خیلی از افراد در این عالم هستند روزی آنها نشده است که امیر المؤمنین را بشناسند.
اصل این شعر را ابن ابی الحدید در۲۵ سالگی گفته است و مثل معجزه میماند و امروز این را دور ضریح امیر المؤمنین نوشتند. این همه شاعر در طول تاریخ شعر گفتند، یک سنی شعر گفته است، شعر او را دور ضریح امیر المؤمنین نوشتند. بعد میگوید:
«یَا قَـالِعَ البَابِ الَّذی عَن هَـزَّها عَجَـزَت أَکُـفٌّ أَربَعونَ وَ أَربـعُ»[۱]
میگوید: آن دستی که وقتی رفت در خیبر دری را کنَد که ۴۴ نفر نتوانست بکنند، یک جایی شد که به خاطر حفظ اسلام این دست را بستند و او سکوت کرد. مرد این است که پهلوان بود، این را روی ضریح امیر المؤمنین نوشتند.
«لَولا حُدوثُکَ قُلْتُ إنَّکَ جاعِلُ الارواحِ فى الاشْباحِ و الْمُتَتَزِّعُ»[۲]
علی جان اگر تو روز تولّد نداشتی، من میگفتم تو هستی که روح را بر جسمها دمیدی. این فهم یک سنّی است. این فهم مراجع شیعه نیست.
«لَولا مَماتُکَ قُلْتُ إنَّکَ باسِطُ الارزاق تَقّدِرُ فى الْعَطآءِ وَ توسِعُ»
اگر نبود که تو از دنیا میرفتی، چون همهی مردم کوفه شبها برای روزی خود منتظر قدوم تو بودند، من میگفتم تو هستی که رزق را به عالم تقسیم میکنی. میگوید: «ما الْعالَمُ الْعِلْوىُّ إلّا تُرْبَهُ» این عالم خاک است، «فیها لجثَّتِکَ الشَّریفَهِ مَضْجَعُ» قلب این عالم مرقد مطهّر تو است.
آن خطیب خوارزمی هم که حنفی است، همین را را میگوید. «کَأنَّ النَّاس کُلُهُم قُشُورٌ» مردم همه پوست هستند «وَ مُولانَا عَلیٌّ کَاللباب» مغز عالم مولای ما است. اینها را سنّیها گفتند.
«ما الدَّهْرُ إلّا عَبْدُکَ الْقِنُ الَّذى بِنُفوذِأمْرِکَ فى الْبَرِیّهِ مولِعُ»[۳]
روزگار جز بردهی حلقه به گوش تو نیست. بعد میگوید: علی جان دیدی من به شعر مشهور هستم، مشهور به خطبه هستم «أَنَا فِى مَدیحِکَ الکَنُ لا أَهتَدى» میبینی من به مدح تو افتادم، زبانم بند آمده است در حالی که «وَ أَنَا الخَطیبِ الهبرزیُّ المُصقَعُ» من همان کسی هستم که در هر همایشی حرف بزنم، همه حساب کار خود را میکنند. به تو میرسم، نمیدانم چه بگویم. «ءَأَقُولُ فیکَ سُمَیدَعٌ کَلَّا وَ لَا» بگویم تو شریف هستی، بزرگ هستی، آقا هستی، نه «حَاشا لِمِثلِکَ أَن یُقالَ سُمَیدَعُ» حاشا که من بگویم علی کریم است، علی شجاع است. «بَل أَنتَ فِی یُومِ القِیامَهِ حاکِمٌ» تو سلطان روز قیامت هستی. «فِی العَالمینَ وَ شافِعٌ وَ مُشَفَّعُ» من به تو امید دارم «وَ فَقَدتُ مَعرِفَتی فَلَستُ بِعارفٍ» آقا تو را دیدم، اصلاً خود را گم کردم «هَل فَضلُ أَم عِلمُکَ جِنابِکَ أَوسَعُ» نمیدانم علم تو وسیعتر است یا درگاه حرم تو. میدانی منظور او چیست؟ یعنی میگوید از صدر عالم تا ذیل عالم همه گدای در تو هستند. من نمیدانم «بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ»[۴] آن اوسع است یا علم تو است؟ اصلاً نمیدانم تو چه کسی هستی، میفهم تو در همه چیز با همه فرق داری.
پی نوشت ها
[۱]– إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، ج ۳، ص ۵۶۶.
[۲]– معاد شناسى، ج ۸، ص ۱۷۸.
[۳]– همان، ج ۴، ص ۱۷۶٫
[۴]– بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۳۸۹.
پاسخ دهید