در این متن می خوانید:
      1. دو مقطع و دو موضع‌گیری در زندگانی حضرت ابراهیم (علیه السّلام)
      2. درخواست جبرئیل از ابراهیم (علیه السّلام)
      3. وحشت نداشتن جناب ابراهیم از آتش دنیا و شکنجه
      4. صاحب فرزند شدن حضرت ابراهیم در سنّ پیری
      5. ترس حضرت ابراهیم از مهمانان خود در سنّ پیری
      6. علّت ترس حضرت ابراهیم از دست دراز نکردن مهمانان به سمت غذا
      7. درخواست حضرت ابراهیم از خدا برای قرار دادن اهل بیت در صلب ایشان
      8. انتقال ذات مقدّس رسالت مآب از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره
      9. روایات نور و انتقال نور پیامبر به صلب حضرت ابراهیم (علیه السّلام)
      10. علّت ترس نداشتن حضرت ابراهیم در دوران جوانی
      11. علّت ترس حضرت ابراهیم در سنین پیری
      12. سیر عالم تدبیر به عالم تقدیر حضرت ابراهیم
      13. درخواست غایت سیر پروردگار از اولیای خود
      14. پیش‌بینی میزان دقیق لشکر توسّط امیر المؤمنین
      15. پیوستن اویس قرن به لشکر امیر المؤمنین
      16. تلاش حضرت موسی برای رسیدن به مقام حضرت زهرا
      17. سیر مقام حضرت زهرا به سوختن است نه ساختن
      18. علّت تعجّب حضرت خضر از سلام حضرت موسی در آن وادی
      19. خارج شدن حضرت نوح از کرب و ورود امام حسین به کرب
      20. در کرب و بلا بودن سیّد الشّهداء در هنگام شهادت
      21. دعای حضرت سیّد الشّهداء در ساعات شهادت

«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ بَارِیءِ الْخَلَائِقِ أَجْمَعِینَ بَاعِثِ الأنْبیاءِ وَ الْمُرسَلینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی سَیِّدِنَا وَ نَبیِّنا حَبیبِ إلَهِ الْعالَمینَ أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ الْمَعْصُومِینَ الْمُقَرَّبینَ الْمُنتَجَبینَ وَ لَا سِیَّمَا بَقِیَّهِ اللَّهِ فِی الْأَرَضِینَ وَ اللَّعْنَهُ اللَّهُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلَی یَومِ الدِّینَ آمینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ».

« فَقَد قَالَ العَظیم فِی کِتَابِهِ الکَریمَ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ * وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ * وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ * سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ».[۱]

این آیات مبارکات در سوره‌ی شریفه‌ی صافّات، در مباحث معرفتی بسیار مورد توجّه ارباب معرفت واقع شده است و در خصوص ماجرای کربلا هم این آیه‌ی شریفه از آن آیاتی است که بسیار مورد بحث و فصح قرار گرفته است و بنده هم چند کلمه حول برخی از آن مطالبی که با این آیات مبارکات سر و کار پیدا می‌کند، عرض خواهم کرد.

IMG_2784

دو مقطع و دو موضع‌گیری در زندگانی حضرت ابراهیم (علیه السّلام)

در سؤالی که از محضر امام (علیه الصّلاه و السّلام) شده است که این سؤال واقعاً سؤال است، این را به عنوان مدخل بحث به محضر شما معروض می‌داریم. راوی از امام (علیه الصّلاه و السّلام) سؤال می‌کند که برای من یک مطلبی به صعوبت خود مانده است و آن مطلب این است که ما برای جناب ابراهیم دو مقطع می‌بینیم، در این دو مقطع هم ما با دو موضع‌گیری از جناب ابراهیم روبرو هستیم.

درخواست جبرئیل از ابراهیم (علیه السّلام)

یک موضع‌گیری در سنین نوجوانی است که به تعبیر قرآن «فَتَن» یک جوان، یک نوجوانی است که بعد از آن که آن ماجراها برای این جناب واقع شده است و نمرود می‌خواست او را به عذاب مبتلا کند، وقتی او را به منجنیق گذاشتند و خواستند این جناب را به درون آتش پرتاب کنند که باز در همین سوره‌ی مبارکه دارد که: «قالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْیاناً فَأَلْقُوهُ فِی الْجَحیمِ * فَأَرادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَسْفَلینَ»[۲] وقتی خواستند چنین جنایتی کنند، در آن حال جناب جبرئیل (علیه السّلام) فرود آمد و سؤال کرد که «أَ لَکَ حَاجَهٌ یَا خَلِیلَ اللَّهِ»[۳] سؤال کرد که آیا شما به من حاجتی داری؟ یعنی من جبرئیل هستم، با آن قدرتی که دارم، با شهپر خود، من این قدرت را دارم که چنین و چنان کنم. همه‌ی این بساط را به هم بریزم و این عذاب را از شما بردارم و به یک گروه دیگری بفرستم یا هر فرض دیگری که «أَ لَکَ حَاجَهٌ یَا خَلِیلَ اللَّهِ»؛ آیا شما به من هیچ حاجتی دارید؟ جناب ابراهیم آن‌جا می‌فرمایند: «(أما انت فلا) أَمَّا إِلَیْکَ فَلا» من به تو هیچ حاجتی ندارم.

IMG_2759

وحشت نداشتن جناب ابراهیم از آتش دنیا و شکنجه

آن‌گاه سؤال می‌کنند که آیا شما به خدا حاجتی دارید؟ می‌فرماید: «عِلمُهُ بِحَالی یُغْنِیَنِی أن‏ مقالی»این‌که خدا می‌داند من در چه حالی هستم، دیگر من را از سخن گفتن بی‌نیاز می‌کند. این مربوط به نوجوانی جناب ابراهیم بود. یعنی جناب ابراهیم از آن آتش و از آن بنیان، از آن شکنجه نمی‌ترسد.

صاحب فرزند شدن حضرت ابراهیم در سنّ پیری

این موضوع با انضمام روایت که به خدمت شما معروض داشتم، از بدیهیات بحث‌های تفسیری است. یعنی هیچ مطلبی نیست که مورد خلاف یا نقاش باشد؛ هیچ، مطلب در نوع خود کاملاً معلوم و واضح است. آن‌گاه در سنّ پیری، بعد از آن که جناب ابراهیم (علیه السّلام) حالا در سن کمال هم ؟؟ ۶:۵۱ گذشته، سن پیری است و دلیل این‌که سنّ پیری است، باز این آیه‌ی قرآن است که: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی وَهَبَ لی‏ عَلَى الْکِبَرِ إِسْماعیلَ وَ إِسْحاقَ»[۴] یعنی صاحب فرزند شدن جناب ابراهیم در سنّ پیری بوده است. این دیگر معلوم است؛ سنّ پیری، سنّی است که انسان منتظر این است که دعوت الهی را اجابت کند.

 حالا در این سن سه ملک، آن هم در تمثّل بشری به جناب ابراهیم وارد شده‌اند، این‌ها فرستاده‌ی قوم نوح به سوی قوم لوط هستند، جناب ابراهیم برای این‌ها یک  را آماده می‌کند، وقتی جناب ابراهیم می‌بیند این سه ملک که در صورت ظاهر بشر هستند ولی دست دراز نمی‌کنند « أیدیَهُم» این‌ها به سوی این طعام بریان دست دراز نمی‌کنند، یک خوفی او را دربرمی‌گیرد. «فَأَوْجَسَ فی‏ نَفْسِهِ خیفَهً»[۵] او را یک خوفی می‌گیرد.

IMG_2756

ترس حضرت ابراهیم از مهمانان خود در سنّ پیری

 سؤال راوی این است می‌گوید: جناب ابراهیم در سنّ جوانی خود از آن همه آتش نترسید، در سنّ پیری و از این‌که این‌ها یک دستی به سوی غذا دراز نکردند و در ذهن خود احتمال سوء قصدی داد، ترسید. سؤال واقعاً مهم است، نه این‌که بی‌دقّت یک چیزی را مطرح کرده باشد که این چطور می‌شود فرستاده‌ی خدا، پیغمبر خدا در سنّ جوانی که هنوز در امر رسالت شروع سیر جناب ابراهیم است، ایشان از آن همه آتش نمی‌ترسد، بعد در سنّ پیری از یک احتمالی که داده می‌شود، این‌که این‌ها به سوی این طعام دست دراز نکردند جناب ابراهیم ترسید.

علّت ترس حضرت ابراهیم از دست دراز نکردن مهمانان به سمت غذا

امام (علیه الصّلاه و السّلام) در مقام جواب فرمودند: آیا تو در قرآن این آیه را نخوانده‌ای؟ «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»[۶] گفت: بله. این آیه ای در قرآن است؛  فرمودند: این‌که آن آیاتی را خداوند متعال به جناب ابراهیم نمایانید و جناب ابراهیم از آن طایفه‌ی صاحب یقین شد، هیچ فکر کردید که آن آیات چیست؟ گفت: نه. امام (علیه الصّلاه و السّلام) فحواًخود صریح کلام یک فحوایی دارد، صراحت کلام این است که- فرمودند: خداوند متعال نور ما اهل بیت را به ابراهیم نشان داد و فرمود که ما علّت غایی خلقت هستیم. این آن آیاتی است که آن‌ها را خداوند متعال به جناب ابراهیم به عنوان ملکوت سماوات و ارض نشان داده است. در معنا این می‌شود که خداوند متعال بیان علّت غایی به جناب ابراهیم کرده است که این خلقت علّت غایی دارد و علّت غایی آن هم این ذوات مقدّسه است.

همه‌ی آقایان این را می‌دانند که اگر علّت غایی منتفی بشود، دیگر حکمت فعل از بین می‌رود. این بحث دیگر یک بحث منطقی و عقلی است. آن‌جا که در یک فعلی، یک غایتی است و یک نتیجه‌ای است، عند انتفاع آن غایت و نتیجه‌ی فعل، فعل لغو می‌شود.

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش            بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

حالا اگر آن گل نباشد، این دیگر بیکار است بخواهد به این خار خود را سرگرم کند؟! این‌ها همه به واسطه‌ی آن گل است.

درخواست حضرت ابراهیم از خدا برای قرار دادن اهل بیت در صلب ایشان

در فحوای کلام امام (علیه الصّلاه و السّلام) است که خداوند متعال به جناب ابراهیم (علیه الصّلاه و السّلام) نمایانیده است که من این خلقت را برای ذات مقدّس رسالت مآب و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم صلوات الله أجمعین) خلق کرده‌ام. این معنا در تمام روایات به شکل صریح آمده است. در روایات نور، در سایر روایات إلی ماشاءالله آمده است و در اخبار معراجی إلی غیر النّهایه آمده است. یعنی خود این مطلب در محل خودش کاملاً معلوم است. خودش در محلّ خود ثابت مطلق است. حالا دارند امام (علیه الصّلاه و السّلام) به این موضوع هم استناد می‌فرمایند که ما علّت غایی خلقت هستیم. فرمودند: که آیا می‌شود این علّت غایی نفی بشود و منتفی بشود؟ گفت که: نه؛ فرمودند که جناب ابراهیم از خدا خواست که ما اهل بیت را در صلب او قرار بدهد. این در قرآن وجود دارد که جناب ابراهیم دارند دعا می‌کنند: «وَ اجْعَلْ لی‏ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ»[۷] که نبیّ مکرّم اسلام فرمود: آن لسان صدقی که بر جناب ابراهیم دعا کرد، آن من هستم. باز در جای دیگری دارد: «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ»[۸] این هم باز همان دعای جناب ابراهیم در حقّ ذات مقدّس رسالت مآب (علیه و آل صاحب السّلام) است. ببینید این دو مطلب به شکل صریح در قرآن آمده است. یکی: «وَ اجْعَلْ لی‏ لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرینَ»، دیگری «رَبَّنا وَ ابْعَثْ فیهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَهَ».

انتقال ذات مقدّس رسالت مآب از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره

فرمود: جناب ابراهیم (علیه الصّلاه و السّلام) از خدا خواست که خدایا این نور را در صلب من قرار بده. موضوع انتقال نور ذات مقدّس رسالت مآب از اصلاب شامخه به ارحام مطهّره این هم در قرآن وجود دارد و هم در زیارات ما است. در قرآن می‌فرماید: «وَ تَوَکَّلْ عَلَى الْعَزیزِ الرَّحیمِ * الَّذی یَراکَ حینَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدینَ»[۹] یعنی «وَ مِن صُلبٍ إلَى صُلبٍ، وَ مِن رَحِمٍ إلَى رَحِمٍ‏».[۱۰]

یا در آن آیه‌ی شریفه که می‌فرماید: «وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی أُنْزِلَ مَعَهُ»[۱۱] که این هم باز به ذات مقدّس امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تفسیر شده است. در روایات هم دیگر بسیار ذکر شده است. «أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی الْأَصْلَابِ الشَّامِخَهِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَه».[۱۲] این هم باز مجموعه روایات نور.

بودند علی و ذات احمد یک نور به بارگاه سرمد /  چون عهد وجود، گشت معهود / چون مهد شهود، شد ممهّد  /  آئینه شکفت از تجلّى  /  یک جلوه بتافت در دو مشهد؛ تا آخر شعر.

روایات نور و انتقال نور پیامبر به صلب حضرت ابراهیم (علیه السّلام)

این شعر از مرحوم آیت الله حبیب خراسانی، آن مرد ملّای ورع است. خود روایات نور که إلی ماشاءالله است، این‌که: «یَا جَابِر، أوَّلُ مَا خَلَقَ اللّه نُور نَبیّکَ‏»[۱۳]. امام فرمودند که این نور را خداوند متعال به صلب جناب ابراهیم (علیه الصّلاه و السّلام) منتقل فرموده بود و جناب ابراهیم براساس وعده‌ی الهی آسوده خاطر بود که تا این نور به صلب دیگری منتقل نشود، صدمه نمی‌بیند. مثل این‌که شما توفیق تشرّف به محضر آقا امام زمان پیدا کنید، آقا به شما بفرماید شما تا حج نروی نمی‌میری، خوب دیگر خیال تو راحت است. شما خود را در هر مهلکه‌ای بیندازی، باز می‌گویی که: مولای من فرموده است من نمی‌میرم، من هستم.

علّت ترس نداشتن حضرت ابراهیم در دوران جوانی

حالا خدا به جانب ابرهیم (علیه الصّلاه و السّلام) فرموده است که: ما این نور را به صلب تو منتقل کردیم و ما هم به تو این وعده را دادیم که آن نور را ما از صلب تو به ظهور برسانیم و لذا دیگر خیال او راحت است. او را سر منجنیق که هیچ، اگر او را روی خود آتش هم بگذارند، باز خیال او راحت است.

دوست همان به که بلاکش بود               عود همان به که در آتش بود.

جام جفا باشد دشوارخوار                   چون ز کف دوست بود خوش بود.

زهر بنوش از قدحی کان قدح               از کرم و لطف منقش بود

عشق خلیلست درآ در میان                  غم مخور ار زیر تو آتش بود

سرد شود آتش پیش خلیل                   بید و گل و سنبله کش بود

وقتی خدا به او وعده داد که ما این نور را از صلب تو به ظهور می‌رسانیم و او از فرزندان تو است و لذا دیگر خیال او راحت بود. او را وقتی که به منجنیق گذاشتند، گفتند: می‌خواهیم تو را در آتش پرت بکنیم. گفت: اگر این عالم را آب ببرد، من را خواب می‌برد. تا این نور به ظهور نرسد، من صدمه نمی‌بینم، زود باشید هر کار می‌خواهید بکنید بکنید. این مربوط به جوانی او.

علّت ترس حضرت ابراهیم در سنین پیری

امّا در سنّ پیری این نور به اسماعیل منتقل شده بود. هر آنی احتمال می‌داد که مرگ او فرا رسیده باشد، دیگر این نور از ابراهیم به اسماعیل منتقل شده بود بالأُبوّه و البنوّه. لذا هر آنی منتظر بود که پیک مرگ سراغ او بیاید. لذا ترسید که مبادا این سه به قصد سوء به سوی او آمده باشند.

سیر عالم تدبیر به عالم تقدیر حضرت ابراهیم

 حالا از شما می‌پرسم با این بحثی که شد، سر بریدن جناب اسماعیل، حالا سر بریدن فرزند است یا سر بریدن علّت غایی است کدام یک از این‌ها است؟ تمام اهل معرفت گفتند: سیر جناب ابراهیم، سیر عالم تدبیر به تقدیر است. گفتند که: غایت سیر این است که

سخت مشکل بود کار از دست عقل         من به دست عشق آسان کرده‌ام

سیر جناب یونس هم باز همین است. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ»[۱۴] او را چنین گمان آمد که ما چنین مقدّر نکرده‌ایم. «فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ» او را چنین گمان آمد. جناب ابراهیم دارد یک عمری با خود می‌جنگد که خدایا من از عالم تدبیر خود را به سمت عالم تقدیر بکشانم. یعنی کار به آن‌جا برسد که در مقام تسلیم مطیع محض بوده باشم.

درخواست غایت سیر پروردگار از اولیای خود

 این آن غایت سیری است که خداوند متعال این سیر را از اولیای خود طلب کرده است. این همان نهایت فراموش کردن خود است. این همان انتهای زیرپا گذاشتن آن چیزی است که حالا آن‌ها فرمودند: سیر از عالم تدبیر به عالم تقدیر است.

پیش‌بینی میزان دقیق لشکر توسّط امیر المؤمنین

 مرحوم آیت الله آقای خویی (رحمه الله علیه) این را آوردند در کتاب مستطاب مجمع الرجال الحدیث، این روایت را آوردند. می‌فرمایند که امیر المؤمنین (علیه الصّلاه و السّلام) در رحبه بودند، بیرون شهر کوفه مردم ایستاده بودند فرزند عبّاس می‌گوید، -عبد الله بن عبّاس می‌گوید- دیدم یک گرد وخاکی دارد از دور به چشم می‌رسد. من همین‌طور که به گرد و خاک می‌نگریستم، حضرت به من فرمودند: فرزند عبّاس این‌ها هزار نفر هستند از سمت یمن می‌آیند و می‌خواهند با من بیعت بکنند. جناب ابن عبّاسِ حبر امّت می‌گوید: من را من بشمارم، ببینم واقعاً حالا این‌ها هزار تا هستند یا نه. ببین این‌طور می‌شود. می‌گوید: شروع به شمردن کردم، دیدم این‌ها ۹۹۹ نفر هستند. یک ضغطه‌ای به من وارد شد که حضرت فرمودند: این‌ها هزار نفر هستند، چرا یک نفر کم است.

پیوستن اویس قرن به لشکر امیر المؤمنین

تا این وضع برای من پیش آمد، دیدم که آقا امیر المؤمنین به من نهیب زد که فرزند عبّاس صبر بکن که بزرگ آن‌ها، آقای آن‌ها و رئیس آن‌ها دارد از قفای آن‌ها می‌آید. می‌گوید: یک مرتبه دیدم یک پیرمردی سوار شتر است دارد می‌آید. از فرط پیری خمیده شده است و ابروان او به سمت پایین آمده است. از شدّت ذکر خدای ذو الجلال این لب‌های او شکاف برداشته است و ترکیده است. از کثرت سجده پیشانی او پینه بسته است. می‌گوید: همین‌طور آمد مقابل آقا امیر المؤمنین شتر خوابید. همین‌طور به حضرت نگاه می‌کند. حضرت فرمود: «مَنْ أَنْتَ» چه کسی هستی؟ گفت: «لَا أَدْرِی» این در معجم الرّجال الحدیث است. «مَنْ أَنْتَ» تو چه کسی هستی؟ گفت: «لَا أَدْرِی» گفت: نمی‌دانم. فرمودند: «کُنْ أُوَیْساً» باش اویس. عرض کرد: «أَنَا أُوَیْسٌ کُنْ قَرَنِیّاً» باش قرنی. عرض کرد: «أَنَا أُوَیْسٌ الْقَرَنِیُّ» این‌که جناب ابراهیم (علیه الصّلاه و السّلام) در این سیر است، این‌که دارد به این سمت حرکت می‌کند «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً»[۱۵] شما این را ببینید آقایان بحث آن را کردند.

IMG_2736

مرحوم امام این را در کتاب مستطاب شاید مصباح الهدایه باشد، شاید آن‌جا باشد آورده است. می‌فرماید: از کوکب نفس سیر کرد به قمر قبر و از قمر قبر سیر کرد به خورشید روح و از خورشید روح حالا می‌خواهد برود به سمت حق تعالی جلّد عظمته. «قالَ إِنِّی ذاهِبٌ إِلى‏ رَبِّی سَیَهْدینَ * رَبِّ هَبْ لی‏ مِنَ الصَّالِحینَ»[۱۶] این «هَبْ لی‏ مِنَ الصَّالِحینَ» برای چه کسی است؟ که همان نور هم باز به او انتقال پیدا بکند. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ» دارد با خود می‌پیچد که ما توانستیم آخر این مقام تدبیر را زیر پا بگذاریم و به سمت وادی تقدیر برویم. آیا ما توانستیم این کار را بکنیم؟ آیا ما توانستیم به این‌جا رو بکنیم؟

خیز و رو آور به معراج یقین                بی براق و رف رف و روح الامین

نیستی معراج مردان خداست                 نیست مـعـراج حـقیـقت غـیر از این

عاشق آن باشد که نشناسد ز هم            صلح و جنگ و لطف و قهر و مهر و کین

دست اندر دامن دیوانگی دور کن            از خویش عقل دوربین

هر زمانی بعد از ابراهیم‌وار                            می‌سراید لا احب الافلین

این مطلب را تا این‌جا داشته باشید.

تلاش حضرت موسی برای رسیدن به مقام حضرت زهرا

رسیدن از یک جای دیگر برای شما شروع می‌کنم. بعد از این‌که سیر جناب ابراهیم این‌جا تمام می‌شود؛ شما می‌بینید در صریح سوره‌ی مبارکه‌ی صافات می‌فرماید: «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ»[۱۷] سلام به جناب ابراهیم. در قبل آن باز می‌فرماید: «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ‏»[۱۸] حالا شما به سراغ قرآن برگردید. می‌فرماید: «وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُباً»[۱۹] می‌گوید: جناب موسی به همراه خود فرمود: می‌روم تا مجمع البحرین برسم. مجمع البحرین در تفسیر اهل بیت مقام فاطمه‌ی زهرا است. این باز وجود دارد که جناب موسی بن عمران این در پی سیر سوختن است.

IMG_2737

سیر مقام حضرت زهرا به سوختن است نه ساختن

 «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانَ‏»[۲۰] سیر مقام حضرت زهرا به سوختن است، نه به ساختن. این باز است که جناب موسی بن عمران در سیر سوختن است. «فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ أَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها»[۲۱] کجای عالم دیدید که برکت به سوختن باشد. هر کجا شما دیدید که برکت به ساختن است، نه سوختن. «وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً فَأَنْبَتْنا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصیدِ»[۲۲] تا آن‌جا می‌فرماید: «کَذلِکَ الْخُرُوجُ‏»[۲۳] حالا این‌جا می‌فرماید: «نُودِیَ أَنْ بُورِکَ» این‌که مبارک شده است. «مَنْ فِی النَّارِ» هر کسی که در آتش است. «وَ مَنْ حَوْلَها» و هر کسی دور آن است. نه «ما فی النّار و ما حولها» «مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها» یعنی آن کسی که در آتش است و آن کسی که حول آن است. شما به سراغ تفسیر مجمع بیایید، من دارم از همین تفاسیر دم دستی برای شما می‌گویم. همین تفاسیر مطرح را بنده این‌جا دارم خدمت شما مطرح می‌کنم. می‌فرماید: وقتی جناب موسی برگشت می‌گویند: اولی که رد شد چشم او به کسی افتاد و گفت: این اصلاً کسی نیست. همین جنابی بوده است که جناب موسی به دنبال او بوده است. می‌گوید: دید یک کسی خوابیده است و یک پلاسی روی خود کشیده است. پای او از آن طرف بیرون زده است، سرش از این طرف بیرون زده است. گفت: این کسی نیست. وقتی که جناب موسی فرمود: -الله اکبر چقدر این آیات شریفه ظریف است- «فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا»[۲۴] اوّل فرمود: ۸۰ سال راه می‌روم تا برسم به آن چیزی که می‌خوانم. یک مقدار که رد شدند، خسته شد. ملّای رومی می‌گوید: یک چند قدم جلو آمدی خسته شدی.

IMG_2748

بسته بدی تو در و بام سرا                             آمدت آن حکم ز بامی دگر

گر به سنام سر گردون روی                 بر تو قضا راست سنامی دگر

ای ز تو صد کام دلم یافته                             می‌طلبد دل ز تو کامی دگر

وقتی رد شدند «فَلَمَّا جاوَزا قالَ لِفَتاهُ آتِنا غَداءَنا» بیاورید بخورید. «لَقَدْ لَقینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً» علامت آن‌ها ماهی بود و خواست که آن ماهی را بخورند. آن علامتش ماهی بود، خواست ماهی را بخورد. «قالَ أَ رَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنا إِلَى الصَّخْرَهِ» به یاد داری آن‌جا ما با آن سنگ… «فَإِنِّی نَسیتُ الْحُوتَ» ماهی از یاد من رفت. «وَ ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ» هول هم شده بود. «وَ ما أَنْسانیهُ» هم که شده بود، «وَ ما أَنْسانیهُ» یک دفعه‌ای شده بود، از هول. «وَ ما أَنْسانیهُ إِلاَّ الشَّیْطانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَ اتَّخَذَ سَبیلَهُ فِی‏ُ فِی الْبَحْرِ عَجَباً * قالَ ذلِکَ ما کُنَّا نَبْغِ» ای بابا همان‌جا بود که ما رد شدیم. «فَارْتَدَّا عَلى‏ آثارِهِما قَصَصاً * فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا».

علّت تعجّب حضرت خضر از سلام حضرت موسی در آن وادی

حالا شما به سراغ تفسیر مجمع بیا ببین این‌جا معصوم (علیه السّلام) چه فرموده است، می‌فرماید: وقتی جناب موسی رسید -آقایان این صریح تفسیر مجمع است- می‌گوید: جناب موسی سلام کرد. «فَأَنکَرَ السَّلامَ»[۲۵] خضر از سلام او تعجّب کرد. «إِذ کانَ بِأَرضٍ لَیسَ فیها سَلامٌ» او در وادی بود که آن‌جا سلام ندارد. آن‌جا وادی سوختن است، نه وادی ساختن. آن وادی سلام ندارد. نهایت سیر جناب ابراهیم را می‌فرماید: «سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ‏»[۲۶] «سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِی الْعالَمینَ‏»[۲۷].

IMG_2754

خارج شدن حضرت نوح از کرب و ورود امام حسین به کرب

 حالا سیر جناب نوح در همین سوره‌ی مبارکه‌ی صافات چیست؟ باز به سورهی مبارکه‌ی برگردید. «وَ لَقَدْ نادانا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجیبُونَ * وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ»[۲۸] نصف کربلا چیست؟ کرب است. ما جناب نوح را از کرب نجات دادیم. در کرب نماند، ما او را از کرب نجات دادیم. ما او را از کرب خارج کردیم امّا حسین به کرب وارد شد. «وَ نَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْکَرْبِ الْعَظیمِ» این مربوط به کرب او. حالا شما به سیر بلای او برسید. وقتی می‌فرماید: «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ *وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ»[۲۹] تا این‌جا می‌فرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ» این است آن بلای مبین. ما جناب ابراهیم را از این بلا به ذبح فدا دادیم. ما جناب نوح را از کرب خارج کردیم و نجات دادیم. ما جناب ابراهیم را از بلا فدا دادیم. «وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ * وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ * سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ».

در کرب و بلا بودن سیّد الشّهداء در هنگام شهادت

 امّا سیّد الشّهداء هم به کرب وارد شد، هم به بالا وارد شد. این‌که «الأمان مِنَ الکَربِ وَ البَلاءِ» وقتی سیّد الشّهداء به وادی کربلا رسید فرمود: «الأمان مِنَ الکَربِ وَ البَلاءِ». سیّد الشّهداء نه از کرب خارج شد، نه از بلا خارج شد. حضرت صاحب فرمود: وقتی جدّ ما به سمت میدان حرکت کرد، محزون بود، جدّ ما مکروب بود که او را غم به خود پیچانده بود. جدّ ما در ساعت شهادت مبتلا بود. هم در کرب است سیّد الشّهداء در وقت شهادت و هم در بلا است در وقت شهادت.

IMG_2760

دعای حضرت سیّد الشّهداء در ساعات شهادت

 آن‌جا تازه دارد دعا می‌کند. جناب نوح دعا کرد: خدایا من را از کرب نجات بده. خدا جناب نوح را از کرب نجات داد. خدا جناب ابراهیم را از بلا نجات داد حالا سیّد الشّهداء دارد در ساعت شهادت دعا می‌کند. «لَئن حَبَستَ أنَّ النَّصر فَاجعَلُ الخَیرِ مِنَّا» ای خداوندا اگر چنانچه نصرت خود را از ما حبس کردی، پس آن را برای خیر ما قرار بده. این دعا در حقّ آقا امام زمان است. «لَئن حَبَستَ أنَّ النَّصر فَاجعَلُ الخَیرِ مِنَّا» جناب ابراهیم مأمور شد سر جناب اسماعیل را ببرد. سر علّت غایی را باید ببرد، سر عقل را دارد می‌برد. می‌فرماید: به رو انداخته بود «وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ»[۳۰] به جبین او را بر زمین زد، نمی‌تواند در چشم او نگاه بکند و سر او را ببرد. این دارد چشم محمّد و آل محمّد را می‌بیند. خوب پدر است، خوب جناب اسماعیل این جناب پدر پیغمبر است، وقتی دارد سر او را می‌برد، دارد سر پیغمبر را می‌برد. او را به رو روی زمین زد.

 


[۱]– سوره‌ی صافات، آیات ۱۰۶ تا ۱۰۹٫

[۲]– همان، آیات ۹۷ و ۹۸٫

[۳]– إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏ ۱، ص ۱۲۱٫

[۴]– سوره‌ی ابراهیم، آیه ۳۹٫

[۵]– سوره‌ی طه، آیه ۶۷٫

[۶]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۵٫

[۷]– سوره‌ی شعراء، آیه ۸۴٫

[۸]– سوره‌ی بقره، آیه ۱۲۹٫

[۹]– سوره‌ی شوری، آیات ۲۱۷ تا ۲۱۹٫

[۱۰]– البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏ ۴، ص ۱۹۳٫

[۱۱]– سوره‌ی اعراف، آیه ۱۵۷٫

[۱۲]– تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج‏ ۶، ص ۱۱۴٫

[۱۳]– غرر الأخبار، ص ۱۹۵٫

[۱۴]– سوره‌ی انبیاء، آیه ۸۷٫

[۱۵]– سوره‌ی انعام، آیه ۷۶٫

[۱۶]– سوره‌ی صافات، آیات ۹۹ و ۱۰۰٫

[۱۷]– همان، آیه ۱۰۹٫

[۱۸]– همان، آیه ۷۹٫

[۱۹]– سوره‌ی کهف، آیه ۶۰٫

[۲۰]– سوره‌ی الرّحمن، آیه ۱۹٫

[۲۱]– سوره‌ی نمل، آیه ۸٫

[۲۲]– سوره‌‌ی ق، آیه ۹٫

[۲۳]– سوره‌ی ق، آیات ۱۱ و ۴۲٫

[۲۴]– سوره‌ی کهف، آیه ۶۲٫

[۲۵]– مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج ‏۶، ص ۷۴۱٫

[۲۶]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۹٫

[۲۷]– همان، آیه ۷۹٫

[۲۸]– همان، آیات ۷۵ و ۷۶٫

[۲۹]– همان، آیات ۱۰۳ تا ۱۰۵٫

[۳۰]– سوره‌ی صافات، آیه ۱۰۳٫

IMG_2672 IMG_2675 IMG_2712 IMG_2715 IMG_2716 IMG_2721IMG_2734 IMG_2735 IMG_2736