- بیتوجّهی مردم مدینه به امام حسین (علیه السّلام)
- آگاهی مردم مکّه از امام
- وضعیّت کوفه در زمان قیام امام حسین (علیه السّلام)
- قیام مردم مکّه
- شناخت صحیح مردم کوفه
- خودسازی قبل از ظهور
- ویژگیهای مردم کوفه
- بیتفاوتی مردم شام نسبت به مسائل دینی
- نامهی زیاد بن ابیه به معاویه
- نفهمی اختیاری
- تعلّقات دنیوی، عامل انحراف مردم کوفه
- وداع امام حسین (علیه السّلام) با طفل سه سالهی خود
بیتوجّهی مردم مدینه به امام حسین (علیه السّلام)
مردم کوفه خیلی شبیه به همهی مردم عالم هستند، شما نگاه کنید. دشمن برای اینکه مردم کوفه را تخریب کند حرفهایی زده است. سیّد الشّهداء (علیه السّلام) سحر ۲۸ رجب از مدینه خارج شد، ۵۲ سال از عمر شریف خود را در مدینه بوده است. به مکّه تشریف بردند، ۵ نفر از مردم مدینه نامه ننوشتند که یا ابن رسول الله کجا هستید؟ در همان ایّام – بشکند آن دهانی که بخواهد مقایسه کند، میخواهم شما فاجعه را ببینید- یک کنیز رقّاصه میخواهد به حج برود، جمعیّت کثیری از مردم مدینه تا بیرون از مدینه برای بدرقه میروند. مردم مدینه اصلاً به امام حسین (علیه السّلام) توجّه نداشتند، ۱۰ سؤال از امام حسین (علیه السّلام) نپرسیدهاند.
۱۰ سال امام مردم مدینه بود، حضرت در مدینه امام بوده است، بروید منابع را ببینید، ۱۰ سؤال نکردهاند. از یک بچّه شیخ مثل من شاید روزی ۱۰ سؤال پرسیده شود، از امام معصوم، ۵۲ سال هم، هم محلّی آنها بوده، هم شهری آنها بوده، پسر پیغمبر هم هست، سیّد جوانان اهل بهشت هم هست، ۱۰ سؤال از او نکردند. شبیه همین ایّام رقاصهای در بصره یک سبک جدیدی درست کرد، کنسرت گذاشت، ابوالفرج اصفهانی میگوید: شاب و شابّه، دختر و پسر جوانی در مدینه نبود الّا اینکه سفر کردند ببینند این رقاصه چه کاری انجام میدهد. یعنی در ذهن ما آمده است مردم کوفه خائن هستند، مردم مدینه اصلاً کار نداشتند، این از مردم مدینه.
آگاهی مردم مکّه از امام
مکّه، حضرت سجّاد (سلام الله علیه) فرمود: ما در مکّه و مدینه ۲۰ نفر یار نداریم. یعنی اصلاً سیاستی در مکّه و مدینه توسط خلفا حاکم شده بود که فاسدترین شهرهای اسلامی این دو شهر بود. چون مقدّس بود، خواسته بودند تقدّس آن را بشکنند. حضرت سه، چهار ماه در مکّه تبلیغ فرمود، ۱۰، ۱۵ نفر با حضرت راه افتادند، احتمال هم میدادند بالاخره ممکن است پیروز شود، امارتی، بالاخره حضرت استاندار میخواهد، قاضی القضات میخواهد، امام جماعت میخواهد. همین که خبر شهادت مسلم رسید، هنوز در مرز عراق هستند، هنوز به داخل عراق نیامدهاند، خبر شهادت مسلم رسید، همه رفتند، جز فامیل اصلی ایشان و یکی دو نفر از آن کوفیهای که پیام آورده بودند و غلامها که بعضی از آنها ماندند. از مکّه آدم معروفی در کربلا کشته نشد؛ این هم از مکّه.
وضعیّت کوفه در زمان قیام امام حسین (علیه السّلام)
بصره هم که کلّاً سه شهید در کربلا دارد. شام هم که شام است. میخواهیم چه عرض کنیم؟ میخواهیم بگویم گویی باید بنشینیم بازشناسی کنیم. نمیخواهیم مردم کوفه را تبرعه کنیم، اتّفاقاً میخواهیم مشکلات آنها را بررسی کنیم، ولی چیزی که در ذهن است و مشهور است که کوفه «الکوفیّ لا یوفی»،[۱] کوفه وفا ندارد. نمیگویم کوفه وفا دارد، ولی اگر با هم بحث کنیم به این میرسیم کوفه بهترین شهر اسلام آن زمان بوده است.
قیام مردم مکّه
شما ببینید بقیّه به چه صورت بودند. شما الآن بگویید امام چند ماه در مکّه تبلیغ کرد، از کدام شهر تحرّکی شد؟ کربلا اتّفاق افتاد، کدام شهرها قیام کردند؟ بصره؟ مردم مدینه؟ مردم مدینه یک قیام کردند، ولی ببینید قیام برای خونخواهی امام بود یا علیه یزید بود؟ إنشاءالله بحث شود عرض میکنیم اثر قیام امام بود ولی برای امام نبود.
شناخت صحیح مردم کوفه
مکّه… هر اتفّاقی هم افتاد بعداً در همین کوفه افتاد، خونخواهیهای برای کوفه است. کوفیها یک عدّه شرمسار شدند که نیامدند، بقیّه نه. این را میخواهم محضر شما عرض کنم، چون تقریباً کوفه ۲۰۰ سال پایگاه اصلی تشیّع بوده تمام یاران اهل بیت که شما میشناسید، الآن بگویم اسم ببرید میگویید زراره، محمّد بن مسلم، ابو بصیر، ابن ابی عمیر، مؤمن الطاق، اینها را میگوید، اینها همه کوفی هستند. ۹۵ درصد شیعیان ویژه، شاگردان اوّل، کوفی هستند.
یعنی گویی که ما مردم کوفه را نشناختیم، هم ویژگیهای مثبتی دارند که باید بدانیم، هم یک عدّه از همین آدم خوبها اشکالاتی دارند که کربلا شکست خوردند، عزم ندارند. منابع قدیمی ما نوشتهاند آنها هزار نفر… عبید الله گفت: حسین را به کوفه دعوت کردید؟ خود شما را میفرستم او را بکشید، ضایع شوید، تاریخ شما را لعن کند. هزار نفر هزار نفر یک فرمانده میگذاشت آنها را به سمت کربلا میفرستاد.
نقل تاریخ از منابع قدیمی اینطور است، این نقل معتبر است، ۶۰۰، ۷۰۰ نفر در راه فرار میکردند، جرأت نمیکردند به سپاه عبید الله بروند، میترسیدند از اینکه با امام روبهرو شوند، نسبت به امام حُب داشتند. امّا اینقدر هم مرد نبودند که بیایند به امام کمک کنند. تاریخ میگوید در بلندیهای اطراف محلّ نزاع دست به دعا برداشته بودند خدایا حسین را یاری کن. بلا تشبیه مثل من که میگویم «اللَّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج».
خودسازی قبل از ظهور
تو چه کاره هستی؟ اگر قرار بود خدا و امام زمان (علیه السّلام) کار را تمام کنند که حضرت توان آن را دارد. نیاز نیست بشکن هم بزند، نیاز نیست با دست خود اشاره کند، میخواهد تکوینی حل کند که عالم را تکان میدهد، خود حضرت هم در کربلا میتوانست. قرار است یک عدّه مثل من آدم شوند، بگویند من میخواهم مسیر حق را انتخاب کنم، من میخواهم تربیت شوم، به حضرت کمک کنم، وگرنه توان مهدی (سلام الله علیه) بیشتر از امیر المؤمنین (علیه السّلام) است؟
یک وقت تصوّر نکنیم حتماً باید امام زمان (علیه السّلام) بیاید ما خوب شویم، بله، امام زمان (سلام الله علیه) تشریف بیاورند خیلی زمینهها فراهم میشود، ولی تا این مقدّمه نباشد ایشان دیگر تشریف نمیآورند.
مگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) نبود؟ توان حضرت که کم نبود، بعضی امیر المؤمنین (علیه السّلام) را با خدا اشتباه گرفتند. آن حیدر کرّار را کاری کردند – انسان به شدّت متأثّر میشود- در نقلی است که حضرت روی منبر در سر خود میزد و از دست این کوفیها گریه میکرد. این کسی که جلوی شما نشسته اگر پا به آسمان هفتم بگذارد ملائک او را سجده میکنند، ولی اینها ایراد میگرفتند، مایل نبودند. اینطور نیست که حتماً امام زمان (علیه السّلام) باید بیاید من خوب شوم، تا منها یکییکی خوب نشود این مرتبه امام زمان (علیه السّلام) تشریف نمیآورند. وگرنه همان داستان تکرار میشود، باید بیاید خون دل بخورد.
ویژگیهای مردم کوفه
داستان مردم کوفه اینطور است، افرادی شبیه- جسارت به محضر شما نمیکنم- من. اهل نماز هستند، به مسجد میروند، درآمد دارند، گاهی کمک هم میکنند، امّا اینکه بخواهند بگذرند اینطور نیستند. یکی میگوید بچّه دارم، یکی میگوید آقا میگوید بیا همراه شویم – این را إنشاءالله یک شب توضیح میدهم – میگوید اگر با شما بیایم «تُهْدَمُ دَارِی»،[۲] خانهی من را خراب میکنند. آقا هنوز آسانسور آن وصل نشده، ریموت این پارکینگ دو روز است درست شده، بیایم… خانهی او را خراب میکردند، خانهی رزمندههای سپاه حضرت را در کوفه تخریب کردند. «تُهْدَمُ دَارِی»، دل او یکجا گیر است. یعنی مردم کوفه مشکل علمی نداشتند.
بیتفاوتی مردم شام نسبت به مسائل دینی
شام را تحلیل کنیم مشکل علمی دارند، آشکارترین نوع ربا در شهر مردم شام خورده میشد اصلاً برای آنها مهم نبود، سؤال هم نمیکردند، یعنی ربای طلا به طلا. یعنی اگر بخواهی به یک نفر بگویی ربا چیست، میگوید دو گرم طلا بدهی سه گرم بگیری، اصلاً ضرب المثل ربا است. این ربا را در شام میخوردند، معاویه قربه الی الله بُت میفروخت، شام صادرات بُت داشت، منتها میگفت میرویم به کفّار میفروشیم. معاویه آن زمان امام مسلمین است، بت میفروخت. نماز جمعه را چهارشنبه خواند هیچ کسی سؤال نکرد. یعنی جهل در شام فوقالعاده است وقتی بحث شود.
نامهی زیاد بن ابیه به معاویه
امّا مردم کوفه به این صورت نیستند، زیاد بن ابیه به معاویه نامه نوشت، گفت: تو تصوّر کردی کوفه و بصره مثل شام است که بگویی یزید از اهل بیت پیغمبر است مردم کفش او را بلیسند؟! اینها پیغمبر و اهل بیت پیغمبر را دیدهاند. یعنی مردم کوفه جهل ندارند که امام حسین (علیه السّلام) را نشناسند چه کسی است.
نفهمی اختیاری
ببینید حضرت در کربلا میفرمایند: میدانید چرا نمیفهمید من چه میگویم؟ گاهی – معذرت میخواهم دور از شأن شما – نفهمی امثال من اختیاری است. همین اواخر بین دو نفر بحث پیش آمد، پیش من آمدند. یکی دو تا چک به آن یکی داده بود، دیگری قبول نمیکرد. میگفت: ببین حاج آقا، این ته چک را ببین، ۱۷/۷، ۳۰ تومان، ۲۷/۷ هم، ۲۰ تومان، چقدر میشود؟ طرف مقابل که جمع بلد بود، گفت: نه اینطور نمیشود. چون اگر میگفت: ۳۰ با ۲۰، ۵۰ تومان میشود باید ۵۰ میلیون پول میداد، نمیخواست بدهد. آخر میگفت: من اصلاً نمیفهمم تو چه میگویی. من نمیفهمم که تو چه میگویی. چرا نمیفهمد؟ اگر بخواهد بفهمد باید ۵۰ میلیون پول بدهد، لذا نمیفهمم. ما اصلاً از اوّل هم تفاهم نداشتیم، اصلاً این شراکت اشتباه بود. من نمیفهمم تو چه میگویی.
مسلم بن عوسجه به کربلا آمد، به آنها گفت: مگر شما به حضرت نامه ننوشتید؟ به شما چه دادند -عرض میکنم که چه به آنها دادند- که حالا جلوی حضرت ایستادید؟ گفتند: «یَا هَذَا؟»،[۳] معادل فارسی آن بخواهم بگویم زیبا نمیشود، «مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ». مگر انتگرال رویه میگفت که نمیفهمیدند؟ مسلم بن عوسجه چه چیز سختی گفته است؟ فیزیک کوانتوم گفت نمیفهمند؟ نه، میگوید نامه نوشتید، مگر ننوشتید؟ چرا، نوشتیم. حالا چرا جلوی او ایستادید؟ «یَا هَذَا مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ»، نمیفهمیم تو چه میگویی، اصلاً حرف هم را نمیفهمیم. حضرت فرمود: «إِنخَزَلَت عَطِیَّاتُکُم مِنَ الحَرَام»،[۴] حرام خوردی، این حرام را هم دوباره قرار است به حساب تو بریزند، ماهی ۵ میلیون! روی آن حساب و کتاب کردی، ماشین لیزینگ کردی. حالا اگر بخواهی بگویی حق با امام حسین (علیه السّلام) است این را میگیرند، میبینی نمیارزد، میگویی ما نمیفهمیم، «مَا نَدْرِی مَا تَقُولُ»، ما اصلاً حرف هم را نمیفهمیم، مردم کوفه اینطور نبودند.
بله، قاتلین همه ناصبی و عثمانی هستند، شکّی نیست، دقیق بررسی کردیم. هر کسی جزء قتلهی کربلا است عثمانی و ناصبی است. ولی سیاهی لشگرها و آنهایی که امام را تنها گذاشتند، نه.
تعلّقات دنیوی، عامل انحراف مردم کوفه
بعضی ازآنها محبّین هستند، حبیب ابن مظاهر ناگهان گفت: یاللعجب، حاج آقا فلانی هم آمده است. یعنی دل او یک جا گیر بوده مجبور شده بیاید در سپاه دشمن بایستد، برای همین زبان نفهم شده است. این را منابع قدیمی نوشتهاند، نمونههای فراوانی هم عرض میکنم که وقتی دارد آن گوشواره را میکشد گریه میکند. یعنی میداند دارد اشتباه میکند و این کار را انجام میدهد. دیگر عبرت نمیگیرد، دل او یک جا گیر است، آزاد نیست که بتواند درست تصمیم بگیرد. خدای ناکرده دل من جایی گیر باشد چشم خود را روی مظلومیت امام معصوم میبندم، دل من اگر جایی گیر باشد. مشکل مردم کوفه تعلّقات است این را باید یکی… چه تعلّقاتی اینها را زمین زد؟
گفت: نامرد مگر نمیبینی… گفت: گریه میکنم چون از اهل بیت پیغمبر هستی. گفت: چرا این کار را انجام میدهی؟ گفت: من انجام ندهم یک نفر دیگر میبَرد. اینقدر حرام برای او جذّابیت دارد. یکی هم همین است که یک حجّت خدا را وسط میدان کربلا آوردند، باز هم متوجّه نشدند، باز هم نفهمیدند. یعنی اگر فطرت او کار میکرد، به اضافه دل او جایی گیر نبود، آدمی که دل او یک جایی گیر است خود را به نفهمی میزند. وگرنه اینها دیدند «لَمَّا ثَارَ الحُسَین فَرداً وَحیداً» تنها شد.
وداع امام حسین (علیه السّلام) با طفل سه سالهی خود
«فَنَادَی بِصَوتٍ جَلی» «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»[۵]، کسی هست از حرم پیغمبر دفاع کند؟ «فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ»، صدای زنهای غیور بنیهاشم بلند شد. صدای ضعیف یک طفلی هم بلند شد، یعنی بله، هنوز وجود دارد، لبّیک یا حسین. حضرت برگشت. اینجا نقلها متعدّد است، یکی از آنها این است. هر کس میخواهد به کربلا برود محضر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) میآید برای معراج وداع میکند. آقای ما که میخواهد برود وداع کند در آخرین وداع خود برگشت، فرمود: «نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ»،[۶] آقازادهی ما را بیاورید میخواهم وداع کنم. این آقازاده را به دست او دادند.
این نه اوّلین کودک شهید بنی هاشم است، نه آخرین، یکی را بلافاصله بعد از شهادت رسول خدا به شهادت رساندند. آنقدری که ناموس خدا، عصمت الله الکبری… مواجه شدن با این صحنه برای پدر غیور سخت است، لذا آنجا او فرمود: «یَا فِضَّهُ إِلَیْکِ فَخُذِینِی فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِی أَحْشَائِی».[۷] یک آقازادهای هم در کربلا است. اهل تحقیق میگویند که قطعاً حداقل دو آقا زاده روز عاشورا شهید شدهاند، نه غارت، در غارت تعداد بیشتر از این حرفها است.
ابن شهر آشوب مینویسد: طفل صغیر قریب به سه سال، «یُدعَی بِعَلیٍّ الأَصغَر». وقتی حضرت میخواست برود وداع کند آقا زادهی حدود سه سالهای بود، در روایات به او علی اصغر گفتند. این بزگواری که ما امشب به او متوسّل هستیم در روایات عبد الله رضیع است. مرتبهی آخر که حضرت آمده بود وداع کند آمد روی سینهی سیّد الشّهداء (علیه السّلام) نشست. بعد نوشتهاند: «بَکَی مِن شِدَّهِ العَطَش»، از شدّت عطش این آقا زاده شروع به گریه کردن کرد. تیری زدند که نقل نشده کدام معلون زد، ظاهراً به سینهی مبارک او نشست.
این بعدی بود، فرمود: آقا زادهی ما را بدهید با او وداع کنیم. سیّد میفرماید: آمد گلوی مبارک او را ببوسد تیر زودتر بوسه زد. امام مظلوم ما اینجا یک نگاهی به آسمان کرد، بعد فرمود: «هَوَّنَ عَلَیَّ ذَلِک»، خدایا چون تو نگاه میکنی آسان است. ولی خدا از جگر سوختهی او پرده برداشته است، چون یک مرتبه بیشتر در کربلا رخ نداد، حضرت این همه مصیبت دید، داغ برادر دید، داغ علیّ اکبر دید، داغ بچّههای امام حسن (علیه السّلام) را دید. درست است مولای ما ادب دارد، ادب مع الله دارد. فرمود: خدایا چون تو دیدی آسان است، در راه تو بوده، «هَوَّنَ» برای من ساده است. ولی خدا پرده برداری کرد. چون یک مرتبه در کربلا خداوند به امام ما تسلیت گفته است. اینجا پیغام آمد، ندا آمد: «یَا حُسَین… فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّه»،[۸] حسین جان، همین الآن در بهشت او را شیر میدهند. این پرده برداری از جگر سوختهی ارباب ما است. امام عسکری (سلام الله علیه) به این آقا زاده سلام کرده است.
پایان
پی نوشت ها
[۱]ـ عبقات الأنوار فی إمامه الأئمه الأطهار، ج ۲۳، ص ۹۹۸٫
[۲]– مثیر الأحزان، ص ۶۱٫
[۳]ـ بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵٫
[۴]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۱، ص ۶۲۴٫
[۵]ـ اللهوف على قتلى الطفوف، ص ۱۱۶٫
[۶]– همان، ص ۱۱۷٫
[۷]ـ بحار الأنوار، ج ۳۰، ص ۲۹۴٫
[۸]ـ إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۲۷، ص ۲۰۶٫
پاسخ دهید