حجت الاسلام کاشانی مورخ ۲۰ شهریور ۹۷ مصادف با شب دوم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به موضوع ((مصائب دینداری)) پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سیّد و سالار شهیدان روحی له الفداه سلام الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
شب ورود به کربلاست، ان شاء الله خدای متعال ما را از زیارت مکرّر مرقد باصفای حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ناامید نکند و حداقل دیرترین زمان ممکن یعنی اربعین حسینی چشممان به صحن و سرای اربابمان روشن شود صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
عرض کردیم که عنوان گفتگوی ما «مصائبِ دینداری» است، فعلاً راجع به اینکه چرا «مصائبِ دینداری» تا به مصائب برسیم؛ چرا مصائبِ دینداری؟ چرا میخواهید کار را سخت کنید؟ ان شاء الله جلوتر عرض خواهم کرد که این به معنای سختگیری نیست، اتفاقاً ما مخالفِ سختگیری هستیم، آن را بعداً عرض میکنم تا تفاوتِ آن با این روشن شود.
ما چرا دیندار هستیم؟ دین قیودی دارد، قید دارد، آزادیِ ما را محدود میکند، قانون میگذارد، چرا؟ اگر بشود بدونِ اینکه آزادیِ انسان محدود شود، بدونِ اینکه قید بخورد و در چارچوب قرار بگیرد به منافعی که باید برسد برسد، چرا دین؟ دین را برای چه میخواهیم؟ دین برای چیست؟
طبیعتاً این دین باید به آن کارکردی که باید داشته باشد برسد که کارکردِ دین هم از نظرِ ما این است که هم دنیای ما را بسازد و هم آخرتِ ما را! نه فقط آخرتِ ما را! اگر اینطوری باشد دین است، اگر اینطور نباشد که دین نیست، بلکه با آن وقتِ خود را تلف کردهایم.
حالا ما یک قیدهایی را تحمّل کردیم، در این شرایطِ جامعهی امروزی که دسترسی به بعضی چیزها خیلی زیاد است و ما یک سری قیود را تحمّل میکنیم، علتِ این کار چیست؟ برای منافعِ آن! پس نباید خسارت ببینیم، نباید ضرر بدهیم؛ اصلاً کسی که کاسب هم هست کاسبی راه میاندازد که سود کند، اگر بخواهد رأس المال را بخورد که کاسبی ندارد! آنقدر از روی آن میخورد تا تمام شود! اینطور باشد که کاسبی راه نمیاندازد.
انسان نباید ضرر بدهد، اگر بنا بر این باشد که از پیش تعیین شده ضرر بدهد، این چه دینداریای است؟ پس برای ما خیلی مهم است که ضرر ندهیم و سود کنیم، یعنی مانندِ آبکش نباشد که آب از آن بیرون بیاید و آخر هم هیچ چیزی نماند!
فرصتِ محرّم و دغدغههای ما
همهی اضطرابِ ما از زمانی که محرّم شروع میشود این است که از این فرصت استفاده کنیم.
دوست دارم این جمله را بگویم که هیچ ربطی به بحث ندارد، دلم به آن سمت رفت و خواست این را بگویم، وقتی عدّهای به حج رفتند نمیدانم دلِ چند نفر از شما هوایی شد، بعضی جاها در دنیا الآن جهاد است که نمیدانم دلِ چند نفر از شما هوایی شد، هیچ کجای دین اینطور نیست که… بلکه باید به سراغِ آن بروی، این محرّمِ اربابِ ماست که خیمههای خود را در محلههای ما میآورد! در محل کار ما خیمه میزند!
روز عید غدیر در بعضی از محلههای تهران شیرینی پخش کردیم، پرسیدند چه شده است؟ تازه غدیر است، عیدالله الاکبر است! اصلاً نمیدانستند! اما الآن حتی اگر کسی گبر هم باشد میداند که محرّم است!
حضرت خیمههای خود را در خانههای ما زده است، یعنی هنوز به ما امید دارد، مولای کریم هنوز امید دارد که دستِ ما را بگیرد، ان شاء الله قدر بدانیم، شما هم ما را دعا کنید، از این محرّم بیرون بیاییم و چیزی بدست نیاورده باشیم خسارتِ خیلی بزرگی است، وقتی میخواهم این حرف را بزنم همهی وجودِ من را اضطراب میگیرد…
بیایید با یکدیگر عهد دعا ببندیم، آنهایی که قبول دارند هر وقت دلتان شکست منِ بیچاره را دعا کنید و منِ بدبخت هم قول میدهم که هر زمانی دلم شکست شما را دعا کنم، آنهایی که قبول میکنند این کمترین را دعا کنند و من هم آنها را دعا کنم یک یاحسین بگویند: یا حسین!
عهد دعا ببندیم؛ ابن فهد حلّی میگوید اگر همدیگر را دعا کنید مستجاب است…
وضع مملکت که در اقتصاد بهم ریخته است و دلار بالا پایین شده است، دیدهاید که همه هر روز چک میکنند که قیمت دلار و سکه چقدر است، ما دو دغدغه داریم، یکی اینکه جگرمان برای آن کسانی که به زحمت میافتند میسوزد، برای پدری که شرمنده میشود، یکی هم اینکه ما مدام میپرسیم قیمتِ کربلا چقدر شد؟
حسین جان! فقرا را از زیارتِ خود ناامید نکنی! ما نگران هستیم!
زمانی که ما کودک بودیم اصلاً کسی تصوّر نمیکرد که به کربلا برود، وقتی به این شعر میرسیدیم که «تشنهی آب فراتم ای اجل مهلت بده» جلسه منقلب میشد، یک مدّتی نفحهای آمد و ما مدام سالی چند مرتبه به کربلا مشرّف شدیم؛ معصوم فرموده است که در ایام عمرِ شما نفحاتی هست، آنها را قدر بدانید، ما خیلی از این میترسیم که بلایی سرِ ما بیاورند که رفتن به کربلا سخت بشود، آنها نمیفهمند که کربلا برای ما اکسیژن است، کربلا درمانِ ماست، کربلا نفسِ ماست، کربلا چارهی ماست، کربلا پناهگاهِ ماست، اگر کسی هم تا بحال نرفته است ان شاء الله خدای متعال همین امسال این زیارت را روزیِ او کند.
تواصی به حق یعنی چه؟
به بحث برمیگردم.
ما از اینکه خسارت ببینیم میترسیم، نمیخواهیم خسارت ببینیم، این همه دردسر، این همه انسان مشغولِ کارِ دیگری هستند، ما دین داریم که در نهایت برای ما چیزی بماند، دنیا و آخرتِ ما را درست کند، وگرنه به درد ما نمیخورد، برای چه چیزی باید محدودیّت را قبول کنیم؟
خدای متعال میفرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم * وَالْعَصْرِ» یک قسم هم یاد میکند، «إِنَّ الإنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» نه شما شیعهها، نه سیاه و سفید و… انسان! جنسِ انسان! انسان در خسارت است، این خیلی ترسناک است، آنها که باور ندارند که هیچ، اما ما که باور داریم این کلامِ خداست، خیلی ترسناک است، انسان در حال خسارت دیدن است، «إِلا الَّذِینَ آمَنُوا» جز آنهایی که ایمان آوردند، که ما چون نمیدانیم چقدر میتوانیم بحث را پیش ببریم از اینجا رد میشویم، یعنی جا دارد که بگوییم این ایمان آوردن یعنی چه، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» همهی اعمال صالح را انجام دادند، همهی اعمال صالح یعنی چه؟ مؤمن که گناه نمیکند، حداقل اینکه مؤمن گناه برنامهریزی شده نمیکند، یعنی خدای نکرده افسارِ نفسِ من پاره میشود و ناگهان گناه میکنم، نستجیربالله ناگهان غیبت میکنم، این با اینکه پیش خود بگویم من هفتهی دیگر میخواهم در یک روزنامهای به کسی بهتان بزنم تفاوت دارد، این خیلی خطرناک است، «إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» یعنی باید همهی اعمال صالح را انجام دهد، چون «صالحات» جمع است، «ال» دارد، آن را مانند استغراق میفهمند، یعنی باید همهی اعمال صالح را انجام دهد وگرنه خسارت میبیند، حداقل آن این است که بنده عرض کردم، یعنی نمیگوید گناه نمیکند، میگوید گناه برنامهریزی شده نمیکند، از قبل وسیلهی گناه تهیّه نمیکند، اگر خدای ناکرده ناگهان بلغزد دستِ او را میگیرند ولی اینکه از قبل برنامهریزی کند خطرناک است، اینکه بلغزد هم خطرناک است اما اگر از قبل برنامهریزی کند خطرناکتر است، وقت نیست وگرنه عبرتی که خود از نزدیک دیدهام را عرض میکردم، اگر انسان به گناه برنامهریزی شده مبتلا شود دل کندن خیلی سخت است، شخصی گریه میکرد و میگفت: دیگر نمیتوانم! پناه بر خدا…
«إِلا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» ایمان داشته باشد و همهی اعمال صالح را هم انجام دهد… یعنی چه؟ یعنی اگر من از جامعه خسته شدم میتوانم به غار بروم و فرار کنم؟ اگر زنده بودم شبهای آینده عرض میکنم که فرار هم داریم، ولی فرار به غار نداریم! فرار از یک شهر به شهرِ دیگر داریم، ولی اینکه آیا شما حق دارید که به غار بروید و در آنجا زندگی کنید؟ آیا میتوانی به جایی که جداست بروی و بگویی من ایمان میآورم و اعمال صالح هم انجام میدهم و گناه هم نمیکنم؟ این آیه میفرماید که خسارت میبینید! یعنی دینِ شما فایدهای ندارد، در نهایت چیزی برای شما ندارد، مگر اینکه «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» تواصی به حق کنید یعنی سفارش به حق کنید، معنیِ به حق سفارش کنید این نیست نه اینکه فقط بگویید و یک تابلویی بزنید و در غار بروید!
تواصی کنید یعنی هم بگویید، هم زمینهی آن را فراهم کنید، مقابلِ مخالفِ حق را بگیرید، کمک کنید که حق اجراء بشود، یعنی اصلاً نمیتوانید دلسوز جامعه نباشید، اصلاً معنی ندارد! اینکه بگویید به من چه ربطی دارد معنی ندارد!
اینکه عرض میکنم برای آخوندها و مراجع و علماء و ائمه و اینها نیستها! این برای انسانِ عادی است! آنها وظیفهای سختتر از این دارند! بیشتر از این وظیفه دارند! بدبختانه که برخی از زعمای قم غارنشین هستند، این بدبختی است، وگرنه انسانهای عادی حق غارنشینی ندارند، چه برسد به آنها!
باید تواصی به حق کنی، نمیشود در جامعه بنشینی و ببینی انحراف در حال ایجاد شدن است، عرض کردم که این تواصی به حق پدر و مادر امر به معروف و نهی از منکر است، واجبات و محرّمات و مستحبّات و مکروهات یک شاخهی آن است، که حالا در خودِ اینها هم حرف زیاد است، شاید زمانی عرض کردم، فعلاً در حال طرح بحث هستم.
امر به معروف و نهی از منکر برای آنجایی است که آن کسی که واجب را انجام نمیدهد و حرام را انجام میدهد میداند که حرام است! اگر نمیداند چه؟ آن یک موضوع دیگر است، به آن ارشاد جاهل میگویند، یعنی طرف نمیداند، مثلاً به کسی میگویند چرا روزه نگرفتی، میگوید: چرا باید روزه بگیرم؟
شخصی با سه فرزند آمده بود و پرسیده بود که حاج آقا! مگر غیر از غسل جمعه غسل دیگری هم داریم؟… وقتی نمیداند باید بگویید، به این امر به معروف و نهی از منکر نمیگویند، تفاوت دارد! اگر زمانی فرصت شد عرض میکنم.
همهی اینها در تواصی هست، مثلاً خبر ندارد، علم ندارد، این ارشاد است، مثلاً علم دارد و فراموش کرده است، این هم امر به معروف و نهی از منکر نیست، به این هم تنبیه غافل میگویند، یعنی غافل را آگاه کنید، این هم در تواصی هست، اصلاً مسئله احکام نیست، مثلاً انحراف اجتماعی در حال رخ دادن است، مثلاً سبک زندگی یک عده به سمتی میرود که از دین فاصله بگیرند، باید تواصی به حق کنی، اگر انجام ندهی خسارت میبینی! طرف میگوید: به ما چه ربطی دارد؟ آنها این کار را انجام میدهند!
بعد از اینکه طرح بحث کردم شما برگردید و من هم سعی میکنم این شبها این کار را انجام دهم، شما ببینید که حضرت سیّدالشّهداء روحی له الفداه چکار کردهاند؟ در جامعهای که کاری به ایشان نداشتند! یعنی برای ایشان مهم است که اینها چه چیزی فکر میکنند، حضرت میدانند که یک عده برای فضاسازی منحرف شدهاند، یک عدّهای پدرجدّ انحراف هستند اما مابقی فریب خوردهاند، امام همان اندازه که امامِ حبیب هستند امامِ شمر هم هستند، همان اندازه که امامِ عابس هستند امام زهیر و حرّ هم هستند، یعنی برای ایشان مهم است، امام هر شمری که در کربلا بود دعوت کردند، نه اینکه یک نفر را دعوت کرده باشند و بگویید او نیامد و زهیر آمد! همه را دعوت کرد، حضرت رو زدند، و این هم فقط برای امام نیست، انسانِ عادی باید تواصی به حق کند، این آیه صریح میگوید، خیلی واضح بیان میکند، باید تواصی به حق کنند، از این بالاتر باید تواصی به صبر کنند، تواصی به صبر هم جزو تواصی به حق است ولی سختتر است.
نشانهی منافقان در روزهای سخت
قرآن در سوره مبارکه توبه اینطور بیان میکند، به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید که اگر پیروز بشوی منافقان ناراحت میشوند و اگر شکست بخوری شروع میکنند به ملامت کردن و خوشحال میشوند!
الآن جامعه دچار مشکلاتی شده است، یک عدّه مانند من و شما وظیفهی فردی دارند، یک عدّه هم مانندِ بعضیها وظیفهی حکومتی و اجتماعی دارند، و خدا لعنت کند کسی که وظیفهی اجتماعی دارد و میداند وظیفهی خود را انجام نمیدهد و باز هم پای کار ایستاده است، خدا به حق خون سیّداشّهداء علیه السلام لعنت کند آن کسی را که برای منافع شخصی و رفاقتی و باندی، میداند که حق مردم را میخورد و باز هم سر کار است، ان شاء الله خداوند کسی را که میداند برای منافع یک باند و یک گروه حق مردم را ضایع میکند با دشمنان و قاتلان سیّدالشّهداء مشور کند.
اما حالا فعلاً مخاطبِ من آنها نیستند ولی اگر بودند میگفتم، الآن نگاه میکنم میبینم مسئول در جلسه نیست، اگرنه با او صحبت میکردم، مسئول نیست و ما هستیم، ما هم مسئولیّت داریم، جامعه دچار یک مشکلاتی شده است، یک عدّه غلط زیادی کردند، یک عدّه کمکاری کردند، یک عدّه بیتدبیری کردند، یک عدّه هم کمکاری نکردند و دشمن بیرونی بوده است، هر کدام هم درصدی مقصّر هستند، من هم نمیخواهم بگویم هشتاد درصد خارج مقصّر است و بیست درصد داخل، حالا وقتِ این حرفها نیست، الآن جامعه دچار یک فشار است، آن کسی که الآن بجای اینکه به درد مردم مرهم بگذارد زخم بزند منافق است، این تواصی به صبر نیست، تواصی به صبر یعنی چه؟ یعنی مقابل طاغوت ایستادهای! دیگر ما هرچه بد باشیم در اینکه آن شخص مو زرد (ترامپ) طاغوت است که شک نداریم، کافر حربی است، یعنی مسلمان نیست و ما را تهدید به جنگ میکند، به این شخص کافر حربی میگویند، ما یک دشمن داریم، حالا داخل هم….
حالا جامعه دچار مشکل شده است، حالا بیتدبیری بوده است یا هر چیز دیگری، الآن چکار کنیم؟ الآن اگر کسی به اینکه مردم در راه این سختی بردباری کنند کمک نکند تواصی به صبر است؟
شما میخواهید منافق ببینید؟ روزنامهها را بخوانید و ببینید چه کسانی در این شرایط طعنه میزنند! تازه خیلی از آنها مسبّب هم هستند! این تواصی به صبر است؟
تواصی به صبر خیلی قیمت دارد، یعنی کمک کن! حالا که سخت است بیا و همدردی کن، تو هم همدردی کن، بگو چیزی نیست و میگذرد، «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»[۴] شما برای خدا گام بردارید، خدای متعال وعده داده است، دروغ که نفرموده است، شما در راه خدا قدم بردارید «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»، شما در راه خدا قدم بردارید به مو میرسد ولی پاره نمیشود.
وقتی پشت سر حضرت موسی سلام الله علیه فرعون بود و مدام آنها را آورد و آورد و مدام فشار آورد و فشار آورد تا به دریا رسیدند و نه راه پس داشتند و نه راه پیش، مدام فشار شدیدتر شد، اما در راه خدای متعال بودند، فرمود: «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»[۵]، حالا اگر زنده بودم عرض میکنم که خدای متعال جنگهای زمان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را ایجاد کرد تا به ما تواصی به صبر را آموزش دهد تا ربوبیّت خدای متعال را باور کنیم، آنجایی که از همه ناامید شدند و پشت سر فرعون بود و مقابل هم آب! دیگر امیدی نبود! وقتی پایمردی کردند ناگهان دریا شکافته شد، آن خدا نمرده است! عُرضهی آن خدا کم نشده است! راهکارهای آن خدا تمام نشده است! باید تواصی به صبر کرد، باید تواصی به حق کرد، اگر کسی خلافِ آن عمل کند نفاق دارد، این صریحِ سورهی توبه است، و کسی که تواصی نکند خسارت میبیند، یعنی دینِ او بدرد نمیخورد.
شما در صحنهی کربلا ببینید… من چند جمله از اصحاب سیّدالشّهداء علیه السلام بگویم که یکی مردانگیِ آنهاست، یکی اینکه اگر شما در آن فضا بروید و ببینید که اینها آن لحظهای که اوج فشار آمد و سیّدالشّهداء علیه السلام را محاصره کردند؛ یکی از تلخترین وقایع همین ایام است دیگر، یعنی روضهی امشب؛ چون سیّدالشّهداء علیه السلام در این دو سه روز اخیر مقصد ندارند، همینطور بیمقصد با ناموسِ خود در بیابان میروند، نمیدانم که آیا شما فرزند کوچک دارید یا نه، کودکان از زمانی که در ماشین مینشینند میپرسند: چه زمانی میرسیم؟
سخت است دیگر، سفر با کجاوه سخت است، چند روز است که حضرت بیهدف حرکت میکنند، دستور آمده بود که نباید به جایی بروند که آب باشد، نباید به جایی بروند که سایه باشد، یعنی حتّی هدف متوسّط هم نداشتند، یک وقت میگویید میخواهم به فلان شهر بروم، حالا اینجا خوش آب و هوا است کنار میزنیم، حتّی این هم نیست، نه مقصدی هست و نه حتّی جایی که بتوانید استراحت کنید، لذا زیاد هم نمیتوانستند توقّف کنند، زیرِ نور مستقیم آفتاب هستند.
سال گذشته هم این را عرض کردم، حالا آنجایی که سال گذشته عرض کردم و در خاطر دارم را نمیگویم، وقتی میخواستند جناب ابوذر را تبعید کنند دستور دادند که هیچ کس حق بدرقهی او را ندارد…
چرا گفتهاند عیادتِ مریض این اندازه خوب است؟ درد دارد برو کمی دلِ او را شاد کن، بگو ان شاء الله خدا سلامتی میدهد، تازه اینها مثالهای کوچکی است…
امام حسن و امام حسین علیهما السلام گفتند: عموجان! ان شاء الله خدا تو را کمک میکند! ابوذر که کوه است اشک میریزد! غربت خیلی درد دارد.
اینجا میشود انسان بجای اینکه بگوید طوری نیست و میگذرد، قدیمها سختتر از این هم داشتهایم آتش به زیر دینِ خود بزند و دل مردم را بسوزاند.
کسانی که حدوداً همسنِ من و قبلتر هستند میدانند، ما فوتبال بازی میکردیم و ناگهان داد میزدند نوشابه زرد آمد! فوتبال تعطیل میکردیم و سراغ آن میرفتیم، مثلاً نوشابه زرد نبود! فقط نوشابه سیاه بود! گذشت… تفریح ما این بود که زغال داخل پارچه میریختند و میدوختند که ما شیمیایی نشویم! خیلی با الآن فرق داشت…
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» بله! خدا لعنت کند آن کسانی که زندگی مردم را تلخ میکنند، اگر هم در جایی کاری از دست ما بر میآید برویم و جلوی انحراف را بگیریم، برویم و جلوی فساد را بگیریم، نمیخواهم به زور توجیه کنم، آنها سر جای خود، ولی این مردمی که تحت فشار هستند را، اینها که فشار اقتصادی دارند دیگر روحِ آنها را آزار نده، بگو «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» برای خدا تحمّل کنید، باز هم تکرار میکنمها، بعد این را کلیپ نکنند و بگویند این آخوند گفته است الحمدلله، خدا آن کسانی که زندگی مردم را سخت کردهاند را لعنت کند، آن سر جای خود، ولی اگر من بخاطر یک «لا اله الا الله» گفتن و پای پرچم امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادن مقابل جبههی کفر در فشار قرار گرفتهام الحمدلله! سعی میکنم جلوی فشار را بگیرم، نمیخواهم تعریف کنم، آن سرِ جای خود، مثل کسی که نمیخواهد تیر بخورد ولی وسط جنگ تیر میخورد و میگوید الحمدلله، در این راه چیزی هم نصیبِ ما شد! الحمدلله!
رزمندهای اینطور شده بود دیگر، دیدند به سجدهی شکر رفت، از او پرسیدند چه شده؟ تیر به پهلوی او خورده بود، گفت: الحمدلله درد پهلو چشیدیم! او که درد را نمیخواهد، در پناه قرار میگیرد، این درد که خوب نیست، ولی اگر از یک زاویهی دیگر نگاه کنید میگویی الحمدلله! اینقدر گفتیم «یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ»…. آنها سرِ جای خود که ان شاء الله اصلاح بشود، کمی هم به ما فشار آمد الحمدلله، فدای سر اباعبداللهالحسین علیه السلام!
اگر پرچم سیّدالشّهداء علیه السلام بالای سرِ ما نبود، اگر «هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه» نمیگفتیم که این حرفها اتّفاق نمیافتاد.
بیانات اصحاب امام حسین علیه السلام
بچههای امام حسین علیه السلام کم جمعیّت بودند، آنها اوج عرفان هستند، ولی هر یک از اصحاب شروع میکنند به حرف زدن، من دوست دارم این چند جمله را عمداً بخوانم که ان شاء الله به مجلس نور بدهد.
آنجایی که حرّ آمد و گفت: دیگر نمیگذارم جایی بروی، یعنی حتّی همین مسیری که معلوم نیست، باید همینجا بمانی! گفتند چرا وسطِ بیابان؟ چرا اینجا؟ گفت: دستور رسیده است که باید همینجا بایستید؛ یک طوری نستجیر بالله حالتِ بدون چاره بودن دست داد، دیگر نمیشد هیچ کاری کرد، اینجا یک عدّه میتوانستند شکایت کنند، اولین کسی که حرف زد جناب زهیر است، عبارت ایشان را میخوانم، گفت: «لَوْ کَانَتِ الدُّنْیَا لَنَا بَاقِیَهً» اگر دنیا را به ما «باقی» بدهند، یعنی دیگر من دغدغهی قیامت و محاسبه و …. نداشته باشم، «وَ کُنَّا فِیهَا مُخَلَّدِینَ» دیگر در آن مخلّد باشم، مرا از دغدغهی قیامت نجات دهند «اِلاّ اَنَّ فِرَاقَهَا فِی نَصْرِک» اگر بخواهم تو را یاری کنم از این باقی بودن در نعمت، از اینکه خیالِ من از حساب و کتاب راحت باشد بیرون میآیم، «وَ مُوَاسَاتِک» جانِ خود را فدای تو کنم و در راه تو ایثار کنم، «لَاثَرنا الخُرُوجْ» صد بار قیام در راه تو را انتخاب میکنم، من تو را میخواهم.
هر چه گفتیم جز حکایتِ دوست در همه عمر از آن پشیمانیم
من تو را میخواهم، فدای سرِ تو…
نافع بلند شد؛ شما تصوّر میکنید که آسان است؟ شبِ نهم محرّم نافع روحی له الفداه رفت تا آب بیاورد، به آب رسید، فرماندهی حفاظتِ آب پرسید که تو چه کسی هستی؟ گفت: «نافع بن هلال بجلی»، فرمانده حفاظتِ آب گفت: ما با هم قوم و خویش هستیم، بفرما! جناب نافع فرمودند: نه! آمدهام آب ببرم… تواصی به صبر که فقط گفتن نیست، به کاروان سیّدالشّهداء علیه السلام فشار آمده است، یک نفر رفت و به آب رسید… ما این روضه را برای نافع میگوییم نه برای قمر بنی هاشم علیه السلام… گفت: آب بخور، جناب نافع فرمودند: نمیخورم! من میخواهم آب ببرم! گفت: نمیگذارم ببری، جناب نافع فرمودند: پس نمیخورم!…. که وقتی برمیگردد فرزندان سیّدالشّهداء علیه السلام بگویند این شخص اینطور است…
تشنه شدیم؟ دچار سختی شدیم؟ من به آب میرسم… وای به حالِ ما که به یک فروشگاه میرویم و میبینیم چیزی کم است و حمله میکنیم، باید کمتر از قبل بخریم، اگر قبلاً دو ظرف از چیزی میریدیم و الآن کم شده است باید نصف یا یکی بخریم نه بیشتر! من چطور میتوانم…. بعد هم بگویم حسین جان… معنی ندارد که مانند شمر عمل کنم و حسین جان بگویم…
نافع بن هلال بلند شد؛ شما ببینید اینها چه روحیهای به سپاه امام حسین علیه السلام دادند، ایشان فرمودند: «اِنّا عَلَی نِیَّاتِنَا وَ بَصَائِرنَا» من جو زده نشدهام، من سختی کشیدن در راه تو را انتخاب کردهام، مرا جو نگرفته است، «اِنّا عَلَی نِیَّاتِنَا وَ بَصَائِرنَا» من نیّت کردهام و با بصیرت حرف میزنم، میفهمم چه میگویم، اشتباه نشده است، حواسِ من پرت نیست، «اِنّا عَلَی نِیَّاتِنَا وَ بَصَائِرنَا» من نیّت کردهام و میبینم و دقّت کردهام و میدانم قرار است چه اتّفاقی بیفتد، «نُوَالِی مَنْ وَالاک» ما با آن هستیم که تو هستی، «وَ نُعَادِی مَن عَادَاک» با دشمنِ تو دشمن هستیم.
بُریْر بلند شد؛ وقتی با حضرت سیّدالشّهداء و خانودهی ایشان علیهم السلام تواصی به صبر دارید، ببینید در جامعهای که این اندازه محکم نیستند چقدر به اینها نیاز دارد، بُریْر بلند شد؛ پیرمرد شاید صد ساله قاری… همان را گفت که من عرض کردم، هیچ کس تشنگی را دوست ندارد، اینطور نیست که همه در کربلا بگویند بهتر که ما تشنه هستیم، نه! معلوم است که سعی میکردند تا آب پیدا کنند، اما گفت: حسین جان! «لَقَد مَنَّ اللهُ بِکَ عَلَیْنَا» خدای متعال به ما منّت گذاشته است و ما را انتخاب کرده است، فدای خدا بشوم، چه شد که ما را انتخاب کرد، «لَقَد مَنَّ اللهُ بِکَ عَلَیْنَا أنْ نُقَاتِلَ بَیْنَ یَدَیْک» بجنگیم و در راه تو دست و پای ما را بِبُرند… مسلّماً کسی زخم برداشتن را دوست ندارد… گفت: حسین جان! این که ما اینجا تنها شدهایم اینها چه فکری کردهاند؟ خدای متعال منّت گذاشته است، از بین این همه… سی هزار نفر آن طرف ایستادهاند، میشُد که من آن طرف باشم، خدای متعال منّت گذاشته است که ما در رکاب شما هستیم، دستِ مرا قطع کنند؟ فدای سرِ شما که دستِ مرا قطع میکنند، ما به شفاعتِ جدّ تو امید داریم… این تواصی به صبر است.
وقت گذشت؛ فعلاً در این بحث هستیم که چرا «مصائبِ دینداری»؟ تا به اصلِ موضوع برسیم.
روضه ورود به کربلا
مثل فردا روزی کاروان به کربلا رسید، اوایل مهر بود ولی هوا گرم بود، این تصریحِ مورّخان است، کلاً مناطق گرمسیر در مهرماه هنوز گرم هست، چند روز است که این کاروان در راه است؟ از روز هشتم ذی الحجّه راه افتادند، ببینید اگر شما یک سفر با ماشین و کولر و دو سه نفری که ماشین هم خیلی شلوغ نباشد تا مشهد بروید چقدر خسته میشوید؟ مگر چقدر طول میکشد؟ حداکثر ۱۲ ساعت!
هشتم ذی الحجّه کجا و دوم محرّم کجا؟ یعنی بیست و چهار روز! بیست و چهار روز است که این بچههای کوچک در راه هستند…
یک وقت انسان میگوید سفر میرویم، به زیارت میرویم، به تفریح میرویم، یک وقت هم هست که اینها که خسته هستند و حدود پانزده روز است که در راه هستند تازه خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام رسیده است و اینها اضطراب پیدا کردند که کوفه هم سقوط کرد!
داغ دیدهاند! حضرت مسلم علیه السلام با آنها قوم و خویش است، ایشان شوهر خواهر امام حسین علیه السلام هستند، ایشان سفیر سیّدالشّهداء علیه السلام است، وقتی حضرت مسلم علیه السلام شهید شدند خیلی چیزها روشن شد، چند روزی هم هست که بیهدف به این طرف و آن طرف میروند، این کودکان خیلی خسته هستند…
اگر انسان بخواهد متوجّه شود باید گفت که رفتن به زیارت مخصوصاً اگر زمینی باشد چقدر آسانتر از برگشت است؟ چون در مسیر برگشت دیگر امید زیارت نیست!
حالا شما ببینید به جایی میروید که هر لحظه احساس میکنید ممکن است امام حسین علیه السلام را از دست بدهید، امام صادق علیه السلام فرمودند: سختترین لحظه برای فرزندان سیّدالشّهداء علیه السلام، برای همهی شهداء، برای مادران شهداء، برای حضرت رباب سلام الله علیها، سختترین لحظه آن لحظهای بود که میخواستند امام حسین علیه السلام را از دست بدهند، دیگر روی زمین کسی از پنج تن علیهم السلام باقی نیست…
یعنی به سمتی میروی که مدام احساس میکنید که نکند برای سیّدالشّهداء علیه السلام خطری باشد، مسیرِ تو هم مشخّص نیست، بیست و چهار روز است که در راه هستی، دیگر این روزهای آخر هم اجازهی استراحتِ درست و حسابی ندادند… چند روز است که در سفر هستند…
شما فکر کنید همین مسیر نجف تا کربلا که این همه هم پذیرایی میکنند بجای چهار روز بیست روز در مسیر باشید، تازه هیچ ترسی ندارید، ناموس شما به خطر نیفتاده است… دیگر دلِ این کاروان خوش نیست، مهمترین نگرانی این است که جان امام حسین علیه السلام در خطر است…
جلوی حضرت را گرفتند، حضرت پرسیدند: اینجا کجاست؟ تا گفتند کربلا… فرمود: اعوذ بالله من الکرب و البلاء… إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون… ببینید چه شد…
حالا من از یک مسیرِ دیگر روضه بخوانم تا شما ببینید این کودکان چه حالی داشتند…
تقریباً بیست و پنج سال قبل از این امیرالمؤمنین علیه السلام در حال برگشتن از صفّین بودند، راوی میگوید در حالِ برگشتن با امیرالمؤمنین علیه السلام بودیم که ایشان راه را کج کردند و از اسب پیاده شدند و خاک را برداشتند و بو کردند و گریه کردند، فرمودند: «تِلْکَ مَصَارِع العُشّاق» اینجا یک عده از عشّاقِ خدا زمین میافتند، بعد یک نگاهی کردند و فرمودند: «هاهُنا مُناخُ رِکابِهِمْ» آنجا اسبها را میبندند، «هَاهُنا موضع رِحَالِهِم» آنجاها خیمه میزنند… بعد اشک حضرت بیشتر شد و فرمودند: «هَاهُنَا مَسفَکُ دِمَائِهِمْ»….
این خبر به فرزندان سیّدالشّهداء علیهم السلام رسیده بود، ببینید وقتی آمدند و اینجا قرار گرفتند و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام آیهی استرجاع را خواندند اینها حالی شدند…
من وقت ندارم و شما را سر اصل مطلب میبرم…
یا امیرالمؤمنین…. فرمودید: «هَاهُنَا مَسفَکُ دِمَائِهِمْ» آنجا خونشان را میریزند… احاطه داشتید ولی نبودید ببینید آنجا خار بود، دختربچههای امام حسین علیه السلام را روی خار دواندند، یا امیرالمؤمنین!… دختربچهها زیر پای اسب… یا امیرالمؤمنین! نبودید ببینید شیخ مفید گفت: اینجا چادر از سرهایشان میکشند…
پی نوشت:
[۱] سوره مبارکه غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه سجّادیه، صفحه ۹۸
[۴] سوره مبارکه شرح، آیه ۵
[۵] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۲ (قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ)
پاسخ دهید