بامداد روز دوشنبه مورخ ۳۰ فروردین ماه ۱۴۰۰ مصادف با شب ششم ماه مبارک رمضان، جلسه هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام با سخنرانی حجت الاسلام حامد کاشانی با موضوع «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی * یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه باعظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به پیشگاه صاحب ما، فریادرس ما، منجی ما، آقای ما، مولای ما حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات قبل
موضوع بحث ما «مقدّماتی در فهم عقائد اسلامی» یا «سیر تکوّن عقاید شیعه» است.
این خیلی مهم است که ما بدانیم عقایدی که داریم به چه شکل به ما منتقل شده است، در عصر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فهم مخاطبان از کلمات معصومین علیهم السلام چه بوده است و به چه شکل رشد پیدا کرده است؟
خیلی از اوقات عقایدی که در ذهن ما هست یا مرتکزات ما، یعنی آن چیزی که در پیش فرضِ ماست، در پسِ ذهنِ ماست، تصویر پس زمینهی ذهن ماست، ممکن است بر حسب هیجانات و جَوها و جریانات سیاسی و اجتماعی و اتفاقات روز و… شکل گرفته باشد.
گاهی مسائلِ اجتماعی ما را وادار میکند که موضوعی را به باور تبدیل کنیم
مثلاً فرض بفرمایید که دولت صفویه آمده است، تا قبل از این وقتی شیعیان میخواستند به حکومتهای غیرشیعه مالیاتی بپردازند میگفتند طاغوت است و به زور میدهیم، اما وقتی حکومت صفویه میآید و آن هم یک حکومتِ همه جانبهی مشروع از نظر فقهای ما نبوده است، اما مسئلهی خراج در آن زمان مسئلهی روز میشود، یعنی اتفاقات اجتماعی تأثیر گذاشته است. وقتی شما نگاه کنید خواهید دید که کتبی که فقها در عصر صفویه راجع به خراج نوشتهاند تازه مسئله پیدا شده است، حال یک دولت شیعی است که میخواهد مالیات بگیرد، مشروع است یا نه؟ شیوهی حکومت برای اخذ مالیات باید چه محدودیتها و خط قرمزهایی داشته باشد؟ و امثال این امور.
کمااینکه وقتی ماجرای مدافعان حرم پیش میآید این سؤال برای ما مطرح میشود که قبر مطهّر حضرت زینب کبری سلام الله علیها در کجاست؟ در مصر است یا مدینه یا شام؟ یعنی این مسئله بیش از پیش مهم میشود.
خود شخصیت حضرت زینب کبری سلام الله علیها با ماجرای مادران شهدا بیشتر مورد توجّه قرار میگیرند.
حال ممکن است موضوعاتی هم باشد که خیلی اساس خاصّی نداشته باشد، آنها وقتی مورد توجّه قرار میگیرند بالاخره باید مستندی برای آن جور کنیم.
شخصیت حضرت زینب کبری سلام الله علیها واضح است، ممکن است در جاهایی هم موضوعاتی باشد که ما نیاز پیدا کنیم.
مثال بارزِ این امر همین روضههای دهگانهی دههی اول محرم است. الآن موضوعِ من این روضههای دهگانه نیست، موضوع من روشمندی بحث است، اینکه مثلاً فرض بفرمایید اینکه شب چهارم ماه محرّم راجع به فرزندان حضرت زینب کبری سلام الله علیها روضه خوانده بشود، دیگر مسئله خیلی حساس میشود، حال اگر یک نفر بیاید و بگوید که شاید یکی از این دو فرزند، فرزند حضرت زینب کبری سلام الله علیها نباشد، دیگر این مسئله به یک مسئلهی حیثیتی تبدیل میشود، تا قبل از این اینطور نبود، یعنی آن زمانی که شب چهارم ماه محرّم روضهی اصحاب خوانده میشد، حسّاسیت روی این موضوع که حتماً باید دو پسرِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها در کربلا شهید شده باشند نبود، وقتی موضوع عوض میشود… یعنی گاهی مسائل اجتماعی ما را وادار میکند که چیزی را باور کنیم، این موضوع اگر در مسائل مادر و اساسی رخ بدهد که ما در عقاید خودمان بیدقّتی یا جَوزدگی داشته باشیم خیلی خطرناک است.
در مورد فرزندان حضرت زینب کبری سلام الله علیها یا فرزند حضرت زینب کبری سلام الله علیها، نکتهی مهمّی در مصادر نقل نشده است، مسلّماً شهدای کربلا عزیز هستند، امام معصوم فرموده است «بِأبِی أنتُم وَ اُمّی»، اما برای اینکه بشود ده دقیقه روضه خواند مطلب نیست، و ما یک نیاز جدید تولید کردهایم، این نیاز جدید ما را به باور کردنِ قصههای نوظهور وادار میکند. در اصل عظمت شهدای کربلا هیچ شکّی نیست، حتّی اگر فرزند معصومین و منسوبین نباشند، جُون سلام الله علیه و روحی له الفداه، یا هر شهید دیگری که بالاتر یا پایینتر است، امام صادق صلوات الله علیه میفرمایند: «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ»،[۴] یعنی درواقع حضرت صادق سلام الله علیه به جناب حرّ علیه السلام هم فرمودهاند «بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی»!
پس در عظمت شهدای کربلا هیچ خللی نیست، اما مطلبی به اندازهی اداره کردنِ پانزده دقیقهی یک مجلس وجود ندارد، حال بایستی چکار کرد؟ آیا نمیشد یک شب به حضرت زین العابدین سلام الله علیه اختصاص داد که دهها روضهی مستند جانسوز دارد، بعد هم هیچ کسی از معصومان چنین ابتلائی نکشیده است که ایشان کشیدهاند، آیا چنین چیزی جای نداشت؟
این خیلی مهم است که ما باورهای اصلی و فرعی خودمان را چقدر با احساس انتخاب کنیم، وقتی احساس پای بگذارد و جَوّی ایجاد بشود مخاطب را به پذیرش وادار میکند، چون جایی گیر کردهام و نیاز دارم! و انتهای مطلبی که برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها میگوییم چیست؟ این است که میگوییم حضرت زینب کبری سلام الله علیها از خیمهها بیرون نیامدهاند، حال اینکه آیا این موضوع اصلاً در مصادر قدیمی هست یا نه یک بحث است، اما آیا واقعاً این موضوع برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها هنر است؟ آیا این موضوع برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها چیز خاصّی است؟
اگر این روضه را برای حضرت رباب سلام الله علیها بخوانند که واقعاً از بعد از شهادت حضرت علی اصغر سلام الله علیه از خیمهها بیرون نیامدند درست است، ولی حضرت زینب کبری سلام الله علیها یک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، این چه موضوعی است که ما راجع به حضرت زینب کبری سلام الله علیها بگوییم که از خیمهها بیرون نیامدهاند؟ ولی آنجا نیازی ساختهایم و باید یک چیزی بگوییم، ان شاء الله خدای متعال به ما رحم کند از اینکه با غلبهی احساس…
احساس خیلی ضروری است، اصلاً امکان ندارد شما مباحث دینی را بدون احساس درک کنید، اصلاً اینطور به درد نمیخورد، هیچ کسی با کتاب فلسفی یا کتاب کلامی دقیق دیندار نشده است، ممکن است یک دینداری که انگیزه دارد مبانی فکری خود را تقویت کند برود و کتاب فلسفی یا کتاب کلامی دقیقی بخواند که مبانی فکری او تقویت بشود، ولی باید ابتدا دیندار شده باشد بعد به آنها رجوع کند.
خدای متعال نمیفرماید یا رسول الله! اگر استدلالهای شما بیست نبود و نوزده بود دیگر کار خراب میشد، نه، «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»،[۵] اگر خشن و سختدل و تندخو بودی و نرم نبودی، «فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ»، به رحمت الهی با اینها نرم برخورد میکردی. آن عظمت الهی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را میدیدند، میدیدند که ایشان آقا و متواضع هستند، آرام جذب میشدند.
پس احساس مهم است، تا اینجا را عرض کردم که خدای نکرده اشتباه نشود، احساس مهم است، برای همین ما معتقد هستیم که برای دریافت مباحث اعتقادی هم باید به مجلس روضهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بروند و مباحث علمی را بگویند و روضه بخوانند تا این مطلب بنشیند و به باور تبدیل بشود، تا به شیرهی جان تبدیل بشود، تا در گوشت و پوست انسان برود.
این یک چیز لو رفته است، هم سنّی و هم مسیحی این مطلب را گفته است، اگر کسی میخواهد به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض ادب کند و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه او را بخرد باید اشک او نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روان باشد، این عجیب است.
در آن قصیدهی معروف عینیّهی ابن ابی الحدید وقتی از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میگوید، در انتها میگوید که من دوست دارم یک نظری به من کنید، میگوید: «لَقَد بَکَیتَ لِقَتلِ آلِ مُحَمَّدٍ»، من چیزی ندارم که تو من را بپذیری، ولی من گریه کُنِ پسر تو هستم.
شما نگاه کنید، پس معلوم است که این موضوع با جانها و طینتها و فطرتها هماهنگ است، همان فرمایش مرحوم شهریار رضوان الله تعالی علیه که «تا چشم داشتم به حسینت گریستم».
«بولس سلامه» مسیحی هم میگوید، یک کتاب شعر دارد که عالی است، ابیات آن اصلاً حیرتانگیز است، او میگوید: اینها اصلاً ارزشی ندارد، تو حق داری که از من نپذیری، اینها به خودیِ خود ارزشی ندارد، اینها سنگریزههای در برابر ساحل وجود توست، «وَلَکِنَّهَا حَصاهٌ مَخضوبَهٌ بِدَم الحُسَین الغَالی»،[۶] ولی وقتی من خواستم این ابیات را بگویم اول برای حسینِ تو گریه کردهام، این سنگریزههای بیارزش را با خون پسرِ تو رنگین کردهام.
پس احساس مهم است، اتّفاقاً عقیده را هم باید در هیئت بیان کنیم، منتها آن جایی که بحث عقیده است ما باید فکر کنیم و معتقد باشیم به آنچه که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معتقد هستند، عمل کنیم به آن مناسکی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عمل میکردند، عبادت کنیم به شکلی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عبادت میکردند، هر چه میتوانیم نزدیکتر و دقیقتر، کمتر در آن تغییر بدهیم، وقتی دعا میخوانیم کمتر در میان دعا حرف بزنیم، یک زمانی خودِ دعا را توضیح میدهیم، یک زمانی مدام میبریم و میآورم و اصلاً نظم و نسخ و فضای دعا را بهم میزنیم، اینکه انتهای دعا متوسّل بشویم خیلی خوب است.
یعنی اگر ما به دنبال این هستیم که عقاید اسلامی چیست؟ باید به این موضوع توجّه کنیم آن چیزی که برای ما مهم است «عقاید اسلامی» است نه عقاید فلانی و فلانی، ممکن است فلانی و فلانی علمای خوب شیعه هم باشند ولی ما به دنبال این هستیم که آن دوره چه اتفاقی افتاده است.
برای امام معصوم، تعیین تکلیف نکنیم!
بحث به اینجا رسید که بعد از آتش بس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه، فضای شیعیان دچارِ آسیب شد، چون حقیقت را نمیگرفتند، امکان بیان خیلی سخت بود، شدّت تقیّه بالا بود، از یک طرف اگر چیزی بیان میشد جامعه بلافاصله آن مطلب را بعنوان غلوّ میپنداشتند، یعنی مانند آن بند جیببُرهای زندان، اصلاً باور نمیکردند که امام این مقامها را داشته باشد، لذا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از یک طرف باید از مردم دیندار همان زمان اباء و تقیّه مداراتی و ملاحظه میکردند، یک دسته روایت وجود دارد که «دع الناس ما لا یعلمون»، آن چیزهایی که مردم نمیدانند و بر خلاف عرف آنهاست آرام بگو، نمیخواهد ناگهان همهی حقایق را بگویی، چون نمیتوانند تحمّل کنند.
این جماعت میبینند که این کسان خلفا و حکام جامعه اسلامی هستند، بلاتشبیه مانند اینکه در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری پیش رو وقتی یک نفر میخواهد از کارنامهی خود بگوید ناگهان در این میان بگوید من عصمت هم دارم، میبینید که این موضوع به سرخط همهی خبرها تبدیل میشود و شروع میکنند به تخریب کردن، چرا؟ چون جامعه نمیپذیرد، حال اینجا جامعه درست نمیپذیرد، در آن زمان هم وقتی آن جامعه خلفا و بنی امیّه را نگاه میکردند، اگر کسی میخواست تقدّس در این حد قائل بشود، یک وقتی تقدّس برای جایگاه قائل میشدند، میشد با این امر به نحوی کنار آمد، مانند اینکه بگویند شما حق ندارید به مقام وزارت توهین کنید، یعنی مقام وزارت محترم است، این به معنای جایگاه حقوقی است، اما اینکه عصمت داشته باشد و نیازی به مطالعه و یادگیری و پرسش از دیگران نداشته باشد، این اصلاً در اذهان خطور نمیکرد، برای عموم مسلمین اینطور بود، شیعیان هم که بجز عدّهی خیلی قلیلی خبری از موضوعات نداشتند، بخاطر اینکه در این بیان از بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تا آن زمان وقفه پیش آمده بود و خیلی نادر و کم به بعضیها میگفتند، برای همین توقع اینها هم این نبود که امام عصمت داشته باشد، یعنی به آموزش نیاز داشتند، توقع آنها همین ظواهر بود.
لذا مانند حضرت موسی سلام الله علیه… ببینید حضرت موسی سلام الله علیه به ظاهر نسبت به آن عبد صالح خدا، اگر جناب خضر علیه السلام باشند، به ظاهر حق با حضرت موسی سلام الله علیه است، چون میفرمودند که چرا سر فرزند مردم را میبُری؟ این کار بر خلاف شرع است. آن عبد صالح در یک افقِ دیگری است، آن عبد صالح مأمور تکوین خدای متعال است، و جناب موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام، اگر همین موسی بوده است یا موسی دیگری بوده است که محل اختلاف است، پیغمبر تشریع است اما او مأمور تکوین است.
فکر کنید شما به خیابان میروید و میبینید که در حال خفه کردن یک نفر هستند، مسلّماً میروید که او را نجات بدهید، اما اگر شما در حال خانه رفتن هستید جناب عزرائیل علیه السلام بخواهد جان کسی را بگیرد و برای شما تمثّل پیش بیاید و ببینید، میبینید که در حال کشتن یک نفر است مسلّماً باز هم میخواهی به او کمک کنی، چون کسی که روح او در حال قبض شدن است هم کمکخواهی میکند، در فضای تشریع در حال قتل کردن است ولی در فضای تکوین حضرت عزرائیل مأمور خدای متعال است و عمر آن فرد تمام شده است و جناب عزرائیل باید روح را قبض کند. جناب موسی درست میدید، میگفت: چرا سر بچهی مردم را میبری؟ چرا کشتی مردم را سوراخ میکنی؟ این کار حق الناس است. به ظاهر حق با حضرت موسی علیه السلام است، ولی اگر یک پله عقبتر را ببیند… حال این هم که جناب موسی علیه السلام تکوین را میبینند بخاطر چشم باز ایشان است وگرنه هر کسی که نمیتواند تکوین را ببیند، ما همین ظواهر را میبینیم، وقتی ما از خانهی خود به اینجا میآییم فقط همین آدمها را میبینیم، اینکه خدای متعال به ازای هر آدم چند ده میلیارد مأمور و فرشته و مأمور تکوین و… دارد که ما نمیبینیم، اگر بشماریم میگوییم اینجا مثلاً هزار نفر نشسته است، ارواحی که از مؤمنین هست، ملائکه اللهی که برای یک «یاحسین» به یک مجلس میآیند و جمع میشوند و از قبل اذن و نوبت میگیرند را نمیبینیم، ما به همین ظاهر نگاه میکنیم.
پس آنهایی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه میگفتند… نمیخواهم به آنها حق بدهم، گاهی ما میگوییم آنها چه آدمهای بیولایتی بودند، اما به این موضوع توجّه نمیکنیم که آنها همین ظاهر را میدیدند، میگفتند چرا با معاویه آتش بس امضاء میکنی؟ البته در آنجا برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بحث تکوینی نیست، امام اشراف به حقایقی دارد که این آدم عادی ندارد، کمااینکه قبلاً هم عرض کردهایم که برای خیلیها سؤال بود که چرا وقتی به خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حمله کردند، بجز یک نقلی که آن هم میگوید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک نفر را به زمین زدند و بعد هم رها کردند، یعنی درواقع آنجا هم ادامه ندادند، چرا دفاع نکردند؟ چطور دست حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بستند؟ مگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در خیبر را نکنده بودند؟
وقتی به این ظاهر نگاه کنی… بعضی آنقدر کج رفتند که در برخی از اهل سنّت شبههی ترسِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مطرح است نعوذبالله.
امام هادی سلام الله علیه در زیارت غدیریه پاسخ میدهند که… واضح است که اگر کسی زندگی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را بشناسد میداند که برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ترس معنا ندارد… میگویند چرا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع نکرده است؟
آن کسی که به این ظاهر نگاه میکند در اینجا گیر میکند، چرا دفاع نکردهاید؟ اگر خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در خانه تنها بودند و آنها به خانه حمله میکردند توقع بود دفاع کنند، حا که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم حضور دارند مسلّماً بیشتر توقع میرود.
از بین جوابهای متعددی که دادهام، گوشهای از آنها این است، که میخواهم بگویم شبیه فضای تکوین… اصلاً چرا امام باید علم الهی و علم غیب داشته باشد؟ امام امامِ عالَمِ وجود است، نه فقط این عرصهی ما.
طرف از امام صادق صلوات الله علیه میپرسد: مگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در دین خدا قوی نبودند؟ چرا دفاع نکردند؟ امام صادق فرمودند: او همزمان که مانند من و شما در حال دیدند است، ما یک عرصه را میبینیم اما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در همهی عوالم امام هستند و همزمان در همهی عوالم هم ممتحن… امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: آیهای از کتاب خدا جلوی او را گرفته بود، خدای متعال فرمود: «لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا»[۷] اگر صف کامل جدا بشود عذاب نازل میشود، اگر عذاب نازل بشود کار تمام میشود و قیامت میشود، ولی خدای متعال بنا ندارد که آن زمان قیامت بشود، قرار است عدّهای به این دنیا بیایند و ممتحن باشند، و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فقط امام ما نیستند، ایشان میبینند که هنوز عدّهای از شیعیان نیامدهاند، و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نمیخواهند سفره را برای اینها جمع کنند.
اگر کسی معنای این روایت را بفهمد جای دارد که انسان برای مظلومیت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بمیرد.
این موضوع برای ما جالب است که مسکین و یتیم و اسیر درِ خانهی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمدند و حضرت غذا را از حسنین علیهما السلام گرفتند و به آنها دادند، اما این موضوع را نمیبینیم که به همسر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کردند و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نگاه کردند و دیدند شیعیانی هنوز نیامدهاند و از ولایتِ ایشان محروم میشوند.
یعنی هر کسی که بعد از هجوم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دنیا آمده است، هر مرتبه که روضهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را شنید باید بداند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای آمدنِ او چه کشیده است.
این اصلاً یک فضای دیگری است و فقط هم مسئلهی تکوین نیست.
آن جامعه چه چیزی از این مسائل را میفهمیدند؟ نگاه میکردند و میگفتند که چرا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه آتش بس را امضاء کردند؟ چون ظاهر را میبیند. به این موضوع توجّه نمیکند که اگر بنا باشد امام مانند تو بفهمد که خود تو بهتر از معاویه هستی، چه لزومی دارد کسی مانند معاویه رئیس تو بشود؟ مسلّماً همهی عالم از معاویه برتر هستند.
اگر قرار است کسی بیاید که من با افتخار و حقیقتاً با همهی وجود و بهجت بگویم «عَبدُکَ وَابنُ عَبدِک»، خدای متعال نسبت به بندگان خود غیرت دارد، مگر اجازه میدهد کسی همینطور در برابرِ کس دیگری سر خم کند؟ یک جا هست که «طَأطَأ کُلُّ شَریفٍ لِشَرَفِکُمْ»،[۸] هر شریفی در برابر شما، از عظمت شما سر به پایین دارد…
آنها نگاه میکردند و میگفتند که چرا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه آتش بس امضاء کردند؟ یعنی ظاهر را میدیدند. اگر قرار بود همواره تشخیص شیعیان مانند امام باشد لزومی نداشت که امام داشته باشیم، چون خودمان به تشخیص خودمان عمل میکردیم! مسلّماً ما نمیتوانیم، مسلّماً ما اشرافی به همهی ابعاد وجودی عالم نداریم.
لذا «توقعِ خاصّی از امام داشتن» واردِ وادیِ پُرخطرِ زیدیّه شدن است، یعنی بگویید به شرطی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه امام هستند که آتش بس با معاویه امضاء نکند. یا هر شرط دیگری را که میخواهید بگذارید، بجز یک شرط، هیچ شرطی نمیتوان برای امام گذاشت، آن هم آنجایی است که امام رسماً اعتراف کند که من گناه کردهام، امام بگوید که این کار بُتپرستی و شرک است ولی ای شیعیان انجام بدهید، یعنی مسلّماً امام هیچ وقت این کار را انجام نمیدهد، اشکالی هم ندارد شما چنین توقعی داشته باشید، چرا؟ چون اصلاً بحث تقلید در عقیده بود، عرض کردم که ورود به دین با عقل است، مسلّماً امام کاری انجام نمیدهد که عقل شما را از بین ببرد، شما همان ابتدا فهمیدهاید که شرک بد است و ایمان و توحید خوب است، پس هیچ وقت امام معصوم نمیفرماید که بُتپرستی کنید.
خیلی جالب است که وهابیها این مطلب را میگویند.
بنده کنار مسجدالاحرام از آن وهابی پرسیدم: تبرک جستن به قرآن را حرام میدانید، دست زدن به پرده کعبه به قصد تبرّک را حرام میدانید، مدام شرک شرک میگویید، پس برای چه میروند و حجرالاسود را به قصد تبرّک دست میزنند؟ گفت: این سنّت است! گفتم: اگر شرک است که مسلّماً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم نمیتواند بگوید که این یک شرک ایرادی ندارد، «إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ»،[۹] خدای متعال امر به سوء و فحشاء نمیکند. خدای متعال فرموده است که شرک بد است، خدای متعال نسبت به وحدانیتِ خودش غیور است، اینطور نیست که بگوید یک مورد شرک ایراد ندارد.
پس بجز این حالتی که امام رسماً گناه کند و بگوید این گناه است… چون بعضی اوقات ممکن است که ما فکر کنیم عملی گناه است و گناه نباشد، بلکه بگوید این امر گناه است و من این گناه را آزاد کردهام… بعدها بابهای بعضی از ائمه علیهم السلام که بابهای قلّابی بودند این کار را میکردند، مثلاً میگفتند من باب امام هادی علیه السلام هستم و فلان حرام برای طرفداران خودم آزاد میکنم!
امام هیچ وقت این کار را نمیکند که به یک خلاف عقیدهی بَیّن یا خلاف شرع بَیّن اعتراف کند و بگوید این کار را انجام بدهید.
اگر شما بخواهید بغیر از این، بخواهید شرطِ دیگری در ذهن خودتان نسبت به امام داشته باشید…
کتاب «کَشّی» را ببینید، وقتی امام رضا سلام الله علیه ولایتعهدی مأمون را پذیرفتند، جلسهای بین برخی از شیعیان شکل گرفت و گفتند اگر بپذیرد (نعوذبالله) امام رضا صلوات الله علیه طاغوت است.
این همین فکر خطرناک است، یعنی بگویند امام معصوم است، پس خطا نمیکند، پس اگر رفت و با مأمون… شاید امام جای دیگری را میبیند! کمااینکه بگوید دفاع از جان انسانها واجب است، مسلّماً دفاع از جان عزیزترین انسان هستی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند اوجب واجبات است، پس حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نعوذبالله… دیگر اینها تحلیلهای ماست، اگر میرفتی و از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه میپرسیدید مسلّماً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نمیفرمودند این یک خلاف شرعی بود که من انجام دادم.
نباید هیچ شرطی برای امام گذاشت.
کسانی که برای امام شرط میگذاشتند، بغیر از آن یک مورد که من استثناء کردم و واضح است، اینها با اولین مورد از مواردی که با شرط ذهنیشان تفاوت ایجاد میشد از امامت فاصله میگرفتند. مثلاً در ذهنِ آنها این بود که امام نباید اگر امروز فرمایشی داشتند فردا فرمایشِ دیگری داشته باشند، اگر چنین اتفاقی بیفتد از جهل است، توجّه نمیکرد که امام گاهی بخاطر اینکه آدمی در مجلس نشسته است که گزارش میدهد، ممکن است در مورد حکمی که دیروز فرموده است امروز چیز دیگری بفرمایند و تقیّه کنند، یا اینکه اینطور هم نیست، ایشان در مجلس است که ایشان خوب هم هست و شیعه هم هست، ولی در دستگاه دشمن، یا در محلّهای که دشمن هست، یا همسایه دارد، یا فامیل دارد، اگر این مطلب را بگوید جانِ او به خطر میافتد، امام امروز آن حکم را چیزِ دیگری میفرمایند که جانِ او را حفظ کنند، یعنی عرض کردیم که امام همزمان هزاران عرصه را میبیند و من فقط میتوانم همین ظاهر را ببینم.
بعضیها که از تشیّع خارج شدند، بیشترین ریزش در تشیّع برای اختلاف الروایه بوده است، میگفتند این دو روایت از یک امام با هم همخوانی ندارد، پس لابُد این امام سواد ندارد! با همین مثالی که عرض کردم ماجرای حضرت موسی علیه السلام و حضرت خضر علیه السلام میشود، یعنی ظاهر را نگاه میکنند.
باید توجّه کرد که امام امامِ عوالم وجود است، امام امامِ کُوْن است، فهمِ این موضوع خیلی سخت بود، مخصوصاً برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که رقیبشان در جامعه معاویه بود، و شما ببینید که انسان چقدر از این موضوع حرص میخورد که جامعه در میان جنگ صفین میگویند حَکَم میآوریم که ببینیم بین علی و معاویه حق با چه کسی است!!!!!!
حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را از کجا به این دنیا آوردهاند، بعد در این دنیا… آش آنقدر شور میشود که یک مسیحی میگوید: ای دنیا! خاک بر سرِ تو که حرامزاده را بر طهر طاهر ترجیح دادی![۱۰]
جامعهای که به اندازهی «محمد بن ابی حذیفه» هم تحلیل نمیکنند!
بیآبروها… معاویه یک داییزاده داشت که نام او «محمد بن ابی حذیفه» بود، این شخص در مصر زندگی میکرد، وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حکومت رسیدند او در برابر شامیان مقاومت کرد و طرفدار حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود.
این عالم عجایبی دارد، نوهی «سِندی بن شاهِک» میشود شاعرِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین! داییزادهی معاویه میشود عاشقِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه! پسرِ «خالد بن ولید» در علن از پدر خود و معاویه ابراز برائت میکرد، خیلی سخت است که یک نفر از پدر خود بگذرد، یا «محمد بن ابیبکر» روحی له الفداه وقتی خواست با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بیعت کند گفت: «اُبَایِعُک عَلَی وِلایَتِک وَ البِرَائَهِ عَن أبی»، اصلاً اینها که بودند؟
معاویه «محمد بن ابی حذیفه» را گرفت، دست او را بستند، گفت: تو که فامیل ما هستی، من و تو که از یک قوم و خویش هستیم، تو اگر به اینجا میآمدی که من یک استان هم به تو میدادم، تو که نسبت به خیلیها نزدیکتر بود، فکر کردهای که آیا علی یک سکّهی اضافه به تو میدهد؟
«محمد بن ابی حذیفه» گفت: آنچه من دیدم این است که آنکه ولایتِ او را پذیرفته است اهل نماز و روزه و عبادت و حلال است، سرانِ اطراف تو عدّهای حرامزادهی اهل فحشاء و فسق و فجور هستند.
یعنی اگر کسی به اندازهی «محمد بن ابی حذیفه» که اموی هم بود میفهمید، که این بندهی خدا بالاخره در یک فضای فاسدی در بنی امیّه رشد کرده است، اما میفهمید که فاصله چقدر زیاد است!
اما مردم را ببینید که دَم از حکمیت میزدند!
حال در این فضا که جامعه حتّی همینقدر هم نمیفهمد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه آتش بس امضاء نموده است.
جرمی به نام «مانند ما فکر نمیکند»
یا ببینید که حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در تحرّکات بر علیه بنی امیّه بعد از کربلا دخالت ندارند، اگر ایشان در جامعهی ما بودند به «سکولار» بودن متّهم میشدند، امروز در جامعهی ما این مدل فحش دادن بشدّت زیاد است، اگر کسی کوچکترین احتمالی بدهیم که کسی با ما مخالف است چیزهایی به او میگوییم که او را ساقط کنیم، متأسفانه این کار را هم به نام دینداری انجام میدهیم، جرمِ او چیست؟ جرمِ او این است که مانندِ ما فکر نمیکند!
جامعه به سراغ علی بن الحسین صلوات الله علیه نرفت!
ما سالها از این تفکّر آسیب جدّی خوردهایم، شاید اگر به ما بگویند در روایات به ما گفته میشود هر کسی از امام عقب بماند چه میشود، ما بفهمیم، چون مسلّماً انسان از امام عقب میماند، اما اینکه جلوزنندگان چه مصادیقی دارند، این موضوع در ذهن ما کم است که یعنی چه کسی از امام جلو بزند.
کوچکترین مثال این است که طرف امام صادق صلوات الله علیه را میبیند و میگوید: فدای شما بشوم! شما که رئیس شیعه هستید خوب نیست با این لباس بیرون بیایید.
یعنی امام وقتی امام است که شروطی دارد!
مثلاً پرسیدهاند که چرا شما مانند پدرتان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه لباس کهنه نمیپوشید؟
یعنی این شخص توقع دارد، تو باید در لباس پوشیدن مانند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باشی! یعنی برای امام شرط قائل است. حال برخی مؤدبانه میآیند و سؤال میپرسند، یعنی در مسیر تربیت هستند، بعضیها هم میآیند و نعوذبالله امام را نهی از منکر میکنند!
روضه و توسّل به حضرت قاسم بن الحسن سلام الله علیه
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه نمیدادند که نابالغها به جنگ بروند، نام بسیاری را نوشتهاند که التماس کردند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمیگذاشتند به جنگ بروند، آن هم در جنگی که شکست قطعی است.
زمانی هست که اگر انسان در یک جنگی نیرو ببرد و نیروها افزایش پیدا کنند احتمالِ پیروزی هست، یعنی تا جایی که جان داریم دفاع میکنیم که نتیجه بگیریم، اما زمانی هست که حصول نتیجه در یک جنگی ممتنع است، مانند کربلا.
بعضی فقها در اینکه چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یاران خود را به زور مرخص نکردهاند هم بحث کردهاند.
درستِ آن چیزی که بعضیها در مورد دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به غلط میگویند «در مورد دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرف نزنید» این است: در مورد رفتار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه إن قُلت نکنید، نه اینکه در مورد عزاداران حرف نزنید، چون ممکن است عزاداران خطا کنند و باید آنها را نهی از منکر کرد، اینها باید از مرجع خودشان اجازه بگیرند، من و شما که عصمت نداریم، نسبت به رفتار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که اگر نفهمیدیم هم صبر میکنیم تا ان شاء الله حضرت حجّت ارواحنا فداه تشریف بیاورند و از ایشان بپرسیم، در مورد رفتار حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه انکار نکن، نه اینکه به یک شیعه حرف نزنیم، شیعه باید به وظایف خود عمل کند، قرار نیست که شیعه فقط ذوقی باشد، شیعه باید به دین خود عمل کند.
بعضیها گفتهاند چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سربازها را مرخص نکردهاند؟ سربازها هیچ، چرا نابالغ را مرخص نکردهاند؟
ما به این دنیا آمدهایم… دیگر توجّه نکردهاند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از ده سالگی فدایی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، ما به این دنیا آمدهایم که چیزی برای آخرت بدست بیاوریم و رشد کنیم و کمال پیدا کنیم و بفهمیم و عبادت کنیم و بندگی کنیم و نفس را زیر پا بگذاریم، حال وقتی یک نفر پیدا میشود که نابغهی کمال است، آیا باید قاعده را برای او تنگ کنیم؟ اسلام با منطقِ آموزش شابلونیِ قاعدهمندِ خشکِ بشری تفاوت دارد.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بجز حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و ممکن است موارد استثناء دیگری اجازه نمیدادند نابالغها در جنگ و درگیریها و خطرها شرکت کنند، اما اگر یک نفر ویژه بود چطور؟
شب عاشورا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال صحبت کردن با یاران خویش بودند، آنها را مرخص فرمودند، چون کسی که میخواهد در این عرصه بماند… این یک جنگی نیست که بیست سال بعد فراموش بشود، این یک جنگی است که نزاع آن درون هر انسانی تا روز قیامت وجود دارد، حرارتِ داغِ آن در دلهای مؤمنین هست، آنقدر پررنگ است که امام رضا صلوات الله علیه به ما میفرمایند که هر زمانی که داغ دیدی «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ»،[۱۱] یعنی داغ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تازهتر از این داغ است، این فرق دارد، اصلاً ما چه میفهمیم؟ ایشان هم امام هستند و حقیقتِ عالم را میبینند و میفهمند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال صحبت کردن با یاران خویش بودند و آنها را مرخص کردند، این یاران یک به یک بلند شدند و صحبت کردند…
ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که روزی در خیمهی امام زمان ارواحنا فداه باشیم و شب قبل از عملیات ما هم لبّیک بگوییم و زبان ما به لبّیک باز بشود و خدای متعال به ما شجاعت بدهد که خودمان را فدای حضرت حجّت ارواحنا فداه کنیم…
یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک به یک اعلام آمادگی کردند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم با این یاران صحبت کردند…
خانوادهی ادب هستند، اگر وارد جمع میشد چه بسا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میایستادند و مجلس بهم میخورد، عقب ایستاد، وقتی مجلس تمام شد جلو آمد و عرض کرد: عمو جان! فردا تکلیف من چه میشود؟
یا امام حسن!…
بزرگان که زن و بچه داشتند در جنگهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرار میکردند، فرار کردن یک امر طبیعی است که وقتی انسان در خطر افتاد فرار کند، ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که دست ما را بگیرند، این موضوع آنقدر مهم است که به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کردند: چرا شما در جنگها فرار نمیکنید؟ شما چطور بر این امر پیروز میشوید؟ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: با شجاعتی که خدای متعال روزی من کرده است. نگاه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه توحیدی است، ان شاء الله خدای متعال روزی ما هم بفرماید.
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: مرگ نزد تو چگونه است؟…
این شخص که نیاز نیست بالغ بشود، این شخص قرار بود بعد از چند ده سال به این فهم برسد، اگر از سلمان فارسی رضوان الله تعالی علیه میپرسیدند که مرگ در راه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای تو چگونه است آیا میتوانست بهتر از این جواب بدهد؟
عرض کرد: «أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ»… این جمله یعنی اینکه وقتی آن روز آن حرامزاده به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کرد پدرم هم به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نگاه میکردند، ترس نبود، ضعف جسمی نبود… کما اینکه روزی یکی از اینها روی منبر نشسته بود و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به وسط مسجد آمدند و فرمودند: «از منبر پدر من پایین بیا»… یعنی اگر قرار بود صحبت کنند شجاعت داشتند.
شما همینقدر در ذهن خودتان بیاورید که یک نفر چقدر باید بنده باشد که ببیند مادر او را میزنند ولی بگوید امام من اینجا فرموده است که فعلاً باید دست نگه داشت، شما به دنبال بلوغ نباشید، همهی بالغها فدای این بزرگواران…
مرگ در نگاه تو چگونه است؟ «أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ»… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: قاسم جان! تو فردا به یک بلای عظیمی گرفتار میشوی…
عاشورا شد، دشمن میگوید: دیدیم نوجوانی «کَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَهُ قَمَرٍ»[۱۲] ماهپاره، در وسط روز، زیر نور آفتاب، دیدیم که انگار یک ماهپاره به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد…
وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند که حضرت قاسم سلام الله علیه شمشیر به حمایل بستهاند و شمشیر به زمین کشیده میشود و لباس نظامی به تن ندارد شروع کردند به گریه کردن… قبول نکردند…
امروز این کسانی که به همه چیز ما گیر میدهند و میگویند چرا به کربلا میروید و به فقرا پول نمیدهید؟ در حالی که همینها هستند که به فقرا پول میدهند، میگفتند: نگاه کن! بچهها را برده است که از خود دفاع کند، این موضوع باید در تاریخ ثبت میشد.
ان شاء الله خدای متعال شهدای ما را رحمت کند که در این سن و سالها به چنین آقایی اقتدا کردند…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانع شدند، حضرت قاسم سلام الله علیه روی دست امام افتادند و التماس کردند… این موضوع چقدر برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخت بوده است، آقایی که به هیچ کسی نه نمیفرمودند… ولی حضرت قاسم سلام الله علیه بلد هستند و این خانواده را میشناختند، به پای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افتاد…
وقتی به پای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افتاد دیگر کار تمام شد، برای این حضرت قاسم سلام الله علیه حیف است که بیشتر معطل شود، واقعاً اگر حضرت قاسم سلام الله علیه در بین شهدای کربلا نبودند نقصی بین شهدای کربلا بود، «جَعَلا یَبکِیانِ حَتّى غُشِیَ عَلَیهِما»… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را در آغوش گرفتند و با هم گریه کردند…
وقتی خواست به میدان برود…
دیدهاید که اگر روز عروسی جوانی باشد و پدر یا مادر نداشته باشد از پدر یا مادر او در مجلس یاد میکنند، انسان در لحظهی شادی و در لحظهای که به نعمتی میرسد عزیزان خود را یاد میکند، لحظهای شادتر از این برای عروج این انسان ملکوتی نبود، حضرت قاسم سلام الله علیه دیدند که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نیستند که این صحنه را ببینند، «خَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ» صورت ایشان از اشک خیس شده بود صدا زدند: «انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن *** سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن»…
[۱]– سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]– سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫
[۴] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۹۸ ، صفحه ۲۰۱ (رَوَى لَنَا جَمَاعَهٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ قُضَاعَهَ بْنِ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ اَلْجَمَّالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ صَفْوَانَ قَالَ: اِسْتَأْذَنْتُ اَلصَّادِقَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِزِیَارَهِ مَوْلاَیَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ یُعَرِّفَنِی مَا أَعْمَلُ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا صَفْوَانُ صُمْ ثَلاَثَهَ أَیَّامٍ قَبْلَ خُرُوجِکَ وَ اِغْتَسِلْ فِی اَلْیَوْمِ اَلثَّالِثِ ثُمَّ اِجْمَعْ إِلَیْکَ أَهْلَکَ ثُمَّ قُلِ اَللَّهُمَّ إِنِّی اِسْتَوْدَعْتُ اَلْیَوْمَ نَفْسِی وَ أَهْلِی وَ مَالِی وَ وُلْدِی وَ مَنْ کَانَ مِنِّی بِسَبِیلٍ اَلشَّاهِدَ مِنْهُمْ وَ اَلْغَائِبَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اِحْفَظْنَا بِحِفْظِ اَلْإِیمَانِ وَ اِحْفَظْ عَلَیْنَا اَللَّهُمَّ اِجْعَلْنَا فِی حِرْزِکَ وَ لاَ تَسْلُبْنَا نِعْمَتَکَ وَ لاَ تُغَیِّرْ مَا بِنَا مِنْ عَافِیَتِکَ وَ زِدْنَا مِنْ فَضْلِکَ إِنَّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَعْثَاءِ اَلسَّفَرِ وَ مِنْ کَآبَهِ اَلْمُنْقَلَبِ وَ مِنْ سُوءِ اَلْمَنْظَرِ فِی اَلنَّفْسِ وَ اَلْأَهْلِ وَ اَلْمَالِ وَ اَلْوَلَدِ اَللَّهُمَّ اُرْزُقْنَا حَلاَوَهَ اَلْإِیمَانِ وَ بَرْدَ اَلْمَغْفِرَهِ وَ آمِنَّا مِنْ عَذَابِکَ إِنَّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ وَ آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَهً وَ فِی اَلْآخِرَهِ حَسَنَهً وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ وَ آتِنٰا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً إِنَّکَ عَلىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ فَإِذَا أَتَیْتَ اَلْفُرَاتَ یَعْنِی شَرِیعَهَ اَلصَّادِقِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِالْعَلْقَمِیِّ فَقُلِ اَللَّهُمَّ أَنْتَ خَیْرُ مَنْ وَفَدَتْ إِلَیْهِ اَلرِّجَالُ وَ أَنْتَ سَیِّدِی أَکْرَمُ مَقْصُودٍ وَ أَفْضَلُ مَزُورٍ وَ قَدْ جَعَلْتَ لِکُلِّ زَائِرٍ کَرَامَهً وَ لِکُلِّ وَافِدٍ تُحْفَهً فَأَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ تُحْفَتَکَ إِیَّایَ فَکَاکَ رَقَبَتِی مِنَ اَلنَّارِ وَ قَدْ قَصَدْتُ وَلِیَّکَ وَ اِبْنَ نَبِیِّکَ وَ صَفِیَّکَ وَ اِبْنَ صَفِیِّکَ وَ نَجِیبَکَ وَ اِبْنَ نَجِیبِکَ وَ حَبِیبَکَ وَ اِبْنَ حَبِیبِکَ اَللَّهُمَّ فَاشْکُرْ سَعْیِی وَ اِرْحَمْ مَسِیرِی إِلَیْکَ بِغَیْرِ مَنٍّ مِنِّی عَلَیْکَ بَلْ لَکَ اَلْمَنُّ عَلَیَّ إِذْ جَعَلْتَ لِیَ اَلسَّبِیلَ إِلَى زِیَارَتِهِ وَ عَرَّفْتَنِی فَضْلَهُ وَ حَفِظْتَنِی فِی اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ حَتَّى بَلَّغْتَنِی هَذَا اَلْمَکَانَ اَللَّهُمَّ فَلَکَ اَلْحَمْدُ عَلَى نَعْمَائِکَ کُلِّهَا وَ لَکَ اَلشُّکْرُ عَلَى مِنَنِکَ کُلِّهَا ثُمَّ اِغْتَسِلْ مِنَ اَلْفُرَاتِ فَإِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ آبَائِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِنَّ اِبْنِی هَذَا اَلْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بَعْدِی عَلَى شَاطِئِ اَلْفُرَاتِ فَمَنْ زَارَهُ وَ اِغْتَسَلَ مِنَ اَلْفُرَاتِ تَسَاقَطَتْ خَطَایَاهُ کَهَیْئَهِ یَوْمَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ فَإِذَا اِغْتَسَلْتَ فَقُلْ فِی غُسْلِکَ بِسْمِ اَللَّهِ وَ بِاللَّهِ اَللَّهُمَّ اِجْعَلْهُ نُوراً وَ طَهُوراً وَ حِرْزاً وَ شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاءٍ وَ آفَهٍ وَ سُقْمٍ وَ عَاهَهٍ اَللَّهُمَّ طَهِّرْ بِهِ قَلْبِی وَ اِشْرَحْ بِهِ صَدْرِی وَ سَهِّلْ بِهِ أَمْرِی فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ غُسْلِکَ فَالْبَسْ ثَوْبَیْنِ طَاهِرَیْنِ وَ صَلِّ رَکْعَتَیْنِ خَارِجَ اَلْمَشْرَعَهِ وَ هُوَ اَلْمَکَانُ اَلَّذِی قَالَ اَللَّهُ تَعَالَى: وَ فِی اَلْأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجٰاوِرٰاتٌ وَ جَنّٰاتٌ مِنْ أَعْنٰابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِیلٌ صِنْوٰانٌ وَ غَیْرُ صِنْوٰانٍ یُسْقىٰ بِمٰاءٍ وٰاحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَهٰا عَلىٰ بَعْضٍ فِی اَلْأُکُلِ فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلاَتِکَ فَتَوَجَّهْ نَحْوَ اَلْحَائِرِ وَ عَلَیْکَ اَلسَّکِینَهَ وَ اَلْوَقَارَ وَ قَصِّرْ خُطَاکَ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى یَکْتُبُ لَکَ بِکُلِّ خُطْوَهٍ حَجَّهً وَ عُمْرَهً وَ سِرْ خَاشِعاً بَاکِیَهً عَیْنُکَ وَ أَکْثِرْ مِنَ اَلتَّکْبِیرِ وَ اَلتَّهْلِیلِ وَ اَلثَّنَاءِ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلصَّلاَهِ عَلَى نَبِیِّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اَلصَّلاَهِ عَلَى اَلْحُسَیْنِ خَاصَّهً وَ لَعْنِ مَنْ قَتَلَهُ وَ اَلْبَرَاءَهِ مِمَّنْ أَسَّسَ ذَلِکَ عَلَیْهِ فَإِذَا أَتَیْتَ بَابَ اَلْحَائِرِ فَقِفْ وَ قُلْ اَللَّهُ أَکْبَرُ کَبِیراً وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَثِیراً وَ سُبْحَانَ اَللَّهِ بُکْرَهً وَ أَصِیلاً اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِی هَدٰانٰا لِهٰذٰا وَ مٰا کُنّٰا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لاٰ أَنْ هَدٰانَا اَللّٰهُ لَقَدْ جٰاءَتْ رُسُلُ رَبِّنٰا بِالْحَقِّ ثُمَّ قُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا نَبِیَّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خَاتَمَ اَلنَّبِیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ اَلْمُرْسَلِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ اَلْوَصِیِّینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا قَائِدَ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ وَ عَلَى اَلْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِکَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَصِیَّ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلصِّدِّیقُ اَلشَّهِیدُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا مَلاَئِکَهَ اَللَّهِ اَلْمُقِیمِینَ فِی هَذَا اَلْمَقَامِ اَلشَّرِیفِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا مَلاَئِکَهَ رَبِّی اَلْمُحْدِقِینَ بِقَبْرِ اَلْحُسَیْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ مِنِّی أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهَارُ ثُمَّ تَقُولُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَبْدُکَ وَ اِبْنُ عَبْدِکَ وَ اِبْنُ أَمَتِکَ اَلْمُقِرُّ بِالرِّقِّ وَ اَلتَّارِکُ لِلْخِلاَفِ عَلَیْکُمْ وَ اَلْمُوَالِی لِوَلِیِّکُمْ وَ اَلْمُعَادِی لِعَدُوِّکُمْ قَصَدَ حَرَمَکَ وَ اِسْتَجَارَ بِمَشْهَدِکَ وَ تَقَرَّبَ إِلَیْکَ بِقَصْدِکَ أَ أَدْخُلُ یَا سَیِّدَ اَلْوَصِیِّینَ أَ أَدْخُلُ یَا فَاطِمَهُ سَیِّدَهَ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ أَ أَدْخُلُ یَا مَوْلاَیَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ أَ أَدْخُلُ یَا مَوْلاَیَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَإِنْ خَشَعَ قَلْبُکَ وَ دَمَعَتْ عَیْنُکَ فَهُوَ عَلاَمَهُ اَلْإِذْنِ فَادْخُلْ ثُمَّ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْوَاحِدِ اَلْأَحَدِ اَلْفَرْدِ اَلصَّمَدِ اَلَّذِی هَدَانِی لِوَلاَیَتِکَ وَ خُصَّنِی بِزِیَارَتِکَ وَ سَهِّلْ لِی قَصْدَکَ ثُمَّ تَأْتِی بَابَ اَلْقُبَّهِ وَ قِفْ مِنْ حَیْثُ یَلِی اَلرَّأْسَ وَ قُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْوَهِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُحَمَّدٍ حَبِیبِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَلِیِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ عَلِیٍّ اَلْمُرْتَضَى اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ فَاطِمَهَ اَلزَّهْرَاءِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ خَدِیجَهَ اَلْکُبْرَى اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا ثَارَ اَللَّهِ وَ اِبْنَ ثَارِهِ وَ اَلْوِتْرَ اَلْمَوْتُورَ أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ اَلصَّلاَهَ وَ آتَیْتَ اَلزَّکَاهَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ أَطَعْتَ اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ حَتَّى أَتَاکَ اَلْیَقِینُ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ یَا مَوْلاَیَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُوراً فِی اَلْأَصْلاَبِ اَلشَّامِخَهِ وَ اَلْأَرْحَامِ اَلْمُطَهَّرَهِ لَمْ تُنَجِّسْکَ اَلْجَاهِلِیَّهُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْکَ مُدْلَهِمَّاتِ ثِیَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ مِنْ دَعَائِمِ اَلدِّینِ وَ أَرْکَانِ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ اَلْإِمَامُ اَلْبَرُّ اَلتَّقِیُّ اَلرَّضِیُّ اَلزَّکِیُّ اَلْهَادِی اَلْمَهْدِیُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ اَلْأَئِمَّهَ مِنْ وُلْدِکَ کَلِمَهُ اَلتَّقْوَى وَ أَعْلاَمُ اَلْهُدَى وَ اَلْعُرْوَهُ اَلْوُثْقَى وَ اَلْحُجَّهُ عَلَى أَهْلِ اَلدُّنْیَا وَ أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ أَنِّی بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِیَابِکُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِینِی وَ خَوَاتِیمِ عَمَلِی وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ مُتَّبِعٌ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِکُمْ وَ عَلَى أَجْسَادِکُمْ وَ عَلَى شَاهِدِکُمْ وَ عَلَى غَائِبِکُمْ وَ عَلَى ظَاهِرِکُمْ وَ عَلَى بَاطِنِکُمْ ثُمَّ اِنْکَبَّ عَلَى اَلْقَبْرِ وَ قَبِّلْهُ وَ قُلْ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلرَّزِیَّهُ وَ جَلَّتِ اَلْمُصِیبَهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ أَهْلِ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرْضِ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَهَیَّأَتْ لِقِتَالِکَ یَا مَوْلاَیَ یَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ قَصَدْتُ حَرَمَکَ وَ أَتَیْتُ إِلَى مَشْهَدِکَ أَسْأَلُ اَللَّهَ بِالشَّأْنِ اَلَّذِی لَکَ عِنْدَهُ وَ بِالْمَحَلِّ اَلَّذِی لَکَ لَدَیْهِ أَنْ یُصَلِّیَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ ثُمَّ قُمْ فَصَلِّ رَکْعَتَیْنِ عِنْدَ اَلرَّأْسِ اِقْرَأْ فِیهِمَا مَا أَحْبَبْتَ فَإِذَا فَرَغْتَ مِنْ صَلاَتِکَ فَقُلِ اَللَّهُمَّ إِنِّی صَلَّیْتُ وَ رَکَعْتُ وَ سَجَدْتُ لَکَ وَحْدَکَ لاَ شَرِیکَ لَکَ لِأَنَّ اَلصَّلاَهَ وَ اَلرُّکُوعَ وَ اَلسُّجُودَ لاَ تَکُونُ إِلاَّ لَکَ لِأَنَّکَ أَنْتَ اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّی أَفْضَلَ اَلصَّلاَهِ وَ اَلتَّحِیَّهِ وَ اُرْدُدْ عَلَیَّ مِنْهُمُ اَلسَّلاَمَ اَللَّهُمَّ فَهَاتَانِ اَلرَّکْعَتَانِ هَدِیَّهٌ مِنِّی إِلَى مَوْلاَیَ اَلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَقَبَّلْهَا مِنِّی وَ اِجْزِنِی عَلَى ذَلِکَ بِأَفْضَلِ أَمَلِی وَ رَجَائِی فِیکَ وَ فِی وَلِیِّکَ یَا وَلِیَّ اَلْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ قُمْ وَ صِرْ إِلَى عِنْدِ رِجْلَیِ اَلْقَبْرِ وَ قِفْ عِنْدَ رَأْسِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ وَ قُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ نَبِیِّ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا اِبْنَ اَلْحُسَیْنِ اَلشَّهِیدِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلشَّهِیدُ وَ اِبْنُ اَلشَّهِیدِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا اَلْمَظْلُومُ وَ اِبْنُ اَلْمَظْلُومِ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً ظَلَمَتْکَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ ثُمَّ اِنْکَبَّ عَلَى اَلْقَبْرِ وَ قَبِّلْهُ وَ قُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اَللَّهِ وَ اِبْنَ وَلِیِّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ اَلْمُصِیبَهُ وَ جَلَّتِ اَلرَّزِیَّهُ بِکَ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ اَلْمُسْلِمِینَ فَلَعَنَ اَللَّهُ أُمَّهً قَتَلَتْکَ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ وَ إِلَیْکَ مِنْهُمْ ثُمَّ اُخْرُجْ مِنَ اَلْبَابِ اَلَّذِی عِنْدَ رِجْلَیْ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ ثُمَّ تَوَجَّهْ إِلَى اَلشُّهَدَاءِ وَ قُلِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلِیَاءَ اَللَّهِ وَ أَحِبَّاءَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَصْفِیَاءَ اَللَّهِ وَ أَوِدَّاءَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ دِینِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ رَسُولِ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ فَاطِمَهَ سَیِّدَهِ نِسَاءِ اَلْعَالَمِینَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلزَّکِیِّ اَلنَّاصِحِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکُمْ یَا أَنْصَارَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی طِبْتُمْ وَ طَابَتِ اَلْأَرْضُ اَلَّتِی فِیهَا دُفِنْتُمْ وَ فُزْتُمْ فَوْزاً عَظِیماً فَیَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ مَعَکُمْ ثُمَّ عُدْ إِلَى عِنْدِ رَأْسِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَکْثِرْ مِنَ اَلدُّعَاءِ لَکَ وَ لِأَهْلِکَ وَ لِوَالِدَیْکَ وَ لِإِخْوَانِکَ فَإِنَّ مَشْهَدَهُ لاَ تُرَدُّ فِیهِ دَعْوَهُ دَاعٍ وَ لاَ سُؤَالُ سَائِلٍ فَإِذَا أَرَدْتَ اَلْخُرُوجَ فَانْکَبَّ عَلَى اَلْقَبْرِ وَ قُلِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا مَوْلاَیَ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا حُجَّهَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا صَفْوَهَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خَاصَّهَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا خَالِصَهَ اَللَّهِ اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَمْضِ فَلاَ عَنْ مَلاَلَهٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِینَ وَ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ یَا مَوْلاَیَ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکَ وَ رَزَقَنِی اَلْعَوْدَ إِلَى مَشْهَدِکَ وَ اَلْمُقَامَ فِی حَرَمِکَ وَ إِیَّاهُ أَسْأَلُ أَنْ یُسْعِدَنِی بِکَ وَ بِالْأَئِمَّهِ مِنْ وُلْدِکَ وَ یَجْعَلَنِی مَعَکُمْ فِی اَلدُّنْیَا وَ اَلْآخِرَهِ ثُمَّ قُمْ وَ اُخْرُجْ وَ لاَ تُوَلِّ ظَهْرَکَ وَ أَکْثِرْ مِنْ قَوْلِ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ حَتَّى تَغِیبَ عَنِ اَلْقَبْرِ فَمَنْ زَارَ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِهَذِهِ اَلزِّیَارَهِ کَتَبَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَهٍ مِائَهَ أَلْفِ حَسَنَهٍ وَ مَحَا عَنْهُ مِائَهَ أَلْفِ سَیِّئَهٍ وَ رَفَعَ لَهُ مِائَهَ أَلْفِ دَرَجَهٍ وَ قَضَى لَهُ مِائَهَ أَلْفِ حَاجَهٍ أَسْهَلُهَا أَنْ یُزَحْزِحَهُ عَنِ اَلنَّارِ وَ کَانَ کَمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ حَتَّى یَشْرَکَهُمْ فِی دَرَجَاتِهِمْ .)
[۵] سوره مبارکه آل عمران، آیه ۱۵۹ (فَبِمَا رَحْمَهٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ ۖ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ ۖ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ ۖ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ)
[۶] عید الغدیر أول ملحمه عربیه، بولس سلامه، صفحات ۲۸ و ۲۹ (فیا أبالحسن! ما ذا أقول فیک وقد قال الکتّاب فی المتنبّی : «إنّه مالئ الدنیا وشاغل الناس» وإن هو إلّا شاعر له حفنه من الدرّ إزاء تلال من الحجاره. ما شخصیته حیال عظمتک إلّا مدره علی النیل خجلی من عظمه الأهرام حقّا إنّ البیان لیسفّ وإنّ شعری لحصاه فی ساحلک یا أمیر الکلام ولکنّها حصاه مخضوبه بدم الحسین الغالی فتقبّل هذه الملحمه وانظر من رفارف الخلد إلی عاجز شرّف قلمه بذکرک)
[۷] سوره مبارکه فتح، آیه ۲۵ (هُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوکُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَالْهَدْیَ مَعْکُوفًا أَنْ یَبْلُغَ مَحِلَّهُ ۚ وَلَوْلَا رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ وَنِسَاءٌ مُؤْمِنَاتٌ لَمْ تَعْلَمُوهُمْ أَنْ تَطَئُوهُمْ فَتُصِیبَکُمْ مِنْهُمْ مَعَرَّهٌ بِغَیْرِ عِلْمٍ ۖ لِیُدْخِلَ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ ۚ لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا)
[۸] زیارت جامعه کبیره
[۹] سوره مبارکه اعراف، آیه ۲۸ (وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَیْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا ۗ قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ ۖ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ)
[۱۰] فی خُطی علی، صفحه ۲۹۶ («نصری سلهب» به ما مسلمین یک تذکّر می دهد، می گوید: این حیدر کرّار حیرت انگیزِ بی نظیرِ لطیفِ عادل است، پس چرا چنین جایگاهی نداشت؟ چرا به آن جایگاه که باید می رسید نرسید؟ چرا مظلوم واقع شد؟ ببینید چه می گوید، ان شاء الله خدای متعال به ما بصیرت بدهد، می گوید: «عَلیّ مَدرَسَه» علی یک مکتب است، «بَل عالَمٌ قائمٌ بذاته» بلکه یک جهانی است که بجز خدای متعال کَسِ دیگری به او قوام نمی دهد، مجموعه ای از ارزش های انسانی است، «قطعهٌ مِنَ السَّماء» علی تکّه ای از آسمان بود که «شاءَ اللهُ أن یُرَصّع بها الأرض» خدای متعال می خواست زمین را با آن مرصّع جواهرنشان کند، علی جان! تو آن ستاره ی درخشنده هستی که خدای متعال با تو زمین را زینت کرد، تو به اهل زمین شرافت دادی. بعد می گوید: «غَیرَ أنَّ الأرض» زمین نشان داد، اهل زمین نشان دادند که شایسته ی تو نیستند، بلکه ظلمت را بر نور ترجیح دادند، ناپاکی و برخی حرامزادگان در بنی امیّه و دیگران را بر طهارت و پاکی تو، مکر را بر مروّتِ تو، جُبن و ترس را بر پهلوانی تو، فریب و نیرنگ را بر آقایی و کرامت تو ترجیح دادند، «نَسیَت أو تَناسَت مَا نَزَلَ مِن آیاتِ بَیّنَات بإ بن ابیطالب» آیات قرآن کریم را که در مدح تو نازل شده بود عمداً ندیدند. این نکته ی خیلی مهمّی است، اگر یک نفر در فضای برخی مناطقی که بسیار نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه تخریب صورت گرفته است باشد، اصلاً نمی تواند این زیبایی ها را ببیند؛ ولی لَجِ «نصری سلهب» غیرمسلمان که از دور ایستاده است درآمده است، اجازه بدهید یک نمونه به شما بگویم.)
[۱۱] تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه ، جلد ۱۴ ، صفحه ۵۰۲ (وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِیهِ عَنِ اَلرَّیَّانِ بْنِ شَبِیبٍ عَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فِی حَدِیثٍ: أَنَّهُ قَالَ لَهُ یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، فَإِنَّهُ ذُبِحَ کَمَا یُذْبَحُ اَلْکَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ ثَمَانِیَهَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ شَبِیهُونَ وَ لَقَدْ بَکَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ إِلَى أَنْ قَالَ: یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ بَکَیْتَ عَلَى اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، حَتَّى تَصِیرَ دُمُوعُکَ عَلَى خَدَّیْکَ غَفَرَ اَللَّهُ لَکَ کُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِیراً کَانَ أَوْ کَبِیراً قَلِیلاً کَانَ أَوْ کَثِیراً یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَیْکَ فَزُرِ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَسْکُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِیَّهَ فِی اَلْجَنَّهِ مَعَ اَلنَّبِیِّ وَ آلِهِ ، صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمْ فَالْعَنْ قَتَلَهَ اَلْحُسَیْنِ ، یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ یَکُونَ لَکَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلُ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَیْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَکَرْتَهُ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً ، یَا اِبْنَ شَبِیبٍ إِنْ سَرَّکَ أَنْ تَکُونَ مَعَنَا فِی اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَیْکَ بِوَلاَیَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ مَعَهُ یَوْمَ اَلْقِیَامَهِ .)
[۱۲] مقتل الحسین علیه السلام؛ خوارزمی: جلد ۲ ، صفحه ۲۷ ( خَرَجَ مِن بَعدِهِ [أی بَعدِ عَونِ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ] عَبدُ اللّهِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِیِّ بنِ أبی طالِبٍ فی بَعضِ الرِّوایاتِ، وفی بَعضِ الرِّوایاتِ القاسِمُ بنُ الحَسَنِ وهُوَ غُلامٌ صَغیرٌ لَم یَبلُغِ الحُلمَ فَلَمّا نَظَرَ إلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام اعتَنَقَهُ، وجَعَلا یَبکِیانِ حَتّى غُشِیَ عَلَیهِما، ثُمَّ استَأذَنَ الغُلامُ لِلحَربِ فَأَبى عَمُّهُ الحُسَینُ علیه السلام أن یَأذَنَ لَهُ، فَلَم یَزَلِ الغُلامُ یُقَبِّلُ یَدَیهِ ورِجلَیهِ ویَسأَلُهُ الإِذنَ حَتّى أذِنَ لَهُ، فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ وهُوَ یَقولُ:
انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن
هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن
وحَمَلَ وکَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَهُ قَمَرٍ، وقاتَلَ فَقَتَلَ عَلى صِغَرِ سِنِّهِ خَمسَهً وثَلاثینَ رَجُلًا. قالَ حُمَیدُ بنُ مُسلِمٍ: کُنتُ فی عَسکَرِ ابنِ سَعدٍ، فَکُنتُ أنظُرُ إلَى الغُلامِ وعَلَیهِ قَمیصٌ وإزارٌ ونَعلانِ قَدِ انقَطَعَ شِسعُ إحداهُما ما أنسى أنَّهُ کانَ شِسعَ الیُسرى فَقالَ عَمرُو بنُ سَعدٍ الأَزدِیُّ: وَاللّهِ لَأَشُدَّنَّ عَلَیهِ! فَقُلتُ: سُبحانَ اللّهِ! ما تُریدُ بِذلِکَ؟ فَوَاللّهِ لَو ضَرَبَنی ما بَسَطتُ لَهُ یَدی، یَکفیکَ هؤُلاءِ الَّذینَ تَراهُم قَدِ احتَوَشوهُ. قالَ: وَاللّهِ لَأَفعَلَنَّ! وشَدَّ عَلَیهِ، فَما وَلّى حَتّى ضَرَبَ رَأسَهُ بِالسَّیفِ، فَوَقَعَ الغُلامُ لِوَجهِهِ وصاحَ: یا عَمّاه! فَانقَضَّ عَلَیهِ الحُسَینُ علیه السلام کالصَّقرِ، وتَخَلَّلَ الصُّفوفَ، وشَدَّ شِدَّهَ اللَّیثِ الحَرِبِ، فَضَرَبَ عَمراً بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ بِیَدِهِ، فَأَطَنَّها مِنَ المِرفَقِ فَصاحَ، ثُمَّ تَنَحّى عَنهُ، فَحَمَلَت خَیلُ أهلِ الکوفَهِ لِیَستَنقِذوهُ، فَاستَقبَلَتهُ بِصُدورِها ووَطِئَتهُ بِحَوافِرِها، فَماتَ. وَانجَلَتِ الغَبرَهُ فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلامِ وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیهِ، وَالحُسَینُ یَقولُ: عَزَّ وَاللّهِ عَلى عَمِّکَ أن تَدعُوَهُ فَلا یُجیبَکَ، أو یُجیبَکَ فَلا یُعینَکَ، أو یُعینَکَ فَلا یُغنِیَ عَنکَ، بُعداً لِقَومٍ قَتَلوکَ، الوَیلُ لِقاتِلِکَ! ثُمَّ احتَمَلَهُ، فَکَأَنّیأنظُرُ إلى رِجلَیِ الغُلامِ تَخُطّانِ الأَرضَ، وقَد وَضَعَ صَدرَهُ إلى صَدرِهِ، فَقُلتُ فی نَفسی، ماذا یَصنَعُ بِهِ؟ فَجاءَ بِهِ حَتّى ألقاهُ مَعَ القَتلى مِن أهلِ بَیتِهِ، ثُمَّ رَفَعَ طَرفَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ: اللّهُمَّ أحصِهِم عَدَداً، ولا تُغادِر مِنهُم أحَداً، ولا تَغفِر لَهُم أبَداً! صَبراً یا بَنی عُمومَتی صَبراً یا أهلَ بَیتی، لا رَأَیتُم هَواناً بَعدَ هذَا الیَومِ أبَداً.)
پاسخ دهید