به ابو حنیفه گفتند: چند تا سؤال آماده بکنید، جعفر بن محمّد سلام الله علیه خیلی این طرف و آن طرف دور برداشته است حالا تازه امام مثل اینها درس ندارد. گاهی حجی بشود، چیزی بشود، یک عدّهای بروند دور حضرت را بگیرند، سؤال بکنند، بیا او را مفتضح بکن. ابو حنیفه میگوید: من سؤالها را آماده کردم، یک طوری سؤال نوشتم که بیاید او را در جلسه ضایع بکنم. میگوید: نشستم هر چه خود من بلد نبودم را گفتم، اینها سخت است. او با خودش مقایسه کرده است. هر چه خود من بلد نبودم، خلاصه غوامض را نوشتم. این را فقط ما ننوشتیم عرض کردم ذهبی در سیر اعلام النّبلاء هم آورده است، خیلی از افراد دیگر هم آوردند، از سلفی و سنّی بگیر تا شیعهها. این معروف است چون در جلسهی عمومی اتّفاق افتاده است. وارد شدم که جلوی ابو جعفر منصور دوانقی که اینقدر این آدم لعنه الله علیه مهیب بود.
اوّلاً خوب بعضی از سلاطین مثل یزید لعنه الله علیه بودند که اینها سواد نداشتند. بعضی مثل مأمون و منصور فقیه بودند، عالم بودند. اصلاً منصور دوانقی میگفت: اعلم امّت من هستم، به مالک ابن انس گفت: یک موطّع بنویس، چون اعلم بعد از من تو هستی. یعنی شاه میگفت: اعلم من هستم حالا مالک بن انس هم مثلاً فقیه دوم یک دورهای چون رابطهی آنها با ابو حنیفه بد شد؛ چون ابو حنیفه مالی به زیدیّه کمک میکرد، اینها با هم یک مقدار مشکل پیدا کردند. اصلاً اگر شاگردان ابو حنیفه زمان هارون و مأمون نبودند، حنفیگری از بین رفته بود. شاگردان او وارد حکومت شدند، یک مقدار رشد کردند. خلاصه این گفت: ابو جعفر منصور دوانقی چه کسی است؟ کسی است که صدها هزار آدم کشته است. هزار آدم در داخل دیوار گذاشته است، اسم او میآمد چهار ستون بدن همه میلرزید. اساساً هم شما وارد یک مجلس سلطانی بشوید، نورپردازی هم به سمت جایگاه سلطان است. بلندی و رفعت به سمت سلطان است یعنی همهی توجّهها معطوف به سلطان است، نورپردازی آنجا است همه آنجا را دارند نگاه میکنند، همه سرک میکشند او را ببینند، تاج او را ببینند، خود او را ببینند النّاس هم که عبید الدّنیا آن شوکت ظاهری او جلوه میکند. امام صادق علیه السّلام هم کنار تخت منصور نشسته بوده. ابو حنیفه میگوید: وقتی وارد شدم، این ۴۰ تا سؤال خود را هم در دست گرفتم طبیعتاً وقتی وارد میشوند رو به سمت سلطان هستند. میگوید چنان هیبت امام صادق سلام الله علیه من را گرفت، من اصلاً منصور دوانقی را ندیدم که به او سلام بکنم. با اینکه نزدیک به هم نشسته بودند و نورپردازی آنجا بود، همه داشتند آنجا را نگاه میکردند این هیبت امام صادق من را گرفت این آن چیزی است که ما درک نکردیم.
میخواستند به خیال خود امام هادی علیه السّلام را مفتضح بکنند، گفتند: آقا که خواست از این در داخل بیاید، یک عدّه سیاه را هم گفتند اینجا بایستید که مثلاً فرض کنید طعنه بزنند، بزنند یا آنجا حتّی حضرت را ترور بکنند. این سیاهی که برده شده بود، خوب دشمن اسلام بود، اینها جنگیده بودند حالا هم برده بودند، کینه داشتند، آنها را تحریک کردند مثلاً عامل بدبختیهای شما این آقا است. فرض بکنید که حضرت میآید طعنه بزنند یا خدایی ناکرده آب دهان بیندازند، جسارت بکنند یا حضرت را بزنند. امام هادی سلام الله علیه روحی له الفداء سنّی نداشت مثلاً قریب به ۳۰ سال وقتی وارد شد این ۵۰ تا سیاه به سجده افتادند.
این آن چیزی است که ما از امام زمان علیه السّلام اصلاً نفهمیدیم، ندیدیم. ما ندیدیم. لذا إنشاءالله در قیامت با ما با تخفیف برخورد میکنند. چون ما یک آیتم مهمّی از هدایت را ندیدیم. حق برای ما روشن است، براهین وجود دارد ولی ما این هدایت به رؤیه را ما نداریم. لذا استاد ما اینطور فرمود، فرمود: اصلاً این که آمده است، سؤال کرده است یک جا داریم راوی میآید وارد خیمهی میشود در ایام حج -اینطور که به یاد دارم- زندیق مصری است تا وارد میشود میگوید: آقا اجازه بدهید یک بار دیگر وارد بشوم، هل میشود. خلاصه چه شد که هل شد؟ یکی است که لکنت زبان میگیرد. در مورد زهرای اطهر سلام الله علیه هم ما این را میگوییم، هم از عایشه نقل است که نور چهرهی زهرای اطهر سلام الله علیها روز به چشم میآمد. همان ملعون ازل و ابد وقتی وارد خانه شد، گفت: «عرشی بصری نور وجهها» وقتی زهرای اطهر سلام الله علیها روی زمین افتاده بود، نور صورت او چشم من را زد. یعنی وجود مبارک معصوم برای ما قابل فهم نیست، ما درک نکردیم.
پاسخ دهید