حجت الاسلام کاشانی مورخ ۲۵ شهریور ۹۷ مصادف با شب هفتم محرم در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السّلام به موضوع ((مصائب دینداری)) پرداختند که مشروح آن تقدیم می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی»[۲]
«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى»[۳]
مرور جلسات قبل
آنچه گذشت را تکرار نمیکنم و فقط یک مرور خیلی سریع به بحث شب گذشته خواهم داشت، اینکه یکی از مهمترین ابعاد قیام سیّدالشّهداء صلواه الله علیه تواصی به حق و تواصی به صبر است، خودِ حضرت تبیین کردند که بحثِ دو شبِ گذشته بود، در انتهای آن جلسه هم عرض کردیم که مطلب را بگویید و رد بشوید که هدایت به دستِ خدای متعال است، به دیشب رسیدیم که گفتیم تواصی به حق، مهمترین تواصی چیست؟ به چه چیزی سفارش کنیم؟ به کدام حق سفارش کنیم؟ عرض کردیم که اینجا خیلی حرف است، یکی از آنها این است که به مهمترین حق، چرای آن را از جهتِ اینکه خودمان توجیه بشویم نگفتیم، ولی از این جهت که آیات و روایات چه میفرمایند را دیشب عرض کردیم.
یک وقت حضرت حق میفرمایند این مهمترین است و ما نمیدانیم چرا، مثلاً اینکه چهار رکعت نماز ظهر بخوانید، نمیدانیم چرا ولی میخوانیم، دیشب اینطور بحث کردیم، یعنی عرض کردیم حضرت حق اینطور میفرماید که مهمترین حق چیست؟ از روایات عرض کردیم که ولایت است، از آیات عرض کردیم که میفرماید «کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ»[۴]، توضیح دادیم یعنی «کُونُوا أنصار الرّسول»، یعنی خودِ حضرت حق میفرماید: «کُونُوا أنصار الرّسول».
عرض کردیم «کُونُوا أنصار الرّسول» یعنی چه؟ باز همان بحثِ تواصی است، یعنی پیغمبر خدا را کمک کنید، چطور او را کمک کنیم؟ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم مبلّغِ دین است، مجریِ احکام است، مبیّنِ شریعت است و… طبیعتاً باید در اینها کمک کنیم.
بحث غدیر را مطرح کردیم که به آیه ۶ سوره مبارکه احزاب که «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»[۵]، همه باید همه چیزِ خودشان را فدای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم کنند و او را مقدّم بدارند، جانشان و مالشان و ناموسشان و توانشان و فکرشان و استعدادشان را؛ نه اینکه مثلاً یک میلیون تومان به یک هیئت کمک کنید، یکی ندارد ده هزار تومان، یکی دارد صد میلیون تومان، این مهم نیست، باید در کلّ اموال و جان و… باید مقدّم باشند، حالا آنها که از ما همهی اینها را نمیخواهند ولی آن کسی که معتقد به «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» هست، پس باید به همهی آن معتقد باشد، جانِ خود را بدهد، همهی اموال خود را بدهد و… لذا عرض کردیم «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفسی وَ مالى وَ اُسْرَتى» شعار نیست، این اعتقاد است! اگر کسی اعتقاد به این نداشته باشد اصلاً ایمان به پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم ندارد، اصلاً مشکلِ آن خلفا و عایشه همین بود که این «النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» را قبول نداشتند.
بعد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: من مولی هستم، یعنی «أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»، من برای هر کسی مولی هستم، علی سلام الله علیه هم برای او مولی است، یعنی او هم «أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».
همین که به محرّم نزدیک میشویم بعضیها تحریک میشوند و زود متخصّص و کارشناس تحلیل آسیبشناسیِ عزاداری میشوند، ما تابحال ندیدهایم که مثلاً وقتی نزدیک المپیک یا جام جهانی میشویم مثلاً صدا و سیما پانزده شب راجع به این بحث کند که وقتِ خودتان را صرف دیدنِ برنامههای بیهوده نکنید! اصلاً یک طوری برنامهریزی میکند که همهی برنامهها را تحتالشّعاع قرار میدهد، اصلاً ساعت اخبار را عوض میکنند، در مقابل اگر خود را بکشد ده دقیقه از یک مجلس روضه را پخش میکند و در آن هم ده مرتبه کربلا را پخش میکند که چیزی نشان ندهد! یعنی مجالس سیّدالشّهداء علیه السلام به اندازهی آن خانمهای کنار زمین والیبال قابل مشاهده نیستند؟ قدرِ آن مادمازل که همه را در آغوش کشید دیدنی نیست؟ تا مدّاح میخواهد روضه بخواند میروند کربلا! البته بعضیها هم بد عمل کردند، این نشان میدهد که در یک جایی یک مشکلی هست! دیگر چهرهی یک مدّاح که در حال روضه خواندن است و فوقِ آن یک ضربه هم بر سرِ خود میزند هنجارتر از آن خانمی است که همه را بغل میکرد!
سال گذشته یکی گفت که مثلاً نگویید «عبدالحسین»! «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى وَ نَفسی وَ مالى وَ اُسْرَتى» عبدالحسین هستم یعنی چه؟ یعنی من حسین سلام الله علیه را در عبادت میپرستم؟ کدام دیوانهای اینطور حرف زده است؟ عبد هستم یعنی مانندِ برده هستم نسبت به شما! یعنی جان و مال و ناموس و آبروی من برای توست، «عبدالحسین» اعتقادِ شیعه است! این شعارِ ماست، شعاری که نباید لقلقهی زبان باشد، باید از بُنِ دندان و از انتهای قلب به این اعتقاد داشته باشیم.
باید به بعضی چیزها حدّاقل به اندازهی تماشای بازی والیبال احترام گذاشت، چرا نزدیک محرّم که میشویم… مثل این است که پدر کسی از دنیا رفته است و ختم گرفتهاند، آن بندهی خدا درگیر ختم است و کسی بیاید بگوید: ببین! مجالسِ ختم در طیِ سالیان مشکلاتی پیدا کرده است، منبریها راجع به فلان… میگوید: پدرم مرده است! فعلاً بگذار این مجلس را برگزار کنیم، بعداً یک سال بیا و از این حرفها بزن! الآن وقتِ این موضوعات نیست. هر سخن جایی دارد، اگر انسان مرض نداشته باشد باید حکیم باشد و هر حرف را سرِ جای خود بگوید، بنده هم قائل هستم که برخی اشتباهات صورت میگیرد و نباید صورت بگیرد، ولی جا دارد و باید یک چیزی بگویید که طرف بتواند بپذیرد و فقط آن لحظه او را عصبانیتر نکنید؛ غیر از اینها «عبدالحسین» اصلاً اعتقادِ ماست، من قائل هستم بنا به همان توضیحی که دیشب دادیم کسی که خود را عبد سیّدالشّهداء علیه السلام نداند اصلاً ایمان ندارد، شما با لفظِ آن مشکل دارید یا با حقیقتِ آن؟ که این هم قابل بحث است، دیشب توضیح دادیم.
عرض کردیم خدای متعال میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ»، از خودِ آیات توضیح دادیم یعنی «کُونُوا أَنْصَارَ الرّسول»، با وصل مسئله به ماجرای غدیر یعنی «کُونُوا أَنْصَارَ الأمیرالمؤمنین»، یعنی انصارِ امام حسن علیه السلام باشید، انصار حضرت زهرا سلام الله علیها باشید و…
اینکه انصار حضرت زهرا سلام الله علیها باشید، حضرت زهرا سلام الله علیها چند کارِ مهم انجام دادهاند که باید آن کارها را انجام دهید، یکی از آنها این است که زهرای اطهر سلام الله علیها هر کاری توانستند کردند تا مظلومیّتِ امیرالمؤمنین علیه السلام را منتشر کنند، «کُونُوا أَنْصَارَ الفاطمه» یعنی وظیفه دارید فاطمیّه را تقویّت کنید، نه اینکه مثلاً داغبازی و جوّ زدگی، این عقیده است، «کُونُوا أَنْصَارَ الامام الحسن سلام الله علیه» و «کُونُوا أَنْصَارَ الامام الحسین سلام الله علیه» یعنی چه؟ یعنی اگر شما هم ظلم دیدید باید قیام کنید، شما هم نتوانید ظلم را تحمّل کنید، پیامِ امام حسین علیه السلام را به دیگران برسانید، مجالسِ حضرت را تقویت کنید که به این موضوع برمیگردم؛ همینطور تا «کُونُوا أَنْصَارَ الامام المهدی ارواحنا فداه» میآید، با همان حدیث غدیر که اهل بیت علیهم السلام توسعه دادند به همهی ائمه علیهم السلام دلالت میکند.
تا اینجا آیات و روایات به ما میگویند که وظیفهی شما این است که ناصرِ آنها باشید و مهمترین حق امیرالمؤمنین علیه السلام است. حالا بگوییم سِرّ آن چیست؟
تا دیشب مثلاً فرض کنید گفتیم نماز ظهر چهار رکعت است، حالا میخواهیم سِرّ آن را بگوییم، فرق بحثِ دیشب و امشب این است، دیشب گفتیم مهمترین حق ولایت است، استدلال کردیم که آیات و روایات اینطور میگویند، حالا میخواهیم سِرّ آن را بیان کنیم.
فرض کنید سیّدالشّهداء سلام الله علیه به سمت عراق تشریف آوردهاند، همین ایّام را در نظر بگیرید، شب هفتم میخواهند آب را ببندند، خبر به کوفیان رسیده است که حسین بن علی روحی له الفداه به اینجا تشریف آورده است، ناموسِ خود را هم آورده است، آب هم بستهاند!
در کوفه یک هشتگ راه میافتد که به سگهای کوفه غذا دهیم! خیلی هم خوب است…
اهل بیت علیهم السلام و حیوانات
من اینجا یک مطلبی را در پرانتز عرض کنم، یک وقتی گربهی یک بازیگری مرده بود و او هم گفته بود: بعد از تو زندگی هرگز! بعضیها هم او را مسخره کرده بودند؛ نباید او را مسخره کرد، ما هم اگر یک بچّه گربه ببینیم از زیباییِ او حس میکنیم که زیباست، لطیف است، خلقتِ خداست، اگر گرسنه است به او غذا میدهیم، ما هم میفهمیم! غذا دادن به حیوانات خیلی هم خوب است، اهل بیت علیهم السلام نسبت به حیوانات مهربان بودند، امام حسن سلام الله علیه با سگ گرسنه همغذا شد، گربه روی عبای امام حسن علیه السلام خوابیده بود و حضرت آن گربه را بیدار نکردند؛ امام سجّاد علیه الصلاه و السلام بیست سفر با شترِ خود به حج رفتند، یک بار به این حیوان ضربه نزدند، اصلاً اگر شما به شتر سیلی هم بزنید دردِ زیادی نخواهد کشید، پوستِ او طوری است که این ضربات را خیلی نمیفهمد، ولی سیّدالسّاجدین علیه الصلاه و السلام با این شلّاقکی که دِرّه میگویند و برای کنترل حیوان است… با این حال حضرت حتّی یک ضربه به این حیوان نزدند، وقتی این شتر از دنیا رفت… دفنِ انسان سخت است، دفن شتر خیلی سخت است، حضرت یک چالهی بزرگ کندند و این شتر را دفن کردند، گفتند: یابن رسول الله! چرا این شتر را دفن میکنید؟ حضرت فرمودند: من بیست سفر با این شتر حج رفتهام، نمیخواهم گرگها بدنِ این حیوان را بدرند! ائمه علیهم السلام با حیوانات خیلی مهربان بودند، ولی اما دارد، اگر یک انسان حسابی یک حیوان ببیند حیوان را به اندازهی خود تکریم میکند، ولی حیوان را بعنوان همدمِ خود انتخاب نمیکند! اگر باید حقوق حیوان را حفظ کند حقوقِ انسان را باید بیشتر حفظ کند! آن طرف میگوید: در این دوره که همهی انسانها گرگِ خوکِ کثیف هستند، من با سگِ عزیزِ خود زندگی میکنم! تو به همهی انسانها برای سگِ خود فحش میدهی؟! ما نمیگوییم به سگِ خود فحش بده، این که نمیتواند جای آن را پُر کند، میگوید: من این سگ را از فرزند خود بیشتر دوست دارم! این تکریم است؟
او قربهً الی الله کمک میکند، فقط هم به یک گربهی چند میلیونی کمک نمیکند، امام معصوم اگر گربهی سه پا شکستهی جذام گرفته هم ببینند کمک میکنند، تو دروغ میگویی که تکریم میکنی، آن که تکریم میکنی خیلی قیمت دارد! برای آن شخص مقابل فرقی نمیکند که آیا این حیوان مریض است، کور است یا… میگوید مخلوقِ خداست! و جایگاه آن حیوان را هم حظفظ میکند و به آن بیاحترامی نمیکند، حتّی من نباید بگویم که از آن بهتر هستم، ولی این بدین معنا نیست که این از بقیّه بهتر است، من باید خود را پایینتر از بقیّه بدانم، نه اینکه بگویم این سگ از بقیّه بهتر است، این توهین به انسانهاست.
میگوید: سگ فحش نیست! ما اصلاً نمیگوییم کسی به حیوانات بیحُرمتی کند، ابدا! علامت اشکال در ساخت و ساز انسان است اگر انسان به حیوانات ظلم کند! اما اینکه این حیوان را دوست بگیرد و به آن وابسته شود توهین به انسان است! مثل این است که کسی با یک چماق رفیق شود!
حالا به بحث برگردیم.
فرض کنید بگویند سیّدالشّهداء روحی له الفداه به عراق تشریف آوردهاند، بحث چیست؟ بحث این است که دیشب گفتیم ولایت مهمترین حق است و اگر این مهمترین حق باشد تواصی به این است، صبر چه؟ مهمترین صبر سفارش به صبر بر استقامت و تمسّک به ولایت است.
حالا امشب میخواهم سِرّ آن را عرض کنم و چراییِ آن را توضیح بدهم، اگر من چراییِ آن را هم توضیح ندهم چون آیات و روایات فرمودهاند برای مسلمانها کافی است، اما توضیح میدهم.
چرا مهمترین حق ولایت است؟ یک مثال میزنم که مشخّص شود و چند جمله عرض میکنم.
اهمیّت اولویّتبندی
فرض کنید سیّدالشّهداء سلام الله علیه به کربلا تشریف آوردهاند و الآن سال ۶۱ هجری قمری است، شب هفتم است و آب را قطع کردهاند، سپاهِ امام در عسرت است، امام محاصره هستند، در کوفه هشتگ راه میافتد که مثلاً امشب ساعت ۷ هر نفر به سه سگ غذا بدهد!… کار خیر است دیگر، اینکه شما به گرسنه غذا بدهید کارِ خوبی است، بعداً هم بگویند چرا شما به کربلا نیامدهاید؟ بگویید: در حال کار خیر بودم و به سگها غذا میدادم! اصلاً به سگها نه، به فقرا! کیسه روی دوش بگیرد و به خانهی فقرا ببرد! آیا وجدان شما میگوید این شخص در حال کار خیر است؟
یا مثلاً در شام؛ یک نفر نذری میپزد و میخواهد درِ خانهی مردم ببرد، اصلاً در مناطق محروم دمشق میبرد، وقتی جانِ امام در خطر است آیا فایده دارد؟
ما باید همهی حقها را انجام بدهیم، این خیلی واضح است، اما گاهی پیش میآید که معمولاً هم اینطور است نمیتوانیم همهی حقها را همزمان انجام دهیم، آن وقت باید چکار کنیم؟ واضح است که باید اولویّتبندی کنیم، ما با درآمدِ خودمان نمیتوانیم همهچیز بخریم بلکه اولویّتبندی میکنیم…
ما در همکارهایمان معلّمی داشتیم که دو روز اول به همهی پاساژهای شهر سر میزد و تا آخر ماه پول قرض میکرد! هر کسی این شخص را میدید در عقلِ او شک میکرد، میگویند تو اولویّتهای خودت را نمیفهمی، انسانِ زن و بچّهدار هستی، مگر مریض هستی؟ مگر چقدر درآمد داری که حقوقِ سی روز را در دو روز خرج میکنی؟ کسی که اولویّتبندی نکند، نه ما مسلمانها، همه میگویند این شخص مشکل دارد، حقهای فراوانی هست، اگر توانستم به همهی آنها عمل کنم واضح است که باید همهی آن را انجام دهم، و به همهی آنها سفارش کنم؛ اگر در بیابان رفتم و یک سگ دیدم و یک انسان و به اندازهی هردوی آنها غذا داشتم، حتّی غذای خیلی مختصر، نه اینکه کسی کاملاً سیر بشود و وزن اضافه کند و دیگری هیچ، مشخّص است که هردو را از گرسنگی نجات خواهم داد، اما اگر یک خرما داشتم و یک انسان گرسنه و یک سگ گرسنه چه؟ انسان اولویّتبندی میکند، درست است؟
اهمیّت ولایت
آیا میشود در مسائل اجتماعیِ بزرگ هر کسی باید برای خود اولویّتبندی کند؟ یا فصل الخطاب لازم است؟ حقّ بزرگتر، اصلاً نیاز نیست که من به آیه استدلال کنم، خیلی واضح است که من ابتدا باید آن حقهای اصلی را که مدّ نظر آن ولیّ است، یعنی امام زمان ارواحنا فداه، باید ابتدا آن را انجام بدهم، اگر استعداد و توان و وقت اضافه داشتم حقهای بعدی دیگر، مثل این است که یک انسان در آب غرق شده است و یک عروسک هم افتاده است که اگر خیس بشود خراب میشود، واضح است که ابتدا آن انسان را نجات میدهند و بعد آن عروسک را که حالا آب خورده است یا نخورده است! این خیلی واضح است و عقلانی!
در مسائل اجتماعی که نمیتوانیم هر کدام ما برای خودمان اولویّتسنجی کنیم، برای همین هم امام داریم، امام داریم که فصل الخطاب باشد؛ نه ما که شیعه هستیم و امام معصوم را امام معصوم میدانیم، آنها هم که در امریکا زندگی میکنند در مسائل کلان چند سالی به روش آن مردک مو زرد (ترامپ) عمل میکنند، مثلاً اینکه تحریم کند یا نه را او امضاء میکند، یعنی این ولایتمداری برای ما نیست، ولایتمداریِ آنها هم این را میگوید، باید اولویّتبندی کرد، حتّی اگر یک نفر را با انتخابات هم انتخاب کردیم و پول و امکانات را به دستِ او دادیم، طبیعتاً او تصمیم میگیرد، اصلاً ریشهی «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ»[۶] همین است دیگر! چرا باید ولایت مهمتر از نماز باشد؟ «اِن قُبلت قُبِل ماسِواها واِن رُدَّت رُدَّ ما سواها»[۷] خیلی مهم است! ولی میگوید نماز بیولایت اصلاً بدرد نمیخورد، بلکه در روایت میگوید… برای من جالب است که این روایت را… معمولاً آقای شریعتی از این روایات قبول نداشت، ولی ایشان هم این حرف را قبول دارد، جالب است! با اینکه با روایات بحار خوب نبوده است ولی نشسته است و فکر کرده است و خودِ او به این حرف رسیده است، میگوید آن کسی که ولایت ندارد مهم نیست که نماز بخواند یا نستجیربالله شراب بخورد؛ ما در فاطمیّه علّتِ آن را توضیح دادیم، ارزشِ ولایت مانند بینهایت است که کم و زیاد کردن بر آن تأثیری ندارد.
طرف بدهکار بانکی است، چقدر؟ هشت هزار میلیارد تومان! میگوید: نه! هشت هزار میلیارد منهای دویست و پنجاه تومان! کسی آن دویست و پنجاه تومان را حساب نمیکند، چون در برابرِ آن اصلی چیزی نیست.
مرحوم آقای شریعتی هم میگوید، میگوید: اگر در مسیر حق و باطل در طرف حق نباشی…خیلی حرفِ خوبی زده است، درواقع روایت را ترجمه کرده است.
امام در کربلا محاصره شده است و آب را بستهاند و در خطر هستند مثلاً شما در کوفه جلسهی روضه بگیرید! تازه روضهی امام حسین علیه السلام اینقدر هم خوب است!
میگوید: اگر در جریان حق و باطل در مسیرِ حق نباشی مهم نیست به نماز ایستاده باشی یا به شراب نشسته باشی! روایتِ ما هم همین را میگوید، اصلاً معنای ولایت هم همین است! نمیگوید شراب و نماز یکی است، کجا همچنین حرفی میزند؟ میگوید در این موقعیّتی که اصلِ حق در خطر است معنی ندارد که بگویی در حال نان بردن برای فقرا هستم! ایستگاه صلواتی به عشق غدیر زدهایم! میگوید: آقا! امام حسین علیه السلام آنجا هستند!
مثلاً میگوید: من از هجده ذیالحجّه سال ۶۰ تا ده محرّم سال ۶۱ به عشق آقام علی میخواهم ایستگاه صلواتی بزنم، میگویند: چه میگویی؟ امام حسین علیه السلام آنجا تنها هستند.
«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ» دقیقاً همین است، نماز و روزه و… خیلی مهم هستند، ولی اگر در مسیرِ حقّ اصلی باشند! شما وقتی ماشین میخرید وسایلِ یدکیِ آن را هم برای ماشین خود میخرید دیگر! برای سمند که لاستیک پراید نمیگذارند؛ همهی آنها جزء هستند، آن اصل است، وقتی آن اصل در خطر است که مابقی را درست نمیکنند.
«بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ» ولی «لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ» آن است که مهم است، آن است که نخ تسبیح است، آن است که اساس است، اگر این باشد مابقی هم هستند، اگر نباشد مابقی اصلاً بدرد نمیخورند؛ نماز هم نسبت به مابقی اینطور است.
مثلاً ولایت تأمین است و جانِ حضرت در کربلا در خطر نیست، الآن بینِ آن چهار مورد دیگر نماز مهم است! آن هم سرِ جای خود، آن هم برای خود اولویّت پیدا میکند.
آنجا که معصوم است مسلّماً تشخیص اولویّت با معصوم است، گاهی فصل الخطاب خودِ معصوم است، ان شاء الله امام زمان سلام الله علیه تشریف بیاورند، یا سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا فصل الخطاب هستند، او است که تشخیص میدهد، وقتی گفتیم «بِأبی وَ أنتم» باید دربست در اختیار ایشان بود، باید او تعیین کند که من چه کنم، بیایم و بروم و بنشینم و بلند بشوم، نماز بخوانم، زکات بدهم، مراقبت کنم، دیدبانی کنم، کمک کنم، هرچه او بگوید، باید او اولویّت را تعیین کند.
آن وقتی که به امام زمان سلام الله علیه دسترسی نیست چطور؟ آن موقع ما از ابتدای این دهه مدام با ادبیّات مختلف عرض کردیم که احکام تعطیل نمیشود… وقتی دسترسی به امام زمان ارواحنا فداه نیست ما خیلی بدبخت هستیم، بیچارهایم، طبق روایات یتیم هستیم، امام صادق علیه السلام فرمودند: به حال شیعیانمان در دوران غیبت نظر کردم و از بدبختیِ آنها برایشان زار زدم… حالا باید تعطیل کنیم؟ ما عرض کردیم که نه تواصی تعطیل است، دیشب عرض کردیم که تُجاهِدون تعطیل نیست و … که اینها را توضیح دادیم، تعطیل نیست! پس باید چکار کنیم؟…
آیا شیعیان را کلاً بیصاحب رها کردهاند؟ یعنی سی درصدِ آیات برای ما تعطیل است؟ آن تجارت برای ما نیست؟ مثل این است که شما را ببرند از پشت ویترین نگاه کنید که داخل چه خبر است که فقط دلِ شما بسوزد! مثل این است که بگویند «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ»[۸] برای شما نیست و شما فقط بسوزید! و بگویند این آیه برای آنهاست!… برای چه چیزی گفته است که ما اینها را بخوانیم؟ آیا برای ما هم هست؟… پس طبیعتاً نباید ما را رها کرده باشند.
پس برای فصل الخطابِ موقّت… چرا موقّت؟ چون اصل نیست و اصالت ندارد، اصالت برای معصوم است، موقّتی است، یعنی فعلاً اینطور است، برای کسی که اولویّت تعیین کند که الآن چکار کنید، یک کسی را نیاز دارید، چرا؟ چون مسائل فقط مسائلِ فردی نیست، مدام توضیح دادیم که بعضی از آنها اجتماعی است، اینجا صاحب نیاز داریم؛ نظریّهی ولایت فقیه میخواهد به این مسئله پاسخ دهد! و موقّتی هم هست!
اگر داخل این بحث بشوم خیلی طول میکشد، در همین حد عرض میکنم و سراغِ بحثِ خود میروم.
پس چرا ولایت مهمترین است؟ چون اوست که فصل الخطاب است، اوست که تعیین میکند، امام معصوم تشخیص میدهند که اولویّتها چیست، پس این اصل است، اصل باید اینطور باشد، خدا آن کسانی که ما را از امام معصوم محروم کردهاند لعنت کند، آتش به قبرِ آن کسی ببارد که باعث شد زهرا اطهر سلام الله علیها گریه کند و ما را از دامان امیرالمؤمنین علیه السلام محروم کردند، خدا آن به آن به عذابِ او اضافه کند، آنهایی که ما را یتیم کردند و حقّ ما را خوردند و ما را بیچاره کردند، ان شاء الله خدای متعال آن به آن و لحظه به لحظه به عذابِ آنها بیفزاید.
تواصی به حق چطور است؟
نکتهی بعدی این است که چکار کنیم این تواصی به حق و تواصی به صبر که مسائل اجتماعیِ ما را درگیر میکند… چکار کنیم که بتوانیم آنها را بهتر انجام دهیم؟ چه کسی به ما میگوید چکار کنید؟ عرض کردیم خدای متعال باید بفرماید که چطور یاری کنیم، پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم باید بفرماید چطور یاری کنید، ما که دسترسی به وحی نداریم… اصلاً ما برای چه دیندار هستیم؟ این دین برای چیست؟ برای اینکه ما دسترسی به وحی نداریم، اگر میتوانستم با عقلِ خود عاقبتِ خود را بسنجم که دین نیاز نداشتم! عقل تا آنجا که میداند که میداند اما بعضی از جاها را دیگر خبر ندارد! لذا او باید خبر بدهد.
او چطور به ما میگوید خود را حفظ کنید و نلغزید؟ شما یک بررسی کنید میبینید انسانهای خیلی زیادی لغزیدهاند، یعنی دوست داشتند تواصی کنند یا دوست داشتند حقمداری کنند، اصلاً امام حسین علیه السلام را دعوت کردند و بعد هم زار زدند؛ یک آدم داریم که هزار و سیصد سال پیش یک جلد شعر گفته است و امروز مانده است، اصلاً مثل معجزه میماند، ما از کتاب کافی نسخهی خطی برای قبل از قرن هفتم نداریم! اما یک جلد از این کتاب مانده است! در این کتاب حسرت خورده است که چرا به کربلا نرسیده است و مدام شعر گفته است و خود را ملامت کرده است.
چکار کنیم که خود را ملامت نکنیم؟ و در لحظههای حسّاس درست عمل کنیم و درست تواصی کنیم؟ الآن من فهمیدهام که باید تواصی به حق و تواصی به صبر کنم که خسارت نبینیم، حالا چکار کنیم که عملاً این اتّفاق بیفتد؟ چون دانش لزوماً منجر به عمل نمیشود، ما میدانیم که در عالَم همه کاره خدای متعال است ولی من تا یک صاحب منصب ببینم ممکن است دست و پایم بلرزد! من این مطلب را همه جا عرض میکنم و باز هم اینجا تکرار میکنم، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: اگر به پولدار برای پولِ او احترام کردید، اگر به صاحب منصب بخاطرِ منصبِ او احترام کردید، دو سوّمِ دینِ خود را از دست دادهای! لذا ما دیدهایم که بزرگان احتیاط میکردند و ما هم از آنها یاد گرفتهایم.
خدای متعال حاج آقا مجتبی را رحمت کند، اگر مردم سلام میکردند و میگفت «سلام علیکم و رحمه الله»، اگر یک وزیر میگفت: «سلام علیکم»، ایشان هم میفرمودند: «سلام علیکم»! یعنی تحویلِ بیهوده نمیگرفتند. اگر سوال میکردید میایستاد و برمیگشت و به شما پاسخ میدادند اما اگر یک وزیر بود راه میرفت که آن وزیر به دنبالِ ایشان راه بیاید، نه اینکه بگویند من کسی هستم… اگر تو آن وزیر را دوست داری نباید او را بدبخت کنی، باید به او بگویی تو کسی نیستی و وظیفهی خیلی سنگینی داری، آیا به وظیفهی خود عمل میکنی؟… نه اینکه بیاحترامی کنید، ولی احترام… برای چه به این شخص احترامِ بیشتری میگذارید؟…
یا اینکه به یک پولدار برای پولِ او احترام میگذارند، مثلاً یک پولداری است که شما به این جهت به او احترام میکنید که یتیمخانه راه انداخته است، مدرسه ساخته است، حسینیّه ساخته است، به مردم کمک میکند، یعنی به کارِ خیرِ او احترام میگذارید، این را نمیگویم؛ یک وقتی چون پولدار است به او احترام میگذارید، یا با طمع و یا اینکه اصلاً مرعوبِ او شدهای، اگر اینطور باشد دو سوّمِ دینِ تو رفته است.
لذا بزرگان احتیاط میکردند، اگر شخصِ عادی میآمد و علاوه بر سلام، حالِ آن شخصِ عادی را هم میپرسیدند، اگر شخص پولداری میآمد که او را نمیشناخت که آیا خیّر است یا نه فقط با او سلام و علیک میکردند و دیگر احوالی از او نمیپرسیدند و احتیاط میکردند.
ما چکار کنیم که نلرزیم؟ آیا دین پاسخی داده است؟ بله! دین پاسخ داده است.
چطور تواصی به حق کنیم و روحیّهی خود را از دست ندهیم؟
خداوند متعال در سوره مبارکه هود مباحثی فرموده است که با آن حرفهایی که ما زدهایم خیلی انسجام دارد، حضرت حق اینطور میفرماید، سوال چیست؟ چطور این تواصی به حق را حفظ کنیم و روحیّهی خود را از دست ندهیم؟ چکار کنیم؟ آیاتِ ۱۲۰ تا ۱۲۲ سوره مبارکهی هود.
«اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم * وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ * وَقُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ * وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»
«وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ» من برای تو مدام قصّهی انبیاء گذشته را تکرار میکنم، چرا؟… دیشب عرض کردیم که کسانی که بین خدای متعال و پیغمبرِ او فاصله میاندازند کفّار هستند، کسانی که بین خدای متعال و پیغمبرِ او تفرقه ایجاد میکنند کفّار هستند، طرف میگوید: آنها پیغمبر بودند… کسی نگفته است که تو پیغمبر شو! بلکه برای شما الگو قرار میدهند که به آن سمتی حرکت کنی که الگو حرکت میکند، یکی از بدبختیهای معاصر این است که میگویند: او امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است! انگار ما باید برویم از یزید تبعیّت کنیم! کسی نمیگوید شما امیرالمؤمنین علیه السلام بشوید، میگوید امیرالمؤمنین علیه السلام را مقصد قرار بده و به سمتِ ایشان حرکت کن! او را آرمان قرار بده و به سمتِ او حرکت کن، جهتِ خود را به سمتِ ایشان ببر.
وگرنه چرا خدای متعال مدام برای ما از قصّههای انبیاء فرموده است؟ مگر من موسی سلام الله علیه هستم؟ مگر میتوانم حضرت عیسی علیه السلام بشوم؟ چرا برای ما مدام در قرآن کریم قصّه تعریف میکند؟ میفرماید تا جهتِ آن بزرگواران را فرا بگیریم، بعد خودِ حضرت حق تعالی توضیح میدهد و میفرماید: «وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ» من مدام برای شما از زندگیِ انبیاء گذشته اینها را روایت میکنم، چه چیزهایی را میگویم؟ «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» آن چیزهایی که دلِ تو را تثبیت و محکم میکند و تو مطمئن میشوی.
میگویم موسی سلام الله علیه با چند یارِ اندک که مدام ایراد میگرفتند و تنبل بودند و… که شهادتین گفته بودند راه افتاد، فرعون به دنبال آنها آمد، لشکر قدرتمندِ فرعون آمد، به دریا رسیدند، اگر جلو میرفتند غرق میشدند و پشتِ آنها هم لشکریان فرعون بودند… چرا خدای متعال این داستان را تعریف میکند؟
به اضطرار میرسند… همهی اینها بشدّت میترسند، احساس میکردند که حضرت موسی علیه السلام آنها را فریب داده است، آنها بشدّت از جنگ میترسیدند… حضرت موسی علیه السلام فرمودند: «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ»[۹]، خدای متعال با ماست، او اعتقاد داشت ولی اینها فکر میکردند حضرت موسی علیه السلام شعار میدهد، وقتی مضطر میشوند ناگهان میبینند دریا باز میشود و اینها رد میشوند، ۹۹ درصد شکست تبدیل به ۱۰۰ درصد پیروزی میشود، سپاه فرعون در آب غرق میشوند…
همهی جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم…. اگر یک شب وقت کنم این را به بحث اضافه میکنم، عرض کردم چون موضوعات بحث زیاد است و یک دهه بیشتر فرصت نیست موضوعات را با کمک استخاره انتخاب میکنم.
اگر کسی به من بگوید آیا جنگهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم دفاعی بود یا تهاجمی؟ من میگویم: توحیدی بود! باید یک شب بحث کنیم تا ببینیم، تربیتی بود، میخواستند بفرمایند این اندازه که به شمشیرِ خود و جمعیّتِ خود اعتناء میکنی به خدا هم اعتناء میکنید؟ در داستانِ بالا ببینید، اینها شکستخوردهی محض بودند و حضرت موسی علیه السلام میفرماید: «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ»، چرا خدای متعال این قصّه را برای ما تعریف میکند؟ آیا الآن آن عصا هست؟ آیا حضرتِ موسی علیه السلام هستند؟ پس برای چه این قصّه را برای ما میگوید؟
میفرماید من به شما چه میگویم؟ «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ»، یعنی موسی علیه السلام الآن نیست، عصا هم نیست، ولی خدا هست! نه موسی کارهای بود و نه عصا! آنها بهانه بودند، خدا بود که الآن هم هست، یک امام زمان ارواحنا فداه دارید که هست، آن امام زمان ارواحنا فداه که شما حرف میزنید و او نمیشنود بمیرد، او امام زمان ارواحنا فداه نیست، او سامری است، امام زمانِ شما حیّ است، میشنود، میبیند، آن امام زمان ارواحنا فداه هست! آن واقعی است، آن شعار نیست.
لذا اگر من قصّههای گذشته را میگویم یعنی هنوز همان یاریهای گذشته وجود دارد، برای این میگویم که دلِ تو را تثبیت کنم، چون گاهی انسان در جامعه تنها میشود و مدام بر سرِ او میکوبند که شعار نده، آنقدر این طرف میشنود که دیگر خسته میشود، اگر بگویند چرا الآن در فشار قرار گرفتهای شطرنجی میشود و نمیفهمد که «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ»، بعد اگر یک نفر بگوید «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» میگویند اغراق میکند… «إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ» برای شما هم هست! خدای متعال از ربوبیّتِ خود استعفاء نکرده است.
یعنی چکار کنید؟ اولین روش این است که خدای متعال فرمود: «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»[۱۰]، اولین قدم این است.
ای پیغمبر! من قصّههای پیغمبران قبلی را برای تو میگویم که دلِ تو محکم بشود، یعنی اگر میخواهید دلتان محکم شود چکار کنید؟ «ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ» بروید آن جاهایی که خدای متعال یاری کرد را ببینید، «ایّام الله» چه زمانی است؟ وقتی که ربوبیّت حضرت حق ظهور پیدا میکند و قاهر میشود، یکی از این «ایّام الله» زمانی است که حضرت موسی علیه السلام با عصای خود به این دریا زد و و آبها از هم جدا شدند و آن داستان پیش آمد، حضرت ابراهیم سلام الله علیه در آتش افتاد و آن داستان پیش آمد و… اینها «ایّام الله» است.
یکی از مهمترین «ایّام الله» که هنوز اتّفاق نیفتاده بود و خدای متعال دلِ انبیاء قبلی را با آن محکم کرده است امام حسین علیه السلام و کربلا است، برای اینکه انبیاء قبلی نترسند قصّهی آینده که اتّفاق نیفتاده است را فرموده است!
آیا از این میترسید که محاصره بشوید؟ از اینکه در فشار بیفتید؟ یک داستانی اتّفاق افتاده است که بدتر از این نمیشود تصوّر کرد، یک رزمنده در کمترین جمعیّت، نسبت به جمعیّت در مقابل بیشترین جمعیّت، با کمترین امکانات، تشنه، ناموسِ او هم در خطر است، دیگر باید چه میشد؟ بعد شما وسطِ این فشار میبینید که خبرنگار دشمن میگوید: این کودکان را نمیکشتند ولی یک شخصی به نام قاسم بن الحسن علیه السلام ضجّه میزند که به میدان برود! یک پیرمرد سیاه که برده است و کسی هم با بردهها کاری ندارد، اصلاً نمیتوانند جنگِ زیادی کنند… نه حضرت قاسم سلام الله علیه توانستند جنگ مفصّل و زیادی کنند، اصلِ کار این است که همّتِ بلند داشت و خود را فدای سیّدالشّهداء روحی له الفداه کرد، و نه جناب جون توانستند جنگِ مفصّلی کنند، اینها که مانند حضرت علی اکبر علیه السلام و حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام و… نبودند، برای برده اینطور بود که اگر جنگ تمام میشد در نهایت صاحبِ دیگری داشت، کسی برده را نمیکشت، برده را مانند مال حساب میکردند، اموال را که آتش نزدند، غارت کردند، طلاها را غارت کردند، آنها را که دور نریختند، این شخص هم برده است، الآن بردهی این شخص است و فردا بردهی دیگری! «عقبه بن سمعان» غلام حضرت رباب سلام الله علیها است، بعد از کربلا هم بود.
آن مورّخ میگوید: یک نفر که اصلاً ترس نداشت که او را بکشند، مجبور نبود که بجنگد، آمد به پای سیّدالشّهداء علیه السلام افتاد و التماس کرد تا به میدان برود؛ خدای متعال میفرماید: من داستان انبیاء گذشته را میگویم تا دلِ شما را محکم کنم، و در جای دیگری میفرماید: «وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ»[۱۱]، ایّام الله یعنی آنجایی که شما میبینید ایمان موج میزند، بروزِ ربوبیّتِ خدای متعال است، شاید در تاریخ قبل و بعد از کربلا مانند کربلا تا ظهور حضرت مهدی ارواحنا فداه اتّفاق نیفتاده باشد، وقتی هم ظهور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه اتّفاق بیفتد تازه شعار میدهند «یا لثارات الحسین»!
چکار کنیم که دلمان محکم شود؟ به دستگاه امام حسین علیه السلام بیایید! آن نفهمی که میگوید پولِ این کار را به فقرا بدهید… تو چقدر شکمپرست هستی؟ فقط شکم را میفهمی؟ اولاً اگر مرد هستی همین هیئت قصد دارد در دلبان کاری انجام دهد، برو در فقیرترین نقاط کشور حسینیه بزن و بهترین سخنران و مدّاح را هم دعوت کن و به آنجا ببر؛ چرا فقط به شکمِ آن شخص توجّه میکنی؟ ببر آنجا و هم مجلس بگیر که هم چیزی یاد بگیرند و دلشان محکم شود و سختیها را تحمّل کنند و هم اینکه غذا بده! چه منافاتی دارد؟ شما در محلّ خود هیئت نگیر و ببر آنجا هیئت بگیر!
سطح بعضیها آنقدر پایین است… یک شب عرض کردم چون اگر به خودِ این شخص بگویید یک کنسرت مجّانی بگذار خود را شرحه شرحه میکند که این را برای خیریّه خرج کردم! چون اصلاً نمیفهمد یعنی چه که انسان بیاید جانِ خود را به خطر بیندازد و پولِ خود را در راهی بدهد؛ برای همین میگوید که ببین مدافعان حرم چقدر پول گرفتهاند که رفتهاند جانِ خود را به خطر انداختهاند و زن و بچّهی خود را رها کرده است!
مگر نیازِ انسان فقط خوردن است؟ آیا اگر بگویید به کسی دارو ندهید و فقط غذا بدهید معنی دارد؟
این مردم باید تواصی به حق کنند، فشارِ زندگی باعث میشود که اینها به مرور کمتر جدّیت بکار میبندند، خدای متعال به پیامبر خود میفرماید: تو تثبیت قلب لازم داری!… وای بحالِ ما! میفرماید: «وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ»[۱۲] من این قصّههای انبیاء را برای تو گفتم، چه چیزهایی را؟ آن چیزهایی را که «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ» قلبِ تو هم محکم بشود؛ پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلّم به این نیاز دارد وای بحالِ ما! بعد طرف میگوید فقط شامِ آن را بده! تو شام را بده ولی چرا آن شخص را از این برکت محروم میکنی؟ اینجا دارالشّفاء است! شما میگویید: بیمارستان را تعطیل کنید و پول بدهید که غذا بخورند! آیا این حرف معنی دارد؟ خدای متعال این همه مثال در قرآن کریم زده است.
اگر کربلا قبل از نزول قرآن کریم اتّفاق افتاده بود میدیدید که خدای متعال دو سوّمِ قرن را به کربلا اختصاص میداد، آیا داستان حضرت موسی علیه السلام در برابر داستان کربلا رنگی دارد؟ آیا داستان قربانی کردن حضرت اسماعیل علیه السلام در مقابل حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام رنگ دارد؟ آیا در برابر داستان حضرت علی اکبر علیه السلام رنگ دارد؟ آیا در برابر داستان حضرت علی اصغر علیه السلام رنگ دارد؟
اگر شما بخواهید یکی از این داستانها را برای فرزند خود تعریف کنید کدامیک را تعریف میکنید؟ داستان حضرت اسماعیل علیه السلام که ناقص هم هست! حضرت اسماعیل علیه السلام فقط قصدِ اطاعت کرد، سلام خدا بر حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل، اما امام حسین علیه السلام همه را دادند! پس چرا خدای متعال مدام آنها را تکرار میکند و میگوید: ای پیامبر! قلبِ تو محکم شود! حالا این اتّفاق که ماجرای کربلا است را ما به یکدیگر نگوییم که محکم بشویم؟
آن کسی که شک دارد باید برود بررسی کند که یاریِ خدای متعال باید به همان روشی باشد که خودِ خدای متعال میفرماید، کلاً قرآن را بسته و کنار گذاشته است و میخواهد مردم را با روشی ناشناخته هدایت کند! مدام میگوید به مردم غذا بدهید! من نمیگویم غذا ندهید، غذا هم بدهید، چه کسی مخالف است؟ اگر شما خیلی شک دارید به مناطق محروم بروید، در همین اطرافِ تهران نقاطی هست که اگر بروید ببینید از غصّه میمیرید، برو آنجا روضه بگیر و همانجا هم غذا بده! چه کسی گفته است حتماً بیا در فلان خیابان این کار را انجام بده؟ اعضای محلّهی آن فلان خیابان هم برای اینکه خودشان نیاز دارند… نمیشود که شما همهی بیمارستانها را در یک نقطه قرار بدهید، آنها هم برای خودشان یک درمانگاه میزنند، تو درمانگاهِ خود را انجا بنا کن! چه کسی با تو مشکل دارد؟ تازه تو را دعا هم میکنند!
از کجا بفهمم حق چیست؟ با توییتِ شما که نمیشود! میفرماید: «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ» ای پیغمبر! خدای متعال به تو فرستاده، «فِی هَذِهِ» یعنی در این قرآن، «الْحَقُّ» من در این قرآن حق را مشخّص کردم؛ نمیخواهد شما توییت کنید! قرآن را بخوانید و به آن عمل کنید! «وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ».
بحث ماند؛ ان شاء الله باقیِ آن را فردا از اینجا عرض خواهم کرد.
روضه
یکی از صحنههای حیرتانگیزِ کربلا این است، اگر کسی روضه بخواند، روضهی مادرانهی احساسی بخواند که نگاه حضرت رباب روحی له الفداه به گهوارهی خالی میافتاد چه میشد، این حرف غلط نیست! حضرت رباب سلام الله علیها به اندازهی یک مادر عادی که فرزندِ خود را دوست داشته است! اینها چیزِ عجیبی نیست، ولی عظمتِ این زن روحی له الفداه… من امشب قصد کرده بودم و به شما هم عرض میکنم که شما هم نیّت کنید، من قصد کرده بودم هم عرضِ خود و آیاتی که میخوانم و هم روضه را به روح بلندِ این بانو هدیه کنم؛…
اینکه فرزندِ خود را دوست دارد و بیتابِ محبّتِ فرزندِ خویش است که خیلی طبیعی است، غریزی و واضح است! ولی آن چیز که عجیب است این است… من هیچ وقت نمیگویم که حضرت زینب کبری سلام الله علیها برای فرزندان خود از خیمه بیرون نیامده است، چون این را هم مادرانِ شهداء انجام دادهاند و هم حضرت رباب سلام الله علیها، شأنِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها أجلّ است! باید انسان چیزی بگوید که به اندازهی شأنِ ایشان باشد.
این آقازاده که شهید شد تا زمانی که دفن شد حضرت رباب سلام الله علیها بیرون نیامدند که امام حسین علیه السلام خجالت نکشند.
هیچ جایی نقل نشده است که… آنهایی که منبع شناس هستند، الآن به منابعی که کسی در پنجاه سال اخیر گفته است کاری ندارم، ولی هیچیک از منابع قدیمی نگفته است که حضرت رباب سلام الله علیها جایی مینشست….
ما مادر شهید در محل خود و در اقوامِ خود دیدهایم، وقتی فرزندِ مادری شهید میشد بعضی اوقات مادرِ شهید برای فرزند خود گریه نمیکرده است! نه اینکه دلِ آن مادر نمیسوخته است، احتراماً گریه نمیکرده است، نه اینکه جگرِ آن مادر نسوخته است!
آن چیزی که از حضرت رباب سلام الله علیها دیده میشده است این است که در این یک سال فقط برای سیّدالشّهداء علیه السلام گریه میکردند.
میپرسیدند که چرا به سایه نمیروید؟ میفرمود: «إنَّ الَّذی کانَ نوراً یُستَضاءُ بِهِ»[۱۳]… آن کسی که نورِ زندگیِ من بود، همهی وجودِ من بود، حسینِ من بود، «بِکَرْبَلاءَ قَتیلٌ غَیْرُ مَدْفوُنٍ» بدنِ او سه روز در کربلا زیرِ آفتاب بود… «قَدْ کُنْتَ لی جَبَلاً صَعْباً اَلوُذُ بِهِ» ما به تو پناه میبردیم… هیچ کجا نگفتهاند که اظهار کردند که برای فرزندم عزاداری میکنم… معلوم است که این جگر سوخته است… سلام الله علیها…
اینها را نگوییم؟ آیا اینها را برای خودمان نگوییم که ببینیم اگر انسان معصوم هم نباشد میتواند اینقدر بلند پرواز باشد، اینقدر بلند پرواز کند، آیا اینها را نگوییم؟
مولای ما به میدان رفتند، تنها شده بودند، «نَظَر یَمِیناً وَ شِمَالًا»… چپ و راست را نگاه کردند، دیدند این کشتهها روی زمین افتادهاند، کسی باقی نمانده بود… بعضی از نقلهای جدیدتر میگویند اینطور فرمودند، یک نگاهی کردند و فرمودند: «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟!»[۱۴] خیمههای پیغمبر تنها شده است… بعد فرمودند: حق دارید جواب ندهید، شما اینطور نبودید که پاسخ ندهید…
صدای حضرت بلند شد: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟»[۱۵]… تا صدای غربتِ سیّدالشّهداء علیه السلام را شنیدند غیرتِ زنان حرم قبول نکرد «اِرتَفَعَت اَصوَاتِ النّسَاءِ بِالبُکَاءِ وَ العَوِیل» صدای گریهی زنها بلند شد، نمیتوانستند تحمّل کنند… حضرت سجّاد سلام الله علیه فرمودند، امام صادق علیه السلام فرمودند، فرمودند: سختترین لحظه برای این زنها و کودکان حمله به خیمهها نبود، لحظهای بود که حضرت تنها شد، برای تنهاییِ حضرت بود… اینها از ما خیلی شیعهتر هستند، جگرهای اینها برای غربتِ سیّدالشّهداء علیه السلام پاره شد… صدای گریهی زنها بلند شد، مولای ما برگشت… سیّد بن طاووس مینویسد: وقتی به این خانمها نزدیک شدند دیدند یک آقازادهای را دست به دست میکنند و نمیدانند چطور باید او را آرام کنند، صدای گریهی کودک بلند شده است…
فرمود: «ایتینی بِوَلَدِیَ الرَضیع حَتی اُوَدِعَهُ»[۱۶] دیگر میخواهم بروم و به خدا ملحق بشوم، این باب الحوائج که بوده است که سیّدالشّهداء علیه السلام در لحظهی معراجِ خود با او وداع کرده است… حضرت فرمودند میخواهم با او وداع کنم، نقل مختلف است، من یک نقل را عرض میکنم…
این آقازاده را آوردند و حضرت او را در آغوش گرفتند، نگاه به رنگِ صورتِ او کردند و دیدند چشمها رفته است و توان ندارد، گریهی او صدا ندارد… لبهای مبارک خود را نزدیک کردند تا به صورت این نازدانه بوسه بزنند اما خون به صورت مبارکِ حضرت پاشیده شد…
نمیدانم چطور جگر حضرت را سوزاندند که حضرت یک لحظه آسمان را نگاه کردند و فرمودند: خدایا! اگر بر ما نصر نازل نمیکنی به ما صبر عطاء کن… هیچ کجای کربلا این اتّفاق نیفتاده است که در روایات نوشتهاند نمیدانیم اینجا چطور جگر حضرت را سوزانده بودند که از هاتف غیب فریاد زد: حسین جان! رهایش کن… دل بِکَن… «فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ»… الآن سیراب میشود… جدّ تو آمده است و الآن او را سیراب میکند…
آقای ما به پشت خیمهها رفتند، حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم هستند، مادرِ او هم نیامدند، ادب کردند، توان نداشتند چشمهای شرمندهی سیّدالشّهداء علیه السلام را ببیند، نمیخواستند حضرت را اذیّت کنند… سیّدالشّهداء علیه السلام با غلاف شمشیر قبرِ کوچکی کندند، قبل از اینکه قبر را بکنند فرمودند زینبجان این بچّه را بگیر، سر آویزان شده بود… قبرِ کوچکی کندند… این بچّهای که سرِ آن جدا شده است که دیگر آدابِ دفن ندارد، وقتی این بچه را در قبر گذاشتند داخل قبر پر از خون شد… اینجا حسین بن علی روحی له الفداه هم شرم کردند و هم مراعاتِ مادرِ او را کردند، حضرت زنیب سلام الله علیها را صدا کردند…
یک روز هم در مدینه… وقتی مادر سادات بینِ در و دیوار قرار گرفتند شرم کردند امیرالمؤمنین علیه السلام را صدا کنند، بهتر بگویم دلِ ایشان نیامد که امیرالمؤمنین علیه السلام را صدا کنند، صدا زدند: یا فضّه خُذینی…
پی نوشت:
[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴
[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸
[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸ ۵ د۸طس طز
[۴] سوره مبارکه صف، آیه ۱۴ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ ۖ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ ۖ فَآمَنَتْ طَائِفَهٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَکَفَرَتْ طَائِفَهٌ ۖ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَىٰ عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ)
[۵] النَّبِیُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ۖ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ ۗ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَىٰ بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَىٰ أَوْلِیَائِکُمْ مَعْرُوفًا ۚ کَانَ ذَٰلِکَ فِی الْکِتَابِ مَسْطُورًا
[۶] کافی ، جلد ۲ ، باب دعائم الاسلام ، حدیث ۵ (عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَایَهِ وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَکُوا هَذِهِ یَعْنِی الْوَلَایَهَ)
[۷] وسایل الشیعه ، جلد ۳ ، صفحه ۲۲ ، حدیث ۱۰
[۸] سوره مبارکه صف، آیه ۱۰ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ تِجَارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ)
[۹] سوره مبارکه شعراء، آیه ۶۲ (قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ)
[۱۰] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۵ (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ)
[۱۱] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۵
[۱۲] سوره مبارکه هود، آیه ۱۲۰ (وَکُلًّا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَهٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ)
[۱۳] مرثیه حضرت رباب در رثای شویش امام حسین علیه السلام «اِنَّ الَّذی کانَ نوُراً یُسْتَضاءُ بِهِ بِکَرْبَلاءَ قَتیلٌ غَیْرُ مَدْفوُنٍ سِبْطَ النَّبِیِّ جَزاکَ اللَّهُ صالِحَهً عَنَّا وَ جُنِّبْتَ خُسْرانَ الْمَوازینِ قَدْ کُنْتَ لی جَبَلاً صَعْباً اَلوُذُ بِهِ وَ کُنْتَ تَصْحَبُنا بِالرَّحِمِ وَ الّدینِ مَنْ لِلْیَتامی وَ مَنْ لِلسَّائِلینَ وَ مَنْ یَعْنی وَ یَأوی اِلَیْهِ کُلُ مِسْکینٍ وَ اللَّهِ لا اَبْتَغی صِهراً بِصِهْرِکُمْ حَتَّی اُغَیَّبَ بَیْنَ الرَّمْلِ وَ الطّینِ»
[۱۴] معالی السبطین، جلد ۲ صفحه ۱۷
[۱۵] مقتل خوارزمی، جلد ،۲ صفحه ۳۲
[۱۶] لهوف، صفحه ۱۱۷
پاسخ دهید