روز شنبه مورخ ۲۶ مهر ماه ۱۳۹۹، هفتمین جلسه عزاداری دهه سوم ماه صفر در حسینیه مهدویه مشهد مقدس با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» پیرامون موضوع «ما و استمرار فرهنگ سقیفه» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- کمر دین را با «عالمِ سوء» شکستند
- جریان سقیفه؛ حضرت علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را خونریز معرفی کرد!
- وقتی معاویه لعنه الله علیه را تطهیر و حضرت علی علیه السلام را تخریب کردند
- استمرار فرهنگ سقیفه بین ما!
- کلامِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه راجع به صلح و وعدههای معاویه لعنه الله علیه
- مروان لعنه الله علیه: حکومت ما جز با لعن ِعلی استقرار نمییابد!
- وقتی ابن تیمیه از قاتلِ دفاع میکند و مقتول را فاسد مینامد!
- وقتی جریان سقیفه، دین را در معنویت منحصر کرد
- نباید در مقابل غارتگری ظالم و گرسنگی مظلوم، آرام و قرار داشت
- روضه حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء
- روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء؛ صلواتی هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
ان شاء الله خداوند این نشستوبرخاستِ ناقابل، گفت و شنیدِ بیقیمت و عرض ارادت ناچیز را به کَرمِ خویش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ، نوکری آستانِ و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما، نسل، ذرّیه، دوستان و شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه صلوات الله علیه تا قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
کمر دین را با «عالمِ سوء» شکستند
موضوع بحث ما؛ فرهنگ مستمر سقیفه بود. شاید باید یک ماه رمضانی را به این بحث اختصاص داد تا ابعاد آن را بیشتر باز کرد. ما در این جلسات در مقدمه باقی ماندیم و اصلاً به خود بحث نرسیدیم.
عرض کردیم ما جریان سقیفه را «فرهنگ» میگوییم چون اگر یک نبرد نظامی، پیروزی و قتلعام بود؛ مانایی و ماندگاری پیدا نمیکرد. یک فرهنگسازی عمیقی با رنگ دین صورت گرفت.
قرآن کریم که میفرماید: منافقین، امر به منکر و نهی از معروف میکنند؛ بدان معنا نیست که منافقین کمپینِ «بیا به دزدی برویم» و… راه میاندازند! در این صورت کسی همراه نمیشود.
عبارت «منافقین امر به منکر میکنند» یعنی ابتدا منافقین «منکر» را در ذهنِ مردم تبدیل به «معروف» میکنند و بعد همه بدان میل پیدا میکنند. «معروف» را در ذهن مردم تبدیل به «منکر» میکنند و بعد همه از آن منزجر و شاکی میشوند و عقب میروند. فرهنگسازی میکنند.
چگونه میتوان فرهنگسازی مقدس کرد؟
این جملهای که محضر شما عرض میکنم، خود باب وسیعی است. خاتمهُ المطافِ ۵ ـ ۶ ساعت حرف این است: «در دوران غیبت و بلکه در دوران حضور راه توسعه معارف دین از طریق عالم ربانی است.»
در این باب از امام صادق صلوات الله علیه هم روایت داریم. اگر روایت هم نداشتیم، تحلیل همین را نشان میداد لذا اگر کسی میخواهد که در این آخرالزمان دچار گرفتاری نشود، باید با یک عالمِ ربانی در ارتباط باشد.
«مسیر سعادت؛ ارتباط با عالم ربانی است.» و «طریق شکستن کمر دین هم؛ عالم سوء است.» همانطور که هیچکسی بسان «متنبی» نمیتواند جلوی «نبی» را بگیرد. الماس را الماس میبرد.
کاری که در «سعادت» عالمِ ربانی انجام میدهد، برای «شقاوت» هم عالمِ سوء، قلابی، تزویر گر و دین به دنیا فروش انجام میدهد. نسبت به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این کار را انجام دادند.
در جلسه گذشته این را عرض کردم که اگر شما مشاهده فرمودید که یک جریانی، کتاب فضیلتی هم نوشته است؛ این را با دیده تردید نگاه بفرمائید. اگر «إِنَّ فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی».[۴] را هم نقل کرده است، ببینید که هدف نویسنده از آوردن این روایت چیست. اگر مشاهده فرمودید که روضه میخواند؛ ببینید هدف او رساندن چه پیغام و محتوایی است. این موارد را توضیح دادیم.
چرا تقریباً تمام منابعی که فرصت پیدا کردند و یک سوزن یا دشنه به شخصیتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه وارد کردند، برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک فضیلتی را تکرار کردند؟! آن فضیلت این است: «إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیدٌ».[۵] این پسر من؛ سید، مالک الرقاب و امام است.
چرا این جریان این روایت [امام حسن صلوات الله علیه؛ سید است] را بیان و منتشر میکند در حالی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که با معاویه لعنه الله علیه درگیر شده است؟!
«إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیدٌ» این پسر من؛ سید، مالک الرقاب و امام است، «وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یصْلِحَ بِهِ بَینَ فِئَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَظِیمَتَینِ» چه بسا خدا به برکت او بین دو گروه از مسلمین صلح ایجاد کند.
کتاب «صحیح البخاری» و بهتبع آن همه این روایت را نقل کردند. خبری که همه نقل میکنند، بیشتر مشکوک است. معلوم است که پشت آن یک فکری قرار دارد. یک کتابی یک روایتی را میآورد ولیکن شما میبینید که همه کتب این روایت را آوردند. کسانی که عادت ندارد که فضیلت اهل بیت علیهم السلام را بیان کنند، این روایت را آوردند!
عجیب است. سادهلوحها میگویند: یک روایت در مدح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پیدا کردیم که از دست آن جریان دررفته است!
وقت نیست و بنده هم دوست ندارم که اسم اینها را ببرم. آیا امکان دارد که bbc یک پست اشتباهی برود و بگوید: «مرگ بر اسرائیل»؟! آیا امکان دارد که از دست اینها در برود؟! مثلاً یکهویی اشتباهی در شبکه تلویزیونی VOA ده دقیقه شعار «مرگ بر اسرائیل» سر بدهند؟!
فرد باید خیلی سادهلوح باشد که بگوید: این جریان اشتباهی یک فضیلتی هم برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نوشتند! طبق آن فضیلت ایشان «سید و امام» هم هستند!
بنده دو مورد را عرض میکنم که همین امروز هم عدهای همان مسیر بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین را میروند.
چرا باید این فضیلت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مطرح شود؟!
جریان سقیفه؛ حضرت علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را خونریز معرفی کرد!
دو دلیل این موضوع این است (ساعت را ملاحظه میکنم):
یک: امام حسن صلوات الله علیه که «صلح» کرد؛ خوب است نه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه که خون ریخت!!! از پسر میگوید که پدر را بزند.
این مطلب برای افرادی که در مباحث تاریخنگاری کار کردند بسان روز روشن است. صدها قرینه دارد. بنده وقت را ملاحظه میکنم و فقط یک مورد را عرض میکنم.
ـ او صلح میکند. اهلِ دنیا و حکومت دوست نیست ولیکن پدر او اینطور است!!!
اصلاً از مالک بن انس پرسیدند: علی یا عثمان؟! مالک بن انس پاسخ داد: «لَا أَجْعَلُ مَنْ خَاضَ فِی الدِّمَاءِ کمَنْ لَمْ یخُضْ فیها»[۶] کسی در خون غوطه ور است را با کسی که دستِ خود را به خونآلوده نکرده است؛ اصلاً مقایسه نمیکنند!
فضای بنیامیه لعنه الله علیه را ببینید. بنده مفصل کلماتِ یهود مبنی بر اینکه «علی خونریز است!» را عرض کردم. رفقای که مباحث ما را دنبال میکنند، این فضا را دیدند. یکی از فحشهای پرتکرار به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه؛ خونریز بودن ایشان است! خانواده و فامیلهای این افراد در بدر و احد بودند و کشته دادند لذا باید بهگونهای از حضرت علی بن ابی طالب صلوات الله علیه انتقام میگرفتند.
معاویه لعنه الله علیه به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه عرض کرد: بین من و تو چیزی جز شمشیر نیست!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: عجب! هنوز در نزد من همان شمشیری است که در جنگ بدر بر پیکر جدّ، دایی و برادرت زدم.
او باید چه پاسخی بدهد؟ صحیح است که قصد زدن بهتان را دارد ولیکن باید یک بهتانی بزند که زمینه داشته باشد لذا گفت: خونریز است! چگونه باید پدر را بزنند؟! میگویند: پسر خونریز نبود.
آقا! کارِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عین حق و درست بود. یکوقتی اشتباه برداشت نشود. تعبیر این جریان برای زدن آن رفتار با این رفتار محل بحث است وگرنه همانقدر که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه؛ امام هستند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم همانقدر امام هستند و اینطور نیست که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، امامتر از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه باشند. هر دو بزرگوار؛ امام، مطاع و معصوم هستند.
دلیل اول این است که بگویند: پسر نه که پسرِ پیغمبرِ «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ».[۷] است؛ خون ریخت ولیکن پدر او…
بنده عرض کردم که گاهی حرفهای بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین بین ما نفوذ کرده است. یکی از آن موارد این است: سؤال میپرسند که چرا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کسی را در جنگها نکشتند؟ پاسخ میدهند که آخر ایشان «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» است! نستجیر بالله آیا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» نیستند؟!
اگر الآن فردی ابوبکر البغدادی را به قتل برساند؛ قاتلِ ابوبکر البغدادی، رحمتِ عالمیان است یا نقمتِ عالمیان؟!
آیا حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه؛ حورالعین، مظلوم، مهربان، خدوم، خیر اجتماعی و… را به قتل رساندند یا گرگهای درنده را کشتند؟!
از بعضی از شیعهها عجیب است که میگوید: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فردی را به قتل نرساندند چون ایشان «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» هستند!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بدون فرمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که جنگی نکردند.
بلاتشبیه بلاتشبیه! بنده فرمان قتل فردی را صادر کنم و فردی این فرمان را اجرا کند؛ اگر این قتل صحیح است که فردی که کُشت، درست کشته است و بنده هم آمر بودم لیکن اگر این قتل غلط است؛ آمر هم غلط دستور داده است.
این چه پاسخی است که ایشان «رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ» هستند لذا کسی را نکشتند! آقا! اینها را بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین درست کردند. این را باید جریان شناسی کرد. یکی از فحشهای این جریان به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، خونریزی است!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در جنگ بدر، احد و…به دستور چه کسی جنگیدند؟ «اکفنی یا علی»[۸] علی! این را بزن، علی آن را بزن. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گرا میدهند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه میزنند.
حالا میگویند: او پیغمبرِ رحمت است لذا خون نریخته است! عجب!
گاهی این موارد را در کلاسهای مدرسه میگویند، گاهی بعضی از بزرگان… آقاجان! فقط که نباید با نصوص سر و کار داشته باشید.
دویست سال بعد میخواهند راجع به شهید سلیمانی اعلی الله مقامه الشریف تحقیق کنند. فردی میگوید: ۵۰ سند مبنی بر تروریست بودن او داریم! اسناد او؛ سخنانِ رئیسجمهور آمریکا، ۱۰ خبرگزاری، ۵۰ روزنامه و… است. بله! این اسناد موجود است ولیکن چه کسی و با چه انگیزهای این سخنان را گفته است؟!
دویست سال بعد که ممکن است جبهه و ماهیت خبرگزاریها، روزنامهها و شبکهها بسان امروز روشن نباشد، فردی میگوید: این سخن اسناد فراوانی دارد!
بله! این سخن اسناد خود را دارد ولیکن فقط کثرت سند که محل بحث نیست. چه کسی و با چه انگیزهای این سخنان را بیان و منتشر کرده است؟
این جریان قصد داشت بگوید: «علی خونریز است» لذا گفت: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم؛ پیغمبرِ رحمت است. قصد داشت بگوید: علی خونریز است لذا گفت: پسر او صلح کرد.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که این روایت را راجع به ایشان بیان میکنند؛ فرمانده جنگهای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است. حالا طبق آن جریان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، خونریز شد؟! هر دو بزرگوار قطره خونی از یک حیوان را تا مجبور نشوند تا به مصلحت نباشد تا جلوی یک ضرر و ظلم بزرگتری گرفته نشود؛ نمیریزند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: یک نفر برود و قرآن تلاوت کند. لشکر مقابل قاری قرآن کریم را تکهپاره خواهند کرد.
چرا مولا چنین کاری میکردند؟! چون باید بفهمند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه آغازکننده جنگ نیست ولیکن وقتی گرگ درنده آمده است، چه کار باید کرد؟! آیا این رحمت است که جلوی حمله او را نگیرند؟
این بحث مفصل است ولیکن خلاصه میکنم. دلیل اول بیان و انتشار این فضیلت این است که این فضیلت را بیان و منتشر کردند تا نعوذ بالله رذیله برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه باشد.
وقتی معاویه لعنه الله علیه را تطهیر و حضرت علی علیه السلام را تخریب کردند
دو: آن جریان از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرد: «وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یصْلِحَ بِهِ» چه بسا خداوند صلح ایجاد کند. «بَینَ فِئَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَظِیمَتَینِ» دو گروه بزرگ مسلمان، دو کفه ترازوی هم وزن با هم دعوا دارند، امام حسن صلوات الله علیه تشریف میآورند و سبب صلح میشوند!
این حرف بسان این است شما با برادر خود دعوا کنید و کوتاه بیایید! فردی با همسر خود اختلاف پیدا کند و کوتاه بیاید! وقتی فردی با همسر خود دچار اختلاف میشود؛ یکی از طرفین شمر لعنه الله علیه و طرف دیگر که امام حسین صلوات الله علیه نیست. یک سطح هستند با کمی بالا و پایین. یکی از طرفین عمر بن سعد لعنه الله علیه و طرف دیگر که حضرت قمر منیر بنیهاشم علیه آلاف تحیه و الثناء نیست.
«بَینَ فِئَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَظِیمَتَینِ» سید تشریف آوردند و بین دو گروه مسلمان صلح ایجاد کردند! چرا این روایت را بیان و منتشر کردند؟! چون روایت دیگری با همین تعبیر وجود داشت که کار را خراب کرده بود. متواتر هم بود و همه شنیده بودند. سی و چند نفر از اصحاب آن را نقل کرده بودند. عمرو عاص لعنه الله علیه، پسر او و معاویه لعنه الله علیه هم جزو راویان هستند؛ یعنی حتی این افراد هم این روایت را شنیدند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اینقدری این روایت را تکرار کردند که همه میدانستند.
وقتی جناب عمار سلام الله علیه بیمار میشد، به همسر و فرزندان خویش میفرمود: نگران نباشید، من با بیماری از دنیا نمیروم. خیال شما راحت باشد چون حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بارها فرمودند: «وَیحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ یدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ وَیدْعُونَهُ إِلَی النَّارِ»[۹] فئه ظالمِ اهل بغی (گروه اهلِ بغی) مرا میکشند.
یک روزی کار به یک جایی میرسد که به قدری آب را گلآلود میکنند که ممکن است کسی حق را پیدا نکند. دو گروه مقابل هم قرار میگیرند که یک گروه «الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ» هستند و یک گروه هم اهل حق هستند، نه «فِئَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَظِیمَتَینِ». یک جبهه، فئه حق و جبهه مقابل، فئه باطل است. «کمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ»[۱۰]
اگر شک کردید که فئه حق کدام است، بدانید که عمار [سلام الله علیه] را فئه اهل بغی (ظلم) به قتل میرسانند. کشتن عمار سلام الله علیه دلالت بر این دارد که گروهی که قاتلِ او در آن گروه حضور دارد؛ باطل و باغی هستند.
«یدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ وَیدْعُونَهُ إِلَی النَّارِ» عمار آن گروه باطل را به بهشت، خیر، صلاح، اسلام و ایمان دعوت میکند در حالی که آن گروه باغی، او را به جهنم دعوت میکنند؛ یعنی ادعای گروه مقابل جناب عمار سلام الله علیه، کشاندن مردم به جهنم است لذا شعار آنها فریبنده است ولیکن روحِ شعارِ آن گروه جهنم است.
بخاری هم در کتاب «صحیح البخاری» خود مینویسد: «عَمَّارٌ یدْعُوهُمْ إِلَی اللَّهِ، وَیدْعُونَهُ إِلَی النَّارِ».[۱۱] عمار آنها را به «الله» دعوت میکند و آنها عمار را به جهنم دعوت میکنند.
جناب عمار سلام الله علیه که رئیس جبهه حق نیست. ابن حجر در کتاب «فتح الباری» خود مینویسد: «وَ فَضِیلَهٌ ظَاهِرَهٌ لِعَلِی»[۱۲] بیشتر از اینکه این روایت برای عمار فضیلت باشد؛ فضیلتِ علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] است.
«وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ ۖ وَیوْمَ الْقِیامَهِ لَا ینْصَرُونَ».[۱۳] یک گروه، ائمه ملعون هستند و به آتش دعوت میکنند. امام دعوت کننده به آتش داریم که ملعون است.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند که گروه دعوت کننده به آتش، گروهی است که عمار را میکشد.
رئیس این گروه؛ معاویه بن ابی سفیان لعنه الله علیهما است. معاویه لعنه الله علیه؛ امام دعوت کننده به آتش است ولیکن جناب عمار سلام الله علیه که امامِ جبهه دعوت کننده به بهشت نیست بلکه امام؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هستند. این روایت متواتر هم است.
این حدیث نشانگر مظلومیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هم است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میدانند که به قدری حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را تحریف، تخریب و کتمان میکنند که باید روشهای دیگری از جمله این روایت برای اثبات حقانیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه باقی بماند.
وقتی در جنگ صفین جناب عمار سلام الله علیه در یک جایی حضور داشت؛ جبهه معاویه لعنه الله علیه به یک سمت دیگری حمله میکردند که نکند جناب عمار سلام الله علیه کشته شود و گیر بیافتند. (این هم بحث مفصلی است لیکن به همین میزان اکتفا میکنم.)
این روایت هم بین ما شیعیان و هم بین اهل سنت متواتر است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت میفرمایند: یک گروه اهلِ حق و دعوت کننده به «الله» هستند و یک گروه اهلِ باطل و دعوت کننده به «آتش» هستند. امامِ گروه اهل بغی؛ امامِ اهل آتش و ملعونین میشود.
این روایت متواتر [وَیحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ یدْعُوهُمْ إِلَی الْجَنَّهِ وَیدْعُونَهُ إِلَی النَّارِ] را کنار آیات ۴۱ و ۴۲ سوره مبارکه قصص [وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ ۖ وَیوْمَ الْقِیامَهِ لَا ینْصَرُونَ * وَ أَتْبَعْنَاهُمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیا لَعْنَهً ۖ وَیوْمَ الْقِیامَهِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ] بگذارید؛ امامِ دعوت کننده به آتش را قرآن کریم لعن کرده است.
این روایت متواتر است؛ یعنی شکی وجود ندارد که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم این روایت را فرمودند. قرآن کریم هم میفرماید: «أَئِمَّهً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ» ملعون هستند.
با این وجود کار تمام شده است لذا دیگر بحث سر «دو گروه مسلمان» و «فِئَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَظِیمَتَینِ» نیست. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «حَرْبُک یا عَلِی حَرْبِی».[۱۴] علی جان! کسی که با تو بجنگد؛ با من جنگیده است. مگر گروهی که با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بجنگند؛ فئه حق هستند؟!
این جریان دید که هر چه هم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را «خون ریز» جلوه دهند؛ روایتِ عمار سلام الله علیه نابودکننده این کار آنها است. امکان هم نداشت که زیرآب این روایت را بزنند چون به قدری این روایت تکرار شد که معاویه، عمرو عاص و پسر او هم شنیدند. لذا این جریان این روایت را از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل کردند: «إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیدٌ» پسرم حسن، سید است و صلح برقرار میکند بین «فِئَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَظِیمَتَینِ»!
دیدید آقا! برای محبت به امام که فضیلت نقل نمیکنند بلکه این فضیلت را بیان و منتشر میکنند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را تخریب یا معاویه لعنه الله علیه را تطهیر کنند و بگوید: «الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ» نبود! بلکه یک فئه جبهه معاویهِ مسلمان بودند! یک فئه هم جبهه حسن [امام حسن مجتبی صلوات الله علیه] مسلمان بودند. ترازو آمد بین این دو فئه مسلمان صلح برقرار کرد! آقا! این حرفها را نزنید و اینقدر بدگویی نکنید.
لذا باید صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از طرف بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین تقدیس شود.
ـ بهبه! دنیاخواهی نکرد! بهبه! از حکومت گذشت!
بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین پرو هستند؛ وقتی میخواهند به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه یک دشنه بزنند، راضی هستند کمی فضیلت برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بیان کنند ولیکن گفتند: حکومت را داد ولیکن پول زیادی در ازای آن گرفت تا آتش بس را بپذیرد!
این جریان کوتاه نمیآید. گمان نکنید که حالا برای زدن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تعریف میکنند. خیر آقا! میگویند: پول عظیمی از معاویه [لعنه الله علیه] گرفت تا این پیشنهاد را بپذیرد ولیکن بالاخره از حکومت گذشت چون دنیادوست نبود و زاهد بود. این وسط یک سقلمه هم به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زدند.
باید صلح را تقدیس میکردند چون باید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را تخریب بشود.
استمرار فرهنگ سقیفه بین ما!
ـ امام حسن علیه السلام، امامِ صلح بود!
امروز هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را تخریب میکنند. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را مجبور کردند که ایشان حکمیت را بپذیرند. حال اگر فردی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را «امامِ حکمیت» بنامد؛ این توهین به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نیست؟!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه مجبور به پذیرش «حکمیت» شدند چون حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بهاندازه خودشان تصمیم میگیرند و مردم را که بهزور بهشتی نمیکنند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: «وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ وَ لَیسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکمْ عَلَی مَا تَکرَهُون».[۱۵] من دوست ندارم که شما را به اجبار به راهی ببرم. توضیح می هم. توجیه، تبیین، دلسوزی و راه را روشن میکنم، اینقدر سخنرانی میکنم، مینشینم با شما حرف میزنم و شبهات شما برطرف میکنم تا در راه حق بجنگید ولیکن شما را به اجبار به راهی نمیبرم.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در کربلا با وجود اینکه یاری نداشتند، در شب عاشورا میفرمودند: بروید. امام که یارِ جو زده و زوری نمیخواهد.
کلامِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه راجع به صلح و وعدههای معاویه لعنه الله علیه
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عین این عبارت را فرمودند: «إنَّ مُعَاوِیهَ دَعَانَا إِلَی أَمرٍ لیسَ فِیهِ عز ولا نصفه، فإن أردتم الموت رددنا عَلَیهِ، وَإِنْ أَردْتُمُ الحَیاهَ قَبِلنَاهُ»[۱۶] معاویه لعنه الله علیه ما را به امری دعوت کرده است که در آن نه عزت وجود دارد و نه انصاف. (این کلام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بیانگر مخالفت امام با این امر است.)
اگر آماده مرگ هستید؛ این پیشنهاد را به او پس میدهیم و با شمشیر به سراغ او میرویم. حداکثر کربلا رخ میدهد. من این را میپسندم. اگر خواهانِ حیات دنیا و گرفتار آن هستید؛ من شما را به اجبار به راهی نمیبرم.
«فَنَادَاهُ القَوْمُ مِنْ کلِّ جَانبٍ: البَقِیهَ البَقِیهَ، فلمَّا أَفْردُوْهُ أَمْضَی الصُّلْحَ» از گوشه گوشه سپاه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فریاد زدند: زنده میمانیم! زنده میمانیم! خواستار ماندن در دنیا هستیم.
حال به ایشان میگویند: «امام صلح»؟! خیلی بیانصافی است. خدایا هرکسی اهل بیت علیهم السلام را به گونهای تفسیر و تبیین میکند که باطل خود را ترویج و از آن دفاع کند، با دشمنانِ اهل بیت محشور بفرما. از این گوینده تا دیگران، اگر چنین میکنند؛ الساعه ساقط بفرما.
فقط فحش دادن به اهل بیت علیهم السلام که بد نیست، این حرفها بدتر است. باور بفرمائید اگر فحش بدهند، اینقدر بد نیست چون فحش میدهند و تمام میشود ولیکن این سخنان؛ فرهنگ یک عده را تغییر میدهد.
«وَیلَکمْ وَ اللَّهِ إِنَّ مُعَاوِیهَ لَا یفِی لِأَحَدٍ مِنْکمْ بِمَا ضَمِنَهُ فِی قَتْلِی»[۱۷] و الله که معاویه به آنچه در مورد کشتن من با شما پیمان بسته است، وفا نمیکند.
معاویه لعنه الله علیه که وعده ۱۰ میلیون تومان برای بریدنِ سر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یا خیانت به ایشان به سپاه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نمیدهد. رشوه باید متناسب با جنایت باشد. باید به زنی که قرار است به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سم بدهد؛ بگویند: شازده را به عقد تو درمیآوریم! نه اینکه به تو پول میدهیم.
معاویه لعنه الله علیه به شما رشوه داده است که اگر حسن بن علی [صلوات الله علیهما] به قتل برسانید؛ به شما حکومت میدهد؟! آیا امکان دارد که به اینهمه آدم حکومت بدهد؟! بسان این که بنده به صد نفر بگوییم: اگر این کار را انجام دهید؛ رئیسجمهور بعدی شما هستید! آیا وفا کردن به این عهد امکان دارد؟! یک نفر میتواند رئیسجمهور شود.
معاویه لعنه الله علیه نمیتواند به وعدههای خود عمل کند، این وعدهها درشت است. این وعده را برای کدام یک از شما عمل خواهد کرد؟!
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: و الله که معاویه به آنچه در مورد کشتن من با شما پیمان بسته است، وفا نمیکند. «وَ إِنِّی أَظُنُّ أَنِّی إِنْ وَضَعْتُ یدِی فِی یدِهِ فَأُسَالِمُه لَمْ یتْرُکنِی أَدِینُ لِدِینِ جَدِّی صلی الله علیه و آله» و میدانم اگر دستبهدست او دهم و تسلیم او هم گردم، او نمیگذارد که به دین جدم صلی الله علیه و آله و سلم رفتار کنم. (قصد او نابودی دین اسلام است)
«وَ أَنِّی أَقْدِرُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدِی» من میتوانم که به تنهایی عبادت پروردگارم را بنمایم. من معصوم هستم و فریب او را نمیخورم.
«وَ لَکنِّی کأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَبْنَائِکمْ وَاقِفِینَ عَلَی أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ» ولیکن من به فرزندان شما مینگرم که در کنار درهای خانههای فرزندان ایشان ایستادهاند…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم فرمودند: شما از درِ خانه علی علیه السلام به سمت خانه دیگران رفتید تا جهاد نکنید و دنیا را به دست آورید؟! دنیای شما هم نابود خواهد شد. اگر سراغِ علی علیه السلام میآمدید؛ شما را آسان، هموار، بیدرد و اذیت به طریق هدایت میبرد و دنیای شما هم آباد میشد. شما را سرِ ساحلِ نجات مینشاند و سیراب میکرد. «وَ لَفُتِحَتْ عَلَیهِمْ بَرَکاتٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْض»[۱۸] برکاتِ آسمان و زمین بر شما نازل میشد. اگر دنیا هم میخواستید؛ باید درِ خانه علی علیه السلام میآمدید. حالا که درِ خانه دیگران رفتید؛ «أَبْشِرُوا بِسَیفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ دَائِمٍ شَامِلٍ وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِینَ» میبینم که حلقوم شما را میبرند.
همین کلام را امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند کهای مردمی که فریاد زدید: «البَقِیهَ البَقِیهَ»؛ حکومت را به معاویه میدهیم تا زنده بمانیم! «کأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَبْنَائِکمْ وَاقِفِینَ عَلَی أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ» دارم فرزندان شما مینگرم که در کنار درهای خانههای فرزندان ایشان بسان گداها ایستادهاند «یسْتَسْقُونَهُمْ وَ یسْتَطْعِمُونَهُمْ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَلَا یسْقَوْنَ وَ لَا یطْعَمُون» از آنان درخواست آب و غذا میکنند لیکن به آنان آب و غذا نمیدهند.
آنان، شما را برای آب و دانه خودتان هم گرفتار میکنند، به این رشوهها نگاه نکنید. آب و دانه هم به شما نمیدهیم مگر اینکه چکه چکه بسان خون از حلقوم شما پایین برود. من میبینم.
حالا بگوییم: امام حسن علیه السلام؛ امام صلح است!!! بله! امام به اجبار کاری نمیکنند.
میگویند: حرف خوب؛ حرفی است که اکثریت میزنند! خب یک روزی این اکثریت میگفتند: «خورشید دور زمین میگردد و زمین صاف است»! این چه حرفی است؟!
اگر در منطق شما، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه؛ امام صلح است، آیا امام حسین صلوات الله علیه؛ امامِ جنگ است؟! امام حسن صلوات الله علیه را امام خون نریختن و امام حسین صلوات الله علیه را امامِ خون ریختن مینامید؟!
این دنیای کثیف چقدر میارزد که آدمی به امام معصوم جسارت کند؟! آخر همه جای انسان میسوزد که بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین تخریب کنند و داخلیها هم تخریب کنند!!! افرادی که باید حرف بزنند، سکوت کردند! افرادی که باید فریاد بزنند، لال شدند! مردهشور حزببازی و سیاسیکاری را ببرند که آدمی به خاطر دفاع از این حزب یا آن حزب از امام خود چشمپوشی کند!
زبانها بریده باد قبل از این که برای توجیه غلط دیگران، حقِ حقیق اهل بیت علیهم السلام را نعوذ بالله زیر پا بگذارند.
بنده عرض کردیم که این بحث خیلی طولانی است. این مسئله را باید عرض کرد چون باز هم این مسئله امروز ما است.
مروان لعنه الله علیه: حکومت ما جز با لعن ِعلی استقرار نمییابد!
یک روز دیدند که مروان لعنه الله علیه در یک جمع خصوصی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به خوبی یاد کرد؛ تعجب کردند و گفتند: آقا! پس چرا ۸۰ هزار منبر برای لعن و سبّ او قرار دادید؟!
گوینده برای اینکه مستمعین لعن و سب کنند؛ باید ابتدا یک منبری برود، احساسات را تحریک کند و… تا مستمعین چیزی بگویند.
مروان لعنه الله علیه پاسخ داد: «لَا یستقیم الأمر إلّا بذلک»[۱۹] حکومت جز با این راه پابرجا نمیماند.
این حکومت ما [حکومتِ بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین] مستقر نمیشود مگر این که علی را [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] لعن کنیم. اگر علی را لعن نکنیم و اجازه مطرحشدن او را در جامعه بدهیم؛ مردمدوست خواهد داشت که ما بسان او باشیم. مردم خواستار او هستند در حالی که ما نه میخواهیم و نه میتوانیم بسان او باشیم. دیگر امکان ندارد که بیت المال را خورد، خونِ ناحق ریخت، ظلم کرد، استبداد ورزید و… او الگو میشود لذا باید او را بکوبیم و منفور کنیم.
وقتی ابن تیمیه از قاتلِ دفاع میکند و مقتول را فاسد مینامد!
یک اقدام دیگر را هم عرض کنم تا بحث ما «فرهنگ مستمر سقیفه» یک جمعبندی کوچکی داشته باشد.
شما به مناطق بروید که در آنها تمدن وجود ندارد، اصلاً نزد اسکیموها بروید که میخواهند با چوب، ماهی را از آب یخ بیرون بکشند. بفرمائید: عمو! بایست. سر چهارراه دزدی آمد، چاقوی خود را به سمت ناموس من برد تا پول او را بدزد و به او تعرض کند، من دست خود بردم تا دفاع کنم ولیکن آن دزدِ متجاوز دست مرا برید. نظر شما چیست؟! به نظر بنده اسکیمو هم دزدِ متجاوز را تقبیح میکند. قاعدتاً باید اینطور باشد.
بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین یا قبلیها توانایی فرهنگسازی را نداشتند؛ چه کسی میتواند فرهنگ درست کند؟ «عالم سوء» میتواند فرهنگ درست کند. عالمِ سوء میتواند به اسم «دین» یک چیزهایی بگوید که الآن یک مورد از آن را عرض میکنم که ببینید که بین ما هنوز هم درگیر است.
امام حسین صلوات الله علیه که علیه یزید لعنه الله علیه اقدام کردند؛ قاطبه علماء مدینه بجای توبیخ یزید لعنه الله علیه، امام حسین صلوات الله علیه را توبیخ کردند!
ابن تیمیه در کتاب «مِنهاجُ السُّنّه النَبَویُه فی نَقْضِ کلام الشّیعه و القَدَریه» خود مینویسد: فسادی بزرگتر از فسادِ اقدامِ حسین بن علی [صلوات الله علیهما] نیست.[۲۰]
خوب دقت کنید. یک جریانی کشت، غارت کرد و به ناموسِ خدا بیادبی کرد. یک جریان دیگری از حق دفاع کرد و مظلوم واقع شد. عجب! چرا از جلاد دفاع میکنی؟!
وقتی جریان سقیفه، دین را در معنویت منحصر کرد
جریان مکتب سقیفه برای پیشبرد امور و اهداف خود؛ لازم داشت که «به من چه؟» و «به تو چه؟» را تئوریزه کند. دین را در این منحصر کردند که به خانه خود برو، یک مصلای تمیز با کاشیکاری درست کن و ذکر بگو!!!
اشتباه نشود. اگر عبادت فردی، ذکر، نماز شب و… در کسی نباشد؛ آن فرد رشد نمیکند ولیکن دین؛ یک بسته جامع است و کاریکاتور نیست.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مَن أصبَحَ لا یهتَمُّ بِاُمورِ المُسلمینَ فلَیسَ بمُسلمٍ»[۲۱]
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بالاتر از این روایت را هم فرمودند: «وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا ینَادِی یا لَلْمُسْلِمِینَ فَلَمْ یجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ» اگر یک گبر، بت پرستی، مسیحی، یهودی و… بین مسلمانها آمد و گفت: «ای مسلمانان! به من ظلم شده است.» بر همه واجب است که برای کمک به او و دفع ظلم از او اقدام کنند. (روایت صحیحه است.)
سعید بن قَیس هَمْدانی که فرد خیلی بزرگی است میگوید که یک روز دیدم که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بعد از ساعت اداری که دیگر دارالحکومه بسته است، زیر تیغ آفتاب دم ِمسجد غرق در عرق ایستادند. عرض کردم: آقا! اینجا چه کار میکنید؟!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: آمدیم ببینم که آیا مظلومی وجود دارد که کمک بخواهد و حتی تا دارالحکومه راه نداشته باشد.
من میآیم که ببینم چه کسی مظلوم است و چه کسی کمک میخواهد. اینیک نگاه است. نهتنها نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بلکه اگر در خیابان ببینند که یک کنیز مطبخی گریه میکند؛ میایستند و میپرسند: چرا گریه میکنی؟ این یک نگاه به دین است.
با این دیدگاه دیگر بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین سر پا نمیماند. مردم هر روز نهی از منکر میکنند. «حکومت فلان جا را به پسرخاله خود دادی»، «این زمین را به دخترخاله خود دادی»، «این پول را بردی»، «آنجا ظلم کردی»، «اینجا کشتی» و… مکرراً در امور آنها دخالت و نهی از منکر میکنند.
جامعهای که در امور دخالت و نهی از منکر کند؛ نمیگذارد که آب خوش از گلوی جریان سقیفه پایین برود. اسکیمو هم میفهمد که ظلم بد است.
جریان سقیفه باید چی کار میکرد؟! کاری ندارد! چهارتا آخوندِ درباری آوردند و به اسمِ «قال رسول الله» گفتند که ظلم را تحمل کنید![۲۲]
اگر فردی حتی ظلم را نپذیرد، میگوید: چه کار کنم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند! جریان سقیفه گفت: پیغمبر فرمودند که در برابر ظلم لال بشوید، ذکر بگوید، پرده خانه خدا را بگیرید و ضجه بزنید ولیکن این امور به شما ربطی ندارد که نهی از منکر کنید! به شما ربطی ندارد که ببینید به چه کسی ظلم میشود![۲۳] جریان سقیفه از عبارت «قال رسول الله» سوءاستفاده کرد.
بنده این را بارها عرض کردم که عبدالله بن عمر گفت»: بزرگترین کبیره؛ شکستن بیعت با یزید [لعنه الله علیه] است!!![۲۴] نتیجه این عبارت این است که نعوذبالله حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه؛ گناهکارترین امت است چون علیه یزید لعنه الله علیه قیام و نهی از منکر کرده است.
پذیرفتن ظلم؛ خلاف عقل است ولیکن جریان سقیفه میگوید: «پیغمبر گفته است! مثل اینکه پیغمبر را هم قبول نداری؟ نکند مرتد هستی؟ عکس خدا را پاره کردی! همسر او کنیز است، خود او را هم بکشید!» این جریان برای دفاع از «الله» با مرتدین میجنگند!
این جریان برای پیشبرد اهداف خود گفت: «قال رسول الله» تا مردم خیال کنند که دین اینطور گفته است.
بزرگترین منابع غیر شیعه این روایت را نقل کردند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «أُمَرَاءُ یکونُونَ بَعْدِی، لَا یهْدُونَ بِهَدْیی، وَلَا یسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی»[۲۵] کسانی بعد از من حاکم میشوند که به هدایت من رفتار نمیکنند و به سنت من عمل نمیکنند. «رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ»[۲۶] دل آنها، دلِ ابلیس است ولیکن ظاهر انسانِ دیندار را دارند! اینها حاکم شدند.
در این روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میپرسند: یا رسول الله! ما در آن زمان چی کار کنیم؟! پاسخ میدهند: سکوت کنید! «فَاسْمَعْ وَأَطِعْ» چشم بگویید و اطاعت کنید! خدا در قیامت به آنها برخورد میکند. شما ذکر خود را ادامه دهید!
اگر مخالفتی هم بکنید، در پاسخ میگویند: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اینطور فرمودند! نکند منکرِ پیغمبر هستید؟ رسول الله فرمودند که جامعه به شما ربطی ندارد!!! حال با کسانی که دل آنها، دل شیطان است ولیکن ظاهر آنها، ظاهر هدایت است و ظلم میکنند، چگونه باید برخورد کرد؟! اگر هر دستوری میدهد اطاعت نکنید، اعتراض کنید و یک وجب از اطاعت آنها دور شوید؛ نامسلمان از دنیا میروید!!!
لذا به پیکر مطهر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نماز نخواندند و دفن نکردند! اتفاق جدیدی رخ نداد. اینطور نبود که یک روایتی را در کربلا جعل و خلق کنند که حسین [صلوات الله علیه]… خیر آقا! اصلاً استقرار و قوام سقیفه به این بود که «خفه شوید، به شما چه؟ به هیچکس مربوط نیست، در این کارها دخالت نکنید، شما را چه به این حرفها؟ شلوار خود را بالا بکشید و…»!!! این موارد را عثمان هم میگفت.
وقتی یزید بن قیس ارحبی؛ فقیه و قاری بزرگ کوفه میخواست که نهی از منکر کند [ایشان جزو کوفیانی بود که نسبت به عملکرد فرمانداران منصوب عثمان یعنی ولید بن عقبه و سعید بن عاص اعتراض کردند و بر سعید بن عاص شوریدند] همینطور به او توهین میکردند.
ـ اصلاً تو چه کسی هستی که راجع به این موارد سخنی بر زبان بیاوری؟! به تو ربطی ندارد!! چه کاره هستی؟! پیغمبر فرمودند که خفه شوید!!! حالا خودت میدانی! آیا پیغمبر را هم قبول نداری؟ اگر قبول نداری؛ حکم ارتداد را راجع به جاری کنیم یا برو و ذکر خود را بگو!!! آخوند را چه به این حرفها؟!
آقا! بیاعتنایی به دنیا حقیقت است. فرد برای پول، اعتبار و احترام نباید حرف بزند، باید زهد داشته باشد و دلبسته به دنیا نباشد ولیکن اگر فردی به ظلم به بندگان ِخداوند متعال حساس نباشد؛ مسلمان نیست.
اگر فردی به ظلم حساس باشد و نهی از منکر کند؛ علیه جریان سقیفه اقدام میکند لذا همین مسیر که عرض کردم را میبرند. «حرف نزنید، سکوت کنید، اصلاً به شما ربطی ندارد، فتنهگری نکنید، داری اوضاع را به هم میریزی، شق عصاء نکن، یکپارچگی را بهم میزنی و…»
مردهشور یکپارچگی حول یزید بن معاویه لعنه الله علیهما را ببرند! اصلاً به چه دردی میخورد که حول یزید لعنه الله علیه یکپارچگی باشد که جامعه به گوشه چشمِ یزید لعنه الله علیه، عمل کند؟! اصلاً میخواهم جامعه یزید لعنه الله علیه را اطاعت نکند. جامعه بر حول یزید لعنه الله علیه هر چه منسجمتر باشد؛ ظلم بیشتر است. اتفاقاً هر چه این جامعه متشتت باشد؛ خطر کمتر است.
ابن تیمیه در این ادبیات سخن میگوید. او بجای اینکه بگوید: «جبهه یزید لعنه الله علیه کشت، غارت کرد، ناموس خدا را به اسارت برد و…» مینویسد: فسادی که از حرکت حسین به وجود آمد، در تاریخ اسلام بیسابقه است!!!
بسان اینکه خبر بدهند: «فردی را تکهتکه کردند» و پلیس جنایی بگوید: «فسادی که این مقتول مرتکب آن شد؛ در سالهای اخیر کمنظیر است»! شما صحبتی با قاتل ندارید؟! کجای دنیا اینطور است؟! عرض کردم که اگر نزد یک اسکیمو هم بروید، این را متوجه میشود. همه میفهمند ولیکن با تزویر «قال رسول الله» و واردکردن بی انصافانه این موارد به اسلام؛ همه را مجبور به سکوت کردند.
علماء مدینه بجای اعتراض به یزید لعنه الله علیه، به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اعتراض کردند! علماء مدینه به امام حسین صلوات الله علیه گفتند: «شق عصاء نکن، انحراف ایجاد نکن، وحدت را نشکن، از طاعتِ امام زمان خود [مراد آنها یزید لعنه الله علیه بود] خارج نشو که عاقِ والدین و اهلِ بغی میشوی»!!! بقالها و نانواها که این حرفها بلد نیستند. این کارِ آخوندِ سوء است.
نباید در مقابل غارتگری ظالم و گرسنگی مظلوم، آرام و قرار داشت
متأسفانه امروز این بین ما ساری است. دین را در این انحصار کردند: شبها برو و یک جایی خوبی در صحن و سرای امام رضا صلوات الله علیه ایجاد کن و نماز شب خود را بخوان! این خوب است ولیکن به شرطی که این را وسیله نکند که به شما هیچچیز ربطی ندارد. «مردم در چه وضعی هستند؟!» ذکر درست است ولیکن نگفتند که ذکر بگو که از سایر وظایف خود…
طواف را بسان نماز نباید شکست. طلبکاری جلوی درِ خانه بدهکار آمده بود و دادوبیداد میکرد. این بدهکار نه شیعه بود و نه محب ولیکن وارد مسجدالحرام شد و دید که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در حال طواف هستند، به محضر ایشان عرض کرد: آقا! آبروی من درخطر است.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه طواف را رها کردند و به کمک او رفتند… مقدسها گفتند: «آقا! کدام ذکر در دور چهارم طواف افضل است؟» فعلاً کمک به مظلوم و کسی آبروی وی درخطر است؛ افضل است.
اشتباه نشود؛ اینطور نیست که حج یا ذکر مهم نباشند. اشتباه نشود. کسی به اندازه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ذکر نمیگفت. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با پای پیاده ۲۵ سفر حج رفتند و دائماً مشغول عبادت بودند. هنگامِ نماز چنان بدن ِمبارک ایشان میلرزید که گویی گناهکار را دادگاه میبرند! امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از همه عابدتر بودند.
دینداری امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کاریکاتوری نبود که فعلاً مشغول ذکر هستم! الان مظلوم گرفتار است و این واجب فوری است. بعد از پرداختن به امرِ این مظلوم برگرد و دوباره طواف خود را انجام بده.
نماز مهم و مقدس است و کسی بدون نماز بهجایی نمیرسد ولیکن نمازِ فردی که به مظلوم بیتوجه باشد هم او را بهجایی نمیرساند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه چند دلیل برای پذیرفتن حکومت ذکر کردند و فرمودند که اگر این موارد نبود، این حکومت را رها میکردم و نمیپذیرفتم.
یکی از آن دلایل این بود: «وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لایقارُّوا عَلی کظَّهِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم»[۲۷] اگر خداوند از دانایان (علماء) عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر غارتگری ظالم و گرسنگی مظلومان، آرام و قرار نداشته باشد…
عالمی میگوید: «دین معنویت است و من ذکر خود را میگوییم»! در برابر غارتگری ظالم و گرسنگی مظلوم هم سکوت میکند! مردهشور آن دین تو را ببرند که دین را تزویر و سایرین را هم بدبین کردی.
آیا امام حسین صلوات الله علیه بلد نبودند که در غار با معنویت زندگی کنند تا ناموس خدا هم به اسارت نرود؟! این چه فکری است؟! این بین ما هم رواج دارد. این همان استقرارِ فرهنگ مستمر بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین است.
این فرهنگ بجای اینکه بگوید: نسبت به دنیا بیاعتنا باش، میگوید: کلاً بگذار هر کسی هر غلطی که دوست دارد را انجام دهد، ما ذکر خود را میگوییم!!! در این صورت چه چیزی از دین باقی میماند؟!
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه؛ صلواتی هدیه بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
روضه حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء
یا امام رضا! چیزی ندارم که عرضه کنم.
امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء را به عنوان «ولیعهد» آوردند. اوضاع خیلی سلطنتی بود ولیکن آقا میفرمودند: سفره بندازید و همه غلامها و بردهها را خبر کنید، دور هم غذا میخوریم. امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء در مرو بودند، ایشان را به طوس آوردند و مسموم کردند.
سم به گونهای کارگر افتاد که چند روز حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء مکرراً بیهوش میشدند، بهوش میآمدند و درد میکشیدند. درد به گونهای به ایشان آسیب رسانده بود که ایشان توان نشستن نداشتند.
یک لحظه چشم مبارک خود را باز کردند و فرمودند: چرا این غلامها غذا نمیخورند؟! پاسخ داد: آقا! شما اینها را عادت دادید که با شما غذا بخورند.
بنازم به بزم محبّت که آنجا گدایی به شاهی مقابل نشیند[۲۸]
آقا! این گداها دیگر دوست ندارند که سرِ سفره بنشینند. حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء فرمودند: سفره بندازید. با وجود این که از درون میسوختند به سختی نشستند. این کارگرها را نشستند، حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیه آلاف تحیه و الثناء، یکی یکی با همه آنها احوالپرسی کردند. «غذا میل کنید» خودشان هم به سختی لقمه در دهانِ مبارک میگذاشتند.
غذا را که خوردند و سفره را جمع کردند؛ آقا افتادند و به اغماء رفتند. اگر این غلامان دو سه روز هم غذا نمیخوردند، آسیبی نمیدیدند ولیکن امام نه تنها به ظلم حساس هستند بلکه در آن حالی که حضرت بیماری مرگ دارند و مسموم هستند، به گرسنگی این بردهها هم توجه دارند.
یا امام رضا! وقتی ما به حرم شما میآییم، عرض میکنیم: «إنِّی عَبْدُک ابْنُ عَبْدِک ابْنُ أَمَتِک ناصِیتِی بِیدِک»؛ بنده تو آمده است، پدرم، بنده شما و مادرم هم کنیز شما است. «ضَیفُک بِبَابِک سَائِلُک بِبَابِک»؛ ما میهمان شما هستیم.
«انْظُرْ إِلَینَا نَظْرَهً رَحِیمَهً»؛ ما با یک امیدی از شهرهای خود به پابوسی شما آمدیم. یک عده زیادی هم به ما التماس دعا گفتند و امید دارند که پیام آنها را به شما برسانیم. «عَبْدُک بِبابِک» آقاجان! یک چیزی راجع به شما گفتند که ما را کمی آرام میکند. شیخ صدوق رحمه الله علیه نقل میکند که اباصلت رحمه الله علیه دید: وقتی حالِ شما بد شد، یک آقازاده وارد شد. آمد و سرِ مبارک شما را به بالین گرفت. با وجود اینکه حالِ شما وخیم بود، نشستید، آقازاده خود را در آغوش گرفتید و در آغوش پسرتان جان دادید.
روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
یا امام رضا! میخواهم برای شما روضه مادری را بخوانم که فرزندانِ ایشان بالای سر مبارک ایشان نبودند.
بنده به این جمله اعتقاد دارم و امید دارم که حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء با این جمله به ما نگاه کنند.
خدا نیاورد که در هیچ خانهای مادر جوان مریض باشد. بچهها پژمرده هستند، توجه آنها به غذا نیست، لهو و لعبی نمیتواند آنها را سرگرم کند، چیزی ذهن آنها را منصرف نمیکند، دائماً بالا سر مادر نشستند و او را زیر نظر دارند. اگر وضع مادر وخیم شود؛ با دقت بیشتری به مادر نگاه میکنند و دائماً نگران هستند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ مادر هستند. ایشان نمیخواستند که فرزندانشان لحظه جان دادنِ مادر را ببینند لذا به حالت نیمه نشسته درآمدند، به کمک اسماء لباسِ فرزندان را عوض کردند… نمیدانم با آن دستِ مجروح شانه بر سر فرزندان زدند یا نزدند…
آقازادههای مادر؛ امام هستند. مسجد تشریف بردند تا نماز شکر بخوانند. «شاید خداوند متعال میخواهد مادر ما را شفاء دهد.»
ان شاء الله خداوند هیچکس را از درِ خانه اهل بیت علیهم السلام ناامید نکند.
وقتی فرزندانِ مادر به مسجد رفتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به اسماء فرمودند: بستر مرا رو به قبله کن، پارچه را به صورتم بکش، بیرون برو و لحظاتی که گذشت بیا و مرا صدا کن. اگر پاسخ ندادم، علی علیه السلام را خبر کن که به او وصیت کردم.
اسماء میگوید: من در حالی که اضطراب تمام وجودم را گرفته بود؛ ایستادم. لحظاتی که گذشت، عرض کردم: «یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی»[۲۹] جوابی ندادند. مضطر بودم که حالا باید چه کار کنم که این دو آقازاده وارد شدند. توقع داشتند که مادر نشسته باشد.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نگاه کردند و فرمودند: «یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَه»؛ قرار نبود مادر خواب باشند. چرا پارچه بر صورت مباک ایشان کشیدی؟!
اسماء خدا خیرت دهد! این چه وضع خبرِ شهادت دادن بود؟! اسماء عرض کرد: «یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا»؛ تمام شد.
بنده دارم میمیرم و این جملات را عرض میکنم. اسماء میگوید: امام حسن صلوات الله علیه جلو آمدند، امام حسین صلوات الله علیه هم پشت سر ایشان بودند. آرام روبند را کنار زد، صورت مادر را نگاه کرد و آرام یکبار بوسید. آرام… این صورت مجروح بود.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض کردند: «یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی»؛ مادر! من حسن هستم.
مادر پاسخی ندادند. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در طول عمر خود همیشه سختیها را به جان خریدند تا آسیبی به امام حسین صلوات الله علیه وارد نشود. اینجا تنها جایی است که امام حسین صلوات الله علیه را جلو انداختند. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برگشتند و فرمودند: حسین جان! تو بیا، شاید مادر پاسخ تو را بدهد. «وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رجلها» امام حسین صلوات الله علیه، صورت خود را کفِ پای مادر گذاشتند. اگر قرار بر پاسخگویی باشد، حتماً مادر اینطور پاسخ میدهند.
امام حسین صلوات الله علیه عرض کردند: «یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ»…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۰۰، صفحه ۲۳۸.
[۵] – الذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام – ت تدمری، جلد ۱، صفحه ۳۹۵٫ صحیح البخاری، جلد ۹، صفحه ۵۶٫ المعجم الکبیر، جلد ۳، صفحه ۳۳٫ جامع الأصول، جلد ۹، صفحه ۳۳٫ السنن الکبری، جلد ۹، صفحه ۱۰۴٫ البدایه والنهایه – ط الفکر، جلد ۶، صفحه ۲۱۹٫ سیر أعلام النبلاء – ط الرساله، جلد ۳، صفحه ۲۵۱٫ تذکره الخواص، جلد ۱، صفحه ۱۷۷٫ (عَنْ أَبِی بَکرَهَ، رَأَیتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ عَلَی الْمِنْبَرِ، وَالْحَسَنُ بْنُ عَلِی إِلَی جَنْبِهِ، وَهُوَ یقُولُ: «إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیدٌ وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ یصْلِحَ بِهِ بَینَ فِئَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَظِیمَتَینِ»)
[۶] – منهاج السنه النبویه، جلد ۸، صفحه ۲۲۵٫
[۷] – سوره مبارکه انبیاء، آیه ۲۷٫
[۸] – إحقاق الحق و إزهاق الباطل، جلد ۸، صفحه ۳۶۰٫ (و فی روایه أخری قال: لا کفر بعد الإیمان فإذا بطائفه من المشرکین تعرضوا النّبی صلّی اللّه علیه و سلم فقال: اکفنی یا علی، فحمل علیهم علی بسیفه ذی الفقار ففرّجهم فحمل علیه طائفه أخری ففرّجهم أیضا فقال: إنّ هذا لهی المواساه.
و فی روایه فرّ النّاس یوم احد و لم یبق معه إلّا علی و أبو دجّانه و سهل بن حنیف فغشی علیه، فلمّا أفاق سأل علیا عن جماعه المسلمین فقال: نقضوا العهد، و اختاروا الفرار فقال النّبی صلّی اللّه علیه و سلم: اکفنی یا علی فحمل علیهم بسیفه فهزمهم، فعاد إلیه، و قد قصده جماعه الکفّار من المشرکین، ففرّقهم عنه و کان أبو دجّانه یحفظه حین اشتغال علی بالقتال.
فی أن علیا علیه السّلام غسل الدم عن النبی صلّی اللّه علیه و اله یوم احد)
[۹] – البدایه والنهایه – ط الفکر، جلد ۳، صفحه ۲۱۷٫ الغدیر، جلد ۹، صفحه ۲۱٫
[۱۰] – سوره مبارکه مائده، آیه ۲۴۹٫
[۱۱] – صحیح البخاری، جلد ۴، صفحه ۲۱٫ (حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَی، أَخْبَرَنَا عَبْدُ الوَهَّابِ، حَدَّثَنَا خَالِدٌ، عَنْ عِکرِمَهَ، أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ، قَالَ لَهُ وَلِعَلِی بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ائْتِیا أَبَا سَعِیدٍ فَاسْمَعَا مِنْ حَدِیثِهِ، فَأَتَینَاهُ وَهُوَ وَأَخُوهُ فِی حَائِطٍ لَهُمَا یسْقِیانِهِ، فَلَمَّا رَآنَا جَاءَ، فَاحْتَبَی وَجَلَسَ، فَقَالَ: کنَّا نَنْقُلُ لَبِنَ المَسْجِدِ لَبِنَهً لَبِنَهً، وَکانَ عَمَّارٌ ینْقُلُ لَبِنَتَینِ لَبِنَتَینِ، فَمَرَّ بِهِ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، وَمَسَحَ عَنْ رَأْسِهِ الغُبَارَ، وَقَالَ: «وَیحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الفِئَهُ البَاغِیهُ، عَمَّارٌ یدْعُوهُمْ إِلَی اللَّهِ، وَیدْعُونَهُ إِلَی النَّارِ»)
[۱۲] – العسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، جلد ۱، صفحه ۵۴۳٫ (رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ یا عَمَّارُ أَلَا تَحْمِلُ کمَا یحْمِلُ أَصْحَابُک قَالَ إِنِّی أُرِیدُ مِنَ اللَّهِ الْأَجْرَ وَقَدْ تَقَدَّمَتْ زِیادَهُ مَعْمَرٍ فِیهِ أَیضًا فَائِدَهٌ رَوَی حَدِیثَ تَقْتُلُ عَمَّارًا الْفِئَهُ الْبَاغِیهُ جَمَاعَهٌ مِنَ الصَّحَابَهٍ مِنْهُمْ قَتَادَهُ بْنُ النُّعْمَانِ کمَا تَقَدَّمَ وَأُمُّ سَلَمَهَ عِنْدَ مُسْلِمٍ وَأَبُو هُرَیرَهَ عِنْدَ التِّرْمِذِی وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ عِنْدَ النَّسَائِی وَعُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ وَحُذَیفَهُ وَأَبُو أَیوبَ وَأَبُو رَافِعٍ وَخُزَیمَهُ بْنُ ثَابِتٍ وَمُعَاوِیهُ وَعَمْرُو بْنُ الْعَاصِ وَأَبُو الْیسْرِ وَعَمَّارٌ نَفْسُهُ وَکلُّهَا عِنْدَ الطَّبَرَانِی وَغَیرِهِ وَغَالِبُ طرقها صَحِیحَهٌ أَوْ حَسَنَهٌ وَفِیهِ عَنْ جَمَاعَهٍ آخَرِینَ یطُولُ عَدُّهُمْ وَفِی هَذَا الْحَدِیثِ عَلَمٌ مِنْ أَعْلَامِ النُّبُوَّهِ وَفَضِیلَهٌ ظَاهِرَهٌ لِعَلِی وَلِعَمَّارٍ وَرَدٌّ عَلَی النَّوَاصِبِ الزَّاعِمِینَ أَنَّ عَلِیا لَمْ یکنْ مُصِیبًا فِی حُرُوبِهِ قَوْلُهُ فِی آخِرِ الْحَدِیثِ یقُولُ عَمَّارٌ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ فِیهِ دَلِیلٌ عَلَی اسْتِحْبَابِ الِاسْتِعَاذَهِ مِنَ الْفِتَنِ وَلَوْ عَلِمَ الْمَرْءُ أَنَّهُ مُتَمَسِّک فِیهَا بِالْحَقِّ لِأَنَّهَا قَدْ تُفْضِی إِلَی وُقُوع من لَا یری وُقُوعه قَالَ بن بطال وَفِیه رد للْحَدِیث الشَّائِع لاتستعیذوا بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ فَإِنَّ فیها حَصَادُ الْمُنَافِقِینَ قلت وَقد سُئِلَ بن وَهْبٍ قَدِیمًا عَنْهُ فَقَالَ إِنَّهُ بَاطِلٌ وَسَیأْتِی فِی کتَابِ الْفِتَنِ ذِکرُ کثِیرٍ مِنْ أَحْکامِهَا وَمَا ینْبَغِی مِنَ الْعَمَلِ عِنْدَ وقوعها أَعَاذَنَا اللَّهُ تَعَالَی مِمَّا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ)
[۱۳] – سوره مبارکه قصص، آیات ۴۱ و ۴۲٫ (وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ ۖ وَیوْمَ الْقِیامَهِ لَا ینْصَرُونَ * وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِی هَذِهِ الدُّنْیا لَعْنَهً ۖ وَیوْمَ الْقِیامَهِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ)
[۱۴] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۸، صفحه ۳۶۴.
[۱۵] – نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸٫ (و من کلام له (علیه السلام) قاله لما اضطرب علیه أصحابه فی أمر الحکومه:
أَیهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ یزَلْ أَمْرِی مَعَکمْ عَلَی مَا أُحِبُّ حَتَّی نَهِکتْکمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْکمْ وَ تَرَکتْ وَ هِی لِعَدُوِّکمْ أَنْهَک. لَقَدْ کنْتُ أَمْسِ أَمِیراً، فَأَصْبَحْتُ الْیوْمَ مَأْمُوراً؛ وَ کنْتُ أَمْسِ نَاهِیاً، فَأَصْبَحْتُ الْیوْمَ مَنْهِیاً؛ وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، وَ لَیسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکمْ عَلَی مَا تَکرَهُون.)
[۱۶] – سیر اعلام النبلاء – ط الحدیث، جلد ۴، صفحه ۳۴۱٫ (وَفِی “مُجْتَنَی” ابْنِ دُرَیدٍ: قَامَ الحَسَنُ بَعْدَ مَوْتِ أَبِیهِ، فَقَالَ: وَاللهِ مَا ثَنَانَا عَنْ أَهْلِ الشَّامِ شَک وَلاَ نَدَمٌ، وَإِنَّمَا کنَّا نُقَاتِلُهُم بِالسَّلاَمَهِ وَالصَّبرِ، فَشِیبَتِ السَّلاَمَهُ بِالعَدَاوَهِ، وَالصَّبرُ بِالجَزعِ، وَکنْتُم فِی مُنتدَبِکم إِلَی صِفِّینَ, دِینُکم أَمَامَ دُنْیاکم، فَأَصْبَحْتُم وَدُنْیاکم أَمَامَ دِینِکم, ألَا وَإِنَّا لَکم کمَا کنَّا، وَلَسْتُم لَنَا کمَا کنْتُم, ألَا وَقَدْ أَصْبَحْتُم بَینَ قَتِیلَینِ؛ قَتیلٍ بِصِفِّینَ تَبکوْنَ عَلَیهِ، وَقَتیلٍ بِالنَّهْرَوَانِ تَطلُبُوْنَ بِثَأْرِهِ، فأمَّا البَاقِی فَخَاذِلٌ، وَأَمَّا البَاکی فَثَائِرٌ, ألَا وإنَّ مُعَاوِیهَ دَعَانَا إِلَی أَمرٍ لیسَ فِیهِ عز ولا نصفه، فإن أردتم الموت رددنا عَلَیهِ، وَإِنْ أَردْتُمُ الحَیاهَ قَبِلنَاهُ. قَالَ: فَنَادَاهُ القَوْمُ مِنْ کلِّ جَانبٍ: البقِیهَ البقِیهَ، فلمَّا أَفْردُوْهُ أَمْضَی الصُّلْحَ.)
[۱۷] – علل الشرائع، جلد ۱، صفحه ۲۲۱٫ (فَقَالَ الْحَسَنُ علیه السلام وَیلَکمْ وَ اللَّهِ إِنَّ مُعَاوِیهَ لَا یفِی لِأَحَدٍ مِنْکمْ بِمَا ضَمِنَهُ فِی قَتْلِی وَ إِنِّی أَظُنُّ أَنِّی إِنْ وَضَعْتُ یدِی فِی یدِهِ فَأُسَالِمُه لَمْ یتْرُکنِی أَدِینُ لِدِینِ جَدِّی صلی الله علیه و آله وَ أَنِّی أَقْدِرُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدِی وَ لَکنِّی کأَنِّی أَنْظُرُ إِلَی أَبْنَائِکمْ وَاقِفِینَ عَلَی أَبْوَابِ أَبْنَائِهِمْ یسْتَسْقُونَهُمْ وَ یسْتَطْعِمُونَهُمْ بِمَا جَعَلَهُ اللَّهُ لَهُمْ فَلَا یسْقَوْنَ وَ لَا یطْعَمُونَ فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِمَا کسَبَتْهُ أَیدِیکمْ وَ سَیعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ فَجَعَلُوا یعْتَذِرُونَ بِمَا لَا عُذْرَ لَهُمْ فِیهِ فَکتَبَ الْحَسَنُ علیه السلام مِنْ فَوْرِهِ ذَلِک إِلَی مُعَاوِیهَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ خَطْبِی انْتَهَی إِلَی الْیأْسِ مِنْ حَقٍّ أُحْییهِ وَ بَاطِلٍ أُمِیتُهُ وَ خَطْبَک خَطْبُ مَنِ انْتَهَی إِلَی مُرَادِهِ وَ إِنَّنِی أَعْتَزِلُ هَذَا الْأَمْرَ وَ أُخَلِّیهِ لَک وَ إِنْ کانَ تَخْلِیتِی إِیاهُ شَرّاً لَک فِی مَعَادِک وَ لِی شُرُوطٌ أَشْرِطُهَا لَا تَبْهَظَنَّک أَنْ وَفَیتَ لِی بِهَا بِعَهْدٍ وَ لَا تَخَفْ أَنْ غُدِرْتَ وَ کتَبَ الشَّرْطَ فِی کتَابٍ آخَرَ فِیهِ یمَنِّیهِ بِالْوَفَاءِ وَ تَرْک الْغَدْرِ وَ سَتَنْدَمُ یا مُعَاوِیهُ کمَا نَدِمَ غَیرُک مِمَّنْ نَهَضَ فِی الْبَاطِلِ أَوْ قَعَدَ عَنِ الْحَقِّ حِینَ لَمْ ینْفَعِ النَّدَمُ وَ السَّلَامُ)
[۱۸] – الأمالی (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۳۷۴. (أَخْبَرَنَا اَلْحَفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلدِّعْبِلِی، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِی اَلْخَزَّازُ بِبَغْدَادَ بِالْکرْخِ بِدَارِ کعْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَهْلٍ اَلرَّفَّاءُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّزَّاقِ، قَالَ اَلدِّعْبِلِی: وَ حَدَّثَنَا أَبُو یعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ اَلدَّبَرِی بِصَنْعَاءِ اَلْیمَنِ فِی سَنَهِ ثَلاَثٍ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَتَینِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ اَلزُّهْرِی، عَنْ عُبَیدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُتْبَهَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَخَلْتُ نِسْوَهٍ مِنْ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ عَلَی فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یعُدْنَهَا فِی عِلَّتِهَا، فَقُلْنَ لَهَا: اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ، کیفَ أَصْبَحْتِ فَقَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَهً لِدُنْیاکنَّ، قَالِیهً لِرِجَالِکنِّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَجَمْتُهُمْ، وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِأُفُونِ اَلرَّأْی وَ خَطْلِ اَلْقَوْلِ وَ خَوَرِ اَلْقَنَاهِ، وَ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّهُ عَلَیهِمْ وَ فِی اَلْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» وَ لاَ جَرَمَ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا، وَ شَنِنْتُ عَلَیهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ رَغْماً لِلْقَوْمِ اَلظَّالِمِینَ. وَیحَهُمْ، أَنَّی زَحْزَحُوهَا عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ! مَا نَقَمُوا وَ اَللَّهِ مِنْهُ إِلاَّ نَکیرَ سَیفِهِ، وَ نَکالَ وَقْعِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اَللَّهِ، وَ تَاللَّهِ لَوْ تَکافُّوا عَلَیهِ عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَیهِ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) لاَعْتَلَقَهُ، ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَیراً سُجُحاً، فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ اَلرِّسَالَهِ، وَ رَوَاسِی اَلنُّبُوَّهِ، وَ مَهْبِطُ اَلرُّوحِ اَلْأَمِینِ وَ اَلْبَطِینُ بِأَمْرِ اَلدِّینِ فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَهِ «أَلا ذلِک هُوَ اَلْخُسْرانُ اَلْمُبِینُ». وَ اَللَّهِ لاَ یکتَلِمُ خِشَاشُهُ، وَ لاَ یتَعْتَعُ رَاکبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً رَوِیاً فَضْفَاضاً، تَطْفَحُ ضِفَّتُهُ، وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ خَثَرَ بِهِمُ اَلرَّی غَیرَ مُتَحَلٍّ بِطَائِلٍ إِلاَّ بِغَمْرِ اَلنَّاهِلِ وَ رَدْعِ سَوْرَهِ اَلسَّاغِبِ، وَ لَفُتِحَتْ عَلَیهِمْ بَرَکاتٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ سَیأْخُذُهُمْ اَللَّهُ بِما کانُوا یکسِبُونَ. فَهَلُمَّ فَاسْمَعْ، فَمَا عِشْتَ أَرَاک اَلدَّهْرُ اَلْعَجَبَ، وَ إِنْ تَعْجَبْ بَعْدَ اَلْحَادِثِ، فَمَا بِالْهَمِّ بِأَی سَنَدٍ اِسْتَنَدُوا، أَمْ بِأَیهِ عُرْوَهٍ تَمَسَّکوا «لَبِئْسَ اَلْمَوْلی وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِیرُ» وَ بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً. اِسْتَبْدَلُوا اَلذُّنَابَی بِالْقَوَادِمِ، وَ اَلْحَرُونَ بِالْقَاحِمِ، وَ اَلْعَجُزَ بِالْکاهِلِ، فَتَعْساً لِقَوْمٍ «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً»، «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لکنْ لا یشْعُرُونَ»، «أَ فَمَنْ یهْدِی إِلَی اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاّ أَنْ یهْدی فَما لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ» لَقِحَتْ فَنَظِرَهٌ رَیثَمَا تُنْتِجُ، ثُمَّ اِحْتَلَبُوا طِلاَعَ اَلْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُمِضّاً، هُنَالِک یخْسَرُ اَلْمُبْطِلُونَ وَ یعْرِفُ اَلتَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ اَلْأَوَّلُونَ، ثُمَّ طِیبُوا بَعْدَ ذَلِک عَنْ أَنْفُسِکمْ لِفِتْنَتِهَا، ثُمَّ اِطْمَئَنُّوا لِلْفِتْنَهِ جَأشاً، وَ أَبْشِرُوا بِسَیفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ دَائِمٍ شَامِلٍ وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِینَ، یدَعُ فَیئَکمْ زَهِیداً، وَ جَمْعَکمْ حَصِیداً، فَیا حَسْرَهً لَهُمْ وَ قَدْ عُمِّیتْ عَلَیهِمُ اَلْأَنْبَاءُ «أَ نُلْزِمُکمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ».)
[۱۹] – ابن عساکر، أبو القاسم، تاریخ دمشق، جلد ۴۲، صفحه ۴۳۸٫ الذهبی، شمس الدین، تاریخ الإسلام – ت بشار، جلد ۲، صفحه ۲۵۲٫ (وروی عُمَر بْن عَلِی بْن الْحُسَینِ، عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ مروان: مَا کان فی القوم أدفع عَنْ صاحبنا من صاحبکم – یعنی علیا – عَنْ عثمان، قَالَ: فَقُلْتُ: مَا بالُکم تسُبُّونه علی المنابر! قَالَ: لَا یستقیم الأمر إلّا بذلک، رواه ابن أبی خَیثَمَه. بإسناد قوی، عَنْ عُمَر.)
[۲۰] – ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، جلد ۴، صفحات ۵۲۹ تا ۵۳۱٫ (وَکانَ أَفَاضِلُ الْمُسْلِمِینَ ینْهَوْنَ عَنِ الْخُرُوجِ وَالْقِتَالِ فِی الْفِتْنَهِ، کمَا کانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَسَعِیدُ بْنُ الْمُسَیبِ وَعَلِی بْنُ الْحُسَینِ وَغَیرُهُمْ ینْهَوْنَ عَامَ الْحَرَّهِ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَی یزِیدَ، وَکمَا کانَ الْحَسَنُ الْبَصْرِی وَمُجَاهِدٌ وَغَیرُهُمَا ینْهَوْنَ عَنِ الْخُرُوجِ فِی فِتْنَهِ ابْنِ الْأَشْعَثِ. وَلِهَذَا اسْتَقَرَّ أَمْرُ أَهْلِ السُّنَّهِ عَلَی تَرْک الْقِتَالِ فِی الْفِتْنَهِ لِلْأَحَادِیثِ الصَّحِیحَهِ الثَّابِتَهِ عَنِ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – وَصَارُوا یذْکرُونَ هَذَا فِی عَقَائِدِهِمْ، وَیأْمُرُونَ بِالصَّبْرِ عَلَی جَوْرِ الْأَئِمَّهِ وَتَرْک قِتَالِهِمْ، وَإِنْ کانَ قَدْ قَاتَلَ فِی الْفِتْنَهِ خَلْقٌ کثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَالدِّینِ.
وَبَابُ قِتَالِ أَهْلِ الْبَغْی وَالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ یشْتَبِهُ بِالْقِتَالِ فِی الْفِتْنَهِ، وَلَیسَ هَذَا مَوْضِعَ بَسْطِهِ. وَمَنْ تَأَمَّلَ الْأَحَادِیثِ الصَّحِیحَهِ الثَّابِتَهِ عَنِ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – فِی هَذَا الْبَابِ وَاعْتَبَرَ أَیضًا اعْتِبَارَ أُولِی الْأَبْصَارِ، عَلِمَ أَنَّ الَّذِی جَاءَتْ بِهِ النُّصُوصُ النَّبَوِیهُ خَیرُ الْأُمُورِ. وَلِهَذَا لَمَّا أَرَادَ الْحُسَینُ – رَضِی اللَّهُ عَنْهُ – أَنْ یخْرُجَ إِلَی أَهْلِ الْعِرَاقِ لَمَّا کاتَبُوهُ کتُبًا کثِیرَهً أَشَارَ عَلَیهِ أَفَاضِلُ أَهْلِ الْعِلْمِ وَالدِّینِ، کابْنِ عُمَرَ وَابْنِ عَبَّاسٍ وَأَبِی بَکرِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَارِثِ بْنِ هِشَامٍ أَنْ لَا یخْرُجَ، وَغَلَبَ عَلَی ظَنِّهِمْ أَنَّهُ یقْتَلُ، حَتَّی إِنَّ بَعْضَهُمْ قَالَ: أَسْتَوْدِعُک اللَّهَ مِنْ قَتِیلٍ. وَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَوْلَا الشَّفَاعَهُ لَأَمْسَکتُک وَمَنَعْتُک مِنَ الْخُرُوجِ. وَهُمْ فِی ذَلِک قَاصِدُونَ نَصِیحَتَهُ طَالِبُونَ لِمَصْلَحَتِهِ وَمَصْلَحَهِ الْمُسْلِمِینَ. وَاللَّهُ وَرَسُولُهُ إِنَّمَا یأْمُرُ بِالصَّلَاحِ لَا بِالْفَسَادِ، لَکنَّ الرَّأْی یصِیبُ تَارَهً وَیخْطِئُ أُخْرَی.
فَتَبَینَ أَنَّ الْأَمْرَ عَلَی مَا قَالَهُ أُولَئِک، وَلَمْ یکنْ فِی الْخُرُوجِ لَا مَصْلَحَهُ دِینٍ وَلَا مَصْلَحَهُ دُنْیا [إِذَا لَمْ یکنْ فِی الْخُرُوجِ مَصْلَحَهٌ لَا فِی دِینٍ وَلَا فِی دُنْیا]، بَلْ تَمَکنَ أُولَئِک الظَّلَمَهُ الطُّغَاهُ مِنْ سِبْطِ رَسُولِ اللَّهِ – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – حَتَّی قَتَلُوهُ مَظْلُومًا شَهِیدًا، وَکانَ فِی خُرُوجِهِ وَقَتْلِهِ مِنَ الْفَسَادِ مَا لَمْ یکنْ حَصَلَ لَوْ قَعَدَ فِی بَلَدِهِ، فَإِنَّ مَا قَصَدَهُ مِنْ تَحْصِیلِ الْخَیرِ وَدَفْعِ الشَّرِّ لَمْ یحْصُلْ مِنْهُ شَیءٌ، بَلْ زَادَ الشَّرُّ بِخُرُوجِهِ وَقَتْلِهِ، وَنَقَصَ الْخَیرُ بِذَلِک، وَصَارَ ذَلِک سَبَبًا لِشَرٍّ عَظِیمٍ. وَکانَ قَتْلُ الْحُسَینِ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ، کمَا کانَ قَتْلُ عُثْمَانَ مِمَّا أَوْجَبَ الْفِتَنَ.
وَهَذَا کلُّهُ مِمَّا یبَینُ أَنَّ مَا أَمَرَ بِهِ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – مِنَ الصَّبْرِ عَلَی جَوْرِ الْأَئِمَّهِ وَتَرْک قِتَالِهِمْ وَالْخُرُوجِ عَلَیهِمْ هُوَ أَصْلَحُ الْأُمُورِ لِلْعِبَادِ فِی الْمَعَاشِ وَالْمَعَادِ، وَأَنَّ مَنْ خَالَفَ ذَلِک مُتَعَمِّدًا أَوْ مُخْطِئًا لَمْ یحْصُلْ بِفِعْلِهِ صَلَاحٌ بَلْ فَسَادٌ. وَلِهَذَا أَثْنَی النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – عَلَی الْحَسَنِ بِقَوْلِهِ: «إِنَّ ابْنِی هَذَا سَیدٌ وَسَیصْلِحُ اللَّهُ بِهِ بَینَ فِئَتَینِ عَظِیمَتَینِ مِنَ الْمُسْلِمِینَ» وَلَمْ یثْنِ عَلَی أَحَدٍ لَا بِقِتَالٍ فِی فِتْنَهٍ وَلَا بِخُرُوجٍ عَلَی الْأَئِمَّهِ وَلَا نَزْعِ یدٍ مِنْ طَاعَهٍ وَلَا مُفَارَقَهٍ لِلْجَمَاعَهِ.)
[۲۱] – الکافی، جلد ۲، صفحه ۱۶۴٫ (أن النبی (صلی الله علیه وآله) قال: من أصبح لا یهتم بأمور المسلمین فلیس منهم ومن سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم.)
[۲۲] – ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، جلد ۴، صفحه ۵۳۱٫ (وَهَذَا کلُّهُ مِمَّا یبَینُ أَنَّ مَا أَمَرَ بِهِ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – مِنَ الصَّبْرِ عَلَی جَوْرِ الْأَئِمَّهِ وَتَرْک قِتَالِهِمْ وَالْخُرُوجِ عَلَیهِمْ هُوَ أَصْلَحُ الْأُمُورِ لِلْعِبَادِ فِی الْمَعَاشِ وَالْمَعَادِ، وَأَنَّ مَنْ خَالَفَ ذَلِک مُتَعَمِّدًا أَوْ مُخْطِئًا لَمْ یحْصُلْ بِفِعْلِهِ صَلَاحٌ بَلْ فَسَادٌ)
[۲۳] – – ابن تیمیه، منهاج السنه النبویه، جلد ۴، صفحه ۵۲۹ و ۵۳۰٫ (وَلِهَذَا اسْتَقَرَّ أَمْرُ أَهْلِ السُّنَّهِ عَلَی تَرْک الْقِتَالِ فِی الْفِتْنَهِ لِلْأَحَادِیثِ الصَّحِیحَهِ الثَّابِتَهِ عَنِ النَّبِی – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – وَصَارُوا یذْکرُونَ هَذَا فِی عَقَائِدِهِمْ، وَیأْمُرُونَ بِالصَّبْرِ عَلَی جَوْرِ الْأَئِمَّهِ وَتَرْک قِتَالِهِمْ، وَإِنْ کانَ قَدْ قَاتَلَ فِی الْفِتْنَهِ خَلْقٌ کثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ وَالدِّینِ.)
[۲۴] – الطبقات الکبری – ط العلمیه، جلد ۴، صفحه ۱۳۸٫ (قَالَ: أَخْبَرَنَا الْفَضْلُ بْنُ دُکینٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَسَدِی قَالا: حَدَّثَنَا سُفْیانُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْکدِرِ قَالَ: لَمَّا بُویعَ یزِیدُ بْنُ مُعَاوِیهَ فَبَلَغَ ذَاک ابْنَ عُمَرَ فَقَالَ: إِنْ کانَ خَیرًا رَضِینَا وإن کان بلاء صبرنا.
قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِی قَالَ: حَدَّثَنَا صَخْرُ بْنُ جُوَیرِیهَ قَالَ: حَدَّثَنَا نَافِعٌ أَنَّ ابْنَ عُمَرَ لَمَّا ابْتَزَّ أَهْلُ الْمَدِینَهِ بِیزِیدَ بْنِ مُعَاوِیهَ وَخَلَعُوهُ دَعَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ بَنِیهِ وَجَمَعَهُمْ فَقَالَ: إِنَّا بَایعْنَا هَذَا الرَّجُلَ عَلَی بَیعِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ. وَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – یقُولُ: إِنَّ الْغَادِرَ ینْصَبُ لَهُ لِوَاءٌ یوْمَ الْقِیامَهِ فَیقُولُ هَذِهِ غَدْرَهُ فُلانٍ. وَإِنَّ مِنْ أَعْظَمِ الْغَدْرِ إِلا أَنْ یکونَ الشِّرْک بِاللَّهِ أَنْ یبَایعَ رَجُلٌ رَجُلا عَلَی بَیعِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ – صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – ثُمَّ ینْکثَ بَیعَتَهُ. فَلا یخْلَعَنَّ أَحَدٌ مِنْکمْ یزِیدَ وَلا یسْرِعَنَّ أَحَدٌ مِنْکمْ فِی هَذَا الأَمْرِ فتکون الصیلم بینی وبینه.)
[۲۵] – الحاکم، أبو عبد الله، المستدرک علی الصحیحین، جلد ۴، صفحه ۴۶۸٫ (أَخْبَرَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ الصَّنْعَانِی بِمَکهَ حرسها اللَّهُ تَعَالَی، ثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ الدَّبَرِی، أَنْبَأَ عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَنْبَأَ مَعْمَرٌ، عَنْ أَبِی خُثَیمٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَابِطٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ النَّبِی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ، قَالَ لِکعْبِ بْنِ عُجْرَهَ: «أَعَاذَک اللَّهُ یا کعْبُ مِنْ إِمَارَهِ السُّفَهَاءِ» قَالَ: وَمَا إِمَارَهُ السُّفَهَاءِ یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «أُمَرَاءُ یکونُونَ بَعْدِی، لَا یهْدُونَ بِهَدْیی، وَلَا یسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی، فَمَنْ صَدَّقَهُمْ بِکذِبِهِمْ، وَأَعَانَهُمْ عَلَی ظُلْمِهِمْ، فَأُولَئِک لَیسُوا مِنِّی، وَلَسْتُ مِنْهُمْ وَلَا یرُدُّونَ عَلَی حَوْضِی، وَمَنْ لَمْ یصَدِّقْهُمْ بِکذِبِهِمْ وَلَمْ یعِنْهُمْ عَلَی ظُلْمِهِمْ فَأُولَئِک مِنِّی وَأَنَا مِنْهُمْ، وَسَیرِدُونَ عَلَی حَوْضِی. یا کعْبُ بْنُ عُجْرَهَ، الصَّوْمُ جُنَّهٌ، وَالصَّدَقَهُ تُطْفِئُ الْخَطِیئَهَ، وَالصَّلَاهُ قُرْبَانٌ – أَوْ قَالَ: بُرْهَانٌ -. یا کعْبُ بْنُ عُجْرَهَ، لَا یدْخُلُ الْجَنَّهَ لَحْمٌ نَبَتَ مِنْ سُحْتٍ أَبَدًا، النَّارُ أَوْلَی بِهِ. یا کعْبُ بْنُ عُجْرَهَ، النَّاسُ غَادِیانِ فَمُبْتَاعٌ نَفْسَهُ فَمُعْتِقُهَا – أَوْ قَالَ: فَمُوبِقُهَا» – «هَذَا حَدِیثٌ صَحِیحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ یخْرِجَاهُ»)
[۲۶]– صحیح مسلم، جلد ۳، صفحه ۱۴۷۶٫ (حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ سَهْلِ بْنِ عَسْکرٍ التَّمِیمِی، حَدَّثَنَا یحْیی بْنُ حَسَّانَ، ح وحَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الدَّارِمِی، أَخْبَرَنَا یحْیی وَهُوَ ابْنُ حَسَّانَ، حَدَّثَنَا مُعَاوِیهُ یعْنِی ابْنَ سَلَّامٍ، حَدَّثَنَا زَیدُ بْنُ سَلَّامٍ، عَنْ أَبِی سَلَّامٍ، قَالَ: قَالَ حُذَیفَهُ بْنُ الْیمَانِ: قُلْتُ: یا رَسُولَ اللهِ، إِنَّا کنَّا بِشَرٍّ، فَجَاءَ اللهُ بِخَیرٍ، فَنَحْنُ فِیهِ، فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَیرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: هَلْ وَرَاءَ ذَلِک الشَّرِّ خَیرٌ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِک الْخَیرِ شَرٌّ؟ قَالَ: «نَعَمْ»، قُلْتُ: کیفَ؟ قَالَ: «یکونُ بَعْدِی أَئِمَّهٌ لَا یهْتَدُونَ بِهُدَای، وَلَا یسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی، وَسَیقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ فِی جُثْمَانِ إِنْسٍ»، قَالَ: قُلْتُ: کیفَ أَصْنَعُ یا رَسُولَ اللهِ، إِنْ أَدْرَکتُ ذَلِک؟ قَالَ: «تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ، وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُک، وَأُخِذَ مَالُک، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ»)
[۲۷] – نهج البلاغه، خطبه ۳٫ (اَما وَ الَّذی فَلَقَ الْحَبَّهَ، وَبَرَاَ النَّسَمَهَ، لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اَخَذَ اللّهُ عَلَی الْعُلَماءِ اَنْ لایقارُّوا عَلی کظَّهِ ظالِم وَ لاسَغَبِ مَظْلُوم، لاَلْقَیتُ حبلها عَلی غارِبِها وَ لَسَقَیتُ آخِرَها بِکاْسِ اوّلها وَ لاَلْفَیتُمْ دُنْیاکمْ هذِهِ اَزْهَدَ عِنْدی مِنْ عَفْطَهِ عَنْز!)
[۲۸] – طبیب اصفهانی.
[۲۹] – بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۸۶-۱۸۷. (لَمَّا حضرتها الْوَفَاهُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَی النَّبِیَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّهِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ ائْتِینِی بِبَقِیَّهِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَهً وَ ادْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَی أَبِی فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَهً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وجهها فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَهُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَی أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رجلها وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَی أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّی إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَی اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَی مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَی وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک.)
پاسخ دهید