روز چهارشنبه مورخ ۲۳ مهر ماه ۱۳۹۹، پنجمین جلسه عزاداری دهه سوم ماه صفر در حسینیه مهدویه مشهد مقدس با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» پیرامون موضوع «ما و استمرار فرهنگ سقیفه» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، صلواتی هدیه بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرضِ ارادت و تسلیت به محضر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و وجودِ مبارک حضرت علی بن موسیالرضا علیه آلاف تحیه و الثناء، صلوات دیگری محبت کنید.
ان شاء الله خداوند این نشست و برخاستِ ناقابل، گفت و شنیدِ بیقیمت و عرض ارادت ناچیز ما را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ، نوکری آستانِ و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه، دوستانمان و شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه صلوات الله علیه تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
سقیفه؛ نقطه عطف تاریخ اسلام
موضوع بحث ما؛ استمرار فرهنگ سقیفه است. «سقیفه» نقطه عطف تاریخ اسلام است. تاریخنگاری در، از و با سقیفه تغییر کرده است. تقریباً هیچ منبع تاریخی وجود ندارد الا اینکه تحت تأثیر این واقعه است. سقیفه؛ یک رخدادِ گذشته و تمامشده هم نیست.
ماجرای سقیفه؛ ماجرای حمله چنگیز مغول به ایران نیست که او صرفاً غلبه صددرصدی نظامی پیدا کرد و بعد از مدتی نوادگانِ او مهمترین واقفانِ به درگاه و دربارِ اهل بیت علیهم السلام شدند؛ یعنی با وجود اینکه حمله نظامی کردند، منفعلانه از فرهنگ تأثیر پذیرفتند. امروز در همین مشهد امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء موقفاتِ فراوانی از نوادگانِ همان چنگیزِ خونریز، وقف امام حسین و امام رضا صلوات الله علیهما است؛ یعنی ماجرای مغول فرهنگ نشد بلکه یک غلبه نظامی بود.
ماجرای «سقیفه» فرهنگ شد، ادامه پیدا کرد، هرگز به خاموشی نگرائید و هرگز خنک نشد بلکه روزبهروز تشدید شد. «سقیفه» بهمنی شد که هر چه از نقطه شروع قله گذشت؛ حجم، دامنه و توسعه آن بیشتر شد. امروز تمام مسلمین (حتی ما شیعیان) تحت تأثیر سقیفه هستند. تبعاً ممکن است که این تأثیر کمتر و بیشتر دارد ولیکن همه تحت تأثیر هستند.
اینقدری اهل سقیفه در فرهنگسازی خود برای ما باطل را حق و دروغ را راست جلوه دادند که امروز ما (شیعیان) برای فهمِ سیره اهل بیت علیهم السلام لازم است که ما فرهنگ سقیفه را بشناسیم.
بنده حرفهای زیادی برای این بحث دارم و میدانم در این جلسات فرصت ندارم که همه آنها را عرض کنم ولیکن چون امروز به حضرت علی بن حسین صلوات الله علیهما متوسل هستیم، یکگوشه از این فرهنگسازی که خیلی جانسوز است و خدا میداند که بیانِ آن برای من خیلی سخت است و با جان خود بازی میکنم، سعی میکنم که کامل هم عرض نکنم و سانسور کنم ولیکن این مطلب را عرض میکنم که به حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه هم ربط داشته باشد و اثرِ آن را هم در شیعیان عرض کرده باشم.
کاش مسئله صرفاً غصب حکومت بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود… هم شاکی بر حق حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و هم دیگرانِ مقابل ایشان در ماجرای دادخواهی، سقیفه و فدک از دنیا رفتند.
اگر مسئله صرفاً دعوای بین دو نفر بود ولو یکی حق محض و دیگری باطل محض بود و این دعوا تمام شده بود؛ حیف بود که عمر خود را صرف کنیم و اینقدر به این موضوع بپردازیم. اشاره میکردیم و میرفتیم.
مثلاً ما اینقدر گیر نمیدهیم که متوکل عباسی لعنه الله علیه چه سیرهای داشت البته آن هم جای بحث دارد. متوکل عباسی لعنه الله علیه هم ناصبی و دشمن اهل بیت علیهم السلام بود و آنقدر خیانت کرد. چرا اینقدر راجع به متوکل عباسی لعنه الله علیه را نمیگوییم؟
بنده حتی از رفتارِ یزید لعنه الله علیه، زیاد نمیگویم بلکه در همین محرم و صفر تلاش کردم که عرض کنم که یزید لعنه الله علیه کار خیلی آنچنانی نکرده است و آن ملعون عضوی از یک جریانِ فکری است.
این خیلی ابلهانه است که بگویند: «شراب میخورد.» آقا! فردی که به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کرد، حال اینکه مست بود یا طاهر از وضو فرقی نمیکند؛ یعنی آن وقاحت و فساد به قدری بزرگ است که مست یا با وضو بودن چندان تفاوتی ندارد. نه اینکه مست بودن با وضو داشتن متفاوت نیست؛ هست لیکن در برابر آن فساد بزرگ، چیزی نیست.
حضرت باقرالعلوم صلوات الله علیه فرمودند: «سَوَاءٌ عَلَی مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّی أَوْ زَنَی».[۴] کسی که منکر ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه باشد؛ مرتکب فحشا شود یا نماز بخواند فرقی نمیکند.
این روایت بدان معنا نیست که بین نماز و فحشا فرق نیست؛ آقا! فرق وجود دارد ولیکن فردی که صد میلیارد بدهکار است، اگر ۱۰ هزار تومان در بانک برنده شود؛ اصلاً فرقی به حال سرنوشت او نمیکند.
ـ آقای صد میلیارد بدهکار! ۵ هزار تومان به بقال سر کوچه بدهکار هستی.
این هم به بدبختی او چیز را اضافه نمیکند. این بدان معنا نیست که ۱۰ هزار تومان طلب و ۵ هزار تومان بدهی هیچ است؛ هیچ نیست ولیکن در برابر آن عظمت (بدهی ۱۰۰ میلیاردی) هیچ است.
حال اینکه یزید لعنه الله علیه شراب میخورد… اگر آدمی بشکه بشکه شراب بخورد، در برابر آن عظمت فساد هیچ است. کشتن حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه گناه بزرگی است ولیکن اصلِ فساد متعلق به بدعت گر است. قتل حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بر گردن فردِ بدعت گر هم است. اینجا مسئله تبرئه یزید لعنه الله علیه نیست. مسئله این است که متهم ردیف یک کیست.
متهم ردیف اول فردی است که این فرهنگ را ایجاد کرد. فردی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را به قتل رساند و فردِ دیگری ۱۳ معصوم را به قتل رساند و به قتل رساندنِ حسین صلوات الله علیه را فرهنگ کرد. با هم قابل قیاس نیستند.
یکی از کارهای که این فرهنگ سقیفه انجام داد این بود، یعنی تئوری و فرهنگ ساختند تا بتوانند حکومت کنند.
دیروز اشاره کردم که اگر اینها بنا را بر شایستهسالاری میگذاشتند؛ اصلاً نوبت به اینها نمیرسید. اگر تمام اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را سورت (به ترتیب) میکردند، باز هم نوبت به اینها نمیرسید. اینطور نبود که اینها فقط با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نمیتوانستند رقابت کنند بلکه با سایر اصحاب هم در شجاعت، علم، سخاوت و… نمیتوانستند رقابت کنند.
فرهنگ سقیفه به «قدرت» اصالت داد.
خدایا تو شاهد هستی که این مورد که قصد دارم عرض کنم، برای من درد دارد. شنیدن این مطلب برای شما هم درد دارد ولیکن بنده رعایت حال شما را میکنم.
اقدامِ حرامزادگان برای شکستن قبح ناموسِ امیرالمومنین صلواتاللهعلیه
بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین انواع بیآبرویی داشتند. تنها چیزی که بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین داشتند که این دارایی، دارایی نبود ولیکن این را جا زده بودند که جا بندازند تا برای خود شایستگی بتراشند؛ نسبِ قریشی و اموی بود.
تبعاً میدانید که نمیشود مسئله ژن را بالا برد یا پایین آورد. یک نفر هر چه بدبخت، بیشخصیت و بیاخلاق باشد؛ نژاد او تغییری نمیکند. هر چه فردی از لحاظ علم، تقوا و… رشد کند؛ نژاد او ارتقا پیدا نمیکند.
تنها چیزی که بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین میتوانستند سفت بگیرند بلکه در این وانفسا یک فضیلتی برای خود بتراشند؛ نسب آنها بود.
خود این نسب چند جا مورد هجمه واقع شد. (عزیزان خوب دقت کنند)
یک: قریشی بودن یا نبودن بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین مورد بحث است. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در نامه ۱۷ نهج البلاغه به معاویه فرمودند: «وَ لَا الصَّرِیحُ کاللَّصِیقِ»[۵]؛ من که نسب و حسبی صریح و آشکار دارم با شماها (بنیامیه لعنه الله علیهم اجمعین) که الصاقی (وصلهپینه) هستید، هرگز برابر نیستم.
شما فرزندخوانده هستید که بعداً ملحق شدید. ژن شما، این که ادعا میکنید نیست.[۶] این از هر فحشی برای بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین بدتر است چون تمام دارایی بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین همین است.
اگر کسی بهتان بزند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه «علم» نداشت؛ خب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تمام فضائل را دارا بودند. حال به فرض فردی علم ایشان را در ذهن مردم خراب کند؛ مولا به غیر از علمی که دارا هستند، هزاران فضیلت دیگر نظیر شجاعت، سخاوت، کرامت و… را هم دارا هستند ولیکن تنها دارایی بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین فقط «نسب» آنها بود لذا خیلی مراقبت میکردند که این نژاد برتر بماند.
بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین جهتِ برتری خود «قریشی و بنی عبد شمس، بنی غالب، مضری بودن» میدانستند.
دو: بنی امیه لعنه الله علیه اجمعین همیشه چه در دوره جاهلیت و چه پس از جاهلیت به جهت عدمِ پاکدامنی مادرانِ اموی مورد اختلاف بودند، بهویژه معاویه و عمرو عاص لعنه الله علیهما که در دوران جاهلیت هم بیآبرو بودند. (بنده نمیخواهم باب این را باز کنم، فقط در ذهن شریفتان باشد.)
حالا که بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین با اهل بیت علیهم السلام درافتادند، نمیتوانستند به نژاد اهل بیت علیهم السلام بند کنند چون نژاد اهل بیت علیهم السلام، نژاد خود حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و واضح میشد که اسلام را قبول ندارند؛ یعنی نمیتوانستند به نسب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بپردازند. هر چه لعن و نفرین هم میکردند، نمیتوانستند به نسب ایشان توهین کنند چون نسب مولا با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مشترک است. راه در اینجا برای امویان بسته بود.
چطور باید این را جبران میکردند؟! چگونه باید آن بیآبروییهایی ناموسی را جبران میکردند؟
خوب دقت کنید. بنده خیلی سعی میکنم که بااحتیاط حرف بزنم. «واقع چیست؟»؛ یک بحث است ولیکن انداختن اسمِ فردی بر روی زبانها و بردن آبروی وی؛ بحث دیگری است. ممکن است که فردی سالم باشد ولیکن به قدری او را «دزد» خطاب کنند که مردم او دزد بشناسند. ممکن است که فردی «دزد» باشد ولیکن به علت کثرت تبلیغات، مردم او را خَیر بشناسند. الآن بحث بنده، نگاهِ افکارِ عمومی است.
بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین قصد داشت که از تنها دارایی خود (نسب) پاسداری کند. بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین، توهمِ رقابت با اهل بیت علیهم السلام را داشتند ولیکن نمیتوانستند سرِ «نسب» اهل بیت علیهم السلام کاری انجام دهند چون نسبِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و جامعه میفهمید که این بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین مسلمان نیستند. تنها راهی که باقی میماند این بود…
برای همین چند جمله مبهمی که عرض میکنم از حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء عذرخواهی میکنم.
بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین میل داشت که نامِ ناموس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، سر زبانها بیفتد.
حال واقع چه بود؛ یک بحث است ولیکن اینها از قدرتِ رسانهای خود استفاده کردند تا این ابهت را بشکنند. شایعه ازدواجِ دخترِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه با یکی از خلفاء، از همین جهت است.
بنده قصد ندارم که در محضر حضرت علی بن موسیالرضا المرتضی علیهما آلاف تحیه و الثناء بعضی از آن شایعات را عرض کنم. اگر آنها را عرض کنم دیگر نه من و نه شما نباید زنده بمانیم که راجع به دخترِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه چه حرفها نقل کردند.
این یک ادعا است و اهلِ تحقیق در جای خود مفصل راجع به آن بحث کردند و اشکالاتِ آنرا نشان دادند. الآن قصدِ دفع شبهه ندارم بلکه از زاویه دیگری عرض میکنم که انگیزه ایجاد این شایعه چیست.
انگیزه ایجاد این شایعه از طرف بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین این بود: در ذهنِ جامعه برای نقطهای که حصنِ حصین، مطلبِ مگو، راز و سر اهل بیت علیهم السلام و در حصنِ حصین الهی هم مستحکم است، خلجان درست کنند.
آقا! همین که راجع به چنین چیزی اذهان را جابهجا کنند که در ذهنها حرفهایی بیاید و برود؛ برای شکستن آن قبح کافی است.
بنده با احتیاط صحبت میکنم. واقع یک بحث و فضای رسانهای این ملعونهای حرمزاده یک بحث دیگری است. بحث بنده در فضای رسانه آن حرام زادگان است.
اگر کسی آثار «ابن حجر عسقلانی» راجع به کیفیتِ خواستگاری از آن دختر را ببیند که چه شایعههایی را منتشر کردند که بنده هم عرض نمیکنم… اگر آن شایعات را عرض کنم، باید مجلس را تعطیل کنیم و خود را بزنیم.
همین که به خود اجازه دادند که این تیپ از سخنان را راجع به دختر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ثبت کنند… بنده عرض میکنم که دروغ است ولیکن فرقی نمیکند.
(بسان هجمه رسانهای برای «دزد» جلوه دادن فردی که «دزد» نیست)
دیدند چیزی که در خانواده اهل بیت علیهم السلام ویژه است؛ «أَشْهَدُ أَنَّک طُهْرٌ طَاهِرٌ مُطَهَّرٌ مِنْ طُهْرٍ طَاهِرٍ مُطَهَّرٍ»[۷] و «أَشْهَدُ یا رَسُولَ اَللَّهِ أَنَّک کنْتَ نُوراً فِی اَلْأَصْلاَبِ اَلشَّامِخَهِ وَ اَلْأَرْحَامِ اَلْمُطَهَّرَهِ لَمْ تُنَجِّسْک اَلْجَاهِلِیهُ بِأَنْجَاسِهَا»[۸]، حال شما از حرامزاده چه توقعی دارید؟! این را اشاره کردم تا هر فردی خواست، عباراتِ ابن حجر عسقلانی را ببیند.
بنده عرض میکنم، این اقدامات برای این بود که آن ملعونان، اسمِ ناموس حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را بر سر زبانها بیندازند. وقتی در قهوهخانه نشستند، برای هم قصه تعریف کنند. همین بس بود تا آنها به خواستِ خود یعنی شکستنِ ابهتِ آل الله برسند. این خیلی حساس است و بنده از این عبور کردم.
اگر فردی برای این جمله بمیرد، واقعاً کم است. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هنگام ارتحال، یکی از رفقای اهلِ سر خود را خبر کردند و فرمودند: بعد از من، بعد از پایان عده با این همسر من ازدواج کن. اگر تو با او ازدواج نکنی، معاویه به سبب قدرتی که دارد با او ازدواج میکند. اگر معاویه لعنه الله علیه با او ازدواج کند؛ در بزم شبانه خود میتواند راجع به او به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه حرف بزند… (بیش از این هم باز نمیکنم)
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در لحظه شهادت با فرق شکافته نگران هستند که نسبت به یکی از همسرانِ ایشان…
شبیه این نقل را امام حسن صلوات الله علیه به امام حسین صلوات الله علیه فرمودند. حسین جان! بعد از من با این همسرم ازدواج کن وگرنه معاویه لعنه الله علیه با او ازدواج میکند.
بالاتر عرض میکنم. خداوند در سوره مبارکه احزاب آیه ۵۳ میفرمایند: «وَ مَا کانَ لَکمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ»[۹] شما را چه شده است؟! قصدِ انجام چه غلطی را دارید؟! شما حق ندارید رسول الله را اذیت کند و به ایشان جسارت کنید. «وَلَا أَنْ تَنْکحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا» هرگز حق ندارید که همسران او را بعد از او به همسری خود درآورید.
چه کسی غلط زیاد کرده که قرآن کریم اینطور توبیخ فرموده است؟!
یکی از اصحاب گفت: اگر پیغمبر [حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم] از دنیا برود، با فلانِ همسرِ او (اسم برد) ازدواج میکنم. اینقدر این حرف سنگین است که قرآن کریم در آیه ۵۳ سوره مبارکه احزاب به میدان میآید و توبیخ شدید میکند.
(اینجا یکجایی است که بنده نمیتوانم بحث را زیاد باز کنم. فقط قصد دارم که پردهای از مظلومیت اهل بیت علیهم السلام که کمتر شنیدید عرض کنم ولیکن نمیخواهم خدایناکرده آن حفاظِ موجود در ذهنِ شریف شما را آسیب بزنم. فقط بدانید که این مظلومیتها هم وجود دارد.)
اسم فردی که چنین غلطی کرد [اگر پیامبر بمیرد ما بعد از او با زنان او ازدواج خواهیم کرد] را منابع عامه هم ذکر کردند، او بعداً در جمل از سرانِ جمل شد.
چرا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، همسر و فرزندانِ خویش را از مدینه همراه کردند؟!
بنده ۴ جواب برای این سؤال دارم. یکی از آنها این است: اگر ناموسِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در مدینه میماند؛ برای یزید لعینِ حرامزاده هیچ سخت نبود که اقدامی و غلطی یا شایعهای ایجاد کند لذا نوشتند: وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از مدینه خارج شدند، تمام عیالِ تحت تکفل خود را بردند و نگذاشتند که در مدینه بمانند. اینها در این فضا راحت هتک حرمت میکردند.
اقدام حرامزادگان برای هتک حرمت امامان شیعه
از حضرت بقیه الله الاعظم روحی له الفداء میخواهم که بنده را کمک کنند چون بیانِ این حرف هم سخت است، هم باید برسانم و هم نمیخواهم خدایناکرده پردهدری کنم.
این جریان برای شکستنِ حرمتِ امام شیعه از هیچ اقدامی فروگذار نمیکرد. کمکم برای شما روشن میشود که چرا ارباب ما لحظه آخر که برگشتند، فرمودند: «ائتینی بثوب عتیق لا یرغب أحد»[۱۰] یک لباس بدهید که کسی دیگر به آن طمع و رغبت نکند؛ «لئلاّ اجرّد منه بعد قتلی» نمیخواهم مرا برهنه کنند.
وقتی زید بن علی بن حسین را کشتند؛ یارانش او را به آب انداختند. امام صادق صلوات الله علیه فرمودند که کاش او را در آب دفن میکردید که آب از روی او عبور شود یا آهنی به پای او میبستید که این جنازه روی آب نیاید. بدن پیدا شد. نقل اختلاف است که مسیر رودخانه را عوض کردند و جنازه او را بیرون کشیدند یا بدنِ زید رحمه الله علیه روی آب آمد.
بدنِ زید را برهنه و به دروازه ورودی شهر آویزان کردند. وقتی محبان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه میخواستند از دروازه عبور کنند، سر بلند نمیکردند.
این بیشرافتی از بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین بسان آب خوردن بود و مادرانِ پاکدامنی هم نداشتند لذا دنبال هتک دیگران بودند.
در واقعه کربلا یک خط اموی ـ زبیری وجود دارد که سعی کرده است که نسبت به وجود مبارک حضرت زینالعابدین صلوات الله علیه جسارت کند.
دقت کنید. بنده باز هم عرض میکنم که این مطالب شایعه است. انگیزه آن نامردان از شایعهپراکنی را هم توضیح دادم ولیکن اگر کسی نداند؛ مرحوم آقای سید جعفر شهیدی میشود که این خبر را باور کرد و در کتاب خود به عنوان قولِ مختار (قول من) نوشت.
سال تولد حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیهما محل اختلاف است که ایشان سال ۳۳ هجری یا ۳۸ هجری به دنیا آمدند. اگر حضرت سید الساجدین در سال ۳۸ هجری به دنیا آمده باشند، در کربلا ۲۳ سال دارند. احتمالاً این قول راجح باشد. اگر در سال ۳۳ به دنیا آمده باشند، در کربلا ۲۸ سال دارند. حضرت باقرالعلوم سال ۵۶ یا ۵۷ هجری به دنیا آمدند؛ یعنی در واقعه کربلا ۳ یا ۴ سال داشتند.
کسی که بالای ۲۰ سال سن دارد و دارای همسر و فرزند است، کسی در مرد و بالغ بودنِ وی دچار شبهه نمیشود.
اهل بیت علیهم السلام برای دفاع از حق توان دادند. ما یک زمانی در فاطمیه این را مفصل عرض کردیم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از همه اهل بیت علیهم السلام حتی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، بیشتر دشنام خوردند چون وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه دفاع کنند؛ فرمودند: شما این فدک را ظلماً و عدواناً غصب کردید.
اگر همین الآن بگویند که فلان طلبهِ امام جماعت مسجد، دزد است؛ مردم دیگر پشت سر او نماز نمیخوانند.
حال اگر به یک نفر که حاکمیت را در دست دارد بگویند: تو ظلماً و عدواناً غاصب هستی؛ آبروی آن حاکم میرود.
آن حاکم یا باید حق مدار باشد و بگوید: «آقا! ما نمیخواستیم، تقدیم به شما.» رفع اتهام کند و برود یا مقابلهبهمثل میکند کما اینکه با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این کار را کردند.
گفتند: او اصرار میکرد که بیتالمال را بگیرد و از جایگاه خود (نعوذبالله) سوءاستفاده کند ولیکن حاکمِ بدبخت نمیتوانست این کار را بکند!!! این فحش را در برابر آن اتهام دادند.
وقتی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در شام خطبه ایراد فرمودند، فقهاء ظاهراً مسلمان خفه شده بودند، یزید لعنه الله علیه دید که اوضاع به هم ریخت لذا گفت: مؤذن، اذان بگو.
وقتی مؤذن گفت: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»[۱۱] حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمودند: «شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی.» با تمامِ وجودم؛ مو، پوست، گوشت، خون، ضمیر، فطرت، وجدانم به وحدانیت خداوند متعال شهادت میدهم.
وقتی مؤذن گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیهما فرمودند: «مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّک»؛ این «محمد» که نامِ مبارک او برده شد، آیا جد من است یا جد تو؟ اگر ادعا کنی که جد تو است؛ پس دروغ گفتی و کافر شدی (تو اگر جدی داشته باشی؛ او ابوسفیان ملعون است) و اگر جد من است چرا خاندان او را کشتی و آنان را از دم شمشیر گذراندی؟!
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه مجلس را بهم زدند. فقهاء خفه نشسته بودند. سفیر یک کشور خارجی نشسته بود، گفت: چی؟! من نفهمیدم چه اتفاقی رخ داد! این اسیر چه میگوید؟! آیا او پسر پیغمبر شما و این خانمها هم دخترانِ پیغمبر شما هستند؟!
مجلس بهم خورد و آبروی اینها رفت. شما توقع نداشته باشید که حرامزادگانی بسان یزید لعنه الله علیه و امویان در برابر این آبروریزی ساکت بنشینند.
بنده الآن قصد دارم که این مظلومیت را به گونهای عرض کنم که نستجیر بالله به محضرِ حضرت سجاد صلوات الله علیه جسارت نشود با وجود اینکه بیان آن برای بنده خیلی سخت است.
تاریخنگاری در دست اینها بود. چقدر باید در مطالعه این کتب احتیاط کرد، مطالعه این کتب ریشهشناسی و جریان شناسی نیاز دارد. اگر فردی همینطوری یک کتابی را بخواند و بعد خیال کند که محقق میشود؛ چهاردستوپا در دامنِ اباطیل بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین میافتد درحالیکه خبر هم ندارد.
وقتی آبروی امویان به علت خطبه حضرت زین العابدین صلوات الله علیه رفت، واکنش دادند. خبری را منتشر کردند مبنی بر اینکه شک داشتند در کربلا…
چرا همه مردان جز چند برده کشته شدند؟ اگر بردگان میجنگیدند بسان جناب واضح (اسلم) و جناب جون سلام الله علیهما، شهید میشدند. اگر بردگان نمیجنگیدند بسان عُقبه بن سمعان (غلامِ حضرت رباب سلام الله علیها)، بردگان را بعد از جنگ نمیکشتند چون برده جزو غنیمتها بود.
برده را میخریدند و میفروختند بسان طلا و جواهر بر روی برده قیمت میگذاشتند. بردگان را که آتش نمیزدند، بلکه بین خود تقسیم و استفاده میکردند. بردههای جنگی را نمیکشتند. اگر اسیرِ مردی باقی بود، ممکن بود که او را اسیر بگیرند یا بکشند.
در کاروانِ اسراء مردی جز حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه باقی نماند. دستگاه شایعهساز بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین برای درست کردن این شایعه گفتند: چرا علی بن الحسین [صلوات الله علیهما] کشته نشد؟!
پاسخ این سؤال این است که اگر کسی واقعه کربلا را بداند؛ میداند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها خیلی کتک خوردند تا حضرت زین العابدین صلوات الله علیه سالم بمانند. بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین که این را به عنوان پاسخ منتشر نمیکند چون این پاسخ نمایانگر قهرمانی حضرت زینب کبری سلام الله علیها است.
دستگاه شایعهساز بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین گفت: در بلوغ او شک کردند! یعنی مثلاً ۱۲ سال یا ۲۲ سال دارد؟! بعد به نحوی سعی کردند که بفهمند که او بالغ است یا نیست!
چرا این شایعه را ساختند و منتشر کردند؟! باید علی بن الحسینی که یکتنه در مجلسِ یزیدِ لعین آنطور آبروی بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین را برد، هتک حرمت میشد.
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمودند: «ائْذَنْ لِی حَتَّی أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ»[۱۲] بگذار من روی این تخته پاره حرف بزنم. (حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمودند: «تخته پاره»؛ اسم آنرا منبر نگذاشتند.)
نستجیر بالله دستگاه بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین برای خرد کردن حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه خواست که به محضر ایشان جسارت کنند. (همانطور که به عمرو عاص، بسر بن ارطاه و امثال این افراد گفتند: آبروی شما جلوی علی رفت.) لذا شروع کردن به شایعهپراکنی که سن او کم بود و بعد از تفحص متوجه شدند که بالغ نبود!
استمرارِ فرهنگ سقیفه حتی در میان شیعیان
چرا بنده عرض میکنم: «فرهنگ مستمر»؟! چون محقق ما؛ مرحوم سید جعفر شهیدی فکر کرده است که فقط تعدد سند باعث استناد و صحت است. آقا! شما باید جریان را بشناسید.
اگر ملکی که مثلاً ارزش آن ۵ میلیارد است را برای فروش بگذارند و فردی از شهر دیگری برای خرید این ملک بیاید. اگر به هزار نفر پول بدهند تا آن هزار نفر بگویند که اینجا ۱۰ میلیارد یا ۱۰۰ میلیون میارزد؛ وجود این هزار نفر که تعدد محسوب نمیشود چون این افراد با هم تبانی کردند و کارشناس نیستند.
زمانی ۱۰ کارشناسِ خبره از جاهای مختلف برای قیمتگذاری ملک میآورند و میگویند: این قیمت را ۱۰ متخصص گفتند. ولیکن زمانی ۱۰۰ نفر از یک بنگاهِ معاملاتی برای قیمتگذاری ملک آمدند و پول گرفتند تا شهادت دروغ بدهند و کارشناسی الکی کنند. اینجا که دیگر «کثرت» مسئله نیست، اینجا باید جریان را بشناسید.
ساختِ این گزارش به نفع و به ضرر چه کسی بود؟ چرا این را منتشر کردند؟ انگیزه از ساخت و انتشار این گزارش چه بود؟ اصلاً سختی کار تحقیق تاریخ همینجا است که آدم را پیر میکند. همه نقلها را که بخوانید؛ همهچیز در آنها وجود دارد. نعوذبالله! خاک بر دهان من! ابن کثیر مینویسد که امیرالمؤمنین [صلوات الله علیه] شراب خورده است. نستجیر بالله! یعنی اگر کسی کورمال کورمال یک کتابی را باز کند و بخواند؛ هر بهتانی به اهل بیت علیهم السلام زدند. شما چه توقعی از حرامزادگان دارید؟! شما چه توقعی از دشمن دارید؟!
مگر شهید قاسم سلیمانی اعلی الله مقامه الشریف را به قتل نرساندند و بعد از قتل ایشان چه حرفها که نزدند؟ خاک بر فرق من و تمثیل من! کاری ندارد. دشمن باید دشمنی خود را بکند.
دشمن که نباید از اهل بیت علیهم السلام دفاع کند لذا بنده هیچ وقت این روایتی که معاویه لعنه الله علیه راجع به حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء گفت: «أحق الناس بالخلافه علی بن الحسین بن علی»[۱۳] بر روی منبر عرض نمیکنم چون قصدِ آن ملعون بیانِ فضیلت بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین است. أحق الناس بالخلافه؛ حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بودند نه حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء و روحی له الفداء.
استدلال معاویه لعنه الله علیه این بود که نسبِ مادر حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء به ابوسفیان لعنه الله علیه میرسد. ابوسفیان خر (بلا نسبت خر) کیست؟! ما هم خیال میکنیم که معاویه لعنه الله علیه، فضیلتِ حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء را گفته است! آقا! دستگاه خلافتی بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین به نفع آل علی چیزی را نمیگوید و از دست آن دستگاه در نمیرود؛ به این راحتی فریب نخورید.
خداوند متعال، میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف و سلام الله علیه را رحمت کند که میفرمود: وقتی دیدید که غیر شیعه کتاب فضائل نوشتند؛ بیشتر دقت کنید چون قصد دارند به اسم «فضیلت» دروغ بگویند.
بنده عرض نمیکنم که استثناء ندارد ولیکن غالب همین است. الآن در عربستان یک جریانی باب شده است، یک عده از عزیزانِ خوشباور سادهلوح هم در جمهوری اسلامی هستند که اینها را منتشر میکنند. طرف در عربستان برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه روضه میخواند، اینها در صفحه خود آنرا قرار میدهند و مینویسند: نگاه کنید که چقدر اینها محب حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هستند!
بله آقا! سنیِ محب حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه داریم، کم هم نیستند. ان شاء الله خداوند همه ما و آنها را هدایت کند. ولیکن هر کس که روضه خواند…ببین چه میگوید، چرا روضه میخواند و زار میزند؟!
او روضه میخواند: کوفیان که شیعه بودند؛ حسین بن علی را فریب دادند، او را به عراق آوردند و خودشان هم در کربلا او را به قتل رساندند.
او برای دو نکته روضه میخواند: اولاً قاتلین خودشان (شیعیان) بودند! ثانیاً امام شیعیان فریبخورده است!
کجای عالم، مردم برای یک معامله سفهی فریبخورده بزرگداشت میگیرند؟! اگر شما خانه خود را یک میلیارد ارزش دارد به قیمت صد میلیون بفروشید؛ دیگر از شرم حتی نمیتوانید به رفیق خود بگویید که چه فریبی خوردید. دیگر برای این که هر سال بزرگداشت نمیگیرند.
در آن روضه هم قصد دارد که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را بزند که ایشان را فریبخورده جلوه دهد و هم بگوید: خودِ شیعیان او را دعوت کردند و کشتند! او برای امام حسین صلوات الله علیه که روضه نمیخواند بلکه دشنه به امام حسین صلوات الله علیه میزند.
بنده عرض میکنم که سنی محب، مقتل نویس و گریه کن حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه داریم. خدا همه ما و آنها را هدایت کند. هدایت مراتبی است. ان شاء الله خداوند متعال ما را به گونهای هدایت کند که در بهشت جز درِ خانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، میهمانِ جای دیگری نباشیم.
نباید فریب خورد که روضه میخواند. مقصود او از روضهخوانی چیست؟! او در روضه خود به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نیزه میزند.
مرحوم آقای سید جعفر شهیدی در کتاب «زندگانی علی بن الحسین علیهما السلام» خود اسناد را آورده است و مینویسد که صحیح است که طبق اسناد تاریخی؛ علی بن الحسین صلوات الله علیهما متولد سال ۳۳ یا ۳۸ هجری است و در کربلا ۲۳ یا ۲۸ سال داشتند ولیکن اسناد بیشتر تاریخی نظیر بلاذری، دینوری مؤلف اخبار الطوال، مؤلف عقد الفرید، مؤلف فرق الشیعه و خوارزمی واقعه تفحص را نوشتند. مرحوم شهیدی این را ترجیح دادند!
پدر جان! در سن امام باقر علیه السلام حداکثر یک سال اختلاف وجود دارد، یا ایشان متولد سال ۵۶ یا سال ۵۷ هجری بودند. اگر بنا بر ادعای شما امام سجاد متولد سال ۳۸ هجری باشند، باید امام باقر علیه السلام را در ۱۸ سالگی به دنیا آورده باشند و بالغ هم بودند. (اگر متولد سال ۳۸ هجری باشند؛ در کربلا ۲۳ سال داشتند.) ولیکن دیگر توجه به این موارد نکردند چون فکر کردند که کثرت بلاذری، طبری و… ارزش است.
بنده عرض میکنم: فرهنگسازی کردند. فردی میگوید: بله! منظور شما «غصب خلافت» است.
خیر آقا! همه فرهنگ ما را جابهجا کردند. اصلاً امام سجاد صلوات الله علیه چه ربطی به آنجا دارند؟! وقتی قدرت را به دست آوردند؛ همهچیز را جابهجا کردند.
روضه حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه
امروز به حضرت علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیهما و روحی لهما الفداء متوسل هستیم. آقایی که نوشتند: ایشان عادت نداشتند که تنها غذا بخورند. گاهی میکشتند تا کسی را پیدا کنند که با حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه هم غذا شود چون ایشان معمولاً وقت غذای عرفی غذا میل نمیکردند بلکه یا دمِ غروب غذا میل میکردند یا افطار میکردند. اهل بیت علیهم السلام تنها خور نبودند.
دیدید که این بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین به این نژاد و نسبِ دروغین خود افتخار میکردند؟
آقای ما حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیهما زیاد برده میخریدند، تقریباً هیچ بردهای را هم یک سال نگه نمیداشتند بلکه در اولین عید آزاد میکردند. این بردگان چند ماهی میآمدند، تربیت میشدند، حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه یک مبلغی هم میدادند تا بتوانند زندگی خود را اداره کنند و به کسی نیاز نداشته باشند و این بردگان را آزاد میکردند.
وقتی حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه میخواستند سندِ آزادی بردهای را مرقوم بفرمایند، دو چیز مرقوم میفرمودند؛ یا مینوشتند: این سندِ آزادی «برادرم فلانی» است یا از تعبیر «غلام استفاده میکردند.
اهل بیت علیهم السلام اینطوری اهلِ کرم هستند. وقتی میخواستند سندِ آزادی بردهای را مرقوم بفرمایند، مینوشتند: این سندِ آزادی «برادرم» فلانی است.
وقتی در واقعه حره خواستند از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای یزید لعنه الله علیه بیعت بگیرند، به همه اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم داغ زدند! همان داغی که به گوسفندان میزدند به پیشانی انسانها حُر و آزاده هم میزدند که شما «عبدِ یزید» هستید!
آقای عالم، حضرت علی بن الحسین صلوات الله علیه هنگام آزادی برده خود مرقوم میفرمودند: این سندِ آزادی «برادرم» فلانی است.
عبارت «غلام» شاید در ادبیات فارسی معنای «برده» بدهد ولیکن در ادبیات عرب به معنای «جوان» است و خیلی هم بارِ تحبیبی دارد.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه برای حضرت علی اکبر علیه آلاف تحیه و الثناء عرض کردند: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک»[۱۴] «جوانی» به میدان میرود…
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه هم مرقوم میفرمودند: این سندِ آزادی «جوانم فلانی» یا «پسرم فلانی» است. اینطور اهلِ کرم بودند.
یا امام رضا! میخواهم از جد شما عرض کنم.
هشام بن عبدالملک لعنه الله علیهما ولیعهد بود. در ایام حج میخواست وارد مسجدالحرام شود ولیکن نیروهای امنیتی هر کاری کردند نتوانستند صفوف طواف کنندگان را بدرند که هشام بن عبدالملک استلام حجر کند. کنار مسجدالحرام یک تخت گذاشتند و او با عصبانیت آنجا نشست. ضایع شد.
در این هنگام دید یک جوان لاغراندام (حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه خیلی لاغر و نحیف بودند.) که لباس احرام در تن داشت، وارد محوّطه طواف گردید و مشغول طواف شد، وقتی که خواست به طرف حجر الاسود برود؛ همینطور صفها باز شد تا حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه دستِ مبارک خود را به حجر زدند. در واقع حجر الاسود، دستِ امام سجاد صلوات الله علیه را استلام کرد.
اطرافیان که شامی بودند و حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه را نمیشناختند، به ولیعهد گفتند: او چه کسی است که اینطور صفوف برای او کنار رفتند درحالیکه نیروهای امنیتی تو نتوانستند؟!
هشام بن عبدالملک لعنه الله علیهما دید اگر بگوید که او را میشناسد، شکستی برای او است لذا گفت: او را نمیشناسم!
همین که هشام بن عبدالملک لعنه الله علیهما گفت: او را نمیشناسم؛ فرزدق شاعر از جا جست، نتوانست تحمل کند و گفت: ایشان را نمیشناسی؟!
هَذا الَّذی تَعرِفُ البَطحاءُ وَطأَتَهُ وَالبَیتُ یعرِفُهُ وَالحِلُّ وَالحَرَمُ[۱۵]
این مرد کسی است که سنگریزههای مکه، جای پای او را میشناسند و به او سلام میدهند. خانه کعبه و بیابانهای حجاز از بیرون حرم و داخل حرم، او را میشناسند.
هَذا اِبنُ خَیرِ عِبادِ اللَهِ کلِّهِمُ هَذا التَقِی النَقِی الطاهِرُ العَلَمُ
هَذا اِبنُ فاطِمَهٍ إِن کنتَ جاهِلَهُ بِجَدِّهِ أَنبِیاءُ اللَهِ قَد خُتِموا
تو نشناس ولیکن او فرزند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. اگر تو نسبت به نسب او جهل داری بدان همان کسی است که با جدّ او سلسله شریفه انبیاء ختم گردیده است.
ما قالَ لا قَطُّ إِلّا فی تَشَهُّدِهِ لَولا التَشَهُّدُ کانَت لاءَهُ نَعَمُ
این آقا هیچگاه جز به هنگام تشهد که «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» میفرماید، کلمه «لا» بر زبان نرانده است.
حالا میخواهم از زبانِ این آقا روضه بخوانم.
یزید لعنه الله علیه بعد از محاجه حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه در دبار یزیدِ لعین، گفت: حتماً تو را میکشم. اگر حاجتی داری، از من بخواه.
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه تا آخر عمر یک حسرتی داشتند و آن هم این بود که ایشان تنها فردی از اهلِ حرم بودند که با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه وداع نکردند. فرمودند: اگر من با پدرِ خود وداع میکردم، روحیه بقیه خراب میشد لذا نتوانستم پدر خود را در آغوش بفشارم و با هم حرف بزنیم. ملاحظه عمه خود را کردم.
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمودند: ۳ خواسته دارم.
یک: «أَنْ تُرِیَنِی وَجْهَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ أَبِیَ الْحُسَیْنِ فَأَتَزَوَّدَ مِنْهُ و أنظر إلیه و أُوَدِّعَهِ»[۱۶]
ادب را ببینید: «وَجْهَ سَیِّدِی وَ مَوْلَایَ وَ أَبِیَ الْحُسَیْن».
اول: سرِ پدرم را به من بده که اینقدر جلوی چشم من بیادبی کردی، میخواهم سرِ پدرم را به آغوش بگیرم.
دوم: «أن ترد علینا ما أخذ منا»
اهل بیت علیهم السلام چه کرمی کردند که اجازه دادند ما به مادرشان پناه ببریم. حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمودند: آنچه از ما غارت کردید، پس بدهید.
یزید لعنه الله علیه گفت: آنها را در عراق غارت کردند ولیکن اینجا شام است. اموال غارتشده چقدر قیمت داشتند؟ پول همه را میدهم.
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمودند: پول به درد ما نمیخورد.
یزید لعنه الله علیه گفت: مگر چه چیزی در اموال غارتشده وجود داشت؟!
حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه فرمودند: «لأن فیه مغزل فاطمه بنت محمد ومقنعتها وقلادتها وقمیصها» گردنبد و چادرِ مادرمان فاطمه [سلام الله علیها].
سوم: «إن کنت عزمت علی قتلی أن توجه مع هؤلاء النسوه من یردهن إلی حرم جدهن»؛ کاروان اسراء با رجاله[۱۷] ها و شمر لعنه الله علیه تا شام آمدند، یک چشمپاک را مسئول برگرداندنِ این مخدرات قرار بده…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۲۷، صفحه ۲۳۵. (أَبِی عَنْ مُحَمَّدٍ اَلْعَطَّارِ عَنِ اَلْأَشْعَرِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی اَلْهَمْدَانِی عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِیرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیهِ السَّلاَمُ یقُولُ: إِنَّ عَدُوَّ عَلِی عَلَیهِ السَّلاَمُ لاَ یخْرُجُ مِنَ اَلدُّنْیا حَتَّی یجْرَعَ جُرْعَهً مِنَ اَلْحَمِیمِ وَ قَالَ سَوَاءٌ عَلَی مَنْ خَالَفَ هَذَا اَلْأَمْرَ صَلَّی أَوْ زَنَی.)
[۵] ۰ نهج البلاغه، نامه ۱۷٫
[۶] – بر اساس تعدادی از روایات، امیه غلامِ عبدشمس بن عبدمناف بود و از آنجا که شخصی زیرک بود، عبدالشمس وی را آزاد کرد و به پسری برگزید.
[۷] – من لا یحضره الفقیه، جلد ۲، صفحه ۵۸۷.
[۸] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۷، صفحه ۱۸۷.
[۹] – سوره مبارکه احزاب، آیه ۵۳٫ (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیوتَ النَّبِی إِلَّا أَنْ یؤْذَنَ لَکمْ إِلَیٰ طَعَامٍ غَیرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ وَلَٰکنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ ۚ إِنَّ ذَٰلِکمْ کانَ یؤْذِی النَّبِی فَیسْتَحْیی مِنْکمْ ۖ وَاللَّهُ لَا یسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ ۚ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتَاعًا فَاسْأَلُوهُنَّ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ ۚ ذَلِکمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکمْ وَقُلُوبِهِنَّ ۚ وَمَا کانَ لَکمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلَا أَنْ تَنْکحُوا أَزْوَاجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَدًا ۚ إِنَّ ذَلِکمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِیمًا)
[۱۰] – مدینه معاجز الأئمه الإثنی عشر و دلائل الحجج علی البشر، جلد ۴، صفحه ۶۷. (روی فی بعض الأخبار: أنّه لمّا قتل أصحاب الحسین – علیه السلام – کلّهم و تفانوا و ابیدوا و لم یبق (معه) أحد، بقی – علیه السلام – یستغیث فلا یغاث و أیقن بالموت، فأتی إلی نحو الخیمه و قال لاخته: (یا اختاه) ائتینی بثوب عتیق، لا یرغب أحد فیه من القوم أجعله تحت ثیابی، لئلاّ اجرّد منه بعد قتلی. [قال]: فارتفعت أصوات النسوه بالبکاء و النحیب، ثمّ اوتی بثوب فخرقه و مزّقه من أطرافه و جعله تحت ثیابه و کان له سروال جدید فخرقه أیضا، لئلاّ یسلب منه. فلمّا قتل عمد إلیه رجل، فسلبهما منه و ترکه عریانا [بالعراء]، مجرّدا علی الرمضاء، فشلّت یداه فی الحال.)
[۱۱] – بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۹٫ (وَ خَشِی یزِیدُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنْ یکونَ فِتْنَهٌ. فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ فَقَطَعَ عَلَیهِ الْکلَامَ. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَکبَرُ اللَّهُ أَکبَرُ قَالَ عَلِی لَا شَیءَ أَکبَرُ مِنَ اللَّهِ. فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی. فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَی یزِیدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّک یا یزِیدُ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّک فَقَدْ کذَبْتَ وَ کفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ)
[۱۲] – بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۷٫
[۱۳] – المجالس العاشوریه فی المآتم الحسینیه، جلد ۱، صفحه ۳۰۲٫
[۱۴] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۱۳٫
[۱۵] – تاریخ دمشق، جلد ۴۱، صفحه ۴۰۰٫
(هَذا الَّذی تَعرِفُ البَطحاءُ وَطأَتَهُ *** وَالبَیتُ یعرِفُهُ وَالحِلُّ وَالحَرَمُ
هَذا اِبنُ خَیرِ عِبادِ اللَهِ کلِّهِمُ *** هَذا التَقِی النَقِی الطاهِرُ العَلَمُ
هَذا اِبنُ فاطِمَهٍ إِن کنتَ جاهِلَهُ *** بِجَدِّهِ أَنبِیاءُ اللَهِ قَد خُتِموا
وَلَیسَ قَولُک مَن هَذا بِضائِرِهِ *** العُربُ تَعرِفُ مَن أَنکرتَ وَالعَجَمُ
کلتا یدَیهِ غِیاثٌ عَمَّ نَفعُهُما *** یستَوکفانِ وَلا یعروهُما عَدَمُ
سَهلُ الخَلیقَهِ لا تُخشی بَوادِرُهُ *** یزینُهُ اِثنانِ حُسنُ الخَلقِ وَالشِیمُ
حَمّالُ أَثقالِ أَقوامٍ إِذا اِفتُدِحوا *** حُلوُ الشَمائِلِ تَحلو عِندَهُ نَعَمُ
ما قالَ لا قَطُّ إِلّا فی تَشَهُّدِهِ *** لَولا التَشَهُّدُ کانَت لاءَهُ نَعَمُ
عَمَّ البَرِیهَ بِالإِحسانِ فَاِنقَشَعَت *** عَنها الغَیاهِبُ وَالإِملاقُ وَالعَدَمُ
إِذا رَأَتهُ قُرَیشٌ قالَ قائِلُها *** إِلی مَکارِمِ هَذا ینتَهی الکرَمُ
یغضی حَیاءً وَیغضی مِن مَهابَتِهِ *** فَما یکلَّمُ إِلّا حینَ یبتَسِمُ
بِکفِّهِ خَیزُرانٌ ریحُهُ عَبِقٌ *** مِن کفِّ أَروَعَ فی عِرنینِهِ شَمَمُ
یکادُ یمسِکهُ عِرفانُ راحَتِهِ *** رُکنُ الحَطیمِ إِذا ما جاءَ یستَلِمُ
اللَهُ شَرَّفَهُ قِدماً وَعَظَّمَهُ *** جَری بِذاک لَهُ فی لَوحِهِ القَلَمُ)
[۱۶] – الملهوف علی قتلی الطّفوف، جلد ۱، صفحه ۲۲۴٫ (وقال لعلی بن الحسین ۷: أذکر حاجتک الثلاث آلتی وعدتک بقضائهن؟
فقال له:
«الأولی: أن ترینی وجه سیدی ومولای الحسین فأتزود منه وأنظر إلیه وأودعه.
والثانیه: أن ترد علینا ما أخذ منا.
والثالثه: إن کنت عزمت علی قتلی أن توجه مع هؤلاء النسوه من یردهن إلی حرم جدهن ».
فقال: أما وجه أبیک فلن تراه أبداً، وأما قتلک فقد عفوت عنک، وأما النساء فلا یردهن إلی المدینه غیرک، وأما ما أخذ منکم فإنی أعوضکم عنه أضعاف قیمته.
«أما مالک فلا نریده، وهو موفر علیک، وإنما طلبت ما أخذ منا، لأن فیه مغزل فاطمه بنت محمد ومقنعتها وقلادتها وقمیصها ».
فأمر برد ذلک، وزاد علیه مأتی دینار، فأخذها زین العابدین ۷ وفرقها علی الفقراء والمساکین.)
[۱۷] – مردمان پست و بی سروسامان (ناظم الاطباء). سفلگان، فرومایگان (فرهنگ فارسی معین ). غوغا، اراذل و اوباش (یادداشت مرحوم دهخدا).
پاسخ دهید