امیرالمؤمنین صلواه الله علیه مالک اشتر را بخاطر اهمیّتِ او، بخاطر ضریب نفوذ بسیار زیادِ مالک در بین کوفیان، به او فرمانداریِ مناطق اصلی مانندِ مصر را نمیدادند، چون آن زمان دیگر دور بود، بعدها هم زمانی که او را به مصر فرستادند به مردم مصر فرمودند: من ایثار کردم، چون من به او نیاز داشتم. امیرالمؤمنین علیه السلام برای ادارهی کوفه و حکومت به مالک اشتر نیاز داشتند، لذا به مالک یک فرماندهی نه درخورِ شأنِ او، ولی بعنوان پیشقراول و سپر دفاعی مقابل شام قرار دادند، ایشان را بعنوان فرماندارِ شمالِ عراقِ فعلی، یعنی موصل، قرقیسیا، جزیره و شهرهای کوچکی که در آن اطراف نوشته شده است قرار دادند، که بعنوانی اگر قرار شد معاویه هجوم بیاورد، مقابلِ هجومِ او را بگیرد، و اگر قرار شد به جایی اعزام شوند، مالک نزدیک باشد و فرصت نخواهد. لذا مالک با این عنوان که لشکر را بیرون از کوفه مستقر کند راه افتاد، اینجا چند نبرد با پیشقراولهای معاویه و مالک اشتر رُخ داد، یک عدّه از آنها جنگیدند، یک عدّه فرار کردند…. مالک یک شخصیّتِ عجیب و غریب در نبرد است، وقتی سمتِ راستِ سپاهِ حضرت در اثر کمکاریِ اشعث فرو ریخت، امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر فرمودند: برو خودت را به مردم معرّفی کن، این مردم میدویدند… خلیفهی دوم گفته است: ما در جنگ احد مانند بز از کوه فرار میکردیم! چون انسان اگر از کوه بالا برود آرام میرود، هر کسی نمیتواند مانندِ بز بدود و بالا برود، باید انگیزهی فرار خیلی سنگین باشد.
وقتی اینها در حالِ فرار بودند، مالک اشتر خودش را به سمتِ راستِ سپاهِ امام رساند و گفت: «أنا مالکُ بنُ الحارِث»… میگویند آنقدر آنها ترسیده بودند که اصلاً نمیفهمیدند، همین که فریاد زد: «أنا الأشتَر»… ناگهان آنها ایستادند، مانندِ اینکه یک کودک پدرِ خود را وسطِ یک کارزار میبیند… و دیگر فرار نکردند، به مالک اشتر پناه بردند، روی مالک میشد در جنگها اینطور حساب کرد. لذا چون مالک درگیری داشت، دیده بودند معاویه آمادهی رزم است، وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام میخواستند جریر را به سمتِ شام بفرستند یک نظرسنجی کردند، حضرت میخواستند ببینند اوضاعِ کوفه چطور است؟ یک عدّه گفتند که بُرد بُرد هم چیزِ بدی نیست، لشکرِ معاویه زیاد است! چند نفر بلند شدند و صحبت کردند، جریر به سمت معاویه رفته بود، امیرالمؤمنین علیه السلام همزمان… از همان لحظهای که جریر میخواست برود مالک اشتر به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد که جریر گزینهی مناسبی نیست، دلِ او با آنهاست، جریر به دنبالِ این است که چیزی عایدِ خودِ او شود، میخواهد وقت را تلف کند که معاویه از زمان استفاده کند… شاید امیرالمؤمنین علیه السلام نمیتوانستند گزینهی جریر را وقتی یک ادّعایی دارد رد کنند، غیر از اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام به زمان هم نیاز داشتند.
پاسخ دهید