بامداد روز شنبه مورخ ۰۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ مصادف با شب یازدهم ماه مبارک رمضان، جلسه هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام با سخنرانی حجت الاسلام حامد کاشانی با موضوع «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به پیشگاهِ حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله رؤیَتَهُ وَ الشَّهادَهَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
بغیر از شب گذشته، سیرِ مختصری با سرعتِ زیادی داشتیم، به محضر عزیزان عرض کردیم که سقیفه باعث شد که ارتکاز ذهنی و باور عمومی به این سمت برود که مسئلهی اصلی دربارهی بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صرفاً خلافت و جانشینی، خلافت هم با معنای تقلیل یافتهی خودش به معنای جانشینی، جانشینی هم به معنای تقلیل یافتهی خودش به معنای حکومتِ بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست.
آنها این مسیر را رفتند و همین مسیر را هم متأسفانه نابود کردند، کار به جایی رسید که افرادی در جامعهی اسلامی به حکام اسلامی تبدیل شدند که اینها اولاً علم نداشتند، و چون علم نداشتند اجتهاد به رأی فراوان داشتند و خطای زیادی داشتند.
توضیحاتی در مورد مسئلهی «فتوحات»
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در خطبه شقشقیه در مورد یکی از خلفای بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند: «یکْثُرُ الْعِثارُ فیها، وَ الْاِعْتِذارُ مِنْها» زیاد خطا میکرد و مجبور میشد زیاد هم بگوید اشتباه کردم، و این موضوع برای کسی که بجای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمده است فاجعه است، چون کسی که بجای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمده است هنوز همهی احکام تفصیلاً فهم نشده است، برای خیلی از احکام هنوز زمینهی اجراء فراهم نشده است، برای همین جنایات فراوانی صورت گرفت، از جمله بردنِ مردم به سمت جنگ، توسعهی سرزمینهای اسلامی و فتوحات، این موضوع بصورت قطعی بر خلافِ مسیرِ نبوی بود، البته بعضی موارد بحث فتوحات بحثِ دفاع از سرزمین اسلامی بود، هم امام سجّاد علیه الصلاه و السلام برای مرزداران دعا نمودهاند که در صحیفه سجّادیه موجود است، و لزوماً صحیفه هم در دستِ همهی مردم نبوده است، که خیال کنیم امام سجّاد صلوات الله علیه در حالِ تقیّه بودهاند.
البته بنده معتقد هستم که بسیاری از دعاهای صحیفه سجّادیه «تعلیمی» است، یعنی قصدِ آموزش هم در آن هست، و میشود سرِ جای خود در این موضوع بحث کرد، ولی اینکه بگوییم همه میدیدند پس امام تقیّه میکردند، اینطور نیست، بر خلاف تصوّر صحیفه کتابی نبوده است که عمومی باشد و در دست همه باشد، اصلاً اینکه گفته میشود «امام زین العابدین صلوات الله علیه مردم را با صحیفه آموزش میدادند» محل تأمّل است، نه اینکه صحیفه سجّادیه آموزنده نیست، نه اینکه صحیفه سجّادیه کتاب عظیمی نیست، مسلّماً هست، اما به این راحتی نمیشود پذیرفت که این آموزشها برای عموم مردم باشد، محل بحث است، چون کتاب در دست همه نبوده است، شرایطِ انتشار کتاب هم نبوده است، منظور بنده هم از آموزنده بودنِ آن برای عمومِ مردمِ عصرِ خودِ حضرت سیّد السّاجدین سلام الله علیه است، وگرنه در قرون بعدی معلوم است که این صحیفه گاهی به ندرت به دست دیگران هم رسیده است، مثلاً ابن ابی الحدید که برای قرن هفتم است در شرح نهج البلاغه از بعضی از ادعیهی حضرت زین العابدین سلام الله علیه نقل میکند و مبهوت هم میشود، اما اینکه این آموزشها در عصر خود حضرت سجّاد سلام الله علیه برای عموم باشد… توجّه کنید که چند قید میزنم، ممکن است خاصّانی از شیعه بودند که دستشان به این روایات میرسیده است، کمااینکه در مسائل قبلی هم عرض کردیم که بعضی از خاصّان معارف و مقام امام را میدانستند، اما اینکه بحث عمومی باشد… مانند زیارت جامعه کبیره که امروز عمومی است و در مفاتیح آمده است و هر کسی بخواهد به آن دسترسی دارد، مثلاً احتمالاً همهی این جمع تجربهی خواندن زیارت جامعه کبیره را در حرمهای شریف دارد، پس آن معارف منتقل شده است و امروز عمومی است، اما آیا صحیفه هم اینطور عمومی در عصر حضرت سیّدالسّاجدین سلام الله علیه منتشر شده است؟ تقریباً مطمئن هستیم که نه.
پس بنابراین باید خیلی توجّه کرد.
با این حال در کتاب صحیفه سجّادیّه دعا برای مرزداران هست.
همهی فتوحات غلط نبوده است، حدّاقل دو مرتبه در نهج البلاغه هست، در جاهای دیگر هم هست که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای شکست نخوردنِ سپاه اسلام مشورت دادهاند، حتّی برای حفظ جان خلیفه وقت راهکار دادهاند، برای اینکه نظام اسلام از هم گسسته نشود.
حال اینکه نظام اسلامی چیست یک بحث گسترده است که الآن قصدِ ورود به آن را ندارم، اما اگر بخواهم در یک جمله بگویم فهم من از نظام اسلامی «ساختارها و رویهها و افراد» است، یعنی سه دسته موضوع.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای اینکه این موضوع را حفظ کنند حتّی جان خلیفه را هم حفظ کردهاند، اما باید توجه کرد که این موضوع در کجاست؟ آیا در همهی ماجرای فتوحات است؟ قطعاً نه! برای اینکه خلفا گله میکردند، بویژه خلیفه دوم به ابن عباس گله میکرد که چرا علی [علیه السلام] با ما همراه نمیشود؟ حتّی در «مروج الذّهب» هست که وقتی عثمان به ابن عباس پیشنهاد داد که علی [علیه السلام] را برای فرماندهی انتخاب کنیم، با حضرت صحبت کردند و حضرت نپذیرفتند و فرمودند من قبول ندارم.
با شناختی که ما از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه داریم، اگر یک وظیفه و یک تکلیفی بود و یک تکلف بزرگتری زیر پا نمیرفت قطعاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کسی نبودند که معاذالله از یک وظیفه استنکاف کنند، قطعاً اینطور نیست.
بسیاری از خوبان هم در مسئلهی فتوحات حاضر بودند، الآن بحثِ من «فتوحات» نیست، اما حال که حرف زدم چند جمله در مورد آن عرض میکنم.
لیست افرادِ مهمّی که در فتوحات حاضر بودند، مانند عمّار و حجر و ابوأیّوب انصاری و مالک اشتر و… معلوم است که ماجرای جنگهای دورهی خلفا، همهی آنها از همه جهت باطل نبوده است، چون عمّار سلام الله علیه کسی نیست که بر خلاف حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در این سطح و واضح عمل کند، مالک اشتر سلام الله علیه کسی نیست که در این سطح بر خلاف حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عمل کند، حجر سلام الله علیه کسی نیست که در این سطح بر خلاف حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عمل کند، افرادِ اینچنین و در این سطح شاید بیست نفر بودند. حال این موضوع را در کنارِ دعای امام سجّاد صلوات الله علیه برای مرزبانها بگذارید.
بخشی از اینها مرز با کفّار بود که مسئلهی ناامنی بود.
مانند این موضوع میماند که در یک حکومتی، ولو اینکه طاغوت هم باشد، در مرزِ آن حکومت درگیری با کفّار است و اگر ناامنی بشود ممکن است خطرات مختلفی به مسلمین وارد بشود، پس ممکن است عدّهای برای بستنِ این مرز به جهاد بروند، از طرفی خفقان به قدری زیاد بوده است که وقتی نمیتوانستند هیچ ارتباطی بگیرند، سکونت در مدینه برای خوبانی که یمنیتبار هستند امکان نداشته است، در زمان خلیفه دوم اجازهی استقرار غیرِعربِحجاز در مدینه داده نمیشده است، اینها در حالِ خفه شدن بودند، لذا به جهاد فی سبیل الله و دفاع از مرزها میرفتند که کاری کرده باشند، و اینکه نمیتوانستند فضای جامعه را تحمّل کنند، این هم یک جهت دیگر بود که به دفاع در مرزها میپرداختند.
فرض کنید الآن مثلاً دورهای باشد که طاغوتی بر سرِ کار باشد ولی مرزِ ما از یک طرفی درگیر باشد و مثلاً برای شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خطرِ امنیتی باشد، مسلّماً در این صورت خوبها هم میروند، کمااینکه در ماجرای هجوم روسیه به ایران، با اینکه چند فقیه بزرگ شیعه تصریح میکنند که حکومت را طاغوت و نامشروع میدانند، ولی حتّی خودشان هم در جهاد شرکت میکنند، حال این «شرکت کردن» به معنای تأییدِ حکومتِ وقت نیست، بلکه برای جلوگیری از از بین رفتنِ نظام اسلام و سرزمین اسلام و امنیتِ مسلمین در برابرِ کفر است، عدّهای اینطور میرفتند و میجنگیدند.
همهی وحشیگریها هم یکسان نیست، بارها وقتی خالد میخواست درگیری ایجاد کند، اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که در آنجا حضور داشتند با او مخالفت میکردند، ولی بالاخره قدرت به دست اینها بود، البته گاهی هم به خالد اعتراضات مصلحتی میشد، بارها خلیفه دوم دربارهی خالد به خلیفه اول اعتراض کرد، اما وقتی خودِ او به حکومت رسید، اولاً چند سال خالد بود، بعد هم که خالد را عزل کرد درواقع او جانشین فرماندهی کل قوا شد! انگار یک نفر را از فرماندهی سپاه یا ارتش بردارند و او را جانشین بگذارند. بعد هم یک بیانیه صادر کرد که نه ما از او راضی هستیم و نه او خیانتی کرده است! این کار بلاتشبیه مانند این است که یک نفر ده سال رئیس قوه قضائیه است، حتّی اگر بد هم نباشد او را عوض میکنند… منتها گاهی اعتراضاتی هم میشد که من فکر میکنم خیلی از این اعتراضات برای این بود که افکار عمومی را مدیریت کنند، یک نفر دفاع میکرد و یک نفر هم مخالفت میکرد.
زمان خلفا، به فرضِ اینکه افرادِ خوبی بودند، مدیرانِ لایقی بودند، با اخلاص بودند، چون هیچ علمی در سطح علمِ خلیفه الرّسول نداشتند، لذا تصمیمات خطرناکِ زیادی میگرفتند، از جمله ایجاد کردنِ درگیری بینِ مسلمین و مرزهای کفار، بعضی از موارد دفاعی بود اما همهی آنها دفاعی نبود.
پسرداییِ عثمان به او تصریح کرد و گفت: چه کنم از دستِ اینها که اینقدر به من اعتراض میکنند و گیر میدهند؟ او گفت: آنها را به فتوحات بفرست تا در آنجا بمانند و بجنگند، اینطور هم جیبشان پُر میشود و هم درگیرِ جنگ میشوند، حواس آنها هم دیگر به تو نیست!
و این یکی از بزرگترین خیانتهاست که جهاد فی سبیل الله که یک مسئلهی اساسی در دین اسلام است، ما بعنوان مثال امروز در مبانی مسیحیت جهاد فی سبیل الله نداریم، در اسلام جهاد فی سبیل الله داریم و این جهاد فی سبیل الله خیلی از اوقات به جنگهای دورهی جاهلیت تبدیل شد و به این «اسلام» میگفتند، در مصرف بیت المال هم همینطور، وقتی علم نداشتند باید توجیه میکردند، باید آدمها را عادت میدادند که دیگر آن پیغمبر رفت و دیگر کسی هم بجای او نیست و باید با همین شرایط سر کنید!
تفاوت ما با حجتیّهایها
این یکی از خطراتِ جدّیِ روزگارِ ماست، ان شاء الله خیلی دقّت میکنید که من مدام به عرایض خود قید نزنم، یکی از خطرات بزرگی که در دورهی غیبت، جامعهی تشیّع را بشدّت تهدید میکند، احساسِ کفایت است، و این موضوع یکی از بزرگترین خیانتها به تشیّع است، هیچ چیزی نمیتواند در دورهی غیبت «اضطرارِ شیعه» را از بین ببرد، و هر چیزی را که بعنوان جایگزین معرّفی کنند، این یک توطئهی عمدی یا سهوی و یک خیانتِ بزرگ به حضرت حجّت ارواحنا فداه است.
هر شیعهای باید بداند که در دورهی غیبت باید همهی وظایفِ خود را انجام بدهد، تفاوتِ ما با دیگرانی که قائلِ به حیرتِ مطلق هستند در این است، ما قائلِ به حیرتِ فعال هستیم، اگر کسی این حرف را بزند با او همفکر هستیم، یعنی باید تمام وظایف خودمان را انجام بدهیم، همهی احکام بر سرِ جای خود است، هیچ حکمی تعطیل نیست، هیچ چیزی، رأسِ همهی وظایف هم تشکیلِ حکومت اسلامی و اصلاح حکومت اسلامی است، اینها بر سرِ جای خود هست، اما هیچ چیزی جایگزینِ حضرت حجّت ارواحنا فداه نیست.
مرجع تقلید وظایف ما را برای احکام مشخص میکند، ولی فقیه رفتارهای اجتماعی ما را مشخص میکند، ما هم به دستورتشان قربه الی الله عمل میکنیم و ان شاء الله مأجور هم هستیم، اما این مانندِ کسی است که در وسطِ بیابان گُم شده است و از گرسنگی در حالِ مردن است و گوشت مردار میخورد، او مجبور است، برای اینکه باید زنده بماند، اگر حیوان پیدا نکند و برادرِ آن شخص در آن بیابان بمیرد، ممکن است برای جلوگیری از مردن خودش گوشت برادر خود را هم بخورد، ولی دیگر با برادر خود شیشلیک درست نمیکند! یعنی حسِ اطمینان ندارد، اضطرارِ او از بین نمیرود. همهی وظایف او بر سرِ جای خود است، یعنی ما از نظرِ عملی حیرت نداریم، احکام بصورت عملی معلوم است، هر کسی احکام خود را از مرجع تقلید خود دریافت میکند، در مسائل اجتماعی هم یک نفر رهبر است، یعنی از نظر عملی حیرت نداریم، اما از نظر فکری حیرت داریم.
ضمناً هیچ چیزی جایگزین آن مهدی موعود سلام الله علیه نیست، حتّی اگر در روزگار ما یک پیغمبر ولی فقیه بود، اضطرارِ ما به امام زمان ارواحنا فداه از بین نمیرفت، کمااینکه خودِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در زمانِ حیاتشان اضطرارِ به وجودِ حضرت حجّت ارواحنا فداه داشتند.
عصمتِ ولی فقیه؟؟!!
این آن چیزی است که خیلی خطرناک است، ممکن است زمانی یک نفر بگوید که… بعضی اوقات شما یک واکنشی نشان میدهید که ما فکر نمیکنیم اینطور باشد و فکر میکنیم این موضوع را میشود زیرسبیلی رد کرد، مانندِ ماجرای «عصمت ولی فقیه»!
ممکن است یک آدمی به جایی برسد که اکتسابی و اختیاری گناه هم نکند، این امر برای همه ممکن است، انصافاً بسیاری از بزرگان دین ما و علمای ما، شاید کسی از آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف و مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه یا علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه گناهی به یاد نداشته باشد، عصمت هم مراتب دارد دیگر، شاید کسی از این بزرگواران گناهی به یاد نداشته باشد، و چه بسا پنجاه سال از این بزرگواران گناهی سر نزده باشد، سطحِ این بزرگواران بالاتر از اینها بوده است، اما عصمت «إخبار عن الله»، یعنی چه؟ یعنی اینکه یک نفر چهل سال است که گناه نکرده است، اما آیا معنیِ این موضوع این است که بعداً هم گناه نمیکند؟ مسلّماً ما نمیدانیم. تازه عصمت از گناه که حداقلِ این موضوع است، بالاتر از آن عصمتِ علمی است، بالاتر از آن عصمت در اراده است.
در همان عصمت از گناه ممکن است یک نفر چهل سال گناه نکرده باشد، اولاً ما… من که شبانه روز، به ظاهر و باطن و نیّت این برادرمان اشراف ندارم، ایشان هم به من اشراف ندارند، اینکه بنده در پانزده سالِ اخیر گناهی از ایشان ندیده باشم که مهم نیست، مگر من چقدر با او بودهام که گناهی ندیده باشم، اینکه من ندیده باشم که علامتِ نبودن نیست، البته واضح است که نمیخواهیم بگوییم حتماً گنهکار هستند، یعنی نمیخواهیم به کسی نسبت بدهیم، آن إخبار از عصمت کارِ کسی است که خدای متعال به پیغمبرِ خود میفرماید، «فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِیدًا»،[۴] تو شهیدِ انبیاء هستی و میخواهی شهادت بدهی، شهود کردهای و شهادت میدهی.
ائمه علیهم السلام چطور میآیند و شهادت میدهند؟ اینطور که اعمالِ ما عَرضه میشود و به لحظه لحظهی زندگیِ ما احاطه دارند، من که به لحظه لحظهی زندگی شما یا آقای بهجت اعلی الله مقامه الشّریف یا هر کس دیگری اشراف ندارم، هیچ کسی چنین اشرافی بجز آن شهید ندارد، که معلوم است آن شهید چه کسی است.
لذا اگر بگویند دیدند از مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه در چهل سالِ اخیر حتّی مکروهی هم سر نزده است، بله احتمالاً اینطور بوده است، سلام الله علیه، ولی اولاً کسی در لحظه لحظهی ایشان نبوده است، ثانیاً کسی به همهی لحظاتِ ایشان اشراف نداشته است، ثالثاً این ضمانتنامهی ادامه نیست.
چه بسا تا آخر عمر شریفشان هم گناهی نکرده باشند…
عصمت ولی فقیه لازم نیست، کمااینکه عصمتِ مرجع تقلید لازم نیست، ما برای اینکه حجّت داشته باشیم به فتوای او و به حکم اجتماعی او عمل کنیم، همین مسائل عادی کافی است، مگر پزشک باید حتماً عصمت داشته باشد که ما جان خودمان را به دست او بدهیم تا ما را عمل کند؟ مسلّماً عصمت نمیخواهد، ما به بهتر از او دسترسی نداریم و او باتقواست و علم دارد و عدّهای به علم او شهادت دادهاند، پس ما میرویم و به او رجوع میکنیم، حجّت هم داریم، ان شاء الله ثواب هم میبریم، اما اگر عمصت ولی فقیه یا مرجع تقلید مطرح بشود، این موضوع خواسته یا ناخواسته خیانت به مسئلهی انتظار است، دیگر مردم منتظرِ چه چیزی باشند؟
اولاً کسی نمیتواند عصمت ولی فقیه را إخبار عَنِ الله کند، چرا؟ چون اگر بگوید من چهل سال با او بودم، اولاً خودِ تو که مدّعی هستی چهل سال با او بودهای عصمت نداری، ممکن است اگر عمداً هم نباشد خطا کنی، ثانیاً مگر به باطنِ او دسترسی داشتهای؟ ثالثاً مگر میتوانی برای فردای او ضمانتنامه صادر کنی؟
فلانی مرجع تقلیدِ من است، سی سال از او تقلید کردهام، خدای نکرده ممکن است زمین بخورد و من از او عدول کنم، مگر در دورهی غیبت چنین موردی نداشتهایم؟ وقتی «شلمغانی» به نایب امام زمان ارواحنا فداه خیانت کرد، کتابِ او که درواقع رسالهی او بود در همهی خانههای شیعیان بود، یعنی مرجع علی الاطلاق بخش زیادی از سرزمین تشیّع شخصی به نام «شلمغانی» است، این شخص توقع داشت باید نایب امام زمان ارواحنا فداه هم باشد! وقتی اینطور نشد راه خود را عوض کرد، سعی کردند جلوی او را بگیرند که نشد، توقیعِ لعنِ او از امام زمان ارواحنا فداه رسید، رسالهی او در خانهها بود اما کنار گذاشتند.
پس ممکن است فلان مرجع تقلید هم از راه راست منحرف شود، من هم صد هزار برابرِ بیشتر از او امکان دارد منحرف بشوم، اما او هم ممکن است، پس آن إخبارِ عصمت اصلاً کارِ کسی نیست.
مطرح کردنِ «عصمت ولی فقیه» زدن بر کمرِ موضوعِ مهدویت است، برای تبعیّت «حجیّت» کافی است، پس چرا بیدلیل «عصمت» را ادّعا میکنی؟ که من منکر نشدم ممکن است این موضوع واقع بشود، اما تشخیص این امر و امضای این امر کارِ معصوم است و بقیه نمیتوانند این کار را کنند، لذا فرض کنید ممکن است از بین این مراجعی که امروز هستند یک نفر به عصمتِ اکتسابی هم رسیده باشد، اما چه کسی میخواهد تشخیص بدهد؟
اگر بابِ این حرفها باز بشود اصلاً ستونِ فقراتِ تشیع میریزد، دورهی غیبت دورهای است که اگر یک پیغمبر هم ولی فقیه مردم بود که عصمت هم داشت، مردم مضطرّ به وجودِ حضرت حجّت ارواحنا فداه بودند، وای بحالِ غیرِاو، که یک عالمی است مجاهد و باتقوا، دورهی غیبت دورهی اضطرارِ خوردنِ گوشتِ مردار در بیابان است، حجّت داریم ولی این کجا و عصرِ آن امام عزیز کجا؟ از زمین تا آسمان فاصله است.
این مسیر که به دنبالِ عصمت ولی فقیه برویم دقیقاً مسیرِ سقیفه است، سقیفه را ساده نپنداریم که یک نفر آمد و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را کنار زد و خودِ آن شخص آمد. آن کسی که روی منبر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشست باید اینهمانی و همسنخسازی ایجاد میکرد تا مردم او را خلیفه الرسول ببینند و در احکامی که زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رخ نداده است از او تبعیّت کنند.
این روایاتی که شما میبینید به دروغ میگویند «اگر من نبودم عمر نبی میشد»، برای چه این ادبیات اتفاق افتاده است؟ به دروغ میگویند نعوذبالله پیغمبر همینطور خیلی راحت نشسته بود و وقتی عثمان وارد شد پیامبر ناگهان خود را جمع کرد و گفت خدا از او حیاء میکند، پس من چگونه حیاء نکنم؟
این ادبیات برای این است که این فضا را در اذهان درست کنند، تلاش کردند، حتّی ماجرای موافَقات… البته اینها بحثهای گستردهای است که من در جلساتی گفتهام و قصدِ تکرارِ آن بحثها را ندارم، اینکه به دروغ میگویند بینِ پیغمبر و یکی از خلفا مبارزه و مناظرهی علمی شد و پیغمبر بیست و سه مرتبه از او شکست خورد، اینها برای چه اتفاق افتاده است؟ برای اینکه مردم بگویند این کسی که روی منبر نشسته است با پیغمبر مناظره کرده است و بیست و سه مرتبه پیغمبر را ناکام گذاشته است! پس خیال شما راحت باشد؛ و همین هم شد!
با مسلمان میجنگیدند، ابتدا تکفیر میکردند… با عدّهای کافر جنگیدند، در میان کار وقتی با مسلمان هم میجنگیدند میگفتند اینها کافر شدهاند، سپس به راحتی میجنگیدند! تقریباً با همهی سرزمینهای اسلامی جنگیدهاند، مگر کسانی که تبعیّت خودشان را اعلام کردند، به همه هم «کافر» گفتهاند. یعنی اصلاً مسیر و سبک زندگی را عوض کردند.
حال امروز هم یک نفر پیدا میشود و فکر میکند خیلی طرفدارِ ولی فقیه است و میگوید یک حرفِ بزرگ بزنیم، و سپس ماجرای «عصمت» را مطرح میکند!
این موضوع هم خیانت به ولی فقیه است و هم خیانتِ بالاتر به امام زمان ارواحنا فداه است، اصلاً امکان ندارد کسی بتواند چنین چیزی را احراز کند، عرض کردم حتّی ممکن است شخصی به این مقام برسد ولی احرازِ این موضوع از دستِ ما خارج است، اینکه ما خیال کنیم…
یکی از آفتهای حکومت اسلامی
خوب دقّت کنید، یکی از آسیبهای تشکیل حکومت اسلامی این است… میدانید که فقط هر چیزِ بدی آسیب ندارد، روایاتِ آفت را ببینید، آفت العلم، چرا باید علم آفت داشته باشد؟ مگر علم چیزِ بدی است؟ اینکه میگویم «از آسیبهای حکومت اسلامی»، فکر نکنید یعنی حکومت اسلامی بد است، فقط چیزهای بد آسیب ندارند و بلکه گاهی چیزهای خوب هم آسیب دارند. اگر یک سخنران نفوذ کلام داشته باشد و حرفِ او را بخرند، آیا این خوب است یا بد است؟ مسلّماً خوب است، ولی آفتِ این موضوع این است که ممکن است آن سخنران خیال کند کسی شده است، یعنی آفت دارد، اگر تا قبل از این باید هر هفته یک مرتبه به استاد اخلاق رجوع میکرد، الآن باید دائماً خود را در معرض استاد قرار بدهد تا منحرف نشود، این علم که بد نبود، ولی آفت دارد. پس اینکه میگویم «حکومت اسلامی آفت دارد» به این معناست.
ما در یک شرایطی هستیم که برای هر حرفی ممکن است برداشتِ دیگری ایجاد بشود، برای همین مجبور هستم که مدام قید بزنم.
حکومت اسلامی که این همه خیرات و برکات دارد و والله ما نمیتوانیم از عهدهی شکرِ نفس کشیدن در دورهای که یک فقیه عادل حکومت میکند بیرون بیاییم، اما باید توجّه بشود که به هیچ وجه نباید اضطرارِ ما را از عدمِ حضور در محضر امام زمان ارواحنا فداه کم کند، این جایگزینِ آن نیست.
همانطور که در ابتدای بیماری کرونا مدام گفتند همه چیز را فجازی کنید، بنده عمداً تقریباً در هیچ جلسهی مجازیِ کاملی شرکت نکردم، اگر کسی امکانِ حضور ندارد، همین الآن هم عدّهای شرایط حضور نداشتهاند و ما را از طریق فضای مجازی میبینند که من به همهی آنها سلام میکنم، اما آن این نیست، اگر کسی بخواهد آن را این کند ظلم کرده است.
عرض کردم که در دورهی ولی فقیه حجّت داریم و میجنگیم و ان شاء الله شهید هم محسوب میشویم، و هیچ افتخاری بالاتر از این نیست که ان شاء الله خدای متعال ما را با مدافعان حرم محشور کند، من که اعتراف میکنم قطعاً لیاقت ندارم… پس از نظرِ عملی «حیرت» در کار نیست و کار خودمان را پیش میبریم، ولی اصلاً قابل قیاس نیست، هیچ چیزی نباید اضطرارِ ما را کم کند، و اگر اضطرارِ ما کم است… زمانی که شما نزدیک به افطار هستید و تشنه هستید چقدر به آب توجّه میکنید؟ چرا ما نسبت به امام زمان ارواحنا فداه به اندازهی یک پارچ آب مضطر نیستیم؟ چون یا شیطان یا نفس یا دیگران خیالِ ما را بابتِ این نقصان و فاجعه راحت کردهاند.
این بحث به بحثهای قبلی ربط دارد، ان شاء الله جلسهی بعدی که در ادامهی بحث، چند جمله از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میخوانم، عرض خواهم کرد که مسئلهی امامت در تشیّع که عرض کردیم حتّی شیعیان خیال میکردند مسئلهی سیاسی است، از زمان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با مسئلهی مهدویت «عمق» پیدا کرد، این موضوع مقدّمهی جلسهی بعد است.
لذا اگر کسی بیاید مسئلهی «عصمت ولی فقیه» را مطرح کند، عملاً خواسته یا ناخواسته خائن است، من نمیگویم که قصدِ خیانت دارد، اما عمل خائنانه است، مانند این است که من ماشینی را نبینم و شما را به وسط خیابان بیندازم و ماشین به شما بزند، عملِ من ممکن است باعثِ مرگ شما بشود، ولو اینکه ندانم، پس این عمل خائنانه است.
یا اینکه خیال کنیم اگر ما کاری کنیم در حالِ انجام دادنِ کارِ امام زمان ارواحنا فداه هستیم!
ما فهمی از عمقِ عدالتِ امام زمان ارواحنا فداه نداریم
فرمایشات امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را در این زمینه ببینید، ما اصلاً فهمی از عمقِ عدالتِ امام زمان ارواحنا فداه نداریم! بغیر از اینکه توان نداریم که بخواهیم پیاده کنیم. انتهای فهمِ ما از عدالت چیست؟ تفصیلِ این مسئله که یک مسئلهی بدیهی نیست که همه بفهمند. یعنی اگر در روایات معتبر نگویند که در دورهی امام زمان ارواحنا فداه چه اتّفاقی میافتد، ما با یکدیگر بنشینیم و شور و مشورت کنیم، مسلّماً نظرِ ما یکی نیست، اصلاً این «یمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً» یعنی چه؟ اصلاً ما چقدر فهم از عمقِ عدالتی که امام زمان ارواحنا فداه میخواهند برپا کنند داریم؟ کمااینکه اگر الآن ما به یک جایی برویم و بجنگیم، آن تیربارچیِ روی تانک دشمن را میزنیم، و این عدل هم هست، چون اگر نزنیم ما را میزنند.
حال شما را به خدای متعال قسم میدهم، اگر شما به دنبال عمروعاص بودید و عمروعاص خود را برهنه میکرد، آیا برای نجاتِ اسلام او را میزدید یا نمیزدید؟
ما فهمی از عمقِ عدالتِ امام نداریم، چرا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این کار را نکردند؟
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در جنگ جمل عبدالله بن زبیر را بخاطرِ عایشه بخشیدند، اما مروان را برای چه بخشیدند؟ مروان نه جایگاه سیاسی داشت، نه جایگاه اجتماعی داشت، نه آدم دینی بود، نه صحابی مهمّی بود، چرا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این را نزدند؟
کمااینکه اگر وقتی به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کردند، شما را به خدای متعال قسم میدهم اگر شما در آنجا حضور داشتید، آیا برای دفاع کردن حمله میکردید یا نه؟ قطعاً اگر کسی از پشت به ما دستور نمیداد دفاع میکردیم.
اصلاً عمق فهمِ ما نسبت به مسئلهی عدل امام زمان ارواحنا فداه صفر است، ما اصلاً چیزی از مسئله نمیفهمیم که بنشینیم و با عرفیاتِ خودمان نعوذبالله برای امام زمان ارواحنا فداه وظیفه تعیین کنیم.
این مسیرِ خیلی خطرناکی است، اگر قرار بود در این حد باشد که کارتنخوابها جمع بشوند… البته ما که حتّی عرضه نداشتیم کارتنخوابها را جمع کنیم یا قیمتِ مرغ را کنترل کنیم و چیزهای دیگر… حال به فرضِ اینکه اصلاً این عرضه را داشتیم، این کجا و آن عدالتی که مدّنظرِ امام زمان ارواحنا فداه است و انبیاء علیهم السلام منتظرِ آن هستند کجا؟
حال بیاییم و موضوع ظهور را به «رونق تولید» تقلیل بدهیم؟ انصافاً انسان خیلی ناراحت میشود، اگر کارد در شکم انسان بکنند انسان اینقدر ناراحت نمیشود، این دیگر…
اگر مسئله اینقدر برای ما روشن بود… اصلاً عمقِ بحث برای ما روشن نیست، از این مواردی که مثال زدم فراوان است، اصلاً عمقِ مسئله برای ما روشن نیست.
آنها امامت را به صندلی خلافت تبدیل کردند و عدّهای هم برای این موضوع تلاش کردند که این صندلی خلافت را برای امام بدست بیاورند، لذا هر وقت شرایط قیام و انقلاب و… فراهم میشد میآمدند و از امام درخواست میکردند!
چون فهم از «امامت» اینقدر سخیف بود، هنوز هم همینطور است.
حقیقتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
ان شاء الله خدای متعال صاحب ما را برساند و امامت و ولایت را پای درس امام زمان ارواحنا فداه یاد بگیریم.
بزرگانی از اولیای خدا را در خواب دیدند (من نام نمیبرم) که گفتند: اینجا شما هرچه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میگویید درواقع هیچ نمیدانید، باید به اینجا بیایید تا ببینید چه خبر است، و بعد آن مرجع بزرگوار میگفت که به آن آقا هم باید گفت که شما هم الآن هیچ نمیدانید، چون هنوز برزخ است، آن روزی که روز قیامت میشود، «یَا أَهْلَ اَلْجَمْعِ نَکِّسُوا رُءُوسَکُمْ»،[۵] آن روز معلوم میشود که سلطنت از آنِ کیست، و ما اصلاً چه چیزی و چه کسی را با او مقایسه کردهایم…
دعا
خدایا! نورِ حقیقتِ ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بر دلهای ما بتابان.
خدایا! ما را در راه امام زمان ارواحنا فداه و به اندازهی توان و سهممان در آماده کردنِ شرایط برای حضور امام زمان ارواحنا فداه، روزی به ما عطاء بفرما.
روضه و توسّل
توسّلِ امشب توسّلِ خیلی سختی است، توسّلِ شام غریبان خیلی سخت است، خدای متعال میداند که من حاضر هستم هر چه دارم بدهم و شب آخر مجالس دههی اول محرم که شب یازدهم است اصلاً شرکت نکنم، این یک برههای از تاریخ است حضرت سیّدالشّهداء سلام الله علیها برای هدایتِ امّت، نوامیس خود را بعنوان آخرین سربازان خود قرار داده است.
در روایات هست که به محضر امام صادق علیه السلام آمدند، یک چیز لطیفی را تمثل کرده بود، دیدند به دستِ فرزندانِ حضرت است، پرسیدند: آقا! اینها چیست؟ حضرت فرمودند: اینجا ملائکه تردد میکنند، گاهی تمثّل میکنند، اینها از آنهاست که شانهی سرِ فرزندانِ ما شده است.
امامی که شبها به درِ خانهی خوارج میرود و فرزندانِ خوارج را روی دوشِ خود مینشاند، با فرزندانِ خود چگونه هستند؟
فرزندانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که در زندگی خود ناملایمات ندیده بودند، مانند من که ممکن است در خانه از کوره در بروم و خدای نکرده غلطِ زیادی کنم و خشونت و نامهربانی داشته باشم… این بزرگواران که با بردگان خود اینقدر مهربان بودند…
در دورهی حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که حاکم جامعه اسلامی بودند و در جنگها نعره میکشیدند و الله اکبر میگفتند و دشمنها فرار میکردند، عمروعاص عدّهای را گمارده بود که تعداد «الله اکبر» گفتنهای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بشمارند، چند نفر در صفین برهنه شدند که بتوانند از دست حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرار کنند… وقتی این حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه غلامِ خود را صدا زدند و آن غلام جواب نداد، فرمودند: مگر نشنیدی؟ عرض کرد: آقا! شنیدم اما خودم را از خشم شما ایمن حساب کردم… وقتی بردهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینقدر اطمینان دارد، پسرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چه محبّتی از ایشان دیده است؟ اصلاً چه کسی میتواند این موضوع را بفهمد؟
خانوادهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه محبّتی از ایشان دیده بودند؟ آیا اصلاً ترس به جانِ آنان افتاده بود؟ آیا تا آن زمان حول و وَلا حس کرده بودند؟ اینها آنقدر بزرگوار هستند که خدای متعال شاهد است که اگر کسی بتواند این را تصوّر کند، برای مردن کافی است…
الآن شما اینجا نشستهاید… ان شاء الله خدای متعال برای شما نیاورد، در مورد خودم بگویم، الآن اینجا من نشستهام و به من بگویند عزیزِ تو را بیرونِ در سر میبرند، مگر من میتوانم اینجا آرام بنشینم و حرف بزنم؟…
این بزرگواران چند دختر و مخدّره بودند، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند با این بزرگواران خداحافظی کنند فرمودند: به داخل خیمهها بروید… آنها میدانند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تنها هستند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه لباس کهنه گرفتهاند، این بزرگواران بیش از ما به روایات گذشتگان علم دارند، میدانند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک نفر هستند و در مقابل هم سی هزار حرامی…
من از این موضوع میسوزم که یک مسیحی میگوید: حسین جان! در شام غریبانِ تو، مخدّراتِ تو دیگر پردهنشین نبودند…
اینها با این بزرگواری و عظمت شأن و این وقار… اصلاً چه کسی میتواند این بزرگواران را وصف کند؟
یک لحظه به خودشان آمدند و دیدند که سوارهها مشعل به دست در حالِ حمله کردن هستند…
وقتی عمر میخواست روی کنیزان را باز کند که اینها را قیمتگذاری کنند، اینها مسلمان نبودند، شاید حجاب به معنای من و شما هم نداشتند، ولی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: اینها حرمت دارند…
وقتی حمله کردند و خیمهها را آتش زدند ناموسِ خدا در خیمهها بودند… این بزرگواران که فرار کردن بلد نبودند… فقط خدای متعال میداند که در آن بیابانها چه بر حضرت زینب کبری سلام الله علیها گذشت… اینها باید به یک جای تاریک فرار میکردند که دیده نشوند…
آیا تابحال شده است که دخترِ کوچکتان را در یک بیابان رها کنید؟…
تا شبِ گذشته حضرت اباالفضل العباس علیه السلام محافظِ این بزرگواران بود…
یک نقلی که زیاد شنیدهاید این است، با یک اضطراری، در آن شرایطی که لباسِ خودِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها دون شأن ایشان بود و شرایط ایشان مساعد نبود، نامحرمان ایشان را دوره کرده بودند، به این بیابانها میرفتند تا ببینند آیا میتوانند این بچهها را پیدا کنند یا نه، بچههای اربابِ ما خاکنشین و خارنشین نبودند… یک جایی و در زیر یک بوتهای دو طفل را دیدند و خوشحال شدند، نور را جلو آوردند و دیدند اینها دست بر گردنِ یکدیگر دارند ولی از شدّتِ خوف جان دادهاند…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] سوره مبارکه نساء، آیه ۴۱
[۵] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۵۳ (وَ زَادَ اِبْنُ عَرَفَهَ عَنْ رِجَالِهِ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی أَیُّوبَ اَلْأَنْصَارِیِّ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : إِذَا کَانَ یَوْمُ اَلْقِیَامَهِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ اَلْعَرْشِ یَا أَهْلَ اَلْجَمْعِ نَکِّسُوا رُءُوسَکُمْ وَ غُضُّوا أَبْصَارَکُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَهُ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلصِّرَاطِ فَتَمُرُّ وَ مَعَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ جَارِیَهٍ مِنَ اَلْحُورِ اَلْعِینِ.)
پاسخ دهید