حجت الاسلام کاشانی مورخ ۱۹ شهریور ۹۷ مصادف با شب اول محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به موضوع ((مصائب دینداری)) پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت سیّدالشّهداء صلواه الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
از دست و زبان که بر آید کز عهدهی شکرش بِدَر آید
خیلی از رفقا بودند، از عزیزان و نزدیکانِ ما بودند که در این یکی دو ماه اخیر خیلی دوست داشتند به کربلا و عاشورا برسند، خیلی دوست داشتند به زیارت اربعین برسند، اما فرصتِ آنها در این دنیا تمام شد.
حسین جان! چطور از تو تشکر کنیم؟ کهبا بیلیاقتی به ما اجازه دادید که لباس عزای تو را بر تن کنیم…
الحمدلله رب العالمین، الحمدلله علی الولایه.
اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ
عنوان موضوع بحثی که امسال در محضر شما هستیم «مصائب دینداری» است.
چرا دینداری؟
این دینداری مشقّت و دردسر دارد، از جهاتِ مختلف نکاتِ مهمّی هست، به دنبال این هستیم که قیام حضرت سیّدالشّهداء سلام الله علیه را تفسیر کنیم، ولی خودمان هم به عنوان یک انسان قرن بیست و یکم ببینیم که در مسیر حضرت هستیم، بالاخره به ما فراوان گفتهاند که هم آرزو کنید… تماشاچی نباشید، متاسّفانه حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام تماشاچی داشتند، تماشاچی فایدهای ندارد، مدام به ما گفتهاند که طلب معیّت کنید، معیّت به معنای همراه شدن، ولی اینطور نیست که این همراه شدن آسان باشد.
چرا مصائبِ دینداری؟ چون آن دینی که دین است اصلاً اینطور نیست که انسان براحتی با گفتنِ زبان، به فرمودهی حضرت حق «یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ»[۴] همین که من یک «لا اله الا الله» بگویم در من تغییری ایجاد شود، الان که چشمِ ما به جمال دلربای معصوم روشن نشده است، آن زمان در آن جامعه معصوم حضور داشت، همهی آن جوامع «لا اله الا الله» میگفتند، دورهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، دورهی امیرالمؤمنین علیه السلام، همهی آنها معصوم میدیدند، دین میخواهیم که چکار کنیم؟ اصلاً برویم شهوترانی کنیم! دین میخواهیم که ما را رشد بدهد، یک ضرورتی داشته است که ما دیندار شدهایم، وگرنه مگر انسان دوست دارد که خود را بیجهت محدود کند؟ بیجهت به خود قید بزند؟ مدام بگوییم واجبات و محرّمات و مستحبّات و… مدام بگوییم اسلام دست و پای ما را بسته است، برای چه؟ برای چه چیزی این را پذیرفتهایم؟
چون باید در ده شب بحث را جمع کنم، این که چرا پذیرفتهایم را میگوییم ان شاء الله اینها را در کلاسهای اندیشهی دانشگاه و معارفِ مدرسه و…. خواندهاید و بیشتر از من میدانید، بالاخره به یک ضرورت رسیدهایم که دیندار هستیم، پس دین داریم که از منافعِ آن بهرهمند بشویم.
شاید قرآن کریم بیش از شصت مورد به مسئلهی خسارت پرداخته است، که اگر بنده هم دیدم بحث طوری پیش میرود که نگران نیستم مباحثِ اصلی بماند یک شب به اینها میپردازم، آیاتِ متعدّدی که به خسارت… خسارت یعنی قرار بود شما یک معاملهای کنید که چیزی عاید شما شود، دیندار شدید که چیزی عاید شما شود، غیر از این است؟ وگرنه چرا باید انسان دیندار باشد؟ چرا من باید یک سری قیودِ دست و پا گیر را تحمّل کنم؟ آن کسی که برای کنکورِ خود یک سال درس میخواند بجهتِ یک موفّقیّتی این سختی را تحمّل میکند، وگرنه او هم میتواند به تفریحاتِ دیگر بپردازد، چرا درس میخواند؟ میگوید میخواهم به یک موفّقیّتی برسم! مثلاً بعداً به او بگویند که دو نکته را رعایت نکردی و نشد! این خسارت است دیگر…
اصلاً اگر انسان برود همین مادهی «خُسر» را در قرآن کریم که دیگر در سندیّتِ آن بحثی نیست نگاه کند، میبیند مدام خدای متعال میخواهد به ما بفرماید: حال که آمدهای دیندار شدهای ضرر نکنی! یعنی به آن چیزی که باید برسی رسیدی؟ یا نه؟
مثلاً طرف به خاستگاری میرود و تحقیق و بررسی و زحمت و خرید عروسی و خانه و …. که یک زندگی عاید او شود که «لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً»[۵] وگرنه خسارت است! این همه کار و زحمت و.. که به چه چیزی برسی؟
دینداری یک جهتِ عقلایی داشته است که ما یک سری قیود را پذیرفتهایم! این یک تفسیر از قیام سیّدالشّهداء علیه السلام هم هست که ان شاء الله جلوتر عرض میکنم، چرا حضرت باید به خودشان سختی بدهند؟ چرا اربابِ ما خانوادهی خود را برنداشتند بروند و بگویند این کوفیان که نمیفهمند، اصلاً مهم نیست…؟!
هنوز پنجاه سال از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نگذشته است باید کار به جایی برسد که حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام از ناامنی نتوانند در یک شهر زندگی کنند؟
از حضرت پرسیدند که چرا قیام کردید؟ حضرت فرمودند: «شَتَمُوا عِرضِی»[۶] به ناموسِ من جسارت کردند و صبر کردم، یعنی فحش دادند، فرمودند: «غَصَبوا مَالی» یعنی مالِ من را غصب کردند، و من صبر کردم، ولی الآن دیدم که بیجهت ما را در مکه و مدینه میکشند، یعنی شهر را برای ایشان نامن کردند، چرا شهر برای ایشان ناامن شد؟ این همه بزرگ در آن شهر زندگی میکرد، همه هم دیندار بودند، همه هم ظاهرِ مسلمانی داشتند، چرا شهر برای امام حسین سلام الله علیه ناامن شد؟ چرا حضرت مماشات نکردند که امروز خیلیها دنبالِ این هستند که سیّدالشّهدایی تحویل بدهند که ما را به خسارت بکشانند.
چه کسانی خسارت میبینند؟
یک سورهی کوتاهی در قرآن کریم داریم که باید روی این فکر کرد، چون من نمیخواهم جلسهی ما بحثِ تفسیری بشود که کمی خشک است و بعضی از بحثهای اصلی میماند، برای همین کُد میدهم و رد میشوم.
مثلاً «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم * وَالْعَصْرِ * إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ * إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»
حالا «عصر» این چیست؟ گفتهاند قسم به زمانه است، قسم به دهر است، قسم به زمان ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه است، قسم به دورهی حیات معصومین علیهم السلام است و… بالاخره خدای متعال قسم خورده است، قسم برای چه میخورند؟ برای اینکه تأکید کنند حرفِ مهمی میخواهند بزنند!
خدای متعال که نیازی ندارد بخواهد قسم بخورد، من اگر در یک دادگاهی گیر کنم و سندی ندارم باید قسم بخورم! چرا خدای متعال قسم میخورد؟ این موضوعِ خیلی مهمی است، خدای متعال که نیازی ندارد!
«إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» انسان در خسارت است، نمیگویم مسلمانها! «إِنَّ الإنْسَانَ» یعنی همهی طبیعت، بشر در حال خسارت دیدن است و حواسِ او نیست، همه در خسارت هستند، همه! بخواهم فنّی بگویم میگوید «إِنَّ الإنْسَانَ» این «ال»، «ال» جنس است، طبیعتِ انسان را میگیرد، یعنی شما انسانی نمیبینید الا اینکه در حال خسارت دیدن است، اصلاً ما دیندار شدیم که به آن خسارت نخوریم، به آفت نخوریم، اصلاً کشاورز میخواهد محصولِ او نتیجه بدهد و آفت نخورد.
«إِلا الَّذِینَ آمَنُوا» یک سری شروط آورده است، بجز آن کسانی که ایمان آوردهاند، میگویند ما ایمان میآوریم! اگر حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام در غار هم زندگی میکردند ایمان آورده بودند، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» یعنی همهی اعمال صالح را انجام میدهند؛ آدم میگوید من خصوصی میروم زندگی میکنم، بعد یک عبارتی اضافه میکند که این خیلی تعجّب برانگیز است، «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»… همه در حالِ خسارت دیدن هستند جز آنهایی که «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»، «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» یعنی چه؟ «تواصی» یعنی توصیه، سفارش، بیان… یعنی در غار زندگی میکنی؟ دینِ تو به درد نمیخورد، چون میخواهی به سنگوارهها… «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» به حق سفارش میکند، یعنی نمیگذارند باطل اتفاق بیفتد، «وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» چون «وَ تَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» سخت است، مسائل زودگذرِ دنیا انسان را میکِشَد و میبرد، میگوید «وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»، صبر هم یکی از انواع حق است، حق دستوراتی است که صبر در درون آن است، ولی این را جدا میگوید چون صبر سخت است. باز آنهایی که فنّی هستند میگویند «تَواصَوْا بِالْحَقِّ» یعنی همهی حقها، «تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» یعنی همهی مراتب صبر. من نمیخواهم وارد اینها شوم، تفاسیر نوشتهاند.
یعنی چه؟ تواصی به حق میکنند یعنی چه؟ اوّلین قدم یعنی اینکه نمیتوانید در غار زندگی کنید (از جامعه دوری کنید)، اگر نه خسارت میبینید. دین دارید برای چه؟ بروید زندگی کنید، دین دارید که یک منافعی دارد، دین دارید که به شما کمک کند، دین دارید که شما را رشد بدهد، دین دارید که شما را سِیر بدهد. میگوید خسارت میبینی مگر اینکه تواصی به حق کنی. تواصی به حق یعنی چه؟ تواصی به حق پدر جدّ (ریشه و اساس) امر به معروف و نهی از منکر است، مادر (پایهی) امر به معروف و نهی از منکر است. امر به معروف و نهی از منکر که بحث میشود امام حسین سلام الله علیه امر به معروف کرد یا نه، برای واجبات و محرّمات است، بگویید مستحبّات و مکروهات هم هست، برای اعمال است.
اعمال کجای دین است؟ بالاتر از عمل چیست؟ عقاید است، مسائل اخلاقی است، مسائل اجتماعی است. اینها گسترده هستند. تواصی به حق میکنند یعنی چه؟ یعنی نمیگذارد ناحق اتّفاق بیفتد، واکنش نشان میدهد. میگوید من نمیخواهم این کار را انجام بدهم، من نمیخواهم زیر بار بروم، میگوید خسارت میبینی. برای چه دین داری؟ دین را میخواستی، از طلقاء بودی، به زور شمشیر اسلام آوردی، فقط به ظاهر اسلام آوردی که تو را مجازات نکنند، در فتح مکّه کشته نشوی، یعنی اصلاً دنبال آخرت نبودی. امّا اگر دنبال این هستی که معنویت داشته باشی، این دین فایدهای داشته باشد با این شرایط اینطور نمیشود. باید تواصی به حق کنی.
یعنی اصلاً شما نسبت به جامعه مسئولیّت دارید، نمیتوانید بگویید به من ارتباطی ندارد، نمیتوانید بگویید من به شاخ آفریقا میروم در یک غار برای خودم زندگی میکنم! این ممدوح دین نیست. الآن یک عدّه در کشور ما هستند، در نزدیک یک روستایی، همهی ارتباطات خود را با عالم قطع کردهاند، خود آنها پارچه میبافند، زندگی میکنند. اسب دارند، یک اسب هم برای امام زمان درست کردهاند هر یک مرتبه که حضرت اجل با یک مادیان عربستانی تماس برقرار کند ۵۰۰ میلیون هم میگیرند! میگویند این اسب ۲۰ میلیاردی را برای امام زمان درست کردهایم! شما هم بروید میبینید صبح تا شب همه دنبال امام زمان هستند! چرا به غار رفتهای؟! چرا از جامعه جدا شدهای؟!
میگوید من میخواهم خودم را حفظ کنم. دین اجازه نمیدهد، میفرماید خسارت میبینی. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلّا»، همه خسارت میبینند یک گروه خسارت نمیبینند. یعنی یک گروه هستند که این دین برای آنها مفید است، برای یک گروه این دین نتیجه دارد. چه کسانی هستند؟ «تَواصَوْا بِالْحَقِّ» هستند. یعنی نمیگذارد در جامعه ناحق اتّفاق بیفتد. تواصی یعنی چه؟ یعنی سفارش میکند، یعنی نمیگذارد دیگری بیتفاوت باشد، اصلاً نسبت به بقیّه بیتفاوت نمیشود. به مردم چه کار دارید، هر کسی دوست دارد یک کاری انجام بدهد، رأی دادند ۸۰ درصد میخواهند فلان حرام را انجام بدهند، شما چه کار دارید؟! میگوید من نمیخواهم خسارت ببینم، من وظیفه دارم.
لذا شما هیچ مصلحی را نمیبینید که غارنشین (گوشهنشین) باشد، مدام در میان مردم است. آسیب دارد، این انبیا اگر میخواستند غارنشین باشند همه اهل عبادت بودند، لذّت میبردند یک جای تنها پیدا کنند صبح تا شب عبادت کنند. چرا بین جامعه میآیی که اینقدر به تو ناسزا بگویند، تو را مسخره کنند، کتک بزنند؟ چرا باید رسول خدا روحی له الفداه به طائف برود مردم را دعوت کند؟ جمع شدند او را «هو» کردند، یک عدّه ادای او را درآوردند، یک عدّه او را سنگباران کردند. چرا این کار را انجام میدهی؟ او که پیغمبر است، امام و پیغمبر غیر ما هستند. ما نمیتوانیم نسبت به جامعه بیتفاوت باشیم. میگوید خسارت میبینی، دین تو فایدهای ندارد.
سورهای که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را پیر کرد
برای آنها (اولیا) یک چیزی اضافه داریم، دیدید که پیغمبر فرمود: «شَیَّبَتْنِی هُودُ»،[۷] سورهی هود من را پیر کرد. چرا؟ چون خدا هر وقت در قرآن میفرمود: «وَ اسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»[۸] «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ»،[۹] پیامبر با کمال میل میپذیرفت. پیغمبر اکرم روحی له الفداه که مشکلی ندارد، میگوید من پای کار ایستادهام. برای هیچ پیغمبری این جمله سخت نیست، به خدا میگوید خود من پای کار ایستادهام. امّا در سورهی هود خدا به پیغمبر خود میفرماید: «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ»، تو بقیّه را هم باید بیاوری. این است که شما میبینید «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ»[۱۰] میگوید. میگوید: چرا داری خود را به کشتن میدهی؟
طرح اوّلیّهی بحث این است، عنوان بحث این است: مصائب دینداری. یعنی چه؟ من راجع به شریعتِ اهل تساهل و تسامح هم صحبت خواهم کرد، منظور این نیست، اشتباه برداشت نشود. چرا مصائب دینداری؟ چرا کار را سخت میکنید؟ من میگویم کار را سخت نمیکنم، حضرت حق فرموده همهی انسانها خسارت خواهند دید، نتیجهای از این دین نمیگیرند، چیزی در نهایت برای آنها نمیماند. قرب الهی و رضوان و رضایت خدا، خدا در قرآن زیاد راجع به آن صحبت نمیکند، راجع به خوراکی و حوریها خیلی صحبت کرده، ولی یک چیزهایی را مختصر کرده، فرموده اهل آن میدانند. «رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ».[۱۱] دیندار شدی که به آنها برسی، دیندار نشدی که اینجا به حوری نرسی آنجا به حوری برسی. آنها را هم میدهند ولی دین که این نیست.
خسارت میبینی، نمیخواهی خسارت ببینی؟ راه معرّفی کرده است. «إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ»، تواصی به حق میکنند، به حق سفارش میکنند. ناحق را نمیتواند تحمّل کند، سعی میکند جلوی آن را بگیرد، پس نمیتواند در غار زندگی کند، نمیتواند نسبت به جامعه بیتفاوت باشد. میخواهد مرجع تقلیدی باشد که مثل غارنشین زندگی میکند (نسبت به جامعه بیتفاوت است) یا آدم عادی باشد، نمیتواند. مسئولیّت دینی داری، آخوند هستی، مرجع هستی، مسئولیّتی داری، ادارهی اقتصاد چند نفر… وضع برای آنها سختتر است، به پیغمبر برسد اصلاً امر میکند «فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ».
من نمیخواهم امام و رسول خدا را بگویم، ما، ما نمیتوانیم در غار زندگی کنیم. گروهی که جمع شدهاند نزدیک فلان شهر رفتهاند، فکر کردهاند آن شهر چند نفر از یاران امام زمان سلام الله علیه را دارد. اصل آن شهر برای افغانستان هم هست، اشتباه رفتهاند! جدا زندگی کنیم، نسبت به جامعه بیتفاوت هستیم، ما آنجا منتظر هستیم! اوّلین قدم این است که مرجع تقلید حیّ ندارند. یکی از دوستان ما به آنجا رفته بود، گفتم: چیزی هم خوردی؟ گفت: بله. گفتم: حرام خوردی. گفت: آنها که صبح تا شب عبادت میکنند، از مظاهر دنیا فاصله گرفتهاند، دیگر نامحرمی آنجا نیست. کجا دین به ما گفته از جامعه فرار کنید؟ اتّفاقاً میگوید تواصی به حق کن، میدان را خالی نکن. چرا کاری انجام میدهی که آن پارک پارک گنهکاران شود؟ چرا وقتی او میآید مواظب نباشد؟ تو چرا شهر را خالی میکنی؟ اجازه نداری، خسارت میبینی.
جلوتر عرض میکنم، میخواهم منطق قیام سیّد الشّهداء علیه السّلام را عرض کنم. گفت: چرا حرام خوردم؟ گفتم: برای اینکه آنها یک مجتهدی داشتهاند از دنیا رفته، مرجع حیّ لازم است که حداقل احتمال اعلمیّت او برود، مرجع آنها چه کسی است؟ گفت: مرجع حیّ ندارند، به همان قبلی… گفتم: اعمال آنها که قبول نیست، به چه کسی خمس میدهند؟ مال آنها مخلوط به حرام است، صبح تا شب هم مدام آنجا آل یس پخش شود فایده ندارد.
سیستم دین این نیست که شما به یک غار بروید، چند نفر با هم یک گوشهای زندگی کنید که شرایط گناه پیش نیاید. اینجا را پاک کنید، فرار کنید به یک گوشهای بروید که شرایط گناه پیش نیاید، تواصی به حق کجا میرود؟ اصلاً برای تو مهم است که در جامعه حقّ و باطل اتّفاق میافتد یا نه؟ مشکلی نیست اگر مهم نیست. خدا میفرماید، اینکه جمهوری اسلامی نیست بگویید آخوندها درست کردهاند. اگر کسی دین دارد این آیهی قرآن است، میفرماید خسارت میبینی، در نهایت چیزی برای تو نخواهد داشت. ضرر است، مگر تواصی به حق کنی.
تواصی به حق یعنی چه؟
تواصی به حق کنی یعنی چه کاری انجام بدهی؟ یعنی مادر امر به معروف و نهی از منکر، واجب و حرام و مستحب و مکروه امر به معروف و نهی از منکر. امّا یک جایی اعتقادات خراب است، یک جایی دارد یک اتّفاقی میافتد که ساختار به سمت فساد میرود. تواصی به حق اینها هم هست، ناحق دارد اتّفاق میافتد، ناحق انحراف عقیدتی، اسم این دیگر نهی از منکر نیست. تواصی مادر و پدر (اساس و پایهی) امر به معروف و نهی از منکر است. یک شاخهی آن امر به معروف و نهی از منکر میشود. انحراف اعتقادی در جامعه اتّفاق میافتد، نمیتواند بگوید به ما ارتباطی ندارد. نمیتوانی بگویی، چطور تواصی به حق میکنی؟
جامعه دارد در یک موضوعی به سمتی میرود که اختلاف اعتقادی، اشتباه اعتقادی، اشتباه روشی، اشتباه اخلاقی، اشتباه احکامی اتّفاق بیفتد، نمیتوانی بیتفاوت باشی. آدمهای عادی نمیتوانند وای به حال مراجع! اصلاً بحث من الآن مراجع و امام نیست، خود ما، نمیتوانیم بیتفاوت باشیم. چطور میخواهی تواصی به حق کنی؟ نمیتوانی نسبت به جامعه بیتفاوت باشی، نمیتوانی به اندازهی خود ساکت باشی ببینی فساد اعتقادی، فساد اخلاقی اتّفاق میافتد. میتوانی بیتفاوت باشی؟ خسارت میبینی، در نهایت این دین چیزی برای تو ندارد.
شما منطق سیّد الشّهداء روحی له الفداه را ببینید، در یک جامعهای که ظاهراً همه نسبت به او بیتفاوت هستند. امام حسین سلام الله علیه یک آخوند عادی نیست، پسر پیغمبر است، آیهی مباهله در مورد او نازل شده است، راه میرود برکت میآید، معصوم است. جامعه با او کاری ندارد، او را امام نمیداند، با او کاری ندارند، از او چیزی نمیخواهند، از او سؤال نمیپرسند. شخصی آمد سؤال بپرسد، ابن عبّاس نشسته بود امام حسین علیه السّلام هم نشسته بود. همین که سؤال را پرسید -رو به حضرت بود- حضرت آمد جواب بدهد، گفت: از تو سؤال نپرسیدم، از حِبرُ الأمّه، از علّامه ابن عبّاس سؤال کردم!
اگر کسی منطق دین را نفهمد میگوید رها کن، کسانی که نمیفهمند اهمّیّتی ندارند، لیاقت ندارند. اگر این کار را میکرد یزید برای چه باید با امام حسین درمیافتاد؟ ببینید اینها چه هزینهای کردند. کسانی که بیادبی است من بگویم یک صدم امام، یک میلیون امام هستند، مثل عبد الله بن زبیر و عبد الله بن عمر حیف است بگویم بند کفش امام هستند، هر چه بگویم اشتباه کردهام. یزید برای اینها خیلی هزینه میکند، برای کسانی که میتواند آنها را بخرد. فکر کردید نمیتوانستند امام حسین علیه السّلام را بخرند؟ به عقل آنها نمیرسید که اگر پیشنهاد بدهیم امام حسین قبول کند؟ این گزینه را رها کنند تا فاجعه رخ بدهد؟ ناصبیها زیر بار قتل امام حسین علیه السّلام نمیرفتند. حاکم مکّه برای چه امام حسین…
میدانید که امام سلام الله علیه از مدینه به خاطر ناامنی بیرون آمد، چرا حاکم مکّه امام حسین علیه السّلام را دستگیر نکرد؟ امام حسین که در مکّه پنهان نشده بود، امام حسین روحی له الفداه سوم شعبان به مکّه رسید، تا هشت ذی حجّه، تقریباً چهار ماه در مکّه بود. چرا حاکم مکّه کاری که به حاکم مدینه دستور داده بودند انجام نداد؟ نمیتوانست امام را دستگیر کند؟ نمیتوانستند او را بگیرند و بکشند، سر او را برای یزید بفرستند؟ برای آنها هزینه داشت.
حیف است چون بحث ما بحث مهمّی است در مورد معاویه صحبت کنم که بگویم معاویه چگونه آدمها را میخرید. اینها استاد آدم خریدن بودند! اینهایی که امروز شما در مسائل سیاسی و جناحی میبینید همه باید بروند محضر معاویه درس پس بدهند! آنهایی که امروز دنبال او هستند. در مورد باند و جناح و انتخابات با هم ائتلاف میکنند، باید ببینند استاد اعظم آنها معاویه چه کرده است! استاد آدم خریدن بود، استاد بود، چرا امام حسین علیه السّلام را نخریدند؟ سکوت میکنی، کاری نداری، ما یک غار مجلّل برای تو درست میکنیم، به تو خدمات هم بدهند، غذا هم به چند نفر در روز میدهی؟ آنجا عبادت کن، به احکام خود برس. موسم حج هم به حج بیا و بعد برگرد.
«إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ». مولای ما سیّد الشّهداء علیه السّلام مفسّر این آیه است. دین دارد که خسارت نبیند، تمام این کار خسارت است. دینی که شخص با جامعه کار ندارد، توجّه ندارد، دینی که اصلاً جامعه برای او مهم نیست، فقر مردم مهم نیست، سختی مردم مهم نیست، این دین نیست، همهی آن خسارت است. من فقط بگویم و عبور کنم، چون در مورد این موضوع باید سر جای آن بحث کرد. جامعهای که برای امام حسین علیه السّلام سیاه میپوشند ولی یک جنسی کم میشود حمله میکنند چند تا چند تا میخرند تواصی به حق دارند؟! اینها منش امام حسین علیه السّلام است؟ مثلاً فلان جنس کم میشود، روح تواصی به حق این است که شما تحمّل نمیکنید به برادر شما انحرافی برسد، ولو خود او نمیفهمد. اصلاً جامعه به امام حسین علیه السّلام کاری نداشت، میگفتند ما دوست داریم با یزید… همه با یزید بیعت کردند. اگر به زبان دموکراسی امروز نگاه کنید میگفتند به شما چه ارتباطی دارد؟! همه رأی دادهاند، همه با یزید بیعت کردهاند، بد هم باشد بیعت کردهایم، به شما چه ارتباطی دارد؟ اکثریّت مطلق با یزید بیعت کردند.
امام روح دین است، این دین نیست، این خسارت است، ساکت باشند؟! امام مثل من نیست که بگوید هر بلایی سر او بیاید مهم نیست، اینطور نیست، اهل ملامت نیست. امام اصلاً میآید که به حق تواصی کند. شما بگویید یار ندارید، چقدر بعضی افراد نادان هستند، آمد به امام حسین علیه السّلام گفت: بگذار این کوفیها کار را انجام بدهند، تمام که شد با هم به آنجا میرویم! کمی هوا بهتر شود، گردوها هم برسند! حضرت فرمودند: من امام اینها هستم، اینها در برابر ظلم قیام کنند من در آسایش باشم وقتی کار تمام شد بروم؟! من امام هستم، مأموم که نیستم.
کسی که این جمله را نفهمد شما نسبت به جامعه مسئول هستید… میگوید به تو ارتباطی ندارد! سختی تازه شروع میشود، چرا اسم آن را مصائب دینداری گذاشتهاند؟ چون عدّهی اصلی جامعه اصلاً دوست ندارند درست دینداری کنند، شما بخواهید درست دینداری کنید او متّهم به عدم دینداری درست میشود، لذا دوست ندارد. لذا چه میکند؟ میگوید کار شما عاقلانه نیست. این همه آدم در طول تاریخ قیام کردند، همه تجلیل کردند، به امام حسین علیه السّلام که میرسد میگویند این خلاف عقل است!
طرف منفعت مالی دارد و با یزید شریک است، دختر خود را به یزید داده، نمیتواند با امام حسین علیه السّلام همراه شود. چرا دختر خود را به یزید دادهای؟ منافعی داشت. شیعهی امیر المؤمنین علیه السّلام هم هست. میآید به امام حسین علیه السّلام میگوید: نروید، شما را میکشند! تو وابسته هستی، تو چرا دختر خود را به یزید دادهای که نمیتوانی مقابل او بایستی؟ چرا مصائب دینداری؟ چون کسی که به وسط میدان میآید تواصی به حق کند به او کمک که نمیکنند مدام او را تخطئه میکنند، کار را سخت میکنند. اکثریّت طرفدار سمت دیگری هستند.
آقا را آوردند، آمد لحظات آخر نزدیک به کربلا سخنرانی کرد، فرمود: این دنیا چیست که شما به آن چسبیدهاید؟ خدا میداند امروز سخنان سیّد الشّهداء علیه السّلام نه برای سنّیها، برای ما گویی… میگوید کجا میروید؟ فرمود: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً».[۱۲] در نهایت این است که میکشند؟ سعادت است. چرا، آقا برو در غار زندگی کن! امام روح دین است، میگوید این که تو میگویی دین نیست. «وَ الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً»، من اصلاً زندگی با این ظالمین را جز خسارت و آبروریزی و ذلّت نمیدانم، تو میگویی فعلاً صبر کن تا چیز بهتری به دست بیاوری؟!
بعد یک جملهای فرمود که نشان بدهد چرا دینداری سخت است. چون یک عدّه به دلایلی دیندار شدند، ارثی است، جنگ شده، اتّفاقاتی افتاده است. میگویند حاج آقا یک داماد برای ما پیدا کن ولی نمیخواهم خیلی حزب اللّهی باشد! منظور این است که شب عروسی رقص هم بود اشکالی ندارد، اسراف هم باشد اشکالی ندارد، یک سفری هم رفتند در آن گناه باشد اشکالی ندارد… این دین نیست. فرمود: «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ». «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» یعنی همهی اعمال صالح.
میگوید آقا رها کن و برو! این دینداری نیست، خسارت است، بیجهت فکر میکنی دیندار هستی. من آن موقع مدیر بودم، یک پدری آمد فرزند خود را ثبت نام کند، مدرسهی ما هم مشکل مالی داشت، آن موقع پیشدانشگاهی هفت میلیون تومان بود. گفتم: ما خیلی گرفتار هستیم، مشکل اجاره داریم، ولی پسر شما به مدرسهی ما بیاید رتبهی او ۳۵ هزار میشود، نیاید هم رتبهی او ۳۶ هزار میشود. آن موقع میشد با هفت میلیون یک پراید خرید، یک پراید بخر کنار بگذار، حیف است عمر خود را تلف کند. چرا درس بخواند؟ برود کار کند. چهار سال میرود درس میخواند، میرود یک کاغذ میگیرد من لیسانس یا فوق لیسانس بیکار هستم. کار بلد نیست. فوق لیسانس کار بلد را ما ندیدیم بیکار باشد. مدرک آن را گرفتهای، مدرک به کاری نمیآید، تو برای مدرک پول میدهی. من میگویم مدرک دکتری دارم، سه تا مدرک دارم… من نمیتوانم به دانشگاه شهید بهشتی بروم دکتری مسئلهدار… بالاخره میتوانم کاغذ آن را بیاورم، شما پول میدهید…
آیا دین در زندگیِ ما جاریست؟
دینداری هم همینطور است، دینداری که زبانی باشد به کاری نمیآید. یا زیر بار دین نرو، برو زندگی کن، چرا بیهوده خود را گرفتار کنی، برو از طبیعت لذّت ببر! اگر میخواهی دینداری کنی دینداری قاعده دارد. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» دارد، نمیتوانی نسبت به جامعه حسّاس نباشی، نمیشود، مفید نیست، این خسارت است، در نهایت فایدهای ندارد. چون سخت است، شما میخواهید جامعه را تغییر بدهید. حضور امام حسین سلام الله علیه نشان داد آخوندهای پرشمار کوفه و مکّه و مدینه «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۱۳] هستند. ریشهای بلند و شکمهای بزرگ و پولی که از یزید میرسید، وضع خوب، حوزههای آباد، یکی دختر خود را به یزید داده، یکی با یزید معاملهی مشترک دارد، تجارت دارد.
عمل آن یک نفر (امام حسین) بقیّه را نفی میکند، لذا آنها شروع میکنند… لذا ابا عبد الله الحسین علیه السّلام اینطور فرمود: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَ الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً». بعد فرمود: «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا».[۱۴] خبر شهادت مسلم رسیده است، «النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا»، مردم بندهی دنیا هستند، عبد خدا نیستند، چون سخت است. «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم». همان آیهی قرآن است که «یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ».[۱۵] «وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم»، دین را فقط بر سر زبان دارند، هر جایی که سود دارد تیپ او دینی میشود که مردم را بچاپد (چپاول کند)، بعد خود او طور دیگری است. آنجایی که باید هزینه بدهد نمیدهد.
«وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم»، دین لقلقهی زبان او است. مدام ذکر میگوید، ایمان کجا است؟ کجا میخواهی پای آن بایستی؟ طرف ریش خیلی بلندی داشت، در یکی از پاساژهای معروف موبایل فروشی اجاره میگرفت، آن موقع که همه چهار میلیون میگرفتند او از یک نفر هشت میلیون اجاره میگرفت! (مستأجر) میگفت: حاج آقا ببین این آدم مدام لا اله الّا الله میگوید، طوری هم یقهی خود را بسته که من احساس میکنم الآن یقه را باز کند… میگفت: من باید روزی ۲۵۰ تا موبایل بفروشم تا فقط اجارهی او را بدهم، میتوانم روزی ۲۵۰ موبایل بفروشم یا نمیتوانم؟ نمیتوانم. فقط اجارهی او را بدهم. پس باید چه کنم؟ باید فیلیپین را فنلاند بگویم، باید دروغ بگویم، باید کم بگذارم. میگفت: او دارد من را دزد میکند، اگر مرا در آتش بسوزانند باید او را هم بسوزانند. راست میگوید.
«وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم». دیندار است، ولی طوری به بقیّه فشار میآورد که بقیّه گناه کنند. خاک بر سر مسئولینی که بر مردم فشار میآورند! تو چرا اجاره خانهی خود را طوری… میگوید شده دیگر! این مجوّز شد؟ سال گذشته یک مقدار بوده، امسال چند درصد بیشتر میکنی؟ خاک بر سر وکیل، وزیر، اگر کسی کمکاری میکند! تو چرا مثل او هستی؟ بعد هم مدام میگوید… تو هستی، از خارج که نیامده، خانهها را شما اجاره میدهید. میگویید چرا گران میکنی؟ میگوید گران شده، چه کسی گران کرده است؟ تو چرا گران میکنی؟ اصلاً تو روح تواصی به حق میفهمی؟ تو داری شخص را خفه میکنی و به سمت گناه وادار میکنی. درآمد او ماهی دو میلیون است، تو میخواهی از او دو میلیون اجاره بگیری، او باید برود دزدی کند. او نباید دزدی کند ولی تو چرا او را وادار میکنی؟ یقهی خود را هم بستهای!
«وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم». گویی سیّد الشّهداء علیه السّلام وسط میدان آزادی با ما صحبت میکند، یک ۲۲ بهمن امام حسین علیه السّلام را به جای کسانی که سخنرانی بیفایده میکنند بیاورند میفرماید «وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم». چرا به مردم فشار میآوری؟ تو چرا فشار میآوری و برای امام حسین مشکی هم پوشیدهای؟! تواصی به حق، بررسی تحلیلی قیام سیّد الشّهداء! گویی دارد سریال میبیند، نشسته فیلم تماشا میکند! «وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِم یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ»، این (ذکر) را میچرخانند که «مَا دَرَّتْ»، یعنی سرازیر شود، معایش آنها فراوان شود.
لا اله الّا الله میگوید که به او پست بدهند، لا اله الّا الله که نفی همهی طواغیت است. لا اله، نه طاغوت، نه استکبار، نه مو زرد، نه بت، نه هیچ کسی، الّا الله. تو داری فشار میآوری بقیّه زیر بار طاغوت بروند، این چه لا اله الّا اللّهی است که میگویی؟! «یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ»، میگردانی که زندگی تو بچرخد، این چه دینداری است؟ امام حسین سلام الله علیه هم بلد بود زندگی خود را بچرخاند. «فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ»، خطر آنجا است که دارد زندگی خود را میکند. مدام بر مردم فشار میآورد، هر کس هر چقدر که میتواند. یک نفر یک پفک و تخم آفتابگردان میتواند گران کند میکند، یک نفر بیشتر، یک نفر خانه، یک مرتبه کار به جایی میرسد که پسر او اصلاً دین را کنار میگذارد. یک مرتبه در یک شرایطی قرار میگیرد باید دل بکند، اصلاً عادت کرده است…
«فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ»، به سختی که میافتند، «قَلَّ الدَّیَّانُونَ». چرا «قَلَّ الدَّیَّانُونَ»؟ چرا دیندار کم است؟ چون سخت است. اگر انسان خود را برای مصائب دینداری آماده نکرده باشد به بلا برسد رها میکند.
به امام حسین سلام الله علیه نامه نوشتند، گفتند: اگر بیایید دیگر عدالت… اینها که دنبال عدالت نبودند، اینها دنبال این بودند امام حسین آنها را از دست یزیدیان نجات بدهد کمی راحت زندگی کنند. فکر نمیکردند خود آنها هم باید پای کار بایستند. نامه نوشتند، وقتی حضرت آمد و اینها دیدند عبید الله آمد، اوضاع شهر امنیتی شد. حالا اگر هر کس بیاید زن و فرزند او به خطر میافتد، هر کس بیاید ممکن است پدر او را بگیرند، هر کس بیاید اموال او را ممکن است بگیرند. اصلاً دینداری و لا اله الّا الله او برای این بود که دنیای خود را حفظ کند، انقلابی بود برای اینکه اینجا پست بگیرد، حکومت هم از بین برود آن طرفی میشود، قبل از آن هم طرفدار پهلوی است! در واقع طرفدار هیچ طرفی نیست. درست است همه را با انقلابیگری خود خفه میکند، ولی انقلابی نیست که… میبیند منفعت او در چیست.
یک قدم بسوی امام حسین علیه السلام
یک مرتبه به بلا میرسد، حالا باید ایستادگی کند، ممکن است ناموس تو به خطر بیفتد، فرزند تو به خطر بیفتد، مال تو به خطر بیفتد. «قَلَّ الدَّیَّانُونَ». فشار آوردند عبید الله گفت خود شما را میفرستم بروید حسین بن علی را بکشید تا قیامت روسیاه شوید. هزار نفر هزار نفر آنها را به سمت کربلا راه میانداخت. بعضی از آنها اینقدر پلید نبودند جلوی امام حسین علیه السّلام بایستند، اینقدر هم شجاع نبودند که خود را به خطر بیندازند، از خط عبور کنند حبیب شوند. میدانید که حبیب از خط عبور کرد. سپاه حرّ و بقیّه که محاصره کرده بودند جلوی حبیب را گرفتند، نمیگذاشتند کسی به امام حسین علیه السّلام ملحق شود. سیّد الشّهداء علیه السّلام آمد. میدانید که سیّد الشّهداء علیه السّلام هیچ وقت شروع کننده نبود، ولی اینجا نگاه کنید سیّد الشّهداء فرمود: این برای من آمده است، آمدند و با او درگیر شدند. تو یک قدم بردار، حضرت تو را به سمت خود میکشد. بقیّه اینطور نبودند خود را به خطر بیندازند، آنهایی که بیشتر پلید بودند رفتند در سپاه آن طرف (دشمن) قرار گرفتند، آنهایی که پلید نبودند بیرون رفتند روی تپّهها از دور نگاه میکردند، غربت امام را تماشا کردند.
روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
امشب شب باب الحوائج است، شب غریب است، روحی لک الفداه. به سیّد الشّهداء علیه السّلام خیلی شباهت پیدا کرده، بعضی شباهات را به امیر المؤمنین علیه السّلام دارند. من به یک صفت امسال متفطن شدهام، خیلی روی من اثر گذاشته است. آدم در یک مسئلهای، در یک مصیبتی، اینقدر مصیبت ببیند که به معصوم قدری نزدیک شود، این ویژگی خیلی مهمّی است. مردم دور او جمع بودند فکر میکردند حکومت را میگیریم، به پول میرسیم، این قیام را وسیله برای خودشان کرده بودند. وقتی اوضاع برگشت یکی یکی از مسجد رفتند.
این را شنیدهاید، از مسجد بیرون آمد دیگر هیچکس نبود، تنهای تنها شده بود. حکومت به شدّت دنبال این بود او را بگیرد و بکشد، او سفیر امام است. پس اگر کسی او را میشناخت لو میداد. چه کسانی میشناختند و لو نمیدادند؟ آنهایی که پشت سر او از نماز فرار کردند ولی خیلی دور نرفتند، ایستاده بودند او را نگاه میکردند. اینها نقل کردهاند، از مسجد به کوچه آمد، «یَتلَدَّدُ فِی أَزِقَّهِ الکوفه».[۱۶] شأن او اجل است، بیجهت از این کوچه به آن کوچه پرسه میزد، جایی نداشت که برود.
این را چه کسی نقل کرده است؟ یک نقل از امام باقر علیه السّلام است، یک نقل از یکی از فرماندهانی است که خود او منصوب کرد. اینها فرار کردهاند از دور دارند او را تماشا میکنند. او را میشناسند. نگاه میکردند میدیدند مسلم از این خیابان به آن خیابان، از این کوچه به آن کوچه حرکت میکند، همهی وجود او اضطراب است. یکی را پیدا کنم به امام نامه بدهد، پیغام بدهد. اینها هم دارند نگاه میکنند. این یک شباهت است، آنهایی هم که به امام نامه نوشته بودند از دور در کربلا امام را تماشا میکردند. غربت او را تماشا کردند.
از دور دارند مسلم را نگاه میکنند، آقای ما، مسلم بن عقیل سلام الله علیه از این کوچه به آن کوچه. خسته شد، نیمه شب، در قدیم جلوی خانهها سکّو میگذاشتند اهل خانه گاهی میآمدند جلوی در مینشستند. آمد نشست، آبرودار است، داماد امیر المؤمنین علیه السّلام است، شوهر خواهر سیّد الشّهداء علیه السّلام است. یک پیرزن در را باز کرد و بست، باز میکند و میبندد. شما اگر از کسی خوشتان نیاید، مثلاً چند جوان جلوی در خانهی شما کار خلاف هنجار انجام میدهند از پنجره نگاه میکنید یعنی بروید. پیرزن دید او نشسته، در را باز کرد و گفت: چرا اینجا نشستهای؟ من یک زن تنها هستم، آبرو دارم، دنبال کار خود برو. در را بست.
باز در را باز کرد. گفت: خدا خیرت بدهد، به تو نمیخورد که… بد است، پشت سر من حرف میزنند. گفت: اسم تو چیست؟ که هستی؟ فرمود: من مسلم بن عقیل هستم، در شهر کسی را ندارم. در این شهر مردتر از طوعه پیدا نشد، گفت: تو مسلم بن عقیل هستی؟ سفیر حسین هستی؟ داخل بیا. یک اتاق جدا دارم، اهل تقوا بود، از او پذیرایی کرد. مسلم لو رفت، چه کسی لو داد، پسر طوعه لو داد یا همانهایی که داشتند از دور نگاه میکردند. گفتند پول خوبی برای مسلم میدهند. کوچه شلوغ شد دید حیف است طوعه آسیب ببیند بیرون آمد. یک صبح تا ظهر جنگید، یک نفر، چقدر به امام حسین علیه السّلام شباهت پیدا کرد.
یک تن مقابل لشگر ایستاد. طعنه زدند، خندیدند، تیر زدند، از بالای پشت بام سنگ زدند. لب مبارک او شکافته شد. هر کدام را میگویم با کربلا نسبت پیدا کرد. تشنه است. اینقدر جنگید که «أُسخِنَ بالجراح»، خونی در این بدن نمانده بود. یک صبح تا ظهر جنگید دیگر جانی در بدن نمانده بود. اینها گفتند به تو امان میدهیم. گفت امان بدهند شاید فرصتی پیدا کنم یک نفر را سراغ سیّد الشّهداء بفرستم. قبول کرد دستهای او را ببندند. از اینجا شباهت به امیر المؤمنین علیه السّلام هم پیدا کرد. عبید الله داشت ناسزا میگفت، مسلم میگشت به کدام یک از اینها میشود یک جمله وصیّت کرد. زینب علیها سلام دارد میآید. غریب شد، دستهای او را بستند، به یک زن پناه برد. در کوفه هیچکس جز یک زن از او حمایت نکرد. وقتی به کوچه ریختند هیچکس جلو نیامد، فقط یک زن جلو آمد.
به امیر المؤمنین گفتند خلیفه هر کسی را که دو سال حکومت میکرد برمیداشت، اموال او را میگرفت، از اموال قنفذ چیزی کم نکرده است. «أُغرُقَت عیناهُ من الدَّم»، صورت امیر المؤمنین علیه السّلام خیس شد. فرمود: آن لحظهای که همه تماشا میکردند، من را دوره کردند، دستهای من را بسته بودند، فقط او بود نگه داشته بود، این جایزهی ضربهای است که دست فاطمهی من را کوتاه کرد.
پی نوشت:
[۱] سوره مبارکه غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه سجّادیه، صفحه ۹۸
[۴] سوره مبارکه حج، آیه ۱۱ (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ)
[۵] سوره مبارکه روم، آیه ۲۱ (وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)
[۶] امام ـ در منزل رهیمه ـ در پاسخ مردی کوفی به نام ابوهرم که پرسید یابن رسول اللّه صلی الله علیه و آله ما الذی اخرجک عن حرم جدّک؟ فرمود: یا ابا هرم انّ بنی امیّه شتموا عرضی فصبرتُ و اخذوا مالی فصبرتُ و طلبوا دمی فهربتُ و ایم اللّه لیقتلونی فلبسهم اللّه ذلاً شاملاً، مقتل خوارزمی، ۲۲۶/۱٫
[۷]– الأمالی (للصدوق)، ص ۲۳۳٫
[۸]– سورهی شوری، آیه ۱۵ (فَلِذَٰلِکَ فَادْعُ ۖ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ ۖ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ ۖ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ ۖ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ ۖ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ ۖ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ ۖ لَا حُجَّهَ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ ۖ اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا ۖ وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ)
[۹]– سورهی هود، آیه ۱۱۲ (فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا ۚ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ)
[۱۰]– سورهی کهف، آیه ۶، سورهی شعراء، آیه ۳٫
[۱۱]– سورهی توبه، آیه ۷۲ (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ۚ وَرِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ)
[۱۲]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۵، ص ۱۱۷٫
[۱۳]– سورهی فرقان، آیه ۴۴ (أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ ۚ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ ۖ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا)
[۱۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۷۵، ص ۱۱۷٫
[۱۵]– سورهی حج، آیه ۱۱ (وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَهٌ انقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَهَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ)
[۱۶]– وقعه الطف، ص ۱۲۶٫
پاسخ دهید