روز سه شنبه مورخ ۲۲ مهر ماه ۱۳۹۹، چهارمین جلسه عزاداری دهه سوم ماه صفر در حسینیه مهدویه مشهد مقدس با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» پیرامون موضوع «ما و استمرار فرهنگ سقیفه» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و روحی له الفداء؛ صلواتی محبت بفرمایید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
عرضِ ادب به پیشگاه حضرت رضا علیه آلاف تحیه و الثناء و روحی له الفداء؛ صلواتی دیگری محبت کنید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
ان شاء الله خداوند این نشستوبرخاستِ ناقابل، گفت و شنیدِ ناچیز را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ، نوکری آستانِ و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
استمرار استدلال و فرهنگ سقیفه
موضوع بحث ما؛ استمرار فرهنگ سقیفه است. مسئله «سقیفه» یک رخدادِ تمام شده نیست. سقیفه، ۱۱ سپتامبر نیست که یک روزی جهان را تکان داد و خبرِ یک عالم شد ولیکن امروز دیگر اهمیت چندانی ندارد و قاعدتاً ۳۰۰ سال دیگر کسی جز متخصصانِ تاریخ آمریکا نمیداند که اصلاً این دو برج چه بودند. خیلی از رخدادها در عالم اینطور است. یک زمانی مهم است.
یک زمانی حمله افغان به اصفهان در زمان صفویه، خیلی مهم بود ولیکن الآن اصلاً نمیدانیم که سالگرد آن واقعه چه تاریخی است و برای ما مهم نیست.
ولیکن بعضی از چیزها، رخداد نیست و ریشه در فرهنگ، سبک زندگی و نفس کشیدن ما دارد بسان همین عزاداری برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه که ما قبل از ماه محرم منتظر و دلتنگ هستیم، وارد ماه محرم که میشویم؛ دلشوره اربعین را داریم… هنوز هم وقتی یادمان میافتد که امسال عقب افتادیم، اذیت میشویم.
[اربعین سال ۱۴۴۲ به دلیل مسائل بهداشتی و شیوع بیماری کرونا؛ ورود زوار خارجی اربعین به کربلا ممنوع بود.]
عنقریب ماه صفر تمام شود و یک یا دو ماهی که بگذرد؛ باز هم دلتنگ میشویم چون عزاداری برای حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در وجود ما بسان نفس کشیدن ساری و جاری است.
«سقیفه» در جهت منفی همینطور است. سقیفه؛ یک فکرِ منضبطِ جاری در زندگی تمام مسلمین حتی زندگیِ ما شیعیان (البته قدری کمتر) است. اصلاً این جریان تمام، خنک و سرد نشده و از بین نرفته است بلکه روز به روز تقویت شده است و تا ظهورِ حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء هم تمام نخواهد شد لذا ابلهانهترین سخنی که بنده در طول عمر خود شنیدیم این است: مسئله سقیفه یک مسئله تاریخ مصرف گذشته است لذا آن را رها کنید!!!
این حرف کمتر ابلهانه است که یک نفر بگوید: بیماری کرونا یک توهم است و تمام شده است!
آقا! طی یک روز ۲۷۰ نفر بر اثر این بیماری جان خود را از دست دادند. این چه حرفی است؟! این بیماری دنیا را درگیر کرده است. این همه آدم بر اثر این بیماری کشته شدند. ظاهراً ما در جنگ ایران و عراق به طور متوسط روزانه ۸۱ شهید دادیم (یک روز کمتر و یک روز بیشتر؛ میانگین: ۸۱ شهید) ولیکن تعداد افراد متوفای در یک روز بر اثر این بیماری از ۳ برابر متوسط شهدای جنگ تحمیلی ایران و عراق بیشتر است.
با این شرایط اگر باز هم فردی مدعی شود که این بیماری تمام شده است؛ میگویند: یا مخ او کار نمیکند یا نفوذی است و قصد دارد که حواس مردم را پرت کند تا مردم مریض شوند.
ابلهانه بودن این حرف خیلی کمتر از این است که فردی بگوید: «سقیفه تمام شده است»! سقیفه تمام نشده است. ما در جلساتِ گذشته توضیح دادیم که یزید بن معاویه لعنه الله علیهما تقریباً هیچ کارِ جدیدی نکرد.
ـ یزید لعنه الله علیه مرتکب چه بدعتی شد که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه لاجرم از مدینه خارج شدند؛ تقیه، مدارا و به هیچ وجه بیعت نکردند؟! چرا ناموس خویش را به خطر انداختند؟!
پاسخ میدهند: «یزید لعنه الله علیه قصد داشت که از امام حسین صلوات الله علیه بیعت اجباری بگیرد»! خب چرا به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله شد؟!
اصلاً «سقیفه» تمام نشده است بلکه وجود دارد. هم سنی و هم شیعه گفته است که حسین بن علی صلوات الله علیه در کربلا کشته نشد بلکه در سقیفه کشته شد.
آیت الله العظمی غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف فرمود:
«فَما رَماهُ اِذْ رَماهُ حَرمَلَه وَانما رَماهُ مَنْ مَهدَ لَه
سَهمٌ آتی مِن جانِبِ السقیفَهِ وَ قَوسُهُ عَلی یدِ الخَلیفَه
وَ ما أصابَ سَهْمُهُ نَحْرَ الصبِی بَل کبِدَ الدینِ وَ مُهجَهَ النبی»[۴]
تیری که به حلقوم مبارک حضرت علیاصغر علیه آلاف تحیه و الثناء اصابت کرد؛ تیری بود که از جانب سقیفه آمد و کمان آن به دست خلیفه بود.
این بزرگواران شعر نسرودند. «یک دوره هم ماءالشعیر خوردند و حرفهای شاعرانه زدند»! نخیر. جلسه گذشته توضیحِ واضح دادیم که یک فرهنگ استمراری از روز اول تا الآن هیچ کمرنگ نشده است. یک اتفاقی در روز اول رخ داد و همینطور ادامه پیدا کرد.
فرهنگ سقیفه گفت: اگر کسی در مقابل حاکمِ اسلامی بیعت نکند؛ مهدور الدم است!!!
باز حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه یک شهر کوفه را به تحرک وادار کرد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که ۵ نفر هم شمشیرزن نداشتند ولیکن به خانه ایشان حمله کردند و آتش زدند!
اگر الکی مسئله را گردنِ یزید لعنه الله علیه بیندازیم؛ مسئله مبهم و غیرقابل حل خواهد شد.
مگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه چه کار کرده بودند که مولا را با طناب بستند و کشانکشان به مسجد بردند؟! (با تعبیری که معاویه لعنه الله علیه دراینباره میگوید. دلم نمیآید که عرض کنم تعبیر آن ملعون از این واقعه چیست که با چه وضعی مولا را بردند.[۵])
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه چه کار کرده بودند که با ایشان اینطور برخورد کردند؟! آیا علیه حکومتِ نامشروع آنها نیروی نظامی برده بودند؟!
اصلاً اگر حکومت را مشروع هم بدانیم، بنده میگویم: یک نفر در برابر یک حکومتِ مشروعی بیعت نکرد. آیا آن یک نفر لشکر کشید؟! نیرو جمع کرد؟! سفارش وارداتِ شمشیر از جایی را داد؟! آیا تجهیزاتِ نظامی وارد کرد؟! آدم نظامی استخدامِ کرد؟! حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها چه کار کرده بودند که خانه آن بزرگواران را آتش زدند؟!
یزید لعنه الله علیه، پسرِ خلفِ فکر سقیفه است.
بنده در نهایت ادب صحبت میکنم چون کلامِ بنده نقد است و قصد جسارت و توهین به هیچکس را ندارم. خود مسئله را با هم بررسی میکنیم که چه کار کرده بودند.
دیروز عرض کردیم که رفتارِ داعش برای شما عجیب است که داعش به مردمانی حمله میکند و ناموسِ آنها را هم بازار میفروشد! این عمل کاملاً در فرهنگ قبلی ساری و جاری است حتی در کربلا هم میخواستند چنین کنند ولیکن غیرت «الله» قبول نکرد وگرنه دختر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه میفرماید: من نگران شدم…
چه کسی گفته است که یک اتفاق جدیدی رخ داد؟! هیچ اتفاق جدیدی در کربلا رخ نداد. نه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه، نه حضرت زینب کبری سلام الله علیها و نه هیچ کس در این عالم، تقدسِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ندارد.
پشتِ در جسارت کردند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر پاسخ آنها را ندادند بلکه رو به سمت قبر مبارک حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردند: «یا أَبَتَاهْ! یا رَسُولَ اَللَّهِ! هَکذَا کانَ یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک وَ اِبْنَتِک»[۶] این حرف را به دختر تو میزنند!
چه کسی گفته است که یک کار و بدعتِ جدید بود؟! بدعت جدید نبود بلکه همان منطق بود. همان منطق به دست داعش هم رسید. جلسه گذشته عمداً عباراتِ کتاب «وجوب بیعت دادن به خلیفه مسلمین ابوبکر البغدادی» را خواندم. این کتاب در مهرماه سال ۱۳۹۵ چاپ شده است. اصلاً استدلالِ داعش؛ کاملاً استدلالِ سقیفه است. استدلالِ محمد بن عبدالوهاب در قتل عام به صورت واضح و روشن؛ استدلال سقیفه است.
اینکه حرفِ شاعرانه نیست که حسین بن علی صلوات الله علیهما را در کربلا نکشتند بلکه در سقیفه کشتند. یک وزن و قافیه هم بدان بدهیم. نخیر. این کلام شاعرانه نیست بلکه واقعیتِ واضح است.
عرض کردیم که موضوع و عنوانِ بحث؛ استمرارِ فرهنگ سقیفه است و قصد داریم که دو متن را با هم مقارنه کنیم. متنی که دومین حاکم بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آخرین روزهای عمر خود سخنرانی کرده و توضیح داده است و متنی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در نقدِ آن در سال ۳۸ هجری فرمودند. ولیکن قبل از این مقدماتی داریم. امروز روزِ چهارمِ مقدمه ما است. اگر مقدمه خوب جا نیافتد، اصلاً متنها خوب قابلفهم نیست.
ممکن است که فردی خیال کند که بنده قصد دارم که سیاسی صحبت کنم گرچه بنده قصد ندارم که سیاسی حرف بزنم و اشاره به مسائل روز هم نمیکنم. قصد دارم که بگویم که اینقدر این مسئله روز است.
آیا برای دو روز دنیا پا پس کشیدید؟!
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها را به دو دلیل یاری نکردند.
یک: ترس از کشته شدن.
دو: ترس از دست دادن آبرو (بیحرمت شدن در جامعه) یا ترسِ از دست دادنِ ثروت (سهمِ بیتالمال، غنیمت، یارانه و…)
این درد را کجا ببریم؟! محضر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند…
یکی از رفقای ما که بنده قصد دارم امروز منبر خود را به پدرِ تازه گذشته او هدیه کنم، پدر ایشان در این بیماری کرونا از دنیا رفت. ایشان آمد و گفت: بعضی از نزدیکانِ ما هم به ما سر نزدند.
آقاجان! بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جز یک گزارش و جز سلمان، ابوذر، مقداد و…هیچ گزارشی وجود ندارد که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سر زده باشند. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم بیماری واگیردار نداشتند که با خانواده ایشان اینطور برخورد کردند. خانواده حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را رها کردند.
زنانِ انصار یکبار به عیادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند و به نظر بنده این عیادت وقتی بود که مکرراً حالِ بیبی خراب میشد لذا آمدند تا ببینند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کی از دنیا میرود! بعد از شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم هیچ کس از اینها نیامد که یکبار به یتیمانِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سر بزند! امت، خانواده حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را رها و ترک کرد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دو خطبه خواندند. یک خطبه؛ خطبه فدکیه و خطبه دیگر خطبه در بستر است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با زنانِ انصار صحبت کردند.
یک مرتبهای که محضر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند؛ عرض کردند: «کیفَ أَصْبَحْتِ»[۷] حال شما چطور است؟
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَهً لِدُنْیاکنَّ» حالم از دنیای شما بهم میخورد. خاکبرسر آن دنیایی که ایستادید و دیدید که علی را کشانکشان به مسجد بردند ولیکن صدایی از شما درنیامد. ننگ بر آن دنیای شما.
«أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَهً لِدُنْیاکنَّ» مرگ بر این دنیایی که ایستادید و به ناموسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، جسارت کردند و سکوت کردید! «کیفَ أَصْبَحْتِ»؟! حالا آمدید که شب تا صبح حال شما چطور است؟!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن خطبه عبارتی فرمودند که خیلی مهم است. شاید این عبارت «روح همه اسلام» است.
آقا! ما آدمها مکرراً به ابزار نگاه میکنیم. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در نهجالبلاغه فرمودند که دنیا یک ویژگی دارد، اگر به آن نگاه کنید؛ کور خواهید شد و دیگر نمیبینید.
دلار بالا پایین و بورس چه میشود، بعد میگویند: یک نفر گرفتار است. پاسخ میدهد: آخه پول خود را در بورس سرمایهگذاری کردم!
ـ آقا! این فرد گرفتار و آبروی او در خطر است.
ـ در بورس روزی اینقدر روی پول من میرود!
وقتی به دنیا بیشازحد نگاه میکند؛ نابینا، بیحس و اخته میشود لذا دیگر حس و درک ندارد و فقط ابزار را نگاه میکند.
اگر قرار بر جنگ باشد؛ میگوید: ما چند نفر هستیم و جبهه مقابل چند نفر هستند؟ چند تا اسب داریم و چندتا اسب دارند؟ چند شمشیر داریم و چند شمشیر دارند؟ ما چقدر خوراکی، موشک، تفنگ، اسلحه و… داریم، جبهه مقابل چقدر دارد؟ در این دیدگاه جایگاه خداوند متعال معلوم نیست و فقط ابزار مهم است. این افراد خیال میکنند که خودشان نجاتبخش هستند. برای همین هم وقتی کارِ جنگ بالا میگرفت؛ فرار میکردند تا کشته نشوند.
بابا! خدایی که حضرت عزرائیل علیه السلام را وسط جنگ میفرستد، وقتی بالای کوه میدویدی هم میتوانست به سراغ تو بفرستد. مرگ دستِ خدا است. «أَینَمَا تَکونُوا یدْرِککمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَهٍ»[۸] هر کجا باشید، اگر قرار بر فرارسیدنِ زمان مرگ شما باشد؛ مرگ شما را درمییابد. کسی جلودارِ مرگ نیست.
دنبال روزی هستید؟ اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک عبارتی فرمودند که گویی اصلاً برای امروز فرمودند. ایشان فرمودند که شما حساب کردید که اگر کوتاه بیاییم؛ سبیل ما را چرب میکنند و لذا دنیای بهتری خواهیم داشت؟!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اگر علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] به حکومت میرسید؛ زمین و آسمان برکاتِ خود را بر شما میفرستاد ولیکن حالا که به علی بن ابی طالب صلوات الله علیهما خیانت کردید؛ فقط دین خود را نفروختید بلکه دنیای شما هم نابود و امنیت شما هم خراب شد.
بعد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با آن نگاه ولائی نگاه کردند و فرمودند: حلقومهای بریده بر شما بشارت باد! اینقدر از شما گلو خواهند برید، جگر از شما خواهند سوزاند، اینقدر گرسنه خواهید ماند…از دین فاصله گرفتید که دنیای شما درست شود؟! دنیای شما از دینتان خرابتر میشود. شما به چه چیزی نگاه کردید؟!
جنگ نرفتید و فرار کردید، تنگه احد را رها کردید که غنیمت به دست آورید و نمیرید؟! هم امنیت و هم دنیای شما به خطر افتاد.
اگر حکومت را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه سپرده بودند؛ مولا فقط دین مردم را که آباد نمیکردند بلکه دین و دنیای مردم را آباد میکردند.
گاهی ما در معرض انتخاب بین دین و دنیا قرار میگیریم؛ دین را زیر پای خود قرار میدهیم. دنیا را هم از ما میگیرند تا کلاً دماغ ما بسوزد. این منطق سخنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
غبار این مسیر برای محشر کافی است
تا اینجای بحث را که عرض کردیم، یک شاعری شعری راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سروده است که همه این موارد در آن شعر قرار دارد. دلم میخواهد این را به نیابت از یک تازه گذشته عرض کنم ولیکن تمام ابیات آن را نمیخوانم.
شاید در جوار حضرت علی بن موسیالرضا المرتضی علیهما آلاف تحیه و الثناء با این ابیات به ما نظر شود؛ یعنی گاهی شاعر حقائقی را در چند بیت شعر میسراید که هر بیت آن را باید در یک منبر عنوان کرد. به نظر بنده این شعر از آن موارد است البته اگر شما کیف نکردید و روحتان پر نکشید؛ از بیعرضگی، ناتوانی و نفسِ ناپاک من بوده است.
قدری راجع به شاعر آن عرض میکنم تا جگر شما کمی بسوزد و قدر بدانید که کجا هستید.
شعراء با شعر سرودن برای ثروتمندان و قدرتمندان و دریافت صله گذرانِ زندگی میکردند. شخصیتی به نام «ابوالحسن خلیعی» داریم. ایشان شاعر اهلبیت علیهم السلام است. از ابوالحسن خلیعی شعری جز برای اهلبیت علیهم السلام شنیده نشده است؛ یعنی اگر ایشان این هنر را هزینه میکرد؛ ثروتمند میشد ولیکن آن را فقط با اهلبیت علیهم السلام معامله کرده است.
مرحوم علامه امینی اعلی الله مقامه الشریف میفرماید: در خانه شیخ محمد طاهر سَماوی قدس سرّه ۱۶۰ قصیده از ابوالحسن خلیعی پیدا کردم.
دیوانی از ایشان منتشر شده است که ۴۰ ـ ۵۰ قصیده از این قصائد در آن وجود دارد.
مرحوم علامه امینی و دیگران نقل کرده است که خلیعی اهل «موصل» و ساکن «حله» بود و در قرن هفتم میزیست. پدر و مادر «خلیعی» ناصبی بودند. مادرش نذر کرد که اگر خدا به او فرزند پسری عنایت فرماید و آن پسر بزرگ و رعنا شود؛ او را برای راهزنی، آزار، اذیت و کشتن زائران امام حسین (علیه السلام) سر راه کاروان زائران امام حسین (علیه السلام) بفرستد.
خدای متعال به او فرزند پسری داد. این پسر بزرگ شد و به سنی رسید که آن زن میتوانست نذر خود را ادا کند. موضوع را با فرزند خود مطرح کرد و «خلیعی» هم خواست مادر را پذیرفت.
او به بیابانهای منطقه «مسیب» رفت و در کمین زائران امام حسین (علیه السلام) مدتی منتظر ماند تا وقتی کاروانی از زائران امام حسین (علیه السلام) از راه میرسد به آنها حمله کند و نذر مادر را ادا نماید. هنوز کاروان از راه نرسیده بود که خواب بر چشمان او غلبه کرد.
بنده هیچوقت خواب تعریف نمیکنم. خواب را باید اهلِ آن تعریف کنند منتها چون در این خواب حکمت و توبه است، کرامتِ بی مبنا وجود ندارد، علامه امینی اعلی الله مقامه الشریف هم نقل فرمودند… هر بار که این را عرض میکنم، خود هم منقلب میشوم. این را عرض میکنم که ان شاء الله حضرت غریب الغربا علیه آلاف تحیه و الثناء به ما نظر کنند. این را عرض میکنم چون قصد دارم که موردی را راجع به زیارت حضرت امام رضا علیه آلاف تحیه و الثناء هم عرض کنم.
خلیعی رحمه الله علیه خواب را نقل میکند: خواب دیدم که مُردم و صحنه قیامت بر پا شده است. فرمان رسید که این سگِ ناصبی را به آتش بیندازند که قصد داشت زائرانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را بکشد. من را کشانکشان به سمت آتش میبردند درحالیکه کسی هم به التماس من توجه نمیکرده است.
پیغام دادند که اربابِ عالم «حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه» پیغام داده است که او را برگردانید. گفتند: اتفاقاً اگر قرار بر کیفرخواست باشد، شاکی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است چون این ناصبی قصد داشت که جلوی راه زوار حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را بگیرد ولیکن اجل به او مهلت نداد.
پیغام دادند: او که خوابش برد؛ قافله زائران امام حسین (علیه السلام) عبور کردند. غبارِ زوار ما به او رسیده است.
یَا رَحْمَهِ اللهِ الْوَاسِعَه و یا باب نجاه الاُمّه؛ شما به من هم نگاه میکنید، پس توبه مرا هم میپذیرید. من را نگاه میکردید که مرا به دنیا برگرداندید.
وقتی خلیعی رحمه الله علیه از خواب بیدار شد؛ این دو بیت را سرود:
«إذا شِئْتَ النَّجاهَ فَزُرْ حُسَیناً لِکَیْ تَلْقی الألهَ قَرِیْرَ عَیْنِ
فإنَّ النارَ لَیْسَ تَمَسُّ جِسْمَاً عَلیهِ غُبارُ زوَّارِ الحسینِ»[۹]
اگر دنبالِ نجات هستی، حسین بن علی صلوات الله علیهما را زیارت کن تا خدا را با روشنی چشم زیارت کنی. آتش اثر نمیکند به جسمی که بر آن غبار زائران حسین علیه السلام است.
حسین جان! ما از اینکه در اربعین جا ماندیم، با همه وجود سوختیم.
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت جواد الائمه علیه افضل تحیه و الثناء، صلواتی مرحمت بفرمائید.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ
کَرَمِ آقای عالم حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیهما آلاف تحیه و الثناء را ببینید. فردی به امام جواد علیه آلاف تحیه و الثناء را ببینید که فردی عرض کرد: آقاجان! من مقداری پول و زمان دارم لذا میتوانم یا به مکه، مدینه، نجف و کربلا بروم یا به زیارت قبرِ شریف پدرِ شما در خراسان بروم. کدام مقدم است؟! حضرت جواد الائمه علیه آلاف تحیه و الثناء فرمودند: قبرِ پدرم در خراسان.
شاید حسرتِ نرفتن به اربعین… یک زیارتی منسوب به امام جواد علیه آلاف تحیه و الثناء است که در آنجا به حضرت علی بن موسی الرضا المرتضی علیهما آلاف تحیه و الثناء عرض میکنیم:
«السَّلَامُ عَلَی الْإِمَامِ الرَّءُوفِ الَّذِی هَیجَ أَحْزَانَ یوْمِ الطُّفُوفِ»[۱۰] شما بساطِ گریه بر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را در این عالم گرم کردید.
خلاصه این خلیعی با این سابقه ولو افسانه باشد مطابق حقائق است. او یک دیوانِ شعری دارد. خلیعی رحمه الله علیه یک شعری برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سروده است که آنچه گذشتِ ما در این شعر موجود است. اصلاً گویی ما بر اساس این ابیات صحبت کردیم. بنده چند بیت آن را میخوانم. خیلی خوب سروده است. خداوند متعال کمک کند که بنده شرمنده او نشوم.
ما با پدر و مادرهایی که اگر خبردار میشدند که محبت اهل بیت علیهم السلام در دل داریم، اشک در چشمانشان حلقه میزد؛ تکلیف ما خیلی سنگینتر است.
بله! آسیه سلام الله علیها باید در خانه فرعون ایمان بیاورد تا کسی فکر نکند اگر شرایطِ عادی تربیت برای او فراهم نیست، دستِ اهل بیت علیهم السلام از دستگیری کوتاه است.
گفتند: چرا این طرف آمدی؟! پاسخ داد: ایستاده بودم و دیدم که حسین بن علی صلوات الله علیهما مکرراً به وسط میدان تشریف میآورد و سخنرانی میکند در حالی که اینها مکرراً به حسین بن علی صلوات الله علیهما جسارت میکنند. جلوی دیدگانِ همسر و فرزندانِ ایشان؛ هلهله و توهین میکنند. آدم دوست ندارد که جلوی همسر و فرزندانش به او جسارتی شود.
دیدیم که تشریف میبرد، دوباره با شتر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برمیگردد و با عبای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خطبه میخواند درحالیکه اینها دوباره ایشان را مسخره میکنند.
گفتم: آخر چرا ایشان اینقدر صحبت میکنند. یکهویی به ذهنم رسید که اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را در قیامت ببینم و بفرماید: اگر حسین بن علی [صلوات الله علیه] هیچی جز نوه من نبود، تو ایستادی و نوه مرا تمسخر کردند؟! دیدم که حجت ایستادن در این طرف را ندارم لذا به حضرت حسین بن علی صلوات الله علیهما پیوستم.
اگر قرار بر دستگیری باشد، دستِ آن بزرگواران باز است؛ یَا رَحْمَهِ اللهِ الْوَاسِعَه و یا باب نجاه الاُمّه.
خلیعی رحمه الله علیه این شعر را برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سروده است و بنده هم چند بیت آن را میخوانم. (خلاصه میکنم.)
قوموا بنصری إنها لغنیمه
«لم ابک ربعا للاحبه قد خلأ و عفی و غیره الجدید و امحلا
من برای وطن پرستی و از دست دادنِ زمین و… گریه نمیکنم.
لکن بکیت لفاطمه و لمنعها فدکا و قد أتت الخئون الأولا»[۱۱]
من برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و اینکه برای فدک از ایشان گرفتند و رشته محبت با اهل بیت علیهم السلام را پاره کردند؛ گریه میکنم.
بنده عرض کردم که غربت اهل بیت علیهم السلام این است که وقتی خواستند فدک را از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بگیرند؛ با یک روایتِ منسوب به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفتند که نمیتوانیم فدک را به تو بدهیم!
إذ طالبته بإرثها فروی لها خبرا ینافی المحکم المتنزلا
ایشان ارث خود را طلب کردند ولیکن آن فرد یک روایت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواند! ایشان «نَفْسِ الرَّسُول» و «بَضعَهُ الرَّسُول» بودند؛ حال تو چه میگویی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چه فرمودند؟! یعنی تلخی این واقعه اینجا است که با قول حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مقابل این بزرگواران ایستادند!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: من برای شما گریه میکنم چون پدرم برای شما خیلی زحمت کشیدند، حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خاطر شما خیلی اذیت شد، هر جا که تلخی، سختی و ناامنی وجود داشت؛ «قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا»[۱۲] پدرم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در ناامنیها برادر خود ـ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ـ را جلو میفرستاد تا شما را نجات دهد. حالا شما برای دو روز دنیا پا پس کشیدید؟! دنیا را هم از شما میگیرند. دلم میسوزد که گرسنگی هم خواهید چشید. دنیا را هم به دست نمیآورید.
تبکی علی تکدیر دهر ما صفا من بعده وقریر عیش ما حلا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه میکردند که شما حتی روزگارِ دنیایِ خود را هم نابود کردید.
شأن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این نیست که صرفاً فقط برای یک تیکه زمین درگیر شوند. هم دین و هم دنیای خود را باختید. آقا! اهل بیت علیهم السلام اینطور بودند که تحملِ دیدنِ گرسنه و فقیر را نداشتند. حالا نگاه میکنند که دارد یک اتفاقی رخ میدهد که هم دین و هم دنیای همه نابود خواهد شد، چقدر ظلم رخ خواهد داد، چقدر زنانِ شوهردارِ مسلمان کنیز خواهند شد و…
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به حکومت رسیدند، فرمودند: یکی از دغدغههای من این است که ناموسِ مردم را که به کنیزی گرفتند. اگر من هم اقدامی دراینباره انجام دهم؛ جنگ داخلی میشود…
باید صبر کنم و به افراد بفهمانم که این کارها خطا است. ناموسِ مردم را غصب کردید؛ دیگر چه ظلمی بالاتر از این وجود دارد؟! (این عباراتِ مولا در کتاب کافی شریف وجود دارد)
تبکی علی تکدیر دهر ما صفا من بعده وقریر عیش ما حلا
اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به حکومت میرسید، در این روزگار در کنارِ علی [حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] چقدر میشد که آب خوش از گلوی شما پایین برود ولیکن شما کامِ عالم را تا قیامت تلخ کردید.
لم أنسها إذ أقبلت فی نسوه من قومها تروی مدامعها الملا
آن لحظه که خانمهای انصار به عیادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند، از خاطرم نمیرود.
وتنفست صعدا ونادت أیها الأنصار یا أهل الحمایه والکلا
شاعر عین روایت را عنوان کرده است. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک آه جانسوزی کشیدند و بعد فرمودند: بی انصافها! همه عزت شما تا قیامت این است که ما «انصار» هستیم! همه حرمتِ شما به این است که میگوئید: ما یارانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستیم! ما به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جا دادیم و ما ایشان را کمک کردیم!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: شما انصار بودید؟!
أترون یا نجب الرجال وأنتم أنصارنا وحماتنا أن نخذلا
شما انصار ما بودید؟! شما انصار ما بودید که وقتی آتش درِ خانه ما آوردند، ایستادید و نه تنها دفاع نکردید بلکه یک داد هم نزدید؟! غربت ما را دیدید و اسم شما هم «انصار» بود؟!
این عبارت بیچاره کننده است. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در ماجرای خطبه فدکیه فرمودند: من را از ارث محروم کردید در حالی که فقط در یک صورت فرزند را از ارث محروم میکنند و آن هم این است که فرزند از دین دیگری بشود.
أم کان دینی غیر دین أبی فلا میراث لی منه و لیس له و لا
مگر دین من غیر از دینِ پدرم است؟! مسلمانی مرا هم قبول ندارید؟!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به خانمهای انصار عبارتی فرمودند که این ندا تا قیامت خطاب به همه افراد (من و شما و…) است.
قوموا بنصری إنها لغنیمه لمن اغتدی لی ناصرا متکفلا
بلند شوید و مرا کمک کنید. «غنیمتِ عالم» یاری کردنِ امروز من است. یک روزی مینشینید و دلتان میسوزد.
ما هم همین هستیم. این عمر ما که معلوم نیست چگونه در فضای حقیقی، مجازی و غیبت میگذرد؛ چقدر میتوانیم پول، جان، مال، استعداد و وقت خود را خرج اهل بیت علیهم السلام کنیم؟ شیعیان باید عبارت «قوموا بنصری» را قاب کنند و در خانههای خود بزنند.
همه در این عالم «ناکام» هستند. فقط جوان مجرد را «ناکام» نگویید بلکه همه را ناکام بگوئید. کسی ناکام نیست که توفیق پیدا کرد که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کمک کند. او از دنیا بهره برده است.
غلافِ شمشیرهای سپاه کوفه در «سقیفه» شکسته شد
بحث ما این بود که «سقیفه» یک فرهنگ است. شاعر میگوید:
ولسوف یعقب ظلمکم أن تترکوا ولدی برمضاء الطفوف مجدلا
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند که من ادامه این مسیر را میبینم که پسرم را غرق به خون در وسط بیابان تنها میگذارید. این مسیری که شما میپیمائید؛ فقط منجر به قتل من [حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها] نمیشود.
این را عرض میکنم تا شما بدانید. یک روایت هم داریم. بنده به جهاتی این را در جایی نقل نمیکنم و الان هم فقط اشاره میکنم. روایت داریم که روز اربعین حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند که ناله میزنند و حال مردم خراب میشود. روایت قدیمی است و مقدس اردبیلی اعلی الله مقامه الشریف آنرا نقل کرده است.
فأقبل النحر الخضیب وأمسح الوجه التریب مضمخا ومرملا
شما حسین من را تنها میگذارید. خودم به آنجا خواهم آمد. شما نیائید، خودم میآیم و لبهایم را بر رگهای بریده حسینم میگذارم.
آقا! دیدید که اگر خاک آلود به خانه بروید، مادر خاکهای شما را میتکاند؟!
فرمود: خودم میآیم و رگهای بریده حسینم را میبوسم. خودم خاکها را از وجه خاک آلود حسینم بر میدارم.
وتقوم آسیه وتأتی مریم یبکین من کربی بعرصه کربلاء
زنهای بهشتی ـ آسیه و مریم سلام الله علیهما ـ به کربلا میآیند و گریه میکنند.
مادرمان ـ حوا سلام الله علیها ـ به کربلا میآید، خیمه عزا را مادر خدیجه کبری سلام الله علیها بر پا میکند. (دلیل بهم ریختگی حال شما این است)
حضرت سکینه سلام الله علیها میفرماید که از بس در در غارتِ خیام به ما توهین کردند، وقتی خوابم برد، در عالم رؤیا دیدم: پنچ هودجی از نور فرود آمدند در هر هودجی خانمی نشسته بود، پرسیدم که این خانمهای گرانقدر چه کسانی هستند؟
پاسخ داد: «حوّاء» مادر ارجمند آدمیان، «آسیه دختر مزاحم»، «مریم دختر عمران» و «خدیجه دختر خویلد».
سؤال پرسیدم: خانم پنجمی که دست بر سر نهاده گاهی می افتد و گاهی برمی خیزد کیست؟
پاسخ داد: ایشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.
من به سوی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دویدم و عرض کردم: مادر جان! کجا بودید که در کربلا با حسین شما چه ها کردند؟ مادر جان! به خدا سوگند که حقوق ما را انکار، پایمال و غارت کردند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «یا سُکینَهُ فَقَدْ قَطَعْتِ نِیاطَ قَلْبِی هَذَا قَمِیصُ أَبِیک الْحُسَینِ لَا یفَارِقُنِی حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ بِهِ»[۱۳] سکینه جان! بس کن. من آنجا حضور داشتم. (شاعر این را میگوید)
وأری بناتی یشتکین حواسرا نهب المعاجر والهات ثکلا
دخترانم را نگاه میکنم که سر برهنه شدند… (رد میشوم)
امام عصرِ آن زمان؛ حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه بودند. آن لحظه آنقدر وضعِ جسمی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه خراب بود که اگر ایشان را نمیبستند هم ایشان نمیتوانستند حرکتی بکنند.
وأری إمام العصر بعد أبیه فی صفد الحدید مغللا ومعللا
من پسرم علی بن حسین [صلوات الله علیهما] را میبینم در حالی که بیمار است، او را زنجیر پیچ کردند. نیازی به بستن وجود نداشت.
خلیعی رحمه الله علیه میگوید: می دانید که چرا من این ابیات را سرودم؟!
شهد الإله بأننی متبرئ من حبتر ومن الدلام ونعثلا
خدا آگاه است که من از فلان کس، فلان کس و فلان کس بیزارم.
آیا میپرسید که چرا من از این سه نقر بیزار هستم؟! چرا روضه کربلا خواندی، از این سه نفر بیزار هستی؟
وبراءه الخلعی من عصب الخنا تبنی علی أن البرا أصل الولاء
برائت و بیزاری خلیعی از ریشه خیانت بدان است که اصلِ ولایت بر برائت بنا شده است.
«خلعی» اسم و تلخص خودِ شاعر است.
این شعر را خواندم تا همه تازه گذشتههای کرونایی را شریک کنم. امروز میهمان جدید زیاد بود لذا زیاد بحث را جلو نبردم. آنچه در جلسات گذشته عرض کردیم، تقریباً این بود.
روضه حضرت قمر بنی هاشم علیه آلاف تحیه و الثناء
امروز به صاحبِ ادب متوسل هستیم.
أبو الإباء وابن بجده اللقا رقی من العلیاء خیر مرتقی
ذاک أبو الفضل أخو المعالی سلاله الجلال والجمال
سرّ أبیه و هو سرّ الباری ملیک عرش عالم الأسرار[۱۴]
حضرت ابوالفضل العباس علیه آلاف تحیه و الثنا؛ پسرِ اُبوَت و کرامت، پدر فضیلت، برادرِ بلند مرتبگی و یک پارچه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیهما است.
عبارت «الوَلَدُ سرُّ أَبیه» یعنی فرزند خلاصه پدر خود است.
صولته عند النزال صولته لولا الغلوّ قلت جلّت قدرته
کرّ علیهم کرّه الکرّار أوردهم بالسیف ورد النار
آیا درباره حمله ایشان بگویم؟ اگر غلو نبود میگفتم: «جلّت قدرته». گویی حیدر کرار به میدان آمد، ایشان به هر کس که شمشیر زد، آن فرد مستقیم جهنمی شد.
من بیچاره این یک بیت هستم. مرجع تقلید این را سروده است.
در جنگ جمل یکجایی چند صد نفر تیرانداز ایستاده و یکجا را هدف گرفته بودند، محمد حنفیه چند بار خواست که به امرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تنگه را باز کند ولیکن عقب آمد.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: حسن جان! تو برو. امام حسن صلوات الله علیه که تشریف بردند، فضا باز شد.
محمد میگوید: من از خجالت زرد شدم.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه دیدند که محمد حنفیه اشتباه کرد؛ «تو که نباید خود را رقیبِ حسنم بپنداری» لذا فرمودند: «لَا تَأْنَفْ فَإِنَّهُ ابْنُ النَّبِی وَ أَنْتَ ابْنُ عَلِی»[۱۵] عیب ندارد باباجان! او پسر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است و با تو فرق میکند.
حال آیت الله غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف عرض میکند: برادرِ شما برای چند صد تیر نتوانست برود…
ولا یهمّه السهام حاشا من همّه سقایه العطاشی
شما چطور از میان ۴ هزار تیر انداز عبور کردید؟! ایشان به حضرت سکینه سلام الله علیها وعده داده بودند. رفتند و به آب رسیدند. رجز خواندند.
لا ارْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رُقا حَتَّی اواری فی الْمَصالِیتِ لِقا
نَفْسی لِنَفْسِ الْمُصْطَفی الْطُّهر وَقا إنّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَعْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ یوْمَ الْمُلْتَقی[۱۶]
از مرگ هراسی ندارم. چه بهتر از این است که من جان خود را فدای پسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کنم؟! جانم فدای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و پسر ایشان باد. آمدم که آب ببرم لذا بنا بر نبردِ همه جانبه ندارم. من هرگز روز جنگ از مرگ هراسی ندارم.
الآن آمدم که آب ببرم. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه منتظر ایشان است. دشمن بین حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و حضرت قمر منیر بنی هاشم علیه آلاف تحیه و الثناء فاصله انداخته است. بنده قیاس نمیکنم که به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه جسارت شود.
دستِ مبارک حضرت ابوالفضل العباس علیه آلاف تحیه و الثناء زودتر به آب رسید. ایشان مسئول آب بودند. حضرت ابوالفضل العباس علیه آلاف تحیه و الثناء کنارِ خیام از صدای «العطش» ویران شده بود. حضرت عباس علیه آلاف تحیه و الثناء خودشان را به آب رساندند، مشک را پر کردند و برگشتند.
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم صدای حضرت عباس علیه آلاف تحیه و الثناء را میشنوند، در اوج هستند و قلبِ نازنین حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه آرامش دارد. یک لحظه دیدند که صدا رسا است ولیکن لحن عوض شد.
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یمینی إنّی أُحامِی أبَداً عَنْ دینی
وَعَنْ إمامٍ صادِقِ الْیقینِ نَجْلِ النَّبی الْطَّاهِرِ الأَمینِ
پسرِ حیدر کرار با یک دست هم برای دشمن ترسناک است. قدری که گذشت، صدا خفیفتر شد. شاید چون ایشان مشک را به دندان گرفته بودند.
یا نَفْسِ لا تَخْشی مِنَ الْکفَّارِ وَأَبْشِری بِرَحْمَهِ الْجَبَّارِ
مَعَ الْنَّبی السَّید الْمُختار قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیهِم یساری
فَأصْلِهِمْ یا ربِّ حَرِّ النَّارِ
دست چپ ایشان هم افتاد ولیکن حضرت عباس علیه آلاف تحیه و الثناء هنوز مشکِ آب را داشتند لذا با سرعت میآمدند تا کار به یکجایی رسید که «وَقَفَ الْعَباس مُتِحَیرا» دیگر جلو نرفتند. دیگر با این بدن جلو رفتن ندارد.
حضرت قمر منیر بنی هاشم علیه آلاف تحیه و الثناء اولین شهید کربلا است که وداع نکرده است. اصلاً بچهها فکر نمیکردند که عمو برنگردد که وداع بکنند. هر کس غیر از ایشان میرفت؛ اینقدر به آب امید پیدا نمیکردند.
هر طور روضه بخوانند درست است و عیبی هم ندارد ولیکن آنچه برای من مسلم است این است که قبل از اینکه حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بر بالین حضرت عباس صلوات الله علیه برسند؛ دشمن کاری کرد که یقین کنند که دیگر حضرت ابوالفضل العباس صلوات الله علیه امکان تحرک ندارد و کار را تمام کردند.
اتفاقی رخ داد که وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بر بالین ایشان رسیدند، فرمودند: «الآنَ انْکسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حیلَتی»[۱۷]…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] – مرحوم محمدحسین غروی اصفهانی.
[۵] – رجوع شود که به نامه معاویه به محمد بن ابی بکر.
[۶] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷.
[۷] – الأمالی (للطوسی)، جلد ۱، صفحه ۳۷۴. (أَخْبَرَنَا اَلْحَفَّارُ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلدِّعْبِلِی، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِی اَلْخَزَّازُ بِبَغْدَادَ بِالْکرْخِ بِدَارِ کعْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَهْلٍ اَلرَّفَّاءُ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّزَّاقِ، قَالَ اَلدِّعْبِلِی: وَ حَدَّثَنَا أَبُو یعْقُوبَ إِسْحَاقُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ اَلدَّبَرِی بِصَنْعَاءِ اَلْیمَنِ فِی سَنَهِ ثَلاَثٍ وَ ثَمَانِینَ وَ مِائَتَینِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ اَلزُّهْرِی، عَنْ عُبَیدِ اَللَّهِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُتْبَهَ بْنِ مَسْعُودٍ، عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: دَخَلْتُ نِسْوَهٍ مِنْ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ عَلَی فَاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) یعُدْنَهَا فِی عِلَّتِهَا، فَقُلْنَ لَهَا: اَلسَّلاَمُ عَلَیک یا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ، کیفَ أَصْبَحْتِ فَقَالَتْ: أَصْبَحْتُ وَ اَللَّهِ عَائِفَهً لِدُنْیاکنَّ، قَالِیهً لِرِجَالِکنِّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ عَجَمْتُهُمْ، وَ سَئِمْتُهُمْ بَعْدَ إِذْ سَبَرْتُهُمْ، فَقُبْحاً لِأُفُونِ اَلرَّأْی وَ خَطْلِ اَلْقَوْلِ وَ خَوَرِ اَلْقَنَاهِ، وَ «لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اَللّهُ عَلَیهِمْ وَ فِی اَلْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ» وَ لاَ جَرَمَ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَهَا، وَ شَنِنْتُ عَلَیهِمْ عَارَهَا، فَجَدْعاً وَ رَغْماً لِلْقَوْمِ اَلظَّالِمِینَ. وَیحَهُمْ، أَنَّی زَحْزَحُوهَا عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ! مَا نَقَمُوا وَ اَللَّهِ مِنْهُ إِلاَّ نَکیرَ سَیفِهِ، وَ نَکالَ وَقْعِهِ، وَ تَنَمُّرَهُ فِی ذَاتِ اَللَّهِ، وَ تَاللَّهِ لَوْ تَکافُّوا عَلَیهِ عَنْ زِمَامٍ نَبَذَهُ إِلَیهِ رَسُولُ اَللَّهِ (صَلَّی اَللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ) لاَعْتَلَقَهُ، ثُمَّ لَسَارَ بِهِمْ سَیراً سُجُحاً، فَإِنَّهُ قَوَاعِدُ اَلرِّسَالَهِ، وَ رَوَاسِی اَلنُّبُوَّهِ، وَ مَهْبِطُ اَلرُّوحِ اَلْأَمِینِ وَ اَلْبَطِینُ بِأَمْرِ اَلدِّینِ فِی اَلدُّنْیا وَ اَلْآخِرَهِ «أَلا ذلِک هُوَ اَلْخُسْرانُ اَلْمُبِینُ». وَ اَللَّهِ لاَ یکتَلِمُ خِشَاشُهُ، وَ لاَ یتَعْتَعُ رَاکبُهُ، وَ لَأَوْرَدَهُمْ مَنْهَلاً رَوِیاً فَضْفَاضاً، تَطْفَحُ ضِفَّتُهُ، وَ لَأَصْدَرَهُمْ بِطَاناً قَدْ خَثَرَ بِهِمُ اَلرَّی غَیرَ مُتَحَلٍّ بِطَائِلٍ إِلاَّ بِغَمْرِ اَلنَّاهِلِ وَ رَدْعِ سَوْرَهِ اَلسَّاغِبِ، وَ لَفُتِحَتْ عَلَیهِمْ بَرَکاتٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ وَ اَلْأَرْضِ وَ سَیأْخُذُهُمْ اَللَّهُ بِما کانُوا یکسِبُونَ. فَهَلُمَّ فَاسْمَعْ، فَمَا عِشْتَ أَرَاک اَلدَّهْرُ اَلْعَجَبَ، وَ إِنْ تَعْجَبْ بَعْدَ اَلْحَادِثِ، فَمَا بِالْهَمِّ بِأَی سَنَدٍ اِسْتَنَدُوا، أَمْ بِأَیهِ عُرْوَهٍ تَمَسَّکوا «لَبِئْسَ اَلْمَوْلی وَ لَبِئْسَ اَلْعَشِیرُ» وَ بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً. اِسْتَبْدَلُوا اَلذُّنَابَی بِالْقَوَادِمِ، وَ اَلْحَرُونَ بِالْقَاحِمِ، وَ اَلْعَجُزَ بِالْکاهِلِ، فَتَعْساً لِقَوْمٍ «یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً»، «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ اَلْمُفْسِدُونَ وَ لکنْ لا یشْعُرُونَ»، «أَ فَمَنْ یهْدِی إِلَی اَلْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أَمَّنْ لا یهِدِّی إِلاّ أَنْ یهْدی فَما لَکمْ کیفَ تَحْکمُونَ» لَقِحَتْ فَنَظِرَهٌ رَیثَمَا تُنْتِجُ، ثُمَّ اِحْتَلَبُوا طِلاَعَ اَلْقَعْبِ دَماً عَبِیطاً وَ ذُعَافاً مُمِضّاً، هُنَالِک یخْسَرُ اَلْمُبْطِلُونَ وَ یعْرِفُ اَلتَّالُونَ غِبَّ مَا أَسَّسَ اَلْأَوَّلُونَ، ثُمَّ طِیبُوا بَعْدَ ذَلِک عَنْ أَنْفُسِکمْ لِفِتْنَتِهَا، ثُمَّ اِطْمَئَنُّوا لِلْفِتْنَهِ جَأشاً، وَ أَبْشِرُوا بِسَیفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ دَائِمٍ شَامِلٍ وَ اِسْتِبْدَادٍ مِنَ اَلظَّالِمِینَ، یدَعُ فَیئَکمْ زَهِیداً، وَ جَمْعَکمْ حَصِیداً، فَیا حَسْرَهً لَهُمْ وَ قَدْ عُمِّیتْ عَلَیهِمُ اَلْأَنْبَاءُ «أَ نُلْزِمُکمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ».)
[۸] – سوره مبارکه نساء، آیه ۷۸٫ (ینَمَا تَکونُوا یدْرِککمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیدَهٍ ۗ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَهٌ یقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیئَهٌ یقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِک ۚ قُلْ کلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ فَمَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا یکادُونَ یفْقَهُونَ حَدِیثًا)
[۹] – شعراء الغدیر فی القرن الثامن، جلد ۱، صفحه ۱۰٫
[۱۰] – بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۹۹، صفحه ۵۲.
[۱۱] – بحار الأنوار – ط مؤسسهالوفاء، جلد ۴۵، صفحات ۲۵۸ تا ۲۶۱٫
(لم أبک ربعا للأحبه قد خلا *** وعفا وغیره الجدید وأمحلا
کلا ولا کلفت صحبی وقفه *** فی الدار إن لم اشف ضبا عللا
ومطارح النادی وغزلان النقا *** والجزع لم أحفل بها متغزلا
وبواکر الأظعان لم أسکب لها *** دمعا ولا خل نأى وترحلا
لکن بکیت لفاطم ولمنعها *** فدکا وقد أتت الخئون الأولا
إذ طالبته بإرثها فروى لها *** خبرا ینافی المحکم المتنزلا
لهفی لها وجفونها قرحى وقد *** حملت من الأحزان عبئا مثقلا
وقد اغتدت منفیه وحمیها *** متطیرا ببکائها متثقلا
تخفی تفجعها وتخفض صوتها *** وتظل نادبه أباها المرسلا
تبکی على تکدیر دهر ما صفا *** من بعده وقریر عیش ما حلا
لم أنسها إذ أقبلت فی نسوه *** من قومها تروی مدامعها الملا
وتنفست صعدا ونادت أیها *** الأنصار یا أهل الحمایه والکلا
أترون یا نجب الرجال وأنتم *** أنصارنا وحماتنا أن نخذلا
ما لی وما لدعی تیم ادعى *** إرثی وضل مکذبا ومبدلا
أعلیه قد نزل الکتاب مبینا *** حکم الفرائض أم علینا نزلا
أم خصه المبعوث منه بعلم ما *** أخفاه عنا کی نضل ونجهلا
أم أنزلت آی بمنعی إرثه *** قد کان یخفیها النبی إذا تلا
أم کان فی حکم النبی وشرعه *** نقص فتممه الغوی وکملا
أم کان دینی غیر دین أبی فلا *** میراث لی منه ولیس له ولا
قوموا بنصری إنها لغنیمه *** لمن اغتدى لی ناصرا متکفلا
واستعطفوه وخوفوه واشهدوا *** ذلی له وجفاه لی بین الملا
إن لج فی سخطی فقد عدم الرضی *** من ذی الجلال وللعقاب تعجلا
أو دام فی طغیانه فقد اقتنى ***لعنا على مر الزمان مطولا
أین الموده والقرابه یا ذوی *** الأیمان ما هذا القطیعه والقلا
أفَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ بأن *** تمضوا على سنن الجبابره الأولى
وتنکبوا نهج السبیل بقطع ما *** أمر الإله عباده أن یوصلا
ولقد أزالکم الهوى وأحلکم *** دار البوار من الجحیم وأدخلا
ولسوف یعقب ظلمکم أن تترکوا *** ولدی برمضاء الطفوف مجدلا
فی فتیه مثل البدور کواملا *** عرض المحاق بها فاضحت آفلا
وأقوم من خلل اللحود حزینه *** والقوم قد نزلت بهم غیر البلاء
ویروعنی نقط القنا بجسومهم *** ویسوؤنی شکل السیوف على الطلى
فأقبل النحر الخضیب وأمسح *** الوجه التریب مضمخا ومرملا
ویقوم سیدنا النبی ورهطه *** متلهفا متأسفا متقلقلا
فیرى الغریب المستضام النازح *** الأوطان ملقى فی الثرى ما غسلا
وتقوم آسیه وتأتی مریم *** یبکین من کربی بعرصه کربلاء
ویطفن حولی نادبات الجن إشفاقا *** علی یفضن دمعا مسبلا
وتضج أملاک السماء لعبرتی *** وتعج بالشکوى إلى رب العلى
وأرى بناتی یشتکین حواسرا *** نهب المعاجر والهات ثکلا
وأرى إمام العصر بعد أبیه *** فی صفد الحدید مغللا ومعللا
وأرى کریم مؤملی فی ذابل *** کالبدر فی ظلم الدیاجی یجتلی
یهدى إلى الرجس اللعین فیشتفی *** منه فؤاد بالحقود قد امتلأ
ویظل یقرع منه ثغرا طال ما *** قدما ترشفه النبی وقبلا
ومضلل أضحى یوطئ عذره *** ویقول وهو من البصیره قد خلا
لو لم یحرم أحمد میراثه *** لم یمنعوه أهله وتأولا
فأجبته إصر بقلبک أم قذا *** فی العین منک عدتک تبصره الجلا
أولیس أعطاها ابن خطاب لحیدره *** الرضا مستعتبا متنصلا
أتراه حلل ما رآه محرما *** أم ذاک حرم ما رآه محللا
یا راکبا تطوی المهامه عیسه *** طی الردا وتجوب أجواز الفلا
عرج بأکناف الغری مبلغا *** شوقی وناد بها الإمام الأفضلا
ومن العجیب تشوقی لمزار من *** لم یتخذ إلا فؤادی منزلا
فاحبس وقل یا خیر من وطئ الثرى *** وأعزهم جارا وأعذب منهلا
لو شئت قمت بنصر بضعه أحمد *** الهادی بعقد عزیمه لن تحللا
ورمیت أعداء الرسول بجمره *** من حد سیفک حرها لا یصطلى
لکن صبرت لأن تقام علیهم *** حجج الإله ولن ترى أن تعجلا
کیلا یقولوا إن عجلت علیهم *** کنا نراجع أمرنا لو أمهلا
مولای یا جنب الإله وعینه *** یا ذا المناقب والمراتب والعلا
إحیاؤک العظم الرمیم وردک *** الشمس المنیره والدجى قد أسبلا
وخضوعها لک فی الخطاب وقولها *** یا قادرا یا قاهرا یا أولا
وکلام أصحاب الرقیم وردهم *** منک السلام وما استنار وما انجلى
وحدیث سلمان ونصرته على *** أسد الفرات وعلم ما قد أشکلا
لا یستفز ذوی النهى ویقل من *** أن یرتضى ویجل من أن یذهلا
أخذ الإله لک العهود على الورى *** فی الذر لما أن برا وبک ابتلى
فی یوم قال لهم أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ *** وعلی مولاکم معا قالُوا بَلى
قسما بوردی من حیاض معارفی *** وبشربی العذب الرحیق السلسلا
ومن استجارک من نبی مرسل *** ودعا بحقک ضارعا متوسلا
لو قلت إنک رب کل فضیله *** ما کنت فیما قلته متنحلا
أو بحت بالخطر الذی أعطاک رب *** العرش کادونی وقالوا قد غلا
فإلیک من تقصیر عبدک عذره *** فکثیر ما أنهی یراه مقللا
بل کیف یبلغ کنه وصفک قائل *** والله فی علیاک أبلغ مقولا
ونفائس القرآن فیک تنزلت *** وبک اغتدى متحلیا متجملا
فاستجلها بکرا فأنت ملیکها *** وعلى سواک تجل من أن تجتلی
ولئن بقیت لأنظمن قلائد *** ینسى ترصعها النظام الأولا
شهد الإله بأننی متبرئ *** من حبتر ومن الدلام ونعثلا
وبراءه الخلعی من عصب الخنا *** تبنى على أن البرا أصل الولا)
[۱۲] – الاحتجاج، جلد ۱، صفحه ۹۷. (أَیهَا اَلنَّاسُ اِعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَهُ وَ أَبِی مُحَمَّدٌ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ أَقُولُ عَوْداً وَ بَدْواً وَ لاَ أَقُولُ مَا أَقُولُ غَلَطاً وَ لاَ أَفْعَلُ مَا أَفْعَلُ شَطَطاً – لَقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکمْ عَزِیزٌ عَلَیهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیکمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ فَإِنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَائِکمْ- وَ أَخَا اِبْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکمْ وَ لَنِعْمَ اَلْمَعْزِی إِلَیهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ فَبَلَّغَ اَلرِّسَالَهَ صَادِعاً بِالنِّذَارَهِ مَائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ اَلْمُشْرِکینَ ضَارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأَکظَامِهِمْ دَاعِیاً إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکمَهِ وَ اَلْمَوْعِظَهِ اَلْحَسَنَهِ یجف [یجُذُّ] اَلْأَصْنَامَ وَ ینْکثُ اَلْهَامَ حَتَّی اِنْهَزَمَ اَلْجَمْعُ وَ وَلَّوُا اَلدُّبُرَ حَتَّی تَفَرَّی اَللَّیلُ عَنْ صُبْحِهِ وَ أَسْفَرَ اَلْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ وَ نَطَقَ زَعِیمُ اَلدِّینِ وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ اَلشَّیاطِینِ وَ طَاحَ وَشِیظُ اَلنِّفَاقِ وَ اِنْحَلَّتْ عُقَدُ اَلْکفْرِ وَ اَلشِّقَاقِ وَ فُهْتُمْ بِکلِمَهِ اَلْإِخْلاَصِ فِی نَفَرٍ مِنَ اَلْبِیضِ اَلْخِمَاصِ وَ کنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَهٍ مِنَ اَلنّارِ مَذْقَهَ اَلشَّارِبِ وَ نَهْزَهَ اَلطَّامِعِ وَ قَبْسَهَ اَلْعَجْلاَنِ وَ مَوْطِئَ اَلْأَقْدَامِ تَشْرَبُونَ اَلطَّرْقَ وَ تَقْتَاتُونَ اَلْقِدَّ أَذِلَّهً خَاسِئِینَ تَخافُونَ أَنْ یتَخَطَّفَکمُ اَلنّاسُ مِنْ حَوْلِکمْ فَأَنْقَذَکمُ اَللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی بِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ بَعْدَ اَللَّتَیا وَ اَلَّتِی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِی بِبُهَمِ اَلرِّجَالِ وَ ذُؤْبَانِ اَلْعَرَبِ وَ مَرَدَهِ أَهْلِ اَلْکتَابِ کلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اَللّهُ أَوْ نَجَمَ قَرْنُ اَلشَّیطَانِ أَوْ فَغَرَتْ فَاغِرَهٌ مِنَ اَلْمُشْرِکینَ قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا فَلاَ ینْکفِئُ حَتَّی یطَأَ جناحها بِأَخْمَصِهِ وَ یخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیفِهِ مَکدُوداً فِی ذَاتِ اَللَّهِ مُجْتَهِداً فِی أَمْرِ اَللَّهِ قَرِیباً مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ سَیداً فِی أَوْلِیاءِ اَللَّهِ مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجِدّاً کادِحاً لاَ تَأْخُذُهُ فِی اَللَّهِ لَوْمَهُ لاَئِمٍ وَ أَنْتُمْ فِی رَفَاهِیهٍ مِنَ اَلْعَیشِ وَادِعُونَ فَاکهُونَ آمِنُونَ تَتَرَبَّصُونَ بِنَا اَلدَّوَائِرَ وَ تَتَوَکفُونَ اَلْأَخْبَارَ وَ تَنْکصُونَ عِنْدَ اَلنِّزَالِ وَ تَفِرُّونَ مِنَ اَلْقِتَالِ فَلَمَّا اِخْتَارَ اَللَّهُ لِنَبِیهِ دَارَ أَنْبِیائِهِ وَ مَأْوَی أَصْفِیائِهِ ظَهَرَ فِیکمْ حَسَکهُ اَلنِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ اَلدِّینِ وَ نَطَقَ کاظِمُ اَلْغَاوِینَ وَ نَبَغَ خَامِلُ اَلْأَقَلِّینَ وَ هَدَرَ فَنِیقُ اَلْمُبْطِلِینَ – فَخَطَر فِی عَرَصَاتِکمْ وَ أَطْلَعَ اَلشَّیطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِکمْ فَأَلْفَاکمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ وَ لِلْعِزَّهِ فِیهِ مُلاَحِظِینَ ثُمَّ اِسْتَنْهَضَکمْ فَوَجَدَکمْ خِفَافاً وَ أَحْمَشَکمْ فَأَلْفَاکمْ غِضَاباً فَوَسَمْتُمْ غَیرَ إِبِلِکمْ وَ وَرَدْتُمْ غَیرَ مَشْرَبِکمْ هَذَا وَ اَلْعَهْدُ قَرِیبٌ وَ اَلْکلْمُ رَحِیبٌ وَ اَلْجُرْحُ لَمَّا ینْدَمِلْ وَ اَلرَّسُولُ لَمَّا یقْبَرْ اِبْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ اَلْفِتْنَهِ أَلا فِی اَلْفِتْنَهِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکافِرِینَ فَهَیهَاتَ مِنْکمْ وَ کیفَ بِکمْ وَ أَنَّی تُؤْفَکونَ وَ کتَابُ اَللَّهِ بَینَ أَظْهُرِکمْ؟)
[۱۳] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۸۹٫ نفس المهموم، جلد ۱، صفحه ۴۱۴٫ بحار الأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۴۰ و ۱۴۱٫ (و قال الشیخ ابن نما: و رأت سکینه فی منامها و هی بدمشق کأن خمسه نجب من نور قد أقبلت و علی کل نجیب شیخ و الملائکه محدقه بهم و معهم و صیف یمشی فمضی النجب و أقبل الوصیف إلی و قرب منی و قال: یا سکینه إن جدک یسلم علیک. فقلت: و علی رسول اللّه السلام یا رسول رسول اللّه من أنت؟ قال: وصیف من وصائف الجنه. فقلت: من هؤلاء المشیخه الذین جاءوا علی النجب؟
قال: الأول آدم صفوه اللّه (علیه السلام)، و الثانی إبراهیم خلیل اللّه (علیه السلام)، و الثالث موسی کلیم اللّه (علیه السلام)، و الرابع عیسی روح اللّه (علیه السلام).
فقلت: من هذا القابض علی لحیته یسقط مره و یقوم أخری؟ فقال: جدک رسول اللّه (صلی الله علیه و آله). فقلت: و أین هم قاصدون؟ قال: إلی أبیک الحسین (علیه السلام)، فأقبلت أسعی فی طلبه لأعرفه ما صنع بنا الظالمون بعده، فبینا أنا کذلک إذ أقبلت خمسه هوادج من نور و فی کل هودج امرأه، فقلت: من هذه النسوه المقبلات؟
قال: الأولی حواء أم البشر، و الثانیه آسیه بنت مزاحم، و الثالثه مریم بنت عمران و الرابعه خدیجه بنت خویلد، و الخامسه الواضعه یدها علی رأسها تسقط مره و تقوم أخری جدتک فاطمه بنت محمد أم أبیک. فقلت: و اللّه لأخبرنها ما صنع بنا، فلحقتها فوقفت بین یدیها أبکی، و أقول: یا أمتاه جحدوا و اللّه حقنا، یا أمتاه بددوا و اللّه شملنا، یا أمتاه استباحوا و اللّه حریمنا، یا أمتاه قتلوا و اللّه الحسین أبانا.
فقالت: کفی صوتک یا سکینه فقد أحرقت کبدی و قطعت نیاط قلبی، هذا قمیص أبیک الحسین معی لا یفارقنی حتی ألقی اللّه به. ثم انتبهت و أردت کتمان ذلک المنام و حدثت به أهلی فشاع بین الناس)
[۱۴] – محمد حسین غروی اصفهانی اعلی الله مفامه الشریف.
(أبو الإباء وابن بجده اللقا *** رقی من العلیاء خیر مرتقی
ذاک أبو الفضل أخو المعالی *** سلاله الجلال والجمال
سرّ أبیه و هو سرّ الباری *** ملیک عرش عالم الأسرار
صولته عند النزال صولته *** لولا الغلوّ قلت جلّت قدرته
کرّ علیهم کرّه الکرّار *** أوردهم بالسیف ورد النار
ولا یهمّه السهام حاشا *** من همّه سقایه العطاشی)
[۱۵] – المناقب لابن شهرآشوب، جلد ۴، صفحه ۲۱٫
[۱۶] – المناقب لابن شهرآشوب، جلد ۴، صفحه ۱۰۸٫
(لَا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رَقَی * * * حَتَّی أُوَارَی فِی الْمَصَالِیتِ لَقَی
نَفْسِی لِنَفْسِ الْمُصْطَفَی الطُّهْرِ وَقَا * * * إِنِّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَغْدُو بِالسِّقَا
وَ لَا أَخَافُ الشَّرَّ یوْمَ الْمُلْتَقَی
فَفَرَّقَهُمْ فَکمَنَ لَهُ زَیدُ بْنُ وَرْقَاءَ الْجُهَنِی مِنْ وَرَاءِ نَخْلَهٍ
وَ عَاوَنَهُ حَکیمُ بْنُ طُفَیلٍ السِّنْبِسِی فَضَرَبَهُ عَلَی یمِینِهِ فَأَخَذَ السَّیفَ بِشِمَالِهِ وَ حَمَلَ عَلَیهِمْ وَ هُوَ یرْتَجِزُ
وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یمِینِی * * * إِنِّی أُحَامِی أَبَداً عَنْ دِینِی
وَ عَنْ إِمَامٍ صَادِقِ الْیقِینِ * * * نَجْلِ النَّبِی الطَّاهِرِ الْأَمِینِ
فَقَاتَلَ حَتَّی ضَعُفَ فَکمَنَ لَهُ الْحَکیمُ بْنُ الطُّفَیلِ الطَّائِی مِنْ وَرَاءِ نَخْلَهٍ فَضَرَبَهُ عَلَی شِمَالِهِ فَقَالَ
یا نَفْسُ لَا تَخْشَی مِنَ الْکفَّارِ * * * وَ أَبْشِرِی بِرَحْمَهِ الْجَبَّارِ
مَعَ النَّبِی السَّیدِ الْمُخْتَارِ * * * قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیهِمْ یسَارِی
فَأَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النَّارِ)
[۱۷] – بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد ۴۵، صفحه ۴۲٫
پاسخ دهید