«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏»

الحَمدُللهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی الله عَلَی سَیّدِنا وَ نَبیّنَا مُحَمَّدٍ وَ أهلِ بَیتِهِ الطّاهِرین

یکی از موانع نظری تربیت و سیر سلوک معنوی، عقل متعارف است. عقل به معنای بازداشتن و نگاه داشتن است. عقل انسان را از کارهای ناشایست و بد و خصال ناپسندیده محافظت و مراقبت می کند. انسان عاقل که دارای عقل متعارف است، در مسیر خودسازی با نفس خویش جهاد اکبر می کند. از دیدگاه اخلاق، یک جهاد اصغر و یک جهاد اکبر وجود دارد؛ جهاد اصغر درگیری و مبارزه با دشمنان خارجی است؛ دشمنانی مانند کفّار، منافقین و متجاوزین که جزء دشمنان خارجی هستند و درگیری با این دشمنان شامل جهاد اصغر می شود. اما جهاد اکبر، جهادی است که انسان با نفس خویش، با هوا و هوس خویش و با تمایلات شیطانی و انحرافی خودش دارد که مدیریت این جهاد اکبر بر عُهده ی عقل متعارف انسان می باشد. عقل انسان است که با این خصلت های ناشایست و ناپسند مقابله می کند. اما همین عقل متعارف در سیر و سلوک می تواند مانع شود تا انسان به اوج نرسد. منظور از این جمله چه چیزی است؟ همین عقل محاسبه گر، همین عقل که انسان را از بعضی از کارهای ناشایست باز می دارد و او را نگاه می دارد، می تواند در مواجهه با عشق و محبّت الهی مانع شود. پس یک عقل متعارف داریم و یک عقل بَرین که جهاد اکبر اصلی، عقل برین است. در سیر و سلوک مقابله ی عقل بَرین که همان عشق و محبّت ویژه ی الهی است، انسان را به اوج می رساند. یعنی گاهی اوقات که انسان می خواهد در مسیر خداوند متعال جهاد کند، موانعی مانند زندگی خانواده در پیش رو دارد که اگر برود و با دشمنان مبارزه کند، شهید می شود و عقل متعارف در این جا به انسان می گوید پس خانواده ات چه می شوند؟ اما عقل بَرین که عشق الهی است، به انسان می گوید که مبازره با دشمن تکلیف است و باید انسان به تکلیفش عمل کند. پس عقل متعارف اگر به عقل بَرین که همان عشق الهی است، مُنجَر نشود، می تواند مانع نظری جدّی در مسأله سیر و سلوک باشد.

 

در مسأله ی قیام عظیم عاشورا، بسیاری از انسان های خوب و زاهد و پاکیزه حضرت اباعبدالله الحسین علیه الصلاه و السلام را نَهی کردند؛ چون آن ها با عقل متعارف خودشان محاسبه می کردند و به حضرت سیدالشهدا علیه السلام می گفتند که کشته خواهید شد و خانواده شما اسیر می شوند؛ اما حضرت اباعبدالله الحسین علیه الصلاه و السلام با مبنای عشق الهی خودشان که ذوب در تکلیف الهی بود، فرمودند: «فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً»[۱]؛ این مسأله عشق است و این عشق همان عقل بَرین است که می تواند در مقابل عقل متعارف انسان را به اوج معنویت برساند همان گونه که حضرت اباعبدالله الحسین صلوات الله علیه با شهادت خودشان تا روز قیامت دین اسلام را بیمه کردند. اگر حضرت امام حسین علیه السلام به حرف های آن انسان های زاهدِ عاقلِ متعارف گوش می دادند، نباید قیام می کردند، اما به عقل بَرین و عشق الهی خودشان گوش جان سپردند و تکلیف خودشان را انجام دادند و به اوج عبودیت الهی نائل شدند.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] مجلسی، بحار الانوار، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، ۱۴۰۴ه.ق، جلد ۴۴، صفحه ۳۶۴٫