«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏»

الحَمدُللهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی الله عَلَی سَیّدِنا وَ نَبیّنَا مُحَمَّدٍ وَ أهلِ بَیتِهِ الطّاهِرین

نباید در مسیر تربیت از خداوند متعال غافل شد؛ خداوند بر ما ناظر و نسبت به ما، کاملاً احاطه ی علمی و احاطه ی قدرتی دارد. «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ»[۱]؛ خداوند در کمین گاه است؛ یعنی کاملاً بر شما مسلط است. خداوند به ضورت کامل بر شما نظارت دارد. «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى»[۲]؛ آیا نمی دانید که خداوند شما را می بیند؟

اگر کسی در مسیر تربیت همین مسأله در ذهنش باشد که خداوند همیشه در حال نظاره اوست و نسبت به او احاطه دارد، همیشه نسبت به او لطف و محبّت دارد… لحظه لحظه ی عمر ما به ذات مقدس باری تعالی منوط و متصل است.

یا رب نظر تو برنگردد                 برگشتن روزگار سهل است

کافی است که خداوند فقط یک لحظه نظرش را از ما برگرداند، ما نیست و نابود خواهیم شد.  اگر انسان خداوند را با تمامی وجودش حس کند، دیگر کمتر به سمت گناه می رود یا حتی دیگر به سمت گناه نمی رود.

داستان فُضَیل را شنیده اید که یک راهزنی بود و به خواستگاری دختری رفته بود. پدر این دختر با توجه با اینکه فُضَیل راهزن بود، با ازدواج دخترش با او مخالفت کرد؛ فُضَیل تصمیم گرفت شبانه بیاید و این دختر را برباید و او را به عقد خود درآورد. هنگامی که برای دزدیدن این دختر آمد و از دیوار منازل مردم بالا رفته بود، یک انسان مؤمنی در حال تلاوت این آیه از قرآن کریم بود: «أَلَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّه»[۳]؛ ای مؤمنین! آیا وقت آن نشده است که دل تان برای خداوند نرم شود؟ فُضَیل یک لحظه چنان دلش لرزید که گفت: «ای والله»؛ بله وقت آن رسیده است و توبه کرد و تمام سابقه ی زشت خودش را جبران کرد. اگر یک لحظه به یاد خدا باشیم، به اوج می رسیم اما اگر غفلت کنیم، ممکن است صد سال راه ما دور شود. پس مراقب باشیم که همیشه به یاد خداوند باشیم.

شاید این ماجرا را نیز شنیده باشید که در داستان های شگفت مرحوم آیت الله دستغیب داستانی است که راجع به یک آهنگر مصری است که بدون انبر آهن گداخته را از کوره آتش بیرون می کشید. از او پرسیدند فلسفه ی این موضوع چیست اما پاسخ نداد. در نهایت با اصرار فراوان گفت: روزی یک بانوی مکرمه نیازمندی به من مراجعه کرد که محتاج بود؛ من به او پیشنهاد گناه کردم؛  قبول نکرد اما چون بچه ی یتیم داشت، مجبور شد درخواست من را بپذیرد ـ ان شاء الله در این ماه مبارک رمضان به فکر محرومین و نیازمندها، به خصوص انسان های آبرومند و خانوم های مکرمه ای که همسر خود را از دست داده اند و حمایت کننده مالی ندارند، باشیم ـ و تن به گناه بدهد؛ فقط شرطی گذاشت و گفت که آبرودار است و باید به جایی برویم که کسی ما را نبیند. به محل مورد نظر رفتیم و هنگامی که آماده ی گناه شدیم، ملاحظه کردم که مانند درخت بید لرزه بر تنش افتاده است. به او گفتم چرا این جور شده است، پاسخ داد درست است که در این جا کسی ما را نمی بیند، اما خداوند که نظاره گر ما است. این کلام چنان دلم را تکان داد که از او عذرخواهی کردم، توبه کردم و به او کمک کردم؛ در همان لحظه این بانوی پاک و بزرگوار این گونه دعا کرد: خدایا! آتش را بر این انسان حرام کن همان گونه که شهوتش را بر من خاموش کرد. از همان لحظه احساس کردم دیگر می توانم آهن گداخته را در دست بگیرم و امید دارم که آتش جهنم بر من حرام باشد.

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[۱] سوره فجر، آیه ۱۴

[۲] سوره علق، آیه ۱۴

[۳] سوره حدید، آیه ۱۶