حجت الاسلام کاشانی مورخ ۲۶ شهریور ۹۷ مصادف با شب هشتم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به موضوع ((مصائب دینداری)) پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه حضرت سیّدالشّهداء صلواه الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
ان شاء الله خدای متعال سال نود و هفت را سالِ ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار بدهد و چشمان ناقابل ما به جمال دلربای آن بزرگوار روشن و منوّر بشود، توفیق نوکری و خدمت و جانبازی و سر دادن در راه آن حضرت را نصیب ما بگرداند صلوات دیگری هدیه بفرمایید.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
مرور جلسات قبل
بعد از مقدّماتی که عرض شد که ما هنوز خیلی به خود مسئلهی مصائب نرسیدیم و نمیدانم که بتوانیم به این مسئله برسیم یا خیر، قبلاً عرض کردهام که چون این بحث بیش از بیست قسمت است و مقدّماتی دارد که اهمیّتِ آن مقدّمات از خودِ بحث کمتر نیست و ما فعلاً در حال طی کردنِ این مقدّمات هستیم.
آخرین بحثی که خدمت شما عرض شد دو قسمت داشت، یکی اینکه این تواصی به حق که میگوییم، مهمترین تواصی به حق چیست؟ دو شب گذشته با آیات و روایات عرض کردیم که مهمترین حق ولایت است. شب گذشته در قسمت اول عرایض سعی کردیم بگوییم که سرّ آن چیست که مهمترین حق ولایت است، عرض کردیم که چون اوست که فصل الخطاب است، چون اوست که اولویّت مشخص میکند، وگرنه مثال زدیم که شما در کوفه هستید و غذا به ایتام میرسانید در حالی که سیّدالشّهداء علیه السلام بیرون از کوفه در کربلا گرفتار است، واضح است که آنجا نمازخواندن و گناه کردن، گرچه این دو با یکدیگر تفاوت دارد، اما در این موقعیّت خیلی با یکدیگر تفاوت نداشته باشد! چون اصل ولایت است که در آن زمان امام حسین علیه السلام هستند. در همین جلسه که شما سینهزن هستید و سینه میزنید اگر در میان خواندن ذاکر اهل بیت علیهم السلام سمتِ راست حسینیه بگویند ما دوست داریم یک ذکر بگوییم و سمت چپ حسینیه بگویند ما میخواهیم ذکر دیگری بگوییم جلسه خراب میشود، یعنی خیلی روشن است که جامعه به فصل الخطاب نیاز دارد و این فقط برای زمان دسترسی به معصوم نیست، منتها حقّ اصلیِ با اصالتِ آن برای دوران امام معصوم است، از سر بیچارگی و فلاکت و بدبختی و خوردن گوشت مردار در بیابان برای کشته نشدن ما در احکام از مراجع تقلید میکنیم، در مسائل اجتماعی از ولی فقیه پیروی میکنیم، تأکید میکنم با این قیدهایی که زدم، این موضوع را زمانی بطور مفصّل در جایی بحث کردهایم، با همین قیدهایی که عرض کردم، از سر فلاکت و بدبختی و بیچارگی و خوردن گوشت مردار… این خوردن گوشت مردار فرمایش شیخ انصاری در ابتدای رسالهی خود است، منتها بالاخره باید انسجام خود را از دست ندهیم، نه اینکه انسجام ما کامل از بین نمیرود، «اَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَهِ عَلَى التَّقْوى»[۴] امام زمان روحی له الفداه است، اگر من میدانستم این یعنی چه، همانطور که امام صادق علیه السلام بحال ما گریه میکردند ما هم به حال خودمان گریه میکردیم؛ عرض کردیم این که از ولی فقیه میگویند منظورشان همین است، منتها اصلی نیست و موقّتی است، اصلِ ولایت فقیه برای معصوم است، هم از سر بیچارگی است، ولی فعلاً بهترین راه است، تا برسیم ان شاء الله سایهی امام زمان روحی له الفداه روی سر ما بیاید و ایشان را ببینیم، ایشان الآن هستند و ما از نعمات حضرت استفاده میکنیم ولی ما از نعمتِ اصلی که دیدنِ آن بزرگوار و رهبری ظاهری آن بزرگوار است محروم هستیم، لذا روایات نامِ ما را یتیم گذاشتهاند.
چطور اگر کسی دست بر سر یتیم بکشد خدای متعال به او عنایت میکند؟ اگر کسی به یکی از ایتام آل پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم که ما هستیم کمک کند، یعنی مثلاً یک کاسب میخواهد به مردم جوراب بفروشد میبیند کمی اوضاع خراب شده است میگوید من پنج درصد از سود خود کم میکنم چون اینها ایتام امام زمان روحی له الفداه هستند، خیلی نمیخواهد انسان کارهای پیچیدهای کند، مثلاً اینطور نیست که بگوییم حتماً برو و پای خود را روی مین بگذار! آن مصداق خیلی روشن از جهاد است، آن خیلی فوق العاده است، اما فقط آن نیست، یک کارمند که در اداره حقوق میگیرد کار مردم را راه بیندازد و بگوید اینها شیعیان اهل بیت علیهم السلام هستند… ما را یتیم حساب کردند و یتیم قابل ترحّم است، و خدای متعال هم ترحّم یتیم را میخرد، و اگر کسی یتیم را اذیّت کند خشم خدای متعال را خریده است؛ خدای متعال این همه در قرآن کنار توحید و یکتاپرستی و عبادت خود «وَقَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا»[۵] و «أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ»[۶]، یکی بارزِ این است که انصار الحسین علیه السلام… امشب شبِ حضرت علی اکبر سلام الله علیه است که حضرت سیّدالشّهداء صلواه الله علیه فرمودند: خدای متعال به تو بهترین اجری را که از یک پدر به یک پسر میشود داد عطاء کند، تو اینقدر پسرِ خوبی هستی… بعد نمیشود کسی بگوید من انصارالحسین علیه السلام هستم و رابطهی او با پدر و مادرِ خود خراب باشد، این خیالِ باطل است! اگر پدر و مادر از ما راضی نباشد این همه عظمت که در این جلسات است را در چاه ویل ریختهایم! یکی از معانی پدر هم ولایت است؛ «اصبغ بن نباته» میگوید: جلوی در خانهی حضرت نشسته بودیم، زانوی غم بغل گرفته بودیم، امام حسن علیه السلام آمدند و فرمودند: حال امیرالمؤمنین علیه السلام مساعد نیست، بروید! همه رفتند و من دیدم که نمیتوانم بروم، گفتم یعنی من واقعاً دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام را نمیبینم؟…. ما که الآن امام زمان ارواحنا فداه را ندیدهایم نمیدانیم چه نعمتی را از دست دادهایم، اگر یک مرتبه ببینیم مشخص میشود چه خبر است، ما الآن خبر نداریم و چیزی نمیدانیم… میگوید در خانه نشسته بودم و امام حسن سلام الله علیه در را باز کردند و فرمودند: تو چرا نرفتهای؟ گفت: آقا! نمیخواستم بیادبی کنم، نمیخواستم اطاعت نکنم، پای من نرفت، یعنی من دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام را نمیبینم؟ امام حسن علیه السلام فرمودند: بیا داخل. «اصبغ بن نباته» میگوید: رفتم داخل و دیدم چهرهی مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام زرد شده بود، حضرت بیحال بودند و چشمانشان رفته بود، تا چشمان مبارک خود را باز کردند و من را در گوشهای دیدند فرمودند: اصبغ تو هستی؟ بیا جلو با تو کار دارم!… چند جمله فرمودند، یکی اینکه خدا لعنت کند کسی را که به غیر از پدرِ خود، خود را منسوب کند؛ گفتم: آقا کسی این کار را نمیکند، حضرت فرمودند: پدرِ امّت من بودم که قدرِ مرا ندانستند!… اینها درِ خانهی چه کسی رفتند؟….
ما مورد ترحّم هستیم، و اگر کسی عشق به امام زمان ارواحنا فداه و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام داشته باشد نمیشود با شیعیان آن حضرات خوب نباشد! دیگر ما کمتر از ابن ابی الحدید که نیستیم! ابن ابی الحدید در کتابی که نوشته است… او قطعاً شیعه نیست و بلکه هرکجا که توانسته است در سقیفه طرف دیگران را گرفته است، در شعر عینیّهی معروف خود میگوید: یا امیرالمؤمنین! تو میدانی که من شیعه نیستم و معتزلی هستم ولی به عشق تو هر کسی که بگوید من شیعهی علی هستم او را دوست دارم!… دیگر ما از او که کمتر نیستیم! حال ما چطور شده است که به یکدیگر رحم نمیکنیم؟ اینکه اگر چهار نفر مسئول خیانت میکنند… هر کسی که خیانت میکند را خدای متعال لعنت کند و آنها را با دشمنان سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا محشور کند… اینکه چند نفر خیانت میکنند که برای ما مجوّز نیست تا ما هم همین کار را کنیم…
بعد از اینکه عرض کردیم سرّ اینکه مهمترین حق که هم آیات میگویند و هم میتوان با عقل فهمید ولایت است… عرض میکنم که اینجا فقط یک نکته بگویم و بگذرم… گفتیم خدای متعال از ما خواسته است که انصار الله باشید که ضرر هم نکنید، عرض کردیم انصارالله باشید یعنی انصار رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم باشید، همینطور انصار امیرالمؤمنین علیه السلام باشید (با روایت مهمِ غدیر)، تا اینکه انصار المهدی سلام الله علیه باشید، حالا اینکه انصارالمهدی سلام الله علیه باشیم یعنی چه؟ باید او را یاری کنیم، قرار است او چکار کند که باید او را یاری کنیم؟ «یَملَأُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً»، ما نمیتوانیم کار او را انجام بدهیم، ولی وقتی قرار است کمک کنیم، ولو در این حد که پدر در حال تعمیر ماشین است و به فرزند کوچک خود هم میگوید آچار را بده، وقتی کار تمام شد میگوید هردو با هم ماشین را تعمیر کردیم!… منّت میگذارند که ما را با خودشان حساب میکنند، اشتباه نشود که کسی خیال کند که کمک کرده است، منّت میگذارند!
وقتی حضرت تشریف بیاورند کارِ اصلیِ ایشان ان شاء الله «یَملَأُ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً» است، نمیشود من بخواهم امام زمان سلام الله علیه را کمک کنم ولی خودِ من عدالتخواه نباشم، نمیشود به اندازهی توان خود به محیط اطرافِ خود کمک برای برپایی قسط و عدل نکنم، طبیعتاً اگر بخواهد عدالت اتّفاق بیفتد ظالمین اجازه نمیدهند، مثلاً یک روستایی یک بیماریِ واگیردار گرفته است و چهار نفر مقابل روستا ایستادهاند و دکتر را راه نمیدهند، وظیفه قبل از درمان چیست؟ این است که شرّ این چهار نفر را کم کنیم! الآن خیلیها در این عالم هستند که اگر شما ماجرای سیّدالشّهداء علیه السلام را برای او تعریف کنید، بگویید یک مادری در کربلا بود که … اصلاً حضرت رباب سلام الله علیها تواصی به صبر را در کربلا به آتش کشیده است که برای شیرخوار خود گریه نکردند! برای امامِ خود گریه کردند؛ کدامیک از این رمانها و قصّهها این اندازه… الآن چند نفر شرور در عالم هستند که اجازه نمیدهند حقایق به بقیّه برسد، اجازه نمیدهند بیان سیّدالشّهداء علیه السلام و مظلومیّتِ ایشان به عالم برسد، باید ابتدا در دهانِ اینها زد! نمیشود انسان بگوید من انصار امام زمان ارواحنا فداه هستم ولی نسبت به مستکبرین عالم بغض نداشته باشد، اصلاً معنی ندارد! نمیشود کسی بگوید من انصارالمهدی سلام الله علیه هستم ولی فعلاً با اینها دوست هستم و یا حدّاقل از اینها بدم نمیآید! کسی که انصارالمهدی ارواحناه فداه است اجازه نمیدهد هر یک از مظاهرِ این مستکبرین دنیا به او وصل شود؛ اگر فکر کنیم در این خیلی کار است، چقدر ما مسلمانها را بیچاره کردند که خونِ ما را در شیشه میکنند و ما برای محصولاتِ آنها سینه چاک میدهیم، این نصرت امام زمان ارواحنا فداه است؟ بازار شیعه را خراب کنیم برای اینکه جیب دشمن امام زمان ارواحنا فداه را تقویت کنیم؟ این استکبارستیزی است؟ این ظلم ستیزی است؟ معنی هم ندارد…
ما مدام در این شبها تکرار کردیم و نمیخواهم روی آن صبر کنم که بگوییم همهی اینها تعطیل است و ان شاء الله وقتی خودِ حضرت آمدند… ما فعلاً با آنها رفیق هستیم وقتی که حضرت بیاید ناگهان دشمن میشویم! این نمیشود! این مُسَلّم است که کاری که حضرت حجّت ارواحنا فداه انجام میدهند را ما نمیتوانیم انجام دهیم، ما باید حضرت را جلوی خود ببینیم و قدم قدم به سمتِ ایشان برویم تا خودشان بیایند و دستِ ما را بگیرند، این قسمتِ اولِ بحثِ دیشب همراه با چند یادآوری بود.
بعد این سوال را مطرح کردیم که نیمهکاره ماند و نشد بنده آن را جمعبندی کنم، آن هم این بود که ما این تواصی به حق را قبول داریم، حق هم مشخّص است، حالا ما چطور استقامت کنیم و پای آن بایستیم؟ چکار کنیم که مانند کوفیان نشویم؟ دلِ کوفیان میخواست که قیام کنند اما مشکل داشتند و نتوانستند، ما باید چکار کنیم؟ خودِ خداوند متعال به ما فرموده است که باید چکار کنیم، شب گذشته نیمی از آیهی ۱۲۰ سوره مبارکه هود را خواندیم، مطالبی را عرض کردم که خلاصهی آن را در چند جمله عرض میکنم و آن مطلبی که نیمه ماند را بگویم و ادامه بدهم.
در آیه مبارکه ۱۲۰ سوره هود حضرت حق جلّ و اعلی به پیغمبر ما صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور فرمودند: «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ»[۷] من قصّههای انبیاء گذشته را برای تو میگویم، برای چه؟ عرض کردیم خصوصیّات آن انبیاء علیهم السلام که امروز نیست، پس برای چه میفرماید؟ برای اینکه همان خدایی که آنها را در مواقع حسّاس یاری کرد، همان خدا هنوز هست! ای پیامبر! نه موسی سلام الله علیه لازم است که تو از او برتر هستی، حتّی ما که هیچ چیزی نیستیم، و نه آن عصا لازم است، صاحب افاضهی فیضِ آن عصا همان حضرت حق است و همیشه هست! من برای چه اینها را میگویم؟ حضرت حق حرف خیلی عجیبی زده است، همهی قصّههایی که انبیاء داشتهاند را که برای تو نمیگویم، کجاهای آن را میگویم؟ «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» آنجاهایی را میگویم که قلبِ تو را محکم میکند… اینها برای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم لازم است، وای بحالِ ما!
جای دیگر هم فرموده است: «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»[۸]، مردم را به روزهای خدا یادآوری کن تا نترسند، روز خدا آن روزی است که ربوبیّت خدای متعال در آن روز بیشتر از مابقی ایّام تجلّی کرده است و قدرتِ او مشخّص شده است، مثل آن روزی که همه ایستادند و یک نفر را بستهاند و او را در اوج مظلومیّت و تنهایی به آتش انداختهاند و ناگهان آتش خاموش میشود، آن روز یوم الله است، روزی پیروزی خون بر شمشیر یوم الله است، روز گذشتن از دریا توسّط حضرت موسی علیه السلام یوم الله است، روزهایی که نستجیر بالله عذاب نازل میشود و گنهکاران را میبرد (مانند سیل زمان حضرت نوح علیه السلام) یوم الله است؛ بعد ما اینجا مختصر عرض کردیم که اگر قرآن بعد از سیّدالشّهداء علیه السلام نازل شده بود، با اینکه روح معانی یکی است اما اصلاً مثال حضرت ابراهیم علیه السلام در مقابل مثال حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام، مثال انبیاء علیهم السلام مقابل حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام، مثال حضرت آسیه سلام الله علیها مقابل حضرت زینب سلام الله علیها… اصلاً اینها رنگ و بو و جذّابیّتی ندارد! آنها خیلی عظیم هستند اما سیّدالشّهداء علیه السلام کاری کرده است که همهی خوبیهای قبل از خود را کمرنگ کرده است، آنقدر که نور حضرت زیاد است!
میفرماید: پیامبر خدا! اگر اینها را بخوانی قلبِ تو را محکم میکند، که ما عرض کردیم اگر قرار باشد قلب آنها را محکم کند که میکند و ما هم باید بخوانیم، ما هم مانند حضرت موسی علیه السلام بگوییم «إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ»[۹]… خدای ما هم هست، ما که بی کَس و کار نیستیم… ببینید یادآوری قیام سیّدالشّهداء علیه السلام چقدر عظمت دارد؟ همینکه شما نزدیک محرّم میشوید یک عدّه شروع به جفنگ گویی و چرند گویی و توهین کردن و مسخره کردن و حرف زدن میکنند نشان میدهد که این موضوع چقدر اثر گذاشته است! این نشان میدهد که آنها ترس از تغییر مردم دارند، چون جای مهمّی هست مدام آن را میزنند.
خداوند متعال میفرماید: «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»، روزهای خدا را یادآوری کن! ائمهی ما علیهم السلام برای این مصداق تعیین کردند، هم امام رضا علیه السلام فرمودند و هم امام سجّاد علیه السلام فرمودند و هم امام مجتبی علیه السلام فرمودند، تعبیرِ امام سجّاد و امام رضا علیهما السلام به یکدیگر نزدیک است «لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ عَلَیهِالسّلام» اصلاً یوم اللهها…. ما در تاریخ اسلام اینطور روز فلان نداریم، فقط «یوم الحسین علیه السلام» داریم، من روزِ دیگری را در خاطر ندارم.
«لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ عَلَیهِالسّلام» هیچ روزی مانند روز حسین علیه السلام نیست! هیچ روزی! اگر آنها یوم الله هستند… اگر این یوم الله وسط بیاید آنها اصلاً به چشم نمیآید، و عرض کردیم که پس مشخّص است که این جلسات، چه مطالعهی زندگی یاران سیّدالشّهداء علیه السلام این قلب را محکم میکند و به انسان ثبات قلب میدهد، چه شرکت در جلسات سیّدالشّهداء علیه السلام درمان است، نصرت سیّدالشّهداء علیه السلام است، تا اینجا را عرض کرده بودیم.
همهی اینها را برای این جمله که شب گذشته نگفته بودیم مرور کردیم که مهمترین چیزی که ما امید داریم دستِ ما را بگیرد و به ما ثبات قلب بدهد این است که سراغ ایّام الله برویم که مهمترین آن ایّام الله هم عاشورا است. فقط الماس میتواند الماس را بِبُرَد! شیطان هیچ طوری نمیتواند مقابل عاشورا بایستد مگر اینکه عاشورا را مقابل عاشورا قرار بدهد.
اهمیّت دانستن اهداف حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام
اگر من انصار الحسین سلام الله علیه شدم باید ببینم اهداف امام حسین علیه السلام چه بود؟ با یکدیگر خواندهایم… آیا مجلس به نفع ظالمین بگیرم؟ این بهترین روش برای خاموش کردن قیام سیّدالشّهداء علیه السلام است، هیچ چیزی نمیتواند در مقابل آن بایستد. مثل اینکه ظلمستیزی را به شرارت و … تبدیل کنم، تاریخ قاجار را بخوانید که سفارت انگلیس برای بعضی از مجالس دیگ غذا میفرستاده است! ببینید که موجود است، هیچ چیزی نمیتواند کارکردِ این عظمتی که برای هیچ کس قابل درک نیست را بیندازد، ما به اینجا میآییم که دلِ ما محکم بشود، میشود به اینجا بیاییم که نستجیربالله حال کنیم! میشود اینجا بیاییم و از اهداف حضرت فاصله بگیریم! زمان قاجار علمهای دستههای عزاداری میآمدند به اصلِ ظالم تعظیم میکردند و میرفتند! شاه هم برای مجالس عزاداری شعر میگفت و آنها هم دودَمِه میدادند! همهی بدبختیها از خودِ شاه بود!
آیا در خاطر دارید که خطبهی امام حسین علیه السلام با مضمون «مَنْ رَاى سُلْطاناً جائِراً…»[۱۰] را خواندیم؟ حالا فرض کنید همان سلطان جائر مجلس عزاداری درست کند! یا عدّهای بیایند و بگویند که به این حرفها چکار دارید؟ فقط گریه کنید!….. بر منکر ارزش گریه بر سیّدالشّهداء علیه السلام لعنت، گریه کن اما نمیتوانی برای حضرت در خلاف جهت سیّدالشّهداء علیه السلام گریه کنی، این خیلی ظلم و بیچارگی است، یعنی شما میخواهید مهمترین جایی که درمانگاه سرطانهای روحیِ ماست را از کار بیندازید! مثل اینکه بخواهید دارو را خراب کنید…
ما حدّاقل دو شب عرض کردیم که جلسات سیّدالشّهداء علیه السلام چقدر اهمیّت دارد، حتّی دربارهی انصار حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها هم عرض کردیم فاطمیّه مهم است، اصلاً چند مرتبه است که بحث ما در ایّام فاطمیّه «اهمیّتِ فاطمیّه» است! نه اهمیّت خود حضرت زهرا سلام الله علیها، بلکه فاطمیّه!
اما میخواهی آن را از کار بیندازی که دیگر کارایی نداشته باشد؟ این است که ما از اهداف سیّدالشّهداء علیه السلام فاصله بگیریم.
پس اولین قدم این است که اهداف سیّدالشّهداء علیه السلام چیست؟ اینکه شما در این طرف و آن طرف میبینید که ناگهان کسی میگوید: حسین بن علی فقط فرار کرد! اینکه آن یارو که ان شاء الله خدای متعال او را ذلیل کند میگوید: بعد از عاشورا ائمهی بعدی فهمیدند که نستجیر بالله دیگر باید سر عقل بیایند و …. باور نمیکنید که یک شیعه در ایران که زمانی هم مسئولیّت داشته است این حرف را زده باشد… دیگر بعد از آن سر عقل بیایند و عاقلانه رفتار کنند، چرا میزند؟ چون میخواهد اهداف امام را مخدوش کند که شما نفهمید.
این همه اهمیّت که این مجالس دارد باید در راستای هدف سیّدالشّهداء علیه السلام باشد، هرچه گرمتر بهتر! اما نه اینکه اشکِ آن مقابل ظلمستیزی باشد، نه اینکه بنشینند و دور یکدیگر جمع بشوند و در مسیر حق تفرقه ایجاد کنند، نه اینکه هدف اصلی را کمرنگ کنند، نه اینکه ذهنها را درگیر مسائلی کنند که اهمیّت ندارد، مثل اینکه حضرت در کربلا هستند و تو مردم را مشغول هشتگ «در خانهی ایتام نان ببریم» کنی!
شما ببینید همین مجالس چقدر درگیر مسائل غیرمهم میشود، چقدر حرف بیخود زده میشود، ان شاء الله که خبر ندارید، گاهی بعضی اوقات انسان بخاطر بعضی اتّفاقاتی که میافتد از شب تا صبح نمیخوابد، میخواهند این مجالس را از کارکرد بیندازند… من فعلاً قصد ندارم بگویم هدف سیّدالشّهداء علیه السلام چیست، چون خودِ این بحثِ خیلی مفصّلی است، ولی من باید بدانم که اهداف سیّدالشّهداء علیه السلام چیست، یکی از بهترین روشها برای نابود کردن قیام امام حسین علیه السلام این است که بگوییم اهداف قیام سیّدالشّهداء علیه السلام معلوم نیست! نمیگوید هدفِ سیّدالشّهداء علیه السلام بد است، میگوید هدف سیّدالشّهداء علیه السلام معلوم نیست و شما هم فعلاً گریه کنید! یا میگوید اگر صرفاً گریه کنید سیّدالشّهداء علیه السلام را کمک کردهاید!
ما منکر گریه نیستیم، گریه خیلی اهمیّت دارد، ولی اگر کسی در کربلا میگفت من فقط مینشینم و برای مظلومیّتِ تو گریه میکنم چه فایدهای داشت؟ آنجا باید سینه سپر کنی!
حضرت حق بعد از این عباراتی میفرماید، میفرماید: ای پیغمبر! من برای اینکه دل تو محکم بشود قصّهی انبیاء گذشته را میخوانم، ما عرض کردیم قصّهی انبیاء گذشته علیهم السلام را در قرآن بخوانید، ماجراهای اهل بیت علیهم السلام را بخوانید…. تازه ویژگیِ آن ایّام اللهها این است که معمولاً خدای متعال پیروزیها را نشان میدهد، مثلاً دریا شکافته شد، سر فرزند بریده نشد، آتش سرد شد… اما این یوم الله یوم اللهی است که خیلی عجیب است، هرچه جلو رفتند باز هم کار ادامه پیدا کرد و هیچ کجا کار توقّف پیدا نکرد! و آن چند نفر هیچ کجا کوتاه نیامدند!
شما هیچ کجا ندیدهاید که حضرت رباب سلام الله علیها کوتاه بیایند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها کوتاه بیایند، مجلس را بدتر کردند، شرایط را بدتر کردند، ناموس خدا را… برای اولین بار در عمرِ خود بدون حجاب در شأنِ خود در بین نامحرمان قرار گرفتند، شما اصلاً اثر ضعف در ایشان نمیبینید! او کجا و حضرت آسیه سلام الله علیها کجا؟ او کجا و حضرت مریم سلام الله علیها کجا؟
بعد حضرت حق دو جملهی دیگر هم میفرمایند که چون به بحثهای گذشتهی ما ربط دارد سریع میخوانم و به سراغ قسمت بعد میروم.
میفرماید: ای پیغمبر! «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» آن قصّههایی از انبیاء علیهم السلام را برای تو میگویم که قلب تو را محکم میکند…. بعد میفرماید: «وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ» در این قرآن آمده است، چه چیزی آمده است؟ حق! و «الْحَقُّ» هم میفرماید، یعنی مَعرفه است و حق روشن است، «وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ» و موعظه است و یادآوری برای مؤمنان است.
لذّتِ سیلی خوردن در راه اهل بیت علیهم السلام
بعد خدای متعال یک جمله به شما فرموده است، مثلاً خدای نکرده به مجلس سیّدالشّهداء علیه السلام میآیید و شما را مسخره میکنند، این که چیزِ جدیدی نیست، امام صادق روحی له الفداه در سجدهی بعد از نماز واجب فرمودند: خدایا! رحمتِ خود را بر زوّار قبر ابی عبدالله الحسین نازل بفرما! آن کسانی که آفتاب به صورتِ آنها خورد و به زیارت سیّدالشّهداء علیه السلام رفتند، باد صورتها اینها را خشک کرد و به زیارت سیّدالشّهداء علیه السلام رفتند، در راه طعنه شنیدند و به زیارت سیّدالشّهداء علیه السلام رفتند… گوش به این حرفها ندادند، شما توجّه کنید هر سال که نزدیک محرّم شدیم… الآن پرنده سوزی! کدام عزاداری که دیوانه نباشد پرنده میسوزاند؟ اگر جایی واقعاً همچنین غلطی اتّفاق افتاده است چه ربطی به بقیّه دارد؟ اگر هم نیفتاده است که بهتان است! اگر سهوی بوده است و …. که نمیدانم… چرا میزنند؟ تعجّب نکنید!
خدای متعال مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، میفرمود: اگر انسان در راه اهل بیت علیهم السلام سیلی بخورد لذّت دارد…. فقط باید به ناموس سیّدالشّهداء علیه السلام در شام طعنه میزدند؟ حالا یک چیزی هم به ما بگویند! این هم از مصادیق تواصی به صبر است! الحمدلله که ما را به نام شما میزنند، الحمدلله! ما که کاری نکردیم! ما که پلو و خورشت شما را میخوریم، ما که سر سفرهی شما نشستهایم، حالا یک تکّه هم به ما بیندازند یا یک فحشی هم به ما بدهند…
گاهی اوقات در خیابان چیزهایی به ما میگویند، من اگر دسترسی داشته باشم گاهی طرف را حتّی بوس هم میکنم! معمولاً هم اصلاً طرف بعد از آن تغییر میکند، حالا اگر تغییر هم نکرد که نکرده است، چون اگر من معمّم نباشم…. چون بعضی اوقات هم غیر معمّم جایی میروم و کسی به ما فحش نمیدهد، یعنی قیافهی من طوری نیست که کسی بیهوده فحش بدهد، معمولا! وقتی لباس به تن داریم ممکن است فحش بدهند، اگر بخاطر این لباس فحش میدهند الحمدلله! پناه بر خدا از اینکه من کاری کنم که این لباس را خراب کنم، ولی اگر کاری نکردهام… طرف که من را نمیشناسد، برای او هم فرقی نمیکند، این عمامه روی سر هر کسی باشد فحش میدهد… الحمدلله! این همه به امیرالمؤمنین علیه السلام فحش دادند، بخاطر آقایمان یک جمله هم به ما فحش دادند، الحمدلله! میفرماید: ابتلا کشیدن در راه اهل بیت علیهم السلام صفا دارد!
وقتی که شب میخواهیم توسّل کنیم بگوییم: آقا! جگر شما را اینطور برای پسرتان سوزاندند، ما که کاری نکردیم، ولی وقتی داشتیم میآمدیم الحمدلله یک فحش هم به ما دادند!
اصرار بر تواصی به حق
آیا در خاطر دارید که عرض کردیم که تواصی به حق کنید ولی اصرار نکنید؟ چون شما دستِ پیروز هستید، هدایت هم کارِ خداست، ما میگوییم و میرویم، دل اگر دل باشد حضرت حق او را هدایت میکند، آیا در خاطر دارید؟ عرض کردیم که اصرار نکنید، بگویید و بروید.
این آیات هم در همان فضاست، ابتدا میفرماید: ای پیغمبر! من اینها را برای تو میگویم تا دلِ تو محکم شود، موعظه است و… بعد آیا ۱۲۱ میفرماید: «وَقُل لِّلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ»[۱۱] به آن کسانی که به این حرفها ایمان ندارند، بگو «اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ» هر کاری دوست دارید انجام بدهید «إِنَّا عَامِلُونَ» ما این کاری که در حال انجام آن هستیم را انجام میدهیم.
اگر شما همهی رسانههای داخلی و خارجی و صدا و سیما را بسیج کنید و فحش بدهید ما به فضل الهی از این مجالس از حق مداری و از عدالتخواهی ان شاء الله دست برنمیداریم، انسان باید کمی هم جَنَم داشته باشد، حالا اگر کسی هم چیزی گفت که گفت!
بعد هم میفرماید:… حالا چه میکنیم؟ شما هر چه میخواهید بگویید بگویید، ما کارِ خود را انجام میدهیم، آیا بعد از آن باید اصرار کنیم؟ نخیر!
آیا در خاطر دارید حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام چه فرمودند؟… فدای سیّدالشّهداء علیه السلام بشوم که انگار در مسیر کربلا قرآن تفسیر کرده است، حضرت فرمودند: «مَن قَبِلَنی بِقَبُولِ الحَقِّ فَاللّه أولی بِالحَقِّ و َمَن رَدّ عَلَیِّ هذا أَصبِرُ»[۱۲] صبر میکنم، منتظر میشوم تا حکم خدای متعال برسد.
حضرت حق هم اینجا به ما همان را میفرمایند، یعنی قرآن ناطق در حال تفسیر قرآن صامت بوده است… شما هرچه میخواهید بگویید بگویید، اگر هم نمیخواهید بپذیرید نپذیرید، «إِنَّا عَامِلُونَ» ان شاء الله ما پای این دستگاه ایستادهایم، «وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ»[۱۳]، صبر کنید و ما هم صبر میکنیم، «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»[۱۴]، بزودی پرده کنار میرود و معلوم میشود که حق با کیست!
پس برای قدم اول چکار کنیم که در راه حق ثبات قدم پیدا کنیم؟ اینکه برویم قصّههای مهم… قصّه که میگویم منظور افسانه نیست، وقایع مهمّی که اولیاء خدا داشتهاند و ابتلا کشیدهاند را ببینید، کربلا را ببینید، گلزار شهدا بروید، زندگینامهی شهدا بخوانید… آیا شهید حججی تمرین کرده بود که چطور با داعشیان رفتار کند؟ یا نه؟ این کسی که حق را پیدا کرده است که نمیدانسته دوربین را از کدام زاویه میگیرند، بلکه اینطور تلألو کرد و دلِ ما را برد! آن دختربچّههایی را که اسیر گرفتند…. شما ببینید در مسیر اینها کجا در شام و کوفه اظهار عجز کردهاند؟ خدا میداند خواندن زندگینامهی شهدا… آقای بهجت این را میفرمود که «عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحینَ تَنْزِلُ الرَّحْمَهُ» رحمت نازل میشود، برای اینکه ما ببینیم اینهایی که اتّفاق افتاده است، انسانهایی که هممحلهایِ ما بودهاند و این حرفها را باور کردند هنوز پای کار هستند؛ با شهدا ارتباط پیدا کنیم، با یک شهید رفیق بشویم، به آن شهید توسّل کنیم، گاهی که به یک شهری برای سفر میروید ان شاء الله به شما خوش بگذرد… مثلاً اگر به ساری رفتید، ان شاء الله خدای متعال شما را به شمال کشور مشرّف کند با عافیت و سلامتی و صحّت و عبادت در آنجا خوش بگذرانید، یک سَری هم به گلزار شهدای آنجا بزنید و به قبر شهید علمدار بروید و با ایشان معامله کنید! هر شهری برای خود پرچمدار دارد، اینها مرد بودند، این حرفهایی را که ما میزنیم را قبل از ما باور کردند و عمل کردند و پریدهاند…
دوستِ شهید داشته باشیم
خوبیِ ماجرای سیّدالشّهداء علیه السلام این است که یک قصّهی تاریخ مصرف گذشته نیست، نه در سطح خود ولی مدام بازتولید شده است، مدام تولید کرده است، هر کسی باشیم، در هر ردهی سنّی، با هر سوادی، با هر مدلی، با هر فرهنگی، آنجا میتوانیم شهیدی شبیه به خودمان پیدا کنیم! با شهدا معامله کنید، مثلاً وقتی امشب به هیئت میآیید با آن شهیدی که رفیق شدهاید، چه او را میشناسید و چه گمنام است، برو بگو من امشب به نیابت از تو به هیئت میروم و گریه میکنم، تو هم آنجا صاحب داری، شهدای گمنام که تحت تکفّل حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها هستند…
خدا شهید هادی را رحمت کند، ظاهراً ایشان فرموده بوده است که شهدایی که قبر مطهرشان معلوم نیست با آن مظلومهای محشور هستند که قبر ایشان هم معلوم نیست… اصلاً ما امشب میآییم و با اینکه تو نیاز نداری به نیابت از تو گریه میکنیم، تو هم یک نگاه به ما کن!
اینطور که نیست فقط ماجرای شهدای زمان حضرت موسی علیه السلام یوم الله باشد و قرآن بفرماید، اینها هم هست دیگر! و خدای متعال شهدا را رحمت کند که همچنین مثالِ نزدیکی برای ما آوردهاند، خدای متعال امشب شهدای مدافع حرم را با حضرت علی اکبر علیه السلام محشور بفرماید، الآن در هر شهری بروید میبینید یتیمِ سه چهار ساله داریم که پدرِ او شهید مدافع حرم بوده است، میشود رفت اینها را دید! اینها «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» است، جانبازی را نشان میداد که از او میپرسیدند که آیا باز هم میآیی؟ این جانباز نه چشم داشت و نه دست، ضمناً روی ویلچر هم بود، از او پرسیدند که آیا پشیمان نیستید؟ گفت: من به آقا گفتم من که دیگر نمیتوانم بجنگم، ولی در این حد که به اندازهی یک کیسهی شن باشم که سپر جان شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام باشم، تا وقتی که هستم میتوانم به اندازهی کیسهی شن که میتوانم مقابل تیر و ترکش بقیّه بایستم، اینها «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» است.
اینکه انسان فقط شهدا را دوست داشته باشد هم خوب نیست، اینکه کسی نسبت به یک شهید خاضع باشد که طبیعی است، کافر هم باشد… بپرسید، در فرانسه میدانی هست که از جنگ جهانی دوّم تا امروز… چند سال است؟ چند برابر فاصلهی ما تا جنگ تحمیلی یا شهدای مدافع حرم است؟ آنجا هر روز بازمانگان جنگ جهانی میآیند و برای دیگران تعریف میکنند، در یکی از میدانهای اصلیِ پاریس! چرا؟ برای اینکه همبستگیِ ملّت حفظ شود و دچار سرطان از هم گسیختگی نشوند، دچار سرطان نا امیدی نشوند، برای اینکه بدانند که میشود ما با یکدیگر دست به دست هم بدهیم و بالاخره پیروز شویم هر روز روایتگری میکنند!
این از قسمتِ اول.
اصحاب کهف علیهم السلام چه کردند؟
مختصری از قسمت دوّم را عرض کنم و مابقیِ بحث را برای فردا شب میگذارم.
موضوعِ الآن چیست؟ چکار کنیم که ما در راه خدای متعال ثبات قدم پیدا کنیم و محکم بشویم؟ فهمیدم که تواصی به حق خوب است، چکار کنم که انجام دهم؟ یکی از آنها حضور در بین کسانی که این تجربه را دارند، خواندنِ مطالبِ آنها، شرکت در یادمان آنها مانندِ همین مجالس.
دوم: آیات ۱۳ و ۱۴ سوره مبارکه کهف، خدای متعال به پیامبر خود میفرماید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ»[۱۵] من خبرِ اینها را… در سورهی کهف یعنی خبرِ اصحابِ کهف را… اینها چکار کردند؟ اینها میخواستند خدای متعال را عبادت کنند اما امکانِ آن نبود، چون ترسیدند اینها را بکشند و میکشتند در یک جایی مخفی شدند، یعنی فعلاً فرار کردند، هنوز به کارِ دیگری نرسیدهاند، چون خدای متعال آنها را سیصد سال خواباند و… حضرت حق میفرماید: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ» من خبر اینها را برای تو گفتم، «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ» اینها جوانانی بودند که «آمَنُوا» ایمان آوردند، یک قدم برداشتند، ببینید خدای متعال چه میفرماید، میفرماید: «وَزِدْنَاهُمْ هُدًى» من ایمانِ اینها را بالا بردم.
چرا و چه زمانی؟
«وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ»[۱۶] دلهایشان را محکم کردم، یعنی نترسند و پای کار بایستند؛ آنها یک کار کردند و من دو کار، چه زمانی من این کارها را برای آنها انجام کردم؟…. من قصّهی اینها را برای تو تعریف میکنم، اینها ایمان آوردند، من هدایت اینها را بالا بردم، ایمانِ اینها را افزایش دادم، دلِ آنها را محکم کردم؛ وقتی که دلِ آنها محکم شود که دیگر ترسی ندارد، میتواند به دلِ خطر بزند، چه زمانی این کار را کردم؟ «إذْ» یعنی این موقع، چه زمانی این کار را کردم؟ «إِذْ قَامُوا»…
میتوان آیه را اینطور خواند: «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا» اینها ایمان آوردند، «إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» وقتی که اینها ایمان آوردند، قیام کردند… قیام کردند یعنی میگفتند ما را برای این ایمانِ خود که نمیخواهیم از دست بدهیم تهدید میکنند، دنبال این هستیم که یک کاری کنیم تا بتوانیم این ایمان را حفظ کنیم! همین! فقط اعلام کردند ما میخواهیم این ایمان را نگهداریم! قیام کردند! همین!
خدای متعال میفرماید: این موقع «زِدْنَاهُمْ هُدًى * وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ»، وقتی اینها قیام کردند ما باقیِ کار را انجام دادیم؛ یعنی چه؟
یعنی من دوست دارم تواصی به حق کنم، باید چکار کنم؟ باید همان کارهایی که الآن علی الحساب میتوانی انجام بدهی انجام دهی، باقیِ کار را ما انجام میدهیم! شما یک قدم بردارید خدای متعال صد قدم میآید! گاهی ما بخاطر اینکه صبر کنیم تا چلوکباب بخوریم صبر میکنیم و نان و پنیر را هم نمیخوریم و گرسنه میمانیم! همان چیزی را که میدانی انجام بده، این خیلی مهم است.
خدا آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند، دوست نداشت کسی مدام بگوید «زِدنی»، مرحلهی بعد چه؟…
برای ما هم اینطور میشود، بعضی اوقات کسانی میآیند و میگویند: من یک سیر مطالعاتی تاریخی میخواهم تا متخصّص تحلیلگر برجسته بشوم! میگویم: فعلاً این چند کتاب را بخوان! و من بیش از هزار مرتبه این را گفتهام و شاید دو نفر هم برنگشتهاند که بگویند ما این پنج کتاب را خواندیم، حالا اینجا را چکار کنیم؟… میدانم که وقتی این را میگویم آنها میروند و برنمیگردند. از ابتدای کار تا انتهای کار را میخواهد! شما فعلاً یک قدم بردار و این دو کتاب را بخوان! بعد من عرض خواهم کرد…
سیستم خدای متعال اینطور است، آن چیزی که میتوانی، فعلاً دو هزار تومان از این پنج هزار تومانی که در جیب داری را خرج خدا کن، باقیِ آن را من میدهم! مثلاً طرف میگوید من پول ندارم، امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَهِ»[۱۷]، اگر پول نداری صدقه بده، ان شاء الله هیچ وقت اینطور نشود ولی اگر محتاج شدید صدقه بدهید، خدای متعال انسانهای لعین را دوست ندارد، دَنیها را دوست ندارد، خدای متعال کریمها را دوست دارد… آن چیزی را که داری بده، نترس! آن کسی که قرار باشد برساند میرساند! خدای متعال میفرماید: همان چیزی را که بلد هستی انجام بده، آیا دوست داری خیلی خدمت کنی؟ علی الحساب ببین چه خدمتی میتوانی انجام دهی؟ دوست داشتهای خادم مجالس سیّدالشّهداء علیه السلام باشی؟ علی الحساب وقتی در حال رد شدن هستی اگر دیدی یک دستمال کاغذی روی زمین است آن را بردار، یک قدم بردار مابقیِ مسیر را او میآید، از کوچکها شروع کن، او با «زِدْنَاهُمْ هُدًى * وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ» مابقی راه را میآید، اگر قرار بود من از اوّل همهی کارها را خودم انجام دهم که دیگر اینها نیاز نبود، اصلاً مسیر مسیرِ بندگی و گدایی است، مدام باید به خدای متعال گفت: ما هیچ چیزی نداریم.
تصریح کرده است که این اصحاب کهف کاری نکردهاند، مثلاً نفرموده است که هر کدامِ آنها هزار رکعت نماز در شبانه روز میخواندند، یا پشتِ آنها از اینکه غذا درِ خانهی یتیمان میبردند زخم شده بود یا….. نه! در شرایطی که نمیشد ایمان بیاورند ایمان آوردند و خواستند این ایمان را حفظ کنند، گفتند چه کنیم؟ علی الحساب جایی هم نداریم، علی الحساب در یک غار رفتند که پنهان شوند تا کشته نشوند و بعد خوابیدند و کار تمام شد!
خدای متعال اینها را جاودانه کردند، خدای متعال خیلی بامعرفت است، اینها چکار کردند؟ گفتند: «رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، انگار مثلاً شما بگویید «امیری حسین و نعم الأمیر» و بخواهید این را حفظ کنید، همین! کارِ دیگری انجام نداده بودند، گفتند: «رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ»، بعد پیغام دادند که چون فهمیدهاند شما ایمان دارید شما را خواهند کشت، اینها گفتند: اگر ما بمانیم یا ما را میکشند و یا ما باید توبه کنیم، فعلاً علی الحساب جایی را نداریم تا برویم، قدرت هم نداریم تا با سلطان بجنگیم، پس فعلاً جایی پنهان میشویم، کارِ دیگری هم انجام ندادند…
هزاران سال است در چند دین ابراهیمی، نه فقط قرآن، خدای متعال این اصحاب کهف را به دیگران معرّفی کرده و الگو قرار داده است! به نسبت امام حسین علیه السلام کاری نکرده بودند؛ اینکه میگویم اگر قرآن بعد از عاشورا نازل میشد… روح معنا تغییر نمیکند…. بیجهت نیست که نقل شده است سر مطهّر مولای ما فرمود: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا»[۱۸]، آنها چند نفر مرد بودند، من ناموسِ خود را آوردهام… چه کردهای حسین جان…
الحمدلله، اللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ… ما باید تا قیامت خدای متعال را شکر کنیم که دستِ ما را به مجالس سیّدالشّهداء علیه السلام رساندی و ما را با این آقا آشنا کردی… برای تربیت مؤمنین همین اصحاب کهف کافی بودند، برای ما خیلی خرج کرده است…
روضه حضرت علی اکبر علیه السلام
برای مصیبت امشب امام صادق سلام الله علیه برای زیارت پایین پای حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام جملات عجیبی فرموده است، امام هادی علیه السلام هم همینطور؛
امام هادی علیه السلام میفرمایند: ای علی اکبر روحی لک الفداه! شهادت میدهم تو حجّت خدای متعال هستی، تو دینِ خدای متعال هستی، پسرِ دین خدایی و پسر حجّت خدا هستی؛
چرا دین خدا هستی؟ چون تو تمام مظاهر بندگی را یک تنه در روز عاشورا ظهور و بروز دادهای.
این مطلب برای کامل الزّیارات است، شما شنیدهاید که سیّدالشّهداء علیه السلام خون شیرخوارِ خود را به آسمان پاچیده است، امام صادق سلام الله علیه فرمودند: علی جان! وقتی پدرت بالای سرِ تو آمد خونِ تو را به سمت آسمان پاچید…
بعضیها میگویند:چون خون حضرت علی اصغر سلام الله علیه چون خونِ شیرخوار و معصوم بود به آسمان پاچیدند که عذاب بر اهل زمین نازل نشود، نظر رحمت بحالِ ما کرده است… اگر حضرت به شیعیان طول تاریخ نگاه نکرده بودند، اگر به آنهایی که قرار است هدایت شوند نگاه نکرده بودند، حقّ حضرت بود که اهل زمین را نفرین کنند….
سیّدالشّهداء علیه السلام خون را به آسمان ریختند، باز هم با خدا معامله کردند…
در زیارت ناحیه به سیّدالشّهداء علیه السلام میگویید: «أَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصّابِرِ»… در راه خدا سرمایهگذاری کردی و صبر کردی…
سیّدالشّهداء علیه السلام خون حضرت علی اکبر علیه السلام را هم به آسمان پاچیدند… امام صادق علیه السلام جملهای دارند که عجیب است، میفرمایند: وقتی تو از دنیا رفتی… تو اولین شهید هستی… بعد از حضرت علی اکبر علیه السلام شهدای اهل بیت علیهم السلام در میدان جان دادند، سیّدالشّهداء علیه السلام داغ پشتِ داغ دیدند… خدای نکرده اگر کسی… مثلاً خدای نکرده زلزله بیاید… نستجیر بالله خدا برای کسی نیاورد… اگر خبر عزیزی را برای کسی بیاورند وقتی خبر نفر بعدی بیاید خبر نفر قبلی کمرنگ میشود… مدام داغ جدید میآید… امام صادق علیه السلام فرمودند: مدام داغ جدید آمد ولی «لا تَسکُنُ عَلیکَ مَن أَبیکَ زَفرَهٌ…»[۱۹] تا پدرت زنده بود از این داغ تو همهی بدنِ او میسوخت… کنارِ علقمه رفت… کمرِ او هم شکسته شد ولی داغ تو را فراموش نکرد… خون شیرخوار را به آسمان پاچید ولی همزمان همهی وجودِ او برای تو هم میسوخت…
بیش از این نمیتوانم توضیح دهم، اگر خواستید به فرمایشات مرحوم امام رجوع کنید…
من در این شبها چند مرتبه عرض کردم که امام سجّاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام فرمودند: بزرگترین مصیبت برای اهل بیت و مخدّرات مصیبتِ غربتِ شهادتِ سیّدالشّهداء علیه السلام بود… مصیبت حضرت علی اکبر علیه السلام برای سیّدالشّهداء علیه السلام از این سنخ بود، انگار خودِ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم در حال میدان رفتن هستند… دهان من بسته است و صلاح نیست بعضی از مطالب عمومی گفته شود، ممکن است برخی دچار سوال و ابهام بشوند، همین اندازه به شما عرض میکنم که سیّدالشّهداء صلواه الله علیه لحظهای که حضرت علی اکبر علیه السلام میخواستند به میدان بروند مضطرّ شده بودند، میخواست حجّت الله را به میدان بفرستد، هیچ کسی هم نفهمید او چه کشیده است… «إستَأذَنَ أبَاهُ»، آمد از پدرِ خود اجازه بگیرد…
شما ببینید خیلی از اوقات مؤذن دیگران هستند، روز عاشورا فرمود: علی جان! برای ما اذان بگو…
«إستَأذَنَ أبَاهُ»، آمد از پدرِ خود اجازه بگیرد تا به میدان برود… اگر بر این منوال بود که خود سیّدالشّهداء علیه السلام آخر به میدان رفتند، اگر نکاتی نبود و مصحلتهایی نبود حضرت علی اکبر علیه السلام نباید تا آخرین لحظات به میدان میرفتند، همه باید جانِ خود را فدای او میکردند… ولی مولای ما امام است… همیشه امام خود را به دردسر میاندازد… امام در غم مردم شریک است… امّ وهب خیال نکند که فرزند خود را در راه امام حسین علیه السلام داده است و…
«إستَأذَنَ أبَاهُ» وقتی اذن گرفت اصلاً او را معطّل نکرد، بلافاصله فرمودند: برو… به سمت میدان راه افتاد، «نَظَرَ اِلَیهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنهُ»… میدانند آنها چطور از او پذیرایی میکنند… «نَظَرَ اِلَیهِ نَظَرَ آیِسٍ مِنهُ» امام حسین علیه السلام با ناامیدی نگاه به حضرت علی اکبر علیه السلام کردند و دیگر نتوانستند ادامه دهند، سرِ خود را پایین انداختند «ثُمَّ اَرخَی عَیْنَیْه»… بعد راوی میگوید: دیدم از دو چشم مبارک سیّدالشّهداء علیه السلام اشک جاری است… محاسنِ خود را به دست گرفتند… «اَللّهُمَ اشهَد فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاسِ خَلقاً وَ خُلقاً وَ مَنطِقاً بِرَسولِک»… خدایا! یک پیغمبر به سمتِ اینها میفرستم… «اِذَا اشْتَقْنا اِلی نَبِیِّکَ نَظَرْنا اِلی وَجْهِهِ»… وقتی دلم برای جدّم تنگ میشد به او نگاه میکردم…. هنوز حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان نرسیده بود امام حسین علیه السلام رو کردند به عمر سعد و فرمودند: خدا رحمِ تو را قطع کند…
حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفتند، رجز خواندند، آنها با این فرمایشات سیّدالشّهداء علیه السلام نیازی به رجز حضرت علی اکبر علیه السلام نداشتند، با آن کینهای که داشتند، با اسمی که علی بن الحسین علیه السلا داشت… در آن لشکر علیستیز زیاد بود…
خود سیّدالشّهداء علیه السلام فرمودند:
«لا لِشَیْءٍ کَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا غَیْرِ فَخْرِی بِضِیَآءِ الْفَرْقَدَیْن»[۲۰]
من گناهی نکردهام، شما نمیتوانید مرا به چیزی متّهم کنید، جز اینکه من به دو نور نَیِّر متّصل هستم…
«فَاطِمِ اَلزَّهْرَاءِ أُمِّی وَ أَبِی قَاصِمِ اَلْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ»
میخواهید از پدر من انتقام بگیرید…
حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان رفتند… اگر حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام یاد امام حسن علیه السلام را زنده کردند، حضرت علی اکبر علیه السلام یاد امیرالمؤمنین علیه السلام را زنده کردند، یاد پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را زنده کردند…
اَنا عَلِیُّ بنُ الحُسینُ بنُ عَلِیٍّ نَحنُ و بیتُ اللهِ اَولی بالنَّبِیِّ
در حال بیانِ اهداف هستند… من علی بن حسین بن علی هستم، این ما هستیم که به پیامبر خدا اَولی هستیم… یعنی باید شما فدای ما بشوید، امرِ ما مطاع است…
تااللهِ لا یَحکُمُ فینا اِبنُ الدَّعِیّ
حرامزاده حقّ حکومت ندارد… «قاتَلَ قِتالً شَدیداً»… استادِ جنگ بود… نوهی امیرالمؤمنین علیه السلام بود… کسی جرأت نکرد تن به تن با او بجنگد، او را احاطه کردند و دوره کردند، ولی او هم جنگید… دیگر میترسیدند که جلو بیایند… خیلیها را زمین زد… دیدند اگر زیاد هم بگذرد خطرناک است، او را دوره کردند… خدا لعنتشان کند… اهل بیت علیهم السلام برای این سنگ زدن گریه میکردند، چون در این عمل خیلی جسارت است… شروع کردند به سنگباران کردن… چندصد نفر سنگ میزدند، سپر را بالا آورد، خود را پشت سپر مخفی کرد، دیدِ ایشان محدود شد، همینکه از مقابل سنگ میزدند یک نفر از پهلو…
حسین جان… بمیرم برایت… حضرت نگاه میکردند… یک لحظه حضرت دیدند اسب با سوار به دل دشمن رفت، او را دوره کردند، من اینجا نمیتوانم عبارت مقتل را بیان کنم، کاری کردند که همه سهم ببرند، ایشان را دوره کردند، کار به جایی رسید که صدای ایشان بلند شد «یا اَبَتاه… عَلَیکَ مِنّی السَّلام… هذا جَدّی رَسول الله…»
امام حسین علیه السلام خود را بالای سر حضرت علی اکبر سلام الله علیه رساندند، چند نفر را دور کردند، آنها دور شدند و عقب نشستند، یا دوست داشتند ببینند که حضرت چطور آب میشود… بالای سر حضرت علی اکبر علیه السلام ایستاد، نگاهی کرد… راوی میگوید تا به علی نگاه کرد دید مقابل چشمان مبارک سیّدالشّهداء علیه السلام دست و پا زد… سیّدالشّهداء علیه السلام نشستند… «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ…»…
پی نوشت:
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸ ۵ د۸طس طز
[۴] دعای ندبه
[۵] سوره مبارکه اسراء، آیه ۲۳ (وَقَضَىٰ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا ۚ إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا)
[۶] سوره مبارکه لقمان، آیه ۱۴ (وَوَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ)
[۷] سوره مبارکه هود، آیه ۱۲۰ (وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ ۚ وَجَاءَکَ فِی هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِینَ)
[۸] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۵ (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ)
[۹] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۲ (قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ)
[۱۰] خطبه امام حسین علیه السلام در میان واقصه و عذیب
[۱۱] سوره مبارکه هود، آیه ۱۲۱ (وَقُل لِّلَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَىٰ مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ)
[۱۲] مقتل خوارزمی، جلد ۱، صفحه ۱۸۸، نامه امام حسین علیه السلام به محمد حنفیه، «و انی لَم أَخرُج أَشِراً وَ لابَطراً وَ لامُفسِداً وَ لاظالِماً و اِنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإصلاحِ فِی امّه جدّی أُرِیدُ أَن آمُر بِالمَعرُوفِ وَ أَنهی عَنِ المُنکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَهِ جَدّی وَ أبی علی بن ابیطالب فمَن قَبِلَنی بِقَبُولِ الحَقِّ فَاللّه أولی بِالحَقِّ و َمَن رَدّ عَلَیِّ هذا أَصبِرُ حَتّی یقضِیَ اللّهُ بینی و بین القَومِ وَ هُوَ خَیرُالحاکِمِینَ وَ هذِهِ وَصِیَّتی اِلَیکَ یا أَخی! وَ ما تَوفِیقی اِلّا بِاللّه عَلَیهِ توکلت وَ اِلیهِ أُنِیب»
[۱۳] سوره مبارکه هود، آیه ۱۲۲
[۱۴] سوره مبارکه هود، آیه ۸۱ (قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ ۖ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلَا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ ۖ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ ۚ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ۚ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ)
[۱۵] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۳ (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى)
[۱۶] سوره مبارکه کهف، آیه ۱۴ (وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا)
[۱۷] حکمت ۱۳۷ نهج البلاغه
[۱۸] سوره مبارکه کهف، آیه ۹
[۱۹] کامل الزیارات، صفحه ۳۲۹ (بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مَذبُوح وَ مَقتُولٍ مِن غَیرِ جُرمٍ بِأَبی وَ أُمّی دَمُکَ المُرتَقی بِهِ إلی حَبیبِ اللهِ بِأَبی أَنتَ وَ أُمّی مِن مُقَدَّمٍ بَینَ یدَی أَبیکَ یحتَسِبُکَ وَ یبکی عَلَیکَ مُحترقاً عَلیکَ قَلبُهُ یرفَعُ دَمَکَ ألی عِنانِ السَّماءِ لا یرجَعُ مِنهُ قَطرَهٌ وَ لا تَسکُنُ عَلیکَ مَن أَبیکَ زَفرَهٌ حینَ وَ دَّعَکَ لِلفِراقِ فَمَکانُکُما عِندَاللهِ مَعَ آبائِکََ الماضینَ وَ مَعَ أُمَّهاتِکَ فی الجِنانِ مُنَعَّمینَ أَبرَأُ إلی اللهِ مِمَُن قَتَلَکَ وَ ذَبَحَکَ.)
[۲۰] کشف الغمه فی معرفه الأئمه، جلد ۲، صفحه ۲۶
پاسخ دهید