«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏»[۲]

«إلهی أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى‏»[۳]

مقدّمه

امروز شهرِ ما را شهدای گمنام، عزیزان حضرت زهرا سلام الله علیها منوّر کردند، ان شاء الله شرمنده‌ی آن‌ها نباشیم و آن بزرگواران دعاگوی ما باشند، هدیه به پیشگاه همه‌ی شهدا، شهدای مدافع حرم، خاصّه شهدایی که امروز تهران را منوّر کردند صلوات دیگری هدیه بفرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم

ان شاء الله که خدای متعال امسال را سال ظهور امام‌مان، صاحب‌مان، حضرت ولی عصر ارواحنا فداه قرار بدهد، تعجیل در فرج آن بزرگوار صلوات دیگری هدیه بفرمایید.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

عرض کردیم که عنوان بحثِ ما «مصائب دینداری» است ولی ما در مقدّمه‌ی چراییِ آن هستیم.

چند مقدّمه وجود دارد، یک از آن‌ها تواصی است، محضر شما عرض کردیم که ما دیندار هستیم که از منافع دینداری استفاده کنیم، یعنی این دینداری دنیا و آخرت ما را اصلاح کند، حضرت حق می‌فرماید که دنیا و آخرت شما اصلاح نمی‌شود و خسارت می‌بینید الا اینکه ایمان باشد و عمل صالح باشد و تواصی به حق باشد و تواصی به صبر.

Kashani-13970622-MasaebeDinDari-04-Thaqalain_IR (4)

عرض کردیم که تواصی به حق یعنی به حق سفارش کن، این یعنی حق بگو یا یعنی به حق عمل کن؟ یعنی تمهید کن که به حق عمل شود و جلوی انحراف از حق را بگیر، وقتی می‌گوید بگو واضح است که فقط گفتنِ خالیِ آن واضح است که سودی ندارد.

نکاتی عرض کردیم و بحث به اینجا رسید که تواصی انواع دارد، منتها بنده مانند دیشب یک دفع شبهه کنم، اینکه ما عرض کردیم زندگی در غار اختیاری نداریم، شما نمی‌توانید نسبت به جامعه بی‌تفاوت باشید، این راجع به من و شماست! نه علماء و مراجع و ولی فقیه و امام زمان ارواحنا فداه و امام معصوم! آن بزرگواران که اصلاً دستورات خاص دارند، خودِ من و شما نمی‌توانیم نسبت به جامعه بی‌تفاوت باشیم و باید به حق سفارش کنیم.

بعد هم عرض کردیم که این جامعه‌ای که محضر شما می‌گوییم، حالا ممکن است کسی بگوید من که نمی‌توانم جامعه‌ی جهانی را تکان بدهم، گفتیم جامعه یعنی اینکه خانواده‌ی شما هم جامعه است، محل کار شما هم جامعه است، اقوام هم خانواده است، جمع دوستان هم جامعه است، همین هیئت یک جامعه است.

البته حالا تواصی یک آدابی دارد که ان شاء الله به آن خواهیم رسید چون در آن خیلی مبتلا هستیم، سلیقه‌ای عمل کردن، خلاف شرع عمل کردن، به اسم تواصی و امر به معروف اتّفاقات خیلی عجیبی می‌افتد.

تواصی به حق چگونه است؟

منتها یک نکته عرض کنم، اینکه من محضر شما عرض کردم و روی آن هم مصرّ هستم که اگر این چهار مرحله را انجام ندهیم دین به دردِ ما نمی‌خورد که دو مرحله‌ی آن نشان می‌دهد که ما باید با دیگران تعامل کنیم، همدیگر را هم در احقاق حق و هم در تحمّل سختی‌های این مسیر که به تواصی به صبر می‌شود کمک کنیم، یعنی به یکدیگر شرح صدر بدهیم، بگوییم «أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ»[۴]، «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»[۵]، که برای هر کدام از این‌ها هم نکاتی عرض کردیم، اما منظورِ ما این نبود که تواصی به حق یعنی مدام قیام کنیم و انقلاب کنیم! مصداق تواصی به حق فقط انقلاب نیست، تواصی به حق تواصی به حق است دیگر! حق مصادیق و انواع دارد! بله! مهم‌ترین حق که به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌گوییم «السَّلامُ عَلَی الْحَقُّ الْحَقیقُ» خودِ شخص امیرالمؤمنین صلواه الله علیه است، یکی از مصادیق تواصی به حق تواصی به امیرالمؤمنین علیه السلام است که حالا این‌ها را عرض خواهیم کرد… ولی لزوماً حتماً قیام کردن نیست، قیام کردن هم از انواع تواصی به حق است، نه اینکه بگوییم حتماً… مثلاً فرض کنید مگر در هزار و سیصد سال چند مرتبه انقلاب شده است؟ یعنی در مابقی موارد تواصی به حق تعطیل بوده است؟ نخیر! تواصی به حق انواع دارد البته در پیدا کردنِ هدفِ آن!

دیشب بحث را به اینجا رساندیم که این تواصی به حق که می‌گوییم چطور است؟ مثلاً چکار کنیم؟ چطور سفارش به حق کنیم؟ واضح است که یکی از آن‌ها کلامی است، بیان است.

Kashani-13970622-MasaebeDinDari-04-Thaqalain_IR (2)

شما در کربلا ببینید که هر زمانی که یاران سیّدالشّهداء علیه السلام سخنرانی کردند همین کار را انجام داده‌اند! هر زمانی که دشمن سخنی گفته است، یا نستجیربالله توهینی به سیّدالشّهداء علیه السلام کرده است این‌ها دیدند که دارد انحراف از حق ایجاد می‌شود، یا اینکه حق غربت پیدا کرده است، در صحنه آمده‌اند و پاسخ داده‌اند.

گاهی باید انسان با کلام و بیان سفارش به حق کند که این خیلی کم است؛ ما دیشب عرض کردیم که مخصوصاً در محیط‌های کاری خیلی سخت پیدا می‌شود، در اداراتی که رشوه می‌گیرند که همه یهودی نیستند، اتّفاقاً عمدتاً شیعه هستند، همکارها نمی‌توانند به یکدیگر بگویند! این گفتن سخت است، گاهی گفتن از کنک خوردن سخت‌تر است، یعنی اگر انسان کشیده بخورد خیلی راحت‌تر است تا اینکه برود به همکارِ خود که با یکدیگر رفیق هستند، یا به دوستِ خود بگوید.

اولین قدم این است که اگر تواصی به حق در جامعه رخ بدهد هیچ کس جرأت نمی‌کند گناهِ خود را به دیگران بیان کند که من همچنین گناهی انجام می‌دهم!

اگر جامعه‌ی اسلامی به همین سوره که کلاً دو خط نیست عمل کند شما می‌بینید که اصلاً جامعه زیر و رو می‌شود، چون اولین قدم این است که من می‌خواهم به حق سفارش کنم، آیا معنی دارد که من بنشینم و گوش بدهم و یا اینکه اجازه بدهم دیگران گوش بدهند و یکی از گناهِ خود تعریف کند؟

عمل به حق کار خیلی مشکلی است! کم‌کم به مصائبِ آن خواهیم رسید که چرا سختی دارد.

یکی از آن‌ها این است که شما باید در مسیری حرکت کنید که طبیعتاً غرایض دیگران کاری کرده است که آن‌ها را برعکس حرکت می‌دهد! وقتی شما در یک مسیر حرکت می‌کنید حتّی اگر ازدحام باشد… ان شاء الله اربعین مشرّف شوید… ازدحام هم که باشد مردم حرکت می‌کنند، ولی فرض کنید که دوست‌تان جا مانده است و می‌خواهید چند عمود برگردید! آنجا مدام تنه می‌خورید! مصائب اینجا شروع می‌شود، آنجایی که شما می‌خواهید به وظیفه‌ی خودتان عمل کنید و دیگران دوست ندارند که شما به وظیفه‌ی خود عمل کنید، چون عمل شما به وظیفه‌ی خودت دیگران را تابلو می‌کند، اقلّ آن این است که وجدانِ آن‌ها به درد می‌آید، اگر انسان بخواهد به وجدان خود مخدّر بزند باید چکار کند؟ باید بگوید همه اینطور هستند!

Kashani-13970622-MasaebeDinDari-04-Thaqalain_IR (3)

آیا همه‌ی جامعه دزد هستند؟

شما به هر کسی که در هر اداره‌ای رشوه می‌گیرد بگویید چرا رشوه می‌گیری می‌گوید: همه دزد هستند! همه می‌گیرند! که مجوزی برای او بشود که بگوید من هم بگیرم!

این بلای خیلی بزرگی است که حالا من عرض می‌کنم که این بلا متأسّفانه در جامعه‌ی ما خیلی بشدّت یافت می‌شود… اینکه من احساس کنم همه دزد هستند و همه می‌گیرند وجدان من را آرام می‌کند که من بتوانم آن کار را انجام بدهم.

الآن شما بروید به یک جوان دانشجو که دانشگاه دولتی درس می‌خواند، به طلبه‌ای که با وجوهات امام زمان ارواحنا فداه درس می‌خواند، اگر کم درس می‌خواند بگو چرا کم درس می‌خوانی؟ می‌گوید: همه اینطور هستند! کسی در دانشگاه درس نمی‌خواند! چرا این را می‌گوید؟ برای اینکه حدّاقل وجدان خود را آرام کند؛ اگر این فضا ایجاد بشود اباحه اتّفاق می‌افتد، یعنی طرف هر خلافی که بخواهد انجام دهد چون دیگران انجام می‌دهند کأنّه او هم برای خود مجوّز قائل می‌شود!

شیخ صدوق می‌گوید در کربلا، آن نامردی که در خیمه‌ی سیّدالشّهداء علیه السلام رفته بود و دستِ خود را سمت گوشواره‌ی دختر سیّدالشّهداء علیه السلام برد در حال گریه کردن بود، این بزرگوار می‌فرماید که به او گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: چون می‌دانم که دستِ خود را به سمت ناموس رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم بردم، گفتم: پس این کار را نکن! گفت: اگر من این کار را نکنم بالاخره یکی این کار را می‌کند! همه در حالِ بردن هستند… یعنی مجوّز می‌شود! این کاملاً خلافِ آن مسیرِ تواصی است! در این مسیرِ تواصیِ سوره‌ی مبارکه‌ی عصر می‌فرماید: خودت به حق عمل کن و اجازه نده بقیّه هم خلاف عمل کنند، این دقیقاً برعکس است…

راهِ از کار انداختنِ آن همین است که شما بگویید همه دزد هستند، همه بد هستند، آیا در جامعه‌ی ما دقیقاً اینطور نیست؟ هست! «همه دزد هستند» حرفِ خیلی خطرناکی است، گسستِ اجتماعی ایجاد می‌کند، دیگر دلِ کسی به حالِ کسی نمی‌سوزد، فکر می‌کنند سرِ گردنه قرار گرفته‌اند… بزن که نزنند! بقاپ که نقاپند! بگیر که نگیرند! انگار فرصت است… رسماً یک مسابقه است!

چرا این اتّفاق می‌افتد؟ برای اینکه زورِ من نمی‌رسد نود هزار میلیارد تومان، نه هزار میلیارد تومان، سیزده هزار میلیارد تومان، اصلاً انسان نمی‌تواند باور کند… دیگر پانصد میلیون تومان چک یک کاسب، دیگر هجده میلیون تومان که چیزی نیست، می‌گویند اصلاً باید دست من را هم ببوسند و بگویند تو خیلی زاهد هستی! فقط هجده میلیون تومان پول مردم را خورده‌ای!… اینطور می‌شود!

فساد هست و ان شاء الله که خدای متعال مفسدان را با شمر محشور کند، بویژه خدای متعال مسئولینی را که بخاطرِ رفیق و دوست و باند و جناح‌شان چشم روی فساد می‌بندند با قاتل زهرا اطهر سلام الله علیها محشور کند، اما این که بگویید همه فاسد هستند، اگر یک مثالِ نقض باشد به یک انسان بی‌گناه بهتان زده‌اید! این خطرِ خیلی بزرگی است! من قصد دارد که اینجا توقّف کنم، چون ما کاملاً درگیرِ این موضوع هستیم، این موضوع جامعه را مریض می‌کند.

Kashani-13970622-MasaebeDinDari-04-Thaqalain_IR (1)

ببینید هر طلبه‌ای نمی‌تواند قضاوت کند، باید مجتهد باشد، حقوق هم بداند، تازه قاضی اسناد را هم می‌دهد که کارشناس بررسی کند…

الآن یکی از دوستان ما برای اینکه ببینند یک دستخطی در یک معامله‌ای برای او هست یا نیست به قاضی رجوع کرده‌اند، دستخط را نزد یک کارشناس یک نفره بردند و گفته است که دستخطِ او نیست و جعلی است، نفرِ مقابل اعتراض کرده است و نزد کارشناس سه نفره برده‌اند، اگر مجدداً اعتراض بزند نزد کارشناس پنج نفره می‌برند و هفت نفره و… به این آسانی که نیست…

هم قاضی باید قاضی باشد و هم کارشناسِ آن کارشناس باشد و هم باید سندِ آن سند باشد، نه اینکه یک چیزی در فضای مجازی بیاید که در عرض دو دقیقه با نرم‌افزارهای گرافیکی ساخته می‌شود.

من قصد ندارد انکار کنم که فساد هست، فساد هست! اما انسان نمی‌تواند به هر یک از انسان‌ها بهتان بزند، این بهتان زدن جمعی گسستِ اجتماعی ایجاد می‌کند، دیگر دلِ کسی برای کسی نمی‌سوزد.

مثلاً من به اینجا آمده‌ام و می‌گویم گریه‌کنان اباعبدالله علیه السلام هستند و التماس دعا دارم، اگر بگویند مابین یک عدّه دزد هستم که حواس خود را جمع می‌کنم تا عبای مرا نبرید! دیگر دلِ من برای شما نمی‌سوزد! شما هم نسبت به من همینطور، اگر دستِ خود را به سمتِ شخصی ببرم که از او دستمال بگیرم دستِ خود را در جیبِ خود می‌کند! یعنی همه نسبت به یکدیگر می‌ترسند، دیگر دلِ کسی به حالِ دیگری نخواهد سوخت! دور از محضر شما در این جامعه یک مو از خرس کندن غنیمت می‌شود! همه می‌خواهند یکدیگر را بدرند!

کارشناس می‌خواهد، قاضی می‌خواهد… آیه‌ی صریح داریم «إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا»[۶] تازه تبیّنِ آن کارِ یک قاضی است، کارِ یک کارشناسِ سندسنجِ خبرنگارِ خبرسنج است، کارِ تخصّصی است! همینطور تا در گوشیِ او می‌آید می‌گوید فلانی هم فلان کار را کرد! ناگهان در بابِ افشاگری می‌زنیم!

افشاگری در آنجایی که مُسَلّم است را عرض نمی‌کنم، البته در آن هم باید محدوده‌ی شرعی رعایت شود، یعنی شما حق دارید در آن حدّی آبروی یک نفری را ببرید که در آن حد حق دارید، در آن محدوده، اما آن جاهایی که محدوده‌ی شرع اجازه نمی‌دهد… الآن یک بحث این است که به یک شخصی بهتان زده می‌شود و گناه نسبت به یک شخص است، من به آن کاری ندارم، وقتی تکرار می‌شود و تعدّد پیدا می‌کند، این گروه نسبت به آن گروه و آن گروه نسبت به این گروه، که متأسّفانه ما در انتخاباتِ اخیر در هر دو گروه همچنین غلطِ زیادی را دیدیم، هر دو طرف همچنین غلطی کردند، نمی‌گویم اشتباه کردند چون بزرگ‌تر از اشتباه انجام داده‌اند، شما نباید بدون اینکه سند بیاورید به کسی اتّهام بزنید، چون جامعه می‌گوید ببینید که همه‌ی آن‌ها دزد هستند! نتیجه‌ای که اتّفاق می‌افتد…. یک وقتی به یک نفر بهتان می‌زنند و نتیجه‌ی آن این می‌شود که همه دزد هستند، این «همه دزد هستند» جامعه را از هم می‌پاشد!

در این شرایط چه کسی ضرر می‌کند؟ حالا عرض می‌کنم…

کارشناس می‌خواهد، خبره می‌خواهد، چه چیزی است که یک موبایل را برمی‌دارید و می‌گویید این دزد است و آن دزد است و این دزد است و آن دزد است… این همه به شما بگویم که در این زمینه حزب‌اللهی‌ها کمتر از دیگران غلط نکردند، متأسّفانه کمتر از دیگران بهتان نزده‌اند، دور از محضر مبارک شما هیئتی‌ها کمتر از دیگران همچنین غلطی را نکردند، که وقتی امروز رهبری حرف می‌زنند شما فکر می‌کنید که از اوضاع خبر ندارند… چون ذهنِ شما را مریض کردند، حالا من به مسائلِ روزِ آن کاری ندارم و می‌خواهم تاریخ بگویم…

بگویم این بلیّه دو مرتبه در تاریخ اتّفاق افتاده است و دو معصوم را از کار انداخته است! دو معصوم را! ولی فقیه و مرجع تقلید و آدم عادی که کاری ندارد!

وقتی بابِ این باز بشود که انسان‌ها همینطور حرف بزنند، یکی از آن‌ها این است که تهمت زدن به افراد جزو گناهان شخصی است و بهتان نیز بسیار خطرناک است، بدتر از آن این است که جامعه نسبت به یکدیگر واکنش نشان می‌دهند، می‌گوید همه دزد هستند! مثل این می‌ماند به قاضی‌ای که مدام به او پرونده‌ی قتل می‌دهند… ما همچنین موردی داشته‌ایم، پدرِ یکی از دوستانمان قاضیِ پرونده‌ی قتل دیوان عالی کشور بود، هر زمانی که ما می‌خواستیم به خانه‌ی آن‌ها برویم ما را بازرسی بدنی می‌کرد، چون او در جامعه فقط با قاتل سر و کار داشت و لذا او نمونه‌ی اجتماع را ندیده بود، ما در جامعه چقدر قاتل می‌بینیم؟ ولی او هر روز درگیر بود… ذهن مریض می‌شود… و فرزندِ او روانی شد! بچه‌ای که می‌خواست طلبه بشود… بس که او بدبین شده بود، چون او صبح تا شب قاتل می‌دید، آقا! این قاتل‌هایی که می‌بینید نسبت‌شان به هشتاد میلیون نفر… او نمونه‌ی اجتماع را همین اطرافیانِ خود می‌دید… یک زمانی یک طلبه‌ای را دعوت کردیم که یک روضه‌ی پنج نفری بگیریم و او نتوانست از بازرسیِ او عبور کند… مریض می‌شود! جامعه مریض می‌شود! بعد دیگر به یکدیگر محبّت نمی‌کنند، دل‌شان به حالِ یکدیگر نمی‌سوزد، فرصت بدست بیاورند دست در جیبِ یکدیگر می‌کنند، می‌گویند پولِ مرا خورده است حالا اگر کمی از آن را هم پس بگیرم گرفته‌ام!

عاقبت بهتان زدن به همه‌ی جامعه چیست؟

در جامعه‌ای که همینطوری حرف زده بشود… در جامعه‌ای که امیرالمؤمنین علیه السلام است و معاویه، بنظرِ شما چه کسی ضرر می‌کند؟ امیرالمؤمنین علیه السلام ضرر می‌کند! چون امیرالمؤمنین علیه السلام یک طرف بهتان نمی‌زنند! دستِ معاویه باز است! اسلامی در کار نیست که دست و پای او را بسته باشد! در آن جامعه امیرالمؤمنین علیه السلام ضرر می‌کند نه معاویه!

می‌خواهم بگویم این بیماری‌ای که جامعه‌ی ما در حال گرفتار شدن به آن است… نگویید الآن ولی فقیه و مرجع و فلان، فرض کنید که امیرالمؤمنین علیه السلام بالای سر کار بودند، با این روش می‌شود امیرالمؤمنین علیه السلام را هم از کار انداخت!

وقتی می‌خواهم این حرف را بزنم دهانم خشک می‌شود، فرض کنید به شما بگویند که نیم ساعت زمان دارید که به امیرالمؤمنین علیه السلام بهتان بزنید، بنظرِ شما چه بهتان‌هایی می‌شود به امیرالمؤمنین علیه السلام زد؟ بهتان است ولی بالاخره بهتان باید یک زمینه‌ای داشته باشد، چه بهتانی می‌شود به امیرالمؤمنین علیه السلام زد؟

مثلاً چون امیرالمؤمنین علیه السلام پهلوانان عرب را زده است می‌شود گفت خون ریخته است، حالا به حق ریخته است، شمشیر از پیِ حق زده است، اگر بگویید امیرالمؤمنین علیه السلام خونریز است بهتان است، ولی می‌شود این بهتان را درست کرد و یک انسان بی‌تقوا این بهتان را بزند…

اما چه می‌شود که در آن جامعه می‌گوید علی بن ابیطالب سلام الله علیه نماز نمی‌خواند؟ در بعضی نقل‌ها داریم که امیرالمؤمنین علیه السلام قبل از اینکه به حکومت برسند در شبانه روز هزار رکعت نماز می‌خوانده است، اصلاً هزار رکعت نه! به روایت امام صادق علیه السلام «سیّدالسّاجدین» است، اصلاً چه دیده‌اند که گفتند نماز نمی‌خواند؟ اگر می‌گفتند خونریز و خشن است با اینکه اینطور نیست و مهربان‌ترین فرد عالم است می‌شود یک بهانه‌ای پیدا کرد، اما نماز نمی‌خواند چه؟ نستجیربالله العظیم اینکه بگویند چشمِ او دنبال ناموسِ مردم است چه؟

در شام دو بهتان به امیرالمؤمنین علیه السلام می‌زدند، یکی اینکه نماز نمی‌خواند و یکی اینکه چشمِ او دنبال ناموس مردم است! نستجیر بالله…

اصلاً شما ببینید هر چه بگردید به عقل جن نمی‌رسد که اینطور بهتان بزند، چه زمینه‌ای می‌شود پیدا کرد که برای آن همچنین بهتانی بزنید؟

من نمی‌خواهم بحث را سیاسی کنم که بگویم یک فیلم‌ساز دیوانه‌ای به زاهدترین روحانی عصر گفت که کلکسیونِ فلان دارد! این‌ها را از کجا درآورده‌ای؟

من خیلی فکر کردم و برای این خیلی گشته‌ام که برای این ببینم مثلاً اتّفاقی در تاریخ افتاده است، کسی یک بهتانی زده است که این علامت یک بهتانِ دیگر بشود و مثلاً بگویند نستجیربالله چشمِ ایشان دنبال… عمروعاص در شام همچنین بهتانی به امیرالمؤمنین علیه السلام زده‌اند! و امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه پاسخ داده‌اند! یعنی حضرت سعی کرده‌اند که به این شبهه پاسخ بدهند. پناه بر خدا…

چه می‌شود؟ یعنی انسان بگردد… شما راجع به یک مرجع تقلید، مثلاً من بگویم مرحوم آیت الله بهجت، مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم امام، سه ویژگی از آن‌ها بگویید، آیا شما می‌گویید نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند؟ این اصلاً جذّابیّتی برای مردم دارد؟ برای چه این اندازه مکاشفات در کتاب‌ها نقل می‌کنند؟ چرا شما در زیارتنامه‌ها اینقدر می‌گویید «اَشْهَدُ اَنَّکَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَآتَیْتَ الزَّکاهَ، وَاَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنِ المُنْکَرِ»؟ چرا سیّدالشّهداء روحی له الفداه می‌فرماید که «إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا»[۷]؟ من برای لهو و لعب قیام نکرده‌ام، همینطور بی‌جهت شروع می‌کنند که من برای لهو و لعب قیام نکرده‌ام؟ من برای بازی قیام نکرده‌ام، من برای شرارت قیام نکرده‌ام، «وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»… آقا برای چه این‌ها را می‌گویند؟

مثلاً مرحوم امام رحمه الله علیه که سال ۴۲ قیام کردند، آیا به مردم فرمودند من برای بازی قیام نکرده‌ام؟ اصلاً به خیالِ کسی می‌رسید که امام بخواهد برای بازی قیام کند؟ چرا سیّدالشّهداء روحی له الفداه می‌فرماید که «إِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَلا بَطَرًا»؟ من برای بازی قیام نکرده‌ام… این مرضِ جامعه را نشان می‌دهد که چقدر راحت به اهل بیت علیهم السلام بهتان می‌زدند، «وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً»… اگر در یاد داشته باشید ما دو سال گذشته اصلاً کل بحث دهه‌ی‌مان این بود که پسر خلیفه‌ی دوّم چطور قیامِ سیّدالشّهداء علیه السلام را بدنام کرد؟ دیگر آن‌ها را تکرار نمی‌کنم… آمد گفت: پدرِ شما یعنی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بین دنیا و آخرت مخیّر شد، مگر دنیا چقدر می‌ارزد که شما می‌خواهید بروید بخاطرِ دنیا نستجیربالله از مسیرِ جدّتان… تو چطور جرأت می‌کنی این حرف را بزنی؟ وقتی فضا به سمتی برود که هر کسی دهانِ خود را باز کند و هر حرفی بزند، و دیگران نگویند که چطور همچنین حرفی می‌زنی؟ آیا سندی که بشود نزد قاضی ارائه داد داری؟

چون این مرض جامعه است من این را زیاد تکرار می‌کنم، امیرالمؤمنین علیه السلام در حکمت ۲۸۹ نهج البلاغه فرمودند که من یک دوستی داشتم که در چشم من خیلی بزرگ بود، امیرالمؤمنین علیه السلام این را فرموده است! فرموده است که آدم حسابی بود!… مگر او چکار می‌کرد؟ چند ویژگی داشت، یکی از آن‌ها این است که «لا یُدْلِی بِحُجَّهٍ حَتَّى یَأْتِیَ قَاضِیاً»[۸] یعنی حتّی اگر حقّ خود او را هم خورده بودند تا زمانی که نزدِ یک قاضی نمی‌رفت حرفی نمی‌زد، یعنی همینطور یک حرفی را نمی‌زد! مثل اینکه بگوید این را می‌بینید؟ این دزد است! یا این را می‌بینید؟ فلان طوری است…

یکی از انواع تواصی به حق این است که من به شما بگویم و شما به من که حق نداری به بقیّه بهتان بزنید! یک وقتی است که در یک جامعه‌ای مریض نیست و یک نفر به یک نفرِ دیگر بهتان می‌زند، مثلِ یک مسئله‌ی شخصی، این گناه خیلی بزرگی هم هست ولی شخصی است، یک وقتی شما می‌بینید که فضای جامعه اینطور است، قبلاً در تاکسی‌ها اینطور بود که معمولاً راننده‌های تاکسی پسرخاله‌ی یک وزیر بودند و… الآن تقریباً همه‌ی فضای مجازی، همه‌ی مردم آنطور شده‌اند! همه فامیل یک شخصی هستند! همه‌ی اسناد دستِ همه رسیده است! همه در حالِ خوردن هستند! نتیجه چیست؟ نتیجه این است که دیگر در جامعه دلِ کسی برای شخصِ دیگری نمی‌سوزد! هر کسی می‌گوید: عبای خودم را سفت نگه دارم! و اگر هم ببرم و بچاپم و بخورم… این در بینِ معلّم‌ها هست، چون من از سنخِ آن‌ها هستم مثلاً فرض کنید که می‌گفتم: آقا! سرِ کلاس می‌روی و در انتهای کلاس می‌خوابی؟ می‌گفت: ببین! این حق‌التدریسی که می‌دهید… البته نمی‌گویم همه‌ی معلّم‌ها، معلّمِ خوب هم زیاد داریم که روی سرِ ما جا دارند، ولی اگر انسان از خود بگوید بهتر است… از هرکه بگوییم صدای کسی در می‌آید… می‌گفت: این حقّ‌التدریسی که به ما می‌دهید حق‌الحضور است! یعنی همین که من به کلاس می‌روم که بچّه‌ها یکدیگر را نزنند و اموال را تخریب نکنند کافیست!

یعنی فکر نکنید الآن من می‌خواهد بگویم آن نود هزار میلیارد یا آن نه هزار میلیارد یا آن سیزده هزار میلیارد… خطرناک‌تر از نود هزار میلیارد این است که همه استعداد پیدا کنند هر کجا که توانستند… اگر یک شاه دزد باشد آنقدر خطرناک نیست که اکثریّتِ جامعه نسبت به هم رحم نکنند، شما این را دقیقاً در مسئله‌ی اجاره‌ی مسکن می‌بینید، در موقعِ ازدواج بچّه‌ها می‌توانید ببینید… خودِ طرف زمانی که ازدواج کرده است یک جفت زیرشلواری نداشته است حالا برای دامادِ خود طرف را از ایکس‌رِی رد می‌کند که ببیند… کسی به کسی رحم نمی‌کند…

در جامعه‌ای که کسی به کسی رحم نکند اولاً اگر ولیّ ان جامعه اهل تقوا باشد آماجِ بهتان می‌شود، همه‌ی کم‌کاری‌ها روی سرِ او پیاده می‌شود، چون اوست که در حالِ بردنِ پرچم است و او را می‌زنند، دویست سال بعد از اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام شهید شدند امام هادی علیه السلام در یک جلسه‌ی خصوصی کنار قبر مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند که (به تعبیرِ من) خاک بر سرِ کسانی که گفتند تو مدیریّت نداری و ناکارآمدی! یعنی دویست سال بعد هنوز آن بهتان تمام نشده است، دوم این است که مردم می‌بینند که صرف ندارد که پشتِ امیرالمؤمنین علیه السلام باشند، کار کردنِ فلان و خوردنِ فلان؟ برای چه؟

اصلاً برای چه این مسئله مطرح شد که لابُد این‌هایی که مدافع حرم هستند پول می‌گیرند؟ وقتی جامعه گرگ‌صفت بشود اصلاً نمی‌فهمد یعنی چه که یک نفر زن و بچّه‌ی خود را رها می‌کند و می‌رود می‌جنگد، می‌گوید چقدر به او می‌دهند که می‌ارزد؟ چون او به خودش نگاه می‌کند، می‌بیند اگر یک جایی کار می‌کند باید از شش مسیرِ انحرافی درآمدِ اضافی داشته باشد، چشمِ خودش به دنبالِ بیت المال است، اصلاً دیگر نمی‌تواند تحلیل کند، می‌گوید چقدر به این‌ها می‌دهند که این‌ها زن و بچّه‌ی خود را رها می‌کنند؟ این اصلاً منطقِ آن را نمی‌فهمد…

وقت نیست، فردا عرض می‌کنم که جامعه‌ی سیّدالشّهداء علیه السلام هم دچار نفهمی شده بودند که چرا زن و بچه‌ی خود را می‌بری؟ یکی می‌گوید این اندازه برای دنیا؟ چون اصلاً نمی‌فهمد که امام قیامِ لله دارد! می‌گوید پول می‌دهند؟ ناموس خود را به خطر بیندازی که… برای دنیا نمی‌صرفد! عبارات‌شان را می‌خوانم تا ببینید، او با عینکِ خود اصلاً نمی‌تواند امام حسین علیه السلام را درک کند، می‌گوید این کارها چیست که انجام می‌دهی؟ یک کاسبیِ بهتر راه بینداز! چرا زن و بچّه‌ی خود را به خطر می‌اندازی؟ اصلاً نمی‌فهمد که امام حسین علیه السلام قیام می‌کنند! جامعه‌ی ما هم چقدر شبیه است!

ای کاش این صدا و سیمای…. یک بار این دوربین‌ها را در خانه‌ی مدافعان حرم می‌برد که ببینیم این‌هایی که خوردند چکار کرده‌اند؟ مثلاً فرشِ آن‌ها چیست؟ مثلاً تلویزیونِ آن‌ها چیست؟ در و دیوارِ خانه‌ی‌شان چیست؟ آیا این‌ها بستنیِ روکش طلا می‌خورند؟ برود به یخچالِ آن‌ها سر بزند… گرچه باز هم باور نمی‌کنند، آن‌هایی که باور نمی‌کنند می‌گویند این‌ها را هم درست کرده‌اند، چرا؟ چون با منطقِ او سازگار نیست، منطقِ او می‌گوید اگر من سرِ کار می‌روم باید حقوقِ فلان اندازه داشته باشم، یعنی چه که جانِ خود را به خطر بیندازم و پولِ میلیونی نگیرم؟ اصلاً مسیرِ تواصی برعکس می‌شود، همه دستان‌شان را روی جیب‌هایشان می‌گذارند، همه آماده هستند…

حرام‌خواری در مدارس!

این موضوع حرام خواری خیلی مرا اذیّت می‌کند، شاید بعضی از بیچارگی‌های بعضی از جوان‌ها از اینجا باشد، اگر کسی یک ساندویچ خوشمزه‌ای به مدرسه ببرد، تقریباً عمده‌ی مدارس اینطور است که باید تمام تدابیرِ امنیّتی را بیندیشد که کسی متوجّه نشود، چون خیلی اوقات اینطوری است که اگر زنگ تفریح بروی می‌بینی که نیست و فقط کیسه‌ی آن مانده است، حالا مثلاً موفّق می‌شود و شَمّ اطلاعاتیِ خوبی دارد و لایه‌های امنیّتی را رعایت کرده است و زنگ تفریح به دستشویی‌ها پناه می‌برد! اینطور نیست؟ یک عدّه هم می‌بینید که در حالِ رصدِ او هستند و بعد ناگهان حمله می‌کنند، هر لقمه‌ای که کنده‌اند غصب است و حرام! وقتی این طرف می‌آید انگار که قهرمان المپیک است! این خطرناک است! یعنی برای اینکه لقمه‌ی حرام بدست آورده است شاد است! اینطور نیست؟ به مدارس‌تان برگردید تا ببینید این اتّفاقات چقدر می‌افتد!

می‌گوییم مرگ بر نود هزار میلیاردی! تو توانستی به اندازه‌ی یک لقمه بِکَنی! اگر هم می‌توانستی کلّ آن را بقاپی حتماً این کار را می‌کردی! در خاطر دارم که زمان ما حتّی معلّم‌های‌مان هم غذای خود را پنهان می‌کردند، اگر در این جامعه حرف از تواصی به صبر بزنی تو را محکوم به دیوانگی می‌کنند، در این جامعه قانونِ جنگل است، برای چه مثالِ مدرسه را زدم؟ چون در آن ابتلاء زیاد است، می‌گوییم همه حمله می‌کنند، طرف می‌گوید من دیروز لقمه آورده بودم و همه حمله کردند! اگر فردا دیگری لقمه بیاورد نفرِ قبلی می‌گوید چطور زمانی که من لقمه آوردم او به من حمله کرد، پس من هم به او حمله می‌کنم! آقا! یک عدّه‌ی دیگری غصب کرده‌اند! تو که حقّ غصبِ مجدد نداری! ولی به نوعی مسابقه گرفتار می‌شوند، اصلاً بعضی‌ها معروف بودند، همیشه اصلِ لقمه را فلانی می‌زد! مثلاً به او پنجه طلا می‌گفتند، یعنی فضای این کار هم افتخار کردنی است.

من نمی‌خواهم در روضه بروم که شما ببینید این زمینه آن زمینه است که تا زیرِ سینه‌ی اسبِ من طلا بریزید… او هم غصب کرده است، رفته است و غارت کرده است!… این خیلی خطرناک است.

خدای متعال شهید هادی رحمه الله علیه را رحمت کند، مدیرِ مدرسه‌ای که ایشان معلّم ورزش آن مدرسه بود می‌گفت: صبح می‌آمد و می‌دید این بچه‌ها چون در منطقه‌ی فقیرنشین بودند و عمدتاً شام نخورده‌اند، حقوقِ خود را نان بربری و پنیر می‌خرید… ببینید باید چقدر فرق باشد، تازه در فضایی که اگر فقر بیشتر باشد ممکن است این… یک وقت است که تفریحی غصب می‌کند که این هم وحشتناک خطرناک است، یک وقتی است که احساسِ نیاز هم می‌کند و فکر می‌کند باید از دیگران برطرف کند… می‌گفت: شهید هادی حقوقِ خود را نان بربری و پنیر می‌خرید و صبح لقمه می‌کرد و به بچه‌ها صبحانه می‌داد…

بیخود نیست که می‌بینید ناگهان یک نفر رفته است و هنوز نمی‌دانیم قبرِ او کجاست و… این همه آدم و این شخص یک تنه… حالا من نه جنگ دیده‌ام و نه… ما فقط پلو خورشتِ انقلاب را خورده‌ایم، ما مثل خیلی‌ها جهاد نکرده‌ایم که جان بدهیم و آسیب ببینیم، لذا از این اندازه بیشتر عرض نمی‌کنم؛ بیخود نیست که یک نفر اینطور محبوب می شود، خودِ من چند نفر را دیده‌ام که تغییر کرده‌اند.

کنار مرقدِ شهیدی که نزدیک قطعه‌ای است که والده‌ی ما هم همانجا دفن است، ما می‌خواستیم از آنجا به سمت قطعه‌ی شهداء برویم، یک نفر آمد صحبت کرد و گفت: حاجی! من هم حرّ شهید هادی هستم! اگر خودم با چشمانِ خود ندیده بودم باور نمی‌کردم، گفت: این عکس‌های من را ببین که برای چهار سال قبلِ من است، این دستِ مرا ببین که برای چهار سالِ قبل است…

حرکت در خلاف مسیر خیلی سخت است، شما ببینید در آن فضایی که اصلاً با افتخار لقمه را می‌کَنَند اگر یک نفر آنجا بود که مناعت طبعِ خود را حفظ می‌کرد… این کار خیلی مشکل است! به او بهتان می‌زنند! خودتان در ذهن‌تان مرور کنید و ببینید که اگر یک بچّه مثبت بخواهد آنجا آن کار را نکند چه بلایی بر سرِ او می‌آید! اگر همین صحنه را بزرگ کنید تبدیل به همین صحنه‌ی اجتماع می‌شود که بهتان می‌زنند! باید از همین کوچک‌ها شروع کرد. دریا برای آن کسی شکافته می‌شود که خلاف مسیر حرکت می‌کند، چون کارِ سختی می‌کند! «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»[۹]، هر کسی پایمردی ندارد.

روضه

امشب شبِ جمعه است، روایات می‌گویند مادر سیّدالشّهداء سلام الله علیها به مرقد مطهّرِ فرزندشان اشراف دارند، برای زوّار دعا می‌کنند، از امام صادق علیه السلام روایت داریم که نزدِ حضرت آمدند و گفتند: ما نسبت به کربلا دور هستیم و نمی‌توانیم به کربلا برویم، می‌شد طورِ دیگری هم استدلال کرد اما حضرت فرمودند از دور هم همانطور است، حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها نیازی ندارند که از فاصله‌ی نزدیک باشد، او اشراف دارد!

وقتی به حرم امام رضا علیه السلام می‌رویم همین مطلب را می‌گوییم دیگر «اَشْهَدُ اَنَّکَ تَشْهَدُ مَقامیَ»[۱۰]

امشب هم شبِ جمعه است و هم در حال نزدیک شدن به عاشورا هستیم، ما از این نگران هستیم که این خیمه‌ی امام حسین علیه السلام… چشم به هم بزنیم و فرصت تمام بشود و جمع بشود و من همان کسی باشم که هستم، روز قیامت ببینم که بعضی‌ها پرواز کرده‌اند و ملحق شده‌اند… «یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم»

زمینه‌ی توسّل‌مان هم فراهم است، حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام یک کاری کرده است که هیچ گناهکاری در این عالم نیست که از این موضوع ناامید باشد که حضرت دستِ او را بگیرد! چون دستِ کسانی را گرفته است که باور نکردنی است! حضرت شمر و عمر سعد را دعوت کرده است! روز عاشورا که این اندازه مسخره کردند مدام صحبت کرده است!

حرّ مقابل سیّدالشّهداء علیه السلام قرار گرفت، سپاه سیّدالشّهداء علیه السلام بیست روز در مسیر بود و داغدار بود… مقابلِ حضرت قرار گرفت، حضرت فرمودند: خودتان نامه نوشته‌اید! حرّ گفت: نامه‌ای به ما نرسیده است، نامه‌ها را آوردند و او دید! در پاسخ گفت: ما نیستیم! ما این نامه‌ها را نداده‌ایم!

امام حسین علیه السلام فرمودند: می‌خواهی چکار کنی؟ او گفت: من تحت فرمان امیر عبیدالله زیاد هستم، باید به او ملحق بشوی!

حضرت فرمودند: من نمی‌آیم! گفت: من فعلاً دستور جنگ با شما را ندارم ولی اگر دستور بدهند می‌جنگم، فعلاً به من گفته است که شما را مشایعت کنم، نه می‌توانید برگردید، نه می‌توانید جلوتر بیایید، به یک مسیری برو… دو شب گذشته عرض کردم که نامه به او رسید که فقط به یک مسیری برو فایده‌ای ندارد، نباید به جایی که خوش آب و هوا است برود، نباید به جایی که سایه دارد برود، نباید به جایی که درخت دارد برود، نباید به جایی که دسترسیِ نزدیک به آب دارد برود… خُب دختر بچّه در این کاروان بود، زن باردار در این کاروان بود، ناموسِ خدا در این کاروان بود، خسته بودند… گفت: دستور رسیده است و من به مُرِّ دستور عمل می‌کنم!

سیّدالشّهداء علیه السلام یک نگاهی به او فرمودند، وقتی حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام خواستند حرکت کنند سپاه را مقابل حضرت قرار داد، خلوت‌ترین لحظه‌ی سپاه سیّدالشّهداء علیه السلام هم همین موقع بود، بعد از شهادت حضرت مسلم علیه السلام همه رفته بودند، یک عدّه هم بعداً در کربلا ملحق شدند…

هر کسی در این شرایط باشد می‌گوید یک طوری یک ضربه به این بزنیم، یک دشنام به او بدهیم، مولای ما در حال رصد کردن بودند که ببیند چه زمانی می‌توانید این بنده را… حرّ در حال عرض اندام بود اما سیّدالشّهداء علیه السلام سیر می‌کردند که ببینند چه زمانی می‌تواند او را منقلب کند…

وقتی مقابل سیّدالشّهداء علیه السلام را گرفت و سینه را سپر کرد و آماده شده بود و می‌گفت: نمی‌گذاریم! اگر جلو بیایی با تو می‌جنگیم!… حضرت فرمودند: مادرت به عزای تو بنشیند.

این حرف فحش نیست، عرب وقتی می‌خواهد به کسی بگوید که مادرِ تو، تو را خوب تربیت نکرده است که حق‌مدار باشی، لذا شایسته‌ی این است که تو بمیری و او در عزای تو شرکت کند، دشنام نیست که تصوّر کنید سیّدالشّهداء علیه السلام یک فحشی به او داده است که بگویید چطور شده است که سیّدالشّهداء علیه السلام فحش داده است!

ولی کسی که فرمانده‌ی نظامی است، سیّدالشّهداء علیه السلام در کربلا به کسی چیزی نگفت، در مقاتل این عبارات بسیار زیاد است که ما نمی‌توانیم بخوانیم که وقتی سیّدالشّهداء علیه السلام صحبت می‌کردند نسبت به صدّیقه‌ی طاهره سلام الله علیها جسارت می‌کردند…

او فرمانده‌ی نظامی است ولی گفت: اگر هر کسی غیر از تو بود من پاسخِ او را می‌دادم، مادرِ تو فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است…

یا زهرا! «مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ»[۱۱]

شب جمعه است، پدِ شما فرمود اگر شب گدایی درِ خانه‌ی‌تان آمد او را رد نکنید…

ادب کرد… البته اینجا که ادب کرد هنوز خیلی ادب نکرده است، توقّع سیّدالشّهداء علیه السلام برای اینکه جذب کنند بالا نبود، جناب حرّ گفت: مادر شما فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها است و من حرفی نمی‌زنم، ولی اجازه نمی‌دهم بیایید، اگر بیایید می‌جنگم!

سیّدالشّهداء علیه السلام در مسیری رفتند که معلوم نیست کجاست، هدفی نبود، همینطوری در بیابان و زیر نور مستقیم آفتاب بودند… در دلِ او اینطور بود که بلکه درگیری نشود، روز هفتم شد و حبیب آمد، حبیب را گرفتند، تنها مرتبه‌ای است که سیّدالشّهداء علیه السلام اینطور در کربلا آماده‌ی درگیری شده است، حضرت جلو آمدند و فرمودند: با شما می‌جنگم! حبیب برای ما آمده است! حبیب از راهِ دور آمده است، سیّدالشّهداء علیه السلام حتّی برای جذب خیمه‌های اطراف برنامه داشتند، حبیب از کوفه آمده است… حبیب را از دستِ حرّ گرفت، محاصره مدام شدید‌تر شد، آب قطع شد… چه کردی حسین جان!

می‌شد نگاه مثل شمر به جناب حرّ بشود، یک قدم برداشت و نمی‌دانم سیّدالشّهداء علیه السلام با دلِ او چکار کرد، روز عاشورا که شد می‌دیدند که او مانندِ مارگزیده به خود می‌تابد، بعضی‌ها به او گفتند آیا ترسیده‌ای؟ تو به جنگ‌های زیادی رفته‌ای، این که جنگ نیست، مگر این‌ها چند نفر هستند؟ جنگ‌ها رفته‌ایم که هم‌اندازه هستیم، لشکر مقابلِ لشکر است، تو فرمانده بودی، گفت: خود را بین بهشت و جهنّم می‌بینم…

رو ندارد که بیاید، پیشِ خود می‌گوید که اصلاً مگر برای من هم جایی هست؟ از شبِ نهم به بعد صدای العطش اطفال بلند است، پیش خود می‌گوید: من دلِ حضرت زینب سلام الله علیها را سوزانده‌ام…

اصلاً فکر نمی‌کرد بشود، تصمیم گرفت و گفت می‌روم و رو می‌زنم، «وَفَدتُ إلی الکَریم» درِ خانه‌ی کریم می‌روم… امید هم نداشت، اصلاً از سوالِ او مشخّص است…

وقتی در حال رفتن بود آسمان را نگاه کرد و گفت: «اَللّهُمَّ اِنّی اَرعَبتُ قُلُوب اَحِبَّائِک»… خدایا! من دل لرزانده‌ام، دلِ ناموسِ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را لرزانده‌ام…

مقابلِ حضرت آمد و سرِ خود را بلند نکرد، گفت: السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ… اینطور هم می‌خرید؟… «هَل لِیَ مِن تَوبَه؟» آیا امیدِ توبه برای من هست؟ حضرت فرمودند: «نَعَم! یَتوبُ الله عَلَیک، إنزِل…» خوش آمدی! منتظرِ تو بودم…

هر کسی می‌خواست به میدان برود باید خیلی اصرار می‌کرد تا حضرت قبول کنند، این شخص استثنائی است، جناب حرّ علیه السلام عرضه داشتند: می‌شود من بروم؟ حضرت فرمودند: تو برو، تو زود برو، صدای العطش تو را اذیّت می‌کند…

به میدان رفت و خطبه خواند، جنگید، نوشته‌اند که آنقدر به ایشان نیزه پرتاب کردند سپرِ ایشان مانند خارپشت شد، برای آن‌ها خیلی بد بود که فرمانده‌ی لشکر این طرف بیاید، بجای اینکه تیر بزنند نیزه می‌زدند…

خدای متعال شهدای ما را رحمت کند، می‌گویند بعضی اوقات این‌ها را با تیرهایی می‌زدند که به نفر نمی‌زدند، از بس کینه داشتند…

آنقدر جناب حرّ علیه السلام را با نیزه زدند که سپرِ مبارکِ ایشان مانند خارپشت شد، البته نه از تیر، بلکه از نیزه!

وقتی به زمین افتاد ننوشته‌اند که امام حسین علیه السلام را صدا کرده باشد، چون اگر امام به وسط میدان می‌آمدند به خطر می‌افتادند… یک لحظه چشمان مبارک خود را باز کرد… دید سرِ او در آغوش سیّدالشّهداء علیه السلام است…

حضرت اول دلجویی کردند و فرمودند: «أنتَ الحُرّ کَما سَمَّتکَ اُمُّک» تو آزادمرد هستی همانطور که مادرِ تو نامِ تو را گذاشته است…

من در کربلا ندیده‌ام که امام حسین علیه السلام جز اینجا برای شهیدی مدّاحی کرده باشند، اینجا بالای سرِ او نگاه کردند و دیدند این حرّ اگر آن طرف بود به غنیمت می‌رسید اما این طرف نیزه‌ها به بدنِ او خورده است…

جناب حرّ علیه السلام با حالتِ شرم از دنیا رفت… در شهدای کربلا چند نفر را بیشتر نداریم که اینطور باشند، یکی جناب حرّ علیه السلام است که با شرم از دنیا رفت، یکی قمر بنی هاشم علیه السلام است….

سیّدالشّهداء علیه السلام هم برای او ارزش خاصّی قائل شدند، بالای سرِ او مدّاحی کردند و فرمودند: «لَنِعْمَ الحُرُّ حُرُّ بَنی رِیاحِ» آزادمرد فقط تو هستی حرّ بنی ریاح… «صَبورٌ عِنْدَ مُشْتَبَکِ الرِّماحِ» نیزه زدند و صبر کردی…

حسین جان! برای تو بمیرم…

سرِ تائب را به آغوش گرفتی و برای او خواندید…

ساعاتی گذشت، خودِ ایشان تنها در قتلگاه ماندند، کسی نبود، کسی بالای سرِ ایشان نبود، در حالِ ذکر گفتن بودند، در لهوف است که حضرت سکینه سلام الله علیها می‌فرمایند: جدّه‌ام حضرت زهرای اطهر سلام الله علیها را در خواب دیدم، برای امام حسین علیه السلام اینطور می‌خواندند: «وا ذَبیحا… وا غُربَتا… وا حُسَینا… بُنَیَّ… قَتَلوک… وَ ما عَرَفوک…

 


پی نوشت:

[۱] سوره ی مبارکه ی غافر، آیه ی ۴۴

[۲] سوره ی مبارکه ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸

[۳] صحیفه ی سجّادیه، صفحه ۹۸

[۴] سوره مبارکه هود، آیه ۸۱ (قَالُوا یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَلَا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ)

[۵] سوره مبارکه شرح، آیه ۵

[۶] سوره مبارکه حجرات، آیه ۶ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ)

[۷] المناقب، ابن شهر آشوب، جلد ۴، صفحه ۸۹ (… ثُمَّ دَعَا الْحُسَیْنُ بِدَوَاهٍ وَ بَیَاضٍ وَ کَتَبَ هَذِهِ الْوَصِیَّهَ لِأَخِیهِ مُحَمَّدٍ. بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّهِ أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّهَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ أَنَّ السَّاعَهَ آتِیَهٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّهِ جَدِّی ص أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی وَ أَبِی‏ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیَّ هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یَقْضِیَ اللَّهُ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْقَوْمِ بِالْحَقِّ وَ هُوَ خَیْرُ الْحاکِمِینَ وَ هَذِهِ وَصِیَّتِی یَا أَخِی إِلَیْکَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ. قَالَ ثُمَّ طَوَى الْحُسَیْنُ الْکِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ خَرَجَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ)

[۸] خطبه ۲۸۹ نهج البلاغه

[۹] سوره مبارکه شرح، آیه ۶

[۱۰] زیارتنامه‌ی امام رضا علیه السلام

[۱۱] سوره مبارکه یوسف، آیه ۸۸ (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَهٍ مُزْجَاهٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ)