحید ندارد. برای همین عرض می‌کنم عمل او فایده‌ای ندارد. یک فایده‌های کوچکی نیست؛ وقت نیست بخواهم بگویم مثلاً فرض بفرمایید که تخفیف عذاب ممکن است بشود یا اگر کسی است که خیلی به مردم خدمت بکند و بیچاره است و راه به حق پیدا نکرده است، چه بسا خدا توفیق بدهد دل او نرم بشود که ایمان بیاورد تازه بفهمد چه خبر است. ولی مادامی که آدم توحید…

علّت بدبختی بشریّت

همه‌ی بدبختی‌های بشریّت از زیر بار ربوبیّت خدا نرفتن است. ولایت اهل بیت هم ادامه‌ی همان ربوبیّت خدا است. من بفهمم در این‌جا کار دست چه کسی است، کت تن چه کسی است. من هستم یا کسی دیگر. همه‌ی روح اومانیزم این است که من بشر فلان فلان شده، این است که محور است. همه‌ی روح ولایت این است که یک نفر دیگر است که محور است، تو باید بنده‌ی خوبی باشی. شب گذشته یک دانشجو به من گفت: آقا ما آمدیم در این دنیا بنده بشویم. گفتم: ما بنده هستیم هزار تا بنده بر گردن ما است. خدا می‌گوید: یک بند بر گردن داشته باشی، بهتر از هزار تا بند است. من بند این هستم که الآن من دارم حرف می‌زنم، دارند راجع به من چه می‌گویند. بند حرف مردم، بند شهرت، بند شهوت، بند غضب. بندهای مختلف وجود دارد. صد نوع کراوات نستجیر بالله بر گردن من است. خدا می‌خواهد ما فقط یک بند به گردن داشته باشیم. بند اطاعت امیر المؤمنین علیه السّلام. یعنی ربوبیّت حضرت حق. چون اصلاً امیر المؤمنینی که ما می‌شناسیم، اراده‌ی او غیر از اراده‌ی خدا نیست. اصلاً شما امیر المؤمنین علیه السّلام را نگاه بکنید خدا را آشکار می‌کند. وقتی صحبت می‌کند می‌فهمی الآن خدا چه می‌خواهد بگوید. وقتی عملی انجام می‌دهد، می‌فهمی خدا الآن چه کار می‌خواهد بکند. ید الله یعنی این. بلندگوی خدا است، خدا را آشکار می‌کند. لذا فرمود اگر می‌خواهی بروی خدا را بشناسی، «مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی»[۱۲] به خدا هر چه در دنیا بروی از من آیتی روشن‌تر پیدا نمی‌کنی، معجزه‌ای بزرگتر پیدا نمی‌کنی. اگر بخواهی خدا را بشناسی باید بیایی من را ببینی چه کسی هستم.

عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها در نزد خدا و ملائکه

زهرای اطهر سلام الله علیها خود را فدای این حقیقت کرد. فدای حقّ حقیق کرد. ما در زیارت امیر المؤمنین علیه السّلام می‌گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ»[۱۳] (در منبع در زیارت امام حسن و امام حسین علیهم السّلام یافت شد). هیچ کسی در این عالم مثل او درک نداشت که امیر المؤمنین علیه السّلام چه کسی است. لذا آبرو چیست (آن به آن و دم به دم؛ محسن و من فدای تو)، چقدر خوب گفته است خدا آقای سازگارا حفظ بکند چه اشاره‌ای به شعر حافظ کرده است. واقعاً همین‌طور است اگر بروی ببینی الآن اگر کسی خبردار می‌شد از عالم ملکوت فرشته‌ای ملکی حوری لحظه‌ای فرصت به دست بیاورد، نزد زهرای اطهر سلام الله علیها بیاید، به عالم مباهات می‌کند. لذا است دیگر این را ما بارها عرض کردیم که حتّی اهل سنّت نقل کردند: چرا خدا در سوره‌ی انسان اسمی از حوری نیاورده است؟ می‌گوید: «إذا ذُکِرَت فَاطمَه لَم یُذکَر حُوراً» اگر جایی اسم فاطمه بیاید، خدا ادب می‌کند اسم حوری را نمی‌برد. (من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان) شأن من این نیست که با فرشته‌ها دمخور بشویم، شأن او اجلّ است. امّا (قال و مقال عالمی می‌خرم از برای تو) به خط زدم، بین نامحرم‌ها رفتم. سینه پر کردم. خود را فدای تو کردم. همه‌ی وجود خود را خرج کرده است. امیر المؤمنین علیه السّلام به خانه آمد دید زهرای اطهر سلام الله علیها گریه می‌کنند. خیلی سخت است اصلاً ما نمی‌فهمیم چون امیر المؤمنین علیه السّلام می‌داند فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها برای دفاع از چه کسی این‌طور شده است. نکند دست مبارک او درد می‌کند. نکند سینه‌ی مبارک او درد می‌کند. نکند، نفس تنگی گرفته است. آمد سر او را به دامن گرفت: «یَا سَیِّدَتِی مَا یُبْکِیکِ»[۱۴] چرا گریه می‌کنی ای سیده‌ی من؟ بلافاصله با همان صدای نحیف فرمود: «أَبْکِی لِمَا تَلْقَى بَعْدِی‏» برای خود گریه نمی‌کنم، برای غربت تو بعد از خود گریه می‌کنم. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: پیامبر صلوات الله علیه فرمود: علی جان لباس از تن من بیرون نیاور، من را زیر لباس غسل بده، یک نقل این‌طور است پیغمبر صلوات الله علیه این‌طور فرمود. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: من زیر لباس پیغمبر را شستم. فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها به من فرمود: آن لباس پدرم را بده، یادگار پدرم را می‌خواهم ببینم. من وقتی پیراهن را نشان دادم، بی‌بی غش کرد. نتوانست یادگار پیغمبر صلوات الله علیه را تحمّل بکند. یاد پیغمبر صلوات الله علیه افتاد، بیهوش شد. امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: «غَیَبتُهُ» دیگر من این پیراهن را پنهان کردم. زهرای من نمی‌توانست یادگار پدر خود را ببیند.

 ائمّه علیهم السّلام بعضی از یادگارهای حضرت زهرا سلام الله علیها را همراه خود می‌بردند توسّل می‌کردند تبرّک می‌کردند، اهل بیت این‌طور هستند. راوی می‌گوید: محضر امام صادق سلام الله علیه رفتم، دیدم سر مبارک ایشان تب کرده است گرم شده است. چهره‌ی مبارک ایشان سرخ است. دستمال به سر مبارک خود بسته است. دست را به پیشانی خود گرفته است؛ بعد می‌فرماید: «فاطمه بنت محمّد» مرحوم شیخ عبّاس می‌گوید: شاید سرّ آن این است اهل بیت غیور هستند، وقتی به یاد مادر بیفتند این‌طور حرارت بدن آن‌ها بالا می‌رود یا از خود امام صادق علیه السّلام نقل است وقتی ما گرفتار بشویم، به مادر خود توسّل می‌کنیم. امام سجّاد سلام الله علیه در برابر یزید قرار گرفت؛ یزید گفت: می‌خواهم تو را بکشم، خواسته‌های خود را بگو، اعدامی است. حضرت فرمود: سه تا خواسته دارم. اوّلین آن این است «(اعطنی رأسی) أَنْ تُرِیَنِی وَجْهَ سَیِّدِی وَ أَبِی وَ مَوْلَایَ الْحُسَیْنِ فَأَتَزَوَّدَ مِنْهُ»[۱۵] سر پدر من را بدهی که با او وداع بکنم. لحظه‌ای که پدر من می‌خواست به میدان برود، به احترام عمّه‌ی خود با او وداع نکردم. یعنی نگاه کردم دیدم ممکن است عمّه‌ی من به هم بریزد، من با پدر خود وداع نکردم. خواسته‌ی دوم: یک امینی را بفرستیید این خانواده را تا مدینه ببرد، این‌ها در مسیر خیلی اذیّت شدند. خواسته‌ی سوم فرمود: آنچه از ما غارت کردید، پس بدهید. اگر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها با پیراهن پیامبر صلوات الله علیه بی‌هوش می‌شود، شما ببینید که امام حسن و امام حسین علیهم السّلام چگونه می‌شدند. آن معلون گفت: آقا در کوفه غارت کردند، اموال این‌جا نیست. پول آن را می‌دهم. هر چقدر است بگویید پول آن را می‌دهم. طلا و جواهرات چقدر داشتید؟ فرمود: پول آن برای ما فایده ندارد. گفت: مگر شما در این اموال غارت شده چه چیزی داشتید؟ می‌دانید امام حسین سلام الله علیه ودایع امامت را به حضرت امّ سلمه داد امّا با خود چیزهایی را آورده بود. فرمود: «لِأَنَّ فِیهِ مِغْزَلَ فَاطِمَهَ» آن نخ و سوزنی که مادر ما دست گرفته بود. «وَ مِقْنَعَتَهَا» مغنه‌ی مادر ما. «وَ قِلَادَتَهَا» گردنبند مادر ما. من از این عبارت این را می‌فهمم در اموال غارت شده چادر مادرشان بوده است. چادر فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها دو بار زیر دست و پا رفت. یک بار در کوچه، یک بار در غارت خیام کربلا. فرمود: چادر مادر ما جزء اموال غارت شده است.


پی نوشت:

[۱]– سوره‌ی غافر، آیه‌ ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجادیّه، ص ۹۸٫

[۴]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۵، ص ۹۵٫

[۵]– انساب الاشراف للبلاذری، ج ۱۰، ص ۳۴۶٫

[۶]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۵، ص ۹۵٫

[۷]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۶۷٫

[۸]– مکاتیب الأئمه علیهم السلام، ج ‏۱، ص ۱۶۱٫

[۹]– نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫

[۱۰]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۴۶۷٫

[۱۱]– إقبال الأعمال (ط – القدیمه)، ج ‏۱، ص ۴۶۷٫

[۱۲]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ‏۱، ص ۲۰۷٫

[۱۳]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۹۹، ص ۲۱۳٫

[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۳، ص ۲۱۸٫

[۱۵]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ‏۴۵، ص ۱۴۴٫