بامداد روز یکشنبه مورخ ۰۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ مصادف با شب دوازدهم ماه مبارک رمضان، جلسه هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام با سخنرانی حجت الاسلام حامد کاشانی با موضوع «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- مرور جلسات قبل
- سیاستِ اموی در روزگار خودمان!
- ملعونتر از یزید ملعون
- اهمیّتِ صدق حدیث و ادای امانت
- آیا ما در راستای عملِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عمل میکنیم؟
- جایگاه حکومت نزدِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه
- نکات مشترک در مورد زندگی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت سیّدالسّاجدین سلام الله علیه
- خطرِ اصلیِ سقیفه
- آن چیزی که برای امام مهم است «هدایت» است
- «امام» واسطهی فیض الهی است
- روضه و توسّل به جناب حرّ سلام الله علیه
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به پیشگاهِ حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ الشَّهادَهَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
به محضر عزیزان عرض میکردیم که جریان سقیفه پُتکِ بسیار محکمی بر فرقِ معارف الهی زد، عملاً اذهان را مدیریت کرد، خیال کردند که جانشینی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و خلافتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صرفاً یک حاکمیتِ سیاسی است، این موضوع حتّی در بین محبّان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سرایت کرد. قبلاً هم توضیح دادیم که این مسئلهی حاکمیت سیاسی به اندازهی خودش خیلی مهم است، ولی تقلیلِ نبوّت و خلافت از نبوّت به آن، درواقع ابعادِ فراوانی را از بین برده است.
شما زیارت جامعه کبیره را ملاحظه بفرمایید، ببینید چه اوصافی دربارهی امام مطرح است، خیلی کلانتر از فقط مسئلهی سیاسی است، و محدود کردنِ آن اوصاف به سیاست، هم به سیاست آسیب میزند و زده است، کمااینکه خیال کردند سیاستورزی همان روشِ معاویه است، هم به آن… یعنی تقلیلِ جانشینیِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و مسئلهی امامت به یک موضوع سیاسی، حتّی به سیاست اسلامی هم آسیب زد، مردم را حیوان حساب میکردند.
سیاستِ اموی در روزگار خودمان!
روزگار خودِ ما هم سیاست معمولاً همان سیاستِ اموی است، سیاستِ حزبی و باندی و سیاسی است. من هیچ وقت فراموش نمیکنم که… خدایا! تو شاهد هستی که برای من سخت است که این حرف را میزنم… چند سال قبل یک قطاری دچارِ آسیب شد و عدّهای از هموطنان ما به رحمت خدا رفتند، بنده به آن وزیر راه هم هیچ علاقهای ندارم و بلکه شاید نسبت به او انزجار هم داشته باشم، جناحِ این طرف برای اینکه انتقام بگیرند هشتگِ استعفای وزیر راه را رفتند، چرا؟ برای اینکه دو قطار به یکدیگر برخورد کرده بودند، دولت هم هر چه دستانداز در تهران بود را برجسته میکرد و هشتگِ استعفای شهردار میزد!
یعنی این کار به نوعی دینامیت گذاشتنِ زیرِ سیاستِ اسلامی است، اصلاً حق مهم نیست، کارآمدی و خدمت به مردم مهم نیست، این قدرت است که مهم است، این همان مسئلهای است که ما پتکِ آن را در سقیفه خوردیم، دعواهای جناحی، جناحبازی، هر کسی در جبههی ما خرابکاری کند همجبههای است و مشکلی ندارد، در جبههی مقابل حتّی اگر شده است بهتان هم بزنیم که طرف را ناکار کنیم!
حال اینکه آیا شهردار خوب بود یا بد بود یا سابقه داشت یا نداشت، فلان ساختمان آتش گرفت، آن فوتبالدوست میگفت هر جای دنیا که این اتفاق میافتاد شهردار باید استعفاء میداد، وقتی قطارها به هم خوردند همین فوتبالدوست ساکت شد!
این سیاستِ بنی امیّه است! در دورهی بنی امیّه هم به نام اسلام سیاستورزی میکردند. یکی از خطرات امروز این است که ما به نام اسلام حکومت میکنیم، کارگزاران در جاهای مختلفِ نظام تصوّرِ مردم نسبت به سیاست اسلامی را میسازند، حال اینکه چقدر از رفتارها در جناحها اسلامی است و چقدر از رفتارها اموی است، ان شاء الله خدای متعال به ما رحم کند.
اگر مناظرهای شکل بگیرد، نامزدی که من طرفدارِ او هستم، ولو به نحوی بهتان بزند که طرف مقابل را ناکار کند، ولو اینکه دروغ بگوید، من او را تشویق میکنم، با اینکه او ناحق گفته است و بهتان زده است! و اگر طرف مقابل راجع به نامزد مورد علاقهی من راست هم بگوید من نمیپذیرم!
این است که عرض میکنم وقتی دین را به صرف سیاست تقلیل دادند، سیاست هم که شاید از مهمترین ارکانِ دین است، چون یک زمانی است که ممکن است زور من به همسایهی خودمان برسد و ظلمی کنم یا نکنم، ولی وقتی مسئله در حد حکومت باشد، حکومت هم قدرتِ خدمت بسیار زیاد دارد، مثلاً فرض بفرمایید اگر بخواهد بیخانهها را خانهدار کند، مگر من برای چند نفر میتوانم ضامن بشوم؟… هم در خدمت، و هم خدای نکرده در آسیب زدن و ظلم. وقتی یک قدرتی بخواهد بیاید و ظلم کند قابل قیاس با بقیه نیست.
با آن تقلیلی که دادند سیاست هم آسیب خورد.
ملعونتر از یزید ملعون
توجّه کنید که به یزید ملعون هم «خلیفه رسول الله» میگفتند! همین الآن در هندوستان کتاب به نام «خلافه یزید بن معاویه» چاپ میشود. یعنی نگفتند که ما حکومتِ جرثومهی فساد هستیم! نگفتند ما فاسقِ فاجر هستیم، بلکه گفتند ما خلیفهی رسول خدا هستیم!
یک عدّه از آنها هم که من نمیخواهم نام آنها بخاطرِ حساسیتها را ببرم، اینها از یزید پستتر بودند، باز یزید نفاقِ کمتری از بعضیها داشت، اگر فحشائی هم میکرد رو بود، قدرتِ بازیگریِ یزید ملعون کم بود، لعنت الله علیه، میخواهم بگویم که ما بعضی اوقات فکر میکنیم که یزید شمارهی یکِ فسق و فجور است، اما اینطور نیست، ما نمیتوانیم بعضیها را توضیح بدهیم.
همینکه یزید ملعون خواست کمی بازیگری کند حضرت زین العابدین سلام الله علیه یک خطبه خواندند و شام بهم ریخت. یزید ملعون هم ادّعای نماز و روزه میکرد، ولی بعضیها جانماز آب بکشتر از یزید ملعون بودند و اتفاقاً با آن سیاست به دین ضربه زدند.
اگر دین «جامع» دیده نشود، ظلم تئوریک به نام اسلام صورت میگیرد، اسلامیزه هم میشود.
اهمیّتِ صدق حدیث و ادای امانت
من از ابتدای ماه مبارک رمضان از این روایت امام صادق سلام الله علیه که در قلبِ این روایت، درواقع چند روایت هست، هنوز شگفتزده هستم.
امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: «إنَّمَا»، این «إنَّمَا» علامتِ انحصار است، «فَإِنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»،[۴] حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فقط بخاطرِ این دو چیز این مقام را نزد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیدا کرد، نه چیزِ دیگری… وقتی معصوم صحبت میکند قیراطی است، مانندِ من نیست که معاذالله کلمات از دستِ معصوم در برود و پس و پیش بشود، فرمودند فقط این دو مورد… حال شما هر طور که دوست دارید تلطیف کنید و بگویید در اینجا تأکید صورت گرفته است و… اما تفاوتی ندارد، «صِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ».
بعد اگر در کتاب کافی شریف همین باب را نگاه کنید، چند روایت قبل و بعد از آن میفرماید: هیچ پیامبری به نبوّت نرسید الا به «صِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ».
جای صدق حدیث کجاست؟
بعد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روایت دیگری میفرمایند: «یَا عَلی! عَلَیکَ بِصِدقِ الحَدیثِ وأداءِ الأَمانَهِ»! این دیگر کمرِ من را شکسته است!
یک زمانی من عرض میکردم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «امین الله فی أرضه» هستند، «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا امینَ اللَّهِ فی اَرْضِهِ»، بعد حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را در دستِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه گذاشتند و فرمودند: «هَذِهِ وَدِیعَهُ اَللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ عِنْدَکَ فَاحْفَظْنِی»،[۵] به امین الله فی أرضه فرمودند: این فاطمه ودیعه است!
حال توجّه کنید که اصلاً مقامِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای همین صدق حدیث و ادای امانت است، بعد اینجا میفرمایند: «یَا عَلی! عَلَیکَ بِصِدقِ الحَدیثِ وأداءِ الأَمانَهِ».
این موضوع چقدر مهم است؟ اگر دین را ناقص و یک بُعدی بگیریم اینطور میشود، حال این صدق حدیث و ادای امانت کجاست؟ من به خودم کار دارم، اگر برای خواهر یا دختر من خواستگار بیاید، یا اگر بخواهیم کسی را استخدام کنیم، آیا صدق حدیث در گزینههای ما جای دارد؟ برای چه امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند که صدق حدیث نزدِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مهم است؟
رفتارِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین… وقتی فضای جامعه در دورهی بنیامیّه به اندازهی کافی سیاستزده شد، همه هم به نام اسلام بود.
آیا ما در راستای عملِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عمل میکنیم؟
یک نکته هم عرض کنم، از ابتدای اسلام تابحال هر حکومتی بر کشورهای اسلامی بوده است، بجز چند کشور در سی یا چهل سالِ اخیر، همه میگفتند ما اسلامی هستیم، همه از آن قبلیها یاد گرفته بودند، حال ببینید چند کشور راست میگویند و چند کشور دروغ میگویند، همیشه راستگوها کم هستند.
امام سجّاد علیه الصلاه و السلام، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه… یک بحث این است که بگوییم اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را خیلی محدود کردند، که درست هم هست، واقعاً اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را محدود کرده بودند، بسیار زیاد هم محدود کرده بودند…
اما آیا اگر واقعاً خودِ ما باشیم بعضی از رفتارهای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را انجام میدادیم یا انجام نمیدادیم؟ هرچه نزد خودمان فکر کنیم و ببینیم، واقعاً ما در منطقهی خودمان و در محلهی خودمان، یا اگر به جایی برویم که شیعیان نیستند… اصلاً این چه منطقی است که سه مرتبه تمام اموال خودمان را در راه خدا به اینها بدهیم که اصلاً از نظرِ ما با ما ارتباطی ندارند. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در چه فضایی بودند؟
جایگاه حکومت نزدِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه
آنقدر ذهنها را به یک مسئله معطوف کرده بودند، و بعد وقتی شما یک نفر را برجسته میکنید و او مابقی دین را کنار میگذارد، برای رسیدن به قدرت… چون این اصل میشود، همه چیز را فدا میکنند، و بعد همین اینها، همین خوبها و دوستانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میآیند و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض میکنند که کمی با اینها راه بیایید!
یعنی بجای اینکه بگویند او معاویه است، عدّهای که بیتربیت هستند میگویند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معاذالله عرضه ندارد، عدّهای هم که دوست هستند میآیند و پیشنهاد میدهند که شما هم از این کارها کنید!
از مالک اشتر… اینها خوب و دلسوز هستند، نگاه میکنند و میبینند که ریزش اتفاق میافتد، دشمن برخی از مردم را میخرد و شبانه به سمت معاویه فرار میکنند.
بلاتشبیه الآن چطور برخی از کشورهای هممرزِ ما محلِ تمهیدِ پناهندگی هستند؟ چند سال به آنجا میروند تا پناهندگی آنها درست شود.
رقّه به محلِ تمهیدِ پناهندگی تبدیل میشود، به رقّه میرفتند و معاذالله به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فحاشی میکردند و… الآن هم اگر کسی پناهندگی بخواهد باید کارهایی انجام بدهد و مخالفتهایی داشته باشد تا به او پناهندگی بدهند… آنها هم این کار را میکردند که اینها را به شام بپذیرند.
خوبها از این کار ناراحت میشدند، حتّی خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم گله کردند، این موضوع واقعاً تلخ است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک پدرِ بینظیر هست که درواقع مانند این است که فرزندِ یک پدر از او فرار کند و به معاویه پناهنده شود! این جامعه درواقع فرزندانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند، عاقبتِ این افراد چه میشود؟
بعد بعضیها از روی دلسوزی میآمدند و میگفتند که او پول میدهد، شما هم همین کار را کنید! برای چه این حرفها را میزدند و چه منظوری داشتند؟ منظورشان این بود که قدرت را حفظ کن! چون این قدرت را اصل میپنداشتند. وقتی قدرت اصل بشود، دیگر وسایل را توجیه میکنند و از هر وسیلهای استفاده میکنند.
آدمها را بخریم، آدمها را با دروغ ضایع کنیم، ناگهان یک نفر را از نظر حیثیت و اعتبار در افکار عمومی بزنیم، چون این قدرت است که مهم است!
تقریباً همهی یاران حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم میآیند و این موضوع را به حضرت عرض میکنند، عرض میکنند که راهکار همین راهکارِ معاویه است!
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمایند: «إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی»،[۶] پس ظاهراً چیزِ دیگری هست که از قدرت مهمتر باشد! حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من نمیخواهم شما را با فاسد کردنِ خودم و با گناه اصلاح کنم.
این «شما را اصلاح کنم» یعنی چه؟
وقتی حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قوی باشد امنیتِ بیشتر هست، ساختار و روابط اجتماعی و مسائل فرهنگی و اداره کردن راحتتر است، اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی».
انصافاً ما به خودمان مراجعه کنیم و ببینیم آیا ما شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور هستیم یا نه؟ انصافاً آیا رفتار و عمل ما اگر در کاروان سیاسی که به آنها علاقهمند هستیم یک دزد ببینیم، با اینکه یک دزد در کاروان سیاسی رقیب پیدا بشود، یکسان است یا نه؟
من که هر چه نگاه میکنم میبینم اگر ما امروز حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را داشتیم ایشان را نمیپذیرفتیم، بلکه ایشان را معاذالله به بیدرایتی و بیکفایتی میکردیم.
حضرت «سعید بن عاص» را در مکه دیدند، سعید بن عاص با آن همه جنایات! مروان را دیدند، قدرت هم داشتند و میتوانستند آنها را محاکمه کنند، واضح هم هست که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اهلِ معاذالله پارتیبازی نیستند، یعنی این از آن چیزهایی است که اگر انسان به آن فکر کند، همهی وجود انسان یکپارچه آتش میشود، که برادرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به معاویه پناهنده شده است! درست است که برگشته است، ولی بالاخره رفته است!
اگر حکومت برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وسیلهی احقاقِ حق نبود، حتماً حضرت خیلی از کارها را انجام میدادند، مثلاً یکی از نقاط افتراق بین مسیرِ دستگاه سقیفه با مسیرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در همین است، آنجا وقتی رفتند و به خلیفه اول گفتند که خالد بن ولید خیلی جنایت میکند… آنقدر این آش شور شد که خلیفه دوم هم جزوِ معترضین بود! خلیفه اول گفت: من نمیتوانم شمشیری از شمشیرهای خدا را که در حال خدمت است در نیام کنم! او جزو ذخایر نظام است!
این یک مدل است! که فکر میکنم این مدل خیلی بیشتر بین ما رایج است.
یک مدل هم مدلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است. تاریخ را نگاه کنید، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به داماد و دختر و برادر خود بیش از حق نبخشیدهاند، چون این حق است که رُجحان دارد، نه قدرت. اگر فقط قدرت رجحان داشت، سیزده سال قبل حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با یک جملهی مصلحتآمیز حکومت را تحویل میگرفتند.
من خیال میکنم اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سیزده سال قبل، بعد از ترور خلیفه دوم میپذیرفتند که به سیرهی آن دو نفر عمل کنند، همه حاضر بودند برای ایشان نوکری هم کنند، یعنی فقط در همین حد که حضرت تأیید کنند، اصلاً میتوانستند یک جملهی مصلحتآمیز بفرمایند!
از همین کارهایی که ما خروار خروار انجام میدهیم، بنده در سرِ جای خود طرفدارِ مصلحت هستم، اما اینها مصلحت نیست و فقط نام مصلحت را به یدک میکشد، مصلحت اگر مصلحتِ اسلام و مسلمین باشد که انجامِ آن واجب است، ولی اینها که مصلحت نیست.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نپذیرفتند. پس معلوم است که برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اصل «قدرت سیاسی» نبود، بلکه قدرتِ سیاسی برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وسیلهی مهم و بلکه مهمترین وسیله برای رسیدن به هدف بود که هدفِ حضرت هم احقاقِ حق بود.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به ابن عباس فرمودند: وقتی قدرت به دستِ تو آمده است، این قدرت را در این راه استفاده نکن که مالی بدست بیاوری یا خشم خودت را بر سرِ کسی خالی کنی.
اگر اصل «قدرت» باشد، اولین چیزی که باید از بین برد «اخلاق» است، اول باید این اخلاق را از بین ببری تا از دست آن راحت بشوی، چون مدام دست و پای تو را میبندد و اجازه نمیدهد آب خوش از گلوی تو پایین برود، اخلاق نمیگذارد تو اعمالِ قدرت کنی.
برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این «هدایت» است که مسئله است، و مهمترین وسیله هم حکومت است. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تلاش هم میکنند، این حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم بود که از ایشان گرفتند و منجر به شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شد، اینطور نیست که من بگویم حکومت و سیاست مهم نیست، وگرنه امامتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را که نمیتوانستند بگیرند، امامت که یک امرِ وجودی و باطنی و عنداللهی است، یک قدرتِ تکوینی است که خدای متعال در ولی مطلق افاضه میکند، این را که نمیتوانند بگیرند، نمیتوانستند مقابلِ بیناییِ چشمان مبارک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که «یَنظُرِ بِنُورالله» است که بگیرند، اصلاً با چه چیزی میتوانستند این کار را کنند؟ مسلّماً این را که نمیتوانستند بگیرند، علم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را که نمیتوانستند به جهل تبدیل کنند، قربِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به خدای متعال را که نمیتوانستند به بُعد تبدیل کنند، پس نمیتوانستند به امامتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دست بزنند. همهی دعوای سقیفه بر سرِ حکومت است، سعی کردند با حکومت، کمرِ اسلام را بشکنند، پس حکومت خیلی مهم است، ولی باید توجّه کرد که حکومت وسیله است اما اصل نیست، مهمترین وسیله است اما اصل نیست، باید چه چیزی را فدای چه چیزی کرد؟
نکات مشترک در مورد زندگی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت سیّدالسّاجدین سلام الله علیه
لذا وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دیدند حکومتِ اسلامی به دست معاویه و یزید و امثال این ملعونها افتاده است… عرض کردم که بعضیها به مراتب مفسدتر از اینها بودند، منتها ظاهر را بهتر از اینها حفظ میکردند، اینها خیلی آشکار بودند و نفاقشان کمرنگتر بود.
اولین کاری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شروع کردند این بود که… اگر شما زندگی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت سجّاد صلوات الله علیه را در نوزده سال… یعنی دو شش ماه از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کم میکنم، و سی و چهار دوران امامت حضرت سجّاد صلوات الله علیه، قریب به پنجاه و سه سال، اگر زندگی این سه امام بزرگوار را در این پنجاه و سه سال رصد کنید… یعنی واقعه کربلا و شش ماه حکومت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را جدا کردم… شما در این قریب به پنجاه و سه سال یک امامی میبینید که بروزِ آن امام… البته نمیخواهم بگویم که کارِ سیاسی نمیکردند، در جلساتی این امر را توضیح دادهام، ولی کارِ سیاسی در این سالها خیلی کم و به ندرت است، نمیتوانم برای هر سال یک مورد هم عرض کنم.
البته واضح است که نمیخواهم عرض کنم که این امر مهم نیست، اما امام نگاه میکنند و میبینند قدرت و سیاست اسلامی به دست کسانی افتاده است که به نام اسلام غلطهای زیادی میکنند.
زندگیِ سه امامِ ما یک زندگیِ عجیبِ اخلاقی است.
همانطور که جلسهی گذشته هم عرض کردیم هر خیری ممکن است آفت داشته باشد، قدرت آفت دارد، امکانِ ظلم در قدرت زیاد است.
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه توقّع ندارند کارگزارانشان مانند خود ایشان باشند، «أَلاَ وَ إِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدَادٍ»،[۷] اما… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به «زیاد بن ابیه» که جزو کارگزارانِ درجهی یک حضرت نبودند فرمودند: لزومی ندارد تو هر وعده هم غذای خوب بخوری، بعضی اوقات نان خالی بخور.
این موضوع خیلی عجیب است، اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به کارگزاری مانند «زیاد به ابیه» میفرمایند بعضی اوقات نان خالی بخور، یعنی میشود به همهی مسئولین جمهوری اسلامی گفت که بعضی اوقات نان خالی بخورید.
چون اگر بگویید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینگونه بودند، میگویند ما را با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قیاس نکنید، البته درست هم میگویند، «لاَ یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ أَحَدٌ»،[۸] نمیشود کسی را با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مقایسه کرد، خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم فرمودند که شما نمیتوانید مانند من باشید. اما این جمله را خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به زیاد بن ابیه فرمودهاند، زیاد بن ابیه هم که عمّار و مالک نیست و سطح پایینی دارد، سطح زیاد بن ابیه که مانند سهل بن حنیف یا ابوایوب انصاری یا ابورافع یا سعید بن قیس حمدانی بالا نیست، زیاد بن ابیه است که بعداً هم افت کرد و جنایتکار شد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به او میفرمایند: بعضی او اوقات نان خالی بخور.
آیا میشد رفت و این حرفها را با بنی امیّه مطرح کرد؟ بلاتشبیه آیا میشود این حرفها را با کارگزارانِ ما مطرح کرد؟
وقتی یک چیزهایی را اصل کنیم و اصل از بین برود، به چه کسی میخواهید بگویید؟ به کسی که خانهی او در شمال شهر بیش از چندصد میلیارد تومان میارزد بگوییم بعضی اوقات نان خالی بخور؟ الحمدلله این موضوع فقط هم به یک جناح اختصاص ندارد، در این زمینه وفاق هست! آنجا همهی جناحها با هم همسایه هستند! عروسیِ یکدیگر میروند و میآیند، به یک گروه هم اختصاص ندارد.
اصلاً آیا کسی جرأت میکند که دیگر چنین حرفی را بیان کند؟ مثلاً فکر کنید اینها جزوِ شرایطِ نامزدها دیده بشود!
پس خیلی تعجّب نکنید، وقتی که اصول به مرور فراموش بشود همینطور میشود.
حال ابتدا یک سوزن به خودمان بزنیم بعد یک جوالدوز به کارگزاران، اگر الآن حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میفرمودند: ای مخاطبانِ این هیئت! بعضی از شبها هم نان خالی بخورید.
بالاخره این کارگزارها از کجا میآیند؟
همین الآن اگر این حرف من را تقطیع کنند و منتشر کنند، شما که در فضای جلسه هستید متوجه شدهاید که بنده دقیقاً چه عرض میکنم، من نخواستم بگویم که همه باید از فردا نان خالی بخورند. همین تقطیع برای تخریب و فحاشی به بنده کافی است!
از مبدأ فاصله گرفتهایم، چرا؟ چون اصول را فراموش کردهایم. همین انقلاب که امروز واقعاً جگر ما برای فاصله گرفتنها از بعضی اصول میسوزد، آیا چهل سال قبل هم همینطور بود؟ آیا چهل سال قبل نمیشد به سرداران سپاه گفت که بعضی روزها نان خالی بخورید؟ میشد گفت. آن زمان روی میز پول میگذاشتند و اینها رویشان نمیشد که بردارند، میگفتند به قدرِ نیاز بردارید، آنها هم کم و به مقدار أقل برمیداشتند، بقیه هم همینطور.
شهید رجایی رضوان الله تعالی علیه خیلی فرصت نداشتند، البته به آن فضا بروید و از زندگی ایشان بپرسید، امروز اگر یک نفر بگوید که من میخواهم آنطور زندگی کنم، از بس که بازیگری زیاد است، یا متّهم به بازیگری میشود و یا متّهم به پوپولیسم، مردم هم حق دارند، از بس که این دروغها زیاد است، مانندِ آن بندِ جیببُرها شدهایم که به خدمت شما عرض کرده بودم.
وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از کوفه به مدینه تشریف میبرند، یک زندگی دیگری درست میکنند. اگر شما نزدِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یا حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه میرفتید… این هم که گفتهاند حضرت سیّدالسّاجدین سلام الله علیه مدام گریه میکردند، ایشان در خانه گریه میکردند، اما اینطور نبود که مدام در تعامل با مردم گریه کنند.
بعضی اوقات اگر انسان بعضی از حرفها را بزند، میترسد مردم فحش بدهند و در ماه مبارک رمضان گناه کنند، برای همین نمیشود بعضی از حرفها را زد.
حضرت سجّاد صلوات الله علیه سی و چهار سال گریه میکردند، ولی زندگی عادی ایشان… اینطور نبود که مثلاً بگویند این سه امام بزرگوار لبخند به لب نبودند، یا خوشرو نبودند، یا خوشرفتار نبودند، غم در دلشان بود، هیچ وقت هم فراموش نکردند، امام که اصلاً فراموشی ندارد…
خطرِ اصلیِ سقیفه
خطرِ اصلی سقیفه در اینجا بود که اگر بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرچم کفر میآمد، مثلاً میگفتند اشغال شدهایم…
شوروی مدّتها مسلمانهای جنوبِ خود را اذیت و آزار میکرد، و خیلی از اینها وقتی اینها بعد از حدود پنجاه سال آزاد شدند حتّی اولیاتِ اسلام را هم نمیدانستند، مثلاً نمیدانستند غسل و وضو چیست، آنها هنوز هم در فشار هستند، هنوز هم در کشورهای شمالِ کشورِ ما وقتی اذان میگویند نیروی نظامی به جلوی در مسجد میآید و اجتماع بیش از سه نفر ممنوع است، نه صدایی از سازمان حقوق بشر درمیآید و نه هیچ چیز دیگری!
نیروی نظامی بیرون مسجد میایستد، وقتی دقایقی از اتمام نماز که بلافاصله بعد از اذان شروع میشود میگذرد، نیروی نظامی در را میبندد و میرود.
درست است که عدّهای در این شرایط در جهل هستند ولی میفهمند که فعلاً اشغال هستیم، منتظر روز نجات هستند. اما اگر نام آن را سیاست اسلامی و خلیفه الله و خلیفه الرسول معاویه بن ابیسفیان بگذارند، دیگر در این صورت آن ملعون در اول وقت نماز جماعت میخواند، خطبهی جمعه و عید قربان و عید فطر برقرار است، زکات جمع میکند، مردم وجوهات خود را پرداخت میکنند که ذمّهیشان بَری بشود و خدا از آنها قبول کند، شغل هم فراوان هست، نیروهای نظامی به جهاد فی سبیل الله میروند و بقیه را دعوت به اسلام کنند، سرزمین اسلامی هم مدام توسعه پیدا میکند، یعنی به نام اسلام.
اگر این موضوع عادت بشود، همانطور که عرض کردم میآیند و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم میگویند چرا شما مانند معاویه این کار را نمیکنید؟ معاویه زرنگ و بلد است!
مثالِ این موضوع این است که در مناظرات بگویند فلانی عرضه ندارد که حرفهایی بزند و طرف مقابل را لِه کند، شما این موضوع را در مناظرات سالهای اخیر با گوشت و پوست خودتان حس کردهاید، لزوماً آن کسی که تکهی سنگینتری میاندازد محق نیست.
ولی وقتی شما این زمینِ بازی را تعریف کنید میگویند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرضهی این کار را ندارد، چون حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه گناه نمیکنند، وقتی گناه را عرضه حساب کنید مسلّماً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بیعرضه خواهد شد! آنقدر هم میگویند که امام هادی صلوات الله علیه دویست سال بعد میفرمایند: خدا کسانی را که گفتند تو عرضه و کارآمدی نداری را لعنت کند.
چون شاهدزد در بند جیببرها رئیسبند است!
آن چیزی که برای امام مهم است «هدایت» است
شما در آن شرایط نگاه میکنید رفتارِ عبادت فردی و سلوک اجتماعی دستگیری چگونه است. امام به عیادتِ مخالفین میروند، ولید بن عقبه ملعون… نمیدانم شما او را چقدر میشناسید، همان ملعونی که مست بود و نماز صبح را چهار رکعت خواند، همان ملعونی که عدّهای را در صفّین جمع کرد که به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نعوذبالله فحش بدهند. این ملعون مریض شد و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به عیادتِ او رفتند!
آیا انصافاً این کار با دینداریِ ما همخوانی دارد؟ انصافاً اگر امروز یک مرجع تقلید به عیادت ولید بن عقبه برود بین ما حزب اللهیها تخریب نمیشود؟ قطعاً میشود.
اینکه چند وقت است بنده عرض میکنم مهمترین وسیلهی احقاقِ حق «سیاست» است، و مهمترین خطر و آفتِ آن هم «سیاستزدگی».
اصلاً ائمه علیهم السلام به دنبالِ این بودند که سیاستزدگی را از بین ببرند، حال فکر کردهاید مثلاً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به عیادت ولید بن عقبه رفتند، او متحوّل شد؟ نه! او خیلی خبیث بود، گفت: من از همهی گناهانم استغفار میکنم، بجز جنگی که با پدرِ تو کردم! یعنی کوتاه هم نیامد، در همان جلسهی عیادت هم گفت: وقتی من با پدر تو جنگیدم و فحش دادم کار خوبی کردم و از این کار خودم استغفار نمیکنم! این کارِ من درست بوده است.
حال بگویید چرا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به عیادت این ملعون رفتند؟
حضرت زین العابدین سلام الله علیه به عیادت پسرِ طلحه رفتند.
اگر الآنیها بودند میگفتند: کمی هم بصیرتِ سیاسی بد نیست! انصافاً اگر الآن یک مرجعی این کار را میکرد بلافاصله به بیبصیرتی متّهم نمیشد؟
البته بگویم، اگر کسی طاغوت را تقویت کند حتماً بیبصیرت است، اشتباه برداشت نشود.
اما اینکه ما با یک نفر میجنگیم، اما اگر بیمار شد به او رحم کنیم، اگر فقیر شد و زن و بچهی او نان شب نداشتند رفتارِ ما تغییر کند، اگر یک جایی گرفتار شد و آبروی او در خطر بود… این که فقط یک مورد و دو مورد نیست، من هزاران نمونه تا ائمهی پایانی سراغ دارم…
شما بروید و این موضوع را حل کنید: برای اینکه متوکّل مریض شده است، وقتی مادر متوکّل به امام هادی صلوات الله علیه متوسّل شده است، حضرت دعا کردهاند و متوکّل خوب شده است!
شما چطور این موضوع را تحلیل میکنید؟
آن چیزی که برای امام مسئله است «هدایت» است، و حکومت را مهمترین وسیله میبیند، اما حکومت برای امام اصل نیست که هر کاری برای حکومت کند، این هدایت است که برای امام مسئله است، هر تلاشی میکند که حکومت را بگیرد که در هدایت موفقتر باشد و آدمهای بیشتری هدایت شوند، اما اگر هم نشد نشد!
اگر ما میبینیم در منازعات سیاسی براحتی دروغ گفته میشود، برای این است که قدرت برای ما به اصل تبدیل میشود، نه هدایت! حفظِ قدرت به اصل تبدیل میشود، نه هدایت!
برای همین انصافاً ما هم بصورتِ عملی این فرمایشِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را قبول نداریم که «إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی».
اگر ما چیزی پیدا کنیم… رقیب سیاسی من در خفای خودش خانمی را صیغه کرده است، جناحهای مختلف هم در دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی دست دارند و این موارد را برای روز مبادا نگه میدارند، چون چیزِ دیگری است که اصل است، اما برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور نیست، برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امام سجّاد صلوات الله علیه اینطور نیست. عیادتِ پسرِ طلحه، عیادتِ پسرِ اُسامه…
طرف به هارون ملعون میگوید: حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را در سیاچال دیدم اما هر چه توجه کردم ندیدم در دعای خود تو را نفرین کند.
ما باید مدام اینها را دفعِ شبهه کنیم، اما اگر من بفهمم که امام آمده است که عالَم را بالا ببرد، «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ»،[۹] آمده است تا دست ما را بگیرد و به بالا بکشد، البته در مقامِ هدایت، نه در مقامِ منازعهی سیاسی. گاهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در مقام منازعهی سیاسی تند صحبت میکنند، ولی آنجایی که میخواهند هدایت کنند نرم هستند، نگاه کنید که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معاویه را به تقوا دعوت نمودهاند، آنجایی که او تند صحبت کرده است حضرت هم پاسخِ تند دادهاند، هیچ وقت قدرتِ حضرت کم نمیشود، مگر اینکه در جایی ببینند که به تقوا آسیب میخورد.
قبل از اینکه ائمه ما علیهم صلوات الله بخواهند امامت را برای مردم معنا کنند، برای مردمی که وقتی ائمهی ما از حکومت دور شدند، حتّی مراجعهی دینی آن مردم در ابتدای امر قطع شد، یعنی برای آنها اینطور بود که چون حاکم نیستند پس امام نیستند، شروع کردند به روایت کردن… قبل از آن یک سلوکِ اخلاقی از این بزرگواران نوشته شده است، شما بروید و کلماتی که غیرشیعیان راجع به حضرت زین العابدین سلام الله علیه در همان عصر نوشتهاند را ببینید.
«امام» واسطهی فیض الهی است
بزرگترین تابعی در تاریخ اسلام «سعید بن مُسَیِّب»، میگویند سعید بن مسیب برترین تابعین است، سعید بن مسیب میگوید: هیچ وقت علی بن الحسین را ندیدم، الا اینکه به او غبطه خوردم… و از این روایات فراوان است.
نمیتوانستند پشت سر امام نماز بخوانند، یعنی امام زین العابدین سلام الله علیه اینقدر در محدودیت بودند، ولی همانها که اصلاً از جهت دینی امام زین العابدین صلوات الله علیه را امام نمیدانستند، عبادتِ حضرت را تماشا میکردند و همراه ایشان گریه میکردند.
ان شاء الله خدای متعال ما را طوری تربیت کند که روزی که امام زمان ارواحنا فداه را دیدیم بتوانیم به صورت حضرت نگاه کنیم و شرمندهی روی مبارک حضرت نباشیم.
امام زمینهی توفیق ایجاد میکند، حتّی برای «طاووس یمانی» که غیرشیعه است، مگر میشود این موضوع از جانب امام نباشد؟ در این عالم فیض به برکتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، «طاووس یمانی» میگوید: من هر وقت در خودم احساس کدورت میکردم… من هر وقت این روایت را میگویم دلم خیلی برای خودم میسوزد… «طاووی یمانی» که فقیه سنّی است میگوید: هر وقت احساسِ کدورت میکردم و احساس میکردم قلب من سنگین شده است به مسجد پیامبر در مدینه میرفتم و نماز علی بن الحسین علیه السلام را نگاه میکردم، بعد احساس میکردم که من هم دوست دارم توبه کنم، سپس استغفار میکردم، او گریه میکرد و من هم گریه میکردم، او «أبکی لِسؤال نَکیرٍ وَ مُنکرٍ» میگفت و من هم گریه میکردم.
ما خیلی محروم هستیم، این زندگیِ ظاهرِ امام بود، زندگی باطن هم… زمینهی توفیق از امام است، این امام است که توفیق ایجاد میکند.
خدای متعال درون ما سربازهای شیطانی و رحمانی قرار داده است، اینها دائماً با یکدیگر در جنگ هستند، اگر من سالم باشم متوجهِ این جنگ میشوم، شهوات من را به یک سمت میکشند و قوای عقل هم به سمتِ دیگری.
چرا من این منازعه را نمیفهمم؟ برای اینکه من مدام شکست خوردهام.
وقتی دو نفر مچ میاندازند، اگر همزور باشند یا به یکدیگر نزدیک باشند، یک رقابتی شکل میگیرد تا اینکه یک نفر بر دیگری چیره شود، انسان این رقابت را حس میکند و خسته هم میشود، اما اگر توان صد در برابر صفر باشد، شما اصلاً متوجه نمیشوید که چه زمانی چیره شد، در این صورت انسان اصلاً احساسِ تعارض نمیکند.
وقتی که نفس شهوتپرست میشود دیگر من اصلاً متوجه نمیشوم که چه زمانی گناه میکنم، قوای نگهدارندهی من آسیب میخورد، وقتی نگاه کردنیِ حرام پیش بیاید چشمِ من میرود، وقتی گوش دادنیِ حرام پیش باید گوشِ من میرود، وقتی ضربهی حرام پیش بیاید دست من میرود، وقتی مسیر حرام پیش بیاید پای من میرود، اصلاً هنگامِ رفتن به اینکه بروم یا نروم فکر نمیکنم و میروم، میشنوم، میبینم.
آدمحسابیها یا از ابتدا موفق هستند یا یک نزاعی درون آنها رخ میدهد، ما هم در بعضی از کارها مانند قتل اینطور هستیم، من هر اندازه هم که بیچاره هستم اگر خدای نکرده بخواهد قتل پیش بیاید متوجهِ جنگِ این جنود در درونِ خودم میشوم، نسبت به بعضی از گناهها اینطور هستیم، مثلاً شاید من نسبت به شرابخواری اینطور باشم که خدای نکرده اگر برای من پیش بیاید مقابلهای درونِ خودم احساس میکنم، اما نسبت به بعضی از گناهانی که کم هم نیستند سقوط میکنم و اصلاً متوجه نمیشوم چه زمانی این اتفاق افتاده است.
یکی از کارهایی که امام میکند این است که زمینه ایجاد میکند که توانِ قوای عقلِ ما زیاد بشود و مقاومت کند.
این مطلب را برای این عرض کردم که اولاً هر وقت صحنهی گناه برای شما پیش آمد و خدای متعال شما را کمک کرد و توفیق پیدا کردید از امام زمان ارواحنا فداه تشکر کنید، این امام زمان ارواحنا فداه بوده است که شما را نگه داشته است. یا یک زمینهای درست میکند که شما را تقویت کند، یک فرصتی ایجاد میکند که شما یک چیزی کسب کنید که قوای عقل شما تقویت بشود.
این امام «حاضر و غایب» ندارد، این از برکاتِ امام است که همیشه هست، اگر حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه در زندان باشند این برکتِ امام به عالم میرسد، اگر حضرت حجّت ارواحنا فداه در غیبت باشند این برکت به ما میرسد، و برای همین هم هست که اگر خدای نکرده ما گناه کردیم باید هم از خدای متعال عذرخواهی کنیم و هم از امام زمان ارواحنا فداه، «یا وَلِیَّ اللّهِ ! إنّ بَیْنى وَ بَیْنَ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ ذُنُوبا لا یَأْتى عَلَیْها إلّا رِضاکُمْ»،[۱۰] هرچقدر که تو من را نگه داشتی باز من افسارگسیخته بودم…
این مقدمه کافی است…
روضه و توسّل به جناب حرّ سلام الله علیه
در کربلا، یک شخصیتی که کارمند بنیامیّه است، سردارِ عبیدالله زیاد است، زمینههای خوب هم داشته است، بالاخره چون امام آن سی هزار نفر را در هدایت مختار گذاشته است… وقتی به کربلا آمد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: تو بر علیه ما هستی یا با ما هستی؟ گفت: من بر علیه شما هستم و به فرمان امیر عبیدالله آمدهام…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به اینها آب دادند، به اسبهای اینها آب دادند، با دست مبارکِ خودشان به این سربازها آب دادند… بالاخره اگر کسی یک زمینهی هدایتی دارد باید این موضوع را بفهمد…
اگر ما بودیم چکار میکردیم؟ آیا به لشکر دشمن آب میدادیم؟
زمان نماز فرا رسید، حرّ در اینجا یک قدم جلو آمد، گفت: ما پشت سرِ شما نماز میخوانیم… بقیه اینطور نبودند، بقیه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نعوذبالله خارج از دین میدانستند، اینجا یک امتیاز مثبتی برای جناب حرّ علیه السلام ثبت شد… نماز خواندند، حرّ گفت: اما من اجازه نمیدهم شما آسوده باشید، به من گفتهاند سخت بگیرم، تا وقتی که دستور بعدی برسد من شما را به بیابان میبرم و اجازه نمیدهم نزدیک جای خوش آب و هوا بمانید، خلاصه ناموسِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بیابانگرد کرد…
او هرچه چموشی کرد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حالِ رصدِ او بودند که ببینند کجا میتوانند او را برگردانند… حرّ شکستخوردهی قوای شیطانیِ خود است، امام صرّافِ وجود است، یکی از کارهای امام این است که نگاه میکند ما در کجا راحتتر تقویت میشویم… برای همین گفتهاند ببینید به کدامیک از مکارم اخلاق علاقهی بیشتری دارید، مثلاً شما انفاق کردن را دوست دارید، این فضیلت را از دست ندهید، مثلاً اگر کظم غیظ برای شما دلنشین است، فعلاً این فضیلت را از دست ندهید، این یک وسیله است، بالاخره باید یک بهانه پیدا بشود، چون امام حکیم است…
تا اینکه حرّ روز ورود به کربلا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را مجبور کرد که در جای نامناسبی بایستند، حضرت یک زمینه برای او ایجاد نمودند، در کارنامهی عملِ حرّ هیچ چیزی بجز نوکری برای بنی امیّه نیست… وقتی حرّ مانع شد و اجازهی حرکت به کاروان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نداد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به او فرمودند: «ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ»،[۱۱] ان شاء الله مادرِ تو به عزای تو بنشیند…
این موضوع زمینه بود، حرّ خواست جواب بدهد، گفت: اگر مادرِ شما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبودند من پاسخ میدادم… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زمینهی توفیق را فراهم نمودند… جدا شدند… روز هفتم محرّم رسید، آب را بستند، حرّ دید چه شده است، حرّ هیچ وقت اینطور جانی نبود، دید این کاروان زن و بچه بهمراه دارد، آب را بستند، صدای العطش میآمد، روز نهم شد، «یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ بِکَرْبَلاَءَ»،[۱۲] حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محاصره شدند، جناب حرّ علیه السلام دید اینطور پسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کشته خواهد شد، بعد دیدند که مانندِ مارگزیده به خودش میپیچد، به او گفتند: تو را چه شده است؟ تو مردِ جنگ هستی، تو که اهل ترس نبودی، گفت: من خودم را بین بهشت و جهنّم میبینم…
قبلاً این همه کار کرده بود، مقابلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایستاده بود، خانوادهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بیابانی کرده بود، پس چطور آن زمان خود را بین بهشت و جهنّم ندیده بود؟ چون همیشه جنودِ شیطانی انسان قویتر است، انسانهای معمولی معمولاً شکست میخورند… اما جناب حرّ علیه السلام اینجا به برکتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حسّ تعارض کرد، اگر این طرف بود پیروزی و غنیمت و منصب در پی داشت، اما اینها مهم نیست… مدام سرگردان شد…
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم برای اطاعتِ خدای متعال اینطور مضطرب بشویم، جناب حرّ سلام الله علیه کارِ بزرگی کرده است…
ان شاء الله شما اهل خواندنِ مناجات شعبانیه هستید، «إِنْ کَانَ قَدْ دَنَا أَجَلِی وَ لَمْ یُدْنِنِی [یَدْنُ] مِنْکَ عَمَلِی»، خدایا! اگر مرگ من در حال رسیدن است و هیچ عملی ندارم «فَقَدْ جَعَلْتُ الْإِقْرَارَ بِالذَّنْبِ إِلَیْکَ وَسِیلَتِی»… اقرار کارِ کوچکی نیست، خجالت دارد، شرم دارد…
جناب حرّ علیه السلام در این جبهه آقای خود بود و فرماندهی لشگر محسوب میشد، اما برکتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و زمینهی توفیقِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باعث شد… این مطلب در منابع متأخر است که در کفش به گردن خویش انداخت و آسمان را نگاه میکرد، «اَللَّهُمَّ إِلَیْکَ أُنِیبُ فَتُبْ عَلَیَّ فَقَدْ أَرْعَبْتُ قُلُوبَ أَوْلِیَائِکَ وَ أَوْلاَدَ نَبِیِّکَ»،[۱۳] خدایا! من دلِ عزیزانِ تو را لرزاندم، اصلاً ممکن است اگر من به آنجا بروم امام من را بزند، اگر این کار را هم کند مسلّماً حق دارد… جناب حرّ به خدای متعال امیدوار بود ولی از اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را ببخشد ناامید بود…
من همیشه عرض کردهام که جناب حرّ سلام الله علیه بر گردنِ همهی ما حق دارد، برای اینکه یک پردهای از روی رأفتِ امام برداشته است، که ما هم امید داریم اگر روزی که غرق گناه بودیم امام زمان ارواحنا فداه را دیدیم بگوییم: «السلامُ عَلَیکَ یَا بَقیَّه الله، هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ؟»…
جناب حرّ سلام الله علیه با آن خجالتی که کشید پرده را برداشت، به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفت، «السَّلامُ عَلَیکَ یَا أباعَبدالله، هَلْ لِی مِنْ تَوْبَهٍ؟»… مظهرِ سریع الرّضا فرمودند: «نَعَمْ تَابَ اَللَّهُ عَلَیْکَ»، از همان زمانی که سرشکسته به سمت ما آمدی خدای متعال تو را بخشید، خوش آمدی… سرِ خودت را بالا بگیر…
یا صاحب الزّمان! امشب ما هم سر به زیر و روسیاه هستیم…
هر شهیدی که میخواست به میدان برود، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سختی اجازه میدادند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تا زمانی که مطمئن نمیشدند او لایق است اجازه نمیدادند، تنها کسی که بغیر از حضرت علی اکبر علیه السلام دیدم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را زود به میدان فرستاد جناب حرّ سلام الله علیه بودند… جناب حرّ سلام الله علیه را به میدان فرستادند، او نبردی کرد و جهادی کرد و سپاه دشمن او را تمسخر کردند و هلهله کردند…
وقتی شهدا در لحظهی آخر به زمین میافتادند سلام میکردند، من در متنها ندیدم که جناب حرّ رویشان شده باشد که… چون سلام کردن باعث میشد که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را به خطر میانداختند و به وسط میدان میرفتند، سرِ جناب حرّ سلام الله علیه روی خاک بود، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را بالای سرِ او رساندند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا فقط برای جناب حرّ سلام الله علیه مداحی نمودند، ان شاء الله فدای وفای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بشوم…
همینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به بالای سر جناب حرّ سلام الله علیه رفتند و دیدند او غرقِ تیر است، شروع کردند برای او شعر خواندن…
لَنِعْمَ اَلْحُرُّ حُرُّ بَنِی رِیَاحٍ وَ نِعْمَ اَلْحُرُّ مُخْتَلَفَ اَلرِّمَاحِ
بَهبَه به حرّی که غرقِ تیر شده است… وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جناب حرّ سلام الله علیه را آوردند و در خیمهی شهدا قرار دادند یک جملهای فرمودند که خدای متعال میداند من یک سال است که مبهوتِ این جمله هستم…
خدای متعال میداند که امام زمان ارواحنا فداه همان قدرت را برای ما دارند، حرّی که تا ساعتی پیش در جهنّم بود… وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بدنِ او را در خیمهی شهدا گذاشتند یک نگاهی نمودند و فرمودند: «قتله مثل قتله النبیین»… گنهکار آمدی ولی مانند انبیاء رفتی…
خدایا! اگر جناب حرّ علیه السلام به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیادبی نکرد، ما حبیبهی تو را با همهی وجود دوست داریم…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] تفسیر نور الثقلین ، جلد ۱ ، صفحه ۴۹۶ (مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی کَهْمَسٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ أَبِی یَعْفُورٍ یُقْرِئُکَ اَلسَّلاَمَ قَالَ: وَ عَلَیْکَ وَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا أَتَیْتَ عَبْدَ اَللَّهِ فَأَقْرِئْهُ اَلسَّلاَمَ وَ قُلْ لَهُ إِنَّ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ یَقُولُ لَکَ اُنْظُرْ مَا بَلَغَ بِهِ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ فَالْزَمْهُ فَإِنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّمَا بَلَغَ مَا بَلَغَ بِهِ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ بِصِدْقِ اَلْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ اَلْأَمَانَهِ.)
[۵] الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم ، جلد ۲ ، صفحه ۹۲ (بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ: لَمَّا ثَقُلَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خِیفَ عَلَیْهِ اَلْمَوْتُ دَعَا بِعَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَیْنِ وَ أَخْرَجَ مَنْ فِی اَلْبَیْتِ وَ اِسْتَدْنَى عَلِیّاً وَ أَخَذَ بِیَدِ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا السَّلاَمُ بَعْدَ بُکَاءِ اَلْجَمِیعِ وَ وَضَعَهَا فِی یَدِ عَلِیٍّ وَ قَالَ هَذِهِ وَدِیعَهُ اَللَّهِ وَ وَدِیعَهُ رَسُولِهِ عِنْدَکَ فَاحْفَظْنِی فِیهَا فَإِنَّکَ اَلْفَاعِلُ هَذِهِ وَ اَللَّهِ سَیِّدَهُ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ هَذِهِ مَرْیَمُ اَلْکُبْرَى وَ اَللَّهِ مَا بَلَغَتْ نَفْسِی هَذَا اَلْمَوْضِعَ حَتَّى سَأَلْتُ اَللَّهَ لَهَا وَ لَکُمْ فَأَعْطَانِی یَا عَلِیُّ أَنْفِذْ مَا أَمَرَتْکَ بِهِ فَاطِمَهُ فَقَدْ أَمَرْتُهَا بِأَشْیَاءَ أَمَرَنِی بِهَا جَبْرَائِیلُ وَ هِیَ اَلصَّادِقَهُ اَلصَّدُوقَهُ وَ اِعْلَمْ أَنِّی رَاضٍ عَمَّنْ رَضِیَتْ عَنْهُ اِبْنَتِی فَاطِمَهُ وَ کَذَلِکَ رَبِّی وَ اَلْمَلاَئِکَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ ظَلَمَهَا وَ اِبْتَزَّهَا حَقَّهَا اَللَّهُمَّ إِنِّی مِنْهُمْ بَرِیءٌ ثُمَّ سَمَّاهُمْ ثُمَّ ضَمَّ اَلْأَرْبَعَهَ إِلَیْهِ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّی لَهُمْ وَ لِمَنْ شَایَعَهُمْ سِلْمٌ وَ زَعِیمٌ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ وَ حَرْبٌ لِمَنْ عَادَاهُمْ وَ لِمَنْ شَایَعَهُمْ زَعِیمٌ أَنْ یَدْخُلُوا اَلنَّارَ یَا فَاطِمَهُ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَیْ ثُمَّ وَ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَیْ ثُمَّ وَ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لاَ أَرْضَى حَتَّى تَرْضَیْ وَ فِی مَوْضِعٍ آخَرَ بِالْإِسْنَادِ اَلسَّالِفِ: لَمَّا کَانَتِ اَللَّیْلَهُ اَلَّتِی قُبِضَ فِی صَبِیحَتِهَا دَعَا عَلِیّاً وَ فَاطِمَهَ وَ اَلْحَسَنَیْنِ وَ أَغْلَقَ عَلَیْهِمُ اَلْبَابِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَیٌّ وَ اَلْحَسَنَانِ فَقَالَتْ عَائِشَهُ لِأَمْرِ مَّا أَخْرَجَکَ وَ خَلَى بِابْنَتِهِ دُونَکَ فَقَالَ عَرَفْتُ اَلَّذِی خَلاَ بِهَا لَهُ وَ هُوَ بَعْضُ اَلَّذِی کُنْتِ فِیهِ وَ أَبُوکِ وَ صَاحِبَاهُ فَوَجَمَتْ أَنْ تَرِدَ عَلَیْهِ کَلِمَهٌ فَمَا لَبِثْتُ أَنْ نَادَتْهُ فَاطِمَهُ فَدَخَلَ وَ اَلنَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَبْکِی وَ یَقُولُ بُکَائِی وَ غَمِّی عَلَیْکَ وَ عَلَى هَذِهِ أَنْ تَضِیعَ بَعْدِی فَقَدْ أَجْمَعَ اَلْقَوْمُ عَلَى ظُلْمِکُمْ .)
[۶] نهج البلاغه، خطبه ۶۹ (و من کلام له (علیه السلام) فی توبیخ بعض أصحابه: کَمْ أُدَارِیکُمْ کَمَا تُدَارَى الْبِکَارُ الْعَمِدَهُ وَ الثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَهُ، کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ، کُلَّمَا أَطَلَّ عَلَیْکُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَنَاسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بَابَهُ وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّهِ فِی جُحْرِهَا وَ الضَّبُعِ فِی وِجَارِهَا. الذَّلِیلُ وَ اللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَ مَنْ رُمِیَ بِکُمْ فَقَدْ رُمِیَ بِأَفْوَقَ نَاصِلٍ؛ إِنَّکُمْ وَ اللَّهِ لَکَثِیرٌ فِی الْبَاحَاتِ قَلِیلٌ تَحْتَ الرَّایَاتِ؛ وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بِمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی لَا أَرَى إِصْلَاحَکُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِی؛ أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَکُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَکُمْ، لَا تَعْرِفُونَ الْحَقَّ کَمَعْرِفَتِکُمُ الْبَاطِلَ وَ لَا تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ کَإِبْطَالِکُمُ الْحَق.)
[۷] نهج البلاغه، نامه ۴۵ (أَمَّا بَعْدُ یَا اِبْنَ حُنَیْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْیَهِ أَهْلِ اَلْبَصْرَهِ دَعَاکَ إِلَى مَأْدُبَهٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَیْهَا تُسْتَطَابُ لَکَ اَلْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَیْکَ اَلْجِفَانُ . وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّکَ تُجِیبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِیُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا اَلْمَقْضَمِ فَمَا اِشْتَبَهَ عَلَیْکَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَیْقَنْتَ بِطِیبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ. أَلاَ وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِیءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اِکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ . أَلاَ وَ إِنَّکُمْ لاَ تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِکَ وَ لَکِنْ أَعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ وَ عِفَّهٍ وَ سَدَادٍ . فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لاَ اِدَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاَ أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلاَّ کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَهٍ وَ لَهِیَ فِی عَیْنِی أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَهٍ مَقِرَهٍ . بَلَى! کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ اَلسَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ وَ نِعْمَ اَلْحَکَمُ اَللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ وَ اَلنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِی غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِی ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِیبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَهٌ لَوْ زِیدَ فِی فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ یَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا اَلْحَجَرُ وَ اَلْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا اَلتُّرَابُ اَلْمُتَرَاکِمُ وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِیَ آمِنَهً یَوْمَ اَلْخَوْفِ اَلْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ اَلْمَزْلَقِ . وَ لَوْ شِئْتُ لاَهْتَدَیْتُ اَلطَّرِیقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا اَلْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا اَلْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا اَلْقَزِّ . وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَى تَخَیُّرِ اَلْأَطْعِمَهِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ اَلْیَمَامَهِ مَنْ لاَ طَمَعَ لَهُ فِی اَلْقُرْصِ وَ لاَ عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَکْبَادٌ حَرَّى أَوْ أَکُونَ کَمَا قَالَ اَلْقَائِلُ: وَ حَسْبُکَ دَاءً أَنْ تَبِیتَ بِبِطْنَهٍ وَ حَوْلَکَ أَکْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى اَلْقِدِّ أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ لاَ أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ اَلدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَهً لَهُمْ فِی جُشُوبَهِ اَلْعَیْشِ! فَمَا خُلِقْتُ لِیَشْغَلَنِی أَکْلُ اَلطَّیِّبَاتِ کَالْبَهِیمَهِ اَلْمَرْبُوطَهِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ اَلْمُرْسَلَهِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَکْتَرِشُ مِنْ أَعْلاَفِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا یُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَکَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ اَلضَّلاَلَهِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِیقَ اَلْمَتَاهَهِ ! وَ کَأَنِّی بِقَائِلِکُمْ یَقُولُ إِذَا کَانَ هَذَا قُوتُ اِبْنِ أَبِی طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ اَلضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ اَلْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَهِ اَلشُّجْعَانِ أَلاَ وَ إِنَّ اَلشَّجَرَهَ اَلْبَرِّیَّهَ أَصْلَبُ عُوداً وَ اَلرَّوَاتِعَ اَلْخَضِرَهَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ اَلنَّابِتَاتِ اَلْعِذْیَهَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ اَلضَّوْءِ وَ اَلذِّرَاعِ مِنَ اَلْعَضُدِ . وَ اَللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ اَلْعَرَبُ عَلَى قِتَالِی لَمَا وَلَّیْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْکَنَتِ اَلْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَیْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِی أَنْ أُطَهِّرَ اَلْأَرْضَ مِنْ هَذَا اَلشَّخْصِ اَلْمَعْکُوسِ وَ اَلْجِسْمِ اَلْمَرْکُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ اَلْمَدَرَهُ مِنْ بَیْنِ حَبِّ اَلْحَصِیدِ .)
[۸] نهج البلاغه، خطبه ۲ (زَرَعُوا اَلْفُجُورَ وَ سَقَوْهُ اَلْغُرُورَ وَ حَصَدُوا اَلثُّبُورَ لاَ یُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ أَحَدٌ وَ لاَ یُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَیْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ اَلدِّینِ وَ عِمَادُ اَلْیَقِینِ إِلَیْهِمْ یَفِیءُ اَلْغَالِی وَ بِهِمْ یُلْحَقُ اَلتَّالِی وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ اَلْوِلاَیَهِ وَ فِیهِمُ اَلْوَصِیَّهُ وَ اَلْوِرَاثَهُ اَلْآنَ إِذْ رَجَعَ اَلْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ.)
[۹] سوره مبارکه انعام، آیه ۱۵۱ (قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ ۖ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا ۖ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا ۖ وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ ۖ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ ۖ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ۚ ذَٰلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ)
[۱۰] زیارت جامعه کبیره
[۱۱] وقعه الطف ، جلد ۱ ، صفحه ۱۶۸ (فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: أَ مَا لَنَا مَلْجَأٌ نَلْجَأُ إِلَیْهِ نَجْعَلُهُ فِی ظُهُورِنَا وَ نَسْتَقْبِلُ اَلْقَوْمَ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ؟ فَقُلْنَا لَهُ: بَلَى هَذَا ذُو حُسَمٍ إِلَى جَنْبِکَ تَمِیلُ إِلَیْهِ عَنْ یَسَارِکَ، فَإِنْ سَبَقْتَ اَلْقَوْمَ إِلَیْهِ فَهُوَ کَمَا تُرِیدُ. فَأَخَذَ إِلَیْهِ ذَاتَ اَلْیَسَارِ وَ مِلْنَا مَعَهُ، فَاسْتَبَقْنَا إِلَى ذِی حُسَمٍ فَسَبَقْنَاهُمْ إِلَیْهِ، فَلَمَّا رَأَوْنَا وَ قَدْ عَدَلْنَا عَنِ اَلطَّرِیقِ عَدَلُوا إِلَیْنَا، فَنَزَلَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] فَأَمَرَ بِأَبْنِیَتِهِ فَضُرِبَتْ. فَمَا کَانَ بِأَسْرَعَ مِنْ أَنْ طَلَعَتْ عَلَیْنَا هَوَادِی اَلْخَیْلِ، وَ کَأَنَّ رَایَاتِهِمْ أَجْنِحَهُ اَلطَّیْرِ، وَ جَاءَ اَلْقَوْمُ وَ هُمْ أَلْفُ فَارِسٍ مَعَ اَلْحُرِّ بْنِ یَزِیدَ اَلتَّمِیمِیِّ اَلْیَرْبُوعِیِّ حَتَّى وَقَفَ هُوَ وَ خَیْلُهُ مُقَابِلَ اَلْحُسَیْنِ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] فِی حَرِّ اَلظَّهِیرَهِ، وَ اَلْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ مُعْتَمُّونَ مُتَقَلِّدُونَ أَسْیَافَهُمْ. فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] لِفِتْیَانِهِ: اِسْقُوا اَلْقَوْمَ وَ أَرْوُوهُمْ مِنَ اَلْمَاءِ، وَ رَشِّفُوا اَلْخَیْلَ تَرْشِیفاً. فَقَامَ فِتْیَانُهُ، وَ سَقَوُا اَلْقَوْمَ مِنَ اَلْمَاءِ حَتَّى أَرْوَوْهُمْ، وَ أَقْبَلُوا یَمْلَئُونَ اَلْقِصَاعَ وَ اَلطِّسَاسَ وَ اَلْأَتْوَارَ مِنَ اَلْمَاءِ ثُمَّ یُدْنُونَهَا مِنَ اَلْفَرَسِ، فَإِذَا عَبَّ فِیهِ ثَلاَثاً أَوْ أَرْبَعاً أَوْ خَمْساً عُزِلَتْ عَنْهُ وَ سَقَوْا آخَرَ حَتَّى سَقَوُا اَلْخَیْلَ کُلَّهَا . [وَ حَضَرَتِ اَلصَّلاَهُ صَلاَهُ اَلظُّهْرِ، فَأَمَرَ اَلْحُسَیْنُ اَلْحَجَّاجَ بْنَ مَسْرُوقٍ اَلْجُعْفِیَّ أَنْ یُؤَذِّنَ، فَأَذَّنَ، فَلَمَّا حَضَرَتِ اَلْإِقَامَهُ خَرَجَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] فِی إِزَارٍ وَ رِدَاءٍ وَ نَعْلَیْنِ. فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهَا مَعْذِرَهٌ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَیْکُمْ؛ إِنِّی لَمْ آتِکُمْ حَتَّى أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ، أَنِ اِقْدَمْ عَلَیْنَا فَإِنَّهُ لَیْسَ لَنَا إِمَامٌ، لَعَلَّ اَللَّهَ یَجْمَعُنَا بِکَ عَلَى اَلْهُدَى. فَإِنْ کُنْتُمْ عَلَى ذَلِکَ فَقَدْ جِئْتُکُمْ، فَإِنْ تُعْطُونِی مَا أَطْمَئِنُّ إِلَیْهِ مِنْ عُهُودِکُمْ وَ مَوَاثِیقِکُمْ أَقْدَمْ مِصْرَکُمْ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ کُنْتُمْ لِمَقْدَمِی کَارِهِینَ اِنْصَرَفْتُ عَنْکُمْ إِلَى اَلْمَکَانِ اَلَّذِی أَقْبَلْتُ مِنْهُ إِلَیْکُمْ!. فَسَکَتُوا عَنْهُ، وَ قَالُوا لِلْمُؤَذِّنِ: أَقِمْ، فَأَقَامَ لِلصَّلاَهِ. فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] لِلْحُرِّ: أَ تُرِیدُ أَنْ تُصَلِّیَ بِأَصْحَابِکَ؟ قَالَ: لاَ، بَلْ تُصَلِّی أَنْتَ وَ نُصَلِّی بِصَلاَتِکَ. فَصَلَّى بِهِمُ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]. ثُمَّ إِنَّهُ دَخَلَ، وَ اِجْتَمَعَ إِلَیْهِ أَصْحَابُهُ. وَ اِنْصَرَفَ اَلْحُرُّ إِلَى مَکَانِهِ اَلَّذِی کَانَ بِهِ، فَدَخَلَ خَیْمَهً قَدْ ضُرِبَتْ لَهُ، فَاجْتَمَعَ إِلَیْهِ جَمَاعَهٌ مِنْ أَصْحَابِهِ، وَ عَادَ أَصْحَابُهُ إِلَى صَفِّهِمُ اَلَّذِی کَانُوا فِیهِ فَأَعَادُوهُ، ثُمَّ أَخَذَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ بِعِنَانِ دَابَّتِهِ وَ جَلَسَ فِی ظِلِّهَا. فَلَمَّا کَانَ وَقْتُ اَلْعَصْرِ أَمَرَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] أَنَّ یَتَهَیَّئُوا لِلرَّحِیلِ، ثُمَّ خَرَجَ فَأَمَرَ مُنَادِیَهُ فَنَادَى بِالْعَصْرِ وَ أَقَامَ، فَاسْتَقْدَمَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] فَصَلَّى بِالْقَوْمِ ثُمَّ سَلَّمَ وَ اِنْصَرَفَ إِلَى اَلْقَوْمِ بِوَجْهِهِ. فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: أَمَّا بَعْدُ؛ أَیُّهَا اَلنَّاسُ! فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا وَ تَعْرِفُوا اَلْحَقَّ لِأَهْلِهِ یَکُنْ أَرْضَى لِلَّهِ، وَ نَحْنُ أَهْلَ اَلْبَیْتِ أَوْلَى بِوَلاَیَهِ هَذَا اَلْأَمْرِ عَلَیْکُمْ مِنْ هَؤُلاَءِ اَلْمُدَّعِینَ مَا لَیْسَ لَهُمْ، وَ اَلسَّائِرِینَ فِیکُمْ بِالْجَوْرِ وَ اَلْعُدْوَانِ! وَ إِنْ أَنْتُمْ کَرِهْتُمُونَا وَ جَهِلْتُمْ حَقَّنَا، وَ کَانَ رَأْیُکُمْ غَیْرَ مَا أَتَتْنِی کُتُبُکُمْ وَ قَدِمَتْ بِهِ عَلَیَّ رُسُلُکُمْ، اِنْصَرَفْتُ عَنْکُمْ!. فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ بْنُ یَزِیدَ: إِنَّا – وَ اَللَّهِ – مَا نَدْرِی مَا هَذِهِ اَلْکِتَابُ اَلَّتِی تَذْکُرُ!. فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: یَا عُقْبَهَ بْنَ سِمْعَانَ! أَخْرِجِ اَلْخُرْجَیْنِ اَللَّذَیْنِ فِیهِمَا کُتُبُهُمْ إِلَیَّ. فَأَخْرَجَ خُرْجَیْنِ مَمْلُوءَیْنِ صُحُفاً فَنَشَرَهَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ. فَقَالَ اَلْحُرُّ: فَإِنَّا لَسْنَا مِنْ هَؤُلاَءِ اَلَّذِینَ کَتَبُوا إِلَیْکَ، وَ قَدْ أُمِرْنَا إِذَا نَحْنُ لَقِینَاکَ أَلاَّ نُفَارِقَکَ حَتَّى نُقَدِّمَکَ عَلَى عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ زِیَادٍ!. فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: اَلْمَوْتُ أَدْنَى إِلَیْکَ مِنْ ذَلِکَ!. ثُمَّ قَالَ لِأَصْحَابِهِ: قُومُوا فَارْکَبُوا. فَرَکِبُوا، وَ اِنْتَظَرُوا حَتَّى رَکِبَتْ نِسَاؤُهُمْ. فَلَمَّا ذَهَبُوا لِیَنْصَرِفُوا حَالَ اَلْقَوْمُ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ اَلاِنْصِرَافِ. فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ] لِلْحُرِّ: ثَکِلَتْکَ أُمُّکَ! مَا تُرِیدُ؟!. قَالَ: أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ غَیْرُکَ مِنَ اَلْعَرَبِ یَقُولُهَا لِی وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ اَلْحَالِ اَلَّتِی أَنْتَ عَلَیْهَا مَا تَرَکْتُ ذِکْرَ أُمِّهِ بِالثُّکْلِ أَنْ أَقُولَهُ کَائِناً مَنْ کَانَ، وَ لَکِنْ – وَ اَللَّهِ – مَا لِی إِلَى ذِکْرِ أُمِّکَ مِنْ سَبِیلٍ إِلاَّ بِأَحْسَنِ مَا یُقْدَرُ عَلَیْهِ! . فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: فَمَا تُرِیدُ؟ قَالَ اَلْحُرُّ: أُرِیدُ – وَ اَللَّهِ – أَنْ أَنْطَلِقَ بِکَ إِلَى عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ زِیَادٍ!. قَالَ لَهُ اَلْحُسَیْنُ [عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ]: إِذَنْ وَ اَللَّهِ لاَ أَتَّبِعُکَ!. فَقَالَ لَهُ اَلْحُرُّ: إِذَنْ وَ اَللَّهِ لاَ أَدَعُکَ!. وَ لَمَّا کَثُرَ اَلْکَلاَمُ بَیْنَهُمَا قَالَ لَهُ اَلْحُرُّ: إِنًى لَمْ أُومَرْ بِقِتَالِکَ، وَ إِنَّمَا أُمِرْتُ أَلاَّ أُفَارِقَکَ حَتَّى أُقَدِّمَکَ اَلْکُوفَهَ، فَإِذَا أَبَیْتَ فَخُذْ طَرِیقاً لاَ تُدْخِلُکَ اَلْکُوفَهَ وَ لاَ تَرُدُّکَ إِلَى اَلْمَدِینَهِ تَکُونُ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ نَصَفاً حَتَّى أَکْتُبَ إِلَى اِبْنِ زِیَادٍ، وَ تَکْتُبَ أَنْتَ إِلَى یَزِیدَ بْنِ مُعَاوِیَهَ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَکْتُبَ إِلَیْهِ، أَوْ إِلَى عُبَیْدِ اَللَّهِ بْنِ زِیَادٍ إِنْ شِئْتَ، فَلَعَلَّ اَللَّهَ إِلَى ذَلِکَ أَنْ یَأْتِیَ بِأَمْرٍ یَرْزُقُنِی فِیهِ اَلْعَافِیَهَ مِنْ أَنْ أُبْتَلَى بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِکَ، فَخُذْ هَاهُنَا فَتَیَاسَرْ عَنْ طَرِیقِ اَلْعُذَیْبِ وَ اَلْقَادِسِیَّهِ [کَانَ هَذَا وَ هُمْ بِذِی حُسَمٍ] وَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اَلْعُذَیْبِ ثَمَانِیَهٌ وَ ثَلاَثُونَ مِیلاً، [فَ] سَارَ اَلْحُسَیْنُ فِی أَصْحَابِهِ وَ اَلْحُرُّ یُسَایِرُهُ] .)
[۱۲] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۹۵ (کا، [الکافی] ، عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ عَبْدِ اَلْمَلِکِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ عَنْ صَوْمِ تَاسُوعَا وَ عَاشُورَاءَ مِنْ شَهْرِ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ تَاسُوعَا یَوْمٌ حُوصِرَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ وَ أَصْحَابُهُ بِکَرْبَلاَءَ وَ اِجْتَمَعَ عَلَیْهِ خَیْلُ أَهْلِ اَلشَّامِ وَ أَنَاخُوا عَلَیْهِ وَ فَرِحَ اِبْنُ مَرْجَانَهَ وَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ بِتَوَافُرِ اَلْخَیْلِ وَ کَثْرَتِهَا وَ اِسْتَضْعَفُوا فِیهِ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَصْحَابَهُ وَ أَیْقَنُوا أَنَّهُ لاَ یَأْتِی اَلْحُسَیْنَ نَاصِرٌ وَ لاَ یُمِدُّهُ أَهْلُ اَلْعِرَاقِ بِأَبِی اَلْمُسْتَضْعَفَ اَلْغَرِیبَ ثُمَّ قَالَ وَ أَمَّا یَوْمُ عَاشُورَاءَ فَیَوْمٌ أُصِیبَ فِیهِ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ صَرِیعاً بَیْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ حَوْلَهُ صَرْعَى عُرَاهً أَ فَصَوْمٌ یَکُونُ فِی ذَلِکَ اَلْیَوْمِ کَلاَّ وَ رَبِّ اَلْبَیْتِ اَلْحَرَامِ مَا هُوَ یَوْمَ صَوْمٍ وَ مَا هُوَ إِلاَّ یَوْمُ حُزْنٍ وَ مُصِیبَهٍ دَخَلَتْ عَلَى أَهْلِ اَلسَّمَاءِ وَ أَهْلِ اَلْأَرْضِ وَ جَمِیعِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ یَوْمُ فَرَحٍ وَ سُرُورٍ لاِبْنِ مَرْجَانَهَ وَ آلِ زِیَادٍ وَ أَهْلِ اَلشَّامِ غَضِبَ اَللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ عَلَى ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ ذَلِکَ یَوْمٌ بَکَتْ جَمِیعُ بِقَاعِ اَلْأَرْضِ خَلاَ بُقْعَهِ اَلشَّامِ فَمَنْ صَامَهُ أَوْ تَبَرَّکَ بِهِ حَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَ آلِ زِیَادٍ مَمْسُوخَ اَلْقَلْبِ مَسْخُوطاً عَلَیْهِ وَ مَنِ اِذَّخَرَ إِلَى مَنْزِلِهِ ذَخِیرَهً أَعْقَبَهُ اَللَّهُ تَعَالَى نِفَاقاً فِی قَلْبِهِ إِلَى یَوْمِ یَلْقَاهُ وَ اِنْتَزَعَ اَلْبَرَکَهَ عَنْهُ وَ عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ وُلْدِهِ وَ شَارَکَهُ اَلشَّیْطَانُ فِی جَمِیعِ ذَلِکَ .)
[۱۳] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۴ ، صفحه ۳۱۰
پاسخ دهید