کسی را به حکومت می‌فرستاد، بعد از دو سال عزل می‌کرد، می‌گفت: سیاهه‌ی اموال او را بیاورید. تو دزدی کردی. شما نگاه بکنید. دزدی کردی. نصف اموال برای تو، نصف آن برای بیت المال. خوب اگر دزدی کرده است، همه‌ی آن برای بیت المال است. به دزد که نمی‌گویند دست شما درد نکند، از مکان‌های صعب العبور گذشتی، دیوارهای شش متری را رد شدی، دیگر دستخوش می‌دهیم یک میلیارد آن دستخوش. اگر دزدی است، خوب همه‌ی آن دزدی است. بعد شاهد برای این دزدی شاهد داری؟ در شهرهای مختلف، بعد دادگاه کجا بود؟ خلیفه می‌گفت: او را از بصره بیاورید، دو سال حکومت بصره عزل، او را به این‌جا بیاورید اموال تو چقدر است؟ حساب و کتاب بکنید، چرتکه ده بر یک حساب بکن، نصف آن برای تو، نصف آن برای ما؛ حالا مثلاً فرض کنید که برو موصل. از اربیل بیا نصف اموال برای دولت، نصف آن برای خود تو. حالا تو برو قرقیسیا. تو بیا دزد را دوباره به یک جای دیگر می‌فرستاد. حالا این روش حکومتی او باید یک جایی بحث بشود؟

 نکته‌ی من این‌جا است هیچ کسی نمی‌توانست بگوید: این آدم را آوردی، گفتی دزدی کردی، طبق کدام منطق گفتی دزدی کردی؟ خوب اگر همین‌طور به یک کسی بگویی دزدی کردی چه؟ چه می‌شد؟ خلیفه برای این کار خود شاهد نمی‌خواست. یعنی قضاوت در این موضوع قائم به خود او بود. دزدی کردی. خوب چقدر؟ همه‌ی اموال این‌ها از دم نصف دزدی است. عدّه‌ی زیادی از کارگزاران او به جز یکی دو نفر همه را مشاطره کرده است. یعنی این کاری که عرض کردم. آورده است نصف اموال را داده است، نصفی را به بیت المال ریخته است، بعد حالا یا به او حکومت نداده است یا یک جای دیگر را حکومت داده است. خوب نصف اموال همه‌ی این‌ها دزدی بود؟ نصف دقیق؟ شاهد تو چه کسی است؟ می‌شود بگویی؟

 


 پیغمبر خاتم گفت: «إِنَّمَا أَقْضِی بَیْنَکُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ الْأَیْمَانِ»[۱]

[۱]– الکافی، ج ‏۷، ص ۴۱۴٫