حجت الاسلام کاشانی مورخ ۲۴ شهریور ۹۷ مصادف با شب ششم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به موضوع ((مصائب دینداری)) پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مقدّمه
بحث امشب از طرفی از شبهای پیش و شبهای آینده مهمتر است، چون میخواهیم نکتهای از بحث را عرض کنیم که گوشهای از آن به امیرالمؤمنین سلام الله علیه مربوط است، ثواب بیان امامتِ امیرالمؤمنین سلام الله علیه و همچنین شنیدنِ آن متفاوت از سایر موضوعات است.
ان شاء الله خدای متعال این گفتن و شنیدن فضائل امیرالمؤمنین علیه السلام و امامتِ حضرت را از ما قبول کنند و حدّاکثر تا اربعین چشمان ما به ضریح منوّر آن بزرگوار روشن بشود، صلواتِ دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
محضر مبارک شما عرض کردیم برای اینکه ضرر نکنیم، مانندِ همهی انسانها دچار خسران نشویم حضرت حق فرمودند: ایمان و عمل صالح و تواصی به حق و تواصی به صبر؛ عرض کردیم که وظیفهی همه هست که وسطِ میدان بیایند و تواصی کنند، عرض کردیم تواصی انواع دارد، گفتنی دارد، شنیدنی دارد، تمهیدیّه دارد، یعنی مقدّماتِ کار را فراهم کنیم، جلوگیری از انحراف دارد و… یعنی انواع دارد.
شب گذشته عرض کردیم که سیّدالشّهداء صلواه الله علیه در سخنِ خودشان این موضوع را کاملاً باز کردند که این مسیر مسیرِ تواصی است، برای اینکه آسیب نخوریم و ضرر نکنیم.
حق را چطور بشناسیم؟
سوال بسیار بسیار مهمّی که شبهای پیش هم عرض کرده بودم که به آن خواهیم رسید این است که میگوییم تواصی به «حق» کن! از کجا بفهمیم این «حق» را بفهمیم که سفارش کنیم؟ معیارِ شناختِ حق چیست؟ این نکتهی خیلی مهمّی است که امشب قصد دارم یکی از موارد آن را بیان کنم و آن مهمترین حق است که اگر مهمترین حق شناخته بشود که آن مهمترین حق ولایت است، یعنی منظور از حق این است که به ولایت سفارش کن، و چون پذیرش ولایت سعهی صدر میخواهد که مهمترین تواصی به صبر هم صبر در استقامت بر ولایت است.
لذا بحثِ امشب یک بحثِ اعتقادیِ خیلی مهمّی است، خدا میداند که اگر من امشب امام حسن سلام الله علیه روحی له الفداه کمک کند تا من اخلاص داشته باشم، این حرفی که میخواهم بزنم برای آباء و اجدادِ من کفایت است، و برای شما هم شنیدنِ این مطالب همینطور است! نه اینکه فقط حرف زدن باشد، چون این حرفها برای من نیست، الحمدلله امشب بسترِ بحثِ من قرآنی است و بر سرِ سفرهی حضرت حق هستیم.
فعلاً مهمترین حق را بگوییم، میگوید تواصی به حق، حق یعنی چه؟ معیار حق چیست؟ خودِ این یک بحثِ مهمّی است که شاید این موارد را در دهههای بعد عرض کنیم، نمیدانم! هنوز به تصمیم نرسیدهام، ما قسمتهای بحث را هر شب با استخاره انتخاب میکنیم، چون موضوعات زیاد است ولی ما باید حدود ده موضوع را در این دهه بگوییم.
مهمترین حق ولایت است، عزیزانی که فاطمیّهی گذشته به عرایض حقیر توجّه کردند در خاطر دارند که موضوع آن ولایت و برائت با تمرکز بر کتاب بحارالانوار بود.
مثلاً ما در مورد داریم که «السَّلامُ عَلَی الْحَقُّ الْحَقِیقُ» سلام بر آن لُبّ حق، اصلِ حق؛ داریم که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ»[۴]، داریم که امام هادی علیه السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «أشهَدُ أنَّکَ صرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» یا «وَ أَنَّکَ الْمَعْنی بقَوْلِ الْعَزیزِ الرَّحیم ِ، وَأَنَّ هذا صِراطی مُسْتَقیماً فَاتَّبعُوهُ» یا «أَشْهَدُ أَنَّکَ أمیرَالمؤمِنینَ حَق» و… خیلی از این مطالب داریم که اصلاً حق خودِ امیرالمؤمنین علیه السلام است، حق خودِ امام معصوم علیه السلام است، حقِّ اصلی، آن ریشهی حق، مادرِ حق، منبعِ حق، اصلِ حق خودِ امامِ معصوم علیه السلام است، تواصی به حق یعنی تواصی به ولایتِ امام معصوم، چون راهِ ارتباطیِ ما با معصوم ولایت است، ولایت چیست؟ ولایت یعنی قُرب و نزدیک شدن، ما هرچه نزدیکتر بشویم، بیشتر از خودمان دور بشویم، بیشتر آثارِ او را بگیریم، بیشتر ولایتی میشویم، ولایتی کیست؟ آن کسی که آثارِ شخصیّهی خود را زائل کند و فانی بشود و همهی آثارِ مولی را بروز بدهد، اصلاً خودش نباشد، به این شخص ولایتی میگویند.
حق امیرالمؤمنین و امام معصوم علیهم السلام هستند، راهِ تواصی به حق هم همین ولایت است که به ایشان نزدیک بشویم و او را ترویج کنیم، چون معنای تواصی را سفارش به حق گفتیم، و چون این کار سخت است و ما هنوز به این سختی نرسیدهایم، چون تواصی بر ولایت کارِ سختی است، ولایت یعنی آن حقِّ اصلی، چون سخت است باید تواصی به صبر هم کنیم که استقامت کنیم، خیلیها دوست داشتند که در کربلا با سیّدالشّهداء علیه السلام همراه بشوند، ولی کار سخت بود.
برخلافِ آنچه در روضهها گفته میشود من هرچه گشتم ندیدم و طبیعتاً هم نباید اینطور باشد که در اکثریّتِ مکانهای عمومیِ کوفه به جز مناطقِ مختصری که در آنجا نواصب تجمّع داشتند، کوفیان ابداً به اسرای کربلا سنگ نزدند، کوفیان گریه میکردند، یعنی میفهمیدند که غلط زیادی کردند و مردِ آن میدان نبودند.
تواصی به صبر هم مهم است دیگر، یعنی میفهمم که حق است اما نمیتوانم پای حق بایستم و بقیّه را پای حق بایستانم تا کمک کنند.
برای اینکه این بحث جا بیفتد، مباحثِ گذشته را هم ببینیم و قرآن کریم که این دهه خدای متعال به ما لطف کرده است که چند آیه از کتابِ او را با یکدیگر گفتگو کردیم را ببینیم، من چند آیه از آیات پایانیِ سوره مبارکه «صف» را با شما میخوانم که ربطِ این بحثها روشن بشود.
اینجا موضوع آنقدر منسجم بیان شده است، اگر من میخواستم ادامهی بحث را بنویسم بهترین چیزی که میخواستم انتخاب کنم همین سخنان حضرت حق بود.
تجارتی پُر سود در قرآن کریم
آیه مبارکهی دهم تا چهاردهم سوره مبارکه «صف» اصلاً ادامهی بحثِ ماست!
«اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ * یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ * وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ * یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ فَآمَنَتْ طَائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَهٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ»
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ»، ای مؤمنها! شما را بر یک تجارتی راهنمایی کنم… در خاطر دارید که سورهی عصر میفرمود که خسارت نبینید، وقتی معامله میکنید ضرر نکنید، ادامهی آن را اینجا فرموده است… آیا شما را به یک تجارتی راهنمایی کنم؟
آن هم گاهی میتوانند بگویند «هَلْ أَدُلُّکُمْ الی تِجَارَهٍ» و هم میتوانند بگویند «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَى تِجَارَهٍ»، طلبهها میدانند که در این «عَلَی» علوّ است، یعنی تفخیم است و شأنِ آن زیاد است، یعنی یک تجارتِ عظیمی، شما را به یک تجارتِ عظیمالشّأن راهنمایی کنم؟ یک تجارتی که همین تجارت همهی زندگیِ شما را جواب بدهد؟
اگر شما پیش خرده فروشیهای بازار بروید ممکن است در روز پانصد تجارت کنند… اما میخواهید من به شما یک تجارت بگویم که همین یک تجارت منفعت خیلی زیادی داشته باشد؟ یکی از سودهای آن این است: «تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ» شما را از عذاب ألیم نجات بدهد.
بگویم؟ طبیعتاً مخاطب میگوید بگو! «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ایمان بیاورید، آنهایی که جلسات قبل را در خاطر دارند میدانند که آنجا هم از ایمان شروع شد، آنجا بطور کلّی فرمود ایمان بیاورید، چون ایمان بطور کلّی یعنی ایمانِ به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، اگر کسی فقط به خدا ایمان داشته باشد اصلاً ایمان نیست، پس چرا اینجا خدای متعال جدا فرموده است «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»؟ ظاهراً قصدِ تأکید داشته است که قابل جدا کردن نیست، حضرت حق در آیات ۱۵۰ و ۱۵۱ سوره مبارکه نساء میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَٰلِکَ سَبِیلًا * أُوْلَـئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُّهِینًا» کسانی که به خدا رو رسولانِ خدا کافر هستند بینِ خدا و رسول فاصله میاندازند و میگویند: «وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ» همان خدا را اطاعت کنیم بس است دیگر! به رسول چکار دارید؟ یعنی زیرِ بارِ ولایت نمیروند، خدای متعال میفرماید: برای اینکه کفّار به خدا و رسول کافر هستند بین خدا و رسول فاصله میاندازند، ولایتِ رسول با ولایتِ خدای متعال متّحد است، خودِ حضرت حق جلوتر توضیح میدهد.
لذا اینجا تأکید میکند که آیا میخواهید شما را به یک تجارتی راهنمایی کنم که تجارتِ خیلی پرسودی باشد؟ بله! آیا میخواهید شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب آخرت و عذاب ألیم نجات دهد؟ بله! میفرماید: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» به خدا و رسولِ او ایمان بیاورید.
اینکه چطور به رسول خدا ایمان بیاورید را جلوتر عرض خواهم کرد، «وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» در راهِ خدا جهاد کنید.
آن برادرانِ بیچارهای که میگویند همهی این آیات برای زمان ظهور است و به غار بروید و مردم را رها کنید و تواصی را رها کنید و جهاد را رها کنید، اینها باید بگویند خدای متعال برای چه این آیات را برای ما فرموده است؟ یعنی آیا میگوید میخواهید برای شما تجارت عظیمی بگویم که شما را از عذابِ ألیم نجات بدهد؟ وقتی شما میگویی بله، بگوید: قسمت شما نمیشود! ان شاء الله یک گروهی زمان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه میآیند که جهاد میکنند و قسمتِ آنها میشود!
آیا این آیه به آنها اختصاص دارد؟ همانطور که تواصی به آنها اختصاص ندارد! بنده قصد ندارم جواب فنّی به آنها بدهم، فعلاً در حدّ مخاطب که بحث عمومی است عرض میکنم، ولی آنها باید عملاً بپذیرند که قرآن تعطیل است! یک شب عرض کردیم که باید عملاً ظهور قرآن را تکذیب کنند، چون اینطور نمیشود.
آیا میخواهید به شما یک تجارتی بگویم که شما را از عذاب آخرت نجات دهد؟ بله! ایمان به خدا و رسول بیاورید و جهاد کنید. آنجا میفرمود: «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ»[۵] همهی انسانها ضرر میکنند مگر اینکه این کارها را انجام دهند، اینجا از این طرف میفرماید، آنجا تحذیری بود و قصد ترساندن داشت، اینجا ادبیّاتِ آن تبشیری است، میفرماید: آیا میخواهید یک تجارت پرسود به شما معرّفی کنم؟ آنجا میگفت: آیا میخواهید شما را از یک ضرر بزرگ نجات بدهم؟ اما اینجا میفرماید: آیا میخواهید یک تجارت پرسود به شما معرّفی کنم؟ بله! به خدا و رسول ایمان بیاورید و جهاد کنید.
اینکه جهاد کنید یعنی چطور جهاد فی سبیل الله کنید؟ «بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ» هم پول خرج کنید و هم جان بدهید. این در ذهن شما باشد تا زمانی که من آیات را خواندم، برای اینکه وسط کلام الهی زیاد صحبت نکنم به این برمیگردم که خیلی مهم است، این موضوع اصلاً روحِ غدیر است که عرض خواهم کرد. اصلاً همهی اینکه عرض کردم موضوع امشب به امیرالمؤمنین علیه السلام ربط دارد برای آن توضیحی است که میخواهم در این رابطه بدهم.
شما چطور تجارتِ پرسود کنید؟ ایمان به خدا و رسول بیاورید، جهاد فی سبیل الله کنید، پول بدهید و جان بدهید، بعد چه میشود؟ «ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ» اگر به دنبال این هستید که یک چیزی به نفع شما بشود این است که به نفع شماست، یعنی حضرت حق به تعبیرِ دیگری تواصی به حق و تواصی به صبر را جهاد فی سبیل الله با اموال و انفُس فرمودند.
اگر این کار را کنید چه میشود؟ «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ» خدای متعال همهی گناهانِ شما را خواهد بخشید، وقتی گناهان را ببخشد «وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ» شما را وارد بهشت میکند، حداکثر یک جانِ ناقابل صد ساله دادهای ولی شما را «وَمَسَاکِنَ طَیِّبَهً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ» جاودانه میکند، «ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ وَأُخْرَى تُحِبُّونَهَا» بیشتر این اینکه شما به دنبال آن هستید، آن چیست؟ «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ» یاریِ الهی و پیروزیِ نزدیک، بعد کم کم بحث به آن قبلیها نزدیک میشود.
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ» مخاطب کیست؟ همه! مانند آنجا که در تواصی مخاطب همه بودند اینجا هم مخاطب همه هستند، همهیتان از انصارِ خدا باشید، ظاهرِ اینکه از انصارِ خدا باشید یعنی خدا را یاری کنید، درست است؟ دینِ خدا را یاری کنید، نسبت به دینِ خدا بیخیال نباشید، قبل از اینکه من ادامهی آیه را بخوانم برداشتِ خود را با شما بگوییم بعد ببینیم که چه میفرماید.
خدا را یاری کنید یعنی رسول را یاری کنید، چون بالا فرمود ایمان به خدا و رسول را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد، (آیه ۱۵۰ سوره نساء) فرمود: کفّار به دنبال این هستند که خدا و رسول را از یکدیگر جدا کنند، چون رسول از خود چیزی ندارد، اگر رسولی پیدا کردید که ارادهی او و مشیّتِ او غیر از اراده و مشیّتِ خدا بود که دیگر رسول نیست، مشیّت و ارادهی پیغمبر همان مشیّت و ارادهی خداست و مطیعِ محضِ خداست، ایمان به او ایمان به خداست، یاریِ او یاریِ خداست، یارانِ او یارانِ خدا هستند… من اینطور میفهمم، حال ببینیم خودِ حضرت حق چه میفرمایند.
میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ» یارانِ خدا باشید، مانندِ… مانندِ یعنی، مثالی که میزند مرتبط است، «کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ» همانطوری که حضرت عیسی سلام الله علیه به حواریّین خود فرمودند «مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ» چه کسی یارِ من میشود؟ حواریّین گفتند: ما انصار خدا میشویم، «قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ» یعنی این چیزی که من توضیح دادم را حواریّین ۲۰۰۰سال پیش متوجّه میشدند.
حضرت عیسی علیه السلام فرمودند: چه کسانی میآیند یارانِ من بشوند، آنها گفتند: ما یارِ خدا میشویم! حضرت حق هم تأیید کردهاند، فرمود: «کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ» یعنی تأیید فرموده است.
یعنی خدای متعال میفرماید: «کُونُوا أنصَارالرّسُول»، «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ» یعنی «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ الرَّسول»، درست است؟
چرا؟ چون وقتی حضرت عیسی علیه السلام فرمودند که چه کسی یارِ من میشود، گفتند: ما یارِ خدا میشویم، نه اینکه یعنی حضرت عیسی علیه السلام خداست، چون یاریِ حضرت عیسی علیه السلام یاریِ خدا میشود، چون حضرت عیسی علیه السلام عبدِ خداست، پیغمبرِ خداست. انصارِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم یا حضرت عیسی علیه السلام یعنی چه؟ کارِ حضرتِ عیسی چیست؟ دعوت به سمتِ خدا! انصارِ او هم باید چکار کنند؟ باید دعوت به سمت خدا کنند، دعوت به حق کنند، دعوت به توحید کنند… ما نام این کار را این شبها چه گذاشتیم؟ تواصی به حق!
چون میخواهیم به آن جای اصلی نزدیک بشویم من یک مرتبه خلاصه بگویم؛ فرمود: آیا میخواهید یک تجارتِ عظیمی به شما بگویم تا شما را از عذاب آخرت نجات دهد و گناهان شما را ببخشد و شما را به بهشت جاودان ببرد؟ بله! فرمود: «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» به خدا و رسول ایمان بیاورید، این دو را هم نمیتوان از یکدیگر جدا کرد، کسی که بخواهد خدا و رسول را جدا کند کافر است و به دنبال فتنه (آیه ۱۵۰ سوره نساء)، «وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ» باید جهاد کنید و هم مال بدهید و هم جان بدهید (به این موضوع برمیگردیم که بحثِ خیلی مهمی است)… بعد از اینکه فرمود: «ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» فرمود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ» ای مؤمنان! انصار الله بشوید! اینکه انصار الله بشویم یعنی چه؟ چطور باید خدا را یاری کرد؟ به ما که وحی نمیشود تا بدانیم چطور میشود خدا را یاری کرد، اگر شما بخواهید کسی را یاری کنید، اولین قدم برای یاری این است که طرف مقابل را بشناسی بعد او را یاری کنید، «کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ» خدا را یاری کنید یعنی چکار کنید؟ اگر به شما وحی میشود همان کار را انجام بدهید، اگر وحی نمیشود باید یک کسی از طرف خدای متعال خبر بدهد، یعنی در واقع «کُونُوا أَنْصَارَ الرَّسول» بشوید، یارِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم بشوید که اصلاً نمیشود ایشان را از خدای متعال جدا کرد.
خودِ حضرت حق هم این فهم از عباراتِ بنده را تأیید میکند، فرمود: همانطور که عیسی فرمود چه کسی یارِ من میشود؟ حواریّین گفتند: ما یارِ خدا میشویم. یعنی فهمیدند یارِ حضرت عیسی علیه السلام با یارِ خدا یکی است!
حالا یاریِ حضرت عیسی علیه السلام چیست؟ مشخّص است، کارِ حضرت عیسی علیه السلام نبوّت است، «وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»[۶] کارِ رسول بلاغ مبین است، به همه برساند، دیشب عرض کردیم که هدایت فقط کارِ خداست و ما فقط باید به همه برسانیم، کار حضرت عیسی علیه السلان و هر رسولی همین است که بگوید، شما هم باید بگویید، یعنی همان تواصی!
بعد حضرت حق یک جملهی آخری فرمودند که من توضیح بدهم که غَرَض بنده از خواندنِ این آیات چیست.
حواریّین گفتند: ما انصار خدا میشویم، در واقع انصار حضرت عیسی علیه السلام میشویم، شما را یاری میکنیم و در نشر حق کمک میکنیم، ما تواصی میکنیم، حضرت حق میفرماید: «فَآمَنَتْ طَائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ» یک عدّه از بنیاسرائیل به این دعوتها ایمان آوردند، به اینکه یاریِ حضرت عیسی سلام الله علیه یاریِ خداست و دعوتِ او دعوتِ خداست و دعوتِ او حق است ایمان آوردند، «وَکَفَرَتْ طَائِفَهٌ» و یک طایفهای هم ایمان نیاوردند و کافر شدند، بعد خدای متعال میفرماید: «فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ» ما مؤمنان را تأیید کردیم و پیروز شدند.
همهی این حرفها از این سوال شروع شد که این تواصی به حق که این شبها گفتید، حق انواعی دارد، عرض کردیم که مهمترین آنها هم ولایت است، تواصی به حقّ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم است، تواصی به حقّ معصوم است، این آیه هم میفرماید یاریِ رسول کنید.
حالا ربطِ این به امیرالمؤمنین علیه السلام چیست؟ تا به سیّدالشّهداء علیه السلام برسیم. ربطِ آن این است: رسول خاتم روحی له الفداه صلی الله علیه و آله و سلّم… خدایا! شاهد باش من به این مردم گفتم، این چند جملهای که الآن میگویم، والله العظیم اگر من با اخلاص بگویم و شما متوجّه بشوید من چه میگویم یا تذکّر باشد، یعنی میدانستید و یادآوری میشود، والله برای آباء و اجدادِ من کفایت است! خدایا! تو شاهد باش که من گفتم.
شما هم بدانید، نیّت کتید به عشق امیرالمؤمنین علیه السلام به نیابت از امام مجتبی علیه السلام بشنوید، چون این حرفها حرفِ من نیست، این روحِ مسئلهی غدیر است.
تا اینجا فهمیدیم که انصارالرّسول همان انصار الله هستند، اصلاً خدا هم تأیید کرد، وظیفهی همه چیست؟ میخواهید یک تجارتی به شما بگویم که از عذاب ألیم و … نجات پیدا کنید و در بهشت جاوداته بشوید؟ به خدا و رسول ایمان بیاورید و جهاد با مال و جان کنید و در نتیجه انصارالله بشوید، انصارالرّسول بشوید، نتیجهی همهی آنها این میشود که شما انصارالرّسول بشوید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم این را ادامه دادند، چه زمانی؟ آن روزی که فرمود: «اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ»[۷]، چطور؟ دقّت بفرمایید تا بگویم، با تعبیری عرض میکنم که شیعه و سنّی قبول دارند، یعنی فقط بحثِ شیعی نیست، در قرآن کریم آیهای داریم که خدای متعال در مورد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است: «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۸]، شیعه و سنّی در معنای این با یکدیگر اختلاف ندارند، چون ظاهراً هنوز به مسئلهی خلافت ربطی ندارد همراه میشوند، یعنی چه پیغمبر از نفسِ ما به ما اَولَی است؟ «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» دقیقاً یعنی چه؟ شیعه و سنّی میگویند یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را بر جانِ خود مقدّم بداری! یعنی اگر خطر جانی پیش آمد جانِ خود را فدای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کن، اگر قرار بود پول بدهی پولِ خود را فدای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کن، اگر تصمیم گرفتی و او تصمیم دیگری گرفت تو تصمیمِ خود را فدای تصمیمِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کن، خودت را فداییِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم کن، اگر قرار شد تو در جایی ارادهای کنی و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ارادهی دیگری کند ارادهی او مقدّم است، هیچ سنّی و بلکه هیچ ناصبیای منکر این معنا نیست، درست است؟
روز غدیر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «أَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟»[۹] این هم برای شیعیان و هم برای اهل سنّت خطر است، فرمود: «أَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟»، مگر من از نفسِ شما به خودِ شما اولی نیستم؟ یعنی من مقدّم هستم و باید مرا به خودتان ترجیح بدهید؟ گفتند: بله! فرمود: «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» اگر من برای شما اینطور هستم باید علی هم برای شما اینطور باشد، یعنی باید بین خودتان و جان امیرالمؤمنین علیه السلام، جانِ او را مقدّم بدارید، بینِ دفاع از خودتان و دفاع از او، دفاع از او را مقدّم بدارید، باید تو پولِ خود را خرجِ او کنی، باید تو جانِ خود را خرجِ او کنی، تو ناموسِ خود را خرجِ او کنی… فکر کردهاید همینطور در زیارت میگوییم «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى»؟ این اعتقاد است! کسی که قائل به «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى» نیست ولایت را نفهمیده است، فکر نکنید قربان صدقه میرویم که میگوییم «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى»، باید این را بگوییم، این قربان صدقه و تعارف نیست، این «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى» حقیقی است، جزوِ اعتقاداتِ ماست وگرنه ولایت را نفهمیدهایم.
نکتهای در مورد آیه «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» برای برادران اهل سنّت
من ابتدا یک جمله با برادران اهل سنّت بگویم و بعد هم یک جمله با خودمان، هر دوی ما در خطر هستیم.
چه کسی در بین اصحاب «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» بیش از بقیّه این را رعایت کرده است؟ چه کسی بیشتر از بقیّه جانِ خود را فدای جان پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کرده است؟ شما یک مورد هم ندارید که اینها کوچکترین دفاعی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کرده باشند، بلکه برعکس دارید که هرکجا جنگ سخت میشد جان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم را رها میکردند و فرار میکردند! از بدترین گناهان این است که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در صحنهی نبرد باشد… «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، یعنی تو باید تکّه پاره بشوی که پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم آسیب نبیند، شماره ۲ گفته است من همچنان میدویدم که سرعتِ من از بز کوهی بیشتر بود!… پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کجا بود؟ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را جلو فرستاده بودید یا پشتِ شما بود؟ خدای متعال پاسخ میدهد «وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ»[۱۰] پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را جا گذاشته بودند! شما به «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» اعتقاد نداشتید، شما پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را سپر بلا کردید.
در این فیلمها دیدهاید که میگویند: حاجی سیّدِ تو را کشتند، تو برو من میمانم!… یک رزمندهی عادی برای رزمندهی عادیِ دیگری این را رعایت میکند و میگوید من سرِ اینها را گرم میکنم و شما بروید، شما پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را نگه داشتید که سرِ دشمنان گرم شود و خودتان فرار کردید؟
اصلاً اگر امیرالمؤمنین علیه السلام هم در این جامعه نبود خلیفه دوم هیچ جایی برای رقابت برای جانشینیِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم نداشت، باید دنبال یک مجاهدی میگشتید که از پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم دفاع کرده است و پول داده است و جان داده است، شماره ۳ که وقتی جنگ احد شد ترسید و فرار کرد… دیدهاید که ممکن است خدای نکرده انسان در راه سگی ببیند و فرار کند، آنقدر میدود که حواسِ او نیست که شب شده است یا روز است… وقتی شماره۳ را صدا کردند که جنگ تمام شده است سه روز طول کشید که برگردد! این چطور «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؟ اصلاً او به این آیه اعتقاد دارد؟ قصد بیادبی ندارم، این را حتّی ابن تیمه و فخر رازی هم قبول دارند، میگویند: اینها در جنگ فرار کردند، یعنی اینها عملاً هیچ اعتقادی ندارند که «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».
اما آقای ما امیرالمؤمنین علیه السلام مثلاً در احد شصت ضربهی شمشیر خوردند، بدنِ مبارکِ ایشان مانند گوشتِ ساطوری شده بود، جنگ هم که تمام شد خود را نگه داشتند، زره مبارکشان را باز کردند، حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها آمدند و در آن آب ریختند، صورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را پاک کردند و بعد امیرالمؤمنین علیه السلام بیهوش شدند.
آیا این شخص «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» میفهمد یا آنها؟ اصلاً قابل قیاس هستند؟ مدام این انصار میگفتند که آقا خدای متعال نستجیربالله بلوف زده است؟ اینکه ما چند نفر محدود هستیم و آنها آن همه، ما سلاح نداریم و آنها تا دندان مسلّح هستند، اینکه خدای متعال میفرماید: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ»[۱۱] یعنی خدای متعال در جنگها برای شما کافی است، آیا اینها شعار است؟
ابن مسعود گفت: نخیر! پیغمبر خدا فرمود: «کَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ بِعَلیّ بنِ ابیطَالِب»[۱۲]، تا وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام باشد خدا برای شما در جنگها کافی است، شما فقط فرار نکنید، باقی را او حل میکند!
در جنگ خندق که امیرالمؤمنین علیه السلام ایستادند، اینها زانوهای خود را بغل کرده بودند و سرهایشان هم بین دو پای خود قرار داده بودند، جرأت نمیکردند در چشمان عمرو نگاه کنند! و همینطور مابقیِ جنگها…
چه کسی این «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» را یک صدمِ امیرالمؤمنین علیه السلام رعایت کرده است؟ رقیب باید یک سنخیّتی داشته باشد، باید یک حدّ و یک سطحی داشته باشد، چه کسی «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» را رعایت کرده است؟ کسی که هنوز آنقدر تربیت نشده است که حاضر است پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را به کشتن بدهد و خودِ او سالم بماند بعداً جای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بشود که دیگران جانِ خود را فدای او کنند؟ همچنین چیزی میشود؟
پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور فرمودند، استدلال این است، فرمودند: «أَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟» آیا من از نظر جان و مال و همه جهت بر شما مقدّم نیستم؟ گفتند: بله! فرمودند: «فَ» در نتیجه «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» هر کسی من اینطور مولای او هستم علی مولای اوست.
شما باید در جنگها جانِ خود را فدای او میکردید، بلکه در صفّین و جمل روبروی او ایستادهاید! عایشه بجای اینکه جان خود را فدای امیرالمؤمنین علیه السلام کند مقابلِ آن حضرت لشگرکشی کرده است! آیا شما به «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» ایمان دارید؟ چون خودِ حضرت میتوانند آن را توسعه دهند، حضرت میفرمایند من مقدّم هستم دیگر؟ میگویند: بله! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند: پس این علی هم مقدّم است، این یکی از دقیقترین معانیِ حدیث غدیر است، «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ» اگر من مولا هستم، یعنی مقدّم هستم، «فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»، اصلاً فعلاً با حکومت و خلافت و … هم کاری ندارم، آنها از نتایجِ این است!
کسی که در همه چیز مقدّم است طبعتاً باید رئیس بشود، ما گاهی مدام به آن استدلال میکنیم، مهم این است که «فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ» هر کسی من مولای او هستم این علی مولای اوست.
چه کسی انصار الله است؟ انصار الرّسول انصار الله هستند. چه کسی انصار الرّسول است؟ انصار الامیرالمؤمنین علیه السلام دیگر! چون خودِ او فرموده است که راه باید ادامه پیدا کند، چه کسی انصار امیرالمؤمنین علیه السلام است؟ آن کسی که انصار الفاطمه سلام الله علیها است، چه کسی انصار الفاطمه سلام الله علیها است؟ آن کسی که انصار الحسن علیه السلام است، چه کسی انصار الحسن علیه السلام است؟ کسی که انصارالحسین علیه السلام است!
روز عاشورا روزی بود که امام حسین علیه السلام به دنبالِ ناصر میگشتند، «هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی؟»، و یک عدّه پیوستند و انصار سیّدالشّهداء علیه السلام شدند!
سرّ اینکه امام باقر روحی له الفداه با انصار امام حسین علیه السلام اینطور صحبت میکنند این است، امام باقر علیه السلام میفرماید: «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ دینِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَفاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِساَّءِ الْعالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الْوَلِىِّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ یا اَنْصارَ اَبى عَبْدِاللَّهِ» امام باقر علیه السلام میفرمایند: «بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى»[۱۳]، چون مؤمن شما هستید؛ این جوابِ برادران غیر شیعه.
نکتهای در مورد آیه «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» برای شیعیان
خطرِ آن را برای شیعیان هم عرض کنم، با این معنایی که ما گفتیم یکی از فروعاتِ غدیر حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام است، پاسخ قبلی برای اهل سنّت و پاسخی هم برای ما شیعیان.
آیا ما انصار امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم؟ از کجا بفهمیم که آیا ما انصار امیرالمؤمنین علیه السلام هستیم یا نه؟
«وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ» اگر امیرالمؤمنین علیه السلام را در مال و جانِ خود مقدّم دانستی در وادی انصار امیرالمؤمنین علیه السلام و انصار الرّسول صلی الله علیه و آله و سلّم و… هستید.
کربلا را ببینید، برای اینکه به سیّدالشّهداء علیه السلام بپیوندند بال بال میزنند، سیّدالشّهداء علیه السلام در روز عاشورا فرمودند: اگر کسی مال غیر در مالِ خود دارد نمیخواهم خونِ او با خونِ من قاطی شود، یعنی از مال غیر میگذری؟ مالِ خود را حلال میکنی؟ در راه سیّدالشّهداء علیه السلام خرج میکنی؟ وگرنه نمیخواهد بیایی. کسی که خمس نمیدهد یعنی چه؟ یعنی بین جیبِ خود جیب امام زمان ارواحنا فداه جیبِ خود را ترجیح میدهد، این معنای «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» را عملاً قبول ندارد؛ چطور میگویید آن طرف از جنگ فرار کرده است پس معنای این آیه را قبول ندارد، آن کسی هم که پول نمیدهد قبول ندارد! آن کسی که زکات نمیدهد… این آقایانی که صف ایستادند و سکّه خریدند، تو که این همه سکّهی طلا خریدهای زکات ندارد؟ آیا زکات میدهی؟ اگر زکات نمیدهی شیعه هستی؟ این آیه را قبول داری؟ «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، امیرالمؤمنین «أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، سیّدالشّهداء علیه السلام «أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، حضرت حجّت سلام الله علیه «أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، اینها نَفسِ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هستند دیگر، اینجا خودِ حضرت فرمودند، آیا پول خرج میکنی؟«وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ»، یک جایی در یک شهری مجلس سیّدالشّهداء علیه السلام غریب است، پول داری و خبر داری که در جایی نمیتوانند روضه بگیرند، بین جیبِ خود و جیب سیّدالشّهداء علیه السلام… من الآن بحث واجب و حرام نمیکنم، این بحثِ اعتقادی است، آیا خرج میکنی؟ اگر خرج میکنی این را قبول داری و اگر خرج نمیکنی و میگویی حیف است که از جیبِ من برود، یعنی باور نداری!
اگر انفاق میکنی… خدای نکرده شیعهی امیرالمؤمنین علیه السلام به خطر افتاده است، خدای نکرده ممکن است ناموس امیرالمؤمنین علیه السلام به گناه بیفتد، اگر خرج میکنی «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» را قبول داری، اگر پول خرج نمیکنی قبول نداری!
این مسئلهی پول است، جان هم همینطور، اگر وسط میدان میآیی تا دفاع کنی قبول داری، اگر نمیآیی قبول نداری؛ آن کسی که مدافع حرم شده است قبول کرده است، من هم ان شاء الله قبول داشته باشم.
اگر کسی میخواهد ببیند شیعه هست یا نه باید ببیند آیا امیرالمؤمنین علیه السلام را مقدّم بر جان و مال و ناموسِ خود میبیند یا نه؟ آیا امام حسین علیه السلام را مقدّم بر جان و مال و ناموسِ خود میبیند یا نه؟
آیا من برای این اینجا میآیم که نستجیربالله اسم من را بشناسند یا شما از من تشکّر کنید یا اینکه میآیم حق بگویم؟ پناه بر خدا…
این فقط برای سنّیها نیست، این برای همه است، این است که سخت است.
اگر پای کار هستی که خودت را خرج کنی قبول داری، وگرنه شیعه به معنای حقیقیِ شیعه نیستی! لذا اینکه شما میگویید «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفسی وَ مالى وَ اُسْرَتى»، این قربان صدقه نیست، ما با این جملات عقیدهی خود را بیان میکنیم، اگر اینطور نیست اصلاً شیعه نیستم؛ یعنی تعارفی نیست، باید از بُنِ دندان باور داشته باشم که… به قول طلبهها میگویند إخباری نگو و إنشائی بگو؛ إخباری یعنی خبر میدهی که اتّفاقی افتاد، إنشائی یعنی مثلاً دعا میکنید، چون انواع دارد… با همهی وجود بگو، واقعی بگو «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفسی وَ مالى وَ اُسْرَتى»، اگر واقعاً میگویی «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم»، «مَعَکُم» یعنی چه؟ یعنی جان خود را فدای او کنی، پولِ خود را فدای او کنی، ناموسِ خود را فدای ناموسِ او کنی، اگر اینطور هستی شیعهای، اگر نیستی همان اشکالی که به آنها وارد است به ما هم وارد است.
روح معنیِ غدیر این است!
من گاهی میگفتم بعضی از آنهایی که در کربلا بودند هنوز به غدیر باور پیدا نکرده بودند، آیا در یاد دارید؟ عرض کردم وقتی روز عاشورا مظلومیّتِ حضرت را دیدند و به سپاه حضرت پیوستند، شاید اینها از غدیر بیخبر بودند ولی روحِ غدیر را… از آن طرف آمد و جانِ خود را فدا کرد، خود را به خطر انداخت، اگر چهار جمله به او نرسیده بود در عوض روحِ غدیر را داشت، یعنی کسی را بدون ولایت جایی…
«یا وَلِیَّ اللّهِ ! إنّ بَیْنى وَ بَیْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا یَأْتى عَلَیْها إلّا رِضاک» تا تو راضی نشوی کاری پیش نمیرود.
خدایا! ما را از شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام، از شیعیانِ حضرت مجتبی علیه السلام، شیعیانِ سیّدالشّهداء علیه السلام، شیعیان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، آن کسانی که جان و مال و ناموس و آبرو و توان و استعدادِ خود را خالص برای اهل بیت علیهم السلام خرج میکنند بگردان. (الهی آمین)
روضهی حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
امشب صاحب عزا حضرت مجتبی صلواه الله علیه هستند؛ اینها چه درسی به بشرِیّت دادند، شبِ عاشورا شد، سیّدالشّهداء علیه السلام با اصحاب صحبت کردند، بیعت را برداشتند، اصحاب بال بال زدند، حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام شروع کردند به صحبت کردن، بعد جناب زهیر علیه السلام حرف زدند…
وقتی حضرت دیدند که اینها نمیروند؛ البته بگویم که انسان گارانتی ندارد، از همین جمع یکی دو نفر فردا رفتند… یعنی هیچ لحظهای «لَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»[۱۴]، کسی که احساس کند دیگر در خطر نیست، حضرت حق میفرمایند: خسارت میبیند! «لَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ»؛ دو نفر از اینها فردا رفتند، یکی از آنها وقتی لحظات آخر سیّدالشّهداء علیه السلام تنها شدند گفت: من اگر کشته هم بشوم دیگر نمیتوانم مقابل کشته شدنِ شما را بگیرم، اگر اجازه بدهید من میروم!
چقدر فرق بینِ این آدم و حضرت عبدالله سلام الله علیه است، سیّدالشّهداء علیه السلام در قتلگاه بودند، ضربه هم نمیزدند لحظاتی بعد کار تمام بود، ولی گفت: اگر من یک ضربه هم به جان بخرم این کار را میکنم، این «وَالله لا اُفارِقُ عَمّی»[۱۵] یعنی من از بُنِ دندان قبول دارم که سیّدالشّهداء علیه السلام «أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، ولو اینکه هیچ سپری ندارم! دست که دارم! توانِ جنگیدن ندارم، سپر که میتوانم بشوم، دنیا که یک لحظه دیرتر از سیّدالشّهداء علیه السلام محروم میشود.
نفرِ دیگر کسی است که شبِ عاشورا دیده است، جایگاه خود را در بهشت دیدهاند ولی سیّدالشّهداء علیه السلام کسی را گارانتی نکردند، یعنی ما باید لحظه به لحظه از حال آخرتِ خود بترسیم… بخدا بودهاند کسانی که در مجالس سیّدالشّهداء علیه السلام شرکت میکردند و الآن نزدیک محرّم که میشود برای دستگاه سیّدالشّهداء علیه السلام لُغُز میخوانند…
تا اینجا رسیدیم که انصار الله باشید، یعنی انصار پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم باشید، انصار امیرالمؤمنین علیه السلام بشوید، انصار سیّدالشّهداء علیه السلام بشوید، اگر میخواهید انصار سیّدالشّهداء علیه السلام باشید یکی از راههایش همین سیاه است که بر تن کردهاید، بزرگ نیست ولی یکی از راههای آن این است، یکی از راهها این است که مجالس حضرت را گرم کنید و خبرِ آن به دیگران برسد، کمک کنید که صدای مظلومیّت سیّدالشّهداء علیه السلام به دیگران برسد، یکی از مصادیق بارز جهاد با نفس و مال اینجاست، نگذارید دستگاه سیّدالشّهداء علیه السلام…
امام حسین علیه السلام به ما نیاز ندارند، معاذ الله! خودمان را از یاریِ او محروم نکنیم، صدای «هَل مِن ناصِر» حضرت هنوز میآید، خوش بحال آن کسی که پول خرج میکند، جان خرج میکند، مایه میگذارد، استعداد دارد و در این راه خرج میکند، این انصارالحسین علیه السلام است.
زمینهی اینکه کسی بخواهد بگوید «یا لَیتَنی کُنتُ معَکُم» بگوید این است که فعلاً استعدادی که دارم را خرج میکنم و بعد «یا لَیتَنی کُنتُ معَکُم».
آقازادههای حضرت مجتبی علیه السلام اینطور هستند، حضرت قاسم علیه السلام عقب ایستادهاند، اینقدر آقا مؤدّب است… عزیز و دردانهی امام حسین علیه السلام است، ولی اینقدر ادب کرد که خود را جزوِ اصحاب قرار نداد، بَهبَه به این ادب… آنهایی که ادّعای آقازادگی میکنند باید یاد بگیرند، آقازادهی حقیقیِ عالَمِ وجود است، چون توان جنگیدن مانندِ رزمندگان را نداشتند… چون سنّی نداشتند، فقط ۱۳ سال دارند، یک گوشه ایستاد!…
حضرت جای بقیّه را به آنها نشان دادند، رفتند و خلوت شد، جلو رفت و عرض کرد: عموجان! فردا عاقبتِ من چه میشود؟ یعنی ناامیدانه، بدون اینکه ادّعا کند، ادب دارد… سیّدالشّهداء علیه السلام لبخندی زدند و فرمودند: مرگ از نظر تو چگونه است؟ عرض کرد: «أحلَی مِنَ العَسَل»، جانم را فدای تو کنم؟ «أحلَی مِنَ العَسَل»، خوش بحال سی که جان خود را فدای تو کند…
سیّدالشّهداء علیه السلام یتیمِ امام حسن علیه السلام را نگاهی کردند و فرمودند: فردا به یک بلای عظیمی گرفتار میشوی… با صاحب الزّمان… نمیدانم بگویم یا نگویم… حضرت فرمودند: نه اینکه تو به بلای عظیمی گرفتار میشوی، این طفل شیرخوارِ ما هم کشته میشود…
حضرت قاسم علیه السلام وارثِ امام حسن علیه السلام است، تا حضرت فرمودند شیرخوارِ ما هم فردا شهید میشود بلافاصله عرض کرد: مگر به خیمهها حمله میکنند؟… یعنی آخرین مرتبهای که ما در یاد داریم این است که پدرم شاهد بوده است… محسنِ ما اهل بیت را کشتند، به خانه حمله کردند… لذا سوال کرد: مگر به خیمهها حمله میشود؟… به قربان غیرتِ تو بروم… اینجا سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند: «فِداکَ عَمُّک…» عموی تو فدای تو شود با این غیرتِ تو… گذشت…
با اینکه این وعده را شنید باز هم روز عاشورا مؤدّب گوشهای ایستاد، تا این سرداران هستند… نور چشم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم است… یکی یکی به میدان رفتند، وقتی حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفت و سیّدالشّهداء علیه السلام بدنِ مبارکِ ایشان را برگرداندند… راویِ دشمن میگوید: هنوز این صحنه را در یاد دارم که یک نوجوانی مقابل حسین بن علی قرار گرفت، بند کفشها باز بود، لباس عربی به تن داشت، لباس رزم نداشت، صورتِ او مثل ماهپاره میدرخشید، مقابل حضرت قرار گرفت، اجازه گرفت تا به میدان برود، سیّدالشّهداء علیه السلام بشدّت امتناع کردند… ولی حضرت قاسم علیه السلام میدانستند… به قربانِ همّتِ تو بروم… «جَعَلَ یُقَبِّلُ یَدَیِ» خَم شد و دستان سیّدالشّهداء علیه السلام را بوسید… وقتی دیدند امام حسین علیه السلام راضی نمیشوند میدانستند باید چه کنند… میدانند امام حسین علیه السلام در مقابل یتیم امام حسن علیه السلام کم مقاومت خواهد کرد… خَم شد و به پای سیّدالشّهداء علیه السلام افتاد، سیّدالشّهداء علیه السلام او را بغل کردند… سینهاش را به سینهی خود چسباند، «وَ جَعَلا یَبکِیَان حَتَّی غُشیّ عَلَیهمَـا»…. من هیچ کجا ندیدم در کربلا برای وداع پیش از میدان رفتنِ کسی سیّدالشّهداء علیه السلام اینطور بیحال شده باشد، انگار میخواهند امام حسن علیه السلام را به میدان بفرستند…
به میدان رفت، «خَرَجَ وَ دمُوعَهُ تَسیلُ عَلَى خَدَّیه»[۱۶] صورتِ او از اشک خیس بود، وقتی به میدان رفت جملهای گفت که آنها را تحریک کرد، «إن تَنکرونی فأنا ابنُ الحسنِ»[۱۷]… او را دوره کردند… برای من سخت است که بخواهم اینجاها را بگویم…
کار به جایی رسید که صدای او بلند شد «یا عَمّاه…» حضرت خود را مانند باز شکاری رساندند، آن کسی که بالای سر حضرت قاسم بود ضربهای به سر حضرت قاسم علیه السلام زده بود که کار را تمام کند، سیّدالشّهداء علیه السلام خود را رساند و آن ملعون را به درک واصل کرد، راوی میگوید: وقتی گرد و غبار کنار رفت «فَإِذَا بِالْحُسَیْنِ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ اَلْغُلاَمِ…»[۱۸] بالای سرِ این آقازاده ایستاد، «وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ»… حضرت دیدند پا به زمین میکشد… نمیدانم حضرت با چه صحنهای مواجه شدند، ولی فرمودند: «عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّکَ» بخدا برای من سخت است که بخواهم این صحنه را ببینم…
عبور میکنم، حضرت قاسم علیه السلام را در آغوش کشید، باز دوباره سینهاش را به سینهی خود چسباندند، نمیدانم مثل علقمه سیّدالشّهداء علیه السلام خَم شده بود یا حضرت قاسم علیه السلام قَد کشیده بود… سینهاش را به سینهی خود چسباند، پاهای حضرت قاسم علیه السلام روی زمین بود…
لا یوم کیومک یا اباعبدالله… قربانِ سینهی خودت بروم حسین جان… آن لحظهای که «وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ…»
پی نوشت:
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸ ۵ د۸طس طز
[۴] امالی شیخ صدوق، صفحه ۸۹
[۵] سوره مبارکه عصر، آیه ۲
[۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۱۸ (وَإِنْ تُکَذِّبُوا فَقَدْ کَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِکُمْ ۖ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)
[۷] سوره مبارکه مائده، آیه ۳ (اَلْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً)
[۸] سوره مبارکه احزاب، آیه ۶ (النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا)
[۹] خصائص نسائى، صفحه ۱۰۱ («أَلَسْتُ أَوْلى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟ قالُوا: بَلى. قالَ ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ…»
[۱۰] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۳ (إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَىٰ أَحَدٍ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ فَأَثَابَکُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِکَیْلَا تَحْزَنُوا عَلَىٰ مَا فَاتَکُمْ وَلَا مَا أَصَابَکُمْ ۗ وَاللَّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)
[۱۱] سوره مبارکه احزاب، آیه ۲۵ (وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِغَیْظِهِمْ لَمْ یَنَالُوا خَیْرًا ۚ وَکَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ الْقِتَالَ ۚ وَکَانَ اللَّهُ قَوِیًّا عَزِیزًا)
[۱۲] الإرشاد فی معرفه حجج الله على العباد , جلد ۱ , صفحه ۱۰۶
[۱۳] زیارت وارث
[۱۴] سوره مبارکه اعراف، آیه ۹۹ (أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ)
[۱۵] ارشاد مفید، صفحه ۴۶۵
[۱۶] بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۳۳
[۱۷] بحار الانوار، جلد ۴۵، صفحه ۳۴
[۱۸] تاریخ طبری، جلد ۵، صفحه ۴۴٧ (تاریخ الطبری عن حُمَید بن مسلم: خَرَجَ إلَینا غُلامٌ کَأَنَّ وَجهَهُ شِقَّهُ قَمَرٍ، فی یَدِهِ السَّیفُ، عَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ أحَدِهِما ـ ما أنسى أنَّهَا الیُسرى ـ فَقالَ لی عَمرُو بنُ سَعدِ بنِ نُفَیلٍ الأَزدِیُّ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ لَهُ: سُبحانَ اللّهِ! وما تُریدُ إلى ذلِکَ؟! یَکفیکَ قَتلُ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَلوهُم. قالَ: فَقالَ: وَاللّه ِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ؛ فَشَدَّ عَلَیهِ.فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ، فَقالَ: یا عَمّاه! قالَ: فَجَلَّى الحُسَینُ علیه السلام کَما یُجَلِّی الصَّقرُ، ثُمَّ شَدَّ شِدَّهَ لَیثٍ غُضُبٍّ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ، فَاتَّقاهُ بِالسّاعِدِ، فَأَطَنَّها مِن لَدُنِ المِرفَقِ، فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ وحَمَلَت خَیلٌ لِأَهلِ الکوفَهِ لِیَستَنقِذوا عَمراً مِن حُسَینٍ علیه السلام، فَاستَقبَلَت عَمراً بِصُدورِها، فَحَرَّکَت حَوافِرَها وجالَتِ الخَیلُ بِفُرسانِها عَلَیهِ فَوَطِئَتهُ حَتّى ماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَهُ، فَإِذا أنَا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ، وَالغُلامُ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ؛ وحُسَینٌ علیه السلام یَقولُ: بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، ومَن خَصمُهُم یَومَ القِیامَهِ فیکَ جَدُّکَ! ثُمَّ قالَ: عَزَّ وَاللّه ِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ ، أو یُجیبَکَ ثُمَّ لا یَنفَعَکَ! صَوتٌ وَاللّه ِ کَثُرَ واتِرُهُ وقَلَّ ناصِرُهُ. ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّی أنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ یَخُطّانِ فِی الأَرضِ، وقَد وَضَعَ حُسَینٌ صَدرَهُ عَلى صَدرِهِ، قالَ: فَقُلتُ فی نَفسی: ما یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ ابنِهِ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ وقَتلى قَد قُتِلَت حَولَهُ مِن أهلِ بَیتِهِ، فَسَأَلتُ عَنِ الغُلامِ، فَقیلَ: هُوَ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ)
پاسخ دهید