یاری نکردن امام در کربلا
منابع قدیمی ما نوشتند که عبید الله گفت حسین را دعوت کردید به کوفه بیاید، خود شما را میفرستم که او را بکشید ضایع شوید، تاریخ شما را لعن کند. هزار تا هزار تا یک فرمانده میگذاشت و اینها را سمت کربلا میفرستاد. نقل تاریخ اینطور است، از منابع قدیمی این نقل معتبر است، ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر در راه فرار میکردند. جرأت نمیکردند به سپاه عبید الله بیایند. میترسیدند از اینکه با امام رو به رو شوند. نسبت به امام حب داشتند، امّا اینقدر هم مرد نبودند که بیایند امام را کمک کنند. تاریخ میگوید در بلندیهای اطراف محلّ نزاع، که اینها دست به دعا برداشته بودند که خدایا حسین را یاری کن. بلا تشبیه مانند من که میگویم «اللّهم عجّل لولیّک الفرج»!
خوب شما چه کاره هستید؟ اگر قرار بود خدا و امام زمان کار را تمام کنند که حضرت توان آن را دارد، نیاز نیست بشکن هم بزند. لازم نیست دست خود را اشاره کند. بخواهد تکوینی حل کند که عالم را تکان میدهد، خود حضرت هم در کربلا میتوانست. قرار است یک عدّه مانند من آدم شوند، بگویند من میخواهم مسیر حق را انتخاب کنم، من میخواهم تربیت شوم حضرت را کمک کنم وگرنه توان مهدی (سلام الله علیه) بیشتر از امیر المؤمنین است؟!
مقدّمهی ظهور آقا را فراهم کنیم
یک وقت خیال نکنیم باید حتماً امام زمان بیاید و ما خوب شویم. بله، امام زمان (سلام الله علیه) تشریف بیاورند خیلی زمینهها فراهم میشود، ولی تا این مقدّمه نشود ایشان تشریف نمیآورند. مگر امیر المؤمنین نبود! توان حضرت که کم نبود، بعضیها امیر المؤمنین را با خدا اشتباه گرفتند. آن حیدر کرّار را کاری کردند، جگر آدم میسوزد. در نقلی است که حضرت روی منبر به سر خود میزد و از دست این کوفیها گریه میکرد. این کسی که جلوی شما نشسته است اگر به آسمان هفتم پا بگذارد ملائک او را سجده میکنند ولی اینها ایراد میگرفتند. پا نبودند!
اینطور نیست که حتماً امام زمان باید بیاید و من خوب شوم. تا منها یکی یکی خوب نشوند این دفعه امام زمان تشریف نمیآورد، وگرنه همان داستان تکرار میشود، باید بیاید خون دل بخورد.
تعلّقات مردم کوفه
داستان مردم کوفه اینطوری است. به محضر شما جسارت نمیکنم، آدمهایی شبیه من، اهل نماز هستند، مسجد برو هستند، درآمدی دارند، گاهی کمکی هم میکنند، امّا اینکه بخواهد بگذرد اینطور نیستند. یکی میگوید بچّه دارم. إنشاءالله این را توضیح میدهم، آقا میگوید بیایید همراه شویم. میگوید اگر با شما بیایم «إذن تهدم داری»[۱] دارند خانهی من را خراب میکنند. تازه هنوز آسانسور آن وصل نشده است، ریموت پارکینک آن دو روز است که درست شده است، بیایند خانهی او را خراب میکردند.
جهل مردم کوفه
خانهی رزمندههای حضرت را در سپاه کوفه تخریب کردند. «إذن تهدم داری» دل او یک جایی گیر است، یعنی مردم کوفه مشکل علمی نداشتند، چرا شام را تحلیل کنیم مشکل علمی دارند. تابلوترین نوع ربا در شام خورده میشد، انگار نه انگار، سؤال هم نمیکردند. یعنی ربای طلا به طلا. یعنی اگر به یک نفر بخواهید بگویید که ربا چیست؟ میگوید یعنی دو گرم طلا بدهید و سه گرم بگیرید، اصلاً ضرب المثل ربا است. این ربا را در شام میخوردند. معاویه قربه الی الله بت میفروخت. شام صادرات بت داشت، منتها میگفت به کفّار میدهیم و میفروشیم. معاویه امام مسلمین آن زمان است، بت میفروخت. نماز جمعه را چهارشنبه خواند کسی سؤال نکرد! یعنی وقتی بحث میشود جهل در شام فوق العاده است.
نفهمی عمدی مردم کوفه
امّا مردم کوفه اینطور نیستند. زیاد بن ابیه به معاویه نامه نوشت گفت: تو خیال کردی کوفه و بصره مانند شام است که بگویید یزید اهل بیت پیغمبر است و مردم کفش او را بلیسند! آنها پیغمبر و اهل بیت پیغمبر دیدند. یعنی مردم کوفه جهل ندارند که نشناسند امام حسین کیست. حالا من این را عرض میکنم، إنشاءالله اگر توفیق شد یکی یکی زیر ساخت آن را با هم بحث میکنیم.
حضرت در کربلا میفرماید: میدانید چرا نمیفهمید که من چه میگویم؟ معذرت میخواهم، دور از شأن شما، گاهی نفهمی امثال من اختیاری است. دو نفر بحث کرده بودند و پیش من آمده بودند. یکی دو تا چک به دیگری داده بود و دیگری زیر آن زده بود. میگفت: حاج آقا این ته چک را ببینید ۱۷/۷، ۳۰ تومان، ۲۷/۷ هم ۲۰ تومان، چقدر میشود؟ طرف مقابل که جمع بلد بود میگفت: نه، ببینید اینطور نمیشود. چون اگر میگفت ۳۰ با ۲۰، ۵۰ تومان میشود باید ۵۰ میلیون پول میداد! نمیخواست بدهد. آخر سر هم گفت: من اصلا نمیفهمم شما چه میگویید! چرا نمیفهمد؟ چون اگر بفهمد باید ۵۰ میلیون پول دهد، لذا نمیفهمم. ما از اوّل با هم تفاهم نداشتیم، اصلاً این شراکت اشتباه بود. من نمیفهمم شما چه میگویید.
مسلم بن اوسجع در کربلا آمد گفت: مگر شما به حضرت نامه ننوشتید؟ به شما چه دادند که حالا جلوی حضرت ایستادید؟ عرض میکنم که به آنها چه دادند. گفتند: «یَا هَذَا مَا نَدْرِی مَا تَقُول»[۲] مگر انتگرال رویه داشت میگفت که نمیفهمیدند. مسلم بن اوسجع چه چیز سختی گفته است؟ فیزیک کوانتوم گفت نمیفهمند. نه، میگوید نامه نوشتید. مگر ننوشتید؟ چرا نوشتیم. پس چرا جلوی او ایستادید؟ میگویند «یَا هَذَا مَا نَدْرِی مَا تَقُول» اصلاً نمیفهمم که شما چه میگویید. حضرت فرمود: «انخزلت عطیّاتکم من الحرام»[۳] حرام خوردید، این حرام را هم قرار است دوباره ماهی ۵ میلیون به حساب شما بریزند. روی آن حساب و کتاب کردید، ماشین لیزینگ کردید، آنها را میگویم، جسارت به شما نباشد.
محبّینی که امام حسین را در کربلا را تنها گذاشتند
حالا اگر بخواهید بگویید نه حق با امام حسین است این را میگیرند، میبیند نمیارزد. میگوید «مَا نَدْرِی مَا تَقُول» ما اصلاً حرف هم را نمیفهمیم. مردم کوفه اینطور نبودند. بله، قاتلین همه ناصبی و عثمانی هستند، شکی نیست، همه را دقیق بررسی کردند. هر کسی جزء قتلهی کربلا است عثمانی و ناصبی است. ولی سیاهی لشکرها و آنهایی که امام را تنها گذاشتند نه، بعضیهای آنها محبّین هستند. حبیب بن مظاهر یک دفعه گفت: یا للعجب! حاج آقا فلانی هم آمده است! یعنی به یک جایی تعلّق خاطر دارد و مجبور شده بیاید و در سپاه دشمن بایستد. برای همین زبان نفهم شدند. این را منابع قدیمی نوشتند.
چشم بستن کوفیها به حقیقت کربلا
نمونههای فراوانی هم اگر روزی من بود خدمت شما عرض میکنم، که وقتی دارد آن گوشواره را میکشد گریه میکند. یعنی میداند دارد اشتباه میکند و این کار را میکند. دیگر عبرت نمیگیرد. به یک جا تعلّق خاطر دارد که آزاد نیست بتواند درست تصمیم بگیرد. خدایی نکرده دل من یک جا گیر باشد چشم خود را روی مظلومیّت امام معصوم میبندم. مشکل مردم کوفه تعلّقات است. این را باید یکی یکی؛ چه تعلّقاتی اینها را زمین زد؟ گفت: نامرد مگر؛ گفت: گریه میکنم چون از اهل بیت پیغمبر هستید. گفت: چرا این کار را میکنید؟ گفت: من نکنم یکی دیگر میبرد. اینقدر حرام برای او جذّابیّت دارد. یکی هم همین است که حجّت خدا را وسط میدان کربلا آوردند، باز هم متوجّه نشدند.
پی نوشت ها
[۱]– وقعه الطف، ص ۱۸۶٫
[۲]– بحار الأنوار، ج ۴۵، ص ۵٫
[۳]– إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج ۱۱، ص ۶۲۴٫
پاسخ دهید