بامداد روز چهارشنبه مورخ ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۰ مصادف با شب اول ماه مبارک رمضان، جلسه هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام با سخنرانی حجت الاسلام حامد کاشانی با موضوع «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- عظمت ماه مبارک رمضان
- اهمیّت «قول سدید»
- متأسفانه سیاستزده شدهایم
- بایستی ببینیم که عقاید خود را از کجا آوردهایم؟
- اولویتهای مندرآوردی
- بحث عقلی یعنی چه؟
- آیا باید ما دربارهی امام معصوم اظهار نظر کنیم؟
- اینکه ما نوکر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشیم خیلی زیادهگویی است
- این عقاید ماست که جبههبندی درست میکند
- بداء را جدّی ببینیم
- زرهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه پشت ندارد!
- حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مواجه با خطای «خالد بن ولید»
- روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عظمت ماه مبارک رمضان
از یاد من نمیرود که وقتی در ماه مبارک رمضان به محضر بعضی از اساتید میرسیدیم، آن بزرگواران خیلی از حرف زدن ابا داشتند، حتّی در یاد دارم که وقتی از بعضی از بزرگواران سؤال میکردیم میگفتند اگر عجلهای نیست بعد از ماه مبارک رمضان پاسخ بدهیم، به خودشان و به ذکر مشغول بودند، بالاخره ماه مبارک رمضان خبرهایی برای اولیای خدای متعال است که امثال من از آن بیخبر هستیم، ولی از یک جهت برای رفوزهها و تجدیدیها و عقبماندههایی مانند من هم هست، هر روز اولیای خدا روز خداست، آن بزرگواران هر روز اهل عبادت هستند، رجب دارند، شعبان دارند، عبادت دارند، «الَّذِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرَامِهِ»،[۴] عبادت میکردند، منِ بیچاره هستم که اگر ترس از عقاب نباشد نمیآیم، اگر شدّت رحمت خدای متعال نبود روزهی ماه مبارک رمضان را هم واجب نمیکرد و باز هم من نمیآمدم، مانند دو ماه گذشته محروم بودم، از این حیث ماه رمضان ماه رحمتِ حیرتانگیزِ خدای متعال برای بیچارههاست، که دیگر بلاتشبیه مانند کسی که میخواهد شما را برای صرف شام در خانهی خود نگه دارد و اگر بخواهید بروید میگوید «به جان خودت به من برمیخورد»، خدای متعال فرموده است: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ»،[۵] واجب است، این «واجب است» یعنی اگر روزه نگیری به من برمیخورد و عقوبت دارد، و قبلاً در ماه رجب و شعبان با زبان خوش با من صحبت کرده بود که گذشت، از شدّت رحمتِ خدای متعال است که ما از ترس عقوبت او میآییم، البته این ماه برای اولیای خدای متعال ماه ترک گناه و ترک لغو نیست، ماه نتیجه است، بعضی از مسیرهای سلوکی ماه مبارک رمضان را نهایت سالِ سلوکی میدانند، البته برای بعضی دیگر اینطور نیست و طور دیگری میگویند.
اهمیّت «قول سدید»
فکر کردم اگر بخواهیم با یکدیگر گفتگو کنیم، در این شرایط کرونایی که کسی با بحث محدودیت و جریمه میآید، گوینده را خیلی به زحمت میاندازد و بار سنگینی به دوش گوینده است که کمتر وقت شما را تلف کند.
لذا قصههای زیادی در ذهن بنده هست که بگویم، اگر قسمتهایی از همان مباحثی که برای سحر آماده میکنم را همینجا بگویم وقت کم میآید، اما زمانهایی که هیاهو و سر و صدا و هیجان نیست و کمی شور کم است وقتِ فکر کردن است.
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلًا سَدِیداً»،[۶] ای بندگان خدا تقوا پیشه کنید و قول سدسد داشته باشید، مانند سد محکم باشد و درز نداشته باشد، سوراخ و منفذ نداشته باشد، حرف محکم بزنید.
اولین معنی «قول» کلام است، «قول سدید» یعنی محکم و درست و دقیق بگویید، اما «قول» معانی دیگری هم دارد، «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ»،[۷] به اراده هم قول میگویند، به نظر هم قول میگویند، مثلاً میگویند به فلان موضوع قائل هستم، مثلاً میگویند قولِ فلانی در فلان مسئله.
ما عقاید خودمان را از کجا آوردهایم؟
اگر ببینم میتوانم بحث را عرض کنم و شما را خیلی به زحمت نمیاندازد، بنا دارم «سیر تکوّن عقاید شیعه» را با شما گفتگو کنم.
بالاخره ماه مبارک رمضان است، ما این عقاید خودمان را از کجا آوردهایم؟ جریانهای سیاسی و اجتماعی و احزاب و نحلههای فکری برای ما چقدر باور تولید میکنند؟ ما اگر عقاید خودمان را بررسی کنیم چقدر از آنها را از جاهای درست گرفتهایم و چقدر از آنها اینطور بوده است که آنقدر گفتهاند و به گوش ما خورده است به یک باور تبدیل شده است؟ چقدر از آنها بطورِ اصیل به باور تبدیل شده است و چقدر از آنها قلّابی است؟
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند: «لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَیْسَ مِنْهَا»،[۸] وقتی تیرهای آزمایش را میانداختند، آن تیری که ناقص بود و صاف نمیرفت و انحراف داشت، صدای بیشتری در هوا داشت، حضرت فرمودند: «لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَیْسَ مِنْهَا»، صدای آن تیر قلّابی درآمد.
کدامیک از عقایدِ ما عقیدهی ماست، آن هم عقیدهی شیعهی نخستین؟ کدامیک از عقایدِ ما بعداً تولید شده است و به ما رسیده است؟
متأسفانه سیاستزده شدهایم
ما در شرایطی هستیم که آنقدر سیاستزده هستیم که اگر ما بخواهیم راجع به دین و عقاید هم حرف بزنیم، ممکن است من یا شما یا دیگران نگاه کنیم و ببینم که این حرفها با کدام گروه و حزب متناسب است! این هم از بدبختیهای دورهی غیبت است.
یعنی مانند این میماند که فرض بفرمایید گروه «الف» بگویند که از نظر ما کرونا واگیر ندارد، گروه «ب» هم بگویند واگیردار است، این موضوع چقدر مسخره است؟ مسلّماً بایستی برای این موضوع به پزشکها مراجه کرد نه به احزاب سیاسی!
ولی عقایدِ ما از این مسخرهتر دستمالیِ جریانهای فکری و سیاسی و نحلهها شده است.
لذا مهم این است که ما با چه استدلالی چه عقیدهای داریم، بعد برای اینکه بفهمیم که نکند ما را کانالیزه کرده باشند، نکند ما را شستشوی مغزی داده باشند، نکند در پروپاگاندایی آنقدر گفته باشند که باورِ ما اینطور شده باشد، لذا استدلال هم میپذیریم و میگوییم درست است و منطقی است و خوب است!
بایستی ببینیم که عقاید خود را از کجا آوردهایم؟
لذا باید ببینیم که آیا شیعهی نخستین هم اینطور فکر میکرده است یا نه؟ آیا شیعیانِ زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم اینطور فکر میکردند یا نه؟ یا اینکه مثلاً خودِ ما اینطور تصمیم گرفتهایم که اینطور باشد؟ در این صورت باید بگوییم که از چه زمانی تصمیم گرفتهایم که اینطور فکر کنیم؟ چه چیزی باعث شد که تصمیم بگیریم و اینطور فکر کنیم؟ مناسبتهای دینی ما زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه مناسبتهایی بوده است؟ کدامیک از آنها اصیل است و کدامیک اصیل نیست؟
زمانی هست که اصیل نیست اما کارِ بدی هم نیست، ما میفهمیم و انجام میدهیم، مانند اینکه نمیدانیم نسبِ یک امامزادهای به کدام امام میرسد، اصلاً نه یک امامزاده، بلکه یک سادات، یک سیّد معاصر، یک نفر از همین آقایان که اینجا نشستهاند و سیّد هستند و فرزند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، من که نمیتوانم آزمایش در ان ای بگیرم که ببینم آیا حتماً سیّد هست یا نه، ما به احترام حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به این عزیزان احترام میگذاریم، این احترام که دروغ نیست، این حقیقت است، چون آن بزرگواران محترم هستند، ما به احترامِ آنها احترام میگذاریم، حال اصلاً ایشان سیّد نباشند!
یک زمانی هست که ما یک کارِ خاص میکنیم، در این صورت دلیل میخواهد، یعنی اگر زمانی روش عبادت بخواهد تغییر کند دیگر دلیل محکم میخواهد، اما زمانی اینطور نیست و مثلاً گفتهاند این امامزاده فرزندِ حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه است، ما به آنجا میرویم و به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه هم عرض ادب میکنیم.
بالاخره ما کمتر از «بولس سلامه» مسیحی و «ابن ابی الحدید» که نیستیم!
«ابن ابی الحدید» میگوید من معتزلی هستم و شیعه نیستم ولی به عشق حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شیعههای ایشان را دوست دارم.
مسلّماً ما نباید در این اظهار ارادت کمتر از «ابن ابی الحدید» باشیم، ما هم میگوییم اینجا نوشتهاند که پسرِ حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه است، در حدّ اینکه برویم و سلام کنیم و عرض ادب کنیم و دو رکعت نماز بخوانیم و هدیهای برای او و اموات بدهیم و یک توسّلی به حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه داشته باشیم، این که اشکالی ندارد، همهی اینها حقیقت است.
لذا خروجی اینکه عرض میکنم «چه چیزی زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اصیل بوده است؟» این نیست که بگویم آنجا شهادت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اصیل بوده است پس باید مابقی مناسبتها را کنار گذاشت، اما انصافاً باید دقت کرد که بعضی از این ولادتهایی که در ماه شعبان تولید شده است، چه لزومی دارد؟ بجای اینکه بگوییم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در ماه شعبان مناجات شعبانیه میخواندند ما برای یک بزرگواری ولادت بگیریم؟ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این کار را نکردهاند، میتوانستند این کار را انجام بدهند، شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هزینه داشت، ولی ولادت گرفتن که خیلی هزینه نداشت، نمیخواهم بگویم مراسم ولادت گرفتن بد است، باید دقیق باشیم، من امید دارم با توجه به اینکه عزیزان در نیمهی شب آمدهاند عرایضِ بنده را با حوصله گوش میدهند، اگر هم خواستند نقد کنند بر روی چشم من!
این موضوع خیلی مهم است که فکر و عمل من به شیعهی نخستین ربط داشته باشد، اگر تفاوت هم دارد باید دلیل من روشن باشد. یا اینکه باید توجّه کنم که آنجاهایی که مانند ماه شعبان «مناجات شعبانیّه» وارد شدهاند من کارِ دیگری نکنم و نسخهی دیگری نپیچم، وگرنه میبینیم که انسان در سال دویست جلسه هیئت میرود ولی سقیفهای است، «سقیفهای» یعنی خودم تصمیم میگیرم چه کسی جامعه را چطور اداره کند، خودم تصمیم میگیرم چگونه دینداری کنم.
در این عرض ما معلوم است که اگر شما یک توسّلی هم به یک بزرگواری پیدا کنید خوب است، ولی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کارِ دیگری میکردند، این نکته مهم است که قرار بر این است که بدانیم ما اولویتهای عقیدتی خودمان را از کجا میگیریم؟
گاهی آنقدر محکم هستیم که اگر کسی بخواهد بیاید و تلنگر بزند مقاومت سنگین هم میکنیم، مقاومتِ سرسختانه، اما باید معلوم باشد که از کجا میآوریم.
اولویتهای مندرآوردی
ما در روزگاری هستیم که دینداران اولویتهای من درآوردی زیادی درست میکنند، مثلاً میگویند اصل در موضوع حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کدام است؟ اصل در موضوع امام زمان ارواحنا فداه کدام است؟ اصل در موضوع حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کدام است؟
برای بیان یک اصل بایستی حتماً یک دلیل محکمی داشته باشید که بگوییم اصل این است، مثلاً بگویید امام صادق صلوات الله علیه فرمودهاند که اصل این است، بایستی روایت معتبر باشد، کتاب آن مهم باشد، سند آن دقیق باشد و در منابع متعدد آمده باشد، علمای ما در زمان ائمه علیهم السلام و راویان، آن را قبول کرده باشند، در این صورت انسان این اصل را روی چشم خود قرار میدهد، اما خیلی از اوقات اینطور است که یک جریان فکری و سیاسی و اجتماعی و نهضتی و حرکتی چون به تحریک نیاز دارد، اصلها را متناسب با نیاز خود تعریف میکند! و ما بعداً عادت میکنیم، و اگر هم کسی بیاید و به ما سُقُلمه بزند و بگوید که این «اصل» نبود، به ما برمیخورد و میگوییم این حرفها یعنی چه؟
بحث عقلی یعنی چه؟
عدّهای نزد امام رضا صلوات الله علیه رسیدند و گفتند…
خیلی از اوقات ما اینطور هستیم که مثلاً مینشینیم و با یکدیگر اینطور میگوییم: به نظر تو اینطور یا آنطور باشد چطور میشود؟ به نظر شما غیبت برای چیست؟ به نظر شما امامت یعنی چه؟ به نظر شما فلسفه قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیست؟ از این حرفها میزنیم!
عدّهای نزد امام رضا صلوات الله علیه رسیدند، حضرت پرسیدند: در مسجد چه خبر بود؟ عرض کردند: مردم در حال صحبت راجع به امامت هستند، مثلاً به نظر شما اوصاف امامت چیست؟ مثلاً ایشان میگوید: زیبا باشد، دیگری میگوید: سواد داشته باشد و انگلیسی بداند، دیگری میگوید شمشیرزن هم باشد بهتر است… حضرت لبخندی زدند و فرمودند: شأن امامت أجل از این است که اینها بنشینند و حرف بزنند و بعد هم بگویند که بحث عقلی کردیم.
بحث عقلی یعنی «برهان عقلی»، نه اینکه «به نظر شما».
دقیقاً مانند این میماند که من به شما بگویم که به نظر شما الآن به چه کسی میخورد که در این جلسه امام زمان ارواحنا فداه باشد؟
اصلاً ما چه فهمی از حضرت حجّت ارواحنا فداه داریم که بخواهیم با عرفِ ارتکازی خودمان ایشان را انتخاب کنیم؟
چقدر مفاهیم عرشی را به زمین کوبیدهایم؟
آیا باید ما دربارهی امام معصوم اظهار نظر کنیم؟
یا اینکه اینطور باشد که یک جا را ببینیم و ده جای دیگر را رها کنیم!
این در موضوع حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم خیلی جدّی اتفاق افتاده است، شما بروید و تاریخ را ببینید، ببینید در قرون مختلف نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چطور فکر میکردهاند.
خوب دقّت کنید! بنده جزو کسانی هستم که تشکیل حکومت اسلامی را بخشی از قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میدانم، منتها بحث آن مفصّل است و در جایی مفصل توضیح دادهام، نمیخواهم به این موضوع متّهم بشوم که بنده مخالف تشکیل حکومت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستم، ان شاء الله انقلابی هم هستم.
اما وقتی انقلاب شد و ما به تشکیل حکومت اسلامی که یک بحث حق است و باید سر جای خود بحث شود، وقتی ما به این موضوع نیاز پیدا کردیم عدّهای برای این نیازِ درست به دلیل احتیاج داشتند، حال چکار کنیم؟
گفتند به سراغ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میرویم و پیروزی خون بر شمشیر!
قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «پیروزی خون بر شمشیر» هست ولی فقط «پیروزی خون بر شمشیر» نیست، بدترین کارِ ممکن این است که ما یک شابلون درست کنیم و امام را در آن شابلون بیندازیم! یعنی امام را کوچک کنیم که قوارهی او به این شابلونِ ما بیاید!
ما نباید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در قاب فکر یک شخص قرار بدهم، باید بروم و ببینم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه کردهاند، نه اینکه بگوییم ما به چه چیزی نیاز داریم و اولویت الآنِ ما چیست.
مجدداً عرض میکنم که واضح است که بخشی از قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای تشکیل حکومت است، منتها ما هم همان را بگوییم، دیگر آن را منحصر در آن چیزی نکنیم که ما الآن به آن نیاز داریم، اگر دو روز دیگر نیاز دیگری داشتید چه میکنید؟ امام که برای یک روز و دو روز نیست، ما گزینشگرِ مقام امامت نیستیم! ما در نهایت «عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ أَمَتِکَ» هستیم، بردهزادهی کنیززادهی تو هستم، این را با افتخار هم میگویم، ضمناً در این جملات برای خودمان جایگاه ویژه هم قائل میشویم، همینکه میگوییم «عَبدُکَ» و خودمان را به امام نسبت میدهیم خیلی زیادهگویی کردهایم، چون معلوم نیست که امام از ما بپذیرند.
اینکه ما نوکر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشیم خیلی زیادهگویی است
یک روایتی هست که مصدرِ آن خیلی خوب نیست ولی حرف درستی است، این روایت برای قرن ششم هست ولی اگر انسان در جایی گیر کرد و خواست احتیاط کند میتواند این روایت را نگوید، این روایت در کتاب «الخرائج و الجرائح» قطب الدین راوندی آمده است که این کتاب راجع به معجزات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هست ولی من به دلایلی خیلی کم از این کتاب نقل میکنم، عدّهای پولدار آمدند تا برای دیدن امام صادق علیه الصلاه و السلام بیایند، دیدند نوکر حضرت مشغول خدمات است، مثلاً این نوکر جلوی در ایستاد که اینها نوبت به نوبت داخل بروند، آن شخص به این نوکر گفت: من خیلی پولدار هستم، هر چه دارم میدهم تا بجای تو باشم، این نوکر هم گفت: اجازه بدهید تا مطرح کنم، آمد و گفت: آقا جان! ما یک عمر درِ خانهی شما خیر دیدیم، حال اگر بخواهد به برکتِ درِ خانهی شما بودن، یک خیری به من برسد، یک نفر آمده است که میگویم میخواهم تمام ثروت خودم را به تو بدهم و تو جای خودت را با من عوض کنی، آیا شما قبول میکنید؟ حضرت فرمودند: اگر تو این موضوع را خیرِ خودت میبینی بله! وقتی خواست برود حضرت فرمودند: من قبول کردم، ولی مشورت کردی و مشاور باید امین باشد، وقتی تو اینجا نزد ما هستی روز قیامت هم زیر سایهی ما هستی، اگر بروی هم ما شما را رها نمیکنیم، ولی اینجا به من منسوب هستی، هر طور صلاح میدانی! این نوکر رفت و به آن شخص گفت: من قبول نمیکنم.
یعنی اینکه ما میگوییم «عَبْدُکَ وَابْنُ عَبْدِکَ وَابْنُ أَمَتِکَ»…
زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زن جوان میآمد و میگفت: یا رسول الله! مهریهی خودم را هم بخشیدم، من همسرِ شما بشوم و فقط کنیزی شما را کنم، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیپذیرفتند.
خودِ حضرت هم فرمودهاند، فرمودند نگاه نکنید که «فَنَکَحْنَا وَ أَنْکَحْنَا فِعْلَ الْأَکْفَاءِ»[۹] انگار ما کفو هستیم و ازدواج میکنیم و دختر میگیریم و دختر میدهیم و با شما زندگی میکنیم و انگار مانند شما هستیم…
معاویه به آن شخص گفت: علی [علیه السلام] چگونه بود؟ گفت: رها کنید، اصلاً نمیشود در این محضر نامِ ایشان را بیاورم، معاویه اصرار کرد و گفت: «کان فینا کاحدنا، لین جانب و شدّه تواضع، و سهوله قیاد، وکنانهابه مهابه الاسیر»،[۱۰] وقتی بین ما بودند انگار یک نفر از ما بودند، ولی مانند ما نبودند، از مادر مهربانتر بودند ولی ما در برابرِ ایشان از هیبتِ ایشان مانند گنجشکی که در برابرِ شیرِ شرزه است هیبتِ ایشان را حس میکردیم و ایشان با ما راحت بودند، انگار که از ما بودند.
این عقاید ماست که جبههبندی درست میکند
بدترین بیچارگی عالم این است که ما امامشناسی خودمان را به انتخابات و رفراندوم نسبت بدهیم، نه این انتخابات ۱۴۰۰، یعنی بنشینیم و ببینیم که چه گزینهای برای امام خوب است، منظور من از انتخابات و رفراندوم برای سال ۱۴۰۰ نیست، یعنی خیال کنیم و بگوییم به نظر شما اگر امام چگونه باشد خوب است؟
امام یک حقیقت وجودی هست، عالم به دست امام هست، ما باید سعی کنیم به اندازهی فهم خودمان بفهمیم که امام چیست، در نهایت هم نمیفهمیم، نه اینکه بنشینیم و نظرسنجی کنیم و رفراندوم برگزار کنیم که ببینیم آیا امام علم به فلان چیز دارد یا ندارد، بعد هم بگوییم پنج نفر هم گفتند که دارد! منظورم از رفراندوم این است.
و اگر عقاید ما برای ما روشن بشود، بعد باید همهی جبههبندیهایمان را روی عقایدمان جبههبندی کنیم.
نبایستی به هیچ کسی بیادبی کرد، اما این عقاید است که جبههبندی درست میکند، نه اینکه ما یک منش سیاسی و اجتماعی و فکری و فقهی و مکتب فلان داریم و حال دیگر با هم هستیم، نخیر! افکارِ ماست که جبههبندی درست میکند، بزرگانِ ما اینطور بودند، مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه وقتی دیدند رهبری حفظه الله سال ۱۳۶۶ راجع به ولایت فقیه یک سخنی فرمودند که سخن خوبی هم بود و پیشرو هم بود، ولی مورد نظر امام نبود، رسماً یک نامه زدند و فرمودند من این موضوع را قبول ندارم، حتماً هم نیّت گویند و هم نیّت ناقد خیر بوده است.
ما که نمیتوانیم به نیّت کسی ورود کنیم، اما این عقاید ماست که جبههبندی ما را معلوم میکند، نه گزینش و نیاز ما.
در شرایطی قرار گرفتهایم که ان شاء الله خدای متعال هر کسی که ما را اینطور کرده است لعنت کند، آنقدر سیاستزده هستیم که من هرچه بگویم در نهایت میگویند میخواست از «الف» یا از «ب» حمایت کند!
در حالی که مسائل سیاسی مانند انتخابات مسائلِ خیلی مهمّی است، ما الآن درک میکنیم که چقدر مهم است، گاهی از ذلّتی که میبینیم، از زبونی که گاهی دچار میشویم، از دشمن پُررویی که میبینیم، از مرغِ گرانی که میبینیم، میفهمیم مهم است، ولی آن چیزی که انبیاء قبل از اسلام به پای آن ایستادند و برای آن گریه کردند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به یاد ایشان گریه کرده است را، به این مسئله نمیبندیم که مسئلهی مهم روز ماست، ولی این مسئلهی مهم روز ما مانند این است که اگر بخواهد ناخن من کنده بشود درد دارد ولی جانِ من مهمتر از ناخن من است، اهمیتِ انگشتِ من از اهمیتِ قلب من کمتر است، مسلماً اگر کسی انگشت من را قطع کند آسیب و دردسر دارد ولی اگر قلب و کبد و مغز من را بردارند دیگر مُردهام! اما اگر حتّی دست من را از مچ هم قطع کنند به سختی میافتم.
مسئلهی امام زمان ارواحنا فداه یا مسائلِ کلانِ اعتقادی مانند حقیقت ولایت، از این دست هستند، باید ببینیم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه میفرمودند و شیعیان راجع به اینها چه فکر میکردند، آن وقت ما امروز چقدر با آن حرفها نسبت داریم؟
وگرنه تمامِ این تحلیلهای سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، رفتار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، موضوع امام زمان ارواحنا فداه، بند و بست به نیاز روزمرّهی ما میشود، ممکن است آن نیاز مهم هم باشد، ولی آن طرف موضوعی است که به هدف خلقت ربط دارد!
من نمیگویم این مسائلِ روزمرّهی ما هیچ ربطی به آنها ندارد، ولی همهی ربط نیست، و وقتی بعضی اوقات حرفهای عجیب و غریب به گوش ما میرسد و تعجّب نمیکنیم، حاصلِ این موضوع است که حساسیتهای ما آسیب خورده است و نمیتوانیم تشخیص بدهیم.
بداء را جدّی ببینیم
ان شاء الله خدای متعال اشکالات این انقلاب را اصلاح کند و این انقلاب را به برکت خون شهدا به انقلاب امام زمان ارواحنا فداه متّصل بفرماید، بعضی از بزرگان ما هم فرمودهاند که قطعاً اینطور میشود، البته بزرگان ما در مسائلِ علمی هرچند که بزرگوار باشند نیازی نیست که از فکرشان تقلید کنیم، امیدوار هستیم که اینطور باشد، اما آیا میدانید در صفویه چند رساله در اتّصال دولت صفویه به دولت حضرت حجّت ارواحنا فداه نوشتهاند؟
ببینید آقا فرمودند اسرائیل ۲۵ سال دیگر را نخواهد دید… من مجبور هستم مدام دفع دخل مقدّر کنم، چون در نهایت هم یک حجّتیهای سکولار ضدّ انقلاب میشوم، کمااینکه الآن میگویند! امیدواریم که ان شاء الله این انقلاب به دولت حضرت حجّت ارواحنا فداه متّصل بشود و ما آن روز را ببینیم و سر بدهیم… حضرت آقا فرمودند: اسرائیل ۲۵ سال دیگر را نخواهد دید، بعد در مرتبهی بعدی فرمودند: باید کاری کنید که اینطور بشود.
وگرنه حداقل این است که اگر علم هم داشته باشیم ممکن است بداء حاصل بشود، آنقدر رساله در دولت صفویه درمورد اتّصال دولت صفویه به دولت امام زمان ارواحنا فداه نوشتهاند! شاهان صفوی وظایف خود را درست انجام ندادند و ظلم کردند و خون ریختند و از ترس کودتا حتّی فرزندان خود را کشتند، دویست و چند سال بودند و رفتند و سیصد چهارصد سال از آنها گذشته است و هنوز هم غیبت هست!
آن زمان آخوندهایی که در مورد اتّصال دولت امام زمان ارواحنا فداه با حکومت صفویه مطلب مینوشتند «نیاز روز» بود، نیاز روز بود ولی باید تلاش خودشان را هم میکردند و مقابل ظلمها را هم میگرفتند و عدالت هم به خرج میدادند و دعا هم میکردند و این آرزو را هم میداشتید، وگرنه خدای متعال با کسی… «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ»،[۱۱] چون جوانهایی سال ۵۷ جان دادهاند و پوست جوانهایی در ساواک کنده شد و جوانهایی در جنگ و جوانهایی در خانطومان شهید شدند، حال این موضوع جواز میشود که من هر طور که دوست دارم رفتار کنم؟ «إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ»، خدای متعال که گرفتارِ کسی نیست، اصلاً اینطور نیست و باید مراقبت کنیم، آرزو و دعا هم میکنیم که بشود، ان شاء الله هم که بشود، حتّی آنهایی هم که خبر دادند که میشود، معصومین فرمودهاند که حتّی وقتی ما هم حرفی زدیم ممکن است بداء بشود و برگردد!
حال به مسئلهی بداء خواهم رسید، مسئلهی کمی سختی است…
حتّی اگر یک بزرگی، چون میدانم یکی از بزرگان فرموده است که من به شما میگویم که یقیناً این انقلاب به دست حضرت حجّت ارواحنا فداه خواهد رسید، فرض کنید این فرمایش درست است و تقدیر الهی است، حال اگر من و امثال من هر خرابکاری که خواستیم انجام بدهیم؟ بداء برای همینجاست، مثلاً قرار است کسی بمیرد ولی صله رحم میکنم و عمر او زیاد میشود، یا برعکس کسی قرار بوده است که سی سال دیگر بمیرد اما پدر خود را میزند و عمر او کم میشود، خدای متعال که معطل کسی نیست!
اینطور نیست که بگویید مقام معظم رهبری اینطور فرمودهاند، من میگویم مقام معظم رهبری روی سر بنده جای دارند، اما حتّی اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امام صادق صلوات الله علیه هم بیان بفرمایند ممکن است بداء بشود، معنای این حرف این نیست که فرمایش ایشان غلط است، بایستی شرایط پیش بیاید و همه همراهی کنند، گرفتار شدهایم، از بس که حرفها را روزنامهای کردهایم.
زرهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه پشت ندارد!
«ابن عباس» میگوید: به محضر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رفتم و دیدم زرهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بینِ دو پشتِ ایشان باز است! حضرت یک بند کفش به دست گرفته بودند و میخواهند زره را با این بند کفش ببندند، عرض کردم: آقا! آیا اینطور میخواهید بروید و بجنگید؟[۱۲] حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من این را هم برای وظیفهام انجام میدهم، من به دشمن پشت نمیکنم![۱۳]
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مواجه با خطای «خالد بن ولید»
برای یک قبیلهای اختلافی پیش آمده بود و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خالد بن ولید را فرستادند که بررسی کند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در زمان خودشان به باطنها کاری نداشتند و اگر همین کافرهای بت پرست ظاهراً هم ایمان میآوردند قبول میکردند.
خالد بن ولید رفت و بر حسب سلیقهی دورهی جاهلیت خود اینها را فریب داد، پرسید: آیا شما اهل جنگ هستید؟ گفتند: نه! ما اهل جنگ نیستیم، بلکه به بعضی از امور اعتراض داریم، خالد گفت: اگر راست میگویید سلاحهای خودتان را بدهید، اینها هم سلاحهای خود را دادند، خالد بن ولید مردها را دستگیر کرد و همه را سر برید! به زنها تعرّض شد و اموال اینها غارت شد، همهی این کارها را به نام اسلام انجام داد!
خالد بن ولید در اینجا عضو جبههی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
نگاهِ جبههای باید نگاه بر اساسِ حق باشد، یعنی این حق است که باید جبهه درست کند، نه اینکه یک جبهه درست کنیم و هیچ حقی در آن نباشد و باز هم بگوییم ما در جبهه هستیم، این برای دورهی جاهلیّت است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: : «اللهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد بن الولید»[۱۴] خدایا! من از این کاری که خالد بن ولید انجام داده است بیزار هستم.
یعنی اگر امروز بود و خبرگزاریها و رسانهها بودند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در پخش زندهی تلویزیونی اعلام برائت مینمودند، وقتی خطبه میخوانند و «اللهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد بن الولید» میفرمایند، درواقع همین مفهوم را دارد.
سپس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: یا علی! برو و اینها را راضی کن.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رفتند و مقدار زیادی پول بردند، یک به یک دیه دادند و فرمودند: ما نمیخواستیم این کار انجام بشود، این خالد تازهمسلمان است و اصلاً نفهمیده است که مرام اسلام اینطور نیست، ما اهل مکر و فریب نیستیم و این کار غلط بوده است و ما این مسیر را قبول نداریم، شاید الآن مسلمانی شما را قبول نداشته باشیم ولی ظلم را هم قبول نداریم.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک به یک دیه دادند و به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغام دادند: پولها کم آمده است.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفرمودند کار را به نحوی جمع کن و بیا…
این از آن کارهایی است که در مورد آن کسانی که در ماجرای بنزین… عدّهای خلافکار بودند که هیچ، عدّهای هم در میان بودند که مردم مظلوم بودند، باید رسانهها کاری میکردند که همه بفهمند اینها راضی شدهاند، یعنی بایستی میگفتند که ما نمیخواستیم بر فرض مثال پسرِ شما را بکشیم، در یک درگیری که ما مقصّر نبودیم این پسرِ شما کشته شده است، دیه و بیشتر از دیه پرداخت میشد.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شروع کردند به دیه دادن، دیهی همه را دادند، اعلامِ عذرخواهی کردند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که خطا نکرده بودند، بعد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغام دادند: یا رسول الله! اگر ظرف غذای سگشان را شکسته بودند پولِ آن را دادم، دیدم پول اضافه آمد و گفتم: زنهای شما ترسیدهاند، به هر کدام مقداری میدهم که جبران ترس آنها بشود، فرزندان شما ترسیدهاند، جریمهی آن را هم پرداخت میکنم.
بفهمید اگر ما اختلاف هم داریم نمیخواستیم بچههای شما را بترسانیم.
دیدم مقداری پول مانده است که اضافه است، گفتم: احتیاطاً برای اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از من راضی بشود،[۱۵] چون ایشان فرمودهاند که اینها را راضی کن.
حق مهم است.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به اینکه یک بانویی بترسد اهمیّت میدادند…
وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمدند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: یا علی! دل من را شاد کردی و ان شاء الله خدای متعال دلِ تو را شاد کند.
کسی در دولتِ من به نام من به عدّهای ظلم کرده است…
منطق ابوبکر این نبود، وقتی همین خالد کاری کرد، آمد و گفت: او شمشیر خداست و فرماندهی لشگر است و همجبههای ماست!
این منطقِ سقیفه است، منطقِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور نیست.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خطای یاران خود را بیهوده توجیه نمیکردند.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: یا علی! ان شاء الله خدای متعال از تو راضی باشد که من را راضی کردی، ان شاء الله دل تو شاد بشود که دل من را شاد کردی.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
در ابتدای ماه مبارک رمضان میخواهم از بانویی حرف بزنم که امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: وقتی ما هم گرفتار میشویم به او پناه میبریم، هم باردار بود و هم عزادار، هم کسی مانند ایشان در عالم حرمت نداشت، به در خانه آمدند و سر و صدا کردند، مرتبهی اول را بنحوی رد کردند و فرمودند: ما عزادار هستیم، مرتبهی دوم سر و صدا بیشتر شد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو کردند به مضجع شریف حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و فرمودند: «یَا أَبَتَاهْ! یَا رَسُولَ اَللَّهِ ! هَکَذَا کَانَ یُفْعَلُ بِحَبِیبَتِکَ وَ اِبْنَتِکَ»،[۱۶] اینها این حرفها را راجع به دخترِ تو میزنند…
مرتبهی سوم خودِ آن ملعون آمد، «و فی یدِهِ قَبِسَ مِنَ النّار»،[۱۷] آتش آورد…
برای آن بانو نه اضطراب خوب بود و نه حرارت…
یا رسول الله! اگر خالد بن ولید زنان غیرمسلمان را ترسانده بود…
وقتی آن ملعون با مشعلی که به دست داشت پشت در آمد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم پشت در قرار گرفتند، «فرکلت الباب وقد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه»،[۱۸] تن مبارک خود را به در چسباندند…
اینطور که به آن ملعون منسوب است میگوید: در ذهن من گذشت که علی [علیه السلام] با بدریها چه کرد، احساس کردم میخواهم در را باز کنم و در باز نمیشود و فاطمه [سلام الله علیها] تنِ خود را به در حائل کرده است، لگدی به در زدم…
آن ملعون میگوید: فاطمه [سلام الله علیها] طوری صیحه زد که احساس کردم تمام مدینه صدای او را شنیدند…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، جلد ۱۰، صفحه ۴۹۲، حدیث ۱۳۹۳۰؛ (..وَ فِی الْمِصْبَاحِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ السَّیَّارِیِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مُجَاهِدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یَدْعُو عِنْدَ کُلِّ زَوَالٍ مِنْ أَیَّامِ شَعْبَانَ وَ فِی لَیْلَهِ النِّصْفِ مِنْهُ وَ یُصَلِّی عَلَى النَّبِیِّ ص بِهَذِهِ الصَّلَوَاتِ یَقُولُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَهِ النُّبُوَّهِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَهِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ هَذَا شَهْرُ نَبِیِّکَ سَیِّدِ رُسُلِکَ شَعْبَانُ الَّذِی حَفَفْتَهُ مِنْکَ بِالرَّحْمَهِ وَ الرِّضْوَانِ الَّذِی کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَدْأَبُ فِی صِیَامِهِ وَ قِیَامِهِ فِی لَیَالِیهِ وَ أَیَّامِهِ بُخُوعاً لَکَ فِی إِکْرَامِهِ وَ إِعْظَامِهِ إِلَى مَحَلِّ حِمَامِهِ اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَى الِاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَ نَیْلِ الشَّفَاعَهِ لَدَیْهِ وَ ذَکَرَ الدُّعَا…).
[۵] سوره مبارکه بقره، آیه ۱۸۳ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)
[۶] سوره مبارکه اجزاب، آیه ۷۰
[۷] سوره مبارکه انبیاء، آیات ۲۶ و ۲۷ (وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ(
[۸] نهج البلاغه، نامه ۲۸ (و من کتاب له (علیه السلام) إلى معاویه جواباً. [قال الشریف: و هو من محاسن الکتب]: أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِی کِتَابُکَ تَذْکُرُ فِیهِ اصْطِفَاءَ اللَّهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) لِدِینِهِ وَ تَأْیِیدَهُ إِیَّاهُ لِمَنْ أَیَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛ فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْکَ عَجَباً إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللهِ تَعَالَى عِنْدَنَا وَ نِعْمَتِهِ عَلَیْنَا فِی نَبِیِّنَا، فَکُنْتَ فِی ذَلِکَ کَنَاقِلِ التَّمْرِ إِلَى هَجَرَ أَوْ دَاعِی مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ؛ وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِی الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ، فَذَکَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَکَ کُلُّهُ وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ یَلْحَقْکَ ثَلْمُهُ؛ وَ مَا أَنْتَ وَ الْفَاضِلَ وَ الْمَفْضُولَ وَ السَّائِسَ وَ الْمَسُوسَ، وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ وَ التَّمْیِیزَ بَیْنَ الْمُهَاجِرِینَ الْأَوَّلِینَ وَ تَرْتِیبَ دَرَجَاتِهِمْ وَ تَعْرِیفَ طَبَقَاتِهِمْ؟! هَیْهَاتَ، لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَیْسَ مِنْهَا وَ طَفِقَ یَحْکُمُ فِیهَا مَنْ عَلَیْهِ الْحُکْمُ لَهَا. أَ لَا تَرْبَعُ أَیُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِکَ وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِکَ وَ تَتَأَخَّرُ حَیْثُ أَخَّرَکَ الْقَدَرُ؟ فَمَا عَلَیْکَ غَلَبَهُ الْمَغْلُوبِ وَ لَا ظَفَرُ الظَّافِرِ؟ [فَإِنَّکَ] وَ إِنَّکَ لَذَهَّابٌ فِی التِّیهِ، رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ.)
[۹] نهج البلاغه، نامه ۲۹ (لَمْ یَمْنَعْنَا قَدِیمُ عِزِّنَا وَ لَا عَادِیُّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِکَ أَنْ خَلَطْنَاکُمْ بِأَنْفُسِنَا فَنَکَحْنَا وَ أَنْکَحْنَا فِعْلَ الْأَکْفَاءِ وَ لَسْتُمْ هُنَاکَ وَ أَنَّى یَکُونُ ذَلِکَ [کَذَلِکَ] وَ مِنَّا النَّبِیُّ وَ مِنْکُمُ الْمُکَذِّبُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْکُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ وَ مِنَّا سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّهِ وَ مِنْکُمْ صِبْیَهُ النَّارِ وَ مِنَّا خَیْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ وَ مِنْکُمْ حَمَّالَهُ الْحَطَبِ فِی کَثِیرٍ مِمَّا لَنَا وَ عَلَیْکُمْ .)
[۱۰] شرح ابن ابى الحدید، جلد ۱، صفحه ۲۵٫
[۱۱] سوره مبارکه ابراهیم، آیه ۱۹ (أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ ۚ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ)
[۱۲] الجمل ، صفحه ۳۵۵ ( یأبى القوم إلا القتال فقاتلوهم فقد بغوا ودعا بدرعه البتراء ولم یلبسها بعد النبی إلا یومئذ فکان بین کتفیه منها متوهیا قال و جاء أمیر المؤمنین وفی یده شسع نعل فقال له ابن عباس ما ترید بهذا الشسع یا أمیر المؤمنین؟ فقال علیه السلام اربط بها ما قد توهى من هذا الدرع من خلفی!! فقال له ابن عباس أفی مثل هذا الیوم تلبس مثل هذا؟ فقال (علیه السلام) لم؟ قال أخاف علیک قال (علیه السلام) لا تخف إن أوتی من ورائی والله یا ابن عباس ما ولیت فی زحف قط.)
[۱۳] الخصال، صفحه ۵٨٠ (إنی لم أفِرُ مِنَ الزَّحفِ قط ، و لم یُبارزنی أحد إلا سَقَیتُ الأرض مِن دمِه)
[۱۴] الامالی لشیخ الصدوق، صفحات ۲۳۸- ۲۳۷ (عن محمد بن مسلم، عن أبی جعفر الباقر (علیه السلام)، قال: بعث رسول الله (صلى الله علیه وآله) خالد بن الولید إلى حی یقال لهم بنو المصطلق من بنی جذیمه، وکان بینهم وبین بنی مخزوم إحنه فی الجاهلیه، فلما ورد علیهم کانوا قد أطاعوا رسول الله (صلى الله علیه وآله)، وأخذوا منه کتابا، فلما ورد علیهم خالد أمر منادیا فنادی بالصلاه فصلى وصلوا، فلما کانت صلاه الفجر أمر منادیه فنادى فصلى وصلوا، ثم أمر الخیل فشنوا فیهم الغاره، فقتل وأصاب، فطلبوا کتابهم فوجدوه، فأتوا به النبی (صلى الله علیه وآله)، وحدثوه بما صنع خالد بن الولید، فاستقبل القبله، ثم قال: اللهم إنی أبرأ إلیک مما صنع خالد بن الولید. قال: ثم قدم على رسول الله تبر و متاع، فقال لعلی (علیه السلام): یا علی، أئت بنی جذیمه من بنی المصطلق، فأرضهم مما صنع خالد. ثم رفع (صلى الله علیه وآله) قدمیه فقال: یا علی، اجعل قضاء أهل الجاهلیه تحت قدمیک. فأتاهم علی (علیه السلام)، فلما انتهى إلیهم حکم فیهم بحکم الله، فلما رجع إلى النبی (صلى الله علیه وآله)، قال: یا علی، أخبرنی بما صنعت. فقال: یا رسول الله، عمدت فأعطیت لکل دم دیه، ولکل جنین غره، و لکل مال مالا، و فضلت معی فضله فأعطیتهم لمیلغه کلابهم و حبله رعاتهم، وفضلت معی فضله فأعطیتهم لروعه نسائهم و فزع صبیانهم، وفضلت معی فضله فأعطیتهم لما یعلمون ولما لا یعلمون، وفضلت معی فضله فأعطیتهم لیرضوا عنک یا رسول الله. فقال (صلى الله علیه و آله): یا علی، أعطیتهم لیرضوا عنی، رضی الله عنک یا علی، إنما أنت منی بمنزله هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی . )
[۱۵] أمالی شیخ صدوق، جلد ۱ ، صفحه ۲۳۸ (فلما رجع إلى النبی (صلى الله علیه وآله)، قال: یا علی، أخبرنی بما صنعت. فقال: یا رسول الله، عمدت فأعطیت لکل دم دیه، ولکل جنین غره، ولکل مال مالا، وفضلت معی فضله فأعطیتهم لمیلغه کلابهم وحبله رعاتهم، وفضلت معی فضله فأعطیتهم لروعه نسائهم وفزع صبیانهم، وفضلت معی فضله فأعطیتهم لما یعلمون ولما لا یعلمون، وفضلت معی فضله فأعطیتهم لیرضوا عنک یا رسول الله. فقال (صلى الله علیه و آله): یا علی، أعطیتهم لیرضوا عنی، رضی الله عنک یا علی، إنما أنت منی بمنزله هارون من موسى إلا أنه لا نبی بعدی. وصلى الله على رسوله محمد وآله الطیبین الطاهرین)
[۱۶] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰ ، صفحه ۲۸۷
[۱۷] الشیعه هم أهل السنّه، جلد ۱، صفحه ۴۷
[۱۸] بحار الأنوار – ط دارالاحیاء التراث، جلد ۳۰، صفحه ۲۹۳ و ۲۹۴٫ (فقلت: إن لم یخرج جئت بالحطب الجزل وأضرمتها نارا علی أهل هذا البیت وأحرق من فیه، أو یقاد علی إلی البیعه، وأخذت سوط قنفذ فضربت وقلت لخالد بن الولید: أنت ورجالنا هلموا فی جمع الحطب، فقلت: إنی مضرمها. فقالت: یا عدو الله وعدو رسوله وعدو أمیر المؤمنین، فضربت فاطمه یدیها من الباب تمنعنی من فتحه فرمته فتصعب علی فضربت کفیها بالسوط فألمها، فسمعت لها زفیرا وبکاء، فکدت أن ألین وأنقلب عن الباب فذکرت أحقاد علی وولوعه فی دماء صنادید العرب، وکید محمد وسحره، فرکلت الباب وقد ألصقت أحشاءها بالباب تترسه، وسمعتها وقد صرخت صرخه حسبتها قد جعلت أعلی المدینه أسفلها، وقالت: یا أبتاه! یا رسول الله! هکذا کان یفعل بحبیبتک وابنتک، آه یا فضه! إلیک فخذینی فقد والله قتل ما فی أحشائی من حمل، وسمعتها تمخض وهی مستنده إلی الجدار، فدفعت الباب ودخلت فأقبلت إلی بوجه أغشی بصری، فصفقت صفقه علی خدیها من ظاهر الخمار فانقطع قرطها وتناثرت إلی الأرض، وخرج علی، فلما أحسست به أسرعت إلی خارج الدار وقلت لخالد وقنفذ ومن معهما: نجوت من أمر عظیم.)
پاسخ دهید