بامداد روز یکشنبه مورخ ۲۹ فروردین ماه ۱۴۰۰ مصادف با شب پنجم ماه مبارک رمضان، جلسه هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام با سخنرانی حجت الاسلام حامد کاشانی با موضوع «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
- مقدّمه
- مرور جلسات قبل
- فهمِ مختلفِ شیعیان از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در زمانِ خود حضرت
- صلح یا آتشبس؟
- نتیجهی اینکه جامعهی اسلامی حتّی از ظواهر دین عدول کرد
- مگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای آن جامعه از عصمت نفرموده بودند؟
- آیا راه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با راه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تفاوت داشت؟
- دینداری ما باید با دینداری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همخوانی داشته باشد
- آموزش تمرین بندگی به مردم
- قالبِ رفتارِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
- چرا امام زین العابدین صلوات الله علیه به اندازهی مختار سرباز نداشتند؟
- دفاع از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قاعده دارد
- روضه و توسّل
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت قدس حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف، تعجیل در فرج حضرت، رضایت آن بزرگوار، ان شاء الله دعای آن حضرت شامل حال ما بشود و پروندهی اعمال ما ایشان را کمتر اذیت کند صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
به محضر عزیزان عرض میکردیم که وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به شهادت رسیدند، در زمان حیات پُربرکت ایشان، گاهی علائم عمومی مبنی بر آن حقیقت خودشان را بیان میفرمودند و اتّفاقاً هم متأسفانه خیلی از اوقات با هجمه و تخریب و تکذیب مواجه میشدند.
فهمِ مختلفِ شیعیان از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در زمانِ خود حضرت
یا اینکه مثلاً شما این نکته را زیاد شنیدهاید، من هم فقط اشاره میکنم که فضای آن دوره به دست شما بیاید. «هَرثَمه» نقل میکند وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از صفّین برمیگشتند و میخواستند از کربلا عبور کنند پیاده شدند و و خاک را بوییدند و گریه کردند و فرمودند: همینجا خیمه میزنند و همینجا بارهای خود را زمین میگذارند، گریه کردند و فرمودند: خون پسرم را همینجا میریزند.[۴]
«هرثمه» میگوید: من به خانه رفتم و به همسر خود گفتم: این علی [علیه السلام] چیزهایی میگوید و ادّعای غیب دارد، همسر من گفت: حواس خودت را جمع کن و درست صحبت کن، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بجز حق نمیفرمایند.
میخواهم عرض کنم که چنین فضایی وجود دارد، در یک خانه هستند، هر دو هم بصورت عام جزو شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند، «هرثمه» در سپاه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است و حضرت را فی الجمله برتر از اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میداند، ولی همانطور که شما راجع به مرجع تقلید خودتان غیبیات و عصمت و از این دست امور را قائل نیستید، راجع به پزشک خودتان هم قائل نیستید، راجع به متخصصی که به او رجوع میکنید قائل نیستید، راجع به مرجع تقلید خودتان قائل نیستید، او هم شیعه بود و این هم شیعه بود ولی بین این دو تفاوت وجود داشت.
صلح یا آتشبس؟
شش ماه طول نکشید که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مجبور شدند حکومت را در یک آتشبس به معاویه ملعون بدهند.
«آتش بس» هم به این دلیل میگوییم که کلمهی «صلح» را به معنای «حُدنه» یا آتشبس استفاده کردند، صلح به معنای تمام شدنِ تنش نیست. معاویه ملعون نامهای به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نوشت که الحمدلله تنش تمام شد و فتنه خوابید. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: رأس الفتنه و فتنهی عظما تو هستی، حال در یک شرایطی قرار گرفتهایم که دیگر امکان نبرد نبود، یعنی «آتش بس»، مسلّماً اگر امام قراردادی ببندند به قرارداد عمل خواهند نمود ولی قرارداد قراردادِ آتش بس است نه قراردادِ صلح، تنش از بین نرفته است بلکه فعلاً شرایط جنگیدن نیست، دقیقاً مانند زمانی که لشگر مسلمین عقبنشینی کند، این عقبنشینی به معنای تمام شدن درگیری نیست، بلکه به این معناست که الآن امکان پیروزی وجود ندارد، حال دلیل این عقبنشینی میتواند این باشد که استراتژی را تغییر بدهد که از جای دیگری حمله کند یا اینکه میخواهد نیروهای خود را تقویت کند و برگردد.
نتیجهی اینکه جامعهی اسلامی حتّی از ظواهر دین عدول کرد
این ایام، این شرایط، آن مثالی که راجع به بند جیببُرهای زندان را که زدم، با همان مثال جلو بیایید.
جامعهای که قبل از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سه خلیفه، و بعد از شش ماه بعد از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معاویه را دیده بود، اینها اصلاً نمیتوانستند به این گزینه فکر کنند که کسی که میخواهد جامعه را اداره کند باید عصمت هم داشته باشد، یا اینکه صدیق باشد، اصلاً این موارد دیگر در گزینهها نبود، افکار عمومی چنین درخواستی نداشت.
آن طرف هم وقتی میخواهند بر علیه اینها قیام کنند مانند «عبدالله حنظله غسیل الملائکه» که مثلاً تازه دیندار است میگوید: یزید شرابخوار است که نماز را به تأخیر میاندازد!
ببینید یعنی مسئله بر سرِ این است که حاکم مسلمین شراب میخورد و نباید بخورد، نماز را به تأخیر میاندازد و دیر نماز میخواند و باید سر وقت بخواند. یعنی دغدغهی جامعه این است که این حاکم این موارد را رعایت نمیکند و باید رعایت کند، مسئله روی عصمت و علم و خلیفه الرسول و نفس الرسول نیست، اینها اصلاً مسئلهی جامعه نیست.
چه کسی میتواند این جامعه را اداره کند؟
انتخابات ریاست جمهوری خودمان را ببینید، دورهی یک نفر در اوج اینکه منفور است تمام میشود و بعدی میآید و آنقدر خراب میکند که نفر قبلی دوباره محبوب میشود!
دقیقاً شبیه به این مثال در آن دوره هست.
روزی که خلیفه دوم از دنیا رفت جامعه بشدّت… ما در فاطمیّه یک بحثی داشتیم که در آنجا مفصّل توضیح دادیم که افکار عمومی بشدّت بر علیه اوست، منتها وقتی دوازده سال گذشت و بعدی آنقدر خرابکاریهای عظیم داشت که مردم میگفتند که قبلی خیلی بهتر بود، یعنی معمولاً حافظهی اجتماعی هم خیلی کمرنگ است، همین مثالی که خودتان هم میبینید. یعنی ما سقوط را حس میکنیم، ان شاء الله خدای متعال به برکت امام زمان ارواحنا فداه ورق را برگرداند و هشت سال دیگر نگوییم که نفر قبلی بهتر بود، پناه بر خدا.
مسئله این بود که دزدی زیاد است و کمتر بشود، به ما هم برسد، سرِ قبیلهی ما هم بیکلاه نماند، یک منطقه را هم برای فتوحات به ما بدهید که غنیمتی بدست بیاوریم. مسئله بر سرِ این بود که مثلاً امتیازات عشیرهی ما کمتر است باید بیشتر بشود! مسئله در جامعهی اسلامی آن زمان این موارد بود.
در این شرایطی که هستیم ظواهر دین بصورت تبعیضی کمرنگ میشود، یعنی تا زمانی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند گزارش جدّی برای اینکه موسیقی (منظور رقص و آواز کنیزکان در بزم شبانه است) در مدینه رواج داشته است نمیبینیم، بعد از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این گزارشات زیاد میشود، معلوم است که این امر یعنی چه! یک روزی میگفتند که یزید ملعون نماز را به تأخیر میاندازد، یعنی درست است که این جامعه خیلی عقب است اما حداقل نماز را میفهمند، خود یزید ملعون در آن مجلس در حال مستی برای حجاب همسر خودش دقّت میکند، یعنی هنوز همهی مرزها از بین نرفته است، درست است که اصل رفته است، اصل قتلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، اصل طاغوتی است که بخواهد جای ولایت را بگیرد، اما هنوز ظواهری پیداست و این ظواهر را حفظ میکنند، هر چه میگذرد این ظواهر کمتر حفظ میشود.
هرچه ظواهر کمرنگ بشود توقع از حاکم پایینتر میآید، ولید اموی رسماً بجای سیبل قرآن کریم را میگذاشت و به سمت آن تیر پرتاب میکرد!
جامعهای که چنین فاسقِ فاجری را بعنوان حاکم برمیگزیند، مسلّماً هر کس دیگری هم میتواند حاکم بشود.
مگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای آن جامعه از عصمت نفرموده بودند؟
دیندارها در حال چه کاری هستند؟
بنده عرض میکنم که مسئلهی امامت در ذهن شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چگونه شکل گرفت؟
ممکن است کسی بپرسد که مگر معصومین نفرموده بودند؟ چرا! برای یاران خاص فرموده بودند، اما اینکه فکرِ این جامعه… امروز در شرایط امروز ما اگر مرجع ما به صدا و سیما بیاید و بیان کند صدها برداشت از آن حاصل میشود، مثلاً در مورد مذاکرات، مدام میآیند و تصریح میکنند اما مجدداً برداشتهای جدیدی حاصل میشود، همه با هم همزمان یک صدا و یک فیلم را میبینند، نه یک نقل قول را، حال بگوییم مگر آن زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نفرمودهاند؟ بله فرمودهاند! ولی چه کسانی شنیدهاند؟ چه کسانی منتقل کردهاند؟ چه کسانی جابجای آن فرمایش را نقل کردند؟ پس لزوماً فهمِ افکار عمومی آن چیزی نیست که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودهاند. جامعه هر اندازه هم که به سمت فسق و فجور برود سطح توقع جامعه از حاکم پایین میآید.
کمااینکه اگر امروز بگویند کدام دولت ما را نجات میدهد؟ شما به دنبال معصوم نمیگردید، میگویید سالب به انتفاء موضوع است، نمیگویید نمازشب خوان و زاهد باشد و خانهی او هم پایین شهر باشد و فرزندان او هم رانت نخورده باشند! چون در این صورت باید اصل موضوع را تعطیل کنیم!
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این موضوع را هزار و چهارصد سال پیش به ما فرمودند، فرمودند اینکه من به صورت خود میکوبم و میگوییم معاویه نیاید، برای این است که اگر معاویه بیاید مدام بدتر و بدتر میشود و شما را مانند خودشان تربیت میکنند، شما هم همان چیزی را میپسندید که آنها میپسندند.
اگر یک باتقوا بیاید اوضاع ناگهان تغییر پیدا میکند، و اگر یک متبختر بیاید باز هم اوضاع تغییر پیدا میکند.
مردم دیندار آن زمان اذیت هستند و میگویند چه کسی ما را نجات میدهد؟
آیا راه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با راه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تفاوت داشت؟
دورهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حدود نوزده سال آنقدر تحرّک اجتماعی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کمرنگ است که اگر شما در تاریخ بگردید حتّی صد صفحه مطلب مستند دقیق پیدا نمیکنید، منظورم توضیح و تحلیل نیست، منظور من سند تاریخی است.
امام به دنبال این هستند که یک حقیقت الهی را برای آن عصر و تا قیامت تشریح کنند، اما این مردم برای شام شب خود گیر هستند، میگویند کاری کنید، لذا وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش بس را امضاء میکنند عدّهای میروند و به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض میکنند پس شما بیایید! یعنی فهم از امامت در اینجا چیست؟
ما با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستیم به شرطی که با معاویه آتش بس امضاء نکند، یعنی برای این جماعت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه امام هستند به شرط عدم آتش بس! اگر بخواهند آتش بس امضاء کنند دیگر امام نیستند و زیر پای ایشان را هم میکشند و خنجر به ران مقدّس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم میزنند! یعنی قائل به امامت مقیّد هستند.
باید آن فضای آن روز را دید، حکومت که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم متّصل به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نرسید که جامعه توقع داشته باشد که یک نفر با همهی صفات حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاید، بعد هم این موضوع را فهمد که باید اختیار خود را به راحتی به امام بدهد.
این جامعه به چیزهای زیادی شک میکردند.
همین الآن اگر یک آتش بس در یک مجلس امضاء بشود و ولی فقیه حکومت ما را به جو بایدن بدهد، شما چه میگویید؟ جامعه چه میگوید؟ این همه انقلابیگری و چهل و دو سال انقلاب و… فهم که شوخی نیست، مردم آن زمان هم که برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عصمت قائل نبودند، من نمیخواهم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را با غیرمعصوم قیاس کنم، ولی میخواهم بگویم در آن زمان که اصلاً نمیفهمیدند معصوم یعنی چه، کجا چنین چیزی تبیین شده بود؟ در کدام مدرسه؟ در کجا درس خوانده بودند؟ حاکم مسلمین چه کسی بوده است؟ حاکم مسلمین حتّی اگر خلفا اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بودند و فرض کنیم که مردم آنها را نمیشناختند، مغیره و عمروعاص و امثال اینها کارگزار اینها میشدند، انگار یک نفر رئیس جمهور بشود و معاون اول او عمروعاص باشد! پس یعنی خیلی تفاوت قائل نیستند، اگر قبول نداشت که مثلاً وزیر کشور خود را مغیره نمیگذاشت!
اینها دیده بودند حاکم میآید، بعد میپرسیدند که چرا این فساق را بر سر کار میآوری؟ میگفتند ما از قدرت اینها استفاده میکنیم، گناهشان هم به گردنِ خودشان! در صورتی که این حرف معنا نداشت، چون اینها دین مردم را نابود میکردند، مسلماً وقتی مغیره حاکم بشود که از شخصیت اخلاقی خود منسلخ نمیشود، بلکه همهی آن ابعاد خود را در حکومت میآورد و آورد.
وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش بس را امضاء کردند چه کسانی اعتراض کردند؟ کسانی که در جامعه ظاهراً مؤمن بودند، کسانی که معاویه را قبول نداشتند و معاویه را طاغوت میدانستند اعتراض کردند، بقیه که اعتراض نداشتند، مسلّماً طرفداران معاویه اعتراض نداشتند.
اگر نگاه کنید میبینید که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی در اوج مظلومیت و مهربانی با اینها رفتار میکردند، مگر کسانی که زیادهروی میکرد، چرا؟ چون واقعاً معاویه طاغوت بود، تحمّل اینکه آتش بس با او امضاء بشود خیلی سخت بود، و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم که هنوز فرصتِ تبیین این مقامات را نداشتند و لذا عدول میکردند. جامعه هم به سراغ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میرفتند، حتّی بعضی از آنها مخالفت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را گزارش کردهاند که بگویند مثلاً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اینطور بود و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینطور نبودند!
ما بحثی بعنوان «جنگ روایتها» داریم که اگر کسی آن بحثها را در اینجا دنبال کند میداند که یکی از مظلومیتهای عظیم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این است که از یک طرف گفتهاند معاذالله امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را قبول نداشتند و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم ایشان را، از یک طرف هم گفتهاند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را قبول نداشت و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم ایشان را!
به سراغ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفتند، اما وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به امامت رسیدند ابداً هیچ تغییر محسوسی در رفتار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اتفاق نیفتاد، نُه سال و نیم اینطور بود.
یعنی اگر مورخین نگویند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در فلان تاریخ شهید شدند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند شما فکر میکنید که امامت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ادامه پیدا کرد، هیچ تفاوتی نمیبینید، چه چیزی میبینید؟ عبادتِ عجیب و سنگین. ادّعای دینداری زیاد بود، اما عبادت باروح به این راحتی پیدا نمیشد، دستگیری از مسلمین، وقتی هم از عبارت مسلمین استفاده میکنم منظور بنده شیعیان نیست. درست است که مسائل اخلاقی کافی نیست ولی لازم است، اگر کسی بخواهد در میان مسائل اجتماعی بیاید…
اگر زمانی فرصت شد عرض خواهم کرد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینها را شرط کافی نمیدانند، ولی کارگزار حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید تقوای ویژه داشته باشد، نه تقوای معمولی، قرار نیست امام جماعت یک مسجد باشد و ما فقط پشت سر او نماز بخوانیم، عزل میکند، نصب میکند، ممکن است نفوذ رخ بدهد، بیت المال در اختیار کارگزار است، کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را ببینید، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خیلی به تقوا توجّه دارند، تقوای فردی کافی نیست ولی لازم است.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عبادت سنگینی داشتند.
دینداری ما باید با دینداری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین همخوانی داشته باشد
یکی از آن جاهایی که دینداری ما انحراف پیدا کرده است اینجاست، اربعین پیاده به زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میرویم، کار بسیار خوب و درستی هم هست، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که همین اربعین امسال همه با هم برویم، اما اگر شوقِ پیاده روی برای حج ندارید یعنی یک جای این منظومهی فکری شما ایراد دارد. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بیست سفر پیاده به حج رفتهاند.
یکی از بیچارگیهای ما این است که مدل دینداریمان را از مدل دینداری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فاصله بدهیم، آن پیاده روی را هم حضرات ائمه علیهم السلام به ما تعلیم دادهاند، ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله اصطهباناتی را رحمت کند که کتابی به نام «نور العین، فی المشی إلى زیاره قبر الحسین علیه السلام» دارد، آن را هم معصوم فرموده است، هم پیاده بروید و هم پیاده برگردید، رفتن با برگشتن تفاوتی ندارد.
یعنی گاهی امور ما بر حسب جَو گرفتن است، رفت تفاوتی با برگشت ندارد، از درِ خانه تا نجف مانند نجف تا کربلاست، یعنی ما گزینش میکنیم.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بیست و پنج سفر به حج رفتند، عبادت، مردمداری… شیعیانِ این عصر را به کثرتِ صلاه میشناسند، کسانی که در هر مسجدی خیلی نماز میخواندند را میگفتند احتمالاً شیعه است، مردمداری، رسیدگی به فقراء، مجدداً تکرار میکنم که اینها کافی نیست ولی لازم هست.
یکی از بدبختیهای امروز ما این است که سیاستمداران یا کنشگران سیاسی جامعهی ما خیلی از اوقات بیتقوا هستند، وقتی خودِ تو در اولیاتِ فردی گیر هستی نمیخواهد به سراغ مسائل اجتماعی بروی، چون اگر من و ایشان همسایه باشیم و غیبتِ ایشان را کنم، دیگر پُستی را منتشر نمیکنم که همه بفهمند، غیبتِ منتشر شدهی عمومی، یا تهمت و بهتانِ منتشر شدهی عمومی با اینکه من پشت سر این شخص حرفی بزنم متفاوت است، توبهی این امر آسان است و من فقط از خود ایشان عذرخواهی میکنم، البته انسان نباید به توبه مغرور بشود، ممکن است عمر انسان کفاف ندهد، ولی بالاخره آسان است و از خود او عذرخواهی میکنم و به آن کسی هم که گفتهام میگویم که اشتباه کردم، ولی وقتی یک دورغ به یک نفر را ناگهان منتشر میکنم دیگر از چه کسی میتوانم حلالیت بگیرم؟ این کار آنقدر خطرناک است که حتّی نمیتوانم بگویم مانند بازی با آتش است.
هر چه در موضوع اهمیّت سیاست گفته بشود در سر جای خود درست است، اما «لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ»،[۵] صبر هم سه نوع است، یک نوع صبر، صبر بر معاصی است، کسی که نمیتواند نفسِ خود را نگه دارد بیخود میکند به مسائل سیاسی و اجتماعی ورود میکند، اینجا کار مانند بازی مار و پله است، در قدم اول با یک بهتان از همه چیز ساقط میشوی.
آنجا حضرات ائمه سلام الله علیهم أجمعین یاد دادند، هم زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که اول کار است، سیزده سال کتک خوردند، بدترین شکنجهها، شدیدترین و قبیحترین بیحرمتیها را به خودشان و نوامیسشان میکردند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازهی مقابله نمیدادند، باید یاد بگیری که خشم خودت را در راه خدا و برای خدا خرج کنی، این کار سخت است، باید یاد بگیری که سعه صدر پیدا کنی.
حالات شهدای ما را ببینید که از شهدای صدر اسلام یاد گرفتهاند، ان شاء الله بعداً عرض خواهم کرد، رفتار خلفا با اسراء را با رفتار حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با اسراء و بعضی از یاران حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با اسراء مقایسه کنید، اینطور نیست که فقط حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خطا نکنند، بلکه «جاریه بن قدامه» هم خطا نمیکند، کسی که در لشگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است دیگر نمیتواند سفاک باشد، دیگر نمیتواند بگوید حال که زدهاند ما هم میزنیم، «لَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا»،[۶] اگر ظلم کردند ما حق نداریم در پاسخ ظلم کنیم، باید به وظیفهی خودمان عمل کنیم، اگر قصاص است که باید به دادگاه برود و قصاص بشود، حق نداریم برخورد اضافهای داشته باشیم.
آموزش تمرین بندگی به مردم
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شروع کردند به آموزش تمرین بندگی به مردم، حال اینکه مردم چقدر گوش میدهند مهم نیست، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در این دوره عمدتاً مشغول عبادت هستند، درِ خانه باز است، اگر فقیر بیاید غذا میدهند…
مروان ملعون یک جملهای گفته است، اینکه یک دشمن این حرف را زده است عجیب است، ما چقدر با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فاصله داریم!!!
ما اگر بخواهیم مثلاً قبل از ماه مبارک رمضان به کسی پول بدهیم که فقیر است، به چه کسی میدهیم؟
فرض کنید دو سال قبل یک کارگری به خانهی شما آمده است تا شیشهها را تمیز کند و بعداً عصبانی شده است و شیشههای خانهی شما را شکسته است و یک لگد هم به صورت دختر شما زده باشد و رفته باشد، اگر امسال بخواهید یک کیسه برنج به کسی بدهید آیا به او میدهید؟
اصلاً حتّی گداهای سر چهارراه هم روانشناسی ما را میدانند، اول باید از واژههایی مانند ارباب، مهندس، دکتر، فدایت بشوم، استفاده کنند تا بتوانند پول بگیرند، اگر فحاشی کند اگر شما او را نزنید مسلماً شما شیشه را بالا میدهید!
مروان گفت: این آقا کسی است که حتّی دشمنان او هم از بخشش او ناامید نیستند!
نه ادا درمیآوردند، نه بازیگر بودند، نه میخواستند کارِ انتخاباتی کنند.
شما این مسیر را در زندگی همه ائمه علیهم السلام میبینید، در مورد کدام امام شنیدهاید که یک بیچارهی فقیرِ ظالمِ مستکبری، یعنی کسی که هم فقر معنوی دارد و هم ظالم و متسکبر است، رو بزند و امام او را از خود براند؟
مأمون وقتی گیر میکند به امام رضا صلوات الله علیه پناه میبرد، وقتی متوکّل ملعون مریض میشود مادرِ او به امام هادی صلوات الله علیه متوسّل میشود، مروان میگوید حتّی دشمن هم از بخشش امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ناامید نیست.
برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه غذا آوردند و حضرت فرمودند: من میل ندارم! این غذا خوب است، این را به اسیرِ خودت بده، جای این اسیر مانند جایی که خودت میخوابی نرم باشد، طعام او طیّب باشد.
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که معاذالله بازیگر نبودند، بلکه میخواستند ما را تمرین بدهند، برای اینکه ما یاد بگیریم این کارها را حقیقتاً انجام میدادند منتها اعلام هم میکردند که ما بفهمیم، چون بالاخره میخواستند ما هم بفهمیم که چه خبر است.
امام سجّاد صلوات الله علیه فرمودند: اگر قاتلِ پدرم شمشیری که با آن شمشیر پدر من را کشته است را به من امانت بدهد من به او پس خواهم داد.
اگر این روایات را در کنار یکدیگر قرار بدهید معنای آن فوق تواتر میشود، فقط یک یا دو روایت و فقط برای یک امام هم نیست که بگوییم فقط برای یک عصر خاصّی بوده است. مسلّماً نسبت به دشمنان خدا بغض هم داشتهاند، اما اگر همان دشمن خدا بیاید و رو بزند این بزرگواران «نه» نمیفرمایند.
قالبِ رفتارِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
عدّهای توقع دیگری از ائمه علیهم السلام داشتند، برای همین سجّاده از زیر پای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کشیدند، خنجر به ران مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زدند، به سراغ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفتند، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شدند به سراغ حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نرفتند! میگفتند مشی پدرِ او به نحو دیگری بود ولی ایشان در مدینه فقط مشغول عبادت هستند!
ما توضیح میدهیم که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بجز آن شش ماهی که مشهور است، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نوزده سال مسیری را رفتند که دقیقاً حضرت زین العابدین صلوات الله علیه میرفتند، این مسیر غیرسیاسی نبود، در این مورد هم مفصل توضیح دادهام، اما روحیهی عبادت فردی و اخلاق فردی بعنوان شرط اولیه…
سرباز میخواهیم که برویم و بجنگیم، این نیست که نیروهای بعثی را زیر نظر امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بیاوریم و بگوییم حمله کنیم! سربازهای امام خمینی رضوان الله تعالی علیه با سربازهای صدام فرق میکردند، چون اگر کسی میخواهد به سربازی مسیر حق برود… نه اینکه بگویم سیاسی نبودند، اشتباه نشود، مانند آن سیزده سال است، باید تمرین میکردند و تربیت میشدند تا بعد به میدان وارد بشوند، لذا قالب رفتار امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «عبادت فردی» است، برائت و… هم هستند که سر جای خود، البته موضوع بحث مشخص است.
چرا امام زین العابدین صلوات الله علیه به اندازهی مختار سرباز نداشتند؟
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شدند دیدند سبک امام زین العابدین صلوات الله علیه به آنها نمیخورد!
وقتی مختار قیام کرد، یا زمانی که توّابین قیام کردند مشتری حسابی پیدا شد.
حال در داخل پرانتز عرض میکنم که آیا مختار با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود یا نبود؟ یا اینکه آیا تاکتیک مختار بود که با محمد بن حنفیه ارتباط ظاهری داشت؟ آیا میخواست جان امام را حفظ کند یا نه؟ در این موضوع هم باید در جلساتی مفصل بحث کرد، الآن قصد ندارم به این بحث ورود کنم. فی الجمله به شما بگویم که مختار تجلیل شده است. البته واضح است که وقتی تجلیل شده است به معنای معصوم بودنِ او نیست، ولی توسط اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تجلیل شده است.
برای آن جامعه مختار از حضرت زین العابدین صلوات الله علیه جذابتر است. حال سؤال اینجاست که چرا شیعیان کوفه پشت سر مختار جمع شدند و این همه هم شهید دادند ولی پشت سر حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نرفتند؟ چون مشی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نتیجهی زودبازده نداشت! کسی که میخواهد سرباز حضرت زین العابدین بشود بایستی در ابتدا «آدم» بشود.
شما کربلا را ببینید، هفتاد نفر هستند، ولی حتّی کسی که به لحاظ ظاهری کمسنتر است هم از اساتید درس اخلاق جلوتر است. شما اسراء را ببینید، شما در تاریخ بگردید و یک نقطهی ضعف پیدا کنید، بنده جستجو کردهام که عرض میکنم، حتّی یک مورد هم پیدا نمیکنید که مثلاً یک وهابی یا یک سلفی هم پیدا بشود که بگویند مثلاً زنها در شام اینطور اظهار عجز کردهاند، محال است!
در صحنهی کربلا هم همینطور است و شما نمیتوانید در تاریخ چیزی پیدا کنید که گفته باشند فلان رزمندهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در فلان صحنه فرار کرده است.
اینکه کسی بخواهد کسی در کنار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بجنگد و آدم نباشد که فایدهای نداشت، چون در این صورت یک یار خیانت میکرد، دیگری فرار میکرد، دیگری پولهای خیمه را میدزدید.
در زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یارانِ خود حضرت خیمهی ایشان را غارت کردند! اما زمان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یاران حضرت تیرها را با صورت خود میگرفتند.
امام زین العابدین صلوات الله علیه به دنبال تربیت هستند اما اینها میگویند همین الآن شمشیر بدست بگیریم و شروع کنیم!
شکاف عظیمی در تشیّع ایجاد شد، مهمترین ریزش در تشیّع، ماجرای زیدیه است.
گاهی اوقات ما هم برای اینکه نشان بدهیم انقلابی هستیم شبیه به زیدیه عمل میکنیم. باید انقلابی باشیم اما نه مانند زیدیه، که ان شاء الله بعداً به این موضوع خواهم پرداخت.
چرا مختار اینقدر طرفدار دارد اما حضرت زین العابدین صلوات الله علیه طرفدار زیادی ندارند؟ در تاریخ نوشتهاند که چهار یا پنج نفر بودند که امامت امام زین العابدین صلوات الله علیه را در ابتدای امامت ایشان قبول داشتند، حال شما بگویید آن چهار یا پنج نفر سرشناس بودهاند و تعداد حدودی بوده است، اما معلوم است که تعداد کمی بودهاند.
فهم این بود که فکر میکردند فقط باید شمشیر بدست بگیرند و به وسط میدان بروند، برای همین دیندارها پولها و وجوهات را خرجِ انقلابیهای آن زمان میکردند. البته واضح است که منظور من از «انقلابیهای آن زمان» طعنه به «انقلابیهای این زمان» نیست، شما هر لفظ دیگری که میخواهید بکار ببرید.
من ابایی از نقد ندارم ولی الآن مسئلهی من به مسائل روز ربطی ندارد، الآن مثلاً شما بگویید طرفداران جهاد در آن زمان، یا معتریض به ظلم حاکمیت.
معترض بودند، ولی وقتی تو بخواهی بر علیه این حاکمیت ظالم قیام کنی باید شرایطی داشته باشی، وگرنه خودِ تو مانند او خواهی شد. اینکه یزید بر علیه معاویه قیام کند که عدالت نیست، باید بفهمی که امام تو چه میگوید، اولین قدم این است که بفهمی امام امام است، چه بایستد و چه بنشیند، امام است، من مأموم هستند، معنای این «امام» چیست؟ در فهم شیعی، معنای این «امام» گسترش پیدا کرد.
این اخلاق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، این عبادت، این حسن خلق، این بخشش و کَرَم، این آقایی انتخاباتی و ادا نبود، واقعی بود و باید جامعه به آن سمت حرکت میکرد.
دفاع از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قاعده دارد
شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مانند زراره… گفتهاند بسیاری از متکلمین شیعه شاگرد زراره هستند، پس چرا این زراره مباحث کلامی ندارد؟ از بس که کثیرالسکوت بود و مشغول عبادت بود از مجادله فرار میکرد، او معلم بزرگ امامیه در مباحث امامت است، ولی خود او مشغول ذکر است، چون درواقع او امام را الگوی خود میبیند.
دفاع از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم مانند آن ماجرای شمشیر بدست گرفتن است، طرف میخواهد از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع کند و یک صفحهای در یکی از فضاهای مجازی باز میکند و شروع میکند به فحاشی!
تو هنوز برای این کار آماده نیستی، اگر بنا به فحش دادن بود که قبلیها هم میتوانستند این کار را انجام بدهند، مگر همه چیز قیراطی است؟ یعنی یک زمانی هست که من میخواهم در یک مبارزه و مناظره و تنازعی معلوم بشود که اصطلاحاً کُت تنِ کیست و چه کسی پیروز شده است، خاک بر سرِ کسی که دفاع از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را خرجِ خود کند، این شخص چه تفاوتی با آن سقیفهایها دارد؟
زراره سکوت میکرد و جدال نمیکرد، جدالِ لفظی، وای بحالِ جنگ! نه اینکه شجاع نباشند، چه بسا اگر میدان جنگ بود زراره از همه شمشیرزنتر هم بود، اما شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یاد گرفته بودند که تا زمانی که خودشان را فردی نساختهاند نمیتوانند جامعه را جابجا کنند، بلکه در این صورت خودِ آنها به معزل اجتماع و رأس الفتنه و گیر جامعه تبدیل میشوند و بعداً باید همه دعا کنند که خدای متعال آنها را از شرّ این شخص نجات بدهد!
مثلاً شخصی خودش متکبّر است، اینکه این شخص مسئولیت بگیرد خطرناک است، طرف اهل لجبازی است، این شخص حتّی نمیتواند یک نانوایی را اداره کند، دیگر وای بحال اینکه تعدادی آدم زیر دست او باشند و پول داشته باشد، مسلّماً همه شعار مبارزه میدهند، اما اگر خودِ این شخص برود از قبلیها بدتر میشود.
متأسفانه این اتفاقات کم هم نیفتاده است.
روضه و توسّل
روضهی امشب روضهی خیلی سختی است. یک سال داشته است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به شهادت رسیدهاند.
معلوم نیست که من پای کار باشم ولی اگر من امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را میدیدم و به من وصیت میکردند که بعد از من برای فرزندانم پدری کن، من چکار میکردم؟
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شیعهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستند، از بس که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در چشم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عظمت داشتند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سخن نمیفرمودند…
ما شیعهی امام زمان ارواحنا فداه نیستیم، باید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میدیدیم که چطور دست به سینه میایستادند، بعد از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم هر شب جمعه به زیارت ایشان مقیّد بودند.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: برای فرزندان من پدری کن.
این یک بار سنگین است، اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه چنین هم نمیفرمودند ما در مورد حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داریم که «کُنتَ رَبیعَ الأیتام»، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با یتیمهای دشمنان خود مهربان بودند، چه برسد به یتیمِ برادر، آن هم با چنین وصیّتی!
حضرت عبدالله بن حسن از یک سالگی در خانهی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زندگی میکنند، سه شهید آل حسن از یک مادر هستند، چه بسا چون حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به امر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با یکی از همسران امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ازدواج کردهاند، شاید همین بانو باشند که امّ البنین دوم کربلا هستند، یا اینکه تحت تکفّل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفتهاند، حضرت عبدالله بن حسن سلام الله علیه از یک سالگی در آغوش حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند، الآن یازده سال سن دارند.
ما بچگی هیئتیها از بچگی یک بغضی در گلو داریم که یک روزی در مقابلِ چشمان مبارک فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هتک حرمت کردند.
وقتی نام مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میآید برای ما اینطور است که اولین چیزی که به ذهن ما میرسد این است که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شاهد چه صحنههایی بودهاند، حتماً پسرهای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم این مطالب را شنیدهاند، حتماً آنها هم بیش از ما مظلومیتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را میدانند، قاعدتاً همیشه یک بغضی گلوی این عزیزان را گرفته است، یک روزی پدر ما در یک ماجرایی نتوانستند از مادر خود دفاع کنند… البته در آن صحنه فرزندان دیگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم بودند، ولی بالاخره نمیدانم چرا این ماجرا به نام امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گره خورده است، خیلی هم در اینجا حرف هست که نمیشود گفت.
آدمی که یک حادثهای برای او پیش آمده است، خیلی مراقب است که آن حادثه مجدداً رخ ندهد. من نمیدانم که حضرت عبدالله بن حسن علیه السلام چه ارتباطی با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشتهاند، من جایی ندیدهام که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرموده باشند مثلاً زینب جان! رقیّه را محکم بگیر، یا سکینه را نگه دار… مگر همهی این بزرگواران محبّت نداشتند؟ اطفال دیگر هم در همان سن و سال در همان کاروان بودند، بعضی از آنها تا شام زنده رسیدند، بعضیها از دنیا رفتند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: زینب جان! دستِ او را رها نکن، این نمیتواند تحمّل کند، غیور است…
مرتبهی آخر که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وداع کردند و لباس کهنه را پوشیدند و رفتند، همهی اهل خیمه خبر داشتند که چه شده است، در خیمه نشسته بودند و نگران بودند اما به امر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیرون نمیآمدند، گاهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها میآمدند و برمیگشتند و اینها را آرام میکردند، حضرت عبدالله علیه السلام هم دست در دست حضرت زینب کبری سلام الله علیها بود، چون حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرموده بودند دستِ عبدالله را رها نکن گاهی حضرت زینب کبری سلام الله علیها عبدالله را هم میآورد و طبعاً او هم میبیند و به خیمه برمیگردد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها نگران هستند که عبدالله دست خود را نکشد، اما نمیشود عبدالله را کنترل کرد…
یا امام حسن! شما را به دست شکستهی پسرتان قسم میدهیم که دست ما را رها نکنید…
حضرت زینب کبری سلام الله علیها هر کجا که میرفتند عبدالله را هم با خود میبردند، این مرتبهی آخر که رفتند دید حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در میان میدان هستند و تنهای تنها شدهاند، آماجِ همهی تیرها و سنگها و نیزهها هستند، دیگر نیروهای دشمن تقسیم نشده بودند که به چند جهت بزنند، همه یک نقطه را هدف گرفته بودند، «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً»[۷]… آقای ما پنجاه و هفت ساله و تشنه لب و داغ دیده بودند، بنا به فرمایش امام صادق صلوات الله علیه جگر سوخته بود، دائم در حال حرکت بودند، «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً» یک لحظه مکث کردند که نفسی تازه کنند «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ»… ضربه چنان سهمگین بود که با اینکه حضرت کلاهخود بسر داشتند ولی خون جاری شد… همهی اینها نکته به نکته حرف دارد، «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ»…
یک روزی در طائف این کفّار بودند که به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سنگ زدند… من مسلمان هستم و شما با من اینطور رفتار میکنید…
ضربه سهمگین بود، ضربهی سنگین به سر مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برخورد کرد، مکثِ حضرت طولانی شد، تیری به سینهی مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اصابت کرد، «لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ»، مسموم، «فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ علیه السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ»، آقای دو عالم از بالای اسب با صورت به زمین افتادند، چند مرتبه خواستند از روی زمین بلند شوند، دوباره از شدّت خونریزی روی زمین برگشتند، صورت روی خاک قرار گرفت، وقتی دشمن دید که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نمیتوانند از روی خاک بلند شوند فاصلهی خود را با حضرت کم کرد، آنقدر فاصله کم شد که «ابجر بن کعب» حرامزاده از فاصلهی کمی شمشیر خود را بلند کرد…
شاید اینطور بود که حضرت زینب کبری سلام الله علیها میدیدند، این صحنه شمشیر میخواهد بالا برود دست بیپناهی روی سر خویش گذاشتند… دست عبدالله بن حسن صلوات الله علیه رها شد و دوید… اگر پدرم نتوانست از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دفاع کند… همینکه ضربه در حال فرود آمدن بود دست خود را حائل کرد… صدای شکسته شدنِ استخوان به گوش رسید، «فَنَادَی الغُلامُ یَا اُمَّاه»… وای مادرم…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۲ ، صفحه ۴۱۹ (قَالَ نَصْرٌ وَ حَدَّثَنَا مَنْصُورُ بْنُ سَلاَّمٍ عَنْ حَیَّانَ اَلتَّیْمِیِّ عَنْ أَبِی عُبَیْدَهَ عَنْ هَرْثَمَهَ بْنِ سُلَیْمٍ قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ صِفِّینَ فَلَمَّا نَزَلَ بِکَرْبَلاَءَ صَلَّى بِنَا فَلَمَّا سَلَّمَ رَفَعَ إِلَیْهِ مِنْ تُرْبَتِهَا فَشَمَّهَا ثُمَّ قَالَ وَاهاً لَکِ یَا تُرْبَهُ لَیُحْشَرَنَّ مَعَکِ قَوْمٌ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ … بِغَیْرِ حِسٰابٍ قَالَ فَلَمَّا رَجَعَ هَرْثَمَهُ مِنْ غَزَاتِهِ إِلَى اِمْرَأَتِهِ جَرْدَاءَ بِنْتِ سُمَیْرٍ وَ کَانَتْ مِنْ شِیعَهِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَدَّثَهَا هَرْثَمَهُ فِیمَا حَدَثَ فَقَالَ لَهَا أَ لاَ أُعْجِبُکِ مِنْ صَدِیقِکِ أَبِی حَسَنٍ قَالَ لَمَّا نَزَلْنَا کَرْبَلاَءَ وَ قَدْ أَخَذَ حَفْنَهً مِنْ تُرْبَتِهَا فَشَمَّهَا وَ قَالَ وَاهاً لَکِ أَیَّتُهَا اَلتُّرْبَهُ لَیُحْشَرَنَّ مِنْکِ قَوْمٌ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّهَ … بِغَیْرِ حِسٰابٍ وَ مَا عِلْمُهُ بِالْغَیْبِ فَقَالَتِ اَلْمَرْأَهُ لَهُ دَعْنَا مِنْکَ أَیُّهَا اَلرَّجُلُ فَإِنَّ أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَمْ یَقُلْ إِلاَّ حَقّاً قَالَ فَلَمَّا بَعَثَ عُبَیْدُ اَللَّهِ بْنُ زِیَادٍ اَلْبَعْثَ اَلَّذِی بَعَثَهُ إِلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ کُنْتُ فِی اَلْخَیْلِ اَلَّتِی بَعَثَ إِلَیْهِمْ فَلَمَّا اِنْتَهَیْتُ إِلَى اَلْحُسَیْنِ وَ أَصْحَابِهِ عَرَفْتُ اَلْمَنْزِلَ اَلَّذِی نَزَلْنَا فِیهِ مَعَ عَلِیٍّ وَ اَلْبُقْعَهَ اَلَّتِی رُفِعَ مِنْ تُرْبَتِهَا وَ اَلْقَوْلَ اَلَّذِی قَالَهُ فَکَرِهْتُ مَسِیرِی فَأَقْبَلْتُ عَلَى فَرَسِی حَتَّى وَقَفْتُ عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ وَ حَدَّثْتُهُ بِالَّذِی سَمِعْتُ مِنْ أَبِیهِ فِی هَذَا اَلْمَنْزِلِ فَقَالَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَ مَعَنَا أَمْ عَلَیْنَا فَقُلْتُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ مَعَکَ وَ لاَ عَلَیْکَ تَرَکْتُ وُلْدِی وَ عِیَالِی وَ أَخَافُ عَلَیْهِمْ مِنِ اِبْنِ زِیَادٍ فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اِذْهَبْ حَتَّى لاَ تَرَى مَقْتَلَنَا فَوَ اَلَّذِی نَفْسُ حُسَیْنٍ بِیَدِهِ لاَ یَرَى اَلْیَوْمَ أَحَدٌ مَقْتَلَنَا ثُمَّ لاَ یُعِینُنَا إِلاَّ دَخَلَ اَلنَّارَ قَالَ فَأَقْبَلْتُ فِی اَلْأَرْضِ أَشْتَدُّ هَرَباً حَتَّى خَفِیَ عَلَیَّ مَقْتَلُهُمْ .)
[۵] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳ (أُوصِیکُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ. وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ الْقِبْلَهِ، وَ لَا یَحْمِلُ هَذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ [بِمَوَاقِعِ] بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لَا تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَراً.)
[۶] سوره مبارکه مائده، آیه ۸ (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)
[۷] لهوف، صفحه ۱۷۲ (قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَیْنُ ع مَصَارِعَ فِتْیَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّمَ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ.قَالَ الْبَاقِرُ ع فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.قَالَ الرَّاوِی وَ اشْتَدَّ الْعَطَشُ بِالْحُسَیْنِ ع فَرَکِبَ الْمُسَنَّاهَ یُرِیدُ الْفُرَاتَ وَ الْعَبَّاسُ أَخُوهُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَاعْتَرَضَهُ خَیْلُ ابْنِ سَعْدٍ فَرَمَى رَجُلٌ مِنْ بَنِی دَارِمٍ الْحُسَیْنَ ع بِسَهْمٍ فَأَثْبَتَهُ فِی حَنَکِهِ الشَّرِیفِ فَانْتَزَعَ وَ بَسَطَ یَدَیْهِ تَحْتَ حَنَکِهِ حَتَّى امْتَلَأَتْ رَاحَتَاهُ مِنَ الدَّمِ ثُمَّ رَمَى بِهِ وَ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَشْکُو إِلَیْکَ مَا یُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِیِّکَ ثُمَّ اقْتَطَعُوا الْعَبَّاسَ عَنْهُ وَ أَحَاطُوا بِهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ حَتَّى قَتَلُوهُ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ فَبَکَى الْحُسَیْنُ ع لِقَتْلِهِ بُکَاءً شَدِیداً قَالَ الرَّاوِی: ثُمَّ إِنَّ الْحُسَیْنَ ع دَعَا النَّاسَ إِلَى الْبِرَازِ فَلَمْ یَزَلْ یَقْتُلُ کُلَّ مَنْ بَرَزَ إِلَیْهِ حَتَّى قَتَلَ مَقْتَلَهً عَظِیمَهً وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَقُولُ الْقَتْلُ أَوْلَى مِنْ رُکُوبِ الْعَارِ وَ الْعَارُ أَوْلَى مِنْ دُخُولِ النَّارِ قَالَ بَعْضُ الرُّوَاهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ مَکْثُوراً قَطُّ قَدْ قُتِلَ وُلْدُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ وَ أَصْحَابُهُ أَرْبَطَ جَأْشاً مِنْهُ وَ إِنْ کَانَتِ الرِّجَالُ لَتَشُدُّ عَلَیْهِ فَیَشُدُّ عَلَیْهَا بِسَیْفِهِ فَیَنْکَشِفُ عَنْهُ انْکِشَافَ الْمِعْزَى إِذَا شَدَّ فِیهِ الذِّئْبُ وَ لَقَدْ کَانَ یَحْمِلُ فِیهِمْ وَ لَقَدْ تَکَمَّلُوا ثَلَاثِینَ أَلْفاً فَیُهْزَمُونَ بَیْنَ یَدَیْهِ کَأَنَّهُمُ الْجَرَادُ الْمُنْتَشِرُ ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى مَرْکَزِهِ وَ هُوَ یَقُولُ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ. قَالَ الرَّاوِی وَ لَمْ یَزَلْ ع یُقَاتِلُهُمْ حَتَّى حَالُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ رَحْلِهِ- فَصَاحَ وَیْلَکُمْ یَا شِیعَهَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحْرَاراً فِی دُنْیَاکُمْ هَذِهِ وَ ارْجِعُوا إِلَى أَحْسَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَباً کَمَا تَزْعُمُونَ قَالَ: فَنَادَاهُ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ مَا تَقُولُ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَالَ إِنِّی أَقُولُ أُقَاتِلُکُمْ وَ تُقَاتِلُونَنِی وَ النِّسَاءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُنَاحٌ فَامْنَعُوا عُتَاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ وَ طُغَاتَکُمْ مِنَ التَّعَرُّضِ لِحَرَمِی مَا دُمْتُ حَیّاً- فَقَالَ شِمْرٌ لَعَنَهُ اللَّهُ لَکَ ذَلِکَ یَا ابْنَ فَاطِمَهَ فَقَصَدُوهُ بِالْحَرْبِ فَجَعَلَ یَحْمِلُ عَلَیْهِمْ وَ یَحْمِلُونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ فِی ذَلِکَ یَطْلُبُ شَرْبَهً مِنْ مَاءٍ فَلَا یُجْدِی حَتَّى أَصَابَهُ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ جِرَاحَهً فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَهً وَ قَدْ ضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ فَبَیْنَا هُوَ وَاقِفٌ إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ فَأَخَذَ الثَّوْبَ لِیَمْسَحَ الدَّمَ عَنْ جَبْهَتِهِ فَأَتَاهُ سَهْمٌ مَسْمُومٌ لَهُ ثَلَاثُ شُعَبٍ فَوَقَعَ عَلَى قَلْبِهِ فَقَالَ ع بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ- وَ قَالَ إِلَهِی أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ بِنْتِ نَبِیٍّ غَیْرُهُ ثُمَّ أَخَذَ السَّهْمَ فَأَخْرَجَهُ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِهِ فَانْبَعَثَ الدَّمُ کَأَنَّهُ مِیزَابٌ فَضَعُفَ عَنِ الْقِتَالِ وَ وَقَفَ فَکُلَّمَا أَتَاهُ رَجُلٌ انْصَرَفَ عَنْهُ کَرَاهَهَ أَنْ یَلْقَى اللَّهَ بِدَمِهِ حَتَّى جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ کِنْدَهَ یُقَالُ لَهُ مَالِکُ بْنُ الْیُسْرِ فَشَتَمَ الْحُسَیْنَ ع وَ ضَرَبَهُ عَلَى رَأْسِهِ الشَّرِیفِ بِالسَّیْفِ فَقَطَعَ الْبُرْنُسَ وَ وَصَلَ السَّیْفُ إِلَى رَأْسِهِ فَامْتَلَأَ الْبُرْنُسُ دَماً.قَالَ الرَّاوِی:فَاسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِخِرْقَهٍ فَشَدَّ بِهَا رَأْسَهُ وَ اسْتَدْعَى بِقَلَنْسُوَهٍ فَلَبِسَهَا وَ اعْتَمَّ فَلَبِثُوا هُنَیْئَهً ثُمَّ عَادُوا إِلَیْهِ وَ أَحَاطُوا بِهِ فَخَرَجَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ غُلَامٌ لَمْ یُرَاهِقْ مِنْ عِنْدِ النِّسَاءِ یَشْتَدُّ حَتَّى وَقَفَ إِلَى جَنْبِ الْحُسَیْنِ ع فَلَحِقَتْهُ زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ ع لِتَحْبِسَهُ فَأَبَى وَ امْتَنَعَ امْتِنَاعاً شَدِیداً فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّی فَأَهْوَى بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ وَ قِیلَ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ إِلَى الْحُسَیْنِ ع بِالسَّیْفِ فَقَالَ لَهُ الْغُلَامُ وَیْلَکَ یَا ابْنَ الْخَبِیثَهِ أَ تَقْتُلُ عَمِّی فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِیَدِهِ فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْدِ فَإِذَا هِیَ مُعَلَّقَهٌ فَنَادَى الْغُلَامُ یَا أُمَّاهْ فَأَخَذَهُ الْحُسَیْنُ ع وَ ضَمَّهُ إِلَیْهِ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اصْبِرْ عَلَى مَا نَزَلَ بِکَ وَ احْتَسِبْ فِی ذَلِکَ الْخَیْرَ فَإِنَّ اللَّهَ یُلْحِقُکَ بِآبَائِکَ الصَّالِحِینَ. قَالَ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ کَاهِلٍ بِسَهْمٍ فَذَبَحَهُ وَ هُوَ فِی حَجْرِ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ ع. ثُمَّ إِنَّ شِمْرَ بْنَ ذِی الْجَوْشَنِ حَمَلَ عَلَى فُسْطَاطِ الْحُسَیْنِ فَطَعَنَهُ بِالرُّمْحِ ثُمَّ قَالَ عَلَیَّ بِالنَّارِ أُحْرِقُهُ عَلَى مَنْ فِیهِ فَقَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ ع یَا ابْنَ ذِی الْجَوْشَنِ أَنْتَ الدَّاعِی بِالنَّارِ لِتُحْرِقَ عَلَى أَهْلِی أَحْرَقَکَ اللَّهُ بِالنَّارِ وَ جَاءَ شَبَثٌ فَوَبَّخَهُ فَاسْتَحْیَا وَ انْصَرَفَ. قَالَ الرَّاوِی:وَ قَالَ الْحُسَیْنُ ع ابْغُوا لِی ثَوْباً لَا یُرْغَبُ فِیهِ أَجْعَلْهُ تَحْتَ ثِیَابِی لِئَلَّا أُجَرَّدَ مِنْهُ فَأُتِیَ بِتُبَّانٍ فَقَالَ لَا ذَاکَ لِبَاسُ مَنْ ضُرِبَتْ عَلَیْهِ الذِّلَّهُ فَأَخَذَ ثَوْباً خَلَقاً فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تَحْتَ ثِیَابِهِ فَلَمَّا قُتِلَ عجَرَّدُوهُ مِنْهُ ثُمَّ اسْتَدْعَى الْحُسَیْنُ ع بِسَرَاوِیلَ مِنْ حِبَرَهٍ فَفَرَزَهَا وَ لَبِسَهَا وَ إِنَّمَا فَرَزَهَا لِئَلَّا یُسْلَبَهَا فَلَمَّا قُتِلَ ع سَلَبَهَا بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ ص مُجَرَّداً فَکَانَتْ یَدَا بَحْرٍ بَعْدَ ذَلِکَ تَیْبَسَانِ فِی الصَّیْفِ کَأَنَّهُمَا عُودَانِ یَابِسَانِ وَ تَتَرَطَّبَانِ فِی الشِّتَاءِ فَتَنْضَحَانِ دَماً وَ قَیْحاً إِلَى أَنْ أَهْلَکَهُ اللَّهُ تَعَالَى.قَالَ وَ لَمَّا أُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِرَاحِ وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ طَعَنَهُ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْمُرِّیُّ عَلَى خَاصِرَتِهِ طَعْنَهً فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ وَ هُوَ یَقُولُ بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ ثُمَّ قَامَ ص.قَالَ الرَّاوِی:وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بَابِ الْفُسْطَاطِ وَ هِیَ تُنَادِی وَا أَخَاهْ وَا سَیِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَیْتَاهْ لَیْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَیْتَ الْجِبَالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَى السَّهْلِ. قَالَ وَ صَاحَ شِمْرٌ بِأَصْحَابِهِ مَا تَنْتَظِرُونَ بِالرَّجُلِ قَالَ وَ حَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ فَضَرَبَهُ زُرْعَهُ بْنُ شَرِیکٍ عَلَى کَتِفِهِ الْیُسْرَى وَ ضَرَبَ الْحُسَیْنُ ع زُرْعَهَ فَصَرَعَهُ وَ ضَرَبَهُ آخَرٌ عَلَى عَاتِقِهِ الْمُقَدَّسِ بِالسَّیْفِ ضَرْبَهً کَبَا ع بِهَا لِوَجْهِهِ وَ کَانَ قَدْ أَعْیَا وَ جَعَلَ یَنُوءُ وَ یُکِبُّ فَطَعَنَهُ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ فِی تَرْقُوَتِهِ ثُمَّ انْتَزَعَ الرُّمْحَ فَطَعَنَهُ فِی بَوَانِی صَدْرِهِ ثُمَّ رَمَاهُ سِنَانٌ أَیْضاً بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَسَقَطَ ع وَ جَلَسَ قَاعِداً فَنَزَعَ السَّهْمَ مِنْ نَحْرِهِ وَ قَرَنَ کَفَّیْهِ جَمِیعاً فَکُلَّمَا امْتَلَأَتَا مِنْ دِمَائِهِ خَضَّبَ بِهِمَا رَأْسَهُ وَ لِحْیَتَهُ وَ هُوَ یَقُولُ هَکَذَا أَلْقَى اللَّهَ مُخَضَّباً بِدَمِی مَغْصُوباً عَلَیَّ حَقِّی فَقَالَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لِرَجُلٍ عَنْ یَمِینِهِ انْزِلْ وَیْحَکَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَأَرِحْهُ قَالَ فَبَدَرَ إِلَیْهِ خَوَلِیُّ بْنُ یَزِیدَ الْأَصْبَحِیُّ لِیَحْتَزَّ رَأْسَهُ فَأُرْعِدَ فَنَزَلَ إِلَیْهِ سِنَانُ بْنُ أَنَسٍ النَّخَعِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ فَضَرَبَهُ بِالسَّیْفِ فِی حَلْقِهِ الشَّرِیفِ وَ هُوَ یَقُولُ وَ اللَّهِ إِنِّی لَأَجْتَزُّ رَأْسَکَ وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ خَیْرُ النَّاسِ أَباً وَ أُمّاً ثُمَّ اجْتَزَّ رَأْسَهُ الْمُقَدَّسَ الْمُعَظَّمَ قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا کَذَلِکَ سَاعَهً ثُمَّ انْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلَالُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ إِنِّی کُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَیُّهَا الْأَمِیرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ الْحُسَیْنَ ع قَالَ فَخَرَجْتُ بَیْنَ الصَّفَّیْنِ فَوَقَفْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ ع لَیَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَیْتُ قَطُّ قَتِیلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِی نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَیْئَتِهِ عَنِ الْفِکْرَهِ فِی قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِی تِلْکَ الْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلًا یَقُولُ وَ اللَّهِ لَا تَذُوقُ الْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ الْحَامِیَهَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِیمِهَا فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ یَا وَیْلَکَ أَنَا لَا أَرِدُ الْحَامِیَهَ وَ لَا أَشْرَبُ مِنْ حَمِیمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ ص وَ أَسْکُنُ مَعَهُ فِی دَارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ وَ أَشْرَبُ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَشْکُو إِلَیْهِ مَا ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَ فَعَلْتُمْ بِی قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى کَأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَجْعَلْ فِی قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ الرَّحْمَهِ شَیْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَیُکَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّهِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اللَّهِ لَا أُجَامِعُکُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ الْحُسَیْنِ فَأَخَذَ قَمِیصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَیَّهَ الْحَضْرَمِیُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ امْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِیَ أَنَّهُ وُجِدَ فِی قَمِیصِهِ مِائَهٌ وَ بِضْعَ عَشْرَهَ مَا بَیْنَ رَمْیَهٍ وَ طَعْنَهِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَهٍ. وَ قَالَ الصَّادِقُ ع وُجِدَ بِالْحُسَیْنِ ع ثَلَاثٌ وَ ثَلَاثُونَ طَعْنَهً- وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلَاثُونَ ضَرْبَهً وَ أَخَذَ سَرَاوِیلَهُ بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ التَّیْمِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى فَرُوِیَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَیْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَهَ الْحَضْرَمِیُّ وَ قِیلَ جَابِرُ بْنُ یَزِیدَ الْأَوْدِیُّ لَعَنَهُمَا اللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَیْهِ الْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَیْمٍ الْکَلْبِیُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ ع مَعَ الْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ الْمُخْتَارُ فَقَطَعَ یَدَیْهِ وَ رِجْلَیْهِ وَ تَرَکَهُ یَتَشَحَّطُ فِی دَمِهِ حَتَّى هَلَکَ وَ أَخَذَ قَطِیفَهً لَهُ ع کَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَیْسُ بْنُ الْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ الْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا الْمُخْتَارُ لِأَبِی عَمْرَهَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَیْفَهُ جُمَیْعُ بْنُ الخلق الْأَوْدِیُّ وَ قِیلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِی تَمِیمٍ یُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَهَ وَ فِی رِوَایَهِ ابْنِ أَبِی سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَیْفَهُ الفلافس النَّهْشَلِیُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِکَ إِلَى بِنْتِ حَبِیبِ بْنِ بُدَیْلٍ وَ هَذَا السَّیْفُ الْمَنْهُوبُ الْمَشْهُورُ لَیْسَ بِذِی الْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِکَ کَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ النُّبُوَّهِ وَ الْإِمَامَهِ وَ قَدْ نَقَلَ الرُّوَاهُ تَصْدِیقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَهَ مَا حَکَیْنَاهُ.قَالَ الرَّاوِی وَ جَاءَتْ جَارِیَهٌ مِنْ نَاحِیَهِ خِیَمِ الْحُسَیْنِ ع فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ یَا أَمَهَ اللَّهِ إِنَّ سَیِّدَکِ قُتِلَ قَالَتِ الْجَارِیَهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَیِّدَتِی وَ أَنَا أَصِیحُ فَقُمْنَ فِی وَجْهِی وَ صِحْنَ.قَالَ وَ تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّهِ عَیْنِ الْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَهَ الْمَرْأَهِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ حَرِیمُهُ یَتَسَاعَدْنَ عَلَى الْبُکَاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ الْحُمَاهِ وَ الْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَیْتُ امْرَأَهً مِنْ بَنِی بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ کَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِی أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَیْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ الْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ یَا آلَ بَکْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اللَّهِ ص لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ یَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ الرَّاوِی ثُمَّ أُخْرِجَ النِّسَاءُ مِنَ الْخَیْمَهِ وَ أَشْعَلُوا فِیهَا النَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِیَاتٍ بَاکِیَاتٍ یَمْشِینَ سَبَایَا فِی أَسْرِ الذِّلَّهِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اللَّهِ إِلَّا مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ ع فَلَمَّا نَظَرَ النِّسْوَهُ إِلَى الْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اللَّهِ لَا أَنْسَى زَیْنَبَ بِنْتَ عَلِیٍّ ع تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنَادِی بِصَوْتٍ حَزِینٍ وَ قَلْبٍ کَئِیبٍ یَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُکَ سَبَایَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَکَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَهَ سَیِّدِ الشُّهَدَاءِ یَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَیْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِی عَلَیْهِ الصَّبَا قَتِیلُ أَوْلَادِ الْبَغَایَا وَا حُزْنَاهْ وَا کَرْبَاهْ الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ ص یَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّیَّهُ الْمُصْطَفَى یُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَایَا وَ فِی رِوَایَهٍ یَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُکَ سَبَایَا وَ ذُرِّیَّتُکَ مَقْتَلَهً تَسْفِی عَلَیْهِمْ رِیحُ الصَّبَا وَ هَذَا حُسَیْنٌ مَجْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ بِأَبِی مَنْ أَضْحَى عَسْکَرُهُ فِی یَوْمِ الْإِثْنَیْنِ نَهْباً بِأَبِی مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ الْعُرَى بِأَبِی مَنْ لَا غَائِبٌ فَیُرْتَجَى وَ لَا جَرِیحٌ فَیُدَاوَى بِأَبِی مَنْ نَفْسِی لَهُ الْفِدَاءُ بِأَبِی الْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِی الْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ السَّمَاءِ بِأَبِی مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِیِّ الْهُدَى بِأَبِی مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى بِأَبِی خَدِیجَهُ الْکُبْرَى بِأَبِی عَلِیٌّ الْمُرْتَضَى ع بِأَبِی فَاطِمَهُ الزَّهْرَاءُ سَیِّدَهُ النِّسَاءِ بِأَبِی مَنْ رُدَّتْ لَهُ الشَّمْسُ صَلَّى.قَالَ الرَّاوِی:فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِیقٍ ثُمَّ إِنَّ سُکَیْنَهَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِیهَا الْحُسَیْنِ ع فَاجْتَمَعَتْ عِدَّهٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ.قَالَ الرَّاوِی:ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِی أَصْحَابِهِ مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ ع فَیُوَاطِئُ الْخَیْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَهٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حریه [حُوَیَّهَ] الَّذِی سَلَبَ الْحُسَیْنَ ع قَمِیصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَکِیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السِّنْبِسِیُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِیحٍ الصَّیْدَاوِیُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدِیُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَیْمَهَ الْجُعْفِیُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ الْجُعْفِیُّ وَ هَانِی بْنُ شَبَثٍ الْحَضْرَمِیُّ وَ أُسَیْدُ بْنُ مَالِکٍ لَعَنَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ ع بِحَوَافِرِ خَیْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ.)
پاسخ دهید