اینکه در روایات وجود دارد که ولایت ما اهل بیت صعب مستصعب است؛ یک معنای آن حقیقت ولایت و فهم معارف ولایت و اینها است، امّا اینکه در روایت است که ولایت سخت است، از عهدهی کسی برنمیآید و اسلام بر پنج چیز بنا شده است؛ نماز و روزه و حج و زکات و ولایت « وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ»[۱] معنای ولایت اینجا معارف ولایت نیست؛ اعتقاد به ولایت نیست. چرا؟ چون اگر اینجا معنای این بود که اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز و روزه و حج و زکات و ولایت. یعنی اعتقاد به امامت امیر المؤمنین علیه السّلام. آن وقت شما حق داشتی بپرسی ببخشید اسلام بر پنج چیز بنا شده است، توحید نیست؟ توحید کجا است؟ اسلام بر پنج چیز بنا شده است، نماز از توحید مهمتر است؟ نماز فرعی از فروع فروع توحید است. روزه از توحید مهمتر است؟ حج از توحید مهمتر است؟ زکات از توحید مهمتر است. چرا «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ»؟ باید بگویی توحید نبوّت معاد آن وقت بگویی ولایت میگوییم ولایت هم استمرار نبوّت است. یعنی اعتقاد به امام اهل بیت علیهم السّلام. ظاهراً اینجا ولایت به معنای اعتقاد به امامت اهل بیت علیهم السّلام نیست. اگر میخواست اینطور باشد یعنی مسئلهی ولایت اعتقادی بود، آن چهار تا فقهی -نماز و روزه و حج و زکات- اینها چه سنخیّتی با هم داشتند. یعنی اسلام بر یک امر اعتقادی و چهار امر فقهی بنا شده است؟ آن وقت اینجا جای توحید کجا است؟
به نظر میآید این روایت که مجموعهی روایات هم است، از چند امام ما هم رسیده است. میخواهد بفرماید اگر بخواهی به اسلام عمل بکنی، عمل اسلامی پنج رکن اصلی دارد. یعنی وقتی اعتقادات را باور کردی، حالا میخواهی عمل بکنی باید پنج تا کار انجام بدهی. چون نماز چیست؟ نماز تبلور اعتقاد به توحید است. موش پرستها که نماز نمیخوانند. نماز تبلور اعتقاد به توحید است. روزه هم همینطور. باور به توحید نباشد که آدم روزه نمیگیرد. حج هم همین است. پول هم همین است. زکات دادن و زکات هم لزوماً آن زکاتی که در ذهن من و شما است نیست، اخراجات مالی است. یعنی خمس و زکات و انفاق و اینها است. باید بحث بشود که اینجا کدام زکات است. خیلی جاها وقتی میگویند: زکات یعنی پول دادن. پول دادنهای لازم. آدم همینطور که پول نمیدهد. یک پاپاسی هم آدم پول نمیدهد. اگر اعتقادی نبود که آدم خمس بدهد، من برای چه خمس بدهم که اینها بخورند! اعتقاد به توحید نباشد که آدم پول نمیدهد. تا باور نباشد که آدم پول خرج کسی نمیکند. چهار تای آنها عملی است و تبلور توحید است. یعنی توحید را اعتقاد دارم، نماز میخوانم و معنی ندارد یکی از آنها اعتقادی باشد.
پس اینجا باید ولایت آن هم عملی باشد. یعنی ولایت او عملی باشد یعنی ولایت مداری. ولایت مداری یعنی چه؟ یعنی چون من اعتقاد به ولایت دارم، حالا یک سری عمل انجام بدهم، آن عمل چیست؟ خوب من میدانم امیر المؤمنین سلام الله علیه مفترض الطّاعه است. من میدانم مرجع تقلید مفترض الطّاعه در دایرهی مرجعیّت خود است. اینها را میدانم. نماز فقط میدانم حیّ قیّوم واحد احد فرد صمد است که نیست. یک کاری میکنم. از من ساقط هم نمیشود حتّی اگر دارم غرق میشوم. ولایت مداری یعنی اینکه من میدانم امیر المؤمنین علیه السّلام مفترض الطّاعه است؛ حالا باید به این مفترض الطّاعه بودن عمل بکنم. یعنی او را واقعاً در عمل خود مفترض الطّاعه ببینم. مثلاً چه؟ در جامعهی کبیره میخوانیم. «مُفَوِّضٌ فِی ذَلِکَ کُلِّهِ إِلَیْکُمْ»[۲] امور خود را به شما واگذار میکنم. من امامت تو را باور میکنم، به امامت تو عمل میکنم. یعنی آنجایی که تو دستور میدهی، من یک نظر دارم، تو یک نظر داری، من نظر تو را انجام میدهم. بلکه من همه چیز خود را به تو واگذار میکنم. همهی امور خود را به تو واگذار میکنم. «مُفَوِّضٌ فِی ذَلِکَ کُلِّهِ إِلَیْکُمْ … وَ قَلْبِی لَکُمْ مُسَلِّمٌ وَ رَأْیِی لَکُمْ تَبَعٌ»، رَأْیِی لَکُمْ تَبَعٌ» یعنی چه؟ یعنی من اصلاً نظر نمیدهم. ولایت مداری یعنی اینکه هر چه شما بگویی انجام میدهم. حالا چرا گفته است: «(و ما نودی) وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ»[۳]؟ نماز که از توحید نشأت میگیرد؛ چرا «(و ما نودی) وَ لَمْ یُنَادَ بِشَیْءٍ کَمَا نُودِیَ بِالْوَلَایَهِ»؟ برای اینکه آنجایی که تزاحم نیست که اصلاً اختلافی نیست. بگوید آقا من صبح نماز صبح بخوانم یا روزه بگیرم یا خمس خود را بدهم؟ میگوید: همهی این ها.
اصلاً بین اینها اختلافی نیست. اختلاف کجا است؟ اختلاف آنجا است که میگوید در آن جامعهای که امیر المؤمنین علیه السّلام میخواست جمل را راه بیندازد و سپاه خود را از مدینه به بصره ببرد، اخلاقیها میگفتند: ریختن خون مسلمان حرام است. واقعاً هم همینطور است، ریختن خون مسلمان حرام است. در خوارج که اصلاً کار از این هم سختتر بود. حوزهی علمیّه علیه امیر المؤمنین علیه السّلام قیام کرد. همه ریش بلند همه قاری، همه حافظ. اصلاً ما در تاریخ دو جا داریم: «لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ»[۴] شبها که میشد صدای وز وز مثل کندوی عسل، ههمه میآمد شب عاشورا و شبها در خیمههای خوارج. سپاه امیر المؤمنین علیه السلام این طرف هستند، سپاه آنها آن طرف هستند نزدیک به هم. شب که میشود اینها ضجّه میزنند، نماز شب میخوانند. برای چه بروم اینها را بکشم؟ سخت است. آنجایی که تزاحم وجود ندارد، سخت نیست. خمس خود را بدهم یا نماز بخواهم، میگوید: هر دوی آنها را انجام بده. امّا آنجا که باید یکی از آنها را انجام بدهی، ریختن خون مسلمان حرام است. جنگ با اهل بغی هم واجب است. کدام اولویت دارد؟ یکی از معانی ولایت ما صعب مستصعب است، این است. چون نظر من متمایل به این است که اوّلی را انجام بدهم، امام مسلمین میگوید: دومی را انجام بدهید و قرار هم بر این بود که هر کسی نظر خود را انجام بدهد، اصلاً ولایت دیگر معنی نداشت، ولایت نمیخواست. هر کسی به هر تصمیمی که رسید عمل بکند. همه با ذکر یک صلوات در اختیار خود باشند، همه به تشخیص خود عمل بکنند. این دیگر حکومت اسلامی نبود. مثل اینکه من در غار زندگی میکنم، شما هم در غار بغل. من به مصالح خود عمل میکنم، شما هم به مصالح خودت. آن چیزی که کار را سخت میکند این است تمام دعواها را اگر نگاه بکنید حزب اللّهیهایی که با اهل بیت علیهم السّلام درگیر شدند، منظور از حزب اللّهیها دینداران است آنها که میگفتند: چرا امام سجّاد علیه السّلام قیام نمیکند؟ امام صادق علیه السّلام ده هزار تا یار دارد، ۳۰ هزار سکهی طلا پول لباس برای امام رضا علیه السّلام دادند، اینها پای کار نبودند در این حد که ۷۰ نفر از آنها کشته بشوند؟ یعنی واقعاً زمان امام صادق علیه السّلام ۷۰ نفر آدم نداشتیم کشته بشوند؟ اینکه تفاوت رفتاری است. پس حسینی عمل نکردند. یعنی اگر شما ولایت را حذف بکنی، هیچ وقت نمیتوانی از بند این تعارضها خارج بشوی. مشکل تمام نمیشود. چرا الآن این کار را کردی؟ اگر بخواهم مثال بزنم من تا فردا صبح مدام میتوانم مثال بزنم که میشود به امیر المؤمنین علیه السّلام اشکال کرد. یعنی اگر شما برداشت دین نباشد… البتّه بحث راجع به امام معصوم برای ما… چون الآن در عصر امام معصوم نیستیم. الآن حکومت در دست امام معصوم نیست که با آن درگیر بشویم، الآن امام معصوم دست در جیب من نمیکند، بگوید: این پول حرام است بده. الآن امام معصوم علیه السّلام من را از خانهی خود بیرون نمیکند که بگوید: این خانه برای تو نبود، حقوق خود را برگردان. الآن امام معصوم خوب است، چون نیست که با من درگیر بشود و بعد هم میگویم: خاک بر سر آن کسانی که مقابل علی سلام الله علیه ایستادند.
امّا در مسائل فقهی آن که شکّی نیست، در اطاعت از مرجع اگر نگاه بکنید ما مرجع فراوان داریم که… از مراجع معاصر بارها دفتر ایشان اعلام کرده است ایشان مصلحت نمیداند راجع به قمه زنی نظر بدهد. این یعنی چه؟ آقای مرجع تقلید نظر خود را بگو در شرایط فعلی حرام است یا نیست. به او هم نسبت دادند که ایشان حرام میداند، بلافاصله دفتر ایشان اعلام کرد که نخیر، اینها دروغ است، ایشان نمیخواهد راجع به این موضوع نظر بدهد. خوب نظر بدهد بگوید: حلال است. گفتن اینکه حلال است که مشکلی ایجاد نمیکند، اتّفاقاً حسین چیها میگویند کار خوبی کرد، پرچم شعائر را بالا برد. با دستگاه سیّد الشّهداء درنیفتاد. وقتی نظر نمیدهد معلوم است که نظر او چیست، چرا نظر نمیدهد؟ چون اگر نظر بدهد اطاعت نمیکنند او را تخریب میکند و آسیبهای دیگر اتّفاق میافتد.
شما امروز خیلی از احکام اسلامی را نمیتوانید در جامعه تلویزیون بیان بکنید. چه کسی جرأت دارد برود راجع به احکام موسیقی در تلویزیون صحبت بکند؟ چون اوّل از همان شخص عبور میکنند فقیهی که این فتوا را بدهد اصلاً نمیخواهند. آنجایی که قرار است که بیاید روی نظر من، نظر من را کنار بزند یا آنجایی که امیر المؤمنین صلوات الله علیه شهید شده است، الآن ما میگوییم خاک بر سر خوارج، خاک بر سر اهل جمل. خود را نمیتوانیم در مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام قرار بدهیم، چون ما در مقابل امیر المؤمنین علیه السّلام نمیایستیم.
ولی اگر دقّت بکنم که من آنجاهایی که حجّت در اطاعت دارم، آنجا حجّت در اطاعت دارم، رد کنندهی حکم مرجع تقلید در مرجعیّت او در حقیقت رد کردن حکم امام است. رد کردن مسلم در کوفه، رد امام است، مسلم که معصوم نبود، مسلم –حالا مثال بزنم- تشخیص داد وقتی هانی را گرفتند، باید برود از هانی دفاع بکند و سلیمان صرد خزاعی گفت: نه، من صبر میکنم تا خود او بیاید. این بهترین و آسانترین کار است الآن صبر میکنم تا خود امام زمان بیاید. هزینهای ندارد. چه شد مسلم تنها شد؟ مسلم که امام معصوم نیست. ممکن است خطا بکند. تشخیص ما این است که مسلم سفیر امام است، وصی و جانشین امام حسین علیه السّلام که نیست. تشخیص داده است قیام بکند، ما تشخیص نمیدهیم قیام بکند. او به تشخیص خود عمل بکند، ما هم به تشخیص خود عمل میکنیم. خوب آن شد که شد. مسلم هم که معصوم نبود. کجا سخت است اتّفاق بیفتد؟ دقیقاً همینجا. خیلی هم راحت هم میشود آن را توجیه شرعی کرد. ما حجّت نداریم، مسلم که معصوم نیست، ممکن است خطا بکند، ما به نظر خود عمل میکنیم. هزار نوع از این مثالها میتوان درآورد و خدا میداند باید به خدا پناه برد از اینکه یک روزی امام زمان سلام الله علیه تشریف بیاورند و ما در مقابل ایشان نیاستیم.
[۱]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۸٫
[۲]– زاد المعاد – مفتاح الجنان، ص ۲۹۹٫
[۳]– الکافی (ط – الإسلامیه)، ج ۲، ص ۱۸٫
[۴]– بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۳۳، ص ۳۸۶ و همان، ج ۴۴، ص ۳۹۴٫
پاسخ دهید