«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[۱]

«رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی‏».[۲]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به پیشگاه حضرت بقیّه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف، تعجیل در فرج حضرت، زیارت روی ماه و مبارک حضرت، خدمت در آستان شریف حضرت، شهادت در راه حضرت ان شاء الله روزی ما بشود صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

کثرت بیماران و التماس دعایی که عزیزان دارند زیاد است، هم در اطراف ما و شما، و هم دیگران، ان شاء الله خدای متعال به حق حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین حاجات مؤمنین را روا کند و ان شاء الله بیماران را شفاء و عافیت تامّه عطاء کند، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

قدم به قدم نکات مختصری راجع به «سیر استقرار عقاید شیعه در اذهان شیعیان و مؤمنین» را با یکدیگر گفتگو می‌کنیم، هنوز هم در مقدمات هستیم و البته کمی هم به اوایل بحث وارد شده‌ایم.

به محضر عزیزان عرض شد که با آتش‌بسی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه امضاء کردند، فهمِ ظاهر امر برای آن مردم خیلی سخت بود، چگونه می‌شود با یک طاغوت امضای قرارداد کرد؟ چطور می‌شود کوتاه آمد؟

فکر می‌کردند امام مانند خودشان است و نهایتاً یک نسبی به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارد و یک تقوایی دارد و یا یک فهمی نسبت به دین دارد، یا اینکه نهایتاً یک فقیهی است. اگر اینطور باشد و به ما بگویند یک فقیهی با معاویه قرارداد بسته است، برای آن‌ها قابل فهم نبود، جامعه‌ی شیعه دچار گسست شد.

اولاً فضا برای کار امام نبود که حضرت بخواهند تشکیلاتی درست کنند، ثانیاً شیعیان نسبت به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه… منظور من از «شیعیان»، کسانی هستند که جرعه‌ای از تشیّع فهمیده‌اند، همینقدر که حقّانیت و افضلیّتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را فهمیده‌اند. ارتباط منسجم جدّی بین شیعیان و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نمی‌بینیم، و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بیشتر به امور فردی می‌پردازند، چون اصل دین دچار آسیب شده بود و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به عبادت و سخاوت و دست‌گرفتن…

یکی از عللِ کثرتِ عباداتِ از معصومین

این موضوع را هم به شما عرض کنم که این کثرت عبادات ائمه‌ای که در دورانی هستند که زیاد مورد اقبال عمومی نیستند، خودِ این موضوع از نعماتِ ویژه‌ی خدای متعال و منّت‌های بزرگ خدای متعال بر بشریت است. وقتی یک جامعه‌ی کلّی نسبت به امام بی‌اعتنایی می‌کند و در گناه به سر می‌برند، اگر عذاب هم بصورت جمعی نازل نشود، اثر وضعی جسارت و بی‌حرمتی یا خذلان و تنها گذاشتن امام، اثر تکوینی خیلی بزرگی است.

این است که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شروع می‌کنند به عبادت کردن و استغفار برای مردم، همین موضوع یکی از بزرگ‌ترین منّت‌های خدای متعال است.

اینکه شما می‌بینید که حضرت سجّاد صلوات الله علیه بعد از کربلا به نحوی عبادت می‌کنند که همه تعجّب می‌کنند، این کثرت عبادت… البته اینطور نیست که مردم بگویند ما گناه می‌کنیم و او هم برای ما عبادت می‌کند، نه! اثر وضعی آن رفتار طاغوتی را تا حدّی کم می‌کند که اگر کسی خواست ایمان بیاورد یا اگر کسی خواست عمل کند یا اگر کسی خواست تبعیّت کند گرفتار نشود.

این روایات را دیده‌اید که مثلاً راوی از یکی از معصومان پرسیده است که روزی من خراب است، استخوان یک انسان بی‌نماز در پشت بام همسایه است، این‌ها اثر دارد، یا اینکه روایات توبه را ببینید، ممکن است توبه‌ی یک تائب عذاب را از قبرستان همه‌ی آن شهر بردارد، اعمال و رفتار ما روی یکدیگر اثر دارد، معنای این حرف این نیست که اگر من گناه کنم شما را به جهنّم می‌برند، مسلّماً شما را با گناهِ من به جهنّم نمی‌برند، ولی با گناه من ممکن است برای شما کدورت اتّفاق بیفتد، مانند این می‌ماند که من در جاده تند بروم و ماشین من آتش بگیرد و دود آن آتش دید شما را در رانندگی مختل کند، اثر وضعی یعنی این، نه اینکه من گناه کنم و شما را عذاب کنند، ما شیعیان اینطور نیستیم که بگوییم ما گناه کنیم و دیگران را عذاب کنند، دیگران را عذاب نمی‌کنند، ولی اگر عدّه‌ای گناه کنند کار را برای دیگران سخت می‌کنند، چه بسا قیامت هم همین بقیه بروند و از او شکایت کنند و بگویند که این‌ها کار ما را سخت کردند، آنجا هم دادگاه عدل الهی است و من هم خبر ندارم که محض العدل حضرت ربّ الأرباب چطور قضاوت می‌کند، ولی اثر وضعی دارد.

اینکه امام شروع می‌کند به عبادت کردن، درواقع مانند این می‌ماند که یک فداکاری به میان آن جادّه بیاید و آن غبارها و دودها را کنار بزند که بقیه بتوانند راه را درست ببینند، بقیه باید با اختیار هدایت بشوند، بقیه باید خودشان راه درست را تشخیص بدهند، ولی امام زمینه‌ی توفیق را فراهم می‌کند و چشم را باز می‌کند. این هم از مهربانی و لطف و آقایی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.

خدای متعال بعد از «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّه»[۴] می‌فرماید «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»، این موضوع برای ماجرای لیله المبیت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است. بعد علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف می‌فرمایند: چرا خدای متعال در انتهای این آیه «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ» می‌فرماید؟ در ادامه می‌فرمایند که مسلّماً ذیلِ آیه باید به آیه ربط داشته باشد، می‌فرمایند: این از رأفتِ خدای متعال به بندگان بود که مانند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را در این دنیا آورد، و برای اینکه دین به دیگران برسد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را در بستر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواباند. خدای متعال منّت گذاشت، «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ»، همانطور که همه‌ی وجودِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند و ایشان را در بستر خواباندند، برای اینکه این امر برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخت بود ولی برای هدایتِ دیگران به این امر راضی شدند، این هم از رأفت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود و هم «وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ».

جامعه‌ای که با امام معصوم هماهنگ نبود

عبادات امام حسن مجتبی صلوات الله علیه چشم دیگران را باز می‌کرد که درست تصمیم بگیرند، اثر وضعی گناه را کم می‌کرد، شیعیان هم کارِ خودشان را می‌کردند.

بعضی از حوادث در دوره‌ی امامت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رخ داده است که شیعیان با هم یک تصمیمی گرفته‌اند و یک کاری کرده‌اند و یک خطایی کرده‌اند و اصلاً با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هماهنگ نکرده‌اند!

یعنی بعد از آتش بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به نوعی از جامعه طرد شدند، حضرت را دوست داشتند ولی دیگر کارهای خودشان را با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تنظیم نمی‌کردند، هم نمی‌خواهم بگویم لزوماً هم همه گنهکار بودند، چون ما نمی‌دانیم که در آن زمان حقیقت چقدر به افراد رسیده بود، ظاهر امر این بود که این‌ها هم از موضوع آتش بس ناراضی بودند و از آن طرف هم تشخیص نمی‌دادند که باطن امر چیست.

این مسیر تا نُه سال و نیم بعد از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم توسّط حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تغییر نکرد، دقیقاً همان مسیر بود، کوفیان هم چند مرتبه دعوت کردند اما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آن‌ها را تحویل نگرفتند، تا اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حادثه‌ی کربلا قیام نمودند.

چون خود بحث «قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه» یک بحث مفصّل است و ما فرصت نداریم در این شب‌ها آن را ارائه کنیم، با توجه به اینکه قبلاً این بحث را مفصل گفته‌ایم از این بحث عبور می‌کنم.

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قیام کردند، ارتکازیون، یعنی آن کسانی که چیزی در ذهن خود داشتند و توقع داشتند امام مانند فکرِ آن‌ها عمل کند، گفتند: این امام است!

در صورتی که حقیقت این است که هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه امام هستند و هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، همین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم این شش ماه امام هستند و هم آن نُه سال نیم قبل، نه اینکه اگر امام قیام کند امام است اما اگر در مدینه بماند امام نیست، امام چه بنشیند و چه بلند شود امام است و فرقی هم ندارد.

در سوزاندنِ ظرفیت‌های خود بی‌نظیر هستیم!

ما در این روزگار خودمان این فحش را خیلی راحت خرج می‌کنیم… اگر کسی دین را برای عرصه‌های سیاسی و اجتماعی نخواهد به دین ظلم کرده است، اما اینکه هر کسی که در وسط میدان مانند بقیه عَلَمِ میدان بدست نگرفته است را با چوب سکولاریزم بزنیم، این از همان سنخ جسارتی است که به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کرده‌اند، و این کار خطرناک است، نمی‌شود به هر کسی این موضوع را نسبت داد.

جامعه برای اعتدال و تعادل معنویت خودش به مرحوم آیت الله آسیّد احمد خوانساری اعلی الله مقامه الشّریف و مرحوم آیت الله شیخ محمد تقی بهجت اعلی الله مقامه الشّریف نیاز دارد، رهبران انقلاب در برخی از شدائد و سختی‌ها و گردنه‌ها از این بزرگواران کمک می‌خواستند.

من با نگاه ضعیف و سخیف و نصفه و نیمه‌ی خودم فکر می‌کنم که همه باید یک وظیفه را انجام بدهند. به راحتی سرمایه‌های عظیمِ دست نیافتنیِ شیعه را به چوب تاراج می‌زنند. اینجا حرف زیاد است، و گاهی همین ظلم‌ها ما را عقب می‌اندازد، گاهی گله می‌کنیم و می‌گوییم مدافعان حرم مظلوم هستند، واقعاً هم مظلوم هستند، چون بعضی اوقات ما به عدّه‌ای ظلم کرده‌ایم و اثر آن ظلم مظلوم شدنِ مدافعان حرم بوده است، خدای نکرده می‌بینیم که روز قیامت این ما هستیم که باید پاسخِ مظلومیت مدافعان حرم را بدهیم. چه کسی به ما گفته بود که جامعه‌ی شیعه را اینقدر تکّه و پاره کنیم که هیچ کسی در آن جای نگیرد؟ با حفظِ این موضوع که خیلی روشن است که ان شاء الله بنده خیلی انقلابی هستم و آن فکر را درست می‌دانم، امیدوار هستم که خدای متعال منّت بگذارد و ان شاء الله با اینکه لیاقت ندارم با مدافعان حرم محشور بشوم، ان شاء الله شما هم همینطور، اما این بدین معنا نیست که همه‌ی ظرفیت‌های تشیّع…

در بین یاران ائمه علیهم السلام یک نفر فقیه است، یک نفر عارف است، یک نفر رزمنده است، یک نفر مالک اشتر سلام الله علیه است، یک نفر مالک اشتر نیست ولی سینه‌ی او بخشی از گنجینه‌ی اسرارِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است، اینطور نیست که بگوییم همه باید یکطور باشند، اگر همه بخواهند همه‌ی کمالات را داشته باشند که شما توقع دارید خودِ امام زمان ارواحنا فداه در هر عصر ببینید، مسلّماً اینطور نیست و الآن دوره‌ی غیبت است، اگر توقع داشته باشید که یک نفر در عبادت و عرفان ممتاز باشد، در مسائل سیاسی و اجتماعی هم ممتاز باشد، در رزمندگی هم ممتاز باشد، در علم هم ممتاز باشد، آن شخص خودِ امام زمان ارواحنا فداه هستند، آدم‌ها نمی‌توانند در همه‌ی عرصه‌ها ویژه باشند، که بعد بخاطرِ اینکه در یک مسئله‌ای…

مانند این است که یک پزشک نتواند مهندسِ خوبی باشد و بگوییم این شخص به درد نمی‌خورد!

ما شیعیان در سوزاندن ظرفیت‌های خودمان بی‌نظیر هستیم.

بروید و تاریخ مشروطه را ببینید، وقتی جریان مشروطه‌خواهی بلند شد عدّه‌ای مخالفِ مشروطه بودند، یک نفر از آن‌ها مرحوم شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه الشّریف بودند که همه فهمیدند، یک نفر هم صاحب عروه مرحوم آسیّد کاظم یزدی رضوان الله تعالی علیه که مرجع علی الاطلاق بودند و ایشان را ناکار کردند، جلسه‌ی درسِ پُرجمعیتِ ایشان به یک کلاس پنج نفره تبدیل شد.

اینطور آسیب خواهیم خورد.

فهم شیعیانِ ابتدایی از «امام»

خلاصه اینکه شعیان در فهم آن زمان، این‌هایی که فهمیده بودند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه افضل هستند و بهتر از بقیه هستند… حال این‌ها سؤال است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت به بقیه چقدر بهتر هستند؟ علم ایشان چقدر است؟ از چقدر بالاتر است؟ اجتهاد می‌کنند یا علم دارند؟ یعنی وقتی بپرسید بیان می‌کنند یا در یک فرصتِ کمی محاسبه می‌کنند و پاسخ می‌دهند؟ اگر محاسبه می‌کنند احتمالِ خطا دارند یا نه؟ غلام و کنیز امام می‌توانند حقیقت را از ایشان مخفی کنند یا نمی‌توانند؟ جامعه‌ی شیعی در این سؤالات هنوز گیج بود. هنوز در اولیات گیر بودند.

اما وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را در آن شش ماه آخر دیدند خیلی خوششان آمده بود!

امام سجّاد علیه الصلاه و السلام بلافاصله بعد از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با یک کثرت عبادت عجیبی بودند، جامعه‌ی شیعی از ایشان بیشتر فاصله گرفت! تعددها بیشتر شد، چون این رفتار با سلیقه‌ی این جامعه هماهنگ نبود.

البته بگویم وقتی می‌آمدند و حضرت زین العابدین سلام الله علیه را می‌دیدند از عبادت و آقایی و کَرَم و سخاوت حضرت شگفت‌زده می‌شدند، ولی در نهایت می‌گفتند که برای درافتادن با بنی امیّه باید به سراغ کس دیگری برویم، این آقا برای آخرتمان خوب است ولی برای دنیا اینطور نیست.

این مطلبی که الآن برای شما می‌خوانم برای دوره‌ی امام صادق علیه الصلاه و السلام است، وقتی زید شهید شد پسرِ او به محضر امام صادق صلوات الله علیه رسید، یک نسخه‌ای از صحیفه نزدِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود… یعنی یک نسخه را امام باقر صلوات الله علیه نوشته بودند و یک نسخه هم زید، یعنی دو پسرِ امام سجّاد صلوات الله علیه، امام صادق علیه الصلاه و السلام پسرِ زید را صدا زدند و فرمودند که نسخه‌ی خودت را بیاور تا ما با نسخه‌ی خودمان تطبیق بدهیم، اینجا با هم گفتگویی نموده‌اند که در مقدّمه‌ی صحیفه آمده است.

روایت اینطور است: «لَقِیتُ یَحْیَى بْنَ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى خُرَاسَانَ بَعْدَ قَتْلِ أَبِیهِ»،[۵] راوی که «متوکل بن هارون» است می‌گوید: بعد از اینکه جناب زید را شهید کردند، یحیی بن زید راهی خراسان شد، «فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ» سلام کردند، گفت: از کجا می‌آیی؟ گفتم: از حج. بعد از حال و احوال، «أَحْفَى اَلسُّؤَالَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ» از امام صادق علیه السلام هم پرسید، با امام صادق علیه السلام پسرعمو هستند، «فَأخْبَرْتُهُ بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِهِمْ وَ حُزْنِهِمْ عَلَى أَبِیهِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ» گفتم چطور هستند، سپس عرض کردم که امام صادق علیه الصلاه و السلام خیلی هم نسبت به کشته شدنِ پدر تو که دستگاه اموی او را با بی‌رحمی کشت ناراحت هستند، گفت: «قَدْ کَانَ عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَشَارَ عَلَى أَبِی بِتَرْکِ اَلْخُرُوجِ وَ عَرَّفَهُ إِنْ هُوَ خَرَجَ وَ فَارَقَ اَلْمَدِینَهَ مَا یَکُونُ إِلَیْهِ مَصیرُ أَمْرِهِ» وقتی پدرم زید نزد برادر خود یعنی امام باقر علیه السلام رسیده بودند و با هم صحبت کرده بودند، امام باقر صلوات الله علیه به او فرموده بودند که اگر از مدینه خارج بشود و قیام کند در نهایت چه حاصلی دارد، «فَهَلْ لَقِیتَ اِبْنَ عَمِّی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ» آیا تو هم چیزی از امام صادق علیه السلام شنیده‌ای؟ گفتم: بله! گفت: «بِمَ ذَکَرَنِی» چه فرموده‌اند؟ گفتم: «مَا أُحِبُّ أَنْ أَسْتَقْبِلَکَ بِمَا سَمِعْتُهُ مِنْهُ» دوست ندارم چیزی را که شنیده‌ام را بگویم، یعنی انگار که حرف تلخی است، گفت: «أَ بِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی!» آیا من را از مرگ می‌ترسانی؟ اگر ما از مرگ می‌ترسیدیم که قیام نمی‌کردیم، «هَاتِ مَا سَمِعْتَهُ» بگو و نترس، گفتم: «سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّکَ تُقْتَلُ وَ تُصْلَبُ کَمَا قُتِلَ أَبُوکَ وَ صُلِبَ» تو را می‌کشند و به یک چوب آویزا می‌کنند، همانطور که با پدری تو همین کار را کردند، «فَتَغَیَّرَ وَجْهُهُ» رنگ او عوض شد و گفت: «یَمْحُوا اَللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتابِ»، علم این چیزها بدست خدای متعال است و شاید بداء حاصل شد.

یعنی این شخص برای خودش یک فهمی نسبت به امام دارد، یعنی مثل این است که بگوید «ما هم یک چیزهایی می‌فهمیم».

«یَا مُتَوَکِّلُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَیَّدَ هَذَا اَلْأَمْرَ بِنَا» خدا این دین و ولایت را با ما تأیید کرده است «وَ جَعَلَ لَنَا اَلْعِلْمَ وَ اَلسَّیْفَ فَجُمِعَا لَنَا» ما هم علم داریم برای آخرت مردم، هم شمشیر داریم برای حکومتِ دنیای مردم، «وَ خُصَّ بَنُو عَمِّنَا بِالْعِلْمِ وَحْدَهُ» پسرعموهای ما فقط علم دارند، یعنی شمشیر ندارند!

حال ولو اینکه علم آن‌ها از ما هم بیشتر باشد ولی یک مورد را که شمشیر است را ندارند.

این حرف در آن روزگار خیلی جذاب بوده است که کسانی هنوز مقام امامت و ویژگی‌های امامت و شرایط امامت را…

امام در چه افقی می‌نگرد؟ امام چه مصالحی را می‌بیند؟

اصلاً در اذهان این بود وقتی من الآن در حال گفتگو با شما هستم قیامت معلوم می‌شود که… من الآن نمی‌خواهم عرض کنم که گاهی در سخنرانی حرفی به ذهن آدم می‌رسد که اگر صدها ساعت فکر و مطالعه کند ممکن است نتیجه بگیرد اما آن نتیجه را در مطالعه نمی‌گیرد، گاهی آن نتیجه ناگهان روی منبر می‌رسد، می‌دانید که این حالت کشف فقط برای دینداران نیست، می‌دانید که نظریه‌ی «بَنزِن» هم که توسط «فریدریش آگوست ککوله فُن اشترادونیتس» مطرح شد، او اول در خواب دید که یک مار دُمِ خود را گاز گرفته است و فهمید که این باید یک حلقه باشد و خطی نیست.

بنده شده است در دوره‌ای که بیشتر با ریاضیات سر و کار داشتم، برای حلِ یک مسئله‌ی بغرنج هر کاری می‌کردم حل نمی‌شد، شب خواب دیدم و در خواب شروع کردم به حل کردن مسئله و دو یا سه صفحه نوشتم، وقتی از خواب بیدار شدم شروع کردم به نوشتن، تا آنجایی را که در یاد داشتم را نوشتم، باقی مسئله را هم از ادامه‌ی نتایج حل کردم و مسئله حل شد، یعنی این موضوع خاصّی نیست و زیاد اتفاق می‌افتد، یعنی فکر نکنید که مخصوص آدم‌های خاصّی هست.

اما گاهی روی منبر برای انسان کشفی رخ می‌دهد که شاید اگر صد ساعت فکر می‌کرد به نتیجه نمی‌رسید، و این کشف مبتنی بر همان مطالعاتی است که قبلاً داشته است و استدلالی است، ولی قبلاً به ذهن نرسیده است، اگر درست باشد اصلاً بعید نیست که این به تسدید و تأیید و عنایت حضرت بقیّه الله روحی فداه باشد.

مثلاً در حال رفتن به جایی هستی که ناگهان به دل تو می‌افتد که به یک فقیر کمک کنی، اگر من شعور داشته باشم باید آن لحظه بگویم «السلام علیک یا بقیّه الله»، یک لحظه دلِ تو برای کربلا تنگ می‌شود، این‌ها تسدیدِ امام معصوم است که یکایک ما را لحظه به لحظه رصد می‌کند، مثلاً در خانه تنها هستم و ناگهان می‌گویم یک دعایی را بخوانم، چیزی از ما شروع نمی‌شود، شروع از آن بزرگواران است. سیلابِ عنایت از جانبِ آن بزرگواران به سمت ما سرازیر است، آب از بالا به پایین می‌رود، از ما هیچ چیزی به آن بزرگواران نمی‌رسد، مگر اینکه خدای نکرده من اشتباهی کرده باشم و بگویند این هم از شیعیان حضرت حجّت ارواحنا فداه است.

آن مردم نمی‌فهمیدند که اگر امام (مانند حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه) در زندان است، تمام توفیقاتِ ما به برکتِ اوست، اینکه داریم «بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وِ بِکُمْ یُمْسِکُ السُّمآءَ اَنْ تَقَعَ عَلَی الاَرْضِ اِلّا بِاِذْنِهِ وَ بِکُمْ یُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ یَکْشِفُ الضُّرَّ»[۶] به این معنا نیست که شما فقط سه بلیط نزد خدای متعال دارید که یک مورد برای این است که آسمان روی سر ما نیاید، یک مورد برای این است که باران ببارد، یک مورد هم برای رفعِ غم‌های ماست!

مسلّماً این نیست، درواقع بِکُم همه چیز است، ما این موارد را از باب نمونه در زیارت می‌گوییم که «بِمُوالاتِکُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دینِنا»… درواقع همه چیز و همه‌ی عنایات از جانب شماست، اینکه من دوست داشته باشم به یک مجلس روضه بروم، اینکه بخواهم یک کار خیر کنم، اینکه به کار خیر میل پیدا کنم.

امام مانند ما نیست که ما را فراموش کند، حتّی یک لحظه هم ما را فراموش نمی‌کنند، این ما هستیم که فراموش می‌کنیم و بلکه باید به ما یادآوری کنند که یک «اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج» بگو.

همانطور که در زمان حضورشان آنقدر شب‌ها مخفیانه به فقرا کمک می‌کردند که تا زمانی که زنده بودند لو نمی‌رفتند، امام به دنبال این نیست که اگر یک خدمتی می‌کند زود خود را نشان بدهد…

خلاصه اینکه خیلی‌ها مانند این یحیی بن زید بودند که می‌گفتند: این امام زین العابدین علیه السلام، این امام باقر علیه السلام، این امام صادق علیه السلام، این‌ها به درد آخرت و عبادت و تقوا می‌خورند، این‌ها برای زندگی دنیایی نیستند.

یعنی فهم آن‌ها از امام این بود.

اتّفاقاً بزرگترین ریزش در تشیّع هم هجمه به سمت زیدیه است، بگونه‌ای که بسیاری از کتاب‌های مهم روایی ما به انگیزه‌ی مقابله با زیدیه نوشته شده است، از جمله «کافی»، از جمله «من لا یحضر»، از جمله «تهذیب»، که شیخ طوسی اعلی الله مقامه الشّریف در «تهذیب» به این امر تصریح می‌نمایند، صریح می‌کنند که یک بزرگی از علمای شیعه بخاطرِ اینکه نتوانست مسئله را حل کند زیدی شد و من این کتاب را نوشتم.

مسئله‌ی اختلاف روایت

یک مسئله هم خیلی اذیت می‌کرده است که مسئله‌ی «اختلاف روایت» است، اصلاً ببینید دغدغه‌ی عمای ما برای نوشتن کتاب‌های روایی این است، شیخ کلینی اعلی الله مقامه الشّریف برای آن کسی که از ایشان تقاضا کرده است که کتاب کافی را بنویس و ایشان هم بیست سال وقت گذاشته‌اند، در مقدمه‌ی کتاب می‌گویند: «و ذکرت أنّ اُمورا قد اشکلت علیک لاتعرف حقائقها لاختلاف الروایه فیها» گفتی که یک سری مسائل برای تو مشکل ایجاد کرده است، از بس که روایت در آن زیاد است…

مثلاً در روایت هست که «امامت در بزرگترین فرزند من است»، حال اگر این روایت قاعده بود که ائمه علیهم السلام می‌فرمودند امامت در بزرگترین فرزند ماست، در این صورت بعضی از ائمه‌ی ما دیگر امام نمی‌شدند، چون مثلاً امام موسی بن جعفر صلوات الله علیه پسرِ بزرگ نیستند.

اما یک وقتی می‌بینید که امام باقر صلوات الله علیه این روایت را فرموده‌اند، چون امام صادق صلوات الله علیه پسرِ بزرگ هستند، یک وقتی می‌بینید که حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه فرموده‌اند، چون امام رضا صلوات الله علیه پسرِ بزرگ هستند.

حال اختلاف می‌شود، حال آیا این روایت را برای همه‌ی امامان فرموده‌اند؟ در این صورت امام حسن عسکری صلوات الله علیه پسرِ بزرگ نیستند، امام موسی بن جعفر صلوات الله علیه پسرِ بزرگ نیستند. حال این روایت برای همه‌ی امامان است یا برای یک امام؟

یا اینکه قبلاً هم عرض کرده‌ایم که اختلاف روایاتی که امام بنا به مصالح متعدد در دو مجلس دو بیان داشته باشند، که شب گذشته توضیح دادیم.

وقتی این جماعت در این فضا نگاه می‌کردند می‌گفتند: فراموش کرده است! یعنی ظاهرِ کار را می‌گرفتند، و این بیچارگی هم از برکات سقیفه است.

وقتی جایگاهِ وصیّ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تقلیل پیدا می‌کند

سعی کردیم دو سه شب توضیح بدهیم، وقتی بجای نفس الرّسول هر کسی بیاید و بنشیند، و سطح مسئله‌ی خلافت را از موضوع هدایت الهی امّت به این سمت ببرد که چه کسی شاه بشود…

خلفا در فتوحات جمع می‌کردند، نقل‌ها داریم که هفتاد هزار نفر از اسراء را سر بریده‌اند، دیگر ششصد نفر و هفتصد نفر که کوچک است، اینکه مردها را در اصطبل انداختند و آتش زدند و اسراء را آتش زدند و… حال ببینید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در یوم حنین و فتح مکّه نسبت به اسراء چگونه بودند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمودند: اسیر به هیچ وجه کشته نشود.

بجز اسیری که قبلاً جرمی مرتکب شده بود، یعنی قاتل بود و قتل او اثبات می‌شد، اسیر کاف را نمی‌کشتند، در فرهنگ نبوی اینطور بود که حق نداشتند اسیری را بکشند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم آمدند همینطور بود، در فرهنگ نبوی در فتح مکّه می‌گفتند که امروز روز رحمت است. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دنبالِ پیشرفتِ انسانیتِ انسان‌ها بودند، نه آدم کشتن!

ولی دوره‌ی خلفا می‌گفتند که اسیر گرفته‌اید، فدیه می‌دهیم آزاد بشود، می‌گفتند: نه! بکشیم بهتر است!

گاهی کشتارهای دسته‌جمعی، کشتارهای وحشیانه، مثلاً می‌گفتند: سرها را ببرید و روی آن‌ها دیگ غذا بگذارید!

بعد ما می‌گوییم این داعش از کجا بوجود آمده است؟

تفاوت دیدگاه اموی و علوی در برخورد با شورشیان

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حکومت رسیده بودند، به «زیاد بن ابیه» راجع به شورشیان نامه نوشته‌اند…

الآن در این مورد که یک شهر شورش کرده‌اند، دو نمونه‌ی برخورد را عرض می‌کنم.

اگر خالد بن ولید باشد… گفت: خدایا! روزی کن که آنقدر از این‌ها سر ببرم که یک نهر خون مانند جوی آب راه بیفتد، بعد وقتی هم که پیروز شدند شروع کردند به سر بریدن، مسلّماً هر چه سر ببرید رودخانه درست نمی‌شود، به خالد گفتند: اگر تو همه را هم بکشی رودخانه درست نمی‌شود، رها کن، آن ملعون گفت: من قسم خورده‌ام!

شما این سبک را دیگر در کجا می‌بینید؟ عبیدالله بن زیاد ملعون به عمر سعد ملعون نامه نوشت و گفت: بقیه را بکشید و سر ببرید و مثله کنید، اما حسین را فقط مثله نکنید، اسب بر روی و بتازانید، چون من نذر کرده‌ام…

توجّه کنید که ادبیات دینی است، این یک دین است.

حال دینِ مقابل را ببینید، به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خبر دادند که عدّه‌ای شورش کرده‌اند و آدم کشته‌اند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نامه‌ای به «زیاد بن ابیه» نوشتند، فرمودند: این‌ها نامسلمان هستند، نمی‌گویم با این‌ها خوش‌رفتاری کن، چون این‌ها باید بدانند که کرامتِ اصلی در اسلام است، اما به عدل رفتار کن.

یعنی ظلم نکن، بلکه قربان صدقه نرو.

توجّه کنید که اصلاً این دو اسلام متفاوت است.

وقتی «جاریه بن قدامه» می‌خواست به دنبال «بُسر بن أرطاء» برود، «بُسر بن أرطاء» بچه‌ها را سر بریده بود و زن‌ها را در بازار فروخته بود، حضرت فرمودند: هیچیک از مردمان آن منطقه را، از مسلمان و غیرمسلمان تحقیر نکن، «لا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَکَ»[۷]، بجز کسی که با ما جنگیده است با کسی نجنگ، زخمی را نکش، اسیر را نکش، فراری‌ها را دنبال نکن، زن‌ها را نترسانید…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک مطلبی فرموده‌اند که اصلاً من را بدبخت کرده است…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در جنگ جمل (با توجه به حضور زن‌ها در جنگ) فرمودند: وقتی جنگ را پیروز شدید، این‌ها بالاخره داغ دیده‌اند، ممکن است فحش بدهند، ممکن است به من فحش بدهند، این‌ها زن هستند و اعصابشان ضعیف است، داغ دیده‌اند، اگر به من هم جسارت کردند کاری به خانم‌ها نداشته باشید.

اصلاً دو دینِ مختلف است…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: این‌ها ضعیف هستند، داغ دیده‌اند…

در صورتی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌توانستند بفرمایند کسی که به من فحش می‌دهد ناصبی است و ناصبی هم از سگ نجس‌تر است…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از کشتنِ کسی لذّت نمی‌برند، بلکه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از گریه‌ی دشمن هم لذّت نمی‌برند، مگر اینکه مطمئن بشوند که آن دشمن اصلاح نمی‌شود.

وقتی خانواده‌ی قاتل به مقتول افتخار می‌کند

برای همین است که در تاریخ به دو جهت… من نمونه‌ی دیگری را سراغ ندارم، اگر شما نمونه‌ای سراغ دارید بفرمایید که خانواده‌ی مقتول به قاتل افتخار کرده باشد… به دو جهت:

یک: انسان در جنگ تن به تن… اولاً که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سرباز صفر نمی‌کشتند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با هر کسی نمی‌جنگیدند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه پهلوان‌های آن‌ها را می‌زدند که جنگ تمام بشود.

اگر یک پهلوان در جنگ شکست بخورد، درواقع سرشکستگی قبیله‌ی آن پهلوان است، اما نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور نبود، چون همه شکست می‌خوردند. لذا کسی سرشکسته نمی‌شد و اتفاقاً افتخار می‌کردند و می‌گفتند: در برابر کسی کشته شده است که هر کسی در برابرِ او می‌ایستاد کشته می‌شد! یعنی خانواده‌ی مقتول و کفّار هم می‌دانستند که کسی به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قابل قیاس نیستند.

از طرفی رسم بود که در جنگ تن به تن غنیمت برمی‌داشتند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که گاهی چند روز گرسنه بودند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چند روز گرسنه بودند… خواهر «عمرو بن عبدود» آمد و دید «عمرو» برهنه نیست که هیچ، حتّی به لباس‌های رویی دست نزده‌اند و زره‌ی رویی را که بسیار قیمتی بوده است را هم دست نزده‌اند.

خواهر «عمرو بن عبدود» در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شعر گفته است و همه‌ی کتب لغت هم نوشته‌اند.

شما یک مورد پیدا کنید که خواهر مقتول برای قاتل شعر بگوید.

حتّی مروان و عایشه هم صعه‌ی وجودی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌فهمیدند

امیرالمؤمنین نفس الرّسولِ رحمه للعالمین هستند، نه اینکه آدم بکشند و نذر کنند که جوی خون راه بیندازند.

مروان ملعون در طول جنگ جمل به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فحاشی‌ها کرد، وقتی جنگ تمام شد… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت به عایشه چیزی فرموده‌اند که اصلاً انسان حیرت‌زده می‌شود، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: ما بخاطرِ اینکه او همسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود برای او احترام قائل هستیم. حتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از معاویه ملعون گله کردند که تو ناموس خودت را از خانه‌ی خودت بیرون نیاوردی اما ناموسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را به میان مردها آوردی… شما غیرت را ببینید.

با آن اتفاقاتی که در جنگ جمل افتاد و باید یک دهه در مورد آن صحبت کرد که عایشه با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چه کرد و چه کینه‌ای در دل‌ها کاشت و چه روایاتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بر علیه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ساخت.

کار به جایی رسید… در یاد دارید که عرض می‌کردم مروان ملعون می‌گفت: دشمن هم از سخاوت امام حسن علیه السلام ناامید نیست.

اگر در یک جنگی فرمانده… بلاتشبیه فرض کنید ما در جنگ ایران و عراق صدام را می‌گرفتیم و اسیر می‌کردیم، خودِ این صدام رئیس همه است، آیا اصلاً او به خودش اجازه می‌دهد که بگوید بخاطر من از یک نفر بگذرید؟ اگر چنین چیزی بگوید باید چه چیزی در طرف مقابل دیده باشد؟

عایشه به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عرض کرد: اگر می‌شود عبدالله بن زبیر و مروان را بخاطر من ببخش!

شما در کجا چنین چیزی را پیدا می‌کنید؟ عایشه در حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آنقدر صعه‌ی وجودی دید که گفت: اگر می‌شود بخاطر من از مروان بگذر، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: گذشتم.

شما این اسلامِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را نگاه کنید.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به «جاریه بن قدامه» فرمودند: تو در حال رفتن به منطقه‌ای هستی که «بُسر بن أرطاء» و عدّه‌ای خائن خیانت کرده‌اند و بچه‌ها را سر بریده‌اند و زن‌ها را فروخته‌اند، «لا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَکَ»، بجز کسی که با ما جنگیده است با کسی نجنگ، تو حق نداری وقتی رفتی ارعاب کنی، فقط با نیروی نظامی می‌جنگی، حق نداری کسی را تحقیر کنی، مسلمان یا نامسلمان را، ما حق نداریم ظلم کنیم.

چه کسی این وسعت را می‌فهمد؟ که «یحیی بن زید» می‌گوید به ما شمشیر داده‌اند و علم! متوجه نیست که به «خالد بن ولید» هم شمشیر داده‌اند! اینکه شمشیر را بگیری و سرباز اسلام بشوی؟ آیا اینطور هستی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بشوی؟ نه! اینطور نبودند، بعضی از همین بچه‌ها و نوه‌های زید وقتی می‌خواستند از امام صادق علیه السلام با توسّل به زور برای خاندان خودشان بیعت بگیرند به امام صادق صلوات الله علیه لگد زده‌اند.

چون این‌ها را ظاهر را می‌دیدند، با ادبیات آن زمان می‌گفتند که ما انقلابی هستیم!

به این موضوع توجّه نمی‌کردند که وقتی امام صادق صلوات الله علیه نشسته‌اند انقلابی‌گری در نشستن است، دینداری در نشستن است، دینداری در آن کاری است که امام صادق صلوات الله علیه می‌فرمایند، دینداری در آن مسیر و روشی است که امام صادق صلوات الله علیه می‌فرمایند.

ان شاء الله بحث را ادامه خواهیم داد.

روضه و توسّل به حضرت علی اصغر سلام الله علیه

آقای دو عالم در کربلا، در وسط میدان بودند، همه‌ی سربازها به زمین افتاده بودند، بعد از شهادت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام چند اتفاق در خیمه‌ها افتاد، یکی اینکه برای خیمه‌ها احساس خطر بوجود آمد، دیگر کسی نبود که از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دفاع کند، بجز حضرت زین العابدین علیه الصلاه و السلام که به حکمت الهی مضطر به تحمّل سخت‌ترین امتحان تاریخ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شدند، دیگر هیچ کسی نمانده بود.

امام علم دارد، امام می‌داند که چه اتّفاقی در حال رخ دادن است، امام نه فقط از اینکه کرامت انسان‌ها را حفظ کنند، بلکه برای هدایت انسان‌ها همه کاری انجام داده‌اند، خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به مردم کوفه نوشتند که چون شما من را دعوت کردید و می‌خواهید با یزید بجنگید، دیدم خانواده‌های شما در کوفه در خطر هستند، «نَفْسی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلی مَعَ أَهْلیکُمْ»،[۸] من هم زن و بچه‌ی خودم را آوردم، امام شما باید در سختی‌ها با شما شریک باشد.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زن و بچه را به کربلا آوردند…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تنها شدند و چپ و راست را نگاه کردند و دیدند هیچ کسی باقی نمانده است… چند هزار نفر در سپاه روبرو و در این طرف یک نفر آماج و هدفِ همه‌ی ضربات…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاه کردند که شاید یک نفر در بین این قوم باشد که با شبهه آمده باشد، شاید کسی بر اساسِ حرفِ مردم اشتباه تشخیص داده باشد، شاید کسی خیال کرده است که آمده است تا از دین خدا دفاع کند… وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تنهای تنها شدند فرمودند: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»[۹]

اگر بپرسند آخرین دغدغه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیست باید بگوییم که پشت سر می‌بینند که ناموس خدا تنهاست، و این طرف هم حرامیانی هستند که از هیچ جنایتی کوتاهی نمی‌کنند، این‌ها اگر بخواهند به گذشتگان خودشان اقتداء کنند که کردند، ممکن است غلط‌های زیادی کنند…

صدای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلند شد: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»؟ یعنی اگر حتّی من را هم قبول ندارید و فکر می‌کنید نعوذبالله از دین خدا خارج شده‌ام، اینجا در این کاروان نوه‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است… ناموس حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این کاروان است…

نقل شده است که بعضی‌ها در همینجا برگشتند و گفتند ما فکر می‌کردیم حسین بن علی اشتباه می‌کند اما دیدم روز قیامت اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرماید که آیا ندیدی پسر من و ناموس من در مقابل ایستاده است و این‌ها هلهله می‌کنند؟…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند که حجّت باید تمام بشود، همزمان که فرمودند «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ»، این طرف شروع کردند از هلهله کردن، از تنهایی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خوشحال بودند… پشت سر: «اِرْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اِلنِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ»،[۱۰] شروع کردند بلند بلند گریه کردن، نمی‌توانند ببینند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برگشتند، وقتی برگشتند دیدند بانوان اهل حرم در حال دست به دست کردن یک طفل هستند…

ان شاء الله خدای متعال برای شما نیاورد… دیگر نمی‌دانستند باید چکار کنند… ان شاء الله خدای متعال برای شما نیاورد که بچه در آغوش شما باشد و پرپر شدنِ او را ببینید… حضرت رباب سلام الله علیها از خیمه‌ها بیرون نیامدند، نمی‌خواستند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را شرمنده ببینند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جلو آمدند و به حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «اوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ»،[۱۱]

اینجا چند نقل وجود دارد، من خودم با یکی از آن‌ها بیشتر ارتباط می‌گیرم، معمولاً همان نقل را هم می‌خوانم.

یا اباعبدالله…

حقیقتِ عزّت، روح مناعت طبع، پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که هیچ وقت از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درخواست نمی‌فرمودند، از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه درخواست نمی‌فرمودند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یک مرتبه برای دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شبانه به در خانه‌ی انصار رفتند، این هم یک مرتبه…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طفل را به وسط میدان بردند، «یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی»[۱۲] اگر به من رحم نمی‌کنید «فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»… دیگر کارِ این شیرخوار تمام است…

در کربلا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چند مرتبه در حال صحبت کردن بودند که در میان صحبت از ادامه‌ی فرمایش خود منصرف شدند…

من در اینجا حرف زیاد دارم، در روایات هست که اگر کسی که حتّی دون بود آمد و خواست با شما حرف بزند، اول بگذارید حرف او تمام بشود…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال صحبت کردن بودند که دیدند این بچّه بال‌بال زد… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیگر از ادامه‌ی کلام منصرف شدند، یک نگاه به آسمان کردند… در جای دیگری در کربلا چنین گزارشی نداریم، خطاب آمد که هاتفی گفت: «دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ»… حسین جان! دل بِکَن… الآن او را در بهشت سیراب می‌کنند…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برگشتند اما به سمت خیمه‌ی حضرت رباب سلام الله علیها نرفتند…. ما هیچ گزارش در مورد هیچ شهیدی نداریم که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دفن کرده باشند… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به پشت خیمه رفتند و حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم آمدند، حضرت رباب سلام الله علیها نیامدند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طفل را به دست حضرت زینب کبری سلام الله علیها دادند و فرمودند: زینب جان! این طفل را بگیر… سر آویزان بود… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قبرِ کوچکی کَندند، وقتی طفل را داخل قبر گذاشتند این قبر پُر از خون شد…


[۱]– سوره‌ی غافر، آیه ۴۴٫

[۲]– سوره‌ی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۳]– الصّحیفه السّجّادیّه، ص ۹۸٫

[۴] سوره مبارکه بقره، آیه ۲۰۷ (وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)

[۵] صحیفه کامله سجادیه ، جلد ۱ ، صفحه ۱۰ (حَدَّثَنَا اَلسَّیِّدُ اَلْأَجَلُّ ، نَجْمُ اَلدِّینِ، بَهَاءُ اَلشَّرَفِ، أَبُو اَلْحَسَنِ: مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَحْیَى اَلْعَلَوِیٌّ اَلْحُسَیْنِیٌّ – رَحِمَهُ اَللَّهُ -. قَالَ: أَخْبَرَنَا اَلشَّیْخُ اَلسَّعِیدُ، أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ: مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَیَارَ ، اَلْخَازِنُ لِخِزَانَهِ مَوْلاَنَا أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – فِی شَهْرِ رَبِیعٍ اَلْأَوَّلِ مِنْ سَنَهِ سِتَّ عَشْرَهَ وَ خَمْسِمِائَهٍ قِرَاءَهً عَلَیْهِ وَ أَنَا أَسْمَعُ. قَالَ: سَمِعْتُهَا عَنِ اَلشَّیْخِ اَلصَّدُوقِ، أَبِی مَنْصُورٍ: مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَلْعَزِیزِ اَلْعُکْبَرِیِّ اَلْمُعَدِّلِ – رَحِمَهُ اَللَّهُ – عَنْ أَبِی اَلْمُفَضَّلِ : مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْمُطَّلِبِ اَلشَّیْبَانِیِّ قَالَ: حَدَّثَنَا اَلشَّرِیفُ، أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ: جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ – عَلَیْهِمُ اَلسَّلاَمُ – قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ خَطَّابٍ اَلزَّیَّاتُ سَنَهَ خَمْسٍ وَ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ: حَدَّثَنِی خَالِی: عَلِیُّ بْنُ اَلنُّعْمَانِ اَلْأَعْلَمُ قَالَ: حَدَّثَنِی عُمَیْرُ بْنُ مُتَوَکِّلٍ اَلثَّقَفِیُّ اَلْبَلْخِیُّ عَنْ أَبِیهِ: مُتَوَکِّلِ بْنِ هَارُونَ. : قَالَ: لَقِیتُ یَحْیَى بْنَ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى خُرَاسَانَ بَعْدَ قَتْلِ أَبِیهِ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ لِی: مِنْ أَیْنَ أَقْبَلْتَ قُلْتُ: مِنَ اَلْحَجِّ فَسَأَلَنِی عَنْ أَهْلِهِ وَ بَنِی عَمِّهِ بِالْمَدِینَهِ وَ أَحْفَى اَلسُّؤَالَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – فَأخْبَرْتُهُ بِخَبَرِهِ وَ خَبَرِهِمْ وَ حُزْنِهِمْ عَلَى أَبِیهِ زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – فَقَالَ لِی: قَدْ کَانَ عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – أَشَارَ عَلَى أَبِی بِتَرْکِ اَلْخُرُوجِ وَ عَرَّفَهُ إِنْ هُوَ خَرَجَ وَ فَارَقَ اَلْمَدِینَهَ مَا یَکُونُ إِلَیْهِ مَصیرُ أَمْرِهِ فَهَلْ لَقِیتَ اِبْنَ عَمِّی جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قُلْتُ: نَعَمْ . قَالَ: فَهَلْ سَمِعْتَهُ یَذْکُرُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِی قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: بِمَ ذَکَرَنِی خَبِّرْنِی، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أُحِبُّ أَنْ أَسْتَقْبِلَکَ بِمَا سَمِعْتُهُ مِنْهُ. فَقَالَ: أَ بِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِی! هَاتِ مَا سَمِعْتَهُ، فَقُلْتُ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّکَ تُقْتَلُ وَ تُصْلَبُ کَمَا قُتِلَ أَبُوکَ وَ صُلِبَ فَتَغَیَّرَ وَجْهُهُ وَ قَالَ: یَمْحُوا اَللّٰهُ مٰا یَشٰاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ اَلْکِتٰابِ  ، یَا مُتَوَکِّلُ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَیَّدَ هَذَا اَلْأَمْرَ بِنَا وَ جَعَلَ لَنَا اَلْعِلْمَ وَ اَلسَّیْفَ فَجُمِعَا لَنَا وَ خُصَّ بَنُو عَمِّنَا بِالْعِلْمِ وَحْدَهُ. فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاءَکَ إِنِّی رَأَیْتُ اَلنَّاسَ إِلَى اِبْنِ عَمِّکَ جَعْفَرٍ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – أَمْیَلَ مِنْهُمْ إِلَیْکَ وَ إِلَى أَبِیکَ فَقَالَ: إِنَّ عَمِّی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ اِبْنَهُ جَعْفَراً – عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ – دَعَوَا اَلنَّاسَ إِلَى اَلْحَیَاهِ وَ نَحْنُ دَعَوْنَاهُمْ إِلَى اَلْمَوْتِ فَقُلْتُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَ هُمْ أَعْلَمُ أَمْ أَنْتُمْ فَأَطْرَقَ إِلَى اَلْأَرْضِ مَلِیّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَ قَالَ: کُلُّنَا لَهُ عِلْمٌ غَیْرَ أَنَّهُمْ یَعْلَمُونَ کُلَّ مَا نَعْلَمُ، وَ لا نَعْلَمُ کُلَّ مَا یَعْلَمُونَ ثُمَّ قَالَ لِی: أَ کَتَبْتَ مِنِ اِبْنِ عَمِّی شَیْئاً قُلْتُ: نَعَمْ قَالَ: أَرِنِیهِ فَأَخْرَجْتُ إِلَیْهِ وُجُوهاً مِنَ اَلْعِلْمِ وَ أَخْرَجْتُ لَهُ دُعَاءً أَمْلاَهُ عَلَیَّ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – وَ حَدَّثَنِی أَنَّ أَبَاهُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ – عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ – أَمْلاَهُ عَلَیْهِ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ مِنْ دُعَاءِ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ – عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ – مِنْ دُعَاءِ اَلصَّحِیفَهِ اَلْکَامِلَهِ فَنَظَرَ فِیهِ یَحْیَى حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِ، وَ قَالَ لِی: أَ تَأْذَنُ فِی نَسْخِهِ فَقُلْتُ: یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَ تَسْتَأْذِنُ فِیمَا هُوَ عَنْکُمْ! فَقَالَ: أَمَا لَأُخْرِجَنَّ إِلَیْکَ صَحِیفَهً مِنَ اَلدُّعَاءِ اَلْکَامِلِ مِمَّا حَفِظَهُ أَبِی عَنْ أَبِیهِ وَ إِنَّ أَبِی أَوْصَانِی بِصَوْنِهَا وَ مَنْعِهَا غَیْرَ أَهْلِهَا. قَالَ عُمَیْرٌ : قَالَ أَبِی: فَقُمْتُ إِلَیْهِ فَقَبَّلْتُ رَأْسَهُ، وَ قُلْتُ لَهُ: وَ اَللَّهِ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّی لَأَدِینُ اَللَّهَ بِحُبِّکُمْ وَ طَاعَتِکُمْ، وَ إِنِّی لَأَرْجُو أَنْ یُسْعِدَنِی فِی حَیَاتِی وَ مَمَاتِی بِوَلاَیَتِکُمْ فَرَمَى صَحِیفَتِیَ اَلَّتِی دَفَعْتُهَا إِلَیْهِ إِلَى غُلاَمٍ کَانَ مَعَهُ وَ قَالَ: اُکْتُبْ هَذَا اَلدُّعَاءَ بِخَطٍّ بَیِّنٍ حَسَنٍ وَ اِعْرِضْهُ عَلَیَّ لَعَلِّی أَحْفَظُهُ فَإِنِّی کُنْتُ أَطْلُبُهُ مِنْ جَعْفَرٍ – حَفِظَهُ اَللَّهُ – فَیَمْنَعُنِیهِ. قَالَ مُتَوَکِّلٌ فَنَدِمْتُ عَلَى مَا فَعَلْتُ وَ لَمْ أَدْرِ مَا أَصْنَعُ، وَ لَمْ یَکُنْ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – تَقَدَّمَ إِلَیَّ أَلاَّ أَدْفَعَهُ إِلَى أَحَدٍ. ثُمَّ دَعَا بِعَیْبَهٍ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهَا صَحِیفَهً مُقْفَلَهً مَخْتُومَهً فَنَظَرَ إِلَى اَلْخَاتَمِ وَ قَبَّلَهُ وَ بَکَى ، ثُمَّ فَضَّهُ وَ فَتَحَ اَلْقُفْلَ، ثُمَّ نَشَرَ اَلصَّحِیفَهَ وَ وَضَعَهَا عَلَى عَیْنِهِ وَ أَمَرَّهَا عَلَى وَجْهِهِ. وَ قَالَ: وَ اَللَّهِ یَا مُتَوَکِّلُ لَوْ لاَ مَا ذَکَرْتَ مِنْ قَوْلِ اِبْنِ عَمِّی إِنَّنِی أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ لَمَا دَفَعْتُهَا إِلَیْکَ وَ لَکُنْتُ بِهَا ضَنِیناً. وَ لَکِنِّی أَعْلَمُ أَنَّ قَوْلَهُ حَقٌّ أَخَذَهُ عَنْ آبَائِهِ وَ أَنَّهُ سَیَصِحُّ فَخِفْتُ أَنْ یَقَعَ مِثْلُ هَذَا اَلْعِلْمِ إِلَى بَنِی أُمَیَّهَ فَیَکْتُمُوهُ وَ یَدَّخِرُوهُ فِی خَزَائِنِهِمْ لِأَنْفُسِهِمْ . فَاقْبِضْهَا وَ اِکْفِنِیهَا وَ تَرَبَّصْ بِهَا فَإِذَا قَضَى اَللَّهُ مِنْ أَمْرِی وَ أَمْرِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ مَا هُوَ قَاضٍ فَهِیَ أَمَانَهٌ لِی عِنْدَکَ حَتَّى تُوصِلَهَا إِلَى اِبْنَیْ عَمِّی: مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِیمَ اِبْنَیْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ – فَإِنَّهُمَا اَلْقَائِمَانِ فِی هَذَا اَلْأَمْرِ بَعْدِی. قَالَ اَلْمُتَوَکِّلُ : فَقَبَضْتُ اَلصَّحِیفَهَ فَلَمَّا قُتِلَ یَحْیَى بْنُ زَیْدٍ صِرْتُ إِلَى اَلْمَدِینَهِ فَلَقِیتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – فَحَدَّثْتُهُ اَلْحَدِیثَ عَنْ یَحْیَى ، فَبَکَى وَ اِشْتَدَّ وَجْدُهُ بِهِ. وَ قَالَ: رَحِمَ اَللَّهُ اِبْنَ عَمِّی وَ أَلْحَقَهُ بِآبَائِهِ وَ أَجْدَادِهِ. وَ اَللَّهِ یَا مُتَوَکِّلُ مَا مَنَعَنِی مِنْ دَفْعِ اَلدُّعَاءِ إِلَیْهِ إِلاَّ اَلَّذِی خَافَهُ عَلَى صَحِیفَهِ أَبِیهِ ، وَ أَیْنَ اَلصَّحِیفَهُ فَقُلْتُ هَا هِیَ ، فَفَتَحَهَا وَ قَالَ: هَذَا وَ اَللَّهِ خَطُّ عَمِّی زَیْدٍ وَ دُعَاءُ جَدِّی عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ – عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ – ثُمَّ قَالَ لاِبْنِهِ: قُمْ یَا إِسْمَاعِیلُ فَأْتِنِی بِالدُّعَاءِ اَلَّذِی أَمَرْتُکَ بِحِفْظِهِ وَ صَوْنِهِ، فَقَامَ إِسْمَاعِیلُ فَأَخْرَجَ صَحِیفَهً کَأَنَّهَا اَلصَّحِیفَهُ اَلَّتِی دَفَعَهَا إلَیَّ یَحْیَى بْنُ زَیْدٍ فَقَبَّلَهَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ وَ وَضَعَهَا عَلَى عَیْنِهِ وَ قَالَ: هَذَا خَطُّ أَبِی وَ إِمْلاَءُ جَدِّی – عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ – بِمَشْهَدٍ مِنِّی. فَقُلْتُ یَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ : إِنْ رَأَیْتَ أَنْ أَعْرِضَهَا مَعَ صَحِیفَهِ زَیْدٍ وَ یَحْیَى فَأَذِنَ لِی فِی ذَلِکَ وَ قَالَ: قَدْ رَأَیْتُکَ لِذَلِکَ أَهْلاً فَنَظَرْتُ وَ إِذَا هُمَا أَمْرٌ وَاحِدٌ وَ لَمْ أَجِدْ حَرْفاً مِنْها یُخَالِفُ مَا فِی اَلصَّحِیفَهِ اَلْأُخْرَى ثُمَّ اِسْتَأْذَنْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – فِی دَفْعِ اَلصَّحِیفَهِ إِلَى اِبْنَیْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ ، فَقَالَ: إِنَّ اَللّٰهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا  ، نَعَمْ فَادْفَعْهَا إِلَیْهِمَا. فَلَمَّا نَهَضْتُ لِلِقَائِهِمَا قَالَ لِی: مَکَانَکَ . ثُمَّ وَجَّهَ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِیمَ فَجَاءَا فَقَالَ: هَذَا مِیرَاثُ اِبْنِ عَمِّکُمَا یَحْیَى مِنْ أَبِیهِ قَدْ خَصَّکُمْ بِهِ دُونَ إِخْوَتِهِ وَ نَحْنُ مُشْتَرِطُونَ عَلَیْکُمَا فِیهِ شَرْطاً. فَقَالاَ: رَحِمَکَ اَللَّهُ قُلْ فَقَوْلُکَ اَلْمَقْبُولُ فَقَالَ: لا تَخْرُجَا بِهَذِهِ اَلصَّحِیفَهِ مِنَ اَلْمَدِینَهِ قَالاَ: وَ لِمَ ذَاکَ قَالَ: إِنَّ اِبْنَ عَمِّکُمَا خَافَ عَلَیْهَا أَمْراً أَخَافُهُ أَنَا عَلَیْکُمَا. قَالاَ: إِنَّمَا خَافَ عَلَیْهَا حِینَ عَلِمَ أَنَّهُ یُقْتَلُ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ -: وَ أَنْتُمَا فَلاَ تَأْمَنَا فَوَاللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّکُمَا سَتَخْرُجَانِ کَمَا خَرَجَ، وَ سَتُقْتَلاَنِ کَمَا قُتِلَ. فَقَامَا وَ هُمَا یَقُولاَنِ: لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّهَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِیِّ اَلْعَظِیمِ . فَلَمَّا خَرَجَا قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ -: یَا مُتَوَکِّلُ کَیْفَ قَالَ لَکَ یَحْیَى إِنَّ عَمِّی مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ اِبْنَهُ جَعْفَراً دَعَوَا اَلنَّاسَ إِلَى اَلْحَیَاهِ وَ دَعَوْنَاهُمْ إِلَى اَلْمَوْتِ قُلْتُ: نَعَمْ أَصْلَحَکَ اَللَّهُ قَدْ قَالَ لِیَ اِبْنُ عَمِّکَ یَحْیَى : ذَلِکَ فَقَالَ: یَرْحَمُ اَللَّهُ یَحْیَى ، إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیٍّ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ -: أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ – صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ – أَخَذَتْهُ نَعْسَهٌ وَ هُوَ عَلَى مِنْبَرِهِ. فَرَأَى فِی مَنَامِهِ رِجَالاً یَنْزُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ نَزْوَ اَلْقِرَدَهِ یَرُدُّونَ اَلنَّاسَ عَلَى أَعْقَابِهِمُ اَلْقَهْقَرَى فَاسْتَوَى رَسُولُ اَللَّهِ – صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ – جَالِساً وَ اَلْحُزْنُ یُعْرَفُ فِی وَجْهِهِ. فَأَتَاهُ جِبْرِیلُ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – بِهَذِهِ اَلْآیَهِ: «وَ مٰا جَعَلْنَا اَلرُّؤْیَا اَلَّتِی أَرَیْنٰاکَ إِلاّٰ فِتْنَهً لِلنّٰاسِ وَ اَلشَّجَرَهَ اَلْمَلْعُونَهَ فِی اَلْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمٰا یَزِیدُهُمْ إِلاّٰ طُغْیٰاناً کَبِیراً»  یَعْنِی بَنِی أُمَیَّهَ . قَالَ: یَا جِبْرِیلُ أَ عَلَى عَهْدِی یَکُونُونَ وَ فِی زَمَنِی قَالَ: لاَ، وَ لَکِنْ تَدُورُ رَحَى اَلْإِسْلاَمِ مِنْ مُهَاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بِذَلِکَ عَشْراً، ثُمَّ تَدُورُ رَحَى اَلْإِسْلامِ عَلَى رَأْسِ خَمْسَهٍ وَ ثَلاَثِینَ مِنْ مُهَاجَرِکَ فَتَلْبَثُ بِذَلِکَ خَمْساً، ثُمَّ لاَ بُدَّ مِنْ رَحَى ضَلاَلَهٍ هِیَ قَائِمَهٌ عَلَى قُطْبِهَا، ثُمَّ مُلْکُ اَلْفَرَاعِنَهِ قَالَ: وَ أَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى فِی ذَلِکَ : « إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَهِ اَلْقَدْرِ ، `وَ مٰا أَدْرٰاکَ مٰا لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ، `لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ »  تَمْلِکُهَا بَنُو أُمَیَّهَ لَیْسَ فِیهَا لَیْلَهُ اَلْقَدْرِ . قَالَ: فَأَطْلَعَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِیَّهُ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – أَنَّ بَنِی أُمَیَّهَ تَمْلِکُ سُلْطَانَ هَذِهِ اَلْأُمَّهِ وَ مُلْکَهَا طُولَ هَذِهِ اَلْمُدَّهِ فَلَوْ طَاوَلَتْهُمُ اَلْجِبَالُ لَطَالُوا عَلَیْهَا حَتَّى یَأْذَنَ اَللَّهُ تَعَالَى بِزَوَالِ مُلْکِهِمْ، وَ هُمْ فِی ذَلِکَ یَسْتَشْعِرُونَ عَدَاوَتَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ بُغْضَنَا. أَخْبَرَ اَللَّهُ نَبِیَّهُ بِمَا یَلْقَى أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلُ مَوَدَّتِهِمْ وَ شِیعَتُهُمْ مِنْهُمْ فِی أَیَّامِهِمْ وَ مُلْکِهِمْ. قَالَ: وَ أَنْزَلَ اَللَّهُ تَعَالَى فِیهِمْ: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ ` جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهٰا وَ بِئْسَ اَلْقَرٰارُ »  . وَ نِعْمَهُ اَللَّهِ مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ ، حُبُّهُمْ إِیمَانٌ یُدْخِلُ اَلْجَنَّهَ ، وَ بُغْضُهُمْ کُفْرٌ وَ نِفَاقٌ یُدْخِلُ اَلنَّارَ فَأَسَرَّ رَسُولُ اَللَّهِ – صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ – ذَلِکَ إِلَى عَلِیٍّ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ . قَالَ: ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ -: مَا خَرَجَ وَ لاَ یَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ إِلَى قِیَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِیَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ یَنْعَشَ حَقّاً إلاَّ اِصْطَلَمَتْهُ اَلْبَلِیَّهُ، وَ کَانَ قِیَامُهُ زِیَادَهً فِی مَکْرُوهِنَا وَ شِیعَتِنَا . قَالَ اَلْمُتَوَکِّلُ بْنُ هَارُونَ : ثُمَّ أَمْلَى عَلَیَّ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ – عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ – اَلْأَدْعِیَهَ وَ هِیَ خَمْسَهٌ وَ سَبْعُونَ بَاباً، سَقَطَ عَنِّی مِنْهَا أَحَدَ عَشَرَ بَاباً، وَ حَفِظْتُ مِنْهَا نَیِّفاً وَ سِتِّینَ بَاباً)

[۶] زیارت جامعه کبیره

[۷] تاریخ الیعقوبی، جلد ۲، صفحه ۲۰۰ ( قَرَأتُ عَهدَ عَلِیٍّ لِجارِیَهَ بنِ قُدامَهَ : اُوصیکَ یا جارِیَهُ بِتَقوَى اللّه ِ ؛ فَإِنَّها جَموعُ الخَیرِ ، وسِر عَلى عَونِ اللّه ِ ، فَالقَ عَدُوَّکَ الَّذی وَجَّهتُکَ لَهُ، ولا تُقاتِل إلّا مَن قاتَلَکَ ،ولا تُجهِز عَلى جَریحٍ ، ولا تُسَخِّرَنَّ دابَّهً، و إن مَشَیتَ ومَشى أصحابُکَ . ولا تَستَأثِر عَلى أهلِ المِیاهِ بِمِیاهِهِم، ولا تَشرَبَنَّ إلّا فَضلَهُم عَن طیبِ نُفوسِهِم ، ولا تَشتِمَنَّ مُسلِما ولا مُسلِمَهً ؛ فَتوجِبَ عَلى نَفسِکَ ما لَعَلَّکَ تُؤَدِّبُ غَیرَکَ عَلَیهِ.ولا تَظلِمَنَّ مُعاهَدا، ولا مُعاهَدَهً، وَاذکُرِ اللّه، ولا تَفتُر لَیلاً ولا نَهارا ، وَاحمِلوا رَجّالَتَکُم ، وتَواسَوا فی ذاتِ أیدیکُم ، وأجدِدِ السَّیرَ، وأجلِ العَدُوَّ مِن حَیثُ کانَ ، وَاقتُلهُ مُقبِلاً ، وَاردُدهُ بِغَیظِهِ صاغِرا . وَاسفِکِ الدَّمَ فِی الحَقِّ ، وَاحقِنهُ فِی الحَقِّ ، ومَن تابَ فَاقبَل تَوبَتَهُ ، وإخبارَکَ فی کُلِّ حینٍ بِکُلِّ حال، وَالصِّدقَ الصِّدقَ ! فَلا رَأیَ لِکَذوبٍ.)

[۸] تاریخ طبرى، جلد ۴، صفحه ۳۰۴ (أَیُّهَا النّاسُ؛ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلى الله علیه وآله) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلاًّ لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنَّهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقّاً عَلَى اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ». ألا وَ إِنَّ هؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طاعَهَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَهَ الرَّحْمنِ، وَ اَظْهَرُوا الْفَسادَ، وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیءِ، وَ أَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ، وَ حَرَّمُوا حَلالَ اللّهِ، وَ أَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ. قَدْ أَتَتْنی کُتُبُکُمْ، وَ قَدِمَتْ عَلَىَّ رُسُلُکُمْ بِبَیْعَتِکُمْ أَنَّکُمْ لا تُسَلِّمُونی وَ لا تَخْذُلُونی، فَاِنْ تَمَمْتُمْ عَلى بَیْعَتِکُمْ تُصیبُوا رُشْدَکم، فَأَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِىٍّ، وَابْنُ فاطِمَهَ بِنْتِ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله)، نَفْسی مَعَ أَنْفُسِکُمْ، وَ أَهْلی مَعَ أَهْلیکُمْ، فَلَکُمْ فِىَّ أُسْوَهٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ نَقَضْتُمْ عَهْدَکُمْ، وَخَلَّعْتُمْ بَیْعَتی مِنْ أَعْناقِکُمْ فَلَعَمْری ما هِىَ لَکُمْ بِنُکْر، لَقَدْ فَعَلْتُمُوها بِأَبی وَ أَخی وَابْنِ عَمِّی مُسْلِم! وَالْمَغْرُورُ مَنِ اغْتَرَّ بِکُمْ، فَحَظُّکُمْ أَخْطَأْتُمْ، وَ نَصیبُکُمْ ضَیَّعْتُمْ (فَمَنْ نَّکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَى نَفْسِهِ) وَ سَیُغْنِى اللّهُ عَنْکُمْ، وَ السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَهُ اللّهِ وَ بَرَکاتُهُ)

[۹] لهوف، صفحه ۱۱۶ (هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ ص هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یَخَافُ اللَّهَ فِینَا هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِینٍ یَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِی إِعَانَتِنَا – عندما طلب الإمام الحسین فی قصر بنی مقاتل العون من عبید الله بن حر الجعفی، واعتذر عبید الله له، قال له الإمام، ابتعد من هنا، فمن یسمع طلب الاستغاثه للإمام ولم یجب، سیهلکه الله)

[۱۰] بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱

[۱۱] لهوف، صفحه ۱۱۶ (فَارْتَفَعَتْ‏ أَصْوَاتُ‏ النِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ فَتَقَدَّم‏ إِلَى الْخَیْمَهِ وَ قَالَ لِزَیْنَبَ نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ فَأَخَذَهُ وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ لِیُقَبِّلَهُ فَرَمَاهُ حَرْمَلَهُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزَیْنَبَ خُذِیهِ ثُمَّ تَلَقَّى الدَّمَ بِکَفَّیْهِ فَلَمَّا امْتَلَأَتَا رَمَى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَ هَوَّنَ عَلَیَّ مَا نَزَلَ بِی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللَّهِ، قَالَ الْبَاقِرُ ع‏ فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذَلِکَ الدَّمِ قَطْرَهٌ إِلَى الْأَرْضِ.)

[۱۲] تذکره الخواص، سبط این جوزی، صفحه ٢۵٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَینی وبَینَکُم کِتابُ اللّه، وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله، یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!… فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ، وقالَ: یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ احکُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّهِ.)