روز جمعه مورخ ۰۷ تیر ماه ۱۳۹۸ و همزمان با شب شهادت ششمین پیشوای شیعیان حضرت امام جعفر ضادق علیه السلام مراسمی با سخنرانی حضرت «آیت الله فاطمی نیا» در مسجد جامع ارگل برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«الحَمدُ لِلّه رَبِّ الْعَالَمِینَ وَ صَلِّی اللَّهُ عَلَی سَیِّدِنَا سَیِّدِ الْأَنْبِیَاءِ وَ أکرَمِ الشُّفَعَاءِ سَیِّدِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ ثُمَّ الصَّلَاهُ وَ السَّلامُ عَلَی جَمِیعِ أَنْبِیَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِکَهِ وَ لا حَولَ وَ قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ»
مقدّمه
همانطور که شما عزیزان و شیعیان در تمام مناطق تهران، تبریز، مشهد و قم و … شهادت مولای عالم امام صادق علیه السلام را بزرگ میدارند و تجمع میکنند، ان شاء الله که خدای متعال به همهی اینها و شما مردم عزیز هر خیری را نازل بگرداند و هر بدی را ان شاء الله از جامعهی ما و کشور ما دور کند.
معنیِ «فقه امام صادق علیه السلام»
بنده زیاد مصدّع نمیشوم، عرض میشود که مطلب راجع به امام صادق علیه السلام بسیار است، بنده حداقل (برای اینکه اغراق نکرده باشم) پنج سال همچنین شبی را در قم برای طلبههای عزیز صحبت کردم و باور بفرمایید خیلی دست به عصا و با ترس و لرز صحبت میکردم، چون همانطور که میدانید تقوای لسانی خیلی مهم است، الحمد لله شما دارید ولی بعضیها ندارند، طرف نماز میخواند و روزه میگیرد ولی تقوای لسانی ندارد! هر چیزی که به زبان او بیاید میگوید، پناه میبریم به خدای متعال، الحمدلله آن صحبتها نتیجه بخش هم شد، البته نوارهای اینها همه جا هست اگر کسی بخواهد گوش کند و بررسی کند میتواند، به هر حال حداقل پنج سال صحبت کردیم که وقتی می گوییم «فقه امام صادق علیه السلام» یعنی چه؟
وقتی ما بچه بودیم و نوجوان بودیم میگفتند و الان هم میگویند، به یکی از اینها که میگوید «فقه امام صادق علیه السلام» گفتم مقصود تو از این «فقه امام صادق علیه السلام» چیست؟ سالها است که گفته میشود!
خلاصه الان که دیگر بنده اینها را گفتهام و الحمد الله ضبط هم شده است دیگر الان نمیتوانم آنها را اعاده کنم و وقت ما هم ایجاب نمیکند.
حال فقط مختصر خدمت شما عرض میکنم که «فقه امام صادق علیه السلام» یعنی همهی علوم! همین. یعنی چکیدهی آن پنج سال این است: «همهی علمها»!
چگونگی شکل گرفتنِ مدرسهی امام صادق علیه السلام
حال در اینجا مؤلف کتاب (که ان شاء الله خدای متعال به او جزای خیر بدهد) مطالب را جمعبندی کرده است که من این را برای شما میخوانم، مؤلف این کتاب که از شیعیان عراق است که زحمت کشیده است، ان شاء الله هر کجا که هست مورد عنایت خدای متعال باشد، البته تصوّر نمیکنم که مؤلف این کتاب در قید حیات باشد، نام مؤلف کتاب «علی محمد علی دُخَیّل» است که انسان باسوادی است و چیزهای خوبی هم نوشته است، اینجا هم یک جمعبندی کرده است، همانطور که میدانید این جمعبندیها اینطور نیست که خلق الساعه حاصل شود، شخص مطالعه میکند و مطالبی به دست میآورد…
جوانان عزیز! شما بدانید معلومات ارزش دارد و معلومات آسان بدست نمیآید.
در این جمعبندی (که خیلی زیباست) میگوید «و کیف الحدیث عن الامام الصادق علیه السلام» میگوید اصلا چگونه درباره آن صحبت کنیم و از کجا شروع کنیم؟
« أعـَنْ علمه؟» آیا از علم ایشان صحبت کنیم؟
چون شخصیت، علم، مکارم اخلاق، هزاران چیز وجود دارد، از کدام صحبت کنیم؟
میگوید: «أعـَنْ علمه، فهو الذی ملأ الدنیا علمه وفقهه – کما یقول الجاحظ» اینجا درواقع «علمه» فاعل «ملأ» است. این امام صادق علیه السلام همان کسی است که علم و فقه او، دنیا را پرکرده است، چنانکه جاهِز این کلام را گفته است و البته خود جاهز مخالف بوده است. «أم عن مدرسته التی لم یشهد التاریخ فی عصوره وأجیاله لها مثیلاً؟» آیا از مدرسه ایشان صحبت کنیم؟ در این مدرسه چه میگفتند؟ مدرسهای که تاریخ نظیر آن را پیدا نکرده است. اگر تمام دنیا را بگردید پیدا نمیکنید… «وناهیک بمدرسه یربو طلابها على أربعه آلاف یدرّس فیها الفقه، والحدیث، والتفسیر، والأخلاق، والفلسفه، والفلک، والطب، والکیمیاء، إلى غیرها من العلوم والفنون»…
اینجا یک نکتهای به شما بگویم، میگوید این مدرسه چهار هزار شاگرد داشته است، لکن این چهار هزار نفر که گفته میشود باید یک قیدی در نظر گرفته بشود و آن این است که شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه در کتاب ارشاد مینویسد «چهار هزار نفر» آن ممتازها بودند.
شیخ مفید رضوان الله علیه اعلی الله مقامه فرد خیلی بزرگی بوده است و کتابهای ایشان نظیر ندارد، ایشان در کتاب ارشاد میفرماید «چهار هزار نفر» آن ممتازها بودند و نه اینکه همهی شاگردانِ ایشان باشند، شاگران ایشان بسیار زیاد بوده است.
خدای متعال یک فرصتی داده بود، در آن عصر ظلمانی خدای متعال مقدّر کرده بود…
همانطور که در مورد حضرت عیسی علیه السلام می فرماید «وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ»[۱] یعنی اینها هر کجا باشند مبارک و مایه برکات هستند، اما آزار هم میبینند!
مگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفرمودند که هیچ پیامبری به اندازه من آزار ندید؟
بخش زیادی از عمر مبارک امام صادق علیه السلام در معاصرت آن شجره خبیثه ملعونه یعنی بنی امیّه سپری گردید.
میخواهم مدرسه را خدمت شما عرض کنم، البته در گذشته گفتهایم و تکرار نمیکنیم که مؤسس این مدرسه جدّ مظلوم ایشان، حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام بود، بارها به دوستان عرض کردهام این مدرسه با شهادت امام حسین علیه السلام شروع شد، حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام استاد این مدرسه بودند، عالمهی غیر معلمه حضرت زینب کبری سلام الله علیها نیز معاون این مدرسه بودند.
اگر در تاریخ نگاه کنید جداً همین گونه شروع شده است، بعد از اینکه نوبت به حضرت سجّاد علیه السلام میرسد… با وجود آنکه ایشان در فشار بوده است ولی مدرسه داشتند، شخصی به ایشان عرضه داشت که آقا حال شما چطور است؟ ایشان در جواب فرمودند: چون نَسَبِ ما به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میرسد هیچ امانی برای ما نیست!
وقتی کسی در خانهی خود نشسته است و میگوید که هیچ امانی برای من نیست حالِ او چطور است؟ امام سجّاد علیه السلام فرمودند چون نَسَبِ بقیهی مسلمانها به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیرسد در امان هستند اما ما در امان نیستیم!
این شخص با این نا امنی مدرسه دارد!
شیعیان را نمیگویم، شما ببینید در میان اهل تسنن چقدر «قال علی بن الحسین علیه السلام» میگویند! شاگردان ایشان بودهاند و ایشان مدرسه داشتهاند، منتها خیلی محدود بودند.
بعد از حضرت سجّاد علیه السلام نوبت به حضرت باقر سلام الله علیه رسید، ایشان خیلی تحت فشار بودند، من از امام زمان ارواحنا فداه خجالت میکشم که بگویم بنی امیّه با امام باقر علیه السلام چه کردند، برادر ناتنی امام باقر علیه السلام یعنی حضرت زید بن علی علیه السلام مرد خیلی بزرگی بود، ایشان به شام رفت تا به «هشام بن عبدالملک» خلیفه اموی آن زمان شکایت ببرد که والی مدینه مرا چنین و چنان کرده است… زید بن علی یک شخصیت اهل بیتیِ عالمِ محترم و مطرح بود که رفته بود یک شکایت کند، بنده هرگز در تمام عمر به زبان نیاوردهام… هشام به جای اینکه به شکایت حضرت زید بن علی برسد یک جسارت به حضرت باقر علیه السلام کرد، میگویند زید آنچنان غضبناک شد که نزدیک بود از پوست خود خارج شود و گفت: من میروم و انتقام این جسارت را میگیرم.
بسیاری از مردم نمیدانند که جناب زید اصلاً چرا قیام کرد، این باید در زمانِ خود گفته شود، زید یک لشکری تهیه کرد، وقتی روی اسب نشست و پرچم بر روی سر ایشان به اهتزاز درآمد گفت: الحمد لله اگر روز قیامت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ببینم میگویم آقا یک قدم برای تو برداشتم، جان برکف گرفتم و قدمی برای شما برداشتم، بعد دیگر شهید شد که داستان ایشان مفصل است، حضرت صادق علیه السلام برای شهادت ایشان خیلی گریه کرد، ائمه علیهم السلام خیلی اشک ریختند…
خلاصه اینکه حضرت باقر علیه السلام خیلی در فشار بودند اما مدرسه را ببینید چه مدرسهای بود!
ای عزیزان و شیعیان امام صادق علیه السلام که اینجا جمع شدهاید و ان شاء الله خدای متعال همهی شما را حفظ کند، بنده در مطالعات خود مطلبی زیباتر از این ندیدم درباره مدرسه حضرت باقر علیه السلام آن هم به قلم یک عالم سنّی متعصب!
«ابن حجر مکّی» خیلی فرد متعصبی است، من از جوانی با کتب او محشور بودم و کتابهای زیادی هم دارد، ایشان به عنوان یک فرد متعصب این مدرسه و این استاد را این گونه توصیف میکند: «هو باقر العلم و شاهر عَلَمِه» حضرت باقر علیه السلام شکافنده علم و پرچمدار علم در جهان است. «طَهُرَت نَفسُهُ» چرا که نَفسِ ایشان پاکیزه است… در آن کتاب خیلی حرفها میزند تا آنکه میگوید: «عمرت اوقاته بطاعه الله و له فی مقامات العارفین» …
عارف یعنی خداشناس، عارف به این نمیگوییم که یک خط مولوی بداند و دیگر هیچ چیز دیگر هم نداند! یک خط حافظ میداند ولی اگر چیزی از او بپرسید میگوید: جمالت را عشق است و فقط باید دلِ تو صاف باشد!
عرفان هم یک رشتهای است! حالا اینکه کسی عرفان را بد بداند یا خوب بداند، یا استکان خود را جدا بگذارد، فرقی نمیکند، از این چیزها بوده و خواهد بود، همهی دنیا چرخید تا یک آیت الله قاضی اعلی الله مقامه الشّریف درست شد اما با این حال علمای نجف بطورِ پنهانی به منزل آقای قاضی میرفتند، چون وقتی کسی میدید مصیبتی درست میشد! میگفتند: عجب! تو هم آنجا بودی؟
عرفان یعنی خداشناسی! حالا اگر این خداشناسی از راه صحیحِ آن باشد، مثل آیت الله قاضی اعلی الله مقامه الشّریف، مثل امام رحمه الله تعالی علیه، مثل علامه رحمه الله تعالی علیه یا مثل شیخ محمد بهاری رضوان الله علیه، آقایان! اینها زبدههای دنیا بودند و نه فقط قم و نجف، افرادی مانند ملا حسینقلی همدانی رحمه الله تعالی علیه و سید علی شوشتری رحمه الله تعالی علیه، عرفان درست یعنی این، اصلاً دنیا برای این آفریده شده است، خلقت عالم برای این عرفان است که یک آیت الله قاضی اعلی الله مقامه الشّریف درست شود و مردم اینطور بشوند. اما این عرفان را چه کسی شناخته است؟
حال مدرسه امام باقر علیه السلام را ببینید که «ابن حجر مکی» به قلم میکشد و میگوید: «و له فی المقامات العارفین ما تکلّ عنه السنه الواصفین». امام باقر علیه السلام در مقامات عارفین مقالاتی دارند که زبان وصف کنندگان از گفتن آن عاجز است!
حال چرا به ایشان «باقر» میگویند؟ «باقر» یعنی شکافنده.
«سمّی بالباقر» چرا به او گفتند شکافنده؟ چون مدرسه او با جاهای دیگر فرق می کرد، «لأنّه اظهر نخبات کنوز العارف» برای اینکه ایشان گنجهای دفن شده معارف را بیرون آوردند.
ایشان این مدرسه را به حضرت صادق علیه السلام تحویل دادند.
یک مدرسهای که هزاران شاگرد دارد، در آن چه چیزی گفته می شود؟ اینجاست که به درد دل ما رسیده می شود که دیگر نه زمان تکرار و نه حال تکرار است، ان شاء الله که شما عزیزان همیشه سالم باشید، من هم خدا را شاکرم که به دعای شما دوستان اهل بیت علیهم السلام الحمد الله خدا به بنده کمک کرده است، بنده از شما التماس دعا دارم.
در مدرسهی امام صادق علیه السلام چه علومی گفته میشد؟
گفتیم «فقه امام صادق علیه السلام» یعنی همه چیز! نویسنده میگوید: «یدرس فیها الفقه» در این مدرسه فقه تدریس میشده است، «والحدیث» حدیث تدریس میشده است، «و التفسیر» تفسیر قرآن تدریس میشده است، «و الاخلاق» اخلاق تدریس میشده است.
ما در گذشته تصوّر میکردیم اخلاق یک چیز جزئی است، بعضیها میپرسیدند فلانی چگونه آدمی است؟ می گفتند آدم خوبی است یک درس اخلاقی دارد، در حوزهها اینگونه مرسوم بود، ولی نمی دانستند هر چه هست در اخلاق است، اگر تمام علمهای دنیا را به دست آوری بدون اخلاق نمیشود! خدای متعال میداند که من چیزهایی دارم تا بگویم ولی والله زبانِ من بسته است که بگویم…
علمای نجف مردان بزرگی بودهاند، فکر نکنید فقط با فقه و اصول به آنجا رسیدهاند، آنها اخلاق داشتند، کرامت داشتند…
دراین مدرسه اخلاق گفته میشود… «و الفلسفه» فلسفه به معنای حقیقی آن گفته میشد نه اینکه گفته شود وجود اصیل است یا ماهیت اصیل است، نخیر! بالاتر از اینها بوده است، «والطبّ» حتی طبّ هم گفته میشده است، «و الکیمیا» کیمیا یعنی «شیمی»، کیمیا هم گفته میشده است… که البته این بحث مفصلی است و من اینها را در گذشته گفتهام و این مسائل مقداری تامل میخواهد… «الی غیرها من العلوم و الفنون» و تمام علمها و فنها در این مدرسه گفته میشده است.
امام صادق علیه السلام در بیان علمای اهل سنّت
اکنون یک نصیحت از حضرت صادق علیه السلام عرض میکنیم.
ما به ایشان افتخار میکنیم، اینها شوخی نیست که حضرت در مدینه نشسته بودند اما…
یکی از بزرگان علمای مصر به نام «شیخ محمد ابو زهره» که معاصراست ولی ممکن است از دنیا رفته باشد، کتابی درباره امام صادق علیهالسلام نوشته است، مینویسد با وجود اینکه امام صادق علیه السلام در مدینه بود اما هر کسی در هر کجا اگر مشکل علمی داشت بر مرکب خود سوار میشد و به مدینه میرفت و از حضرت میپرسید.
«ابن ابی الحدید» دانشمند اهل سنّت میگوید: نه ایران و عراق و نه شام و نه بغداد بلکه «تعلّم الناس الفقه من ابی جعفر الباقر و ولده الصادق» یعنی مردم دنیا علم را از این دو نفر گرفتند: امام باقر علیه السلام وامام صادق علیه السلام!
امامِ ما همچنین امامی است، ما افتخار میکنیم.
اهمیّتِ انتخابِ دوست در بیان امام صادق علیه السلام
نصیحت را بگویم، جوانان عزیز! توجه داشته باشید دین ما دینی نیست که برویم در گوشهای و با همه قطع ارتباط کنیم، نه! بالاخره انسان دوست و رفیق دارد ولی در انتخاب دوست دقت کنید.
این را از جای دیگر نقل میکنم (نه از این کتاب)، فردی میگوید: به خدمت امام صادق علیه السلام رفتم، ایشان در زیرزمینی که چند پله میخورد نشسته بودند، دیدم ایشان تنها نشستهاند، گفتم: آقا! فدای شما شوم! چه شده است؟ فرمودند: «فَسَدَ الزَّمَانُ»[۲]…
حضرت آن روز این فرمایش را انجام دادهاند! امروز که دیگر هیچ است! ای جوانها حواستان جمع باشد.
حضرت فرمودند: «فَسَدَ الزَّمَانُ وَ تَغَیَّرَ الْإِخْوَانُ» یعنی زمان فاسد شده است و برادران عوض شدهاند.
بعضیها عوض میشوند، بلی! ما دیدهایم در برابر چشم خود دیدهایم که عوض شدهاند.
«فَسَدَ الزَّمَانُ وَ تَغَیَّرَ الْإِخْوَانُ فَرَأَیْتُ الِانْفِرَادَ أَسْکَنَ لِلْفُؤَاد» یعنی دیدم اگر تنها بنشینم آرام تر هستم.
البته عرض کردم معنای آن این نیست که همه چیز را رها کنیم و در گوشه ای بنشینیم ولی میگویم اینچنین چیزهایی هم هست، در این دینی که دینِ اجتماع و دین مودّت و محبت است لکن از آن طرف هم باید حواس شما درانتخاب رفیق بسیار جمع باشد.
«گذشت» در رفتارِ امام صادق علیه السلام
مسئلهی «عفو و گذشت» یک قطره از دریاست.
چه میشود اگر در این خانههای خود به نام امام صادق علیه السلام «گذشت کردن» را شروع کنیم؟
گذشت نکن و بگذار همسرت افسرده شود! ای خانم، شما هم گذشت نکن و بگذار شوهرِ تو افسرده شود، نزد پزشک بروید، ان شاء الله خدای متعال این پزشکان را هم حفظ کند، اینها نعمتهای خدای متعال هستند، چون بنده خودم گرفتار هستم میدانم، اما بالاخره همه یکسان نیستند.
مثلاً شما بدنبال قرص افسردگی هستید و میبینید پزشک قرص میدهد و میگوید این قرص را بخور، در حالی که ریشهی آن در خانه خودتان است، اگر یک شب غُر نمیزدی اینگونه نمیشد!
بنده پزشک و داروساز نیستم اما آن پزشک هم راست میگوید ولی میبینید خوب نمیشود، پزشک میگوید باید او بستری شود و به او شوک بدهید! اما اگر به دامن اسلام برگردید نه شوک لازم است و نه به بستری شدن.
یک قطره از دریا نقل میکنم، میگوید: «دَخَلَ سُفْیَانُ الثَّوْرِیُّ عَلَى الصَّادِقِ علیه السلام فَرَآهُ مُتَغَیِّرَ اللَّوْن» «سفیان ثوری» بر امام صادق علیه السلام وارد شد و دید رنگ چهرهی حضرت تغییر کرده است و ایشان ناراحت هستند، «فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِک» پرسید: آقا جان! فدای شما شوم! چه شده است؟ «فَقَالَ کُنْتُ نَهَیْتُ أَنْ یَصْعَدُوا فَوْقَ الْبَیْت» حضرت فرمودند: من نهی کرده بودم که خانواده روی پشت بام نروند (شاید چون حفاظی نداشته یا امان نداشته است، بالاخره زمان قدیم بوده است) «فَدَخَلْتُ فَإِذَا جَارِیَهٌ مِنْ جَوَارِیَّ مِمَّنْ تُرَبِّی بَعْضَ وُلْدِی قَدْ صَعِدَتْ فِی سُلَّمٍ وَ الصَّبِیُّ مَعَهَا» داخل شدم دیدم یک کنیزی که مامور بود از بچههای من نگهداری کند که به او دایه میگویند، با وجود اینکه او را هم نهی کرده بودم دیدم او پنهانی بالا رفته بود و بچهای را هم که قرار است تربیت کند در بغل اوست. «فَلَمَّا بَصُرَتْ بِی ارْتَعَدَتْ وَ تَحَیَّرَتْ وَ سَقَطَ الصَّبِیُّ إِلَى الْأَرْضِ فَمَاتَ» وقتی این کنیز مرا دید لرزید و متحیر شد که به آقا چه بگویم؟ و بچه از بغل او افتاد و از دنیا دفت.
حضرت میفرمایند: رنگ من برای مرگ بچه دگرگون نشد، «فَمَا تَغَیَّرَ لَوْنِی لِمَوْتِ الصَّبِیِّ- وَ إِنَّمَا تَغَیَّرَ لَوْنِی لِمَا أَدْخَلْتُ عَلَیْهَا مِنَ الرُّعْبِ» رنگ من از این موضوع عوض شد که رعب من در دل این زن افتاد و او ترسید، من از این موضوع ناراحت شدم. شما این اخلاقی را چه میگویید؟!
«وَ کَانَ علیه السلام قَالَ لَهَا أَنْتِ حُرَّهٌ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا بَأْسَ عَلَیْکِ مَرَّتَیْنِ»[۳] حضرت فرمودند: تو در راه خدا آزادی و هیچ ایرادی در کار تو نیست؛ حضرت دو مرتبه سند آزادی این کنیز را حضرت قرائت فرمودند.
حالا این از مدرسهی حضرت، این از اخلاقِ ایشان، این از رسیدگی به فقراء، این بزرگواران اینگونه بودهاند اما در مقابل چه مصیبتها کشیدند.
صدای امام صادق علیه السلام در جهان پیچیده است، خودشان نوشتهاند که تمام عالم علم خود را از این بزرگواران گرفتهاند اما ببینید چقدر بی انصافیها در حق امام صادق علیه السلام شده است، در مقابل مزد آن زحمات این شد که در بقیع قبر آن حضرت را خراب کردند!
ذکر مصیبت
امشب شب شهادت است دو جمله ذکر مصیبت کنم، شما میدانید که من اهل مصیبت مکشوف نیستم، اهل بیت علیهم السلام بزرگ هستند، من پنجاه سال منبر رفتهام و یک مصیبت مکشوف نخواندهام، پدر من کسی بود که روز عاشورا نمیتوانستی با او حرف بزنی، اصلاً حواس او جای دیگری بود، فقط اشک میریخت، میگفت من بعضی از مطالب را فقط سالی یک مرتبه میگویم البته اگر اقتضاء باشد، ایشان آدم معمری بود عمر زیادی کرد، یک مرتبه گفت: پنجاه ساله هستم اما اولین مرتبه است که این مطلب را میگویم، او گفت و من دیگر متمرکز نشدم، اگر عاشورایی باشد و آن هم فقط خودم در خودم فکر میکردم…
ما هم آنچه گفتنی بود گفتیم اما دیگر روز به روز هم در حالِ بدتر شدن است، ماشاء الله هر کسی از راه میرسد میخواند و میگوید…
ذکر مصیبت از اینجا شروع میشود: گفته شده است شاگردان امام صادق علیه السلام شب هنگام دفتر و قلم را بالای سر خود می گذاشتند و وقتی صبح که بیدار میشدند و نماز میخواندند به عشق این مدرسه میدویدند، بله! امام صادق علیه السلام شوخی نیست! کسی عاشق امام صادق علیه السلام نشود نمیفهمد عشق یعنی چه!
آقای آیت الله بهاءالدینی شاگردی داشتند، این شاگرد خیلی بزرگ بود، آقا بود، سیّد بود، میگفتند این اگر در را دیر باز میکردند این شاگرد از روی دیوار میرفت و نمیتوانست طاقت بیاورد، دست خودش نبود، نه این که ما یاد بگیریم و فردا از دیوار مردم بالا برویم، عشق مصنوعی نمیشود، یک واقعیتی است.
حال اگر کسی عاشقِ آقای قاضی بشود، نمیتوان برای او کاری کرد، تا چه برسد به امام صادق علیه السلام؟! امام عالمیان! انسانِ عاشق ایشان باشد و بخوابد و صبح به عشق ایشان این دفتر و قلم را بردارد، در آن صورت به سمت ایشان میدویدند و میرفتند.
مردم از خواب بیدار شدند و دیدند جوّ مدینه یک طور دیگری است! سر و صدا میآید! گاهی چنین میگویند: «مات جعفر بن محمد علیه السلام» امام صادق علیه السلام از دنیا رفته است؟ یعنی این واقعیت دارد؟
مردم به هم خبر دادند و مدینه قیامت شد، مردم بر سر خود میزدند و گَرد یتیمی بر سر شیعیان ریخت، مردم گریهها کردند و اشک ها ریختند.
مانند فردا در مدینه هر چه بود از عقل خارج است، امام عالمیان خاموش است، مدرسه ساکت است.
الان میخواهم از آقا اجازه بگیرم و یک مطلبی بگویم، اجازه می گیرم (نه این که آقا واقعا به من اجازه داد) بلکه یعنی خود را کوچک میکنم، امام زمان ارواحنا فداه ما را ببخشید، شب شهادت جدّ شماست، امام زمان! این مردم شما را دوست دارند، من هم ناقابلم و خاک پای این مردم عزادار هستم، با خدای متعال عهد کردهام که هر وقت خواستم امام زمان ارواحنا فداه را صدا بزنم، اگر دیدم حال ندارم ساکت شوم، با امام زمان ارواحنافداه بازی نکنم، در مجالس با امام زمان ارواحنا فداه بازی میکنند، میگویند صدایش کن و بلند بگو! اینها همه تعارف است.
آیت الله العظمی بهجت رضوان الله علیه سلام الله علیه نقل فرمودند که یک سیّدی بوده است که البته اینها همه یک قطره از دریاست چهل روز خیلی ناله کرد، با امام زمان ارواحنا فداه کار داشت، من ناله نمیزنم، اگر مشکلی پیدا کنم ممکن است یک «یا صاحب الزمان» بگویم و بعد از آن هم اصلاً فراموش کنم، ولی او ناله میزد، آیت الله بهجت فرمودند شب چهلم یک صدایی آمد که آقای سیّد فلان! فکر نکنید که ما از شما غافل هستیم، این حرفِ خیلی بزرگی است، آنها از ما غافل نیستند، ما از آنها غافلیم.
امشب شب شهادت جدّ امام زمان ارواحنا فداه است، امام زمان! معذرت میخواهم، این مردم جمع شدهاند تا برای جدّ شما امام صادق علیه السلام گریه کنند، چون جدّ شما خیلی زحمت کشیدند، خیلی مصیبتها کشیدند، آن همه خدمت کردند، آدم نمیتواند که بگوید منصور با ایشان چه کرد، ان شاء الله خدای متعال از آن منصور پلید نگذرد، خیلی جسارتها به امام کرد، خیلی امام را اذیت کرد، این هم در آخر از شهادت ایشان! یک سایهبان هم نباید روی مزار ایشان باشد، رفتند خراب کردند…
شاعر گفت: خراب کنید شما که نمی دانید چه میکنید، شما به آن چیزی که در اینجاست دسترسی ندارید، گفت چرا؟ گفت: «کواکب من آل النبی غوارب» ستارگان پیغمبر در اینجا غروب کردهاند… آیا تو فکر میکنی اگر قبر امام صادق علیه السلام را خراب کنی همه چیز تمام میشود؟ نه.
امام زمان! این مردم برای جدّ مظلوم شما جمع شدهاند و گریه میکنند، اجازه میخواهم که بگویم قیامت دوم در مدینه بود، قیامت اول آن بود که یک وقت اهل مدینه شنیدند که میگویند: «ای مردم، حسین کشته شد!» مگر میشود؟ چطور امام حسین علیه السلام کشته شد؟ این قیامت اول بود و مدینه به هم ریخت… واقعا حسین علیه السلام کشته شد؟ میگوید: چه کسی این را میگوید؟ میگوید: کاروان آمده بروید ببینید، وقتی کاروان نزدیک مدینه میشد آیا میدانید دختران پیغمبر در کجاوهها به یکدیگر چه چیزی میگفتند؟ میگفتند:
مَدِینَهَ جَدِّنَا لَا تَقْبَلِینَا فَبِالْحَسَرَاتِ وَ الْأَحْزَانِ جِئْنَا[۴]
ای مدینه! دیگر ما را نپذیر، ما فقط گریه وحسرت آوردهایم، هیچ چیزی نیاوردهایم، حضرت علی اکبر را نیاوردهایم، نه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام داریم، نه حضرت قاسم علیه السلام را داریم، نه شش ماهه داریم…
در سالهای گذشته به شما عزیزان زحمتی دادهام و گفتهام اما میخواهم امشب این مجلس ان شاء الله یک کلیدی بخورد که سِرّ آن در دست خدای متعال است و ان شاء الله یک چیزهایی بشود…
آسمان مدینه صدا به صدا نمی رسید، «قتل الحسین علیه السلام»، رفتند کاروان را ببینند، دیدند کاروان آمده است و نشسته است، یک نفر گفت: بیایید سخنگوی کاروان است.
پرسیدند آیا شما ازکربلا می آیید؟ گفت: بله. آیا این حرفها درست است؟ بله. هر کسی یک سوالی کرد یک وقت دیدن یک خانمی با عظمت در حالِ آمدن است، این خانم مانند کوهی از عظمت است، او کیست؟ مادر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است…
شاید قریب به این مضامین باشد، شاید در گذشته شنیده باشید، ولی گفتم امشب باید این چراغ در این مجلس باشد که ان شاء الله میبینید…
چهار پسر! کدام را بگوید؟ گفت: کربلا چه خبر؟ این سخنگو خجالت میکشید، شوخی نیست! همسر امیرالمومنین علیه السلام است، مادر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است، سخنگو نمیتوانست چیزی بگوید. گفت: مثل اینکه بعضی از فرزندان شما به شهادت رسیده باشند… تاریخ مینویسد از روی آن تاریخ میگویم، حضرت امالبنین سلام الله علیها فرمودند: «قد قطعت أنیاط قلبی» رگ قلبم را قطع کردی…
خانم! مگر من چه جسارتی به شما کردم؟ حضرت ام البنین سلام الله علیها فرموند: چرا مرا سرگردان میکنی؟ من چیز دیگری از تو میپرسم…
عرض کرد: چه میپرسید خانم؟ فرمود: «أولادی و من تحت الخضراء کلهم فداء لأبی عبد اللّه الحسین علیه السلام»… تمام بچه های من، تمام مردم زیر آسمان همه فدای امام حسین علیه السلام بشوند… «اخبرنی عن الحسین علیه السلام»[۵]. از امام حسین علیه السلام بگو…
دعا
پروردگارا! امرفرج امام زمان ارواحنا فداه را سهل و نزدیک گردان.
خدایا! هر مکروهی را از امام زمان ارواحنا فداه دفع و رفع بفرما.
خدایا! هر خیری بر امام زمان ارواحنا فداه نازل بگردان.
خدایا! در دنیا و آخرت ما را از امام صادق علیه السلام جدا نکن.
خدایا! به احترام مادر امام زمان ارواحنا فداه حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها امشب تمام ارادتمندان امام صادق علیه السلام هرکجا که هستند مقضیّ الحاجه بگردان.
پروردگارا! گرفتاریها را برطرف بفرما.
خدایا! به مریضها شفاء عنایت بفرما.
خدایا! نعمت عافیت را از ما مگیر.
خدایا! فرزندانِ ما را حفظ کن.
خدایا! تمام اهل این مملکت، صغیر و کبیر، زنان و مردان، تمام اهل مملکت، خدمتگزاران، مراجع تقلید، بزرگان، مقام معظم رهبری، همه را نگاهداری بفرما.
خدایا! تو را به قدرتت و به احترام امام صادق علیه السلام قسم میدهیم هر شرّی که مملکت را تهدید میکند آن شرّ را از بین ببر.
خدایا! به ما خیرات نازل بگردان.
خدایا! عاقبت همهی ما را ختم به خیر بگردان.
خدایا! همهی دعاهایی که کردیم را اجابت بگردان.
و صلی الله علی سیّدنا محمد و آله الطّاهرین
[۱] سوره مبارکه مریم آیه ۳۱ (وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنْتُ وَأَوْصَانِی بِالصَّلَاهِ وَالزَّکَاهِ مَا دُمْتُ حَیًّا)
[۲] بحار الأنوار، جلد ۴۷ ، صفحه ۶۰
[۳] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۷، ص: ۲۴
[۴] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۴۵، ص: ۱۹۷
[۵] شرح الأخبار فی فضائل الأئمه الأطهار علیهم السلام، ج۳، ص: ۱۸۶
پاسخ دهید