ابوسعید خدری از اصحاب پیغمبر می‌گوید نشسته بودیم. عبدالله پسر عمر و عاص هم نشسته بود، چون اهل علم بود. «فَمَرَّ بنِا حُسین بن على»[۱] حسین بن علی آمد عبور کند. «فَسَلَّم» سلام کرد. «فَرَدَّ القَومَ السَّلام» قوم هم جواب دادند و عرض ادب کردند. «فَسَکَتَ عَبدُ اللَّه حتّى فَرَغوا» عبدالله پسر عمر و عاص صبر کرد تا صدا در صدا گم نشود. ساکت شدند «رَفَعَ صَوته» صدای خود را بلند کرد «وَ قالَ وَ عَلیکَ السَّلام وَ رَحمهُ اللَّه وَ بَرکاتُه» خواست مردم عرض ادب او را بشنوند، یعنی صدای او در صدا گم نشود. «ثُمَّ أقبَلَ عَلَى القَوم» بعد به ما رو کرد گفت: «ألا أُخبِرُکُم بِاحَبَّ أهلَ الأرضِ إلى أهلِ السَّماء» به شما بگویم محبوب‌ترین اهل زمین بر اهل آسمان چه کسی است؟ گفتند بگو. گفت: «هُوَ هذا الماشى» همین آقایی که داشت می‌رفت، یعنی سیّد الشّهداء.


[۱]– منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه (خوئى)، ج ‏۱۵، ص ۲۹۳٫