وقتی حکمیّت امضاء شد، مالک اشتر گفت: من قبول ندارم، من نمیپذیرم – دور از محضر شما- خاک بر سر شما که وا دادید! دنیا و آخرت خود را باختید. «لَستُ عَلَى بَیِّنَهٍ مِن رَبِّی»،[۱] من نمیتوانم قیامت جواب بدهم اگر از این روش شما پیروی کنم و بپذیرم. «وَ مِن ضِلَالِ عَدوّی»، این گمراهی آشکار معاویه را دیدید کار خود را انجام دادید؟ من قبول ندارم. به امیر المؤمنین (علیه السّلام) گفتند: «إِنَّ الأَشْتَر لَا یُقِرُّ بِمَا فِی الصَّحیفَه»،[۲] نتیجهی مذاکرات را قبول نکرده، هنوز میگوید باید با معاویه میجنگیدید. امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمود: «وَ أَنَا وَ اللَّهِ مَا رَضِیتُ وَ لَا أَحبَبتُ أَن تَرضَوا»، به خدا قسم من هم راضی نبودم، من هم دوست نداشتم شما راضی شوید، من را وادار کردید، بسط ید را از من گرفتید.
پی نوشت ها
[۱]– همان، ص ۵۵٫
[۲]– همان، ص ۵۹٫
پاسخ دهید