حجت الاسلام کاشانی مورخ ۲۷ شهریور ۹۷ مصادف با شب نهم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به موضوع ((مصائب دینداری)) پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت سیّدالشّهداء صلواه الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
هدیه به پیشگاه حضرت قمر منیر بنیهاشم حضرت عباس بن علی بن ابیطالب سلام الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
ان شاء الله خدای متعال به حرمت سیّدالشّهداء علیه السلام و شهدای کربلا سلام الله علیهم اجمعین چشمان ناقابل ما به جمال دلربای حضرت ولی عصر ارواحنا فداه روشن و منوّر کند و امسال را سال ظهور این حضرت قرار بدهد صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مرور جلسات قبل
در مقدّمات بحث مصائل دینداری هستیم، موضوع کلّی ما در این بخش مقدّمات تواصی به حق و تواصی به صبر بود، عرض کردیم مهمترین تواصی به حق ولایت است، هم آیات و روایات مربوطه را عرض کردیم… وقتی خدای متعال در آیات انتهای سوره مبارکه صف فرمود: «کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ»[۴] هم استدلال جزئی محضر شما تقدیم شد و هم از ادامهی آیه عرض کردیم که منظور از نصرت الهی نصرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم است که این قسمت را توضیح دادیم، عرض کردیم با ماجرای غدیر یعنی همان نصرت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است، همان نصرت حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها است… تا نصرت امام زمان صلواه الله علیهم اجمعین؛ بعد راجع به اینکه چرا اینطور است با یکدیگر گفتگو کردیم، بعد این سوال مطرح شد که چگونه در انجام تواصی به حق ثبات قدم پیدا کنیم؟ چطور حقمداریِ خود را ادامه بدهیم و همدیگر را به این حقمداری سفارش کنیم؟ عرض کردیم قرآن کریم مواردی را به ما فرموده است، یکی از آنها این بود که حتّی برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: یاد انبیاء گذشته برای تو ثبات قلب میآورد، من «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ»[۵] از ماجرای انبیاء گذشته بیان میکنم و این موضوع برای رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم ثبات قلب میآورد؛ بحث «یوم الله» را مطرح کردیم، اهمیّت مجالس سیّدالشّهداء علیه السلام را عرض کردیم، اینکه باید در راستای اهداف حضرت باشد را مطرح کردیم، نمیشود مجلس عزاداری خلاف جهت سیّدالشّهداء علیه السلام باشد، یک مورد دیگر هم عرض کردیم که منتها از اینجا نکتهای جا مانده است، تا آن یادآوری قسمت آخر را که قصد دارد در ادامه عرض کنم را بگویم.
بعد از اینکه حضرت حق فرمود که: «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» را من به شما میگویم، بعد فرمود: «وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ» من در این قرآن حق را به شما گفتهام.
یکی از دغدغههای بیچارههایی مانند من این است که چرا ما با قرآن ارتباط ضعیفی داریم؟ ظاهر امر اینطور است که اگر انسان هیئتی باشد ولی با چند چیز ارتباط خوبی نداشته باشد هنوز آن چیزی که باید از این جلسات دریافت میکرده است را دریافت نکرده است، یکی از آنها این است که انسان با قرآن ارتباط نداشته باشد.
خدای متعال مرحوم آیت الله تهرانی را رحمت کند، میفرمودند: اگر قرآن نمیخوانید یا قرآن میخوانید و لذّت نمیبرید و خسته میشوید و نمیخوانید، بدانید رابطهیتان با اهل بیت علیهم السلام هم خراب است. خیلی هم حرفِ خوبی زدهاند، چون این قرآن حقیقت اهل بیت علیهم السلام است، اهل بیت علیهم السلام هم تجلّیِ عملیِ این قرآن هستند، اگر من عشق امیرالمؤمنین علیه السلام دارم نمیشود رابطهی خوبی با حقیقت امیرالمؤمنین علیه السلام که قرآن است نداشته باشم، نمیشود از این قرآن خسته بشوم، آن وقت معلوم نیست آن در هیئتی که میروم مشغول ترویج امیرالمؤمنین علیه السلام هستند یا آن چیزهایی را ترویج میکنند که من دوست داشتم با آنها سرگرم شوم.
ما این شبها چند مرتبه از بحث آن تجارتِ آیات مبارکات سوره صافات، همان خسران ندیدنِ اصل با یکدیگر گفتگو کردیم، اینکه انسان به جلسه بیاید و بعد از آن فقط یک لذّتی ببرد… آنهایی که اهل جلسات سیّدالشّهداء علیه السلام هستند میدانند که لذّت دارد، و ممکن است من تصوّر کنم با این لذّتی که میبرم رابطهی خوبی هم با خدای متعال یا اهل بیت علیهم السلام دارم. یکی از علائمِ آن این است که ما امشب از قمر بنی هاشم علیه السلام بخواهیم و به ایشان متوسّل بشویم که رابطهی ما با قرآن اصلاح بشود.
فرمود: «جَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ» حق را در این قرآن گفتهام، نستجیر بالله من اصلاً حال ندارم قرآن را باز کنم… خسته میشوم…
مرحوم حاج آقا مجتبی رحمه الله علیه میفرمودند: این نشانهای است که رابطهی تو با اهل بیت علیهم السلام هم خوب نیست، فریب نخور!
فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَلَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ» حقیقتِ اینها متّحد است، اگر از قرآن فاصله میگیری و با آن انس نداری یعنی با امیرالمؤمنین علیه السلام هم انس نداری، فریب نخورید، نستجیر بالله این لذّتی که بردید خسارت است. ما نسبت به قرآن خیلی محروم هستیم، ما محروم هستیم وگرنه قرآن که به ما نیازی ندارد، همانطور که در بین گذشتگان مهجور بوده است و به آن توجّه نکردند بین ما هم مهجور است.
این اندازه که ما از صبح تا شب برای خانواده میدویم… فردای قیامت چند چیز را از پدر میخواهند، یکی اینکه آیا فرزند تو میتواند قرآن بخواند یا نه؟ چون نتوانستنِ خواندنِ قرآن نفهمیدن قرآن را در پی دارد، بجای اینکه انسان برای خیلی چیزها فکر کند قرآن خواندن خیلی مهم است، آموزش دادن… قیامت از پدر میپرسند که نام فرزند خود را چه گذاشتهای؟ آیا به او قرآن آموزش دادهای یا نه؟… خیلی چیزها که پدر از صبح تا شب برای آنها میدود را فردای قیامت از او نمیپرسند… قرآن خیلی مهجور است، کمرنگ است، انس نیست…
خدایا! به حرمت آن علمدار مؤدّب سیّدالشّهداء سلام الله علیه و آن دل سوختهی سیّدالشّهداء علیه السلام امشب دلِ ما را با قرآن آشتی بده. (الهی آمین)؛ فهم قرآن را نصیب ما بفرما. (الهی آمین).
یک شاخص این است، اگر بگردیم انسان حسابی از اولیاء خدا پیدا نمیکنیم که رابطهی او با قرآن خوب نباشد، طور دیگری هم نیست، میانبُر دیگری هم نیست، اگر بود آنها رفته بودند، اگر جلسهی ما ما را به سمت قرآن نبرد یعنی ایرادی در آن دارد، یعنی یک ایرادی در برنامهی تربیتیِ ما هست.
گفتیم چکار کنیم که ثبات قدم پیدا کنیم؟ محضر مبارک شما عرض کردیم یکی از آنها یاد کردن از گذشتگانی است که امتحان را درست پس دادهاند، انبیاء گذشته علیهم السلام، وجود مبارک سیّدالشّهداء علیه السلام، سیرهی شهدا، آن علمایی که در راه خدای متعال زحمت کشیدهاند… این قسمت اول بود.
این «جَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ» موضوع قرآن را باید به خودم تذکّر میدادم که اینجا عرض کردم.
دومین مورد را از آیات ۱۳ و ۱۴ سوره مبارکه کهف محضر شما عرض کردیم، گفتیم این اصحاب کهف چکار کردند که خدای متعال اینها را «زِدْنَاهُمْ هُدًى»[۶] بالا برد، «وَ رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ»[۷] دلِ آنها را هم محکم کرد و پای کار هم ایستادند، مسئلهی ما این است که میدانیم حق چیست و نمیتوانیم پای کار بایستیم! کوفیان هم همین کار را کردند، دوست داشتند اما نتوانستند!
عرض کردیم راهکار این آیه این است که خدای متعال میفرماید: «إِذْ قَامُوا» زمانی که اینها قیام کردند، یعنی گفتند ما میخواهیم خدای متعال را بپرستیم، گفتند: «رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»! نه مانند امام حسین علیه السلام جان دادند، نه زن و بچّهی آنها خطر دید، گفتند: «رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»! قیامشان چه بود؟ گفتند: اگر نگذارند ما در شهر عبادت کنیم از شهر بیرون میرویم، از آن عبادت خدا و توحید دست بر نمیداریم، نهایت این است که ما را از شهر بیرون میکنند؛ بالاخره اینکه انسان از خانه و زندگی خود بتواند بیرون بزند آسان نیست؛ همین! کارِ دیگری هم انجام ندادند.
حضرت حق میفرماید: «زِدْنَاهُمْ هُدًى وَ رَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ» ایمانشان را بالا بردم، دلشان را محکم کردم تا نترسند، چه زمانی؟ «إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، و بعد هم خدای متعال اینها را عَلَم کرد! هزاران سال است که نام این اصحاب کهف در همه جا هست! ادیان مختلف اصحاب کهف را میشناسند، اصحاب کهف بین المللی و بین الادیانی هستند، چهرههای بین المللی شدهاند، در عمدهی این مسیر هم خوابیدهاند، آن قیام اوّلیّه مهم است.
عرض کردیم ظاهراً ما هم باید از آنجایی که میدانیم شروع به عمل کنیم، مدام هم نخواهیم بدانیم که انتهای کار چقدر است، مثلاً تئوریهای تا آخر کار… از من تا ولیّ خدا شدن چقدر راه است، فعلاً همانهایی را که میدانیم را عمل کنیم، آنهایی را که میدانیم خیلی روشن و واضح است، مثل واجبات و محرّمات و عقاید اصلی و … باید از همانجا شروع کنیم، اگر قیام کنید مابقیِ کار را ان شاء الله حضرت حق انجام میدهد و ما را میکِشاند، منتها ظاهراً بدون عمل نمیشود، ظاهراً میانبر ندارد، اینکه کسی میانبر معرّفی کند آدرس غلط دادن است؛ این مورد دوم بود.
مورد سوّم برای اینکه بدانیم چکار کنیم تا ما بتوانیم محکم بایستیم؟
نماز؛ راهی برای استقامت در تواصی به حق
خدای متعال چند ده مرتبه اگر شخصی… اینجاهایی که عرض میکنم من بیچاره هستم، فقط آیهی قرآن را برای شما میخوانم، جای سوّم که ما را محکم نگه میدارد که پای ما نلغزد که ضرر کنیم… فهمیدهایم که حق ولایت است و قصد داریم پای آن بایستیم و نمیتوانیم، خدای متعال میفرماید: نماز! «اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ»[۸].
اگر نمازِ کسی مانند من هنوز نماز نیست یعنی هنوز هیئت کاری را که باید میکرده است را نکرده است.
دو شاخص نشان میدهد که هیئت هیئت هست یا نه، یا اینکه من درست هیئتی شدهام یا نه، یکی اینکه باید ارتباط من با قرآن اصلاح بشود و دیگری اینکه باید نماز من اصلاح بشود، اگر نشود یعنی من هنوز در اشتباه هستم، یک جای دیگری رفتم، هنوز به آن جایی که باید برسم نرسیدهام.
دیگر وای بحال اینکه من هیئت بروم و نماز من قضاء بشود، یا هیئتی هستم و نمازِ من هنوز نماز نیست، یا مرتب نماز نمیخوانم، به همان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این هیئت سرکاری است! یک قدم از نصرت سیّدالشّهداء علیه السلام این است که کمی…. کسی که اهل نماز نیست… خودِ من در اینها بیچاره هستم، نمازِ من نماز نیست، اینکه جلوی شما اعتراف به بیچارگی میکنم شایسته نیست، جز مقابل حضرت حق انسان نباید اعتراف کند… موضوع بحث به اینجا رسیده است و منِ بیچاره باید این چند آیه را بخوانم، و زود هم از آن خواهم گذشت، ولی بدانید اگر کسی هرچه ولایت ولایت کند، آنجایی که شاخصِ آن معلوم است، چون در برابر ولیّ خدا باید خاصع بود و سر خَم کرد و تحمّل کرد، شاخص آن این است که آیا میتواند نماز بخواند یا نه؟ آیا میتواند درست نماز بخواند یا نه؟ باید این را بخواهد «وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ»[۹]، خیلی بیچارهایم، مگر این چهار رکعت چیست که کبیره است، سخت است، بزرگ است «إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ»!
اگر قرار بود که آدرس چیزِ دیگری باشد قرآن کریم باید آن آدرس دیگر را میداد، وگرنه از خدای رحیم، کریم، حکیم… شأنِ او اجلّ است از اینکه راه سخت را در قرآن بگوید و در جای دیگری راه آسانتر را بگوید! چای روضه در سرِ جای خود خوب است ولی اگر اینها را نداشته باشد یعنی اشتباه رفتهام! وقتی درست است که نمازِ من تغییر کند، اگر نماز من را تغییر ندهد یعنی من غلط رفتهام، سرِ کار هستم، چرا این هیئتها ما را تغییر نمیدهد؟ چرا زهیر نمیسازد؟ آیا نستجیربالله سیّدالشّهداء علیه السلام از کار افتاده است؟ آیا نستجیر بالله دستگاه سیّدالشّهداء علیه السلام خراب شده است؟ آیا ذکری که میگوییم اشتباه است؟ یا نه من هیئت میروم که لذّت ببرم؟ آنهایی که اهل هیئت هستند میدانند، آن کسی که اهل هیئت است میداند گریه بر سیّدالشّهداء علیه السلام غم آور نیست و بلکه بهجت افزا است، ذکر اهل بیت علیهم السلام لذّت دارد، خیلی بیچارگی است که من بدبخت فقط به همین اکتفاء کنم، این خیلی بیچارگی است، پناه بر خدا.
شاخصِ آن هم این است، ما از هر کسی که پرسیدیم… که نگاه میکردیم و میدیدیم انسان حسابی است این را میگفت: اگر این مجالس من را به سمت قرآن و نماز بکشاند انگار راه را میروم، وگرنه فراوان است… شاید صدها آیه داریم، من دو سه آیه را فقط برای شما میخوانم.
حضرت حق میفرماید: ای پیغمبر! هر چقدر که تذکّر بدهی به خرجِ اینها نمیرود، آدمها پند را نمیپذیرند، یا رسول الله! تو دستِ خود را دراز کردهای که آنها بگیرند ولی نمیگیرند و دستِ خود را عقب میکشند.
حق به گوشِ چه کسانی میرود؟ چه کسانی حق را میشنوند و باور میکنند و پای آن میایستند؟ چه کسانی استقامت میورزند؟ چه کسانی؟ هجدهمین آیه سوره مبارکه فاطر میفرماید: «إِنَّمَا»[۱۰] فقط اینها «تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ» کسانی که با اینکه خدای متعال را نمیبینند نسبت به خدا پروا دارند، «وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ»… بقیّه تعطیل هستند، کارِ بقیّه فیلم است.
ما مدام از جناب زهیر میگوییم، میگوییم جناب زهیر سلام الله علیه اگر هم عثمانی بود اشکال اعتقادی داشت و… بعد میگوییم آمد و امام حسین علیه السلام او را یک نگاه کردند، اینطور خیلی به جناب زهیر سلام الله علیه ظلم میکنیم! پس چرا امام حسین علیه السلام مابقی را نگاه نکردند؟ دیگر این را نمیگوییم که وقتی جناب زهیر سلام الله علیه حق را فهمیدند توبه کردند، صبح عاشورا سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند هر کسی اموالِ مردم مخلوط به مالِ اوست برود، جناب زهیر سلام الله علیه نرفتند، یعنی جناب زهیر سلام الله علیه اگر مشکل اعتقادی داشتند مال مردم خور نبودند!
نفسِ خبیثِ من مرا به دنبال میانبر میبرد، دیشب هم عرض کردم این مجالس سیّدالشّهداء علیه السلام را فقط مجالس سیّدالشّهداء علیه السلام میتواند خراب کند، این مجالس خیلی عظیم الشّأن است، این مجالس الماس است، جز الماس نمیتواند بِبُرَد، شیطان لعنت الله علیه برای اینکه این مجالس را از کارکرد بیندازد آن را از مفهوم تُهی میکند، که مثلاً من بین نماز و هیئت، یا بین هیئت و یک واجب دیگر… اینها با یکدیگر تعارض ندارند، خدای متعال میفرماید: حرف را قبول نمیکنند جز کسانی که در جایی هم که خدای متعال را نمیبینند نسبت به او خشیّت دارند و پروا میکنند و نماز اقامه میکنند؛ لذا وقتی دعا میکنیم و حاجات دنیایی میخواهیم از حضرت نماز هم بخواهیم، بخواهیم که به ما کمک کند.
در سورهی مبارکه حضرت مریم سلام الله علیها آیاتی داریم که خدای متعال در آن آیات خیلی صریح پیرامون اهمیّت مسئلهی نماز صحبت کرده است که خیلی عجیب است؛ خدای متعال دربارهی انبیاء خود صحبت میکند، مثلاً «وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا * وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا»[۱۱]، قبل از آن هم در سوره مبارکه حضرت مریم سلام الله علیها انبیاء گذشته را یاد میکند، این پیغمبر اینطور بود، این پیغمبر اینطور بود، این پیغمبر اینطور بود، بعد حضرت حق در آیه ۵۸ جمعبندی میکند و میفرماید: «أُولَٰئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّهِ آدَمَ»[۱۲]، اینها کسانی هستند که خدای متعال از فرزندان آدم به آنها نعمت داده است، به بقیّه هم آب و دانه داده است، آن نعمتی که به آنها داده است را به دیگران نداده است، «وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ» و آنهایی که با حضرت نوح علیه السلام در آن ماجرای کشتی نجات پیدا کردند، «وَمِن ذُرِّیَّهِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ» یعنی حضرت یعقوب علیه السلام، «وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا» از آنهایی که هدایت کردهایم و آنها را برگزیدهایم، بعد میفرماید همهی اینها یک ویژگی داشتند «إِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَٰنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا» اینها وقتی آیات خدا را میشنیدند اهل سجده بودند.
هر پیغمبری اوصافِ خاصِّ خود را دارد و ممکن است بعضی از اوصاف برخی پیامبران را پیامبران دیگر نداشته باشند و اوصافِ دیگری داشته باشند، مشترک این است که اینها در برابر آیات خدای متعال اهل سجده بودند.
بیچارهها چه کسانی بودند؟ در آیهی ۵۹ میفرماید: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ»[۱۳]، بعد از اینها یک عدّهای آمدند که نماز را ضایع کردند، «وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ» شهوتران بودند، «فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا» اینها گمراه شدند؛ خیلی صریح صحبت میکند، میبینید که ملاک را نماز قرار میدهد، نماز شاخص خیلی مهمّی است، مثلِ کسی که بیماری پوستی میگیرد و از روی ظاهر هم میفهمد که بیمار شده است و خود را به دکتر نشان میدهد، اگر نمازِ من نماز نیست باید خود را به دکتر نشان بدهم! من شصت روز سیاه پوشیدهام و گریه کردهام اما هنوز در نماز من مشکل است؟! حضرت حق خیلی صریح میفرماید: همهی این انبیاء در برابر آیات خدا سجده کردند و آنهای دیگر نماز را ضایع کردند و گمراه شدند!
حتّی در جای دیگری میفرماید: آیا کسانی را که دین را تکذیب کردهاند را دیدهاید؟ دروغ میگویند دیندار هستیم، یکی از علائمِ آنها این است که نستجیربالله نمازشان نماز نیست.
بحث این است که ثبات قدم پیدا کنیم، حضرت حق میفرماید: این نماز است که از فحشاء و منکر حفظ میکند؛ و صدها آیه و روایت که در این زمینه داریم.
ان شاء الله خدای متعال برای شما روزی کند که یک انسان حسابی روی این منبر در یک زمانی در جلسهی هیئت حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام یک دهه راجع به نماز صحبت کند، دعا کنید ان شاء الله نمازِ من هم نماز شود.
برای ثبات قدم دیگر چکار کنیم؟ مرحلهی بعد کار جهادی است، اینها از آیاتِ قرآنی است، حتّی لفظِ آن را هم از قرآن گرفتهاند.
کار جهادی؛ راهی برای استقامت در تواصی به حق
ما فهمیدهایم که حق چیست و تواصی به حق هم این اندازه مهم است که ضرر نکنیم، تواصی به حق تجارت بزرگی است که حدود هشت شب با یکدیگر گفتگو کردیم، من چکار کنم که ثبات قدم داشته باشم و پای کار بایستم.
یکی از راهها کار جهادی است، کار جهادی چیست؟ وقتی شما سر کار میروید برای خود اتاقی میسازید و یک میزی دارید و از کار خود توقّعاتی دارید، چون میپرسند توقّعاتِ شغلیِ شما چیست؟ بیمه داشته باشید و …. اما در کار جهادی اینگونه است که انسان خود را در آن کار نگاه نمیکند، ارزانتر میسازد، منافع شخص خود را نمیبیند، بیشتر به هدف توجّه میکند، مثلاً بروکراسیِ اداریِ آن کم است، سرعت عمل در آن بالاست، مثلاین کارهایی که میکنند.
مثلاً شما فرض کنید که اگر بخواهید یک خانه در تهران بسازید باید به شهرداری بروید و بیایید و چقدر هم تشریفات دارد، باید ببینید که آیا نمای آن سنگ باشد یا خیر، حالا سنگِ آن چه باشد… اگر همین انسانها بخواهند به یک روستا بروند و یک مسجد بسازند اصلاً این کارها را نمیکنند، شما میبینید در عرض دو هفته در یک روستا مسجد میسازند، کاری که اگر بخواهید در تهران بسازید حداقل یک سال کار دارد، دهها برابر هم هزینه دارد!
اولاً اگر انسان به کارهای جهادیِ اینگونه برود خیلی خوب است، اصلاً برای خودِ او خوب است، یک هفته برود و در آنجا تماشا کند! از این دنیا فاصله بگیرد، اما فعلاً منظورِ من این نیست. آن کار جهادی خیلی خوب است، مثلاً من شنیدهام که این هیئت میخواهد ان شاء الله در بعضی از مناطق محروم مجلس روضه برپا کند، این کارِ خیلی خوبی است، اما منظورِ من فقط این نیست، کار جهادی یعنی خود ندیدن.
اگر من بخواهم نمونه بگوید مجاهدترین فرد عالَمِ وجود حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها است، ممکن است منِ بدبخت در به در به این طرف و آن طرف بزنم که نامِ من را در جایی بزنند، یعنی برای دیده شدن، مردم هم همینطور به وجد میآیند، مثلاً میگویند: صدا و سیما شما را نشان داده است! این دیده شدن یک آفتِ خطرناکی است، حتّی ممکن است من بخواهم گریهام در قاب عکس دوربین بیفتد، یا نفرِ کناری بگوید که چه گریهای میکنی! یعنی ما یک مرض بدبختیای داریم که دوست داریم دیده بشویم که خیلی خطرناک است، کار جهادی خلافِ این است.
شما ببینید بزرگترین قیام در راه دفاع از ولایت را حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها انجام داده است و هیچ اثری از ایشان در دنیا نیست! حتّی قبرِ ایشان مخفی است که علامت غربتِ حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام باشد، هیچ چیزی از ایشان نمانده است، به دنبالِ این نبوده است که خود را معرّفی کند، کارِ جهادی یعنی همهی جهتِ من به سمتِ مولا برود، همهی جهتِ من به سمتِ آن هدف برود. این کار خیلی توسعه دارد، فقط به اینکه فرض کنید فقط اردوی جهادی برویم که بسیار بسیار مهم است، سیرِ آفاق و انفس است، امّا فقط آن نیست، ما در این شبها چند مرتبه عرض کردیم که وقتی به اینجا رسید شما را به آنجا برگردانیم که یادآوری کنیم، آیا در یاد دارید وقتی عرض کردیم تواصی به حق، بعد من فردای آن شب عرض کردم این تواصی به حق فقط مسائل کلانِ اجتماعی نیست، اینطور نیست که شما بگویید: من که رئیس جمهور نیستم! عرض کردیم در مسائل کوچک مثلِ خانواده هم میشود تواصی به حق کرد.
یکی از کارهای مهمّ جهادی این است که خانوادهی خود را حفظ کنیم، ممکن است با لفظِ «جهاد» به ذهنِ ما فقط شمشیر و نیزه خطور کند، البته آن مصداقِ اَتَمِّ جهاد است، ولی شما برای امام حسین علیه السلام میگویید: «أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»، آیا برای امام سجّاد نمیگویید؟ آیا برای امام باقر علیه السلام نمیگویید؟ معلوم است که میگویید، اما آیا این بزرگواران جنگ کردهاند؟ آیا امام کاظم علیه السلام جنگیدهاند؟ ولی شما برای همهی ائمه علیهم السلام میگویید «أَشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ»، این جهاد مهم است که جزوِ شاخصهای ائمه علیهم السلام است. یک مصداقِ بارزِ آن این است که من شمشیر در دست بگیرم و در خط مقدّم ان شاء الله در راه حضرت حجّت ارواحنا فداه سر بدهم، اما همهی جهاد آن نیست! شاید معنای فقهیِ جهاد چیز دیگری باشد ولی معنایی که قرآن اراده کرده است و ما در زیارات به اهل بیت علیهم السلام میگوییم که آن در ذهنمان نیست.
جهاد یعنی چه؟ یعنی خود را نبینم، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم این را دارند دیگر، «جِهَادُ الْمَرْأَهِ حُسْنُ التَّبَعُّل»[۱۴]، زنها گفتند: یا رسول الله! مردها به جهاد میروند و این همه ثواب میبرند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم جایگزین فرمودند، وقتی حضرت جایگزین میفرمایند یعنی چه؟ یعنی اینکه اگر تو هم این کار را انجام بدهی جهاد است، تو درست شوهرداری کن! اگر شوهرِ تو بداخلاق است نباید باشد، اگر او بداخلاق باشد چوب خواهد خورد اما تو برای خدا برای اینکه یک هستهی خانوادهی شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام از هم متلاشی نشود و کانون زندگی گرم باشد مراعات کن، تو این خانواده را محکم نگهدار، آیا میخواهی در راه حق ثبات قدم پیدا کنی؟ فعلاً نمیخواهد کارهای خاص کنی، فعلاً خانهات را محکم نگهدار تا حرارتِ خانواده کم نشود، وقتی شوهرِ تو رسید سریع خود را به مقابل در برسان و بخاطر خدا با او سلام و احوالپرسی کن! بگو قرار است در این خانه فرزندانی تربیت بشود که شیعیانِ امیرالمؤمنین علیه السلام هستند، اینها باید آرامش داشته باشند، اینها باید از جهت محبّت ارضاء باشند، نباید گداییِ محبّت کنند که وقتی یک نفر در خیابان یک لبخند به او زد سریع به سمتِ او غش کنند، تو بخاطر خدا جهاد کن و خوب شوهرداری کن.
آن مرد هم همینطور، تو هم بخاطر خدا جهاد کن و خوب همسرداری کن.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید: «اَلمُؤمِنُ یَأکُلُ بِشَهوَهِ أَهلِهِ»[۱۵]… مردِ خانه هستی؟ وقتی از شما میپرسند غذا چه میخورید بگو هرچه شما میخواهید! تو هم برو در این فشار اقتصادی بخاطر خدا با شدّتِ بیشتر کار کن؛ نه اینکه من بگویم باید روی سر مردم فشار باشد، خدای متعال مسئولی که کار خود را انجام نمیدهد لعنت کند، ولی حالا علی الحساب تو با شدّتِ بیشتر کار کن؛ الآن یک عدّه ازدواج نمیکنند، از آنها میپرسیم چرا ازدواج نمیکنید؟… اگر شما میخواهید تواصی به حق کنید کمر همّت ببند و بشدّت کار کن و یک حلقهی خانواده هم شما تشکیل بده، یک فرزند شیعهی امام زمان ارواحنا فداه هم شما تربیت کنید.
جهاد که فقط جنگ نیست، که مدام میگویند ما را در سوریه راه نمیدهند، اینطور نیست که جهاد فقط آن باشد، جهاد انواع دارد، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم هم آموزش دادهاند، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به خانمها فرمودند که خوب شوهرداری کنید؛ جالب است که من به هیئت میآیم، گریه هم میکنم، سیاه هم میپوشم، ولی خدا نکند که این شوهر حرفِ چپی بزند! چنان… خدای نکرده از آن طرف هم همینطور.
حضرت حق جلّ و اعلی در شصت و نهمین آیهی سورهی عنکبوت اینطور فرموده است:… کلّی فرموده است، نه اینکه فقط نیزه به دست بگیرید، فرمود: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا»[۱۶]… در خاطر دارید که ما مطالبی را قبلاً گفتهایم که الآن به آنها رجوع کنیم که حالا عرض خواهم کرد، گفتیم: وقتی حضرت موسی سلام الله علیه به دریا رسیدند و پشت سر هم فرعون بود و یاران حضرت موسی علیه السلام بشدّت ترسیده بودند که چکار کنیم، حضرت موسی علیه السلام فرمودند: «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»[۱۷]، خیلیها آن زمان فکر میکردند که حضرت موسی علیه السلام شعار میدهند، بنده آنجا عرض کردم که چرا خدای متعال به ما میفرماید که این آیه را بخوانیم؟ الآن که نه حضرت موسی سلام الله علیه هستند و نه عصایی در کار است، چون وقتی چشمِ من مادّیبین است به دنبال آن عصا هستم، در صورتی که آن عصا اصلاً کارهای نبود، آن حضرت حق بود که همهکاره بود، ما هم میتوانیم بگوییم «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»، اینجا هم خداوند متعال همین را فرموده است، فرموده: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا» آنهایی که در راه ما جهاد کنند… جهاد کند یعنی چه؟ یعنی خود را نبیند و وظیفه را انجام بدهد، یعنی منافع خود را در نظر نگیرد، من اینطور تصوّر میکنم که روح جهاد یعنی منافعِ شخصیِ خود را کنار بگذاریم، وقتی کسی میرود برای اینکه جان بقیّه را نجات دهد جان میدهد اینطور است دیگر، یعنی خود را نبین، آن کسی که در جنگ احد فرار میکرد و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در وسطِ معرکه بود چه جهادی انجام داده است؟ این که جهاد نیست، جهاد این است که خود را فدا کنی، حالا اگر میدان جنگ بود اینطور، اگر میدان جنگ نبود حتّی میتواند درس خواندنِ تو جهاد باشد، مخصوصاً آنهایی که دولتی درس میخوانند.
اگر من الآن بگویم خداوند کسانی را که بیت المال را تضییع میکنند با شمر محشور کند، همه یکصدا میگویند خدا او را لعنت کند، اما تضییع بیت المال که فقط آن نود هزار میلیارد تومان نیست، آن کسی هم که در جای دولتی درس میخواند، در حال مصرف کردن پول بیت المال است، اگر وظیفهی خود را انجام ندهد خیلی خطرناک است؛ حالا این توان ندارد نود هزار میلیارد تومان بخورد و درس نمیخواند، این هم همان تضییع بیت المال است.
فرمود: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا» آنهایی که در راه ما جهاد کنند «لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا» ما راه را باز خواهیم کرد؛ نمیخواهد مدام تا انتهای کار بپرسی که بعد از این چه میشود، میگوید تو یک قدم بردار من راه را باز میکنم، بعد میفرماید: «وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ»، همانطور که خدای متعال با حضرت موسی علیه السلام است میتواند با شما هم باشد.
اینها چند مورد از کارهایی بود که به ما ثبات قدم میبخشد.
چه چیزهایی ما را در تواصی به حق بیانگیزه میکند؟
یک مورد هم از کارهایی بگویم که به ما یأس و ناامیدی میدهد، مسئله این است که ما چکار کنیم که بتوانیم تواصی به حق کنیم، چکار کنیم که پای کار بایستیم، چند مورد را عرض کردیم؛ چه چیزهایی خطرناک است، چه چیزهایی به ما یأس و ناامیدی میدهد، چه چیزهایی ما را بیانگیزه میکند و اجازه نمیدهد ما پای کار بایستیم؟ چند چیز است، بنده باید چشمان خود را ببندم که بعضی چیزها را بگویم، صد سال پیش اینها را خیلی راحت به مردم میگفتند، الآن گفتن اینها حتّی به شما هم جرأت میخواهد.
مثلاً موسیقیِ حرام همّت را از بین میبرد… یک وقتی بود که دو نفر اهلِ موسیقیِ حرام بودند و بقیّهی جامعه نبود، یک امام معصومی درِ خانهای را میزد و میپرسید این شخص که این حرام را انجام میدهد بنده است یا آزاد؟ میگفتند آزاد است، حضرت میفرمودند: همین است! آزاد است که اینطور است… امروز از تلویزیون و رادیو گرفته تا …. بقیّه هم بخواهند رأی بیاورند از این شهوت افسار گسیختهی مؤمنین استفاده میکنند، مثلِ این موضوعِ کنسرتها، اصلاً کنسرت با موسیقی تفاوت دارد، اگر کسی دو دقیقهی خیلی از این مجالس را ببیند انسان تصوّر میکند که یزیدیان مجلس گرفتهاند، اصلاً ربطی به مجالسِ حسینیها ندارد، انسان تصوّر میکند برای مناطقِ دیگری است، اصلاً نمیتوان باور کرد که اینها شیعیانِ اهل بیت علیهم السلام هستند، انسان هم دیگر جرأت نمیکند حرف بزند، به آنها بر میخورد، طرف میگوید: من نمیدانم آنهایی که اهل موسیقی نیستند چطور زندهاند! ما شطرنجی میشویم.
همانطور که در آن شبها عرض کردیم بنای ما این است که بگوییم و برویم، به ما ربطی ندارد که مدام برای کسی تکرار کنیم، چه چیزهایی ما را سست میکند؟ یکی از آنها موسیقی است، بویژه موسیقیِ حرام.
من بعنوان کسی که بیش از ده سال معلّم کنکور ریاضی بودهام، بعضی از این اعضاء که در این جلسه نشستهاند شاگردانِ من بودهاند که به آنها ریاضی درس دادهام، اصلاً به دین هم کار نداشته باشم، والله موسیقی اراده را حتّی برای درس ریاضی خواندن کم میکند، من در این بیش از ده سال که به حدود چهار هزار دانشآموز حساب و دیفرانسیل درس میدادم ندیدهام یک نفر که مبتلا به گوش دادن فراوانِ موسیقی است درسخوان باشد، اگر کسی اینطور بود تمرکز نداشت و مدام فراموش میکرد، دیده بودم که وسطِ جلسهی امتحان همینطور برای خود چیزی میخواند، اصلاً نمیتواند تمرکز کند.
اگر شما بجای سه وعده غذا در روز سیزده وعده غذا در روز بخورید اصلاً نمیتوانید حرف بزنید، اینکه یک نفر هم از صبح تا شب به موسیقی گوش دهد مغزِ او را معیوب میکند، آن شخص اصلاً نمیتوانست تمرکز کند، روز امتحان نهاییِ حسابان به حوزهی امتحانی رفتم، دیدم کسی نشسته است و در حال پاسخ دادن به سوال است، مثلاً میخواست مشتق بگیرد، مدام چیزی را با خود تکرار میکرد! اصلاً نمیتوانست تمرکز کند، برای ریاضی نمیشود تمرکز کرد وای بحال مابقی! اصلاً انسان سست میشود، حالا بیا به مردم بگو موسیقی…
ما صاحب داریم که خداست، سازنده فرموده است، شما که برند میفهمی، یک پارچه و یا یک کفشِ برند یک دفترچه دارد، یک آداب مصرف دارد، آن آداب مصرف را از تهیهکنندهی آن محصول قبول میکنی؛ آن کسی که ما را ساخته است میگوید این برای شما مضرر است، میگوید: شیرِ گاو زیاد میشود، مگر نستجیربالله تو گاو هستی؟! این چه قیاسی است؟ آیا خوب است که من به شما بگویم باوفا باشید چون سگ باوفا است؟ این چه قیاسی است که میگویید شیرِ گاو زیاد میشود؟
یکی موسیقی است که انسان را سست میکند، مبارزه میکند و اجازهی جهاد به شما نمیدهد، اجازهی تواصی به شما نمیدهد.
دیگری ارتباط با نامحرم است؛ ما خیلی گرفتارِ این موضوع هستیم.
من زمانی خیلی زیاد به جلسهای میرفتم، بعد دیگر نرفتم، چون احساس کردم آنجا در حال کوبیدنِ آب در هاون بودم! اینها مجلس میگرفتند و گاهی هم ما را نگه میداشتند، چون دوست داشتیم باهم سینه بزنیم، بیش از دو ساعت سنگین سینه میزدند، بعد زمانی که میخواستند غذا بکشند همه باهم خواهر و برادر بودند! ما که نمیدیدیم، یک مرتبه که ایستاده بودم سینه بزنم دیدم اینها بعد از اشک و گریه همه با هم خواهر برادر هستند! اصلاً کسی که اینطور با نامحرم ارتباط میگیرد چطور دربارهی معجر حضرت زینب کبری سلام الله علیها گریه میکند؟ چه معنی دارد؟ مگر بد است؟ اگر بیحیائی است چرا نستجیربالله این کار اتّفاق میافتد؟ اگر آماری از مشکلاتِ خانوادگی در بیاید این مورد از مشکلاتِ اصلی است، گاهی هم فجایعی رخ میدهد که انسان نمیداند برود به چه کسی بگوید…
من دوستی داشتم که قاضی بود و اینطور پروندهها دستِ او میآمد، خدا را شاهد میگیرم که وقتی من چند پرونده را خواندم از شب تا صبح نتوانستم بخوابم، اصلاً انسان نمیتواند باور کند که این جنایات اتّفاق بیفتد، حالا من آن جنایت را هم نمیگویم که بگویید آن خیلی حادّ است… طرف سست میشود.
آن هستهی خانواده که خدای متعال میفرماید شیطان بدنبالِ این است که آن هستهی خانواده را از هم بپاچد، بین زن و مرد فاصله بیندازد، اعتمادِ آنها از هم کم بشود…
زنِ طرف میبیند که به همسر خود پیامکِ سلام میدهد و همسرِ او در پاسخ فقط یک سلام به او میگوید، بعد میبیند نستجیربالله دخترخالهی طرف هم پیغام داده است که مثلاً راجع به فلان موضوع یک سوال داشتم، او هم در پاسخ برای او یک متن بلند نوشته است! مُسَلّم است که اعتمادِ این زن به شوهر کم میشود، یا شوهر به زن… فرقی ندارد، انسان را سست میکند، انسان را میلغزاند، باقیِ داستان که خطرناک است به بحثِ ما ربطی ندارد، اما لغزشگاه است و میلغزاند.
قدیمها میخواستند یک سفره بیندازند… ببینید ما در مورد سفره چقدر روایت داشتیم، الآن دیگر نمیشود اینها را برای مردم خواند، که مثلاً سرِ این سفره نگاه حرام هست، شوخی هست، دلی که حرام بلرزد دیگر میخواهد با «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ»[۱۸]…؟! نمیسازد، جور در نمیآید، روایت است که حضرت امیرالمؤمنین سلام الله علیه فرمودند: من به زنهای جوان سلام نمیکنم که پاسخ سلامِ آنها را نشنوم، حضرت امیرالمؤمنین روحی له الفداه در نهج البلاغه به امام حسن علیه السلام فرمودند: اگر شرایطی بود که همسرت و یا دخترانِ تو غیر از تو مردی را نشناسند این کار را انجام بده، این به این معنا نیست که حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بفرمایند ولی خودِ تو با تمامِ دختران… وقتی دخترانِ تو نامحرم نشناسند یعنی تو هم دختران نامحرم را نشناسند، چون اگر تو بروی بشناسی کارِ پدرِ او را خراب کردهای، فقط یک طرفه نیست، اینجاها کار سخت است، حسینی بودن اینجاها ساخته میشود، نمیشود من بگویم نگاه چپ به ناموس سیّدالشّهداء علیه السلام کردند و نستجیربالله حواسِ خودم همیشه به دنبال دختر همسایه باشد، معنی ندارد! اینطور اصلاً گریه کردن ندارد؛ باید بگوید حق داشتند! آنها هم جوان بودند دیگر! معنی ندارد!
این نشان میدهد که ما باید برگردیم و مجالسِ اهل بیت علیهم السلام خود را بازنگری کنیم، که آن گنجینهای که ما چند شب عرض کردیم گنج است، مهمترین یوم الله است، مهمترین جایی است که قلبِ ما را محکم میکند و ما هم با آن ارتباط داریم، پس چرا هنوز بعضی از اشکالات را داریم؟ متأسّفانه این حرفها تلخ است.
میگویند همان یک فضیلت را بگو تا ما هو بکشیم! انسان دیگر بعد از یک مدّتی انذار نمیپذیرد.
خدای متعال در سورهی مبارکهی یاسین میفرماید: ای پیغمبر! تو را میفرستم تا گروهی را انذار کنی که تا قبل از این انذار نشدهاند؛ اینجا این سوال پیش میآید که چرا انذار نشدهاند؟ خدای متعال وظیفه دارد که حق را به تمام عالم برساند، ظاهر امر این است که یعنی انذار نپذیرفتند، بعد میفرماید: «إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَنَ»[۱۹]، اینطور نیست که مثلاً آنها حرف متوجّه نمیشدند، مثلاً اینطور نیست که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم با زبان دیگری با آنها صحبت کرده بود و آنها متوجّه نشده بودند، نه! اینها تبعیّت نکردند.
چه کسانی تبعیّت میکنند؟ «إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ»، نه آنجایی که لذّت میبرد.
حضرت حق خیلی غیور است، میفرماید: چه کسانی انذار میپذیرند؟ آنهایی که از خدا پروا میکنند، آنهایی که نماز میخوانند، بعد هم میگوید: هر کسی هر کاری کند برای رشدِ خود انجام داده است؛ یعنی نه اینکه من احتیاج داشته باشم که شما برای من نماز بخوانید، خدای متعال اینطور نیست، اگر لازم باشد میفرماید: «إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ»[۲۰]! برای من هیچ مشکلی نیست، فکر نکنید اینجا حسین بن علی سلام الله علیه خرج کردم باید حتماً دستِ شما را در قیامت بگیرم، «إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ» اگر نیاز به غیور بودن باشد اصلاً برای من مهم نیست! یعنی من آسیبی نمیبینم، خدای متعال غنی است.
خدایا! ما را آنطوری قرار بده که میپسندی و ما رفتاری نکنیم که خودمان میپسندیم. (الهی آمین)
همهی بدبختی این است که من عبدِ تو باشم و نه عبدِ خودم، گاهی حتّی من مجلس را به سمتی میبرم که عبدِ خود باشم، کارهایی میکنم که خودم دوست دارم و خسارت هم میبینم! ضرر میکنم و نستجیربالله سَرِ کار میروم.
روضهی حضرت قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه السلام
یک بزرگی این را فرموده که من به جهاتی نمیخواهم نامِ ایشان را ببرم، ایشان خیلی حرفِ مهمّی زده است، گفته بود اگر به کربلا رفتید مراقب باشید که کم به زیارت قمر بنی هاشم علیه السلام نروید، بین زیارت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام و زیارت حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام توازن برقرار کنید، نه فقط فقط حضرت ام البنین سلام الله علیها ناراحت میشوند که حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها ناراحت میشوند.
حضرت عبّاس علیه السلام مظهر اطاعت است، چون زمان معصوم کشته شده است هیچ حرفی از ایشان ثبت نشده است، اگر شما بگردید هیچ سخنی از ایشان پیدا نمیکنید، اصلاً «من» ندارد، ساکت است، مطیع است، لذا حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام اینقدر روی ایشان حساب میکند.
همهی عالم، انبیاء علیهم السلام، دلِ انبیاء گذشته علیهم السلام با قصّهی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام محکم شده است، در مورد اینکه چه پیغمبری راجع به سیّدالشّهداء علیه السلام چه شنیده است یک کتاب نوشتهاند، دستِ همهی عالَم به سمت سیّدالشّهداء علیه السلام است، ولی میگوییم: «یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ»… آن کاری که پدر سیّدالشّهداء علیه السلام برای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم انجام میدادند، ما در زیارت امیرالمؤمنین علیه السلام میگوییم تو «کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْنَّبی» هستی، حضرت عبّاس علیه السلام شباهتِ خیلی زیادی به پدرِ خود دارند…
همانطور که پیغمبر اکرم روحی له الفداه به امیرالمؤمنین علیه السلام دلگرم بودند، در صورت نبودن امیرالمؤمنین علیه السلام مضطر میشدند، وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام سفر میرفتند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمودند: «أللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی حَتَّى تُرِیَنِی عَلِیًّا»[۲۱] خدایا! مرا از این دنیا نبر تا یک مرتبهی دیگر چشمان من به علی بیفتند… قمر بنی هاشم علیه السلام این جایگاه را برای سیّدالشّهداء علیه السلام دارد؛ لذا مصیبتِ ایشان خیلی برای سیّدالشّهداء علیه السلام سنگین است، فقط مصیبت داغِ یک برادر نیست، مصیبتِ داغِ تکیهگاه است… «یَومٌ أبوالفَضل اِستِجَارً بِه الهُدَى»[۲۲]…
«یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ»… اُنظُر إلَیْنَا… «یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ»… ما با حاجت به مجلس شما آمدهایم، هم مریض سفارش کردند و هم امثالِ من بیماریِ روحی داریم، سرطانِ گناه داریم، نسبت به عاقبتِ خود نگران هستیم… «یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ»… به آن امیدی که فرزندان سیّدالشّهداء علیه السلام به تو بستند ما را از درِ خانهی خود ناامید نکن…
همه به میدان رفتند و جنگیدند، علمدار سپاه سیّدالشّهداء علیه السلام قمر بنی هاشم علیه السلام است، همه رفتند… این برای قمر بنی هاشم علیه السلام خیلی تلخ بود، اینکه فرمانده زنده بماند و یک یک نیروهای او به بدترین شکلِ ظاهری کشته بشوند… ما گاهی دیدهایم یک فرماندهی گردان از خاطرات جنگ تعریف میکند و مثلاً میگوید پنج نفر از بچّههای ما عقب ماندند، دیدم یک ساعت شروع کرد به گریه کردن، گفت: من مجبور شدم بقیّه را بیاورم و پنج نفر جاماندند، زار میزد… غیرتی که مانندِ غیرتِ حضرت عباس علیه السلام پیدا نمیشود، یک یک این نیروهای لشکرِ ایشان به میدان بروند و پر پر بشوند…
دیگر وقتی دیدند امام حسین سلام الله علیه تنها شدند… حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام چند وظیفهی سنگینِ دیگر هم داشتند، یکی حفاظت از خیام بود… شب گذشته برای شما روضه خواندند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها به وسطِ میدان رفتند و سیّدالشّهداء علیه السلام هم در میدان بودند، چون حضرت عبّاس علیه السلام بودند که از خیمهها محافظت کنند… بعد از حضرت عبّاس سلام الله علیه بود که نگرانیها زیاد شد…
یک وظیفهی دیگر هم داشتند که به آن «ابوالغربه» میگوییم، یعنی پدرِ مشک… هر کدامِ این کودکان که از خیمه بیرون میآمدند در نگاهشان توقّع از حضرت عبّاس علیه السلام بود، صدای العطش دلِ امام حسین علیه السلام را میسوزاند اما حضرت عبّاس علیه السلام را آب میکرد، از ایشان توقّع داشتند، صدای العطش فرزندان ایشان را اذیّت میکرد…
وقتی حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام دیدند امام حسین علیه السلام تنها شده است… به قربان ادبِ شما بروم… مقاتل متأخّر خیلی زیبا نوشتهاند، به شخصیّتِ عظیم آن کسی که آن زیارتنامهی حیرتانگیز در موردِ اوست میخورد… آمدند و فاصلهی خود را از سیّدالشّهداء علیه السلام حفظ کردند، قدِ ایشان بلند بود و زیاد جلو نمیآمدند، سرِ مبارکِ خود را هم پایین انداختند، عرض کردند: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِی وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَیَاهِ…»[۲۳]… سینهام سنگینی میکند و این صدای العطشِ کودکان مرا اذیّت میکند، از این دنیا خسته شدهام… بگذار بروم و جانِ خود را فدای تو کنم… این تعبیر برای سیّدالشّهداء علیه السلام استثنائی است که تا اذن گرفت «بَکَی الحُسَین بُکاءً شَدیداً»… حضرت فرمودند: «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی…» لشکر میپاشد… آقا جان… مگر دیگر لشکر هست؟ من میگویم لشکر را برای چه میخواهند؟ کارکرد لشکر این است که مقابل هجوم بایستد، تا حضرت عبّاس علیه السلام بود خیمهها امنیّت داشتند، لذا درست فرمودند، «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی وَ إِذَا مَضَیْتَ تَفَرَّقَ عَسْکَرِی…»…
سیّدالشّهداء سلام الله علیه نگاهی کردند و فرمودند حالا که میخواهی بروی «فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِیلًا مِنَ الْمَاءِ»… حضرت عبّاس علیه السلام بال درآوردند، وارد میدان شدند…
«لا أرهبُ الموتَ إذا المـوتُ زَقَا» آیا من از مرگ بترسم؟ مرگ مرا در راهِ این آقا بالا میبرد….
«حتَّى أُوارى فی المَصالیتِ لِقَى» میآیم که زیرِ شمشیرهایتان دفن بشوم…
«نفسی لِسِبطِ المُصْطَفى الطُّهرِ وقا» آمدهام جانم را فدای پیغمبر و فرزند پیغمبر کنم…
«إنّی أنا العبَّاس أغْدُو بالسِقَا» آمدهام آب ببرم و فعلاً با شما کاری ندارم…
«ولا أخافُ الموتَ یومَ المُلتقى»…
جلو آمد، حیرتانگیز است، شریعه طوری است که اطرافِ آن را آب فراگرفته است، گِل است و نمیشود نزدیک شد، از چند جای خاص میشد به آب نزدیک شد، لذا راحت میشد آنجا را کمین گرفت و بست. قمر بنی هاشم علیه السلام از چهار هزار تیرانداز عبور کردند، وارد شریعه شدند، اسب واردِ آب شد، مشک را پُر کردند…
دستِ من خورد به آبی که نصیبِ تو نشد…
در حال برگشتن از شریعهی فرات بودند که چهار هزار نفر تیرانداز برای ایشان کمین گرفتند، وقتی اسب از این پلّههای این اسکلهی کوچک بالا میآمد اولین جایی که به چشم میآمد سر و صورت بود، شروع کردند به تیراندازی… کمین کردند… سیّدالشّهداء علیه السلام یک لحظه دیدند که صدای قمر بنی هاشم علیه السلام بلند شد، «وَاللّه ِإن قَطَعتُمُ یَمینی إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی»[۲۴] … حسین جان! برای تو بمیرم… ببینید آن لحظه امام حسین علیه السلام در چه شرایطی بودند، لحظاتی گذشت «قَد قَطَعوا بِبَغیِهِم یَساری»… جلوتر آمدند، آقای ما سیّدالشّهداء علیه السلام به سمتِ ایشان رفتند، ولی وقتی رسیدند… لا اله الا الله… عبور میکنم.
سیّدالشّهداء علیه السلام از اسب پیاده شدند، مرحوم مُقَرّم میگوید: دیدند در آنجا اتّفاقاتی افتاد، صدای همهمه میآید، لبّیک میگویند، تکبیر میگویند، گفتند: کارِ او را ساختیم… با یک تیر دو نشان زدیم… میگوید: دیدند حسین بن علی در حال برگشتن به خیمهها بودند و با آستین اشکهای خود را پاک میکنند… به نزدیکِ خانمها آمدند، مرحوم مجلسی میگوید: بچّهها حیرتزده هستند که چرا پدر تنها آمد؟… آمد و به حضرت زینب کبری سلام الله علیها نزدیک شد، آهسته نزدیکِ گوشِ ایشان فرمودند: زینب جان! به بچّهها بگو معجرها را محکم گره بزنند…
پی نوشت:
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸ ۵ د۸طس طز
[۴] سوره مبارکه صف، آیه ۱۴ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَتْ طَائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَهٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ)
[۵] سوره مبارکه هود، آیه ۱۲۰ (وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ ۚ وَجَاءَکَ فِی هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ)
[۶] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۳ (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى)
[۷] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۴ (وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا)
[۸] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۵۳ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ)
[۹] سوره مبارکه بقره، آیه ۴۵ (وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ)
[۱۰] سوره مبارکه فاطر، آیه ۱۸ (وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ ۚ وَإِنْ تَدْعُ مُثْقَلَهٌ إِلَىٰ حِمْلِهَا لَا یُحْمَلْ مِنْهُ شَیْءٌ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَىٰ ۗ إِنَّمَا تُنْذِرُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ ۚ وَمَنْ تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفْسِهِ ۚ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ)
[۱۱] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۶ و ۵۷
[۱۲] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۸ (أُولَٰئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ مِن ذُرِّیَّهِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّیَّهِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا ۚ إِذَا تُتْلَىٰ عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَٰنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا)
[۱۳] سوره مبارکه مریم، آیه ۵۹ (فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ ۖ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا)
[۱۴] مکارم الأخلاق، جلد ، صفحه ۲۱۵
[۱۵] کافى(ط-الاسلامیه)، جلد ۴، صفحه ۱۲
[۱۶] سوره مبارکه عنکبوت، آیه ۶۹ (وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا ۚ وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)
[۱۷] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۲ (قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ)
[۱۸] سوره مبارکه هود، آیه ۱۲۰ (وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ ۚ وَجَاءَکَ فِی هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ)
[۱۹] سوره مبارکه یاسین، آیه ۱۱ (إِنَّمَا تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّکْرَ وَخَشِیَ الرَّحْمَٰنَ بِالْغَیْبِ ۖ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَهٍ وَأَجْرٍ کَرِیمٍ)
[۲۰] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۱۹ (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۚ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ)
[۲۱] معجم الاوسط الطبرانی، جلد ۲ ، صفحه ۲۱۶ ، حدیث ۲۴۵۳ ، چاپ مکتبه المعارف الریاض
[۲۲] معالی السبطین، جلد۱، صفحه۲۶۹ (یوم أبوالفضل استجار به الهدى … * … والشمس من کدر العجاج لثامها)
[۲۳] بحار الأنوار، جلد ۴۵، صفحه ۴۱
[۲۴] بحار الأنوار، جلد ،۴۵ صفحه ۴٠ (کانَ عَبّاسٌ السَّقّاءُ قَمَرُ بَنی هاشِمٍ، صاحِبَ لِواءِ الحُسَینِ علیه السلام ، وهُوَ أکبَرُ الإِخوانِ . مَضى بِطَلَبِ الماءِ فَحَمَلوا عَلَیهِ وحَمَلَ هُوَ عَلَیهِم، وجَعَلَ یَقولُ لا أرهَبُ المَوتَ إذِ المَوتُ رَقى حَتّى اُوارى فِی المَصالیتِ لِقا نَفسی لِنَفسِ المُصطَفَى الطُّهرِ وَقا إنّی أنَا العَبّاسُ أغدو بِالسَّقا ولا أخافُ الشَّرَّ یَومَ المُلتَقى فَفَرَّقَهُم، فَکَمَنَ لَهُ زَیدُ بنُ وَرقاءَ الجُهَنِیُّ مِن وَراءِ نَخلَهٍ، وعاوَنَهُ حَکیمُ بنُ طُفَیلٍ السِّنبِسِیُّ، فَضَرَبَهُ عَلى یَمینِهِ، فَأَخَذَ السَّیفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَیهِم وهُوَ یَرتَجِزُ وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ یَمینی إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی وعَن إمامٍ صادِقِ الیَقینِ نَجلِ النَّبِیِّ الطّاهِرِ الأَمینِ فَقاتَلَ حَتّى ضَعُفَ، فَکَمَنَ لَهُ الحَکیمُ بنُ الطُّفَیلِ الطّائِیُّ مِن وَراءِ نَخلَهٍ، فَضَرَبَهُ عَلى شِمالِهِ، فَقالَ یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّارِ وأبشِری بِرَحمَهِ الجَبّارِ مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ المُختارِ قَد قَطَعوا بِبَغیِهِم یَساری فَأَصلِهِم یا رَبِّ حَرَّ النّارِ فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَدیدٍ. فَلَمّا رَآهُ الحُسَینُ علیه السلام مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَکى…)
پاسخ دهید