مورخ ۱۹ مهر ۱۳۹۵ حجت الاسلام کاشانی در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام به بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.
- تخریب چهرهی سیّد الشّهداء (علیه السّلام) توسط فقها و عالمان سوء
- جعل روایت برای قیام سیّد الشّهداء از سوی عمر سعد
- دروغی بودن منفردات بنی امیّه
- تحمّل سختی ناسزا گفتن به ناموس اهل بیت (علیهم السّلام)
- داستان صحبتهای محرمانهی امام حسن (علیه السّلام) با عمر سعد در تاریخ طبری
- تکذیب کردن غلام سیّد الشّهداء دربارهی دیدار محرمانه امام با عمر سعد
- ترجمهی اشتباه حرفهای عمر سعد از زبان ابومخنف
- اهمّیّت ندادن به مستکبر در ملاقاتهای سیاسی
- صحّت گفتههای عمر سعد در نوشتهی خود به عبیدالله
- تأیید دروغی بودن تبعید سیّد الشّهداء (علیه السّلام) از سوی عقبه
- پیشنهاد سوم در نوشتههای دروغین ابو مخنف برای دیدار امام حسین با یزید
- نبود عبارت رفاقت و دوستی امام حسین (علیه السّلام) و یزید در متن
- واکنش نشان دادن نسبت به اسناد دروغین
- تلبیس ابلیسانه در نقل تاریخ
- پاسخ دادن به شبههی یکی از فقهای منافق
- دلیل آوردن فقهای منافق در برابر رد نقدها
- خطای دو عالم بزرگ در مطالعهی تاریخی
- واکنش علما به سیّد مرتضی در پاسخ به اهل سنّت
- تلخیص کردن دست نوشتهها و منتشر کردن آن توسّط علمای متأخّر
- دنبال دلیل بودن برای موافقت در یک شبههای
- اعلام مهادنه برای حفظ نظام اسلام
- دو قطبیسازی نظام اسلام از سوی فقهای منافق
- تضعیف کردن سلطان شیعه از سوی میرزای شیرازی برای تحریم تنباکو
- نسبت دروغین بستن فقهای منافق به امام حسین (علیه السّلام)
- غرق شدن قمر بنی هاشم در وجود امام حسین (علیهما السّلام)
- حضرت عباس (علیه السّلام) با احدی قابل قیاس نیستند
- شبههی وجوب داشتن شناخت قمر بنی هاشم (سلام الله علیه)
- حرکت حضرت عباس تجلّی امر سیّد الشّهداء
- جایگاه حضرت عباس (علیه السّلام) در کربلا
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
تخریب چهرهی سیّد الشّهداء (علیه السّلام) توسط فقها و عالمان سوء
موضوع بحث ما تخریب چهرهی سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) توسّط فقهای سوء یا عالمان سوء بود. قدری راجع به رفتاری که عبدالله پسر خلیفهی دوم داشت در این زمینه گفتگو کردیم. یکی دیگر از آن فقهایی که سعی کرد به قیام سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) آسیب برساند که اگر این بحث تمام شد، به عبدالله برمیگردیم عمر سعد بود.
جعل روایت برای قیام سیّد الشّهداء از سوی عمر سعد
عمر سعد به عنوان یک مسجددار و یک فقیه شخص شناخته شده در کوفه بود. یادگار هم بود، پدرش فاتح ایران بود. خلاصه یک شیخی بود که مقامی داشت. بعد از قیام سیّد لشّهداء و همینطور حین قیام سیّد الشّهداء چون میدانست قتل ابا عبدالله الحسین چه بیچارگی است روایتی جعل کرد.
دروغی بودن منفردات بنی امیّه
این روایت که جعل شده است ۳۰ سال پیش نیست که میگویند جعل شده است. بعد از انقلاب تحریف نکردند. از اعلام، معاصرین و قدما عدّهی زیادی تصریح کردند که این دروغ بنیامیه است که شب گذشته توضیح دادیم. به ویژه سندشناس، مورّخ، محدّث عظیم الشّأن یکی از نوادر روزگار معاصر ما مرحوم علّامهی محمودی (أعلی الله مقامه) قریب به ۳۰سال پیش مفصّل در ۴۲۵- ۴۲۶ جلد اوّل عبرات المصطفین تصریح میکند، توضیح میدهد که دروغ است، هم در حاشیهای که به تاریخ دمشق، زندگینامهی سیّد الشّهداء مینویسد آنجا تصریح میکند که این از منفردات بنی امیّه است. یعنی بنی امیّه چنین ادّعایی کردند حتّی اهل سنّت قبول ندارد و شیعه چنین چیزی را قبول ندارد.
یک آقایی زحمت کشید یک جمله به آن حرفی که عمر سعد گفته بود مطرح کرد. ما به نقد آن پرداختیم. از آنجایی که انصاف با ارزشمندترین چیز است، در نقد ایشان یک خطای کوچکی کردیم که اصل مطلب ایشان را زیر سؤال نمیبرد. چون امروز متن را که با دقّت نگاه کردم، دیدم من یک اشتباه کوچکی کردم و آن اشتباه را عرض میکنم بابت آن اشتباه هم از شما و هم از دیگران عذرخواهی میکنم امّا اصل مطلب و وقیحتر از آن چیزی که شب گذشته گفتم سر جای خود است. شب گذشته محضر شما عرض کردم آن پیشنهاد سه نفری توسّط این گوینده جا به جا گفته شده است، نخیر گوینده جا به جا نگفته است. دو متن است یکی به نحوی و دیگری هم به نحو دیگر است. ایشان آن متن را خوانده است، بنده اشتباه کردم. اینکه ایشان پیشنهاد سه تایی را اوّل برگردم بعد هم به مرز بروم و بعد دست در دست یزید بگذارم، ایشان ترتیب آن را جا به جا نکرده است، بنده اشتباه کردم.
تحمّل سختی ناسزا گفتن به ناموس اهل بیت (علیهم السّلام)
با توجّه به اینکه این مطلب، مطلب مهمی است. خیلی از افراد به حقیر گفتند که چرا شما اینطور مثل اسفند روی آتش هستی؟ من اگر بخواهم دقیق جواب بدهم نه اینجا فرصت دارم و نه من آن آدم هستم. امّا ما در کربلا دیدیم وقتی شمر به سیّد الشّهداء توهین میکند مسلم بن عوسجه فریاد میزند و حتّی ناسزا میگوید. الآن من نمیخواهم (معاذ الله) ناسزا گفتن را تجویز کنم. بحث سب مؤمن یک بحث فقهی است. امّا اگر به ناموس کسی یک چنین تهمتی بزنند تحمّل آن سخت است. انسان در حالت عادی نیست، با این حال سعی کردیم خود را کنترل کنیم. برای اینکه جمعبندی صورت بگیرد لُب مطلب را یک بار دیگر عرض میکنم و یک جملهی مهمی که شب گذشته وقت نشد بگویم و خدا میداند دو روز است من را آتش زده را هم به شما عرض میکنم.
داستان صحبتهای محرمانهی امام حسن (علیه السّلام) با عمر سعد در تاریخ طبری
داستان اینگونه است که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) با عمر سعد محرمانه با هم گفتگو کردند که احدی نشنید، هیچ کس نفهمید. بین مردم یک حرفهایی رد و بدل میشد. به قول خود نویسنده که طبری باشد از قول ابو مخنف است: مردم همینطور «تَحَدَّثَ النَّاس فیمَا بَینَهُمَا»[۴] با هم صحبت میکردند «ظَنًّا یَظُنُّونَهُ» همینطور ظنی حدس میزدند که امام حسین به عمر سعد گفته بیا با هم با یزید صحبت کنیم، مشکل خود را حل کنیم. عبارت هم این است که گفته است «اُخرُج مَعى إِلى یزیدَ بنَ مُعاویَه» بیا سراغ یزید برویم. بعد عبارت خبرنگار این است «وَ شَاعَ فِیهِمْ» بین آنها شایعه شده بود، مشهور شده بود «مِنْ غَیْرِ أَن یَکونُوا سَمِعُوا مِن ذَلِکَ شَیْئًا» بدون اینکه بشنوند همینطور پراکنده کردند. یک قول این بود «وَ َلا عَلِمُوه» نه شنیده بودند و نه سند برای آن داشتند.
تکذیب کردن غلام سیّد الشّهداء دربارهی دیدار محرمانه امام با عمر سعد
بعد یک عبارتی را گوینده حذف کرد که ما شب گذشته با دقّت خواندیم و خلاصهی آن، این بود غلام سیّد الشّهداء و رباب گفت: به خدا من از مدینه تا مکّه، از مکّه در راه، در عراق، در مسیر، با لشگر با او بودم، یک لحظه او را ترک نکردم. یک کلمه در مکّه، در مدینه، در عراق، در مسیر، در طریق با لشگر حرف نزد الّا اینکه من شنیدم «إلا وَ قَدْ سَمِعتُهَا أَلا وَ اللَّهِ مَا أعطاهُم» به خدا چنین وعدهای نداد که مردم بین خودشان میگویند. به خدا چنین وعدهای ندارد را گویندهی محترم میگوید یک نقل هم این است که عقبه گفت من نشنیدم، شما نشنیدید بقیّه شنیدند ولی تکذیب اخبار دیگر نمیشود. ما عرض کردیم اگر شما بخواهید تکذیب کنید چه کار میکنید؟ به شما بگویند یک خبر را تکذیب کنید یک شایعهای در مورد شما مطرح است تکذیب کنید چه کار میکنید؟
ترجمهی اشتباه حرفهای عمر سعد از زبان ابومخنف
میگوید لحظه به لحظه با او بودم همین راوی قبلی ابو مخنف هم این را نقل کرده است، تازه پایان روایت قبلی میگوید این شایعه است کسی نمیداند. تکذیب چگونه است؟ بعد آقای گوینده میگوید: پدیده این هفت خط را رد کرده یک جایی صوت ایشان را با صوت خود مقایسهای منتشر کردم میتوانید ببنید کلام ایشان را گذاشتم… (قطع صوت) این بود که به شام میرویم و مذاکره میکنیم. دوباره من متن عربی را میخوانم. ایشان اینطور به اشتباه عمداً یا سهواً ترجمه کرده است، تمام خبرگزاریهایی که این مطلب را نقل کردند همین اشتباه است. من سند آن را منتشر کردم متن عربی را مقایسه کنید. ترجمهی لغت به لغت آن را هم ببینید که ایشان همان را گفته یا از خودش حرف زده است. ای کاش ایشان به متن عمر سعد وفادار بود. آن چیزی که آدم را ناراحت میکند این است که عمر سعد هم اینها را نگفته است که ما میگوییم عمر سعد برای خودش جعل کرده است. بعد از مذاکره دو طرف Fact sheet منتشر میکنند. Fact sheetسیّد الشّهداء منتشر نشده است. چرا ما در مورد مذاکره از امام حسین چیزی نشنیدم. Fact sheet عمر سعد منتشر شده است بعد از اینکه عقبه تکذیب میکند به خدا امام حسین چنین چیزی نگفت، بعد ابو مخنف میگوید این خبر را شنیدم که عمر سعد با سیّد الشّهداء سه، چهار بار با هم گفتگو داشتند. دیدار که چیز عجیبی نیست، پیغمبر هم در حدیبیه دیدار داشتند. دیدار یک چیز است، مهربان شدن و قربان صدقه رفتن و دوستی و دست در دست هم دهیم به مهر فرق دارد. گفتگو که گفتگو کن، حرفی نیست.
اهمّیّت ندادن به مستکبر در ملاقاتهای سیاسی
امام با ادوارد شوارد نادزه با زیر شلواری گفتگو کرد یعنی هیچ یک از مناسبات سیاسی را مقابل او رعایت نکرد، به او اهمیّت نداد فیلم آن موجود است. او دست دراز کرد دست نداد، رهبر یک کشور با زیرشلواری بود حالا باید بگوییم مناسبات سیاسی را نمیدانست یا میخواست بگوید چون مستکبر هستی من تو را به رسمیّت نمیشناسم. گفتگو که حرفی نیست، نحوهی گفتگو مهم است.
صحّت گفتههای عمر سعد در نوشتهی خود به عبیدالله
بعد اینگونه است «فَکَتَبَ عُمر ابن سَعْد إِلَى عُبَیْد اللَّهِ بنِ زیاد» بعد از اینکه نقل میکند یک دیدارهایی بود عمر سعد اینطور به عبیدالله نوشت. این Fact sheet عمر سعد است، چه کسی به شما وثاقت عمر سعد، قاتل پسر پیغمبر را، ناصبی را «أَنْجَسَ مِنَ الْکَلْبِ وَ الخِنزیر» را ثابت کرده است؟ چه کسی به شما ثابت کرده که این آدم ثقه است؟ متن اینطور است Fact sheet level عمر سعد بیشتر از Fact sheet این آقا است. عمر سعد در Fact sheet خود اینطور به عبید الله میگوید: «فإن اللَّه قَدْ أطفأ النائره» الحمدلله خدا آتش جنگ را تمام کرد «وَ جَمِعَ الکَلِمَه وَ أَصلَحَ أَمرَ الأُمَّه» الحمدلله تفرقه از بین رفت، امر امّت هم اصلاح شد. یزید مثلاً مُرد، حالا میدانید که یزید سر جای خود است. «هَذَا حُسَیْن قَدْ أعطانی» شایعه چیست؟ آنجا میگوید: «وَ اللهُ مَا اعطاهُم» اصلاً عقبه با همین فعل رد کرده است. به جای نگفت، گفت: «وَالله مَا أَعطاهُم» میگوید او یک وعدهای داده است، یک چیزی به ما داده است، مذاکره بگیر و ببند است. عمر سعد در Fact sheet خود گفت: بله هیئت مذاکره کنندهی حسینی به ما وعده داده است. «قَد أَعطانِی أَن یَرجَعَ إِلی المَکانَ الَّذی مِنهُ أَتی» برگردد به آنجایی که از آنجا آمده است. «أَو أَن نُسَیِّرَهُ إِلَى أِیِ ثَغرٍ مِن ثُغورِ الْمُسْلِمِینَ شِئنَا» هر یک از مرزها خواستیم او را تبعید کنیم، هیچ مشکلی ندارد تبعید کنیم.
تأیید دروغی بودن تبعید سیّد الشّهداء (علیه السّلام) از سوی عقبه
به یاد داشته باشید عقبه این تبعید را هم گفت: والله دروغ است، چون این هم توهین است، هر کجا خواستیم، هر بیابان درهای از مرزهای صحرای کالاهاری خواستیم اورا بفرستیم حرف نمیزند. «قَد أَعطانی». او میگوید: «وَالله مَا أَعطاهُم». یک آدم عادی شود «فَیَکُون رَجلاً مِنَ الْمُسْلِمِینَ لَهُ مَا لَهُمْ وعلیه مَا عَلَیْهِم» یک آدم عادی را در شهر راه نمیدهیم، قبول کرده او را به بیابان ببریم. شما آن همه حرفهای حضرت «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»[۵]، «وَ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اللَّهُ» آنقدر دریده است که نمیدانم کدام را بگویم.
پیشنهاد سوم در نوشتههای دروغین ابو مخنف برای دیدار امام حسین با یزید
سومی این است «أَو أَن یَأتِیَ»[۶] یا اینکه پیش یزید امیر المؤمنین برود. این Fact sheetعمر سعد است که این آقا باور دارد. «فَیَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِهِ» دست خود را در دست او بگذارد. به این چه میگویند؟ ایشان اینجا ترجمه کرده است. پیشنهاد سوم اینکه یا -در خبرگزاری خودشان که منتشر کردند نگاه کنید – به شام برود مذاکره کند. این عبارت برود شام مذاکره کند است؟! آقا وقتی میخواهند یک نامه بنویسند حسین بن علی گفته امیر المؤمنین دست خود را در دست او بگذارد؟! میگوید بله بروند با هم مذاکره کنند. نمیدانم چند دقیقهای با هم مفصّل صحبت میکند و چون میداند بالاخره یکی میگوید دست روی دست بگذار و آن چیزی که تو گفتی نیست. وقتی عبارات شیخ مفید را میخواند اینجا اینطور معنا میکند. این بدترین جملهای است که ایشان میگوید.
نبود عبارت رفاقت و دوستی امام حسین (علیه السّلام) و یزید در متن
میگوید: «فَیَضَعَ یَدَهُ فِی یَدِه فَیَرى فِیمَا بَینَه وَ بیَنَهُ رَأیَه» که ببینیم یزید بین من و خودش چه نظری دارد، دستور او چیست؟ این را اینطورمعنا میکند میگوید دست در دست هم به شام برویم، دست در دست یکدیگر گذاریم و با رفاقت مشکل خود را حل کنیم. عمر سعد هم جرأت نکرد بگوید که امام حسین با رفاقت با یزید مشکل خود را حل میکند. ۱۴۰۰ سال شما اشتباه کردید آب خوردید و لعن کردید، باید میگفتید (معاذ الله) «السّلام علی الحسین و علی یزید» این عبارت در متن نیست، در Fact sheet بنی امیه هم رفاقت نیست. جملهی ایشان این است دست در دست یکدیگر بگذاریم و با رفاقت مشکل خود را حل کنیم. اگر کسی این جمله را بگوید شما را به خدا… بعد از این اتّفاق دیگری میافتد.
واکنش نشان دادن نسبت به اسناد دروغین
متن را نگاه کنید عمر سعد چنین فکری نمیکرد که یک روزی میشود رفاقت را بست. چقدر شما دلیل شرعی دارید «وَ رَزَقَنِی الْبَرَاءَهَ مِنْ أَعْدَائِکُمْ»[۷]، «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْیَانَ، وَ مُعَاوِیَهَ، وَ یَزِیدَ بْنَ مُعَاوِیَهَ». اصلاً آن رفاقت که وجود ندارد. فرض کنیم یک چنین جملهای هم باشد وقتی صدها دلیل خلاف آن است شما چرا این یک جمله را میگیرید؟ آن هم عمر سعد گفته است. این همه دلیل خلاف آن است، چرا این را میگیرید؟ نمیدانید؟! میشود باور کرد؟! ایشان اندازهی سن من فقه خوانده است. میشود باور کرد که نمیداند معارضها را باید جواب داد. من ابدا نمیگویم ایشان آدم بیسوادی است، از ما هم باسوادتر است، ابدا نمیگویم بیسواد است. اتّفاق یک شخصی به من گفت چرا به او گیر دادی؟ فلانی هم این را در موضوعات دیگر این را گفته است. گفتم اشخاص دیگر حرفهای بیربطی میگویند، یک شخصی ۷۰ دقیقه سند میخواهد مطرح کند، مردم این چرندیات را باور میکنند اینجا باید فریاد زد. ۷۰ دقیقه دینامیت زیر قیام سیّد الشّهداء گذاشته است، ظاهراً هم این است که اگر کسی به سندهایی که ایشان ارجاع داده رجوع نکند حرفهای او را باور میکنند. آدم باور نمیکند یک شیخ شیعه، یک آیت اللّهی بیاید این حرفها را بزند، حرفها را لغت لغت معنا کند.
عمر سعد جرأت نکرد بگوید بین امام حسین و یزید آشتیکنان بود، چه برسد به رفاقت. خیلی بیانصافی است.
تلبیس ابلیسانه در نقل تاریخ
اتّفاق دیگری که میافتد این است که تلبیس ابلیسانه رخ میدهد. اینکه حالا یک نقلی در تاریخ اینگونه است البتّه بدون رفاقت، عمر سعد جرأت رفاقت گفتن نداشت. غیر از آن رفاقت این را عمر سعد نفی کرده است. دهها حرف دیگر در تاریخ است. تلبیس دوم این است که ایشان میفرماید: این اتّفاق مورّخان است، این والله العظیم دروغ است. به خبرگزاریها رجوع کنید الحمدلله یک یک اهل تاریخ به تکذیب پرداختند که این دروغ بزرگی است. البتّه محاسبین طبق نظر ایشان میترسند. میگوید ۳۰ سال اخیر علما مستقل نیستند. آیت الله میلانی و آیت الله طبسی از ترس جان خود لابد دروغ میگویند. چرا؟ چون ایشان میگوید علما مستقل نیستند. ما ۳۰ سال اخیر جرأت نمیکردیم از این حرفها بزنیم. سعی میکند بگوید این اتّفاق مورخان است.
پاسخ دادن به شبههی یکی از فقهای منافق
سیّد بن طاووس صاحب مقتل چنین حرفی زده است؟ قبول کرده است؟ نه این حرف را زده و نه قبول کرده است. غیر از اینکه خدا شاهد است والله العظیم، به قرآن نازل شده بر رسول خدا سوگند تا قبل از اینکه موضوع بحث من فقهای منافق باشد هیچ وقت فکر نمیکردم لازم شود این شبههی سخیف را جواب بدهیم. اینقدر آشکار است تازه بدون کلمهی رفاقت، لذا آدم هیچ وقت نمیگوید.
بله کسانی مثل سیّد محسن امین که در شام زندگی میکردند، در سوریه با اهل سنّت بودند در لوائج الاشجان ۱۰۰ سال پیش جواب داده است. کسانی که با اهل سنّت بودند آنها کتاب او را میخواندند برای آنها شبهه میشد جواب میدادند. ما فکر نمیکردیم یک روز در شیعه لازم باشد چنین شبههای را جواب دهیم. امام حسین دست خود را در دست یزید میگذارد و با رفاقت… شما باید جای پای کری را بلیسید، اگر قرار بود امام حسین با رفاقت… این چه حرفی است؟! وقتی امام حسین با یزید با رفاقت مشکل خود را حل میکند، اصلاً شما چه میگویید؟ همه را به آغوش اسلام دعوت کنید. یک افطاری به هالیوودیها بدهید، دست خود را باز کنید. وقتی میشود با یزید رفیق شد…
دلیل آوردن فقهای منافق در برابر رد نقدها
تلبیس دوم این است که این نظر همهی مورّخان است که ما عرض کردیم عدّهی زیادی رد کردند. ایشان برای اینکه پاسخی ندارد به مخالفان بدهد. میخواهد بگوید اتّفاق است، اتّفاقی نیست زندههای مورّخان رجوع کنید ببینید رد کردند. مردههای مورّخان هم رد کردند. ایشان میخواهد رد کند چه چیزی جلوی این همه نقد مخالف بیاورد؟ میگوید گفتن این حرفها ۳۰ سال اخیر سخت است. البتّه گفتن یک سری حرفها الآن سخت شده است. باید آزاد اندیشی شود و بتوانیم راحت حرف بزنیم. او برای اینکه بگوید این همه نقد مخالف را چه کار کنیم، میگوید ۳۰ سال اخیر آزاداندیشی نیست. اکثر کسانی که این حرف را رد کردند قبل از ۳۰ سال جواب دادند. یک اشتباه فجیع یا خیانت ابدی که من نمیدانم اتّفاق میافتد.
خطای دو عالم بزرگ در مطالعهی تاریخی
چون فرصت نیست من اصل آن را میگویم. ایشان از کتاب تلخیص شافی، جلد چهارم همین چاپی که من دارم صفحهی ۱۸۵ میگوید: متکلّمین هم همین را میگویند. مورّخین هم همه همین را میگویند. میگوید کسانی که مخالف هستند چطور؟ میگوید آنها ۳۰ سال نان انقلاب خوردند، مستقل نیستند، ترسو هستند حق را نمیگویند. -متکلّمین یعنی اهل عقیده- متکلّمین شیعه هم همه همین را میگویند. این خیلی بیانصافی است. بعد سیّد مرتضی میگوید دلیل آن چیست؟ دوستان به یاد دارند اگر باشد ما که نمیدانستیم شب ششم افاضه میفرماید. دوستانی که شب اوّل با ما بودند به یاد دارند من عرض کردم بنی امیّه در تخریب سیّد الشّهداء کاری کرد که بعضی بزرگان ما هم در زمین آنها بازی کردند، اشتباه کردند. اسم دو بزرگ را بردم اشتباه کردند. شب اوّل اسم دو بزرگ را بردم و آن دو بزرگوار یکی شهید مطهّری که البتّه در این موضوع نبود، در موضوع دیگری بود یعنی در این تخریب کلّی یکی علّامهی بزرگوار شهید مطهری (أعلی الله مقامه الشّریف) که ما سر سفرهی او رشد کردیم در همین موضوع یک خطای تاریخی کرد و نفر دوم سیّد مرتضی است. دو عالم ما در مطالعهی تاریخ و در پاسخ خطا کردند.
واکنش علما به سیّد مرتضی در پاسخ به اهل سنّت
ما شب اوّل گفتیم، ایشان شب ششم این حرفها را زده است. یک عالمی خطا کرده است، تازه خطا به معنای قبول نبوده است. در مقام جدل گفته اگر سیّد الشّهداء گفته باشد با یزید آتش بس هم امضا کنم اشکال شرعی ندارد نه اینکه با او رفاقت کنیم. علما همه به سیّد مرتضی اشکال گرفتند که اشتباه کردی. سیّد مرتضی یک ادعایی کرده است یعنی در پاسخ به اهل سنّت طوری پاسخ داده است که علمای شیعه گفتند بد پاسخ دادی، اصلاً اصل آن را نمیپذیرفتی که بخواهی در مقام جدل پاسخ بدهی. به درد ایشان نمیخورد که سیّد مرتضی بخواهد چنین حرفی بزند. بعد از سیّد مرتضی ۴۳۶ تا الآن که یکی، دو سال گذشته قحطی متکلّم شده است؟ میگوید در مسائل کلامی هم اتّفاق نظر است. شیخ طوسی هم گفته است. حرف جاهلانهای است. چرا؟ چون سیّد مرتضی در امامت شافی را نوشته است، شیخ طوسی تلخیص شافی را نوشته است، پس او متکلّمین را قبول دارند.
تلخیص کردن دست نوشتهها و منتشر کردن آن توسّط علمای متأخّر
من فقط یک جمله از صفحهی ۱۹۰ انتهای مطلب میخوانم ببینید. کسانی که اهل این کار هستند میدانند علما نمیتوانستند کتاب را چاپ کنند. آنها مثل ما نبودند که پرینتر داریم، پرینت میگیرد. علّامهی حلّی صدها کتاب با دست مبارک خود نوشته است. شیخ طوسی (أعلی الله مقامه الشّریف) دهها جلد کتاب با دست مبارک خودش نوشته است. اگر کتاب قرض میکرد از روی آن مینوشتند بعد میدید این کتاب شافی مفصّل است، برای خودش میخواست. شما خلاصهبرداری میکنید آنها تلخیص میکردند بعد تلخیص را منتشر میکردند دهها و صدها نمونه اینطور داریم. در آن تلخیصی که مینوشتند غرض این بود که این نسخه را همراه خود داشته باشد، یادداشتهای او است. لزوماً در آن اظهار نظر نمیکند.
دنبال دلیل بودن برای موافقت در یک شبههای
ایشان حرفهای سیّد مرتضی را زده است، آقای گوینده میگوید پس شیخ طوسی و سیّد مرتضی یک حرف میزنند. ایشان در صحبتهای خود از ۱۸۵ تا ۱۸۷ میخواند. وقتی سیّد مرتضی این مطلب را میگوید که شیخ طوسی تلخیص میکند، در صفحهی ۱۹۰ میگوید: «وَ هَذَا المَذهب» این شیوه، این پاسخی که گفتیم «هُوَ الَّذی اختَارَهُ المُرتضى» این را سیّد مرتضی گفته بود که من هم تلخیص کردم. «رَحمهُ اللّه عَلیه فِی هَذهِ المَسألِه» در این مسئله «وَلی فِی هَذِهِ المَسألَه نَظَرٌ» ولی من یک نظر دیگری دارم منتها چون کتاب تلخیص است اینجا جای آن نیست، چون تلخیص کتاب استاد را نوشتم. ولی اجمالاً میگوید من یک نظر دیگری دارم. او موافق نیست، دنبال دلیلی باشیم برای اینکه بگوییم مورّخان همه با کتک قبول دارند، متکلّمان همه قبول دارند. آیا متکلّمان خلاف این گفتند یا نگفتند؟ بعد هم یک حرف عجیبی میزنند میگویند «أمَّا فقها».
اعلام مهادنه برای حفظ نظام اسلام
موضوع بحث این است موضوع بحث مذاکره با یزید است. پیشنهاد سوم را اینطور ترجمه کرده است که به شام برویم مذاکره کنیم. بعد میگوید امّا فقها گفتند مهادنه با دشمن در بعضی شرایط اشکال ندارد. مهادنه یعنی آتشبس. شما را به خدا نه من فقیه، نه شما فقیه مذاکره چه ربطی به آتش بس دارد. دو کافر و مسلمان هم با هم جنگ کنند، شما میبینید در دنیا با هم آتش بس داشتند، این چه ربطی به مذاکره و با رفاقت آن هم دست در دست هم بدهیم دارد. میگوید چه کسی قبل از شما گفته بود که فقها میگویند آتش بس در شرایطی که ممکن است نابود شویم… ما صلح امام حسن را همین سنخ میدانیم. میگوییم دین نابود میشد امام حسن مجبور شد صلح کند، آتش بس را امضا کند. حکمیّت همین است چه کسی مخالف بود؟ ایشان برای اینکه سهگانهی خود را تکمیل کند، بگوید مورّخان همه، متکلّمان همه، فقها همه از دو فقیه نقل میکند که آتش بس در شرایطی که خطر نابودی اسلام باشد اشکال ندارد. مگر ما گفتیم اشکال دارد؟!
دو قطبیسازی نظام اسلام از سوی فقهای منافق
موضوع بحث ما این است این مذاکره که شما میگویید دست در دست هم بگذاریم، با رفاقت مسئله را حل کنیم، فقها در مورد آن چه میگویند؟ ایشان میگوید فقها گفتند در صورتی که اسلام و مسلمین نابود میشود آتش بس، مهادنه اشکالی ندارد. مگر ما گفتیم اشکالی دارد؟ در شرایطی که نابود میشود عقل میگوید اهم فی الهم اصل دین نابود میشود. امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) با خلفا چه کرد؟ نجنگید. چرا از صدیقهی طاهره دفاع نکرد؟ همین را میگویید. امام حسن چرا صلح را امضا نکرد؟ همین را میگویید. صلح حدیبیّه چه بود؟ فدای کفار رفتند، با رفاقت، سلفی گرفتند؟! آیا رسول خدا فرمود: اباسفیان را مؤدّب یافتم؟ نه آتش بس امضا شد، ما دربارهی آتش در شرایطی که نظام اسلامی از نظر نظامی ممکن است نابود شود حرفی نداریم. چون مهادنده شیءٌ. شما فقیه هستید من بیسواد، چه ربطی به بحث شما داشت؟ چون میخواهد بگوید مورّخان و متکلّمان و فقها همه یک نظر دارند، ۳۰ سال است یک شخص یک نظر دیگر از خودش در آورده است. بعد ایشان میگوید آقای رئیس جمهور گفتند کربلا درس مذاکره است، غوغا شد. چه کسی غوغا کرد؟ شما یا میدانید و دو قطبیسازی میکنید یا نمیدانید.
تضعیف کردن سلطان شیعه از سوی میرزای شیرازی برای تحریم تنباکو
ظاهراً در جلد دوم کتاب جرعهای از دریا که فرمایشات حضرت آیت الله العظمی شبیری زنجانی (حفظه الله) است ایشان یک حرفی زده است. میگوید بعد از تحریم تنباکو دیدن میرزای شیرازی رفتم، دیدم ناراحت است. پرچم مرجعیّت بالا رفت. گفتم: آقا چرا ناراحت هستید؟ فرمود: ما یک حکومتی داشتیم یک شاه بیکفایت هم مسئول آنجا بود. ولی او جلوی عثمانی، جلوی فرانسه، جلوی دولت افغانستان که ما بعد از صفویه یک کتکی از آنها خورده بودیم یک دولت بود، من مجبور شدم برای تحریم تنباکو سلطان شیعه را تضعیف کنم. رحمت خدا بر بصیرت میرزای شیرازی (رحمه الله علیه) باد.
نسبت دروغین بستن فقهای منافق به امام حسین (علیه السّلام)
آقای شیخ چه کسی بعد از حرف رئیس جمهور غوغا کرد؟ حالا رئیس جمهور که مورّخ نیست، یک حرفی زد، یک کسی گفت: تاریخ اسلام را اینطور میفهمید، اینطور سیرهی اهل بیت را میشناخت. خود او هم دیگر چیزی نگفت. شما ۷۰ دقیقه از این طرف و آن طرف سند درست کنید، از چه کسی دفاع کنید؟ ارزش داشت که یک ادّعایی کنید که fact sheet عمر سعد هم نیست. بگویی گفت: دست به دست یزید بگذارم و با رفاقت مشکل خود را حل کنم. اگر ما یک اشتباه کوچکی در ابتدا داشتیم، امروز گفتیم، قبلاً هم گفتیم الآن هم بفهمم اشتباه کردم بدانید فردا میگویم غلط کردم، کاری ندارد. ولی شما نسبت دادید که سیّد الشّهداء با یزید دوستانه میخواهد مشکل خود را حل کند. من از این جگری که از بنده سوزاندی راضی نیستم، با بقیّه کاری ندارم. والله با اینکه میدانستم به نفع من نیست با این مسئله وارد شدم. ولی این تریبون را به ما دادند که روز قیامت جلوی زینب کبری با آن اسارتی که کشیده است، اینطور بیاییم امام حسین (علیه السّلام) را منهدم کنیم.
غرق شدن قمر بنی هاشم در وجود امام حسین (علیهما السّلام)
به قمر بنی هاشم پیغام دادند که شمر تو را صدا میکند. خیلی خجالت کشید، او روی من چه حسابی کرده است. آقا فرمود: برو جواب او را بده. شمر گفت: برای تو و برادرانت امان نامه آوردم. فرمود: خود و امان نامهی تو را لعنت کند، آبروی ما را بردی. در سیّد الشّهداء فانی بود.
حضرت عباس (علیه السّلام) با احدی قابل قیاس نیستند
بارها من این را عرض کردم ما تصوّر میکنیم اگر پدر کسی امیر المؤمنین باشد کافی است، نه امیر المؤمنین برای اینکه سردار کربلا به وجود بیاید گشت تا یک مادر پیدا کرد. کافی نیست که علی پدر او باشد، باید یک شجاع مؤدّب هم مادر او باشد. لذا میبینید یک سر و گردن غیر از بچّههای فاطمه بالاتر است، با هیچ کس قابل مقایسه نیست.
در مفاتیح دو صفحه زیارت دارد که صحیح السند است، فقیه میتواند فتوا بدهد. همین آیت الله شبیری (حفظه الله) میفرماید صحیحه است. زیارت صحیحه هم نباشد میخوانند مشکلی نیست، ولی این صحیحه است. آنجا امام صادق (علیه السّلام) که میخواهد با حضرت عباس صحبت کند اینطور صحبت را شروع میکند «سَلَامُ اللَّهِ وَ سَلَامُ مَلَائِکَتِهِ الْمُقَرَّبِینَ وَ أَنْبِیَائِهِ الْمُرْسَلِینَ عَلَیْکَ یَابنَ أمیر المؤمِنین»[۸] سلام خدا و انبیاء و ملائکه بر تو ای پسر امیر المؤمنین. «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ» مرحوم مقرّم عصمت حضرت عباس را از این جمله اثبات کرده است. به العباس مقرّم رجوع کنید میبینید. «أُشْهِدُ اللَّهَ أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَیْهِ الْبَدْرِیُّونَ» همانطور که بدریّون اسلام را نجات دادند، تو هم اسلام را نجات دادی.
شبههی وجوب داشتن شناخت قمر بنی هاشم (سلام الله علیه)
در یک روایت دیگری که در همین زیارت هم اشاره شده است این عبارت آمده است «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» آقایان فقها میگویند لعن وقتی میآید که یک مسئله حرام است به کسی لعن میکند که مرتکب شود. «وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ» خدا لعنت کند کسانی که تو را نشناختند. این شناخت حق قمر بنی هاشم شبههی وجوب دارد. یعنی این روایت حداقل وجوبی است مگر اینکه یک معارضی جلوی آن را بگیرد. «لَعَنَ اللَّهُ مَنْ جَهِلَ حَقَّکَ». میشود امام معصوم پیرو امام غیر معصوم باشد؟ عباس که خودش نبود.
حرکت حضرت عباس تجلّی امر سیّد الشّهداء
شما در حادثهی کربلا و قبل کربلا یک جمله اظهار نظر دیدید؟ عباس فانی در سیّد الشّهداء است. لذا یک قدم مخالف امر مولا برنداشت. لذا حرکت عباس تجلّی امر سیّد الشّهداء است. سخن عباس کاشف از دستور سیّد الشّهداء است، هر چه میگوید مطابق دستور است. لذا امام صادق در همین زیارت میفرماید: «وَ أَنَا لَکُمْ تَابِعٌ» تو که در این راه رفتی من جعفر بن محمّد پیرو تو هستم. «أَعْطَاکَ مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا» خدا بزرگترین منزل در بهشت را به تو داده است. «وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً» و برترین غرفه «وَ رَفَعَ ذِکْرَکَ فِی عِلِّیِّینَ» در علّیین اسم تو بلند کرده است.
جایگاه حضرت عباس (علیه السّلام) در کربلا
سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) باید به قلب دشمن میزد تا به بالا سر علی برسد. چه شد که سیّد الشّهداء توانست به قلب دشمن بزند را میدانید. وقتی آن لحظه چهرهی مبارک علی را در آن حالت… زینب خود را روی بدن علی اکبر انداخت. برای اینکه طبق نقل عباسی بود که حافظ الخیام باشد. حافظ الخیام بود که سیّد الشّهداء برود به قلب دشمن بزند و سیّد الشّهداء آسوده خاطر از خیمهها بود. دو معصوم ما لحظهی شهادت کسی سر آنها را به بالین نگرفتند از نظر حقیر طبق نقل صحیح یکی قمر منیر بنی هاشم است. چون سیّد الشّهداء اگر میخواست سراغ او بیاید خیمهها به خطر میافتاد. اطمینان خاطری که بچّهها داشتند که در امنیّت هستند فرو ریخت. علّامهی مجلسی اینطور در جلاء العیون اینطور مینویسد: تا عباس شهید شد وقتی سیّد الشّهداء برگشت فرمود: زینب جان به دخترها بگو معجرها را محکم گره بزنند، حافظ الخیام از دست رفت و وقتی او را گیر انداختند تا مطمئن نشدند عباس بلند نمیشود او را رها نکردند. لذا فرصت نکرد به ارباب ما سلام کند.
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجادیه، ص ۹۸٫
[۴]– تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۱۳٫
[۵]– بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵٫
[۶]– تاریخ طبری، ج ۵، ۴۱۴٫
[۷]-بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۲۹۳٫
[۸]– کامل الزیارات، ص ۲۵۶٫
پاسخ دهید