حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ ۶ خرداد ۱۴۰۱ به مناسبت ایام شهادت امام صادق علیه السلام به سخنرانی با موضوع “مبارزه ی امام صادق علیه السلام با بنی عباس” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ ۶ خرداد ۱۴۰۱ به مناسبت ایام شهادت امام صادق علیه السلام به سخنرانی با موضوع “مبارزه ی امام صادق علیه السلام با بنی عباس” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.
- مقدّمه
- ظلم بنی امیه آشکار بود
- جامعهای که میخواست امام صادق علیه السلام مانند آنها عمل کنند!
- نگاهی نو به شعر
- درسی از جناب حبیب بن مظاهر سلام الله علیه
- ظلم بیحد و حصر و خطرِ بنی عباس
- نکاتی در مورد سیّد حِمیَری سلام الله علیه
- تفاوت سربازِ امام صادق علیه السلام با سربازِ منصور دوانیقی
- قیامِ امام صادق صلوات الله علیه
- سفارش به زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
- روضه و توسّل به امام صادق علیه السلام
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت کشّاف الحقائق، قرآن بحق ناطق حضرت جعفر بن محمد الصادق صلوات الله و سلامه علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب و تسلیت به پیشگاه مقدّس حضرت بقیه الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَهَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
در دوران نورانی زندگی حضرت صادق صلوات الله علیه اتفاقات زیادی افتاده است، واقعاً جا دارد که شاید در مثلاً ده جلسه بشود سرفصلها و عناوین آن را مطرح و در آن تفکّر کرد. کاری که حضرت صادق علیه السلام انجام دادهاند از جهت تبلیغی و بیانی حیرتانگیز است، متأسفانه معمولاً هم در ذهن ما این هست که یک دورهای بود و شکافی بین بنی امیه و بنی عباس رخ داد و امام صادق علیه السلام فرصت را غنیمت شمردند و دانشگاهی هم داشتند و… اصلاً معلوم نیست که حضرت چه کردهاند.
اولاً که عمدهی تفکّر ما، عقائد ما، مناسک ما، ریشه در حیات نورانی و کلمات طیّبه حضرت صادق صلوات الله علیه دارد، آن هم در شرایط بسیار سخت.
این شبها بحثی را مطرح کردم که امروز میخواهم گوشهای از آن را بیشتر تشریح کنم، لذا مختصری عرض میکنم، گرچه در مجالس دیگر هم خیلی موفق نشدم همان مختصر را درست بیان کنم، چون بحث ابعاد خیلی زیادی دارد.
آسانترین حالت این است که امام معصوم با یک حکومتی مبارزه کرده باشند. این در کارهای امام کار سختی نیست، کار سخت آنجایی است که مردمی که باطلی را درک کردهاند، نسخهای تجویز میکنند که امام را هم وادار میکنند به آن نسخه عمل کنند! و عملاً مردم از مأموم بودن خارج میشوند و امام میشوند و میخواهند امام را مأموم کنند. این کار سختی است.
این برای ما هم رخ میدهد، اگر من همین الآن فقط اشاره کنم شما میبینید که مثلاً گاهی اوقات در یک موضوعی میگویند «مراجع کجا هستند؟»، ممکن است خودم هم بگویم. من نمیخواهم بگویم نباید نقد کرد، حتّی نمیگویم نباید نهی از منکر کرد، ولی باید این احتمال را هم درنظر گرفت که گاهی آن عالمی هم که میگوییم «الآن در فلان موضوع کجاست؟» چیزهایی را متوجّه میشود که الآن صلاح نمیبیند در آن موضوع به آن شکلی که مدّنظر ماست موضع بگیرد. این از آن چیزهایی است که در بین ما هم خیلی راحت هست. اتفاقاً هرچه دیندارتر و هیئتیتر و پایبندتر باشیم راحتتر بقیه را به میخ میکشیم که این کجاست و آن چیست و آن که فلان و آن که کذا و این که رفوزه شد و آن که… معمولاً بیدینها خیلی به کسی نمرهی رفوزه نمیدهند، چون خودشان رفوزه هستند سرشان پایین است، کلاً آن کسانی که از دین عقب هستند، چون انفعال دارند، امید به توبهشان بیشتر است. یعنی یک حال انفعال و سرشکستگی دارد و به دنبال این است که درست بشود، اما آن کسی که فکر میکند در حال جهاد فی سبیل الله در میدان است که برای این جهادِ خیالی خودش عذرخواهی نمیکند، آن کسی که از امام جلو زده است اصلاً عذرخواهی نمیکند، خودش را در شرق و غرب عالم اول شمشیرزن سپاه اسلام میداند، آن هم در حالی که در جبهه شیطان قدم میزند!
یک نفر کتابی بعنوان «هزار و یک فریب شیطان» نوشته بود. بزرگی شیطان را صدا زده بود (شما اینجاها را افسانه درنظر بگیرید که من هم راحت حرف بزنم)، به شیطان گفته بود که فلانی تو را خوب رسوا کرده است! شیطان گفته بود که او حدیث نفس کرده است، خوب بلد است اولاً چون خود او شیطان است، ثانیاً راه هزار و دوم این بود که ننوشته است که من به این آدم بگویم تو هزار و یک روش شیطانشناسی بگو، خود آن کسی که هزار و یک روش شیطانشناسی گفته است، خودش را ایمن میداند و میگوید من دستِ شیطان را خواندهام. راه هزار و دوم این بود که این شخص خودش بنویسد و مغرور بشود!
«فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»،[۴] آن کسی که خودش را از مکر خدا ایمن بپندارد خسارت میبیند.
ظلم بنی امیه آشکار بود
مردم در دوره بنی امیه ظلم میدیدند، ظلم بیحد و حصر. دیدند ناگهان برای مرتبه اول در اسلام سری به نیزه شد، دیدند ناگهان یک مرد نورانی گردن زده شد، میدیدند اموال مردم غصب شد.
مثلاً میگویند در فلان کشور یک نفر رفت و نوزده دانشآموز را کشت. اگر این موضوع هر روز پانزده مرتبه رخ بدهد، دیگر این خبر را در جایی نقل نمیکنند. اگر کرونا نعوذبالله سی سال طول بکشد دیگر نمیگویند امروز صد نفر کشته شد و… دیگر عادی میشود.
دیگر ظلم عادی شده بود و طبیعی بود، ناگهان یک نفر را بگیرند و گردن بزنند، اموال کسی را غصب کنند. مردم این ظلم را میدیدند، مبارزه با ظلم هم که یک حرف خوبی است، عدالتخواهی، اقامه قسط، اصلاً انبیاء علیهم السلام آمدهاند که مردم اقامه قسط کنند. قرآن نازل شده است، کتب نازل شده است که مردم اقامه قسط و عدل کنند. ظالم هم که ظالم است و دشمنی ظالم هم که روشن است.
حال راه حل این است که قیام کنیم. چطور؟ به چه شکلی؟ با چه اولویتی؟
این حرف درست بود، ظلم بنی امیه آشکار بود.
جامعهای که میخواست امام صادق علیه السلام مانند آنها عمل کنند!
نگاه میکردند امام صادق علیه السلام آنطور که اینها میخواستند قیام نمیکردند. تأکید میکنم «آنطور که آنها میخواستند»، وگرنه عالم ظلمستیزتر از امام صادق علیه السلام به خودش ندیده است، و اگر به سراغ امام صادق علیه السلام رفته بودند و مقدّمات فراهم شده بود، اتفاقاً بنی امیه هم سرنگون میشد، ولی اینها میخواستند به آن روشی باشد که خودشان میخواستند، مدام میگفتند امام صادق علیه السلام هم نعوذبالله عافیتطلب است!
در این میان عدهای دیدند که بازار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داغ شده است، به این که کلاهی از این نمد بدست بیاوریم شروع کردند به امامتِ این قیامها. عموم مردم هم که ظلم به همه جایشان فشار آورد بود همراهی میکردند. نرخ رایج «قیام بر علیه بنی امیه» بود، طاغوت بودنِ بنی امیه هم خیلی روشن بود، یعنی مسئلهی اختلافی نبود، همه میفهمیدند که بنی امیه بد هستند. بنی امیه آنقدر تابلو هستند، آنقدر بیخود هستند…
نگاهی نو به شعر
شخصی به نام «ابن منیر طرابلسی» هست…
یکی از مهمترین منابع فهم تاریخ، تحلیل تاریخ، واکاوی بعضی از زوایای پنهان تاریخ، اشعار شعرای قدیم است، در آن خیلی فواید هست.
«ابن منیر طرابلسی» تقریباً نهصد و پنجاه سال قبل یک طنزی نوشته است و میخواست بعضی از عقاید شیعه را بیان کند، میگوید: سیّدی بردهی مرا غصب کرده است، به او میگوید: اگر تو برده مرا پس ندهی من میروم و میگویم که اصلاً به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله نشده است.
درواقع میخواسته است این موارد را به بهانه این قصه بیان کند، همه را برعکس گفته است.
گاهی این امر بلیغتر از این است که شما مستقیم حرف بزنید.
میگوید اگر تو برده من را پس ندهی میروم و میگویم که همهی این بنی امیه حلالزاده هستند.
این درواقع بلیغتر از آن است که بخواهد در مورد نَسَبِ بنی امیه حرف بزند.
ما متأسفانه میراث خودمان را از دست دادهایم و رها کردهایم. باید اینها به منبرهای ما برگردد. که هزار و دویست سال قبل شیعیان وقتی میخواستند عقاید خود را بیان کنند با چه سبکی بیان میکردند و چه ادبیاتی داشتند و چه چیزهایی برایشان اولویت بوده است؟ ماه مبارک رمضان قدری در این سنخ حرف زدیم.
خلاصه اینکه وضع بنی امیه آنقدر تابلو است که وقتی طرف میخواهد تکه بیندازد میگوید همهی اینها حلالزاده هستند! آنقدر این موضوع تابلو هست که همه میفهمند که این شخص برعکس میگوید، گرچه خود او در نهایت هم تصریح میکند.
درسی از جناب حبیب بن مظاهر سلام الله علیه
اینجا نرخ رایج این است که بر علیه بنی امیه قیام کنیم. سقوط بنی امیه که امر روشنی است، اما به چه شکلی؟ با چه راهی؟ با چه اهدافی؟ با چه اولویتبندی؟
وقتی یزید ملعون خلیفه و حاکم بعد از معاویه ملعون شد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیعت نکردند. مردم کوفه هم وقتی فهمیدند امام حسین علیه السلام بیعت نکردهاند نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند.
قبلاً که مردم کوفه نامه مینوشتند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منفعل نبودند بلکه پاسخ منفی میدادند، حال نه اینکه فقط نخواهند منفعل نباشند، ولی شروعکننده نبودند. اینجا خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شروع کردند، امام بیعت نکردند، به کوفیان خبر رسید و کوفیان به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نامه نوشتند. آن نامه نامهی خیلی مهمی است، چون مورد تأیید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم هست. نامهای که باعث شد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت مسلم علیه السلام را به کوفه بفرستند.
آنجا یک عبارت دارد که شاهبیت آن متن است.
در میان نامهنویسهای کوفه «حبیب بن مظاهر سلام الله علیه» هست، او شیخ الأنصار است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند محاسن ما هم به خون سرمان خضاب بشود.
نوشتند: سلام علیکم، معاویه به درک رفته است، او چند خطا داشته است، حکومت او طاغوت بوده است، استبدادی بود، اموال بیت المال را هم بین خودشان نگهداشته است.
یعنی اتهام مالی زدند و استبداد و اصلِ طاغوت بودن.
حبیب جان! شما فقیه که هستید، عالم که هستید، پیرمرد که هستید، برای خودتان رهبر امّت هستید، صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید، صحابه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستید، صحابه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستید، خب شما جلو بیفتید!
به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض کردند: شما بیایید «إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنَا إِمَامٌ»[۵] ما امام نداریم.
خیلی از کسانی که بعداً در زمان امام صادق علیه السلام قیام کردند به اندازهی کفشِ حبیب بن مظاهر سلام الله علیه هم نبودند، ولی حبیب بن مظاهر سلام الله علیه میگوید: «إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنَا إِمَامٌ»، «قَدْ أَقْبَلْتَ إِلَیْنَا»، اگر شما صلاح میدانید بیایید «لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ یَجْمَعَنَا بِکَ عَلَى اَلْحَقِّ» شاید خدا روزی ما کرد که ما دور شما با محوریت حق جمع شدیم.
تفاوت اینها با آنهایی که زمان امام صادق علیه السلام قیام کردند این است که امام بین مردم حی و حاضر است و در دسترس است، به امام میگفتند عافیتطلبی نکن! حتّی میگفتند با فلان کس بیعت کن! ولو علوی بودند، ولو شیعه بودند، البته شیعه به معنای کلّی نه به معنای تفصیلی، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول داشتند ولی هنوز جزئیات برایشان معلوم نبود.
اینجا خیلی حرف هست، چون من میخواهم مطالب دیگری عرض کنم رد میشوم. نتیجه را بگویم و از اینجا وارد بحث خودمان بشویم.
قیام کردند، بنی عباس بعنوان دولت اهل بیت پیروز شدند، اما چه شد؟ این مردم به دنبال چه چیزی بودند؟ اینها به دنبال این بودند که ظلم بنی امیه از بین برود. بنی امیه هشتاد سال آمدند، ظلم کردند، اما سطح انحراف بنی امیه نمیتوانست از حدی بیشتر شود، یعنی طرفداران معاویه همین امروز هم به او افتخار نمیکنند. گروههایی در میان اهل سنّت معاویه را لعن میکنند، عدّهای هم او را دوست دارند، حتّی آنهایی هم که معاویه را دوست دارند امروز به سنّتهای معاویه بعنوان یک امام دین عمل نمیکنند.
معاویه ظرفیت این را نداشت که امام امّت بشود، شاه بود.
ناصرالدین البانی که وضع مشخصی دارد، از بزرگان وهابیت است و طرفدار معاویه است، ذیل این روایت «أَوَّلُ مَنْ یُبَدِّلُ سُنَّتِی رَجُلٌ مِنْ بَنِی أُمَیَّهَ» اولین کسی که سنّت من را تغییر میدهد مردی از بنی امیه است… میگوید منظور معاویه است، چون خلافت راشده را به حکومت و شاه بودن تبدیل کرد.
میخواهم بگویم که حتّی طرفداران معاویه هم او را امامِ هدایت نمیدانند. وگرنه کسانی مانند «سنایی» و «تفتازانی» که شیعه هم نیستند معاویه را لعن میکنند.
ظرف وجودی معاویه در این حد نبود که معاویه بتواند جایگاه مثلاً عبدالله بن مسعود را کسب کند، یعنی بگویند او استاد فقه یا عقیده است.
ظلم بیحد و حصر و خطرِ بنی عباس
میزان ظلم بنی امیه هرچه بود، انحراف دینیشان روشن بود. طرفداران بنی امیه دیندارانِ جدّی نبودند، اهل فسق و فجور بودند، روشن بود. هشتاد سال هم ظلم کردند، ظلم زیاد بود. وقتی بنی عباس آمدند این ظلم پانصد و هشت سال طول کشید! حکام بنی عباس هم یک یک میگفتند آن روز موعود ما هستیم! یعنی اگر تو از من ناامید بشوی دیگر پشت سر امیدی وجود ندارد، تمام حقیقت دین، آنچه خدا برای نجات این دنیا در چنته دارد دست ماست. چطور؟ نگاه کنید.
با تلخیص صحبت میکنم.
کاری کردند که آخوندهای درباری روایت بخوانند، شعرا هم شعر آن روایات را بگویند.
شعرا نقش رسانه آن زمان را داشتند، آخوندهای درباری طرفدار بنی عباس هم محتوای دینی را تأمین میکردند.
مثلاً گفتند پیغمبر فرمود که هادی و منصور و مهدی از من است…
خدای متعال در قرآن کریم برای ولیدَم «منصور» میگوید، ما هم در زیارت عاشورا میگوییم «مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ».
در کتاب «خطیب بغدادی» ذیل این روایت هست که «الّذی یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» مهدی عباسی است! یعنی به این صراحت.
یعنی دین آمد و تمام نقاط امیدبخش به اسلام را با قال رسول الله به اینها گره زد. گفتند دولت اهل بیت است و ما اهل بیت هستیم، رأس اهل بیت هم عباس است، بنابراین عباس وارث پیغمبر است.
مثلاً مروان بن ابی حفصه صد هزار درهم گرفت و هشت بیت سرود که «انی یکون ولیس ذاک بکائن لبنی البنات وراثه والاعمام» نمیشود و نخواهد شد و ممکن نیست که بجای اینکه عمو ارث ببرد پسران دختر (یعنی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه) ارث ببرند، اینها وارث نیستند بلکه عباس وارث است. درنتیجه عباس وارث و خلیفه است.
نه تنها وارث و خلیفه است بلکه آن کسی که «یَمْلَأُ اللهُ به الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا» هم ما هستیم! یک نفر شد منصور، یک نفر شد هادی، یک نفر شد رشید، یک نفر شد مهدی. همه الفاظ آن روزگار رهایی است.
اینها را درخاطر داشته باشید، بعداً روایت فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخوانم تا ببینید امام صادق علیه السلام کجاها را میزنند.
حتّی این روایتی که در مورد امام زمان ارواحنا فداه هست که «اِسْمُهُ اِسْمِی، وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی»،[۶] این روایت را به این روایت تبدیل کردند که «المهدی من ولد عباس»، آن روایت این است: «المَهدیُ مِنْ وُلْدِی مِنْ وُلْدِ فَاطِمَه اِسْمُهُ اِسْمِی، وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی». آخوندهای درباری این روایت را به «المهدی من ولد عباس اسمه و اسمی و اسم ابیه اسم ابی» تغییر دادند، اسم پدر او هم اسم پدرم من است! یعنی محمد بن عبدالله است، از نوادگان عباس.
یعنی شروع کردند به تئوریزه کردنِ روایات. چند جا را زدند. معاویه هرگز نگفت که من اعلم امّت هستم ولی خلفای بنی عباس میگفتند که ما اعلم امّت هستیم، چون وقت نداریم میگوییم شما منبری بروید و کتابی بنویسید، من باید حکم شرعی را تأیید کنم.
معاویه این را نمیگفت، «عُباده بن صامِت» میرفت و یقه معاویه را میگرفت و میگفت: ربا نخور! هیچگاه معاویه هم ادعا نکرد که من بیشتر میفهمم. اما بنی عباس اینگونه نبودند و میگفتند ما اعلم هستیم.
امام میدانستند که باید شرایطی محیا بشود که تزویر و ریا و فریبکاری و دروغزنی در حدی نباشد که بعداً نتوانیم آن را جمع کنیم و حق و باطل گُم بشود.
لذا شما نگاه کنید ذهبی در مورد منصور دوانیقی چه میگوید، میگوید: او لاغر اندام ولی مهیب بود.
چرا مهیب بود؟ چون خیلی دژخیم بود، همه از کسی که راحت خون بریزد میترسند. گاهی کسی از هیبت ایمان مهیب است و گاهی کسی از شدّت خونریزی مهیب است.
در ادامه میگوید: اصلاً گویا چشمان او سخن میگفت، هم ابهت حکومتداری و حاکم و شاه را داشت و هم زاهد بود و سادهزیست و لباس پشمینه داشت، دلها را جذب میکرد…
این شخص با این همه ثروت… در خزانه او نهصد میلیون دینار پول است و زاهد است…
اینها میرفتند و اوصاف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مطالعه میکردند و شبیهسازی میکردند. جلوتر آدرس دقیق میدهم. ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نعوذبالله بازیگر نبودند، این شخص در ظاهر ادا درمیآورد، حتّی در یک نقلی نوشتهاند این وقتی میخواست از خانه بیرون برود، مثلاً یک ربع قبل حس میگرفت! چون بازیگر بود.
اگر شما منابع را ببینید خواهید دید که او را زاهد و گریهکن و… معرّفی میکنند.
در ادامه میگوید: او از هیبت و شجاعت و دوراندیشی و صاحبنظر بودن و زیرکی و قدرت و جبروت مرد بنی عباس است.
اما در ادامه میگوید که او جمعکننده مال بود! نمیگوید به دنبال مال بود بلکه میگوید او جمعکننده مال بود!
پس معلوم است که این زهد نیست.
در ادامه میگوید: به هیچ وجه اجازه نمیداد جلوی او تار و تنبور بزنند، اما حریص و بخیل بود!
در ادامه میگوید: فقیه بود و ادیب بود و عالم بود (اینها را بر حسب ناصبی بودن ذهبی بگذارید)، آنقدر جمعیتهای بسیار را کشت تا میخهای حکومت خود را به زمین کوبید. همه در برابر او سر خم کردند. ظلم میکرد اما اعتماد به نفس او بالا بود! اما دین او دین صحیح بود و فی الجمله هم متدیّن بود، اهل نماز و روزه مکرر بود.
این آدم خطرناک است، چون هر کاری که کند به نام دین میکند، آن هم نه به اسم دین، بلکه به اسم اینکه من نسخه نهایی دین هستم.
امام صادق علیه السلام میدیدند که اگر قیام درست صورت نگیرد و مردم اصلِ عقیدهی خودشان را نفهمند، فرصت داده میشود، تریبون و حکومت و قدرت به کسی داده میشود که میگوید نسخه نهایی دین که مهدویت است من هستم!
بسیاری از آن کسانی که به قیامت یا مهدویت اعتقاد ندارند نهایت کارشان افسردگی است.
این کار خیلی خطرناکی بود…
مرحله بعد آنقدر شدید و مرموز عمل میکند که یکی از اوصیای امام صادق صلوات الله علیه همین منصور است!
شما این موضوع را درک نمیکنید و حق هم دارید، من یک مثالِ غلطِ بدی میزنم، از همه جهت بلاتشبیه است اما بحث را تبیین میکند.
شما فکر کنید مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بجای اینکه ۲۲ بهمن ۵۷ آمدند، مثلاً سال ۵۲ به ایران میآمدند و همان سال هم از دنیا میرفتند، بعد وصی او هم محمدرضا پهلوی بود!
ببینید چقدر دور از ذهن است!
امام صادق صلوات الله علیه کجا و رأس طاغوت کجا؟ وصیّ امام صادق علیه السلام منصور دوانیقی است.
فضای تقیّه چقدر سنگین است! یعنی امام نمیتوانند رسماً و صراحتاً با او مقابله کنند، چون کشته میشوند و این مسیر هدایت قطع میشود.
این موضوع اصلاً برای ما قابل تصوّر نیست.
وقتی امام صادق علیه السلام از دنیا رفتند حاکم مدینه به امام نماز خواند! من کاری به این موضوع ندارم که آیا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بعداً نماز خواندند یا نه، ظاهر امر این بود که حکومت مجلس ختم را اداره کرد.
یعنی آنها به دنبال این هستند که بگویند ما مهدی موعود هستیم و با امام صادق علیه السلام هم بصورت علنی درگیری خاصی نداریم.
این خیلی خطرناک است، چون اینجا حق و باطل خیلی در هم فرو رفته است، تشخیص خیلی سخت است، مصداق بعدی امام هم برای اکثریت مطلق، حتّی بهترین یاران هم معلوم نیست چه کسی است، فقط تعداد خیلی اندکی از یاران خبر دارند. حق و باطل خیلی با هم قاطی شدهاند.
حال دو نمونه عرض میکنم که شما ببینید اوضاع چقدر پیچیده است.
شعرای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که معلوم بود اینها شیعیان برجسته اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند را در مجلس حکومت دعوت میکردند، در همان مجلسی که وقتی امام هم وارد میشدند مجبور بودند بگویند «السلام علیک یا امیرالمومنین»، چون اگر غیر از این میفرمودند امام را میکشتند.
وقتی امام هادی صلوات الله علیه را نستجیربالله به مجلس شراب هم دعوت کردند، حضرت به متوکل فرمودند: ای امیر مؤمنان! مرا عفو کن.
چون اگر امام غیر از این میفرمودند کشته میشدند. قرار نیست امام بیهوده کشته شود، امام باید جان خود را حفظ کنند.
تقیّه ترس نیست، آن عمّاری که نود و دو سالگی در صفّین، همه را به حمله تهییج میکرد و خودش هم نوک پیکان حمله بود، زمانی در تقیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کرد و آیه در دفاع از او نازل شد. تقیّه یعنی خودت را برای آن روز اصلی حفظ کن و بیهوده نمیر، اگر تقیّه سر جای خود باشد عینِ عقل است، عینِ تدیّن است، عینِ شجاعت است.
شعرای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دعوت میکردند و میگفتند شاه بنی عباس را مدح کن.
شما ببینید اوضاع چقدر پیچیده است! تا زمانی که این طرف بنی امیه است، این طرف علویان هستند و آن طرف امویان، این طرف علویان هستند و آن طرف عثمانیها، خط خیلی روشن است. اگر خط قاطی بشود کار خیلی سخت میشود.
«ابوتمام» را به مجلس مأمون ملعون بردند… «ابوتمام» شیعه است، دلالت بر تشیّع او هم فراوان است، اخیراً هم عزیزی از دوستان کتابی نوشته است، خیلی زحمت کشیده است، نسخ فراوانی را دیده است، ابیات گمشدهای را پیدا کرده است…
طبعاً آنها دوست ندارند معلوم باشد، ما هم که حال نداریم بزرگان خودمان را پیدا کنیم، «ابوتمام» شخصیتی در حد سعدی و بلکه بالاتر است، یعنی از نظر خیلیها مهمترین شاعر تاریخ ادب عرب است!
«ابوتمام» به مجلس مأمون رفته است و میگوید: «یَتَکَفَّلُ الاَیتَام عَن آبَائِهِم»…
ما همیشه یک نسخهی دیگری از این را در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخوانیم، روزی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عسل آورده بودند، حضرت آن را بین مردم تقسیم کردند، سهم یتیمها را نگه داشتند و فرمودند: سهم ایتام را میخواهم خودم بدهم. یتیمها آمده بودند، خودِ حضرت به دهان آنها لقمه میگذاشتند.
وقتی بعضی از بزرگان اصحاب نگاه کردند گفتند: ای کاش ما یتیم بودیم!
این فضیلت را برای مأمون استفاده کرده است. «یَتَکَفَّلُ» فعل مضارع است، یعنی الآن اینطور است، میگوید: «یَتَکَفَّلُ الاَیتَام عَن آبَائِهِم، حَتّی وَدِدنَا عَنَّنَا أیتَامُ» جای خالی پدرها را طوری پُر کرده است که بقیه میگویند ای کاش ما هم یتیم بودیم.
«ابوتمام» که شیعه بود این را در مجلس مأمون ملعون خوانده است! برای اینکه مجبور بود و اگر این کار را نمیکرد او را گردن میزدند.
امام صادق علیه السلام جاهایی را میدیدند که بقیه نمیدیدند.
نکاتی در مورد سیّد حِمیَری سلام الله علیه
شاعری به نام «سیّد حمیری» در شیعه داریم که سیّد نیست و مادر او نام او را سیّد گذاشته است، امام صادق علیه السلام فرمودند: تو سیّد نیستی ولی مادر تو نام تو را درست سیّد گذاشته است، تو سیّد شعرا هستی.
او به مجلس امام میآمد و شعر میخواند، اگر نبود هم امام میفرمودند که شعر سیّد را برای من بخوانید.
بزرگانی گفتهاند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خواب دیدهایم و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم توصیه کردهاند که عینیّه سیّد حمیری (که در غدیر سروده است) را حفظ کنید.
آیت الله العظمی شیخ محمد صالح برغانی، آیت الله العظمی فاضل هندی، اینها بینظیرهای فقهای شیعه هستند، اینها این شعر عینیّه را شرح کردهاند.
بسیاری از تاریخ و سیره امامان ما و شیعیان ما در این کلمات و ابیات ثبت است. در آنجا حرفهای مهمّی هست. اصلاً اگر ما بخواهیم ببینیم امام صادق صلوات الله علیه چگونه آموزههای عقاید شیعه را بیان میکردند، باید به رسانه آن زمان برویم که سیّد حمیری است و مورد تأیید امام صادق علیه السلام است را ببینیم که چه بوده است. ابیاتی که در حضور امام خواندهاند، یا شخصی که امام او را تأیید کردهاند. این از جهت تاریخی مهم است.
سیّد حمیری دو هزار قصیده داشته است، یعنی حدود بیست هزار بیت. اما متأسفانه حتّی دو هزار بیت هم از او نمانده است، گم نشده است، بلکه ما حال جمع کردن نداریم، باید جستجو کنیم و اینها را پیدا کنیم، شاید حدود هفتصد بیت از ابیات او در «مثالب النواصب» ابن شهر آشوب است که در حال کار کردن است که نسخه کامل آن منتشر بشود. موضوع شعرهای سیّد حمیری هم یا مناقب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است یا مثالب دشمنان اهل بیت. مانند دیگران نیست که همه چیز بگوید.
سیّد حمیری شاعر بسیار برجستهای است، در حدی که… آن «مروان بن ابی حفصه» که عرض کردم برای سرودن هشت بیت (با موضوع تخریب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در برابر حاکم بنی عباس) صد هزار درهم گرفت، وقتی بیتهای سیّد حمیری را برای او میخواندند میگفت: «لِکُلِّ بَیتٍ سُبحَانَ الله»! دشمن برای هر بیت او سبحان الله میگفت!
شاعر دیگری گفته است: خدا به ما رحم کرده است که سیّد حمیری فقط مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میگوید، چون اگر قرار بود او مدح شاهان را بگوید کار و کاسبی ما تخته بود و دیگر کسی برای اشعار ما پول نمیداد.
منتها سیّد حمیری آدمی نبود که به دربار برود و شعر بخواند، شاعران دیگر هم از این موضوع خوشحال بودند، چون قدرتِ همآوردی با او را نداشتند.
سیّد حمیری میگفت: اگر کسی یک فضیلت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیدا کند که من برای آن بیتی نگفته باشم شتر خود را به او میبخشم.
سیّد حمیری به درِ خانهی علما میرفت و میگفت: آیا فضیلتی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میدانی؟ مثلاً آنها روایتی میگفتند، سیّد حمیری هم برای آن فضیلت شعر میسرود.
سیّد حمیری تاریخ تشیّع است، تاریخ روابط فرهنگی شیعه است، اشعار سیّد حمیری تاریخ سیره اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.
این ابیات نیست و باید جستجو کرد و آنها را پیدا کرد. مسئولین حال این موضوع را ندارند، چون برایشان مهم نیست!
اگر جشنواره فیلم فجر باشد پخش مستقیم دارد، اما جشنواره کتاب سال اینطور نیست، در اخبار میگویند رئیس جمهور صحبت کرد! اینکه در فلان موضوع چه کتابی کتابِ سال شد اصلاً مهم نیست! اصلاً خبرِ این موضوع را هم کار نمیکنیم چه برسد به پخش زنده!
علم اصلاً برای ما اهمیّت ندارد، بعد میگوییم چرا بچهها درس نمیخوانند. بچهها باید بروند و بازیگر و رقاص بشوند، چون ما آن را ترویج میکنیم، ما کجا علم و عالم را ترویج کردهایم؟ کجا از علم و عالم تجلیل کردهایم؟ کجا برای علم اهمیّتِ واقعی قائل شدهایم؟ نه فقط برای علم دینی که علم اصلی است. برای بقیه علوم هم هیچ اهمیّتی قائل نیستیم.
کتاب تاریخ فرزندان ما در حد فلانی رفت و فلانی آمد است، کدام عالمی در قرن هفتم کاری کرد یا هنری داشت؟ اصلاً نیست!
اهمیّت قائل نیستیم!
من ملّتی مانند ما میراثسوز نمیشناسم!
بعضیها مانند این صهیونیستها برای خودشان میراث میتراشند، ما میراثسوز هستیم.
علی بن ابراهیم قمی سلام الله علیه بیش از هشت هزار روایت از امام معصوم نقل کرده است، ما در قم روی قبر او پاساژ ساختهایم! قبر او کنار مانکنهاست!
این موضوع برای ما اصلاً اهمیّت ندارد، اینها روز قیامت یقه ما را میگیرند.
اینها باعث بیهویتی ماست، بچهها باید به چه چیزی افتخار کنند؟
سیّد حمیری قاضی القضات حکومت منصور را چنان هجو کرده است… این قاضی القضات ناصبی بود و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرد، سیّد حمیری شعری برای او میگوید که جرأت نمیکرد در هیچ مجلسی وارد شود، همینکه وارد میشد همه به او میخندیدند.
این هم یک روش است، یکی از مهمترین روشها هم هست که اشکالات طرف را طوری بیان کنی که آبروی او برود، چون این آدم در حال ضربه زدن است.
سیّد حمیری اینقدر غیور بود.
یک کسی را در میان علمای درجه یک واقعی داریم که «دارقطنی» نام دارد و حوالی سال ۳۸۵ از دنیا رفته است، آدم بسیار تندرویی بر علیه شیعیان است، بسیار خبیث و تندرو است، یک ردّیه مفصلی هم به بخاری نوشته است، آدم مستقلی است و قابل اعتناء است، آثار او چاپ میشود. همین امروز بعد از هزار و شصت سال، کتب او حتّی در نمایشگاه کتاب همین امسال خودمان هم بود، کتب او هنوز بین علمای حدیث تداول دارد، او دو هزار قصیدهی سیّد حمیری را حفظ کرده است! دیگران گفتهاند لابد این شیعه است! دو هزار قصیدهی آدمی که صد در صد با او اختلاف فکری دارد!
یعنی معلوم است که این اشعار سیّد حمیری ویژگی داشته است.
سیّد مرتضی علم الهدی در عصر خودش علی الاطلاق مرجع شیعه است، در روزگاری که مرجع شیعه است، نه روزگار جوانی خودش، شرحی بر یک قصیده سیّد حمیری نوشته است که «بائیّه» است، یعنی حرف قافیه آن «ب» است، به آن قصیده «مُذهَبه» میگویند.
انگار یکی از مراجع امروز در هفتاد سالگی شعری در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را شرح کند. شرح شعر کارِ شاگردِ شاعر است. هم فاخر بودن را ببینید و هم اهتمام قدمای ما را ببینید. سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه و سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه خیلی چیزها را میفهمیدند، خیلی از سیاستگذاریهای حوزه باید به سمت فکر آنها برود.
احوال سیّد را هم در آخر آن شرح نوشته است، من دو بیت از آنجا برای شما میخوانم. یعنی مطلب برای بیش از هزار سال قبل است.
اولاً در مورد غیرت سیّد حمیری به شما بگویم، پدر و مادر سیّد حمیری ناصبی هستند، تلاش میکردند سیّد حمیری را ترور کنند، تلاش میکردند پول بدهند که سیّد حمیری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را مدح نکند، سیّد این را در مورد پدر و مادر خود گفته است:
لعن الله والدی جمیعاً ثم اسلاهما عذاب الجحیم
خدا پدر و مادرم را لعنت کند و بعد آنها را با صورت به جهنّم بیندازد.
سیّد حمیری یک آدم دینفروش نیست، آدمی است که بخاطر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از پدر و مادر خود گذشته است.
اینکه امام صادق علیه الصلاه و السلام با مردم همراهی نکردند که دور به بنی عباس نرسد دلیل داشت، چون بنی عباس با تزویر کاری میکنند که سیّد حمیری غیورِ جسورِ شیعه را به مجلس منصور میبرند و میگویند مدح بگو. ببنید تشخیص حق در آن زمان چقدر سخت است.
حال ببینید چه گفته است.
أقصى الاله بنی أمیه انهم ظلموا العباد بما اتوه وخاموا
خدا بنی امیه را خار و خفیم کند که آنها به بندگان خدا ظلم و خیانت کردند…
بعد به منصور رو کرده است و گفته است:
رد الوراثه والخلافه فیکم وبنو أمیه صاغرون رغام
وراثت و خلافت پیغمبر به سمت اهل آن برگشت، بنی امیه خار و ذلیل و بینی به خاک مالیده شدند…
أنتم بنو عم النبی علیکم من ذی الجلال تحیه وسلام
شما پسرعموها و اهل بیت پیغمبر هستید، از طرف خدای ذی الجلال تحیّت و سلام بر شما…
وورثتموه وکنتم أولى به أن الولاء تحوزه الأرحام
وارث شما هستید، اولا به پیغمبر و مولا شما هستید…
دیگر نمیتوانم مابقی ابیات را بخوانم.
تفاوت سربازِ امام صادق علیه السلام با سربازِ منصور دوانیقی
فکر کردند با ظلم بنی امیه که روشن است میجنگیم، اما اگر به درِ خانهی امام صادق علیه السلام آمده بودند ظلمِ بنی امیه کنار میرفت، حضرت صادق علیه السلام هم به دنبال حکومت بودند، ولی لشگرِ امام صادق علیه السلام باید مقدّمات دینداری را فهمیده باشد.
این نیست که یک نفر داعشی، یک نفر در جبهه حق، یک نفر در جبهه بنی امیه، فقط لیبلِ روی سینه و آرم روی شانه عوض بشود. همهی اخلاقِ سرباز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سرباز امام صادق علیه السلام با سرباز یزید و معاویه و منصور تفاوت دارد، اخلاقیاتشان متفاوت است.
خیلی از کارهایی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کردهاند، همین امروز اگر ما را به آن زمان قرار بدهند، ما آن کار را انجام نمیدهیم.
اگر به ما بگویند الآن عمروعاص این مقابل ایستاده است، اگر کشته بشود دیگر قرآن به نیزه شدن نیست، حکمیّت نیست، ترورِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، قتل محمد بن ابیبکر نیست، سقوطِ کشورِ مصر نیست… اگر شما بودید میزدید یا نمیزدید؟ هر کسی بود میزد ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیزنند. اصلاً یکی از تفاوتهای امام با بقیه این است که امام فقط جلوی بینی خود را نمیبینند، امام صدها هزار بُعد را میبینند، اما بقیه نمیبینند.
اینها خواستند از ظلم بنی امیه بیرون بیایند، چقدر به امام صادق علیه السلام جسارت کردند، اوضاع به جایی رسید که تمام دین را خرج بنی عباس کردند، با ظلم به مراتب بیشتر! با پولپاشی… زمان مهدی عباسی گفتند هر کسی هر طلبی دارد بیاید و بدون سند بگوید و بگیرد! به مهدی عباسی گفتند بیت المال خالی شد، گفت: چیزی که باید پُر بشود (یعنی اعتبار ما) پُر شد.
قیامِ امام صادق صلوات الله علیه
امام صادق صلوات الله علیه در این شرایط قیام کردند، قیام برای افشاءگری بر علیه این همه تزویر… چون وقت نیست من به چند مورد اشاره میکنم.
اگر ما رفتار امام صادق صلوات الله علیه را بیتوجه به شرایط ببینیم، خیلی از اوقات میگوییم این کار اخلاقی است، این کار فقهی است، اینجا فضیلت فرمودهاند، اما اگر به مجموعهی شرایط دقّت کنیم میبینیم امام صادق صلوات الله علیه همزمان که اخلاق میفرمایند نقدِ آن تزویر را هم انجام میدهند، همزمان که حکم شرعی میفرمایند آن تزویر را نقض میکنند، همزمان که فضیلت میگویند… مردم میگویند نمونهی بارز عدالت، هدایت، نصرت، منصور است. امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند «أنا الهادی، أنا المُهتَدی»، یعنی آن اوصافی که آنها استفاده میکردند. یعنی امام صادق علیه السلام در اذهان تعارض ایجاد میکردند. «هادی» هادی عباسی است یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؟
هنوز قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کامل افشاء نشده بود، امام صادق علیه السلام فرمودند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرمودند من پدر ایتام و مساکین هستم، من ملجأ همهی ضعفا و مأمن همهی ترسیدهها هستم.
در آن روزگاری که مردم از ترس بنی عباس دندان قروچه میکردند، اگر نیمهی شب به درِ خانهی کسی میرفتند آن شخص میفهمید که میخواهند گردن او را بزنند، یعنی اینقدر این موضوع تکرار شده بود.
درِ خانهی اعمش را زدند و گفتند: منصور دوانیقی تو را کار دارد. اعمش میگوید من به سرعت غسل کردم، کافور به تن خود زدم و زیر لباس خودم کفن پوشیدم و به سراغ منصور رفتم، میدانستم که نیمهشب میخواهد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بپرسد و اگر پاسخ بدهم گردن من را میزند.
یعنی در آن جامعه ترس یک چیز رایجی است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودهاند هر کسی میترسد به من پناه ببرد.
این فقط فضیلتگویی نبود، امام صادق علیه السلام در حال مبارزه هستند، منتها کار خیلی سنگین است. غلطِ زیادی را آن کسانی که ادّعای دینداری میکردند، بعضی از خودیها، بعضی از آنهایی که نفهمیدند انجام دادند.
باید ببینید امام صادق صلوات الله علیه این فضائل را در کدام جامعه و در چه فضایی فرمودهاند.
منصور خیلی جانماز آب میکشید، منبری هم میآورد تا از قیامت بگوید، خودش هم زار زار گریه میکند، حضرت صادق علیه السلام فرمودند: ای شیعیان! شما به هر کجا که رفتید راست بگویید، آنقدر راست بگویید که مردم از صادق بودن شما تعجّب کنند و بگویند «هَذَا اَدَبُ جَعفَر».
بازیگری مهم نیست، باید راست بگوید.
امام صادق علیه السلام فرمودند: اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شدند برای صداقت ایشان بود. هر نبی اگر نبی بشود، نبی نمیشود الا با صداقت.
امام صادق علیه السلام در اینجا هم اخلاق میگویند، همه باید اینقدر بدانند کسی که دروغ میگوید باید در جامعه عفن باشد، دروغگو عفن است، مسئول دروغگو، سخنرانِ دروغگو، شوهرِ دروغگو، همسرِ دروغگو، انسانِ دروغگو شیعه نیست.
امام صادق علیه السلام در اینجا هم اخلاق میفرمایند و هم کاملاً نقدِ قدرت است، چون او هم زاهد است و هم دوست دارد مال جمع کند! تو چه زاهدی هستی که در جمع کردنِ مال حریص هستی؟
مگر در کوفه مسجد نبود؟ مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خانه مصلی نداشتند؟ اگر شب پولی میرسید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمیگذاشتند صبح بشود و شروع میکردند به تقسیم و اجازه نمیدادند مال مردم نزد خودش حبس بشود.
کاسب است و ظاهراً شیعه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است اما تا بتواند نستجیربالله پول مردم را نگه میدارد!
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این پولها را میبخشیدند جارو میزدند، که حتّی بردهها و خادمها هم بفهمند اینجا چیزی باقی نمانده است. سپس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در همانجا نماز میخواندند. یعنی ای زمین! شهادت بده علی اموال مردم را حبس نکرده است.
زاهدِ حریص به جمع کردنِ مال که زاهد نیست، دروغ میگوید. لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: باید صادق باشید، اگر صادق نباشید به پشیزی ارزش ندارد. امام صادق علیه السلام هم اخلاق میفرمودند و هم منصور را میزدند.
لذا بعضیها لشگر داشتند، بگونهای در حال در هم شکستنِ منصور بودند که امید منصور ناامید شد و نزدیک بود لشگر منصور شکست بخورد، ولی در مورد آنها این را نگفت که در مورد امام صادق علیه السلام گفت: این جعفر بن محمد استخوانِ شکسته در حلقوم من است. یعنی امام صادق علیه السلام است که مرا افشاء میکند.
اگر کسی یک دست منصور را هم قطع میکرد تفاوتی نداشت، او سرپا بود، ولی امام صادق علیه السلام هیچ مبارزه نظامی رسمی واضحی که مردم میخواستند هم نمیکردند اما همهی حقیقت منصور را میزدند و او را افشاء میکردند.
امام صادق علیه السلام طوری منصور را افشاء میکنند که ذهبی که منصور را دوست دارد میگوید: از فرزندان علی بن ابیطالب امام صادق علیه السلام است، شأن کبیری دارد، از ائمه دانشمندان است، او اولا به حکومت از منصور بود.
یعنی منصور دوانیقی ملعون آن همه بازیگری کرد که بگوید تمام هویت دین و مهدویت من هستم، اما یک ذهبی که خیلی هم او را دوست دارد میگوید امام صادق علیه السلام به حکومت اولا بود!
یعنی منصور دوانیقی ملعون حق دارد که بگوید این جعفر بن محمد استخوانِ شکسته در حلقوم من است، چون امام صادق علیه السلام پرده از روی این تزویر غلیظ کشیدهاند و حقیقت اینها را افشاء کردهاند.
هرچه داریم از امام صادق علیه السلام است. این آقا با این عظمتی که داشتند که در زمان حیات ایشان در مدینه، در مسجد کوفه نهصد مدرس کوچک و بزرگ از صبح تا شب میگفتند «حَدَّثَنِی جَعفَر بن محمَّد»، با اینکه حضرت صادق علیه السلام یک درس رسمی در مدینه نداشتند.
ما میگوییم امکانات و پول و… نیست، تنبل هستیم، ان شاء الله خدای متعال در خونِ ما هم از آن رشحاتِ غیرتِ امام صادق صلوات الله علیه بدمد، برای اینکه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلاش کنیم سر از پا و روز از شب نشناسیم.
امام صادق علیه السلام با دست خالی، با این شرایطی که من امروز قدری توصیف کردم…
امام صادق علیه السلام وقتی به سمت عراق میرفتند هر کسی را که میتوانستند به سر مزار مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میبردند، بعد که میآمدند میفرمودند: وقتی به کنار مضجع شریف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتی چه گفتی؟ مثلاً میگفتند گفتیم «السلام علیک یا امام المسلمین»، «سلام بر صاحب تقوا»، حضرت میفرمودند بگویید: «اَلسَّلامُ عَلى اسْمِ اللهِ الرَّضِیِّ، وَوَجْهِهِ الْعَلِیِّ وَصِراطِهِ السَّوِیِّ»، «الذی جعلته سیفا لنبوته، و آیهً لرسالته، وشاهدا على امته، و دلاله لحجته، ، وحاملا لرایته ، ووقایه لمهجته ، وهادیا لامته ، ویدا لبأسه ، و تاجاً لرأسه».[۷]
اگر امام صادق علیه السلام نمیفرمودند که کسی باور نمیکرد بشود این حرفها را در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت، آن هم در چه شرایطی؟
سفارش به زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
امام صادق علیه السلام همهی وجود خود را خرج کردند، همینکه عدهای مینشستند حضرت میفرمودند: آیا عرفه کربلا بودید؟ آیا نیمه شعبان کربلا رفتید؟
اصلاً مگر میشود کسی ظلمستیز باشد و نسبتی با امام حسین علیه السلام نداشته باشد؟ اگر خیلی دغدغهی ظلم داری در ابتدا باید با مظلوم اصلی ارتباط برقرار کنی تا قلب تو تطهیر بشود و گناهان تو بخشیده شود و دل تو جلا پیدا کند.
بعد به عراقیها فرمودند: آنهایی که فقیر هستند دیگر باید حداقل هر سال دو مرتبه به زیارت کربلا بروند. ثروتمندان حداقل هر سال چهار مرتبه به زیارت کربلا مشرف شوند.
شما به زیارت کربلا نیاز دارید، همانطور که به تنفس نیاز دارید…
بعد فرمودند: شنیدهام در این مسیر شیر و گوشت میخورید و شوخی میکنید، وقتی جدّ ما را کشتند مغموم و مهموم و گرسنه و تشنه و جگرسوخته بود… یعنی اگر میروی باید درست بروی…
این همه مشکلات! باید به آنجا بروی و سالم بشوی و تطهیر بشوی و برگردی.
آقا چه بگوییم؟ برای زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چهارده زیارت مطلقه رسیده است، هر چهارده زیارت برای امام صادق علیه السلام است. زیارت عاشورا میراث مشترک امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام است، دعای علقمه…
فرمودند اگر اینطور زیارت کنی، هر پیغمبری به زیارت برود، اجر او را به شما هم میدهند.
طرف گریه کرد و گفت: منِ بیچاره دور هستم، حضرت فرمودند: به پشت بام خانهتان برو، دار مصیبه کن، یعنی چند پرچم بزن و عزاخانه کن، بعد بلند بلند گریه کن…
در آداب زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلند بلند گریه نیست، این در عوضِ این است که حرم نیستی…
امام است و پدر مهربان، میخواهد ما را نجات بدهد، به ما آدرس میدهد، ما از این عالم خبر نداریم…
روضه و توسّل به امام صادق علیه السلام
میگوید صبح بود که به درِ خانهی امام صادق علیه السلام رسیدم، حضرت یا صبحانه میل میکردند و یا خرما میل میکردند، دیدم حضرت باولع تناول میکنند، فرمودند: بفرمایید، جلو بیا. عرض کردم: میل ندارم. حضرت فرمودند: چرا؟ عرض کردم: چیزی در کوچه دیدم که حال من خوب نیست. حضرت فرمودند: چه شده است؟ عرض کردم: پیرزنی در حال آمدن بود و سبدی بدست داشت و پای او پیچ خورد و به زمین افتاد، همینکه زمین خورد گفت: «لعن الله قاتلیکِ یا فاطمه»…
راوی میگوید همینکه این جمله را عرض کردم حضرت خرما را از جلوی دهان خود زمین گذاشتند…
اگر ما یک قدم برای امام برداریم اینطور میشود، امام زمان ارواحنا فداه برای ما اینطور میشوند…
حضرت فرمودند: بلند شو تا به مسجد برویم.
رفتیم و حضرت شروع کردند به دعا کردن و نماز خواندن، حال حضرت منقلب شد و اشک حضرت جاری بود، بعد از دقایقی برگشتند و فرمودند: برگردیم، نجات پیدا کرد.
اگر ما راست بگوییم و قدمی برای آن بزرگواران برداریم امام زمان ارواحنا فداه برای ما دست بلند میکنند…
تصویر شهید در مجلس ماست، اگر ما راست بگوییم پیک حق به درِ خانهی ما میآید، ان شاء الله خدای متعال روزی کند ما هم یک مرتبه راست بگوییم که «یا اباعبدالله! یَا لَیتَنَا کُنَّا مَعَک فَنَفوزَ مَعَکَ فَوزً عَظِیمَا»…
خانهی این آقای عظیمالشأن، آقای عالم وجود، این آقای مهربان را آتش زدند…
دیدند که حضرت روی خاکسترها حرکت میکنند و میفرمایند «أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ»،[۸] یعنی من ریشه در آسمان دارم، من پسرِ آن ابراهیمی هستم که آتش بر او اثر نکرد…
اگر میخواهی ما را آتش بزنی باید روضهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بخوانید، نمیتوانید ما را با آتش بسوزانید…
آقا جان! هر کاری با شما کردند که ما اصلاً…
این هم چیز عجیبی است، من نمیتوانم بجز روضه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روضه بقیه ائمه علیهم السلام را بخوانم… خیلی سخت است… اینکه آن امام عظیم الشأن را با سر برهنه در خیابان هُل دادند…
آقا جان! اگر شما را هُل دادند، اگر جسارت کردند، ننوشتهاند که فرزندان شما در حال نگاه کردن باشند، همسر شما غرق به خون روی زمین نیفتاده بود…
یا امیرالمؤمنین! برای شما بمیرم… آمدند و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفتند: خلیفه نیمی از اموال هر یک از کارگزاران خود را بعد از دو سال میگیرد بجز قنفذ… صورت حضرت از اشک خیس شد… فرمودند: این جایزهی ضربهای است که لحظهای که مرا به سمت مسجد میکشاندند، میخواست دست فاطمه را از من…
[۱]– سوره مبارکه غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۹ (أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ)
[۵] وقعه الطف ، جلد ۱ ، صفحه ۹۰ (مُحَمَّدُ بْنُ بِشْرٍ اَلْهَمْدَانِیُّ: اِجْتَمَعْ [نَا] فِی مَنْزِلِ سُلَیْمَانَ بْنِ صُرَدٍ [اَلْخُزَاعِیِّ فَخَطَبَنَا] فَقَالَ: إِنَّ مُعَاوِیَهَ قَدْ هَلَکَ، وَ إِنَّ حُسَیْناً [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] قَدْ تَقَبَّضَ عَلَى اَلْقَوْمِ بِبَیْعَتِهِ، وَ قَدْ خَرَجَ إِلَى مَکَّهَ، وَ أَنْتُمْ شِیعَتُهُ وَ شِیعَهُ أَبِیهِ؛ فَإِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنَّکُمْ نَاصِرُوهُ وَ مُجَاهِدُو عَدُوِّهِ؛ فَاکْتُبُوا إِلَیْهِ، وَ إِنْ خِفْتُمُ اَلْوَهَلَ وَ اَلْفَشَلَ فَلاَ تَغُرُّوا اَلرَّجُلَ مِنْ نَفْسِهِ! [فَ] قَالُوا: لاَ؛ بَلْ نُقَاتِلُ عَدُوَّهُ، وَ نَقْتُلُ أَنْفُسَنَا دُونَهُ! قَالَ: فَاکْتُبُوا إِلَیْهِ ، فَکَتَبُوا إِلَیْهِ: «بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ، لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، مِنْ سُلَیْمَانَ بْنِ صُرَدٍ، وَ اَلْمُسَیَّبِ بْنِ نَجَبَهَ ، وَ رِفَاعَهَ بْنِ شَدَّادٍ ، وَ حَبِیبِ بْنِ مُظَاهِرٍ ، وَ شِیعَتِهِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُسْلِمِینَ مِنْ أَهْلِ اَلْکُوفَهِ، سَلاَمٌ عَلَیْکَ، فَإِنَّا نَحْمَدُ إِلَیْکَ اَللَّهَ اَلَّذِی لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ، أَمَّا بَعْدُ: فَالْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِی قَصَمَ عَدُوَّکَ اَلْجَبَّارَ اَلْعَنِیدَ، اَلَّذِی اِنْتَزَى عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّهِ، فَابْتَزَّهَا، وَ غَصَبَهَا فَیْئَهَا، وَ تَأَمَّرَ عَلَیْهَا بِغَیْرِ رِضًى مِنْهَا؛ ثُمَّ قَتَلَ خِیَارَهَا، وَ اِسْتَبْقَى شِرَارَهَا، وَ جَعَلَ مَالَ اَللَّهِ دُولَهً بَیْنَ جَبَابِرَتِهَا وَ أَغْنِیَائِهَا، فَبُعْداً لَهُ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ. إِنَّهُ لَیْسَ عَلَیْنَا إِمَامٌ؛ فَأَقْبِلْ لَعَلَّ اَللَّهَ أَنْ یَجْمَعَنَا بِکَ عَلَى اَلْحَقِّ، وَ اَلنُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ فِی (قَصْرِ اَلْإِمَارَهِ) لَسْنَا نَجْتَمِعُ مَعَهُ فِی جُمُعَهٍ وَ لاَ نَخْرُجُ مَعَهُ إِلَى عِیدٍ، وَ لَوْ قَدْ بَلَغَنَا أَنَّکَ قَدْ أَقْبَلْتَ إِلَیْنَا أَخْرَجْنَاهُ حَتَّى نُلْحِقَهُ بِالشَّامِ، إِنْ شَاءَ اَللَّهُ، وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ» . ثُمَّ سَرَّحْنَا بِالْکِتَابِ مَعَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سَبْعٍ اَلْهَمْدَانِیِّ وَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ وَالٍ [اَلتَّمِیمِیِّ] . فَخَرَجَ اَلرَّجُلاَنِ مُسْرِعَیْنِ حَتَّى قَدِمَا عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِمَکَّهَ، لِعَشْرٍ مَضَیْنَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ . ثُمَّ لَبِثْنَا یَوْمَیْنِ، ثُمَّ سَرَّحْنَا إِلَیْهِ: قَیْسَ بْنَ مُسْهِرٍ اَلصَّیْدَاوِیَّ وَ عَبْدَ اَلرَّحْمَنِ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْکَدِنِ اَلْأَرْحَبِیَّ وَ عُمَارَهَ بْنَ عُبَیْدٍ اَلسَّلُولِیَّ ، فَحَمَلُوا مَعَهُمْ نَحْواً مِنْ [مِائَهٍ] وَ خَمْسِینَ صَحِیفَهً مِنَ اَلرَّجُلِ وَ اَلاِثْنَیْنِ وَ اَلْأَرْبَعَهِ. قَالَ: ثُمَّ لَبِثْنَا یَوْمَیْنِ آخَرَیْنِ، ثُمَّ سَرَّحْنَا إِلَیْهِ هَانِئَ بْنَ هَانِئٍ اَلسَّبِیعِیَّ وَ سَعِیدَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِیَّ وَ کَتَبْنَا مَعَهُمَا: « بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِیمِ ، لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ، مِنْ شِیعَتِهِ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُسْلِمِینَ، أَمَّا بَعْدُ: فَحَیَّهَلاَ؛ فَإِنَّ اَلنَّاسَ یَنْتَظِرُونَکَ، وَ لاَ رَأْیَ لَهُمْ فِی غَیْرِکَ، فَالْعَجَلَ اَلْعَجَلَ! وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ» . وَ کَتَبَ شَبَثُ بْنُ رِبْعِیٍّ . وَ حَجَّارُ بْنُ أَبْجَرَ وَ یَزِیدُ بْنُ اَلْحَارِثِ بْنِ یَزِیدَ بْنِ رُوَیْمٍ وَ عَزْرَهُ بْنُ قَیْسٍ . وَ عَمْرُو بْنُ اَلْحَجَّاجِ اَلزُّبَیْدِیُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلتَّمِیمِیُّ : «أَمَّا بَعْدُ فَقَدِ اِخْضَرَّ اَلْجِنَانُ، وَ أَیْنَعَتِ اَلثِّمَارُ، وَ طَمَّتِ الجُمَامُ ، فَإِذَا شِئْتَ فَأَقْدِمْ عَلَى جُنْدٍ لَکَ مُجَنَّدٍ؛ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ» .)
[۶] إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات ، جلد ۵ ، صفحه ۹۸ (وَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَلْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْمَدَائِنِیِّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْفَضْلِ اَلْهَاشِمِیِّ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: اَلْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اِسْمُهُ اِسْمِی، وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی، وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی، وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی، یُقِیمُ اَلنَّاسَ عَلَى مِلَّتِی وَ شَرِیعَتِی، وَ یَدْعُوهُمْ إِلَى کِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، مَنْ أَطَاعَهُ أَطَاعَنِی، وَ مَنْ عَصَاهُ عَصَانِی وَ مَنْ أَنْکَرَهُ فِی غَیْبَتِهِ فَقَدْ أَنْکَرَنِی، وَ مَنْ کَذَّبَهُ فَقَدْ کَذَّبَنِی، وَ مَنْ صَدَّقَهُ فَقَدْ صَدَّقَنِی، إِلَى اَللَّهِ أَشْکُو اَلْمُکَذِّبِینَ لِی فِی أَمْرِهِ، وَ اَلْجَاحِدِینَ لِقَوْلِی فِی شَأْنِهِ، وَ اَلْمُضِلِّینَ لِأُمَّتِی عَنْ طَرِیقِهِ، وَ سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ .)
[۷] المزار الکبیر، صفحه ۲۲۰ (عن صفوان عن ابی عبدالله الصادق جعفر بن محمد: …وکاشف الکرب عن وجهه الذی جعلته سیفا لنبوته، و آیهً لرسالته، وشاهدا على امته، و دلاله لحجته، ، وحاملا لرایته ، ووقایه لمهجته ، وهادیا لامته ، ویدا لبأسه ، و تاجاً لرأسه…)
[۸] الکافی ، جلد ۱ ، صفحه ۴۷۳ (بَعْضُ أَصْحَابِنَا عَنِ اِبْنِ جُمْهُورٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ سَمَاعَهَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ قَالَ: وَجَّهَ أَبُو جَعْفَرٍ اَلْمَنْصُورُ إِلَى اَلْحَسَنِ بْنِ زَیْدٍ وَ هُوَ وَالِیهِ عَلَى اَلْحَرَمَیْنِ أَنْ أَحْرِقْ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ دَارَهُ فَأَلْقَى اَلنَّارَ فِی دَارِ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ فَأَخَذَتِ اَلنَّارُ فِی اَلْبَابِ وَ اَلدِّهْلِیزِ فَخَرَجَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَتَخَطَّى اَلنَّارَ وَ یَمْشِی فِیهَا وَ یَقُولُ أَنَا اِبْنُ أَعْرَاقِ اَلثَّرَى أَنَا اِبْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ)
پاسخ دهید